پندار نو

هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
پندار نو

سایت مستقل و غیر وابسته به احزاب و گروه های سیاسی


    دیدار نخستین با اجمل ختک

    avatar
    admin
    Admin

    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20
    20170928

    دیدار نخستین با اجمل ختک Empty دیدار نخستین با اجمل ختک

    پست  admin

    دیدار نخستین با اجمل ختک O_a_oo15
    4
    دیدار نخستین با اجمل ختک
    غالباً سال 1964 بود و من امتحان صنف دهم را سپری کرده بودم، اما دقیق به خاطرم نمانده است که نتیجۀ آنرا گرفته بودم یاخیر. ما  در هوتل خیرولی که در گوشۀ از اده سرویس ها در اده صوابی واقع بود؛ نشسته بودیم. این اده  ملکیت خانوادۀ فردوس خان کوکو با سایر شرکایش بود. در پهلوی تنور نانوایی پیروز مصروف صحبت بودیم  که جوان زیبا، قد بلند و کلاه قره قلی برسر آمد.  مردم که در آنجا نشسته بودند، گفتند این شخص اجمل ختک است. این نخستین دیدار من با شخصی  بود که در تعلیم، سیر زندگی  وسرنوشت من چنانی تاثیر گذاشت که میتوان آنرا به کشتی  تشبیه کرد که در بندر از لنگر جدا شده و در موجهای بحرطوفانی رها وکسی پیدا نشود که برای توقف آن اقدام نماید و حامل کشتی، تنها بر رحم و کرم موجها امید وار باشد.
    حال که سنم از شصت تجاوز کرده، خودرا مانند همین کشتی احساس میکنم و به تفصیل در این مورد در بخش دیگری صحبت خواهم کرد.
    فصل دوم
    نوجوانی: کالج اسلامیه و پوهنتون
    زیارت خان در صنف سیزدهم کالج اسلامیه پیشاور، شامل شده بود ومن هم دلگرمی بیشتری در قریه نداشتم، رفت وآمد به کالج و دروس استادان چنگی به دلم نمیزد. سرانجام پدرم موافقه کرد که من نیز شامل کالج اسلامیه شوم. اشرف درانی پرنسپل کالج اسلامیه وداکتر نذیر از قریه گلی، دوست اجمل ختک ومعاون خزانه دار آن کالج بود. اجمل ختک برای داکتر نذیر سفارش کرد و من یکجا با او نزد اشرف درانی رفتم. سوابق تعلیمی، نمره های حاصله و سفارش نذیر سبب شد که اشرف درانی به شمولیتم در کالج اسلامی موافقه نماید. بگمان اغلب ماه اپریل یا می سال 1965 بود و من از صنف دوازدهم فارغ و به خاطر عملیات گلو در شفاخانه داخل بستر بودم اما هنوز عملیات صورت نگرفته بود و در سینمای فردوس فیلم  هندی (زندگی هی یا کویی طوفان) را تماشا کردم. بعداً در ماه سپتمبر جنگ هند وپاکستان واقع شد و نمایش فیلمهای هندی ممنوع گردید.
    من شامل لیلیه شدم. در این زمان بعد از نمازخفتن دروازه لیلیه بسته بست میشد و کسانی که بعد از وقت معین خارج لیله دیده میشدند مورد مجازات قرار میگرفتند. فیس لیلیه چهل و یا چهل و پنج روپیه بود، بودن مهمان در لیلیه در صورت که مسئول لیلیه در جریان قرار داده میشد، منع نبود وچند نفر مهمان نیز میتوانستند از نان لیلیه استفاده کنند؛ اما ما برای مهمانان خویش از بازار کباب میخریدیم. در این زمان گرامافون و ریکادر پلییر معمول و شنیدن آهنگهای فلمی هندی و نوشیدن چای، عیاشی تمام شمرده میشد.
    با  ختم رخصتی های گرمی سال 1965 و بازگشت ما به لیلیه، پاکستان در کشمیر مداخلاتی را شروع کرد و شماری از افراد خویشرا در پوشش اهالی کشمیر بدانجا اعزام نمود که آنها از طرف حکومت هند دستگیر شدند. حکومت ایوب خان چنان محاسبه کرده بود که در صورت وقوع جنگ، میدان آن خاک کشمیر خواهد بود، اما هندوستان با آگاهی از پلان پاکستان، در ششم سپتمبر 1965 بر پاکستان حمله کرد. هانری مایکل کلوز پروفیسور زبان انگلیسی در کالج اسلامیه که از جمله اشتراک گنندگان جنگ دوم جهانی بود، بمنظور حفاظت از بمباردمان هوایی، شاگردان لیلیه را به حفر پناهگاه ها تشویق میکرد و از طرف شب همزمان با بلند شدن صدای آلارم خط حمله هوایی، ما به سرعت به پناهگاه، پناه می بردیم. کلوز شخصاً همه جا را کنترول میکرد و کسی را در اطاق های لیلیه نمیگذاشت.
    در دوران جنگ، نامبرده دوبار ما راغرض کار به پایگاه هوایی پیشاور برد و در آنجا ما بوجی های ریگ را در اطراف طیارات جابجا میکردیم. چون پایگاه هوایی بسیار نزدیک یونیورستی بود، از طرف شب در مورد خاموش نمودن چراغها بسیار تاکید صورت میگرفت. بعضی شاگردان از لیله فرار و به قریه رفتند، آفریدی ها همه به خیبر منتقل شدند.
    بعد از دو هفته جنگ، آتش بس صورت گرفت و ما از خطر حمله هوایی و دویدن به پناه گاه ها وخاموش ساختن چراغ ها خلاصی یافتیم. باوجود که جنگ به ضررپاکستان انجامیده بود مگر تبلیغ چنان میشد که گویا پاکستان فاتح جنگ وهند مجبور به خاتمه آن شده است.
    تمام احزاب پاکستان بشمول نیپ [نشنل عوامی پارتی] به طرفداری وحمایت اقدامات جنگی پاکستان صحبت های رادیوی نموده و در دفاع از آن مطالبی را نشر میکردند. اشعار اجمل ختک در توصیف اردوی پاکستان از طریق رادیو پخش میگردید ومجموعه از آن با عنوان باتور نیز چاپ شد.
    به گمانم باچاخان [خان عبدالغفارخان] در کابل بود و برضد جنگ موضعگیری نموده بود. جنگ وصحبت های  هیجان انگیز ذوالفقار علی بوتو وزیرخارجه پاکستان در جلسه شورای امنیت  سبب ارتقای شهرت و حیثیت او شده بود. جنگ باوجود که جلو رشد وپیشرفت را گرفت؛ اما برای مدت کوتاهی پرستیژ وهمزمان ترس از حکومت ایوبخان را بیشتر ساخت؛ اما عقد معاهده تاشکند که در دهم جنوری سال 1966 صورت گرفت، تاثیر منفی برآن نمود.
    مرگ ناگهانی لعل بهادر شاستری صدراعظم هند در تاشکند به نفع ایوب خان تمام شد و چنان تبلیغ گردید که گویا  قلب وی از مواجه شدن با ایوبخان و مجبور به امضا شدن معاهده، ایستاد شده است.
    در کالج اسلامیه ویونیورستی خاموشی حکمفرما بود. پسران خدایی خدمتگاران که در کالج اسلامیه و یونیورستی بودند صدای خودرا نمی کشیدند. تنها ما چند نفر فعال بودیم. انتخابات برای اتحادیه خیبر بر اساس تفکر ونظریات سیاسی صورت نمی گرفت و کالج به دوگروه چارسده و صوابی تقسیم شده بود وسایرین شامل یکی از آنها بودند. اکثرا در گروپ چارسده  بشمول شاگردان مردان، فرزندان خانها بودند واکثراً موترهای شورلیت بزرگ  عقب آنها می آمد. در گروه صوابی اکثرا فرزندان طبقات متوسط، بیروکراتها و تاجران شامل بودند.
    برای اتحادیه خیبر که بار نخست انتخابات صورت میگرفت، شاگردان به دو گروه تقسیم شدند: صوابی ها از مسعود الرحمن وزیر وچارسده والها از قاسم جان که از پرانگ چارسده بود، حمایت کردند. این شخص بعدها رئیس فدراسیون پشتون ستودنتس یونیورسیتی شد. در نتیجه انتخابات، مسعودالرحمن پیروز شد. ما تلاش کردیم تا این شیوه را تغییر داده و انتخابات را بر اساس نظریات سیاسی استوار سازیم.
    با آمدن در کالج اسلامی، من با مطیع الله ناشاد، محصل طب کالج خیبر آشنا شدم. ناشاد فرزند شخص لایق وغریب بود که پدرش در لندی کوتل استاد بود. مطیع الله ناشاد به پشتو، اردو وانگلیسی مسلط بود برعلاوه نویسنده، رفیق دوست و متلون مزاج بود. در سیاست دید چپ داشت و قوم گرا بود. وی بر هیچ اصول و پرنسیپ متعهد نبود. ناشاد با اجمل براساس  شاعری و مهتری و کهتری مناسبات زیاد داشت. ناشاد صاحب عادت خراب داشت وقتی از کسی پول میگرفت، تصمیم پس دادن آنرا نداشت. اکثرا زمانی که باهم در شهر روان می بودیم، بخاطر او در راه های میرفتیم  تا با قرضدارانش مواجه نشویم.ناشاد در سیاست بسیار فعال ودهنش مانند قیچی در حرکت بود. 
    بالاخانه  افضل بنگش محل گردهمآیی همیشگی ما بود و دیگران در بازار صدر، گوری بازار یا ارباب رود چکر میزدند. افضل بنگش رییس صوبایی نشنل عوامی پارتی بود و اجمل ختک یکجا باوی میزیست و همچنان  محمد خان کاکا از تهکال، تا ناوقتهای  شب در آن مصروف کارهای سیاسی می بود.
    باری من با مطیع الله روی موضوع جنگ کردم و مناسبات ما خراب شد. او برایم گفت که دیگر نباید به آن بالاخانه بیایم. من برایش گفتم که این بالاخانه خو از پدرت نیست. بنگش صاحب که شخص بسیار صریح الهجه بود و پروای هیچکس را نداشت، برای ناشاد گفت که خارج شو و باردیگر اینجا نیایی، تو اشخاص را از دفتر ما منع مینمایی.  کیفش در این بود که بعد از آن من در بالا می نشستم و ناشاد صاحب در پایین روان میبود ودندان خایی میکرد تا اینکه اجمل صاحب شفاعت  اورا کرد و دوباره پایش به بالاخانه آزاد شد. صفت خوب ناشاد این بود که کینه رابه دل نمی گرفت.
    بالاخانه بنگش صاحب صرف دفتر صوبایی نیپ نبود اگر چه فعالیت صوبه ( معادل ولایت ) رسما خاتمه یافته بود اما  از تشکیلات پنج صوبه  پاکستان ایجاد شده بود و به همین جهت در دفتر، کدرهای جنبش خدایی خدمتگار، نمایندگان نیپ از مناطق مختلف و هم چنان سایر رهبران ترقیخواه پاکستان و شخصیت های ادبی جمع میشدند. باری چند شاعر مشهور اتحاد شوروی نیز در این دفتر مهمان بودند و شرف الدین دعوتی چای را در منزلش برای آنها ترتیب نموده بود که ما نیز در آن دعوت شده بودیم.
    حکومت ایوبخان با اتحاد شوروی و چین معاهدات فرهنگی را عقد کرده بود که بر اساس آن کتاب های ادبی آنها آزاد شده و سفارت چین کتابهای زیادی برای دفتر میفرستاد. آویختن نشان با تصویر ماوتسی تونگ در سینه، به حیث فیشن تبدیل شده بود.
    ما هنوز دقیقاً از افتراق بین چین و شوروی آگاه نبودیم و بنگش صاحب آگاهانه به راه سیاست چین روان بود. روابط و تماس ما بیشتر با اجمل ختک بود، زیرا او کاروبار نداشت و زندگی اش وقف ادب وسیاست بود. بنگش صاحب برعلاوه سیاست، در وکالت خویش نیز غرق بود. اجمل صاحب گاه ناگاه به لیلیه ما هم می آمد.  نسبت سردی فضای سیاست، محافل ادبی بسیار گرم بود و نشنل عوامی پارتی در گوشه و کنار میتینگ های رادایر میکرد.
    در این زمان مراکز زیاد سیاسی وادبی در پیشاور فعال بود و شمار آن به 16 می رسید. از جمله اخبار خیبرمیل که توسط شخصیت مشهور عسکر علی شاه اداره میشد.  بر عسکرعلی شاه اتهام افشای توافق پندی وارد میشد، اما شاه صاحب شخص خوش صحبت و آگاه بود، او در روزهای اول بعد از انقلاب ثور (1978)  به کابل آمد و در منزل ما دیداری داشتیم. او برایم گفت که «گرفتن کابل به معنی این نیست که بر همه افغانستان تسلط پیدا کرد.» این نمونه از مطالعه و تجربه او بود.
    نسبت اختناق در فضای سیاسی، محافل مشاعره، بیشتر دایر میشد وشاعران  دردهای دل خودرا در آن بیان میکردند. مشاعره رحمان بابا که خوشبختانه تا حال ادامه دارد، بهانه مناسب برای بیان این چنین مطالب بود.
    از آنجای که روابط ما بیشتر با اجمل ختک بود، لذا نان و چای ما اکثراً آنجا میبود. برای نان چند انه  انداز میکردیم دال و یا سالن ساده می آوردیم. گاهگاهی با کرایی و کباب عیاشی هم میکردیم.
    شاید هنوز در صنف دوازدهم بودم (1966) از بتلر به لیلیه عثمانیه تبدیل شدم. دقیق بخاطر ندارم شاید ماه اگست سال 1966 بود که با پروفیسور غفران الله به سیرعلمی کراچی رفتیم. ما دوازده نفر بودیم. در اثنای رفتن و یا برگشتن در ستیشن کراچی  ذولفقار علی بوتو را دیدیم و اورا حلقه نمودیم. او گفت که به زودی به پیشاور می آید و ما را می بیند. او تا هنوز حزب را تأسیس ننموده بود. (حزب مردم در 39نومبر 1967 تأسیس شد)
    اجمل صاحب و بنگش صاحب با آزد شدن کتابهای چین و روس مقابل دروازه شرقی شفاخانه لیدی رینگ و در آغاز بازار زرگری، برای فروش کتابهای مترقی یک دکان و یا غرفه را از چوب ساختند و نام آنرا مکتب افکار نو گذاشتند. ما زیاد آنجا میرفتیم و من نمایندگی آنرا در اده صوابی در دکان حبل الورید  باز کردم و به این ترتیب این مرض را در آنجا نیز پخش نمودم. اما مدتی زیادی سپری نشده بود که قاضی عصمت الله خان که از زمان انگلیسها قاضی رسمی انتظامی بود، در نماز جمعه فتوا صادر کرد که در دکان حبل الورید کتابهای کفری میفروشد. من به مزاج قاضی آشنا بودم و برای حبل الورید گفتم چند جلد قران شریف را نیز  آنجا بگذار و قاضی صاحب را در هوتل به نان دعوت کن. او چنین کرد و جمعه آینده قاضی صاحب فتوای خودرا رد و گفت اطلاع غلط بود؛ آنجا  قران شریف نیز فروخته میشود.
    اختلافات ایدیالوژیک چین و شوروی، بر نهضت مترقی پاکستان نیز تأثیر منفی وارد کرد، اگرچه عده استدلال میکردند که این جنگ را نباید به خانه خویش منتقل سازیم، اما شقاق در اینجا نیز ایجاد شده بود.
    مولانا عبدالحمید بهاشانی که رئیس نیپ بود وقبلا بر ضد ایوب خان، از فاطمه جناح حمایت کرده بود، برخلاف تعهد قبلی وفیصلۀ حزب، در انتخابات از ایوب خان طرفداری کرد. زمانی که علت این اقدام از او پرسیده شد، گفت که برای من چو ان لای (صدراعظم چین) گفت که از ایوب خان طرفداری کن. با این اقدام نیپ عملاً به دو بخش تقسیم شد. در جنبش  ترقی خواه پاکستان مبارزه برای توضیح  مرام ها ادامه داشت.
    سرانجام نیروهای ترقی خواه طرفدار شوروی، فیصله نمودند که راه خودرا علناً جدا نمایند و به این منظور در سال 1968 در هوتل تازه افتتاح شده رایل پیشاور، کنوانسیون نشنل عوامی پارتی تدویر یافت ودر اثر پافشاری بنگالی ها ولی خان رئیس نشنل عوامی پارتی سراسر پاکستان شد و محمودالحق عثمانی جنرال سکرتر کراچی، محمود علی قصوری رییس پاکستان مغربی و پروفیسور مظفر الدین احمد رییس  پاکستان شرقی آن حزب تعیین شدند.
    مرحله تازۀ مبارزه آغاز گردید، بهاشانی نیپ را (چین نواز) و ولی نیپ را (روس نواز) خطاب میکردند. بعداً در جلسه صوبایی مردان برای افضل بنگش گفته شد که یا باید در نیپ باقی ماند و یا"کمیته کسان" را انتخاب کند. او کمیته کسان [مزدور کسان پارتی] را برگزید و از نیپ اخراج شد.
    مانند دیگران من هم در دهه شصت میلادی قرن گذشته تحت تاثیر افکار رادیکال قرار داشتم. در کالج و یونیورستی آثار ممنوع و مواد تبلیغاتی را در بین محصلین توزیع  و شبنامه ها ی ضد دولت را شبانه  در اطاقهای محصلین می انداختیم.
    ادامه دارد

    در بخش آینده  دربارۀ نخستین سفر جمعه خان صوفی به کابل و آشنا شدنش با داکتر نجیب و بازدیدش از دفتر جریده پرچم خواهید خواند






    قسمت چهارم








    قسمت دوهم






    قسمت دوهم

    مُشاطرة هذه المقالة على: reddit

    لا يوجد حالياً أي تعليق

      مواضيع مماثلة

      -

      اكنون الجمعة 3 مايو 2024 - 8:32 ميباشد