مصیبت اسلام؛ متولیان نابخرد و مغرض است تا قرآن!
چندین نوشتار اخیر این کمترین پیرامون چون و چرای مسایل زجر دهنده و خونچکان کنونی افغانستان و جهان در پیوند به اسلام و قرآن؛ مورد توجهات ویژه و مباحثات مهم هموطنان آگاه و خردمند قرار گرفت. درین سلسله دو کامینت در پای مقاله اخیر با فرنام «غار افلاطونی» و واقعیات دینی و دنیایی ما بسی جالب و پر پهناست:
بشیر
دسامبر 3, 2015 در 12:14 ب.ظ
دانشمند محترم محمد عالم افتخار!
از زحمات آموزگارانه و راهبرانه شما بسیار ممنون استم. شاید سالی میشود که مضامین شمارا دنبال میکنم با همه احترام هیجوقت سخنان را کورانه قبول نکرده و پیش خود خوب سنجش مینمایم. مگر این مصمون شما مرا گنگس کرد . چند بار خواندم بازهم امیدوار نشدم. شک نیست که بیشتری مردم ما مثل همان ساکنان زنجیر پیچ غار افلاطون استند؛ اگر آنها به همین حال رها شوند؛ تا ابد چنین می مانند. باید آنها دانانده شوند که در قرآن و اسلام عجایبی وجود دارد. مثلا در بیست ایه قرآن گفته میشود که الله افراد بشر را گمراه میگند. مانند آیه های 27 سوره رعد، 95 سوره نحل، 8 سوره فاطر، 31 سوره مدثر وغیره. و در 19 آیه قرآن هم ذکر شده است که اگر الله میخواست همه مردم را هدایت میکرد مانند آیه های 17 سوره کهف، 90 سوره نسا، 33 سوره رعد وغیره. بر اساس این ایات که ناسخ و منسوخ هم ندارد انسان که در هدایت و گمراهی خود بی اختیار و بی مسئولیت است و حتی پیغمبر ها هم نمیتوانند به گمراه شده کمک کنند؛ الله انسان گمراه کرده خودش را در دنیا و آخرت دچار عذاب ابدی میسازد. عذاب دنیا مثل گرفتاری به طوفان و بلا و طاعون و طالب و داعش… و عذاب آخرت یعنی آتش جاویدانه دوزخ. بلی الله چنین میکند که عادل و رحمان و رحیم و غفور و رووف و.. هم هست. حال که شما میفرمائید این چیز ها به لحاظ حد و مرز عقل و توان ذهن مردم همان وقت بوده لیکن این حکم های قطعی را که نمیشود مانند احکام در باره بردگی یا روابط زناشویی و روابط پیامبر با زنانش از نظر انداخت. من فکر میکنم همین 39 آیه که گفتم تابع کدام زمان و مکان نمیشود؛ باید جاویدانه همان باشد که گفته شده پس تکلیف و راه بیرون رفت از این قسم گرفتاریها چه میتواند باشد؟
ماستر حقوق و علوم سیاسی بشیر
*******
قاضی قدیر
دسامبر 4, 2015 در 11:45 ق.ظ
نظر محترم بشیر ماستر علوم سیاسی و حقوق را تأئید میکنم. در ذهن من هم عین مطلب بار ها پیچیده است. زمانیکه محمد پیغمبر بر بالین ابوالمطلب کاکایش که در حال جان کندن بود رفت و از او تقاضا نمود تا به اسلام ایمان بیاورد و لی کا کا یش به اسلام ایمان نیاورد، در این حال محمد پیغمبر خیلی مایوس و غمگین شد، در حالیکه از دروازه میبر آمد ایت برایش نازل شد که ای محمد تو غمگین مباش، کسیراکه من نخواهم اسلام نمی آورد. در اینصورت اگر اسلام آوردن بخواست خدا باشد، پس گناه کسانیکه اسلام نمی آورند، بگردن کی خواهد باشد.
*********
در نوشتار «اسلام "جنگ هفتاد و دو ملتی" از ندیدن حقیقت» عرض کرده بودم که بر اساس تحقیقات و تتبعات و تفکرات این بنده کمترین؛ «حقیقت» مورد نظر خواجه حافظ؛ به معنای ساینتفیک امروزی؛ کدام «حقیقت علمی و تجربی» نیست؛ «حقیقت فلسفی» هم نیست.
این حقیقت؛ لزوماً دینی و عقیدتی است و از آنجا که حدیث و روایت؛ نسبت های شدیداً جعلی و فرقه ای دارد؛ تنها منبع دینی و عقیدتی ظاهراً متفق علیه همان قرآن کریم است؛ لذا بایستی «حقیقت» که 72 فرقه در تاریخ اسلام نتوانسته است آنرا ببینید؛ حتماً و حتماً در قرآن؛ وجود داشته باشد.
این «حقیقت» رکن رکین و اصل اصیل «بنده محور» بودن قرآن است که از نخستین قرن اسلامی تا کنون؛ سعی همه گان در ندیدن و به محاسبه نیاوردن آن بوده است؛ چرا که متولیان ضابط و قابض ولی نا اهل یا مغرض؛ پیوسته آنرا «خدامحور»، کلام غیر مخلوق خداوند و آخرین و کاملترین کلمات الهی در همه زمان ها و مکان ها و تا قاف قیامت محسوب داشته؛ ناگزیر نقد و بر رسی و تدقیق و باز بینی و باز شناسی و باز خوانی آنرا توسط «اولو الالباب» یا خردمندان زمانه های نوتر و پیشرقته تر؛ به مثابه دخالت در ملکوت خدا؛ ممنوع و محکوم و منکوب قرار داده اند.
نیز بار ها وضاحت داده ام که هیچ راهی به طریق دین ستیزی و دین گریزی و مشخصاً اسلام ستیزی و اسلام گریزی وجود ندارد و حتی نادرست است که ما موضوعات دینی و اسلامی واقعی یا ادعایی را با میتود های منطقی و علمی و ساینسی به بررسی گیریم و نفی یا اثبات کنیم؛ میتود های لازمه در این گستره را؛ قبل از همه؛ روح و وجدان و عواطف بیش و کم 99 در صدی توده های مردم تعیین و تحمیل میدارد.
تحت چنین شرایطی؛ به راستی پرداختن به فهم و ترجمه و تفسیر و تأویل قرآن و دیگر منابع واقعی یا تحمیلی معارف دینی و اسلامی به گونه های مضاعفی دشوار و خلاقیت طلب است. خوشبختانه درین راستا اندیشمندان زبده و متبحر روز افزونی را ناموس زمان و تاریخ به جامعه اسلامی تقدیم و متبارز کرده می رود.
یکی از این بزرگان همقدم و همقلم ما جناب دکتور آرش سلیم است که من قبلاً هم اثری سخت پربها از ایشان به عزیزان تقدیم داشته ام و امروز به اجابت از خواست و وسواس محترمان فوق و نیز سایر هموطنان؛ اثری شکوهمند دیگر از اوشان را برگزیده و جهت پیشکش ویرایش کرده ام.
البته این تحقیق و تدوین مستقیماً به مسآله جبر الهی و اختیار انسانی که در بالا طرح شده؛ نمی پردازد ولی بالاتر از آن؛ آفتابی میدارد که اساساً بنیاد یگانهِ دیانت محمدی؛ قرآن کریم تا کجاها توسط جاهلان مرکب و یا شیادان فقیه نما و معبر و مفسر و....به سفسطه و لوش و لجن کشیده شده است که از چنین منجلاب؛ سر برآوردن هرگونه فتنه و فساد و بربریت و وحشت غیر منتظره نیست. یعنی که «خانه از پای بست ویران است!»
اینکه رجاله های متفرعن حاکم بر دنیای اسلامی و غیر اسلامی؛ از یکسو مشغول خلق و تقویت و تجهیز و تحریک فرانکنشتاین های فتنه انگیزی و فساد پروری و راه اندازی بربریت و وحشت تروریستی اسلامی! به اهداف شیطانی و فرعونی اند و از طرفی در مواقع یاغیگری فرانکنشتاین های مخلوق خود؛ فقط از توپ و تانک و بمباران هوایی و ائتلاف ها و ساخت و ساز ها بدیمنظور دم میزنند و گوش فلک را کر میسازند؛ حرف و حدیث دیگر است ولی نجات نهایی مسلمانان و جهانیان؛ به این تلطیف و باز سازی و بهسازی معارف و عقاید و فقه و فرهنگ دینی و روانی بشری و از همه اولتر اسلام و اسلامیت نیاز تعویض ناپذیر دارد!
اطیمنان دارم که با خوانش و دانش این پیشکش بیش بها؛ متوجه میشوید که بنده چه میخواهم بگویم:
[size=32]نگاهی به جزیه و آیات قتال در قرآن - آرش سلیم[/size][size=32] [/size]
با استناد به آیه توبه:29 قرآن، فقها عموما تا آنجا پیش رفته اند که می گویند جوامع یهودی و مسیحی باید به حاکم مسلمان هر سال مبلغی تحت عنوان «جزیه» بپردازند؛ تا به آن ها اجازه زندگانی مسالمت آمیز (در سلطه مسلمانان) داده شود. در باره یهودیان و مسیحیان و دین ابراهیمی مشترک آن ها با پیروان سایر پیامبران ابراهیمی در مقاله های[1] و [2] به تفصیل بحث شده است.
در این نوشتار با نگاهی به سوره توبه (و انفال) و با توجه به سایر آیات قرآن در باره «قتال»، و همچنین اصل دفاعی بودن قتال، نشان خواهیم دید که چنین باوری به «جزیه» تا چه اندازه گزاف، جنگ طلبانه، و ضد قرآن است.
بنا بر آیات قرآن، قتال حتی با مشرکان و کافران دفاعی بوده است. یعنی قتالی که در آن می توان به دیگران حمله کرد و پس از شکست از آن ها جزیه دریافت کرد، با آیات قرآن در تضاد است.
آماده نگه داشتن مومنان برای دفاع در برابر حمله و ترغیب و تهییج آن ها به جنگیدن در صورت لزوم، فرق دارد با صادر کردن دستور حمله به دیگران با هدف درخواست جزیه از آن ها!
از طرف دیگر، موضوع اصلی آیه توبه:29، قتال با کسانی بوده است که به خدا و آخرت ایمان نداشته اند (لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ) و با پیامبر و یارانش در حال ستیز بوده اند. طرفِ قتال بخشی از مشرکان و کافران مکه بوده اند که پیمان عدم تعرض با پیامبر و یارانش را نقض کرده بودند، نه موحدین و پیروان سایر پیامبران.
اگر چه به افرادی از اهل کتاب که به خدا و آخرت ایمان نداشته اند نیز اشاره شده است. از طرف دیگر با توجه به این که در قرآن «اهل ذمه» وجود ندارد، باید دید از کجا آمده است؟
اصطلاح «اهل ذمه» توسط فقها برای مشمولین پرداخت جزیه استفاده شده است!
بخش اول- نگاهی به سوره توبه و آیه «جزیه» در رابطه با سایر آیات
واژه «جزیه» فقط یک بار و در آیه توبه:29 قرآن آمده است. در هیچ آیه دیگری این واژه و یا مفهوم این واژه وجود ندارد. بنابراین با استناد به تک آیه توبه:29 نمی توان چیز زیادی در باره جزیه گفت! ولی از آنجا که جزیه در یک آیه «قتال» و در رابطه با دستور یک قتال آمده ست، باید دید قتال چیست؟ جایی که قرآن با دستور «اقتلوا» به قتال فرمان می دهد منظور چه بوده است!؟ چگونه می توان با آیات قتال و دیگر آیات مرتبط با آن، درباره جزیه سخن گفت؟
بخش بزرگی از سوره توبه (و سوره انفال)، شامل آیاتی است که موضوع آن جنگ (قتال) و آماده سازی مومنان برای جنگ های پیش روست. برخی بر این باورند که سوره توبه، که شاید آخرین سوره قرآن باشد، یک سوره مستقل نیست و دنباله سوره انفال می باشد.
در آغاز سوره توبه، پیمان با آن هایی که مفاد آن را محترم نشمرده اند، یک طرفه ملغی اعلام می گردد و به این دسته از افراد چهار ماه برای شروع جنگ فرصت داده می شود. لازم به یادآوری است که بنا بر شواهد این قرارداد یا معاهده همان پیمان صلح حدیبیه است که پیامبر و پیروان او که ساکن مدینه بودند با بت پرستان قریش ساکن مکه، مبنی بر ده سال ترک مخاصمه، منعقد کرده بودند.
در سوره توبه پس از اعلام برائت و اعلام الغای یک طرفه معاهده، تا از سرگیری دو باره نزاع به طرف معاهده چهار ماه مهلت داده می شود. سپس در چند آیه به روشن کردن دلیل لغو پیمان و آماده سازی ذهنی مومنین به منظور آماده کردن آن ها برای قتال با مشرکان می پردازد.
مبنای استدلال عدم پایبندی بخشی از مشرکان به قرارداد و نقض برخی مفاد از طرف آن هاست؛ همان مشرکان مکه که رسول خدا و یارانش را از دیار خود اخراج کرده بودند.
در بین این آیات برای مثال خطاب به مومنین آمده است: چطور می شود با مشرکانی که عهد خدا و پیامبر را شکستند، کارزار نکرد؛ همان کسانی که اگر بر شما پیروز گردند نه ملاحظه خویشاوندی با شما را خواهند کرد و نه به قرارداد مابین ملتزم خواهند ماند.
همچنین کسانی را که هجرت کردند و جهاد کردند تشویق می کند. به مواری از پیروزی در جنگ های قبل اشاره می کند که چگونه خداوند در مواقع سخت به یاری مومنان آمده و با فرستادن لشکری از فرشتگان که دیده نمی شدند یاریشان کرده است. تا می رسد به آیه توبه:28 که در آن گفته شده است: این مشرکان نجس هستند و از سال بعد نباید برای زیارت وارد مسجدالحرام شوند.
همچنین در این آیه به یاران پیامبر اطمینان می دهد که اگر با منع مشرکان (از شرکت در مراسم حج)، و در نتیجه محروم شدن از تجارت با آن ها زیان مالی متوجه مومنان شود، خداوند به فضل خودش آن را جبران خواهد کرد. آیه بعد آیه مورد بحث ما یعنی آیه توبه:29 می باشد که حتی می توان آن را دنباله آیه قبل دانست و چنین خواند: یاایهاالذین آمنوا انما المشرکون نجس... (28)؛ قاتلوا الذین لایومنون بالله ولا بالیوم الاخر...(29)
توبه:29
قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ،
وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ،
وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ؛
مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ،
حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ،
وَهُمْ صَاغِرُونَ.
پیکار کنید با آنان كه به خدا و روز آخر ايمان نياورند،
و آنچه را كه خدا و رسولش حرام كرده است حرام ندارند،
و نمىگروند به آیین حقّ؛
(حتی) از میان آنان كه داده شدند كتاب،
تا با دست خود (یا دسترنج خود) جزیه بدهند،
و آن ها از سرافکندگان هستند!
همانطور که گفته شد با استناد به تک آیه بالا نمی توان درباره جزیه اظهار نظری کرد. اما با توجه به آیات دیگر قرآن و به ویژه آیات سوره توبه و انفال، در این نوشتار به چهارده نکته اشاره شده است که می تواند به فهم بیشتر از جزیه کمک کند. یعنی رئوس استدلال با آوردن یکی دو آیه نمونه به طور خلاصه بیان شده است. هدف این مقاله مطالعه و ارائه تمام آیات مربوطه در قرآن نیست. شاید در آینده یک مقاله جامع تر در این باره نوشته شود. امید است همین مقدار تا حدی برای رفع ابهام نتیجه گیری نادرست از آیه جزیه روشنگر باشد:
یکم- آیات قبل آیه جزیه در سوره توبه در رابطه با مشرکان مکه است نه اهل کتاب
آیات قبل از آیه جزیه در سوره توبه، درباره لغو معاهده با مشرکان و جنگ آینده با مشرکان است و نه اهل کتاب!
همانطور که در مقدمه بالا آمد، آیات قبل از آیه توبه:29 درباره اعلام برائت از مشرکین و ملغی اعلام کردن قرارداد با آن دسته از مشرکانی است که به مفاد قرارداد مابین وفادار نبوده و آن را نقض کرده اند. همچنین درباره اعلام چهار ماه مهلت به آن ها تا شروع جنگ دوباره، و فراخوان مومنان به نزاع های پیش روست که با الغای پیمان ترک مخاصمه اجتناب ناپذیر شده است!
حتی در یک آیه قبل (توبه:28) از نجس بودن مشرکان و منع آن ها به حضور در مسجدالحرام سخن رفته است. اهل کتاب که برای مراسم حج و زیارت به مسحدالحرام نمی رفته اند. می بینیم فراخوانِ آیه توبه:29، فراخوان قتال با کسانی است که به خدا و آخرت ایمان ندارند: «الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ»!
دوم- اصل بنیادین دفاع و نه حمله
طبق این اصل قتال دفاعی است. با آن هایی که با مسلمانان از در جنگ درآیند، میتوان جنگید. دشمن باید شروع کننده قتال باشد نه مسلمانان. خدا اجازه تعدی و تجاوز به یاران پیامبر و شروع قتال را نداده است:
بقرة :190
وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ، إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ.
و در راه خدا قتال کنید با کسانی که با شما قتال کنند و تجاوزگر نباشيد، چرا كه خداوند تجاوزگران را دوست ندارد.
در آیه بقره:194 نیز که درباره ممنوعیت جنگ در ماه های حرام است، میگوید اگر به شما تجاوز کردند شما هم مقابله به مثل کنید، شما تجاوزکار نباشید: فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ.
بقرة: 194
الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ؛ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ، وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ
ماه حرام در برابر ماه حرام است و ممنوعیت مقابله به مثل؛ پس هر كس كه علیه شما تعدی كرد به همان گونه تعدی کنید، و از خداوند پروا كنيد و بدانيد كه خدا با پرهيزگاران است[3]
در بخشی از آیه مائده:2 آمده است: وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَن صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَن تَعْتَدُواْ. یعنی کینه به گروهی که شما را از آمدن به مسجدالحرام باز داشتند باعث تعدی و تجاوز به آن ها نشود!
سوم- بیان روشنِ شروع ستیزه توسط مشرکان
آیات قبل از آیه جزیه بیانگر عهدشکنی گروهی از مشرکین و توضیح چرایی ادامه نزاع و قتال آینده با آن ها می باشد. در آیه توبه:13 دلیل آماده شدن برای قتال و این که این گروه از مشرکان شروع کننده ستیز هستند، به روشنی مشخص شده است. ضمن ترغیب و آماده سازی ذهنی یاران پیامبر به آن ها می گوید آیا نباید قتال کنید با کسانی که:
• سوگند خود را شکستند،
• و پیامبر را اخراج کردند،
• و شروع کننده ستیزه بوده اند (هُم بَدَؤُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ)
توبه:13
أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن كُنتُم مُّؤُمِنِين.
آيا نبايد با گروهی كه سوگندها [و پيمانها]يشان را شكستهاند و در آواره ساختن پيامبر كوشيدهاند و نخستنبار بناى ستيزه با شما را گذاردند، كارزار كنيد، آيا از آنها مىترسيد؟ حال آنكه اگر مؤمنيد، سزاوارتر است كه از خداوند بترسيد.
چهارم- اکراه و ناخرسندی عمومی پیروان حضرت محمد از شرکت در قتال
با نگاهی به برخی از آیات قتال در سوره های دیگر، مشاهده می شود که یاران پیامبر عموما از جنگیدن و قتال خرسند نبوده اند. این گونه آیات، مومنین را ترغیب و تشویق به قتال کرده است. چرا که برای دفاع در برابر حمله دشمنان می بایست داوطلب با روحیه لازم برای جنگیدن فراهم باشد. به عبارت دیگر بسیاری از آیات مشوق قتال در واکنش به عدم استقبال یاران پیامبر از جنگ می باشد؛ که البته همانطور که گفته شد قتال دفاعی بوده است. برای نمونه:
• آیه بقره:216 می گوید قتال بر شما مقرر شده است گر چه برای شما ناخوشایند باشد (اکراه داشته باشید)؛ و چه بسا چيزى را ناخوش داشته باشيد و آن به خیر شما باشد!
• آیه نساء:77 از گروهی صحبت می کند که گله می کنند خدایا چرا بر ما قتال را مقرر داشتی؟
• در آیه انفال:65 به پیامبر گفته شده است مومنین را به قتال برانگیز. اینجا حتی برای تشویق و روحیه دادن به آن ها گفته شده است بیست تن شما بر دویست تن دشمن و یا صد تن شما بر هزار تن دشمن غلبه خواهد کرد!
بنابراین که اگر کسی بقیه آیات درباره اکراه یاران پیامبر از رفتن به جنگ را نخوانده باشد، متوجه نخواهد شد که برخی از آیات قتال در واکنش و برای تشویق و ترغیب و به اصطلاح روحیه دادن به سربازان بوده است.
پنجم- قتال و وعده بهشت به جنگجویان در قرآن و انجیل و تورات
در آیه توبه:111، ترغیب و تکلیف به قتال را با وعده بهشت می توان مشاهده کرد. بیان شده است که این وعده در قرآن و انجیل و تورات آمده است. بنابراین اگردر آیه جزیه (توبه:29 ) آن طور که فقها می گویند، مسیحیان و یهودیان (اهل کتاب مقیم) طرف قتال هستند؛ طبق آیه توبه:111، هم مسلمانان و هم اهل کتاب در حال انجام وظیفه قتال دینی خود می باشند.
به عبارت دیگر دو نیروی حق در برابر هم به قتالی مشغولند که طبق کتابشان برای آن ها مقرر شده است. بنابراین قرآن نمی تواند از یک طرف مسیحیان و یهودیان را طبق دستور انجیل و تورات مکلف به قتال دینی در برابر مسلمانان کند؛ اما از طرف دیگر مسلمانان را نیز مکلف کند که با مسیحیان و یهودیان قتال کنید تا با خواری به مسلمانان جزیه پرداخت کنند!
ششم – قتال با «الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ»
آیه جزیه می گوید با آن هایی جنگ کنید که به خدا و آخرت ایمان ندارند. طبق آیات بقره:62 و مائده:69، یهودیان و مسیحیان همردیف با ایمان آورندگان به حضرت محمد (و همچنین صابئیان) که به خدا و آخرت ایمان دارند؛ اجرشان پیش خدا محفوظ است و بیمی ندارند!
مگر خدا می تواند یک جا این چنین آشکار مومنین یهودی و مسیحی و مسلمان را رستگار بداند، اما جای دیگر مسلمانان را بالادست و یهودیان و مسیحیان را فرودست مکلف به پرداخت جزیه به مسلمانان به حساب آورد؟ جالب است که عبارت « وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ» که در دو آیه زیر در باره رستگاری یهودیان و مسیحیان و صابئین بکار رفته است، عینا درباره رستگاری أَوْلِيَاء اللّهِ در آیه یونس:62 نیز آمده است:أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ. برای فهرستی از نه آیه مشابه دیگر می توان به جدول 1 در مقاله [2] مراجعه کرد.
بقرة: 62
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ، مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً؛ فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ.
از کسانی که ایمان آورده اند و يهوديان و مسيحيان و صابئين، كسانى كه به خداوند و روز بازپسين ايمان آورده و نيكوكارى كرده باشد، پاداششان نزد پروردگارشان است و نه بيمى بر آنهاست و نه اندوهگين مىشوند.
مائدة:69
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالصَّابِؤُونَ وَالنَّصَارَى، مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وعَمِلَ صَالِحًا؛ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ.
از کسانی که ایمان آورده اند و يهوديان و صابئين و مسيحيان، هر كس كه به خداوند و روز بازپسين ايمان آورده و نيكوكارى كرده باشد، نه بيمى بر آنهاست و نه اندوهگين مىشوند.
بیایید فرض کینم که این آیات متعدد درباره رستگاری پیروان سایر پیامبران در قرآن وجود نداشت. چطور می توان قبول کرد کسانی که خود تا دیروز بت پرست بوده اند؛ مدعی کسانی بشوند که قرن ها قبل از خودشان ایمان آورده و موحد شده بودند؟
آن هم مدعی تا این حد که بگوید باید فرودست من زندگی کنی و با خواری هر سال مبلغی را به عنوان جزیه به من پرداخت کنی! اگر مردم امی بت پرست، مشرک و کافر مکه و حومه (که حوزه رسالت پیامبر بود)، در قرن هفتم میلادی آن هم پس از بیست سال ستیزه جویی و درگیری با پیامبر به خدا و آخرت ایمان آوردند؛ پیروان حضرت عیسی هفت قرن قبل و پیروان حضرت موسی چند هزار سال قبل از آن ها به خدا و آخرت ایمان آورده بودند.
هفتم- حرام مسلمانان و اهل کتاب فرق دارد
در آیه توبه:29 عبارت «وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ» مبنی بر حرام ندانستن حرام خدا و پیامبر، نمی تواند شرط بیشتر برای قتال با گروه مورد نظر آیه باشد. بلکه توضیح بیشتر و اطلاعات موازی درباره مشرکان و کافران است.
چرا که اولا عدم ایمان به خدا و آخرت شرط لازم و کافی برای کافر و مشرک بودن می باشد. دوما بنا بر آیات قرآن موارد محرمات برای پیروان حضرت محمد و سایر پیامبران یکی نبوده است. به ویژه درباره محرمات یهودیان آیات متعددی در قرآن وجود دارد.
یعنی اینجا مشرکان هستند که حرام خدا و رسولش را حرام نمی دانند نه اهل کتاب (حداقل یهودی ها). در آیاتی چون نساء: 160 و نحل:118 و آل عمران:50 آمده است که به علت ظلمی که یهودیان مرتکب شدند، خداوند برخی از طیبات را بر آن ها حرام کرده بوده است. برخی از این طیبات برای پیروان حضرت محمد حرام نبوده است.
با این حساب بخش حق ندانستن دین خدا (وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ ) در آیه جزیه نیز روشن می باشد و نیاز به توضیح نیست. اصولِ دینِ حق، همان توحید و نبوت و معاد می باشد که بین مسلمانان و مسیحیان و یهودیان مشترک است. مشرکان و کافرانِ طرفِ قتال بوده اند که به آن باور نداشتند.
اين مطلب آخرين بار توسط admin در الإثنين 7 ديسمبر 2015 - 3:32 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.