معاون اول از ميان قصر رياست جمهوري و قيصار دومي را ترجيح داد. سلسله مراتب امر و نهي را زير پا كرد و بودن با مردم را از نشستن كنار دست راست غني مهم شمرد.
انگار گوش دوستم به دستورها بدهكار نيست. غني بارها با رفتن دوستم به شمال مخالفت كرد و اين دوستم بود كه قهر غني و معاونيت اول را با رفتن به شمال مدام قمار زد.
دوستم شوراي امنيت، كابينه و ده ها جلسه ديگر ارگ را رها كرد با دهقان، كارگر، چوپان و با پوليس محلي و ملي المار و قيصار پيوست.
دوستم صندلي دست راست غني را هميشه خالي گذاشت و اما با رفتن به فارياب مثل كوه ايستاد و مردم با تكيه به او توانست بهتر با طالب بجنگد.
اين روزها كه خطر سقوط ولايت و ولسوالي ها مطرح است، مردم رهبران شان را زير نظر گرفته اند. همه مي بينند كه دوستم معه خانواده به ميدان نبرد آمده و نمايش واقعي رهبري و مردم مداري را اجرا مي كند.
تغيير جغرافياي جنگ و انتقال نا امني ها به شمال زمزمه هاي ايتلاف دوستم و عطا را بلند كرد. ديده مي شود اين تنها دوستم است كه خطر را به جان گرفته و پا به ميدان جنگ گذاشته و از عطا جز جلسات و نمايش پيراهن هاي رنگارنگ و يخن دوزي هيچ خبري نيست.
در اين تصوير شما زندگي واقعي آقا و آقازاده هاي شمال را مي بينيد. عطا تا هنوز زنگ هشدار فشار داده، سبز و نارنجي شده، براي بقا در بلخ گاهي ريش گذاشته و گاهي آنرا تراشيده و در نتيجه هرچه كرده تا اكنون با ريش خويش كرده.
لا يوجد حالياً أي تعليق