پندار نو

هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
پندار نو

سایت مستقل و غیر وابسته به احزاب و گروه های سیاسی


    (بخش 135 الي 141) من و آن مرد مؤقر!!

    avatar
    admin
    Admin

    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20
    20140303

    (بخش 135 الي 141) من و آن مرد مؤقر!! Empty (بخش 135 الي 141) من و آن مرد مؤقر!!

    پست  admin

    (بخش 135 الي 141) من و آن مرد مؤقر!! 1613
    بخش 135
     
    چند نکته ديگربرگرفته شده از نوشته بلند پژوهشي جناب داکتر عبدالواسع عظيمي به نام : " تير خلاص .."
    اگرچه دربخش هاي پيشين قسمت هايي از اين نوشته ارزنده را تقديم حضور خواننده گان کرديم؛ ولي نکات دلچسپ و ارزنده ديگري نيز دراين نوشته به ارتباط تلفات وضايعات قوت هاي هردو طرف ونخستين افسراني که وارد کاخ شدند و حقايق و دقايق حساس حمله برقصر و مقاومت افسران گارد رياست جمهوري وقت وجود دارد که بايد خدمت دوستان عزيز تقديم شوند. داکتر واسع عظيمي درمورد ميزان تلفات هردو طرف درآن يورش چنين مي نويسد:
    -- ميزان تلفاف : 86 نفر از واحد هاي يورشي[ به ويژه ک.گ.ب ].300 تا 350 افسر و سرباز از گارد رياست جمهوري ،که با رشادت تمام جنگيدند و اسارت 1700سرباز و افسر. نمادين ترين مقاومت را دو سرباز وابسته به گارد امين به نمايش گذاشتند .هردو ، تا ديرگاهان با رشادت جنگيدند و صبح گاه با بلند کردن يک پارچه سفيد ، از بلنداي قصر به زير آمدند .هردو رزمنده را بي درنگ به آتش بستند. سربازان فاتح ، قول معروف روسي را از ياد برده بودند : "جنگنده خوب قابل بخشايش است. "
    - اسلحه آلماني " ام . پ.5 " گارد ريس جمهوري ، زيانبار ترين ضربه را به دسته هاي مهاجم وارد کرده بود. " ب.ايموشيف "و مترجم او " آ.ياکوشيف " نخستين کساني بودند که داخل قصر شدند.آنان به ياد مي آورند که فرمان داشتند : " با زبان فارسي تا چهار بشماريد در صورت تمرد ، در را شکستانده با ماشيندار و بم دستي همه چيز را نابود کنيد." - صد تا صد وپنجاه رزمنده داخل قصر، که از وابستگان و وفاداران امين تلقي ميشدند تا آخر رزميدند و کشته شدند.
    -.سه وزير آتيه کابينه ، پس از عمليات 43 دقيقه يي " تاج بيگ " با گروپ زينت در تاج بيگ پيوستند و عبدالوکيل [بعد ها وزير خارجه ] لوي درستيز " يعقوب "را ،به جرم "خيانت ملي " از پا درآورد [ فقير محمد فقير وزير داخله امين ، با آنکه لوي درستيريعقوب در پهلويش جان داده است ،مسأله را درگفت و شنود با آصف معروف به نحوي کتمان کرد] گلابزوي، فرزند کوچک امين را ،ظاهرا به بهانه تداوي به محل نامعلومي انتقال داد ،که بعد ها ناپديد شد و "پتمنه امين" ،بيوه ريس جمهور" امين " در گفت و شنودي با فريده انوري[راديو آزادي] ،گريه آلود و با آه و حسرت و به تکرار،مسأله را باجزييات آن بازگفت وگريست.و سروري با هول وشتاب ، نخست، پيکر خون آلوده امين را از نظر گذراند و بعد با تفاخر با زن و فرزندان امين به گفت و شنود خشم آلود و نابرا بري درگير شد .
    - امين را در قالين سرخي پيچيدند و توسط انور زاتووا ، فرمانده تولي اول کندک مسلمانان ، در حاشيه چپ قصر ،جدا از ديگران ، زيرخاک کردند.خانواده امين در بيرون قصردر شوک فرو رفته و ازمسأله ظاهرا اگاه نگرديدند. .کندک مسلمانان در اواسط ماه فبروري دوباره به حوزه نظامي ترکستان منتقل و بعد تر منحل گرديد.وبرخي از رزمندگان آنان ، در واحد هاي ديگر فرستاده شدند. گروپ الفا به زندگي ديکتاتور نقطهء پايان گذاشت.بسا ازرزمنده گان دسته مرگ را ،با نشان "ستاره سرخ "و ترفيعات ويژه تقديرکردند.
    تير خلاص بر پيکر ريس جمهور، سه احتمال را در نظر مي گيرند: - امين درآتشباري کور و فشرده زخم بر ميدارد و در پهلوي" بار نوشيدني " جان مي دهد، يک افسر باز نشسته الفا در اوکرايين از مشاهده پيکر خون آلود و بي حرکت "امين " با زيرپوشي مارک " آ. دي. داس " در پهلوي بار حکايت ميکند.
    •- روايت دوم حاکي ازآنست که ، مهاجمان درب يکي از اتاق ها را با شدت ميگشايند، يکي از فرزندان امين داد ميزند : " فير نکنيد امين صاحب اينجاست" ،افسري از گروپ الفا با نورافگن ، همه را از نظر ميگذراند و بعد بالاي جسد مي ايستد و با عکسي که از امين در دست دارد ،به مقايسه ميپردازد و دگران را براي حصول اطمينان به مشاهده فرا ميخواند و يکي از آنان [ نام او را پنهان نگهداشته اند ] از فاصله نزديک و در برابر چشمان زن و فرزندش ، با سه مرمي " منفرد " بر او آتش ميکند.
    • - درروايت ديگر ،شکستن درب و ورود مهاجمان و نور افگن ها، با روايت دوم مطابقت ميکند و اما تذکر داده اند که امين از چند جا با پارچه هاي کوچک بم دستي ،زخم برداشته و اما زنده بوده است و بعد با " تير خلاص " يک افسر "الفا" جان مي دهد.
    • - منابع اندکي ، از کشته شدن او ، پس از زخم برداشتن ، ذريعه يکي از همراهان افغاني گروپ الفا ، نيزخبر مي دهند،که " تير خلاص " را يک وزير آتيه کابينه بر جان " امين " نشاند.[ گلابزوي و يا سروري ] نگاه کنيد به حرفهاي ببرک کارمل در گفت و شنود ولاديمير سينگيروف روزنامه نگار پرودا با برگرداني فياض نجيمي / سايت آريايي:
    • - سينگيروف:"راستي شما ميدانيد، کي امين را کشت؟ من از آدم ها مختلف شنيده ام، که گلابزوي اين کار را انجام داده است. براي اين منظور، افراد ما او را در هنگام حمله به قصر با خود گرفته بودند.
    کارمل : درست است. خلقيها ـ گلابزوي و سروري ـ در آن اشتراک داشتند. اما ميدانيد کي فرمانده ستاد مرکزي يا لوي درستيز را از پا درآورد؟ ـ وکيل ـ وزير خارجه کنوني. ونگاه کنيد به حرف هاي نجيبه زيري در مصاحبه با بي بي سي:
    نجيبه زيري :فکر مي کردم حوالي ساعت 2 يا 3 شب بوده باشد. بعد تر براي ما کنسرو آوردند، کمي که گذشت يک مرد قد بلند آمد و به خانم امين گفت:" کشتم اش حقش بود بسيار ظلم کرده بود." خانم امين در پاسخش گفت به زنش مي گويي؟ تف به روي تو، تو چگونه مرد هستي؟ [ اشاره به اسدالله سروري ]
    • - از زبان آلبان حبيب فرمانده کندک مسلمانان :هم پيمانان افغاني ، سه ساعت بعد از مرگ امين در قصر ظاهر شدند و سروري بر پيکر بي جان ريس جمهور نگون بخت آتش کرد. رفتار تفاخر آميز او ما را به شگفتي واداشت.
    - اما عمود ميانگين خيمه يي، حرف هاي "پتمنه امين "بيوه ريس جمهور پنداشته ميشود. وي در گفت و شنود با بي بي سي ميگويد:آنها در حاليکه عکس امين را به دست داشتند به سوي دخترم غتي رفتند،غتي به آنها گفت چرا فير ميکنيد امين صاحب اينجاست.گفتند امين کجاست؟" دراين حال متوجه شدند که امين آنجا نشسته است.بر او فير کردند."
    • - لياخفسکي :" والنتين برايترسکي " يکي از افسران ک.گ.ب ،که در عمليات سرنگونسازي حکومت امين شرکت داشت به من گفت ،براي من همه چيز وقتي روشن شد که ،مامور آتش کننده به سوي امين، يادآوري کرد : دستور بود امين را زنده دستگير نکنيم.
     
    • - باز هم پتمنه امين / راديويي آزادي:صبح ده هواي يخ ده بيرون بوديم ، دختر ها زخمي بودند که سروري آمد يک بازو بند سفيد داشت کلاشنيکوف را گرفت و به ما گفت اگه بخواهم شما را ميکشم.
     
    • - ايوانوف / افسر ک.گ.ب :پس از عمليات خونبار بر قصر ،همراهان افغاني ما ،به ويژه سروري ، بسان فاتحان جلوه ميفروختند.آنان نجنگيده بودند.اين ما بوديم که ديکتاتور را نابود کرديم.
     
    و در فرجام / 8:3 شام :
    ياکوف سيمينوف در مخابره صدا ميکند : رفيق فرمانده ! قصر به تصرف درآمد.کشته و زخمي بي شمار است.تمام
    و چند نکته ديگر :
    • - جانداد فرمانده گارد امين را ،افسر هوشيار و جسوري وصف کرده اند.او توانست،پس از مسموميت امين، دوهزار افسر و سرباز تحت فرمانش را ، به سرعت به حالت آماده باش و مدافعه فعال دربياورد. موصوف متهم به قتل " تره کي" بود. قرار بود کندک کماندويي 333 ارتش سرخ[ کندک مسلمانان ] زير فرمان او ، امين را محافظت نمايد.
    • - آقاي مامون از ماموريت دستگيري امين سخن زده است که هيچگاه در دستور کار مهاجمان نبوده است و مر گ يا خودکشي جنرال پاپوتين معاون وزير داخله ،ربطي به دستگيري و يا کشته شدن امين ندارد..
    •- اينان بودند که "ببرک کارمل "را [ 14 دسامبر1978] در بگرام همراهي ميکردند:اناهيتا راتب زاد ،نوراحمد نور ،اسلم وطنجار،اسدالله سروري ،شيرجان مزدوريار ،عبدالوکيل ،داکتر نجيب الله ، محمود بريالي ،سيد محمد گلاب زوي. ( اما تا جايي که به من معلوم است، زنده ياد محمود بريالي چندين روز بعد از شش جدي به کشور برگشت -عظيمي )
    •- بار بار اشاره به اين شده است که فرماندهان الفا خواستار آن بودند ،" تير خلاص " از دست يک افغان بر پيکر امين ،آتش گردد ،تا مسله افغاني جلوه کند و اما بر آن تاکيد صورت نگرفت.
    •- شباهت موقعيت امين هنگام يورش به قصر تاج بيگ و موقعيت محمد داوود هنگام هجوم بر ارگ ،به حيرتم وا داشت. هردو با خانواده و هر دو مقاومت کردند.اما فرمان مرگ محمد داود در دستان امين و فرمان مرگ امين بدست ارتش سرخ.
     
    • -1500 و به روايتي 1700سرباز و افسر گارد رياست جمهوري ،که اسير گرديده بودند ،بعد از سه روز به جانب افغاني تسليم داده شدند.
     
    واما به ارتباط آرامگاه امين :
    پيامي از جناب احمد پوپل :.
    من يک شخص جالب روسي را به نام ولاديمير سلسکي در سال 1996 در شهر سانفرانسسکو در جريان کارم ملاقات کردم0او شخص خيلي ثروتمند بود او بعد از فروپاشي شوروي سابق به امريکا آمده بود. بعداز دو سه ديدن با او فهميد من از افغآنستان هستم به من زيادتر علاقه گرفت وباهم ساعت ها صحبت ميکرديم او سهم بزرگ يک کمپني دوا سازي را خريده بود و انگليسي خوب ولي با لحجه غليظ صحبت ميکرد، از صحبت هايش معلوم بود که او سفر هاي متعددي در افغانستان داشته است وشخصيت هاي بزرگ دولتي را نام ميگرفت. او گفت با ببرک کارمل شناخت شخصي داشت زيرا او در اوايل دهه 60 براي سه ماه هم اتاقي او در ليليه در يکي از تعليمگاه ها در شوروي سابق بوده است. (اين شايد براي اکثريت علاقمندان اين صفحه قابل قبول نباشد ويااگر کسي ازين سفر خبر دارد لطفآ همه را در جريان بگذارند تا سوءظن رفع شود))
    او ميگفت براي مشوره هاي تخنيکي به افغانستان سفر ميکرد.
    در جمع صحبت ها از او پرسيدم در مورد گم شدن مرده حفيظ اله امين چه ميداند, او گفت درآن ماه هاي اول براي مردم شوروي آنوقت هم اين صحبت جالب و قابل سوال بود او علاوه کردتا جايي که از دوستانش شنيده است مرده او را فرداي آنروز از هليکوپتر به ارتفاع خيلي بلند در کوه هاي پشت قصر تاجبيگ پرتاب کرده اند. قضاوت با شماست که قبول ميکنيد يا ني .
    جند پيام روشنگرانه از دگروال سيد حسن رشاد :
    جناب اکبري گرامي در عمليات قصر تپه تاجبيگ وقتل امين سفاک تاجاييکه روشن هست سه فردافغان به حيث رهنما شرکت داشته اند. که يکي از آن ها درقساوت وکينه توزي سر آمد روزگار هست(اسدالله سروري)که ازاو هر نوع شرارت بعيد نيست. درغير آن درجنگ مغلوبه تصادف وجوددارد. که حتمن کشته شدن اطفال امين سفاک جزء آن هست. ومن ميخواهم که مطلب جالب را برايتان بنويسم: اما بايک افسوس که بدون اجازه نميتوانم اسم رفيق مسوول ومحافظ فاميل امين سفاک را بنويسم .واين راميدانم که دستور رفيق زنده يادکارمل که نوشته بود.از فاميل امين به وجه احسن نگهداري شود وتمام امکانات زندگي مرفه را دراختيارشان بگذاريد. چون جرم امين به هيچ صورت شامل حال آنها شده نميتواند- يادرنزدش هست يا ازسرنوشت آن امريه رفيق کارمل اگاهي دارد.ودرآخربايد اذعان کنم که تحت محافظت واز مردم دور نگه داشتن فاميل امين سفاک نظر به تقاضاي مکرر خانمش صورت گرفته بود .چون خانم امين از خشم مردم در مورد شوهرش آگاه بود.
    • - جناب داکترصاحب عظيمي گرامي. بعد عمليات مسلحانه بالاي قصر تپه تاجبيگ و ختم غايله امين سفاک، عاجل گارد تيپ جديدتحت امروقومانده رفيق محترم عزيز حساس تشکيل شدکه تاآندم وضع الجيش گاردجديدهم همان منطقه تاجبيگ بود و من نيز جز افسرانش بودم.کندک ها وظيفه کرفتند تا منطقه يي را که نقطه عطف جنگ بين گاردامين وقواي شوروي بود.وبايک زمستان سرد پر ازبرف توأم بود ، از وجود شهدا وکشته هاي جانبين وآثار جنگ پاک سازي کنند . که راستي تلخترين روززندگي من در آن روز رقم خورد. مااجساد سربازان جوان رااززير توده هاي برف که با زخمهاي عادي نسبت سردي هوا و نرسيدن کمک عاجل جان هاي شانرا از دست داده بودند که با اندکترين کمک جانشان نجات مييافت .و يااينکه نسبت نابلدي منطقه توسط مرمي رفقاي خودشان کشته شده بودند.دريافت کرديم.ومن با خاطر ناخوش اين خاطره راتقديم شما عزيزان کردم
    جناب خراساني گرامي: درزمان ياد شده اينجانب قوماندان کندک محافظ بيروي سياسي ح.د.خ.ا.بودم .ودرجريان روز وشب چه رسمي ويا غيررسمي دردفتر کارويا اقامتگاه هاي شان نزديک ترين کس به زنده ياد رفيق کارمل بودم وگاهي هم عامل پيامهاي شان به افراد واشخاص راوسيله ميشدم .که اين ياداشت رفيق زنده ياد کارمل را خودم به رفيق مسوول سپردم.که جلال رزمنده شهيد زير نظر آمريت سياسي آن رياست به رفيق نيک بين وظيفهء رسيدگي به فاميل امين سفاک را سپرده بود چون رفيق نيک بين خودش يک حزبي شريف وکار آزموده بود./..
     
    بخش 136
     
    چند نگاه ديگر :
    " افغان" نام فلم روسي يي است که به همين تازه گي ها درباره يورش قوت هاي رزمي اتحاد شوروي پيشين به کاخ تاجبيگ ازکانال 2 تلويزيون روسيه پخش شده است. جريان و محتواي اين فلم را دوست ويار گرانمايه مان جيلاني گلشنيار بنابر خواهش من به روي کاغذ آورده است که با يک جهان سپاس از ايشان، اينک پيشکش دوستان مي شود تا زواياي بيشتر آن حادثه با اهميت تاريخي روشن گردد :
    دگروال رستم خواجه ترسنکولوف : رستم خواجه ترسنکولوف ، دگروال احتياط ،درسال 1979 تورن،قوماندان گروپ خاص الفا،غيررسمي به نام کندک مسلمانان،اشتراک کننده اشغال قصرتاجبيگ اقامتگاه حفيظ الله امين در کابل-افغانستان،درسال 1987-1989 مشاوروزارت امنيت دولتي ( خاد ) افغاانستان دارنده نشان لنين . مي گويد :.
    کندک مسلمانان، طوري که از نامش پيداست درچوکات کميته دولتي تجسس کي گي بي به خاطر روان کردن آنها به افغانستان ازتاجيکها،ازبکها وترکمنها تشکيل شده بود و ازقطعات مختلف انتخاب شده بودند. وظيفه اش در ابتدا بسيار ساده بود : محافظت از اقامتگاه رئيس جمهور درکابل با يونفورم سربازان افغاني. آنان يکجا با سربازان افغاني به خاطر محافظت ازحفيظ الله امين وظيفه اجرا ميکردند افراداين کندک " مسلمانان" نميدانستند که گروپ زينت به خاطر چه تا در وديوار قصر تاجبيگ نزديک شده اند.در آن وقت اين قصر ازطرف جرمني ها ترميم شده بود. زماني که گروپ زينت والفا به قصرتاجبيگ نزديک شدند آنها به تنهايي خود نمي توانستند که به قصر داخل شوند. رستم خواجه ترسنکولوف قوماندان کندک مسلمانان به کندک خود امر ميکند که اهداف محافظين امين را زير آتش بگيرند، به خاطر سترکردن گروپ زينت والفا. ابتدا دروازه دخولي قصر را بافير راکت انداز ازبين ميبرند وداخل قصر ميشوند،ومطابق به طرزالعملي که آموزش ديده بودند اجراأت مي کردند. زماني که به هراتاق نزديک ميشدند،دروازه را بازکرده وبمهاي دستي خود را انداخته بعدأ فير ضربه را انجام داده وبه پيش حرکت مي کردند. جنگ بسيار وحشتناک ، بي رحم وفيصله کن بود. ضرورت بود که به داخل قصر بروم وافراد خود را وادار بسازم که اوامر کوماندوهاي زينت والفا را اطاعت کنند. جنگ 40 دقيقه دوام مي کند يازده نفر از گروپ الفا کشته ميشوند و200 نفربه شمول حفيظ الله امين با جمله محافظين اش کشته ميشوند.جسد حفيظ الله امين در بين کشته شده گان افتاده بود،امين باجسد خون آلود نظر به دستور صادرشده بدون قاضي ومحاکمه تيرباران ميشود وتوسط بولدوزر باتمام محافظينش يکجا دفن ميشوند..
    وليري ايوانف :
    ديپلومات: 22سال در افغانستان کارکرده است.حتي درزمان جنگ بين طالبان ومجاهدين درکابل زندگي مي کرد.درسال 1992 درسخت ترين شرايط وفير هاي دشمن بالاي طياره اش در ميدان هوايي کابل خود را همراه با سفير شوروي نجات داد. ،دارنده نشان لينن ومدال شخصيت شجاع ميباشد.در اواخر سالهاي 90 واواسط 2000 نماينده تجارتي روسيه در افغانستان مي گويد :
    من بسياري دوستان وهمکاران خود را ازدست داده ام . آنها را تعقيب ميکردند بعدآ دستگيروازبين ميبردند وتوسط بلدوزر دفن ميکردند.
    زماني که بالاي قصرتاجبيگ حمله صورت ميگرفت، بسياري از مردم کابل شاد بودند وخوشي ميکردند،حتي درسفارت شوروي ديپلومات ها به بام سفارت بالا شدند وقصرتاجبيگ را تماشا ميکردند.
    اولين تلفات از گروپ زينت بود وزخمي ها هم زياد بود،اولين مرمي به رستم تورسونکولوف قوماندان کندک مسلمانان اصابت ميکند وبه شاجوري که درکمربسته است ميخورد ؛ اما سطحي زخمي ميشود. وظيفه اساسي اين بود که امين بايد نابود شود. رهبري شوروي به کوماندوهاي کي گي بي وظيفه سپرده بود که حفيظ الله امين نبايد زنده بماند. البته حفاظت از امين رويه وبرخورد مشاورين با محافظين اش يک نمايش واقعي تياتر بود. کندک مسلمانهاي شوروي ازيک ديکتاتورمحافظت ميکردند. جابجا کردن وسايط دراطراف قصرتاجبيگ،انواع واقسام مانورها در اطراف قصرتاجبيگ براي آن بود تا ديکتاتور باهمه اين مانور ها عادت کند.انجنير روسي جوابده مسايل مخابراتي وبرق بود . جنرالان ازمسکو باوزارت دفاع افغانستان درتماس وبا دادن مشوره هاي دوستانه آنان را مصروف ساخته واعتماد عام وتام را به وجود آورده بودند. اما نگهان وبه صورت غيرمترقبه درسيستم مخابراتي دولتي انفجار صورت ميگيرد ودو فشنگ سرخ به هوا فير ميشوند،اين يک سگنال است بخاطر حمله به قصر تاجبيگ. حمله آغازميشود . ديکتاتورشرقي را بايد به سبک شرقي ازبين برد. بايد زهر داد و مسموش کرد.
    ويچسلاف نيکراسف: تاريخدان جنگ افغانستان، دوکتورعلوم اقتصاد، منشي در سناي روسيه، قهرمان درجنگ افغانستان ، مشاور در سازمان جوانان ولايت فارياب درسالهاي 1982-1984 دارنده مدال دوستي و دومدال افغاني(ستاره)،54 باربخاطر خدمت به افغانستان سفر کرده است مي گويد: .زماني که اقامتگاه اين ديکتاتور تغير کرد وبه قصرتاجبيگ آمد در اين قصر آشپزهاي روسي و دوکتوران روسي به خاطر چک کردن غذا کارميکردند. ،دوکتور ونماينده کي گي بي يکي از مقبولترين دوکتوران کنترول رژيم غذايي، زهر را با غذا آلوده ميسازد وقصر را ترک ميکند. چند ساعت بعد محافظين امين عاجل به سفارت شوروي تيلفون ميکنند ومي گويند که حفيظ الله امين مسموم شده است.دوکتوران عاجل به قصر تاجبيگ مي آيند و وظيفه ايماني و وجداني خودرا به صورت احسن انجام ميدهند وامين را از حالت بد نجات ميدهند. امين حتي حدس هم نمي زند که اين مسموم شدنش از طرف کي گي بي است.اکنون حمله به قصر تاجبيگ حتمي است.
    تورسونکولوف قومندان کندک مسلمانان ميگويد: نمي دانم چرا سوزنهاي سيروم ازرگهاي دست امين آويزان بود وما از دور تماشا ميکرديم. يکي از همقطاران ما به من گفت که آن شخص که با زير پيراهني ونيمه برهنه است حفيظ الله امين است وما درهمين وقت امين را شناختيم. وظيفه اساسي ما اين بود که امين بايد محو شود. ولي نمي دانستيم که چرا به رهبري شوروي آنقدر ضرور بود تا امين را از بين ببرد، شخصي را که مي خواست کمونيزم را در جامعه افغاني خود پياده کند.
    ويچسلاف نيکراسوف ميگويد: آمريکايي ها ازقبل به اين سرزمين چشم دوخته بودند وميخواستند که پايگاه هاي نظامي خود را در اين سر زمين جابه جا کنند.
    افغانستان کشوري است که در چارراهي موقعيت دارد که به طرف شر به جاده يا راه ابريشم،و آب هاي گرم ارتباط مستقيم دارد. هرکسي که در اين جا جابه جا شود ميتواند که از اين جا تمام کشورهاي همسايه را در تحت کنترول خود داشته باشد، به خصوص چين،هند،پاکستان وايران را . موقعيت اين کشور حتي بالاي آسياي ميانه تاثيربه سزاي دارد.
    زماني که حفيظ الله امين پسر رئيس زندان،ازقوم پشتون،قبيله غلزي به قدرت ميرسد،کي گي بي ازروابط امين با سي آي اي آگاه بود وميدانست که وي از دانشگاه کولمبياي آمريکا فارغ شده است.زماني که به نيويارک مي آيد همراه با عقايد ناسيوناليستي، وبابرگشت اش به افغانستان غيرمترقبه تغيرقيافه ميکند وبه يک مارکسيت تبديل ميشود.
    حدس زده ميشد که اين همه عوامل ازطرف سي آي اي سازماندهي شده بود. تمام نمايش عشق وعلاقه او به اتحادشوروي تنها اين يک فريب بود که به نمايش بگذارد.
    درست است که بعدأحفيظ الله امين را موقتأ ازحزب دموکراتيک خلق افغانستان اخراج مي کنند به خاطر عقايد فاشيستي اش نه بخاطر عقايد مارکسيستي اش. ( معلوم نيست گوينده درمورد اخراج کردن امين ازحزب نظر به کدام استنادي حرف مي زند؟ وي چه وقت از حزب اخراج شده بود؟ شايد منظورش اين باشد که نتوانست به مقامات بالاتر حزبي بنابرهمين عقايدش درسال هاي پيش از قيام ثور، ارتقا کند. – عظيممي )
    بعدازکشته شدنش کتابچه يادداشت وي به دست مي آيد که شماره تيلفون رئيس سازمان جاسوسي سي آي اي در هند درج ميباشد.تکتيک سازمان جاسوسي سي آي اي براي مسکوآشکار بود. زمانيکه اتحاد شوروي مصروف واردساختن سوسياليزم وکمکهاي اقتصادي اش به متحدينش ميشود،واشنگتن امين را تربيه ميکند ويا اينکه ميخرد،جواسيس فروخته شده را در نقش ليدرتبارز ميدهند.
    برژنسکي بعدأ ادعا ميکند که ما در تحريک روسها هيچ سهمي نداشتيم که قشون خودرا به افغانستان اعزام بکند. ماقصدأ شرايط را آماده ساختيم که بايداين کار صورت بگيرد. ضرورت بود که به هرشکلي شود ما بايد انتقام ويتنام را بگيريم /
     
    ***
     
    درمورد عضويت حفيظ الله امين در سازمان استخباراتي سي آي اي امريکا ، امروز نوشته ارزنده يي ازنويسنده و پژوهشگر نستوه جناب عارف عرفان به دستم رسيد به نام" سيا واژدهاي خفته اش درحزب ديموکراتيک خلق افغانستان " . اين نوشته در تارنماي رستاخيز به نشر رسيده و من در فرصت ديگر بخش هاي مرتبط به عضويت وي را در سازمان سيا در اين سلسله ياد داشت ها خواهم آورد.
     
     
    بخش 137
     
    آيا حفيظ الله امين جاسوس سيا بود؟
    دوست ورفيق فرهيخته نويسنده توانا وژرف نگر،عارف عرفان در يک نوشته تازه يي پس از بررسي هاي بسيار موشگافانه از اوضاع و احوالي که پس از قيام نظامي 7 ثور برکشور ما گذشت و درنتيجه يکي از چهره هاي برجسته جناح خلق حزب ديموکراتيک خلق افغانستان با کشتن رهبر حزب ، شاد روان نورمحمد تره کي و تبعيد ببرک کارمل به خارج از کشور، قدرت را قبضه کرد و هزاران تن را سربريده مردم افغانستان را به روزگار سياه نشانيد ، مي نويسد که حفيظ الله امين اژدهايي بود که از سوي سازمان استخبارات امريکا ( سي آي اي ) در درون حزب خزيده و جا خوش کرده بود. دراين مقاله پس از مقدمه بلند و تحليل همه جانبه اوضاع آن زمان ، ديدگاه نويسنده گان و پژوهشگران بلند مرتبه غربي در رابطه به ارتباط امين با سازمان سيا آورده شده است که من فقط فراز هايي را مي آورم دال بر عضويت داشتن امين در سازمان سيا بر اساس نوشته هاي اين نويسنده گان؛ اما به دوستان عزيز مشوره مي دهم که اگر وقت وفرصت داشته باشند، مي توانند اين مقاله بلند بالا را درسايت رستاخيز و پندار نو مطالعه کنند:
    برخي نکته ها :
    - با اعزام ارتش شوروي درافغانستان که به دعوت حفيظ الله امين صورت گرفت،چنان هيولاي افترا آميزتبليغاتي،ازحوزۀ رسانه هاي غربي برخاست،که آسمان دنيا را درزيرابرهاي تاريک دروغ درهم پيچاند.چنانچه درين موردآقاي جيم Gallagher"،خبرنگاراخبار "نيويارک ديلي"سرگذشت خويش را درخصوص فعاليت ناوگان هاي تبليغاتي غرب عليه جمهوري دموکراتيک افغانستان،چنين به تصويرميکشد:" بعد از اعزام نيروهاي اتحاد شوروي درافغانستان ،جيمي کارتر رئيس جمهور ايالات متحدۀ آمريکا،غريوکشيد ،که روسها، دين اسلام را درافغانستان پامال نموده ،وهمين اکنون،همۀ کابل در آتش جنگ ميسوزد،وکنترول اوضاع بصورت کُل دردست ارتش شوروي درافغانستان است.کارتر، رسانه هاي غربي را به سرايش نغمۀ محکوميت "تجاوز" شوروي دعوت کرد.اما،من زمانيکه به تاريخ نهم جنوري 1980عازم کابل شدم ،درميدان هوائي کابل بطرزغيرمنتظره ،صداي آذان مُلا را شنيدم وديدم که درداخل ميدان هوائي ،مردم به عبادت مي پردازند، وکنترول ميدان دردست سربازان افغانستان قراردارد.اين خبرنگاربا ديدن مناظر صلح آميزکابل ،وآزادي مردم براي اداي مناسک ديني،وتسلط ارتش افغانستان برجامعه ،با مشاهدۀ اين تناقضات ودروغ هاي عريان ، لاجرم با خشم ونا اميدي فرياد مي کشد.....دروغ دروغ!
    - پروفيسور جان رايان استاد و محقق دانشگاه واينپيگ کانادا که درسال هاي حوادث انقلابي در افغانستان بوده است از دستآورد هاي ح د خ ا با حسرت ياد آوري نموده ونقش سيا و نماينده آن حفيظ الله امين را در واژگوني حزب ونظام برجسته ساخته و درخصوص اين جريان غم انگيز در مقاله يي تحت عنوان داستان پايان ناپذير تراژيدي اففعانستان حقايقي را به رشته تحرير در مي آورد.
    - خبر راديوي فرانسه : حفيظ الله امين جاسوس سيا بود. حفيظ الله امين مسؤول سازمان افسران ح. د. خ. ا. بود. او خود سرانه به دستور" سيا " با عبدالقادر فرمانده نيروي هوايي افغانستان تماس گرفته و به او مي گويد: به حزب دستور کودتا عليه داوود خان داده است، فوراً اقدام کنيد. او به دستور سيا زمينه سازدعوت ارتش سرخ شوروي در افغانستان گرديد. سازمان اطلاعاتي امريکا تلاش زياد کرد که ارتش سرخ وارد افغانستان شود.
    - بدون درنظر داشت اسناد درين خصوص،رفتاراو درزمان اقتدارش بازتابدهندۀ روشي بود که يک اجنت" سيا" بايد آن اعمال را انجام ميداد.اوهوشيارانه راه خويش را بسوي نردبان عالي قدرت بازنمود. اول به حيث وزيردفاع وسپس به حيث صدراعظم جا خوش کرد.درسپتمبر1979،اوکودتاي خويش را راه اندازي نمود،قدرت نظام را تصاحب کرد،نورمحمد تره کي را به قتل رساند،سپس همه هوادران تره کي رايا به کشتارگاه فرستاد،ويازنداني وتبعيد ساخت.امين سپس به ترفندي متوصل شد تا اعتبارنظام "ماکسيستي" را دگرگون نمايد.او قوانين اژدهايي وسختي را عليه روحانيون مسلمان کشوروضع نمود،تا هدفمندانه آنها رابيشترازنظام بيگانه سازد."
    - درتداوم اين بحث،پروفيسورجان رايان مي نويسد:"درزمان حاکميت امين رفورم هاي مترقي متوقف ساخته شد وهزاران انسان به قفسه هاي زندان افگنده شدند.افسران ارشد ارتش يا با تحمل تنزيل مقام به وظايف پسيف سوق يافتند،يا به زندان افگنده شدند وياهم به قتل رسيدند،وبا اين رويکرد،اوپايه هاي ارتش را متزلزل ساخت.
    درعين زمان، "سي آي اي"براي مجاهدين آموزش نظامي داده وآنانرا تسليح نموده تا به تعداد هزاران جنگاوردربخشهاي کشورتهاجم نموده وبطورويژه کلينيک هاي صحي ومکاتب را ويران ومعلمين را به قتل رسانيدند.هرگاه معلمين بادختران متعلم دريک صنف ديده ميشدند،کشته ميشدند وبعضآ درحضوراطفال، شکم هاي شان دريده ميشد.درجريان سه ماه،با اقدامات هماهنگ شده مجاهدين وپاليسي هاي معکوس حفيظالله امين،تقريبآ پايه هاي نظام مارکسيستي درهم شکست.
    - اين موضوع قابل ياد داشت است که طي اين مدت زمان "امين"،باشارژدافير وبرخي مامورين ديگر ايالات متحدۀ آمريکا درکابل ،ملاقات هاي متعددي را برگذارنمود.او همچنان مشاورين سِرِي خويش رابه پاکستان بطرزمخفيانه فرستاد تا با رهبربلند پايۀ مجاهدين "گلبدين حکمتيار" درپاکستان ،ديدارنمايد.
    - واضحآ"امين، پلان هاي ديگري را براي تدارک "کودتاي "ديگرطراحي نموده بود،تا تمامي نيروهاي مترقي را دردرون دولت نابود نموده وسپس با نيروهاي مجاهدين يکجا شده ،تا" نظام بنيادگراي اسلامي "راتشکيل ،وخود را به حيث رئيس جمهور وحکمتيار را به حيث صدراعظم آن دولت بگمارد.
     
    ***
    واما درمورد اين که آيا حفيظ الله امين جاسوس سيا بود يا خير در آخرين بخش کتاب چگونه به بيماري وايروس آ دچار مي گرديديم ؛ مناظره جالبي بين ولاديمير سنيگيرف و واليري ساموونين صورت گرفته است که فشرده آن را دراين جا مي اورم :
    سينگروف مي نويسد که افسانه اجنت بودن امين را در اعماق دستگاه کي جي بي در سال 1979 اختراع نمودند تا بدينترتيب کرملين را براي اتخاذ تصميم قاطعانه مبني بر اغزام قوا و نابودي ساختن دم ودستگاه حفيظ الله امين وادار بسازند. او علاوه مي کند که حين مطالعه تاريخ افغانستان با اشخاص کاملا مختلف ملاقات کرده است. با ليدران ، با فعالين ح د خ ا باليدران اپوزيسيون افغاني, سيساستمداران شوروي، ديپلمات ها ، مامورين اسخباراتي ، با جنرالان و درمورد اجنت بودن يا نبودن امين از آنان پرسيده است ولي اکثريت آن ها هرگز روايتي که دال برجاسوس بودن وي باشد، بيان نکرده اند. بسياري از آن ها که به نزد من اعتبار زياد دارتد به صورت قطع اين نظريه را مردود مي شمارند.
    واليري ساموونين : ميس توانم حدس بزنم که سخن بر سر کدام ذوات است. به احتمال قوي برخي از قهرمانان کتاب ما در نظر هستند. مانند معاون وزير دفاع پاولوفسکي ، جنرال ها هريک گويرلوف وزاپلاتين ، مشاورحزبي مارازوف، مشاور وزارت خارجه سافرونچوک. بنابرخصوصيات وظيفوي اشخاص مذکور تقريباً هر روز باحفيظالله امين ملاقات مي کردند. امين هميشه از آن ها با آغوش باز وتبسم "هاليودي اش "استقبال مي کرد ونشان مي داد که آماده است که مشوره آن ها را درنظر بگيرد و هرگونه توصيه شان را دنبال کند البته درظاهر چنين بود. افسوس که امين مانند يک سگ دم نداشت دراين صورت دم مذکور باديدن اين مشاورين احترامانه به شورک خوردن مي پرداخت.
    اما سينگروف مي گويد : مسؤولين رياست عمومي اول کي جي بي درافغانستان يااشخاص مسلکي هيچگاهي درصحبت با من صد في صد تائيد نکرده اند که شبکه هاي استخباراتي امريکا امين را استخدام کرده باشد. حرف اساسي اين است که امين به صورت عيني باتمام اعمال وکردار خود به داعيه انقلاب ثور و منافع ما [ شوروي ] ضرر مي رسانيد. همين مسأله دراتخاذ تصميم براي ازبين بردن وي واعزام قوا به افغانستان نقش اساسي داشت.
    ساموونين : آيا شمافکر مي کنيد که اشخاص خاص يا اشخاص مسلکي تمام واقعيت ها را به يک ژورناليست يا تاريخ نويس بيان مي دارند؟ من به شما اطمينان مي دهم که مامورين کشف خارجي کي جي بي منجمله الکسي ديميرتوف که درآن وقت با امين کار مي کردند, بالاي وي مشکوک بودند وگمان مي بردند که وي خاين و جاسوس سي آي اي است. اين شخص مدت ها پيش از طرف ارگان هاي اکتشافي تحت مطالعه قرار داشت .. از هنگامي که براي روزنامه هاي کابل مقاله هاي ملي گرايانه مي نوشت وشوروي را بد مي گفت تا هنگامي که به امريکا رفت و ناگهان به يک دوست شوروي مبدل گرديده به کابل آمد، اعتماد تره کي را به دست آورد و دشمن سرسخت ببرک کارمل گرديد.
    سنيگروف مي گويد اين اتهامات ناشي از خصومت هاي ميان دروني حزب است.
    ساموونين پاسخ مي دهد : به يکي ا ز دانشمندان روان شناس شوروي وظيفه سپرده شده بود تا تصويرسياسي امين را ترسيم کند . دانشمند مذکور پس از مطالعه دقيق مي نويسد که " امين کسي نيست که ظاهراً خود را نشان مي دهد. بنابراين مسؤول استخبارات شوروي فيصله مي کند که امين به طور حتم جاسوس سيا است. با اسدالله سروري و دوستانش وزيران فراري درقلمرو شوروي وبلغاريا کارهاي نهايت دقيق اوپراتيفي صورت گرفت و مطالعات زره بيني انجام يافت . درهمه اين بررسي ها يک نتيجه به دست آمد: " امين جاسوس سيا است " يک دليل ديگر هم است . کتابچه يا داشتش . من آن را نظر به امر مقامات به زبان روسي ترجمه کردم . دريکي از صفحات يادداشتي را يافتم که به قلم امين نوشته شده بود سي آي اي وسپس نمره تلفون درامريکا.
    سنيگروف : اين دليل بسيار ضعيف است زيرا هيچ اجنتي نمبر تلفون رابط خود يا مقام بالايي خود را درکتابچه ياد داشتش نمي نويسد.
    ساموونين : مي دانم ؛ اما اين قاعده نيست. جواسيس ارگان هاي کشلف نبايد اين کار را انجام دهند ؛ اما عده يي را مي شناسم که حتي با وصف تاکيد من برخي نکات صحبت هايم را دردستمال کاغذي ياد داشت مي کردند . زيرا همه به حافظه خود باور ندارند. اين شخص به طور مرموز داخل حزب شد وبه مقامات بالا رسيد. دعوت او از اعزام قوا به کشورش نيز پت وپنهان نيست. اين مسأله که امريکايي ها در ماه مي 1987 امکان گير انداختن ودربند ماندن قواي شوروي را در افغانستان بررسي مي کردند نيز روشن است. روايت بازي دوگانه امين بنا بر دستور امريکا نيز مسلم تر از هرحقيقت ديگر./
     
    بخش 138
     
    چند ديدگاه درمورد عضويت داشتن يا نداشتن حفيظ الله امين در سازمان استخبارات:CIA امريکا
    فريد اکبري :
    فکر کنم امين باهمه هوشياري اش ساده هم بود . وساده گي اش مربوط ميشد به تکبر وغرورش , امين دسيسه باز ماهر بود. در قدم اول با دست بوسي وچاپلوسي خود را عزيز ترين وبا اعتماد ترين فرد در حزب به مرحوم تر ه کي نزديک ساخت وهدف اول ودشمن نخست خودرا که پرچمي ها بود توسط مرحوم تره کي تضعيف نموده از صحنه بيرون نمود زيرا بدون اجازه تره کي نمي توانست به تنهايي به چنين اقدامي مبادرت ورزد.
    پلان دومش از بين بردن مرحوم تره کي بود که به بسيارساده گي وآساني انجام گرفت.
    پلان سومي هم داشت وشايد چندين دسيسه هاي ديگر که هرگاه زنده ميبود ما شاهد آن ميبوديم ولي کشته شد وپلانهاي بعدي خويش را با خود يک جا به گور برد.
     
    علي احمد اکبري :!
    با کمال پوزش ميخواهم نظر شخصي خويش را در رابطه به اينکه امين سفاک جاسو س و فروخته شده امپرياليزم امريکا ( سي آي اي ) بوده يا خير، خدمت شما رفيق گرانمايه عرض نمايم :
    امين و باند جنايتکارش تمام اعمالي را که در دوران زمامداري اش به انجام رسانيده و تاريخ شاهد آنست بنا به دستور امريکا انجام داده است. ما و شما شاهد بيانيه اش بوديم که ميگفت براي من کفايت ميکند که در افغانستان اگر يکصد هزار نفر زنده بماند و معتقد به سوسياليزم باشد. اين گفتارش تحريکي بود عليه خواسته هاي شريفانه و نجيبانه ح.د.خ.ا. و ضمنا تحريک مرد م افغانستان بر عليه رژيم . وهمچنان شعارهاي عوام فريبانه يي را که بعد از به قدرت رسيدن ميداد و عبارت بود از مصئوونيت ، قانونيت و عدالت که در عمل ضد اين شعارها عمل کرد و هيج شخصي در آن زمان نه مصئونيت داشت و‌نه قانونيت وجود داشت و نه عدالت . بنابر اين در زير پوشش خواسته هاي ح.د.خ.ا. بر عليه آن عمل کرد که‌امروز تمام بد بختي هاي که دامنگير مردم شريف ما شده عامل اصلي آن اين امين سفاک و خونخوار بود. .
    پس ثابت ميشود که‌وي نه تنها متکبر و مغرور بود بلکه عضو سازمان جاسوسي امپرياليزم امريکا بوده و بنا به دستور امپر ياليزم جهانخوار امريکا اين همه جنايات را انجام داده است.
    ليلي علي :
    با احترمات زياد به عظيمي بزرګوار وعلاقمندان و دوست داران اين برګه، به عرض برسانم که من کاملا ګيچ شده ام. نمي دانم مقصد آخري امريکا (سي اۍ اې) و شوروي (کي جي بي) چه بود و چرا امين هم به دهل مي زد و هم به تبله؟ مقصد نهايي اوچه بود؟ اګراومي خواست با ګلبدين جنايتکار همدست شود و يک دولت اسلامي افراطي بسازد پس چرا روحانيون را زنداني مي کرد و يا از بين مي برد. واز سوي ديگر اين مفکوره اسلام ګرايي امين با طرز پوشيدن لباس و آراستن دخترانش ضديت دارد. همچنان که از يک طرف اجنت سي آي اي بود و از طرف ديګر از ارتش شوروي خواهان کمک براي حفاظت جان ور ژيم اش بود.
    ليلي علي : به نظر من امين يک شخصيت مستبد و تشنه قدرت بود. و براي نګهداري قدرت اش از هرنوع فريب کاري، ريا کاري، ظلم ، زور و حتي چاپلوسي کار مي ګرفت. او نه مورال انساني ونه غرورانساني داشت.
    محمد عارف عرفان :
    درتداوم اين بحث بايد اضافه نمود که: در سپتمبر 1979،زماني که امين برکرسي قدرت تکيه زد " بروس امستوز "کاردارسفارت آمريکا درکابل، جهت ارائيه اطمينان ضمن ملاقات با امين او را مخاطب قرارداده ،اظهار نمود:" تا زماني که ايالات متحدۀ آمريکا درافغانستان حضور فعال دارد،شمانيازي به نگراني متحد ناراض شوروي تان نداريد. (اسناد بدست آمده از سفارت آمريکا درايران ) )
    همچنان آقاي " WilliamBlum تحت عنوان"جهادآمريکائي در1992-1979 افغانستان" ويليلم بلوم ،درخصوص پروسۀ استخدام "امين "به سازمان" سيا" چنين مي نگارد : دراواخرسالهاي 1950واوايل سالهاي 1960،امين درکالج معلمان دانشگاه کلمبيا،ودانشگاه " Wisconsin "،شامل شد،اين البته دوران اوج "سي آي اي "بود.گزارش شده است که درسال 1963،حفيظ الله امين به حيث" رئيس انجمن محصلين"برگزيده شد.اما اين مسئله تائيد نشده است. مگرمشخص شده است که "انجمن محصلين " بخشي ازبودجه خود را ازبنياد آسيا تامين مينمود، بنيادي که براي سالهاي متعدد جبهۀ اساسي"سيا" درآسيا ،پنداشته ميشد وزماني" امين"،با اين سازمان همکاربود.
    رسول رشيق :
    فرض کنيم که امين جاسوس سيا بود و ماموران ک جي بي نيز شبهه و يا يقين داشتند که امين با آمريکا سرو سري دارد. و همچنين امين با اصرار هاي متواتر از شوروي مي خواهد که نيروي نظامي به افغانستان بفرستد. سوال اينجاست که شوروي آن قدر احمق بود که به پيشنهاد يک جاسوس سيا ده ها هزار نيروي نظامي اش را به داخل کشوري بفرستد که ميداند دامي خطرناک را برايشان ترتيب داده اند.
    ويا عجيب تر اين که ک جي بي با آن همه تعريفي که ازش درتاريخ سازمان هاي استخباراتي مي کنند چطور نتوانسته بود تا به هنگام به قدرت رسيدن و همه کاره شدن امين ، ماهيت اصلي اش را کشف کند.
    سخي نوروزي :.
    در رابطه به عضويت امين سفاک در اداره سيا هيچ ترديدي وجود ندارد.هميشه افرادي در اداره هاي مهمي چون استخبارات بزرگ خارجي جذب ميگردندکه داراي استعدادسرشار، قدرت اداره ورهبري را داشته باشند واز جانبي ددمنش،خونخوارو مستبد باشند وازاستثناآت ديگر بهره مند.امين باداشتن همين خصوصيات ازآغاز فعاليت هايش درح د خ ا با طرحهاي منافقانه اش هميشه باعث تشديد اختلافات درون حزبي بوده است.امر به اغاز کودتا،بدون اطلاع رفقاودوستان شوروي اش دليل ديگريست در امر جاسوس بودنش.همه ميدانيم رقابتهاي دو قدرت جهاني را درسالهاي 77و78 م براي کشانيدن حريف در جنگ غير مستقيم.
    يعقوب صديقي :
    الهي من نميدانم به علم خود تو ميداني ......
    نميدانم چطور امين جاسوس آمريکا بود؟
    سفير آمريکا در اوج قدرت امين ترور ميشود،لشکر کشي روس ها در زمان اين جاسوس به افغانستان شروع ميشود. ،پلان هاي شوروي يک به يک در همين حکومت جاسوس تطبيق ميشوند و......و آمريکا اينقدر غافل؟
    يا جاسوس احمق و دو طرفه جاسوس بود و يا آمريکايي ها با يک غرور بي جا که دارند ولو به هر قيمت خواستند تا انتقام ويتنام را از روس ها در سرزمين من و تو بگيرند.
    به نظر بنده امين جاسوس نه بلکه غرق در رويا هاي سوسياليستي خود همراه با يک مريضي شديد رواني و مشاوران داخلي بيسواد ( سور خلقي) در اطراف خود بود که بلاخره منجر به تباهي خودش ، فاميل و کشور ما گرديد.
    ***
    بدينترتيب مي بينيم که درمورد عضويت حفيظ الله امين در سازمان استخباراتي امريکا ديدگاه هاي گوناگوني وجود دارند. بسياري ها با قاطعيت حکم مي کنند که وي جاسوس آن سازمان بوده است وبراي اين حکم خويش دلايل فراواني مي آورند که قابل تأمل وانديشه است. برخي ها وي را صاف وساده يک ساديست مي شمارند و جناياتي را که انجام داده است، ناشي از همين مريضي رواني و عقده هاي ته نشين شده در ذهنش مانند : خود خواهي ، خود محوري، غرور وتکبر بيش از حد، دسيسه سازي، عوامفريي، دروغگويي و ناسپاسي. عده يي هم وي را يک ناسيوناليست مي شمارند و به همين سبب مي گويند که وي مرد زيرک وکاردان وپويا و توانايي بود که به استقلال وآزادي وطنش مي انديشيد وهرگز ننگ جاسوسي کشور بيگانه را قبول نمي کرد.
    خوب ديگر ديدگاه ها مختلف اند. اما به کساني که از زير شمشير داموکلوس ظلم واستبداد وستم او(به ويژه پرچمي ها ) تصادفاً گذشته وزنده مانده اند، بايد حق داد که با اسناد و شواهد مستند و چشم ديدهاي شان از اعمال وکردار شخصي که به گفته آن ها انقلاب را به بيراهه کشانيد و باعث کشته شدن ده ها هزار مرد وزن وپير وجوان اين کشور گرديد، حکم صادر کنند و کار او را همطراز با عملکرد يک جاسوس حرفه يي ارزيابي نمايند.
    ***
    امروز دربرگه دخترم " آرزو " رفتم و چنين خواندم : فراموش مکن، تا باران نباشد، رنگين کمان نيست. تا تلخي نباشد، شيريني نيست. دشواري است که ازما انسان نيرومند وشايسته مي سازد و خورشيد بارديگر درخشيدن آغاز مي کند.
    آري، چنين بود افسانه آن شب هاي سياه وبي آفتاب و روز هاي سرد باراني وبرفي ؛ ولي ديديم که بار ديگر خورشيد دميد و صفحه ديگري در زير رنگين کمان اين سپهر زيبا آغازگرديد : هفت جدي !
    اما تا آن وقت بياييد همه با هم نام هايي را برشمريم که در بيداد وستم امين سهم داشتند ، کساني که تهمت بستند، دسيسه کردند ، دروغ گفتند و گرفتند، بستند، شکنجه کردند ، کشتند و آسياب سنگ گراني را بر فرق سرمردم ما بينواي مان چرخاندند:
     
    بخش 139
     
    دوستان گرامي به نسبت دريافت چندين ديدگاه ديگر در ارتباط به عضويت داشتن يا نداشتن حفيظالله امين به سازمان استخباراتي امريکا، امشب نيز همين موضوع را پي مي گيريم LDمي
    حميده گشتاسب :
    آيا حفيظ الله امين اجنت سي آي .اي بود؟
    اين پرسش سالهاست ، که کارگاه فکري تاريخ يا گهنامه نگاران را به خود معطوف داشته است . محمد اکرم انديشمند نويسنده وپژوهشگر نامراد در کتاب «حزب دموکراتيک خلق افغانستان ، حاکميت وفرو پاشي از 1357تا1371» اين پويش تاريخي را به کنکاش گرفته وگلکشت هايي در راه هاي دشوار رو تاريخ نموده است . او به اين باور رسيده است ، که حفيظ ا لله امين يک مارکسيست ناسيوناليست ويک تبار گراي غرق در خود خواهي بود ،او به اين باور است ، که امين جاسوس سي آي اي نبود. اما دانشمندان ديگر از آن ميان نويسنده گان چپ ودموکرات مانند محترم سلطان عالي کشتمند به اين باور است ، که امين جاسوس سي آي اي بود ، لازم است تا در اين مورد کمي روشنتر بنگريم .
    : نويسنده کتاب طوفان در افغانستان مي نويسد
    در حالي که تمايل وتلاش امين به گفتگو وروابط با امريکا وپاکستان در دوران زمام داري اش افزايش يافت. " بروس " با سفارت امريکا تماس متداوم داشت ، به گفته ء بروس، سفيرامريکا در کابل، امين 14 باربا فلاتين ملاقات کرد ( دوبس را به غلط دابس مي نويسند)
    ميخايل سرگويچ گورباچوف در مصاحبه به قول نويسنده کتاب «درسهاي تلخ وعبرت انگيز افغانستان رويه 154 مي نويسد:« ميخايل گرباچوف آخرين رهبر وزمام دار شوروي در برابر پرسش الکسي وينديکتيف از راديوي مسکو در بيست ساله گي تجاوز شوروي که آيا در همان سال 1980 به بيروي سياسي ثابت شده بود که کي جي بي و جي آريو اطلاعات در مورد امين دادند ، که گويا در خدمت امريکايي ها قرار گرفته است ؟ گفت : بلي وبه بيروي سياسي هم روشن بود.
    اين يادداشت مقايسوي مي رساند ، که حفيظ الله امين يک شياد حقه باز که براي غربي ها يک کمونيست ناسيوناليست ، براي امريکا جاسوس وبراي جهان يک ناسوناليست معرفي شده است . شناخته مي شود ، اين مرد خود را در پس پرده هاي رنگارنگ پنهان کرده بود ، تا چهره ايش را کسي نشناسد.
    مرحوم ببر ک کارمل که در حقيقت يک امين شناس برجسته بود ، به اين باور بود ، که حفيظ الله امين يک شياد وفريب کار ومردم فريب جاسوس سي آي اي بود.
    جعفر سيد :
    جاي شک نيست که امين آدم زرنگ تحصيل کرده وبافهم بود درغير آن با وصف واسطه دبل نميتوانست مدت مديدي اينهمه روشنفکر را بفرييد. صرف نظر ازآن که عده يي در همان اوايل به تر دستي ونيات شومش پي برده بودند، با آنهم توانست تا سطح رهبري ارتقا کند .درينجا به سوالي برمي خوريم که چنين مرد خردمندي که با معرفت کامل باعزم جزم در راه خدمت به انسان مظلوم ومحروم کمر همت بست چطور شده ميتواند که در بر گشت به وطنش تمامي تعهدات وجداني اش را فراموش کرده اينهمه جفا را به حزبش که بمثابه مادرش بود روا ميداشت ؟ رقفاي عزيز جفايي را که امين باستفاده از پاکنهادي آن مرد محاسن سفيد برحزب تحميل کرد مدهش بود که اثرات نا گوار آن دامنگير نهضت است . که او درست مانند آدمهاي با تجربه و درس خوانده در مسلک خوب وبه موقع حزب را ضربه زد. دوستان عزيز اين کارهرگز کارآدمکهاي معمولي وساده نيست.او با اين عمل زشت خود چند خدمت بزرگي را به مافوقانش انجام داد:
     1- با ايجا دفضاي بي اعتمادي حزب جوان را که اولين گامهاي زنده گي رابر ميداشت از داخل منفجرکرد که از همان روز تا کنون با تاسف همان فضاي نا هنجار برآن مستولي است.عمل زشت با تحريک عده ساده دل ديگر چندين بار تکرار وحزب به پارچه هاي متعدد تقسيم گرديد .رفقاي عزيز .اگر اين بد جنس فعال نميبود وحزب بااوتوريته طبيعي خودش باقي ميماند طبعا اعضاي ان با علاقه سرشار ارمانهاي انرا تبليغ ميکردند. توده هاي مظلم وطن مان بخوبي تنوير شده حقايق را درک ميکردند. البته امروز پرابلم وجود نميداشت .وظيفه اين نا مرد هنوز ختم نشده زماني متوحه شد که مردم اصيل وطن از پيگردش دست بر دارنيستند.
    احمد بشير دژم:
    برعلاوه اين ترجمه و تبصره هاي شما عزيزان که از اثر توجه وزحمات عظيمي صاحب محترم جهت روشنگري وآگاهي بيشترمورخين نگاشته مي شود و نمايانگر حقايق ديگر بود. من فکرميکنم اين حرفها حتماً درين چند سال اخير گفته شده باشد (...ميگويند: آمريکايي ها ازقبل به اين سرزمين چشم دوخته بودند وميخواستند که پايگاه هاي نظامي خود را در اين سر زمين جابه جا کنند.
    افغانستان کشوري است .....هرکسي که در اين جا جابه جا شود ميتواند که از اين جا تمام کشورهاي همسايه را در تحت کنترول خود داشته باشد، به خصوص چين،هند،پاکستان وايران . موقعيت اين کشور حتي بالاي آسياي ميانه تاثيربه سزاي دارد.) ...بلي اين حرفهايست که حالا ودر دم حاضر همه ء دنيا ميدانند {کرزي هم حاضر به امضا نيست} ... و اما ؛ با مطالعهء اين همه گزارشات همينکه حرف بر سر عضويت امين نابکار با سي آ ي اي و يا اي اس اي ميرسد سندي تا کنون برملا نه شده و کار تاريخ نگاري با تاسف درهمين نقطه لنگش دارد...افسوس که پس از ششم جدي تا ختم آن دولت درين باره هيچ مستندي براي تاريخ نگاران نگذاشته است؛ اگرمي بود تا به حال صدها بارخوانده مي شد . اگر سازمان کي جي بي هم چنين اسنادي درست داشته چرا تا به حال پخش نه کرده وبه دست مورخين اسناد محکم وانکارناپذيري نداده است ؟ حتا درهمين متن ترجمه شده ء فلم هم با اشارهء ساده يي از آن گذشته اند. که باعث تاسف بزرگ است ../.
    جيلاني گلشنيار :
    جنرال الکساندر لياخفسکي نويسنده کتاب " طوفان درافغانستان " درمورد مسموم شدن وقتل حفيظ الله امين مي نويسد:هنگامي که ويکتورکوزنيچنکف داکتر شوروي،اناتولي اليکسيف آمرگروه جراحي وديگردوکتوران درحدود ساعت 2  بجه روز به نخستين پاسگاه محافظ کاخ امين رسيدند  و سلاح هاي خود را تحويل دادند، درتفاوت ازروزهاي ديگربا برخورد نهايت خشن روبروشدند وبه دقت مورد بازرسي قرار گرفتند. ،دوکتوران ازخود ميپرسيدند : چه رخ داده باشد؟مگر هنگامي ديدند که عده يي در داخل روي کوچها وروي فرش اتاق ها به هرگوشه بيهوش وبيخود افتاده اند، دانستند که چه شده است؟ کساني که به خودمي آمدند از درد فرياد ميکشيدند. دوکتوران بيدرنگ درک کردند که مسموميت گروهي رخ داده است، ميخواستند به آسيب رسيدگان کمک کنند، که داکتر افغاني داکترولايت حبيبي به سوي آنان دويده وآنان را باخود نزد امين برد. به قول او منشي عمومي حزب دروضعيت سختي قرار داشت. دوکتوران از مقامات بالا آمده بودند. امين دريکي از اتاقها با بدن نيمه برهنه به روي زمين افتاده بود. فک وچانه شده بود وچشمانش بي نور وسفيد چيزي را نمي ديد. ونشانه يي از هوش در وجودش ديده نميشد. در يک سخن درکوما ي مدهش فرورفته بود. دوکتوران ازخود مي پرسيدند آيا او مرده است؟ نبضهايش را ديدند. به آهستگي ميزدند . به طوريکه به بسيار دشواري احساس ميشد،گويا اين که در ميان مرگ وزنده گي ميخکوب شده باشد. داکترکوزنيچينکف والکسيف با نجات (رهبر کشوردوست ) طرحهاي کي گي بي را برهم ميزنند. خلاصه اينکه تداوي تاساعت 6 شام ادامه پيدا کرد وامين را نجات ميدهند. او ادامه ميدهد:
    پس از لحظات طولاني امين تکان خورده به خود آمده وبا شگفت زده گي پرسيد: چرا در خانه ما چنين چيزي رخداده است؟ چه کسي اين کار را کرده است؟ آيا تصادفي است يا کدام توطيه؟ اين واقعه افسران مسئوول امنيت، جانداد واقبال را خيلي پريشان ساخته بود....... آنها به قواي چهارزرهدار زنگ زدند تا به آنان بگويند که براي کمک آماده باشند، مگر از هيچ جا کمک دريافت نميتوانستند، چون کوماندوهاي شوروي کاملأ تمام قرارگاه هاي نظامي مستقر در کابل را درمحاصره خود داشتند. بدين ترتيب امين در پلان اول از مرگ نجات پيداکرد، پس پلان دومي براي ازبين بردن امين کمي پسانتر آغاز ميشود. دوکتورمعالج شوروي ميگويد:
    پس از چند لحظه امين را ديديم که زير پرتو روشنائي آتش با زيرپيراهني سفيد برهنه کشان کشان در دهليز راه ميرود. داکتر اليکسيف از پناه گاهش برآمده بسوي امين دويد ، نخست سوزن ها را ازدستانش بيرون کشيد. امين به ياورش دستور داد به مشاورين نظامي شوروي زنگ بزند وآنان را خبر کند که به کاخ حمله شده است وگفت(شوروي ها کمک ميکنند) ياور به امين گفت که (اين شوروي ها اند که آتش باري ميکنند) اين سخنان، منشي عمومي حزب را از خود بيخود ساخت. خاکسترداني را گرفته به سوي ياور پراند وبه خشم فرياد زد(دروغ ميگوئي اين امکان ندارد)پس خود کوشيد،با قوماندان قواي چهار زرهدار تماس بگيرد. مگر ارتباطات با آنها قطع بود پس از آن به آهستگي غريد (ديگردانستم درست است) در نتيجه امين ودو فرزندش به قتل ميرسند.
    احمد بشير دژم :
    عضو يت امين سفاک درسازمان جاسوسي به خصوص به دليل رييس محصلين بودن فلان دانشگاه در آمريکا، متاسفانه ثابت شده نمي تواند تا آنکه يکي از گرداننده گان بلندپايه بخش جاسوسي ويا کارکنان دولت امريکا آنراتاييد نه کند ويا سازمانهاي مشابه طرف مقابل شان اسناد ندهند ، مشکل است باور کرد به آنچه درسطح مقالات تهيجي آمده است { اگرباسيستم ها ي سياسي توجه کنيم درآلمان وامريکا شيوه هاي استخباراتي تقريباً مشابه است ... پسر من هم مدت زمان سه تا چهارسال رييس منتخب يونورستي خودش بوده که به جزازدويدن وتپيدن و نوکري وکلانکاري مُفته ، هيچ دست آوردي برايش نداشته ونه خواهد داشت و اصلاً چنين نيست رييس محصلين فلان داشنگاه بودن گپ کلان ومهمي نيست} اين ديد درآن زمانها چسپ داشت متاسفانه حالا نمي تواند سند شود . .. اي کاش نوبت فاش شدن همين راز ها از ارشيف سي اي اي برسد و حدس و گمان زني ها را پايان بخشد./.
     
    حفيظ مصدق :
    دوستان عزيز من متن ذيل را در جواب سوال حميده جان کشتاسب که ايا امين سي اي يي بود يا خير تحرير داشته بودم که اينک انرا تکرارا" منحيث نظر شخصي خود مينويسم : حفيظ الله امين واقعا" شاگرد وفادار سياي امريکا بهترين خدمات را در طول تاريخ به آن سازمان انجام داده است امروز هر آنچه دولت امريکا از افغانستا ن وکشور هاي منطقه منفعت ميبر د از همين عملکرد امين است اگر شوروي در افغانستان شکست خورد واشرار بي فرهنگ صاحب امتياز وسلاح هاي متنوع شدند ومردم بيچار ه ومظلوم وبي دفاع مارا به خاک و خون کشاندند عامل اصلي اش امين جلاد بود. خلاصه دوستان عزيز بعضي وقتها در اين فکر ميشوم که کودتاي ثور به دستور سيا انجام پذيرفت وساير اعضاي حزب در عمل انجام شده قرار گرفتند از بين رفتن امين براي سي آي اي ديگر بي تفاوت بود زيرا برايش همه امکانات , زمينه وبهانه مساعد شده بود تا ضد انقلاب را اشکارا تا دندان مسلحه نمايد واتحاد شوروي را در انجا از پا در آورد وخود با زد وبند که با القاعده داشت با ايجاد طالبان ( در زمينه ايجاد طالبان توسط امريکا به وسيله شرکت نفتي يونيکال مراجعه شود به کتاب افغانستان در آتش نفت نوشته بشير احمد انصاري ) و به قدرت رساندن اشرار بي فرهنگ در قدم اول و طالبان در قدم دوم زمينه را به خاطر مداخله اشکار وآوردن قوت هاي نظامي خود وشرکتهاي غربي خويش به داخل افغانستان مهيا ساخت./
     
    حيــــــــــدر عديل :
    رفقاي گران ارج !!
    همه ء شما نظريات و برداشت هاي تان را يا با اسناد مانند رفيق ارجمند عارف عرفان و يا نظر به عملكرد آقاي امين بيان داشتيد ، كه همه دال بر دشمني او با خودش باحزبش و با مردمش بوده ميتواند وهمين.
    اما جان مطلب دراينجاست كه هر جاسوس و هر اجنت امكانات هر لحظه تماس داشتن با مافوق خود را ندارد و بخصوص درآن سال هايي كه تكنالوژي چندان رشد چشمگيري مانندامروز نداشت. تا مجال گرفتن هدايت را به موقع برايش ميدادند.
    از جانب ديگر موقف آقاي امين او را به طرف خود كامه گي كشاند كه شايد در بسياري موارد از دساتير انها سرپيچي هم كرده باشد..
    نقطه قابل بيان كه درينجا لازم است از آن يكبار ديگر به حيث سند موثق و با ارزش ياد نمايم و آن هم به أجازه رفيق گرامي ما سيد حسن رشاد، كه نوشته بودند:
    امين در زمان حاكميت سردار محمد داوود سه مرتبه به طور مخفي در پغمان در منزل يكي از خويشاوندان خود با حکمتيار ملاقات نموده است.
    دوستان با من موافق هستند كه گلبدين حكمتيار در آن زمان در حقيقت شخص فراري از وطن بوده ، و آمدنش به كشور آن هم نه يك بار بلكه سه مرتبه به قيمت جانش تمام ميشده است.
    ولي او بايد به دستور سياه عمل ميكرد و با امين اين ملاقات صورت ميگرفت
    هر گاه دوستان ما در مورد سياه بودن گلبدين شك دارند، درآن صورت مشكل خود شان است
    سند انكار ناپذير ديگر:
    زماني كه ، قدير نورستاني وزير داخله رژيم سردار داوود به اثر فير گلوله زخمي ميشود و او را عاجل به شفاخانه ميبرند،. او بالاي آن عده از افسراني كه او را در حقيقت دستگير كرده و آورده اند، صدا مي كند كه من مي خواهم با امين صاحب صحبت نمايم. زماني كه از امين و آمدنش مايوس مي شود ، مي گويد:
    براي امين صاحب بگوييد كه قول و قراري را كه با من كرده بودي چه شد؟ و حالا به ديدن من نمي خواهي كه بيايي!
    چند ساعت بعد دو نفر از افراد سرسپرده امين مي آيند و قدير نورستاني را كه زخم جزئي در پايش داشت با ذرق مواد سمي ازبين ميبرند. تا راز آقاي قوماندان انقلاب ثور باقدير نورستاني افشا نگردد.
    اين كه قدير نورستاني كي بود و چه پلان ها داشت دراينجا جايي براي توضيح نمي بينم !
    ازجانب ديگرهمه دوستان شاهد بيانيه هاي آقاي امين هستند كه با غرور مي گويد:
    يك صداي ضعيف از عقب شنيده ميشد كه داود خان بايد كشته نشود.
    باز از مخاطب خود آقاي امين ميپرسيد؟ ايا ميدانيد، اين صدا از كي بود؟ از ببرك كارمل.
    كه با تاسف شادروان رفيق ببرك كارمل در تبعيد ودر خارج بسر ميبردند
    اين ها همه فاكت هاي انكار ناپذيري است كه خيانت امين را اشكار ميسازد.
    سليم عليزاده :
    درمورد حفيظ الله امين سوالات زيادي مطرح مي شود .
    درمورد کشته شدن سفير امريکا در افغانستان به هدايت مستقيم حفيظ الله امين .
    دراين رويداد گروگان گيري درحاليکه وزير دفاع افغانستان ، وزير داخله ، و رييس استخبارات ( اکسا )درکشور عملاً موجود بودند ؛ اما قومانده را تنها وزير خارجه حفيظ الله امين به دست گرفت که هيچ گونه ربط به وظيفه او نداشت و اجراکننده وفرمانبردارآن ترون ( تلون ) درصحنه موجود بود. .
    امريکا انقلاب يا رويداد ثور 1357 را به رسميت شناخته بود ولي ميدانست که حکومت جديد دوست شوروي سابق است نه امريکا .
    از جانبي رهبران مجاهدين را از زمان داوود خان درپاکستان داشت وبعد ها با آ نها تماس هايي برقرار نموده بود ( گفته هاي کرنيل امام.. و کتاب تلک خرس و اسناد ديگر) در اين حالت نمي توانست حکومتي را که به رسميت شناخته بود در حين زمان به مخالفين آن کمک نمايد. لذا در پي بهانه يي بود تا روابط و کمک هاي خود را به حکومت جديد در حال تعليق بياورد و يا قطع نمايد و برعکس براي مخالفين دولت جديد در پاکستان کمک نمايد
    اين بهانه را حفيظ الله امين براي امريکا مساعد ساخت .
    قصه آن مفصل است که از حوصله اين يادشت ها بيرون است جمع آوري اسناد آن توسط محترم رازق مامون و محترم صبور سياه سنگ، مصاحبه با مدير هوتل کابل و چشم ديد هاي آن ها همه را واضح مي سازد که امين در تلاش آن بود تا هرچه زودتر اختطاف کننده گان را با سفير يکجا از بين ببرد و اين عمل را مستقيم فرمان بردار اوجنرال ترون ( تلون) قوماندان ژاندارم سارندوي ( پوليس ) که به تماس مستقيم با حفيظ الله امين بود به عجله انجام داد ، درحاليکه مشاورين شوروي پشنهاد نموده بودند که بايد اول امبولانس ها آماده شودو گفتگو دوام داده شود و بعد توسط مواد بيهوش کننده مؤقتاً آنها غير فعال شده توسط امبولانس کمک وبه شفاخانه انتقال و نجات يابند؛ ولي امين آن را قبول نکرد. جنرال ترون اختطاف کننده ها را با سفير امريکا يکجا به رگبار مرمي بست که غير ازيک نفر از اختطاف چي ها همه جابجا به شمول سفير امريکا کشته شدند وشخصي که زنده دستگير شده بود وي را بعداً کشتند و وانمود کردند که درحادثه کشته شده است
    حفيظ الله امين با اين کار خود صدمه شديد به حزب دموکراتيک خلق ، به شوروي وحکومت جديد زد ، از يک طرف سرو صداي زيادي را در جهان به راه انداخت که سفير امريکا در افغانستان کشته شد وبعد که امريکا خواستار معذرت خواهي از طرف حکومت افغانستان شد آن را رد کرد و معذرت نخواست .
    سياست خارجي افغانستان را صدمه زد و از بيطرفي کشيد وقوانين دپلماتيک را با غرب خدشه دار ساخت ،کمک هاي امريکا را که با دولت داوود خان داشت وبايد آنرا ادامه ميداد زمينه قطع آنرا مساعد ساخت ،امريکا ديگر سفير به افغانستان نفرستاد.
    چيزي را که امريکا از دل وجان ميخواست دشمني با حزب دموکراتيک و دولت آن آنرا امريکا بدست آورد در بدل از دست دادن سفير خود.
    سياست هاي امريکا نشان داده که در اين مسايل از سفير خود و افراد خود ميگذرد بر منافع بزرگتر ( کشتن ضيالحق با سفير امريکا در حادثه هوايي پاکستان )
    حفيظ الله امين بهانه امريکا را که خود امريکا خوستار آن بود در قبال مخالفت با جمهوري دموکراتيک برانگيخت و تبليغات وسيع بر عليه آن انجام داده به اصطلاح تبر آنها را دسته داد. امريکا همپيمانان غربي خودرا منسجم ساخت و آن ها را قانع ساخت براي يک پيکار دراز مدت. تبليغات رسانه يي شروع شد وبصورت مخفي کمک ها به مخالفين در پاکستان آغاز شد ..
    شعيب محمد :
    در جهان استخبارات مروج است كه جاسوس ها وظائف مختلف در هر مملكت داشته مي باشند. بنابراين وظيفه حفيظالله امين بد نام كردن حزب ويا ايديالوژي در داخل افغانستان و منطقه بود واين وظيفه را بسيار به خوبي پيش ميبرد0
    يعقوب صديقي :
    دوست گرامي محمد شعيب سلام!
    گيريم به گفته شما وظيفه امين از طرف آمريکا بد نام ساختن حزب بود، با خفه نمودن نورمحمد تره کي اين خواست آمريکا به جا شد و حزب بد نام شد. پس چرا از تجاوز آشکار روس ها در افغانستان امين را کمک نکرد و مطلع نساخت؟
    به نظر بنده امين بازيچه دست هردو آمريکا و شوري ها قرار گرفت در حقيقت جنگ بين اين دو قدرت جهاني بود!
    امين تشنه قدرت بود همه ميدانند، صرف بخاطر بد نام کردن کسي يا حزبي اکتفا نميکرد.
    هر جاسوسي در مقابل جاسوسي خود خواهان بجا شدن مطلب خويش نيز است، در حاليکه آمريکا نسبت به امين چنين نکرد و او را تنها رهانيد.....
    نميدانم. ........؟؟؟؟؟؟؟
    جاسوس و طرفدار روس هم نبود بخاطري که ديديم که چنان برق آسا و به شکل فجيع از طرف آنها به قتل رسيد ولي با اين اوصاف امين را به ساده گي ميتوان يک انسان تشنه قدرت، بي اعتماد، خوشبين به انديشه هاي سياسي خود، خوش باور نسبت به خارجي ها، عقده مند و قوم گرا و عظمت طلب دريافت و مريض ناميد.
     
     بخش 140
     
    گمان مي برم که درباره جاسوس بودن حفيظ الله امين و تعلقاتش به سازمان استخبارات "سيا" امريکا به حد کافي موشگافي کرديم و به يک نتيجه رسيديم که اگرچه اسناد محکمه پسندي در مورد عضويت اين مرد مؤقر! درآن سازمان وجود ندارد ؛ ولي شواهدي هم وجود دارند دال بر تمايلات وي به داشتن روابط بسيار نزديک با امريکاي آن دوران واعمال شبهه برانگيز وبه شدت ضد چپي وي در دوران قدرتش . به هرحال فصل امين را بايد وقتي بست که ببينيم مهره هاي اصلي و کليدي وي. بازو هاي اساسي اش در بستن و بردن و شکنجه وکشتار چه کساني بوده اند. در ص169 اردو وسياست درسه دهه اخير اين نام ها ذکر شده اند که البته بسيار اندک اند وبه هيچ صورتي از صور ازجلاداني که ساطورگيوتين وچرخ ماشين کشتارحفيظ الله امين را به حرکت مي آوردند نماينده گي نمي کند :
    عبدالله امين،برادر حفيظ الله امين، اسدالله امين برادرزاده وداماد امين، اسدالله سروري، عزيز خواهر زاده اسدالله سروري،سيد منصور هاشمي، سيد عبدالله قوماندان محبس پلچرخي، غلام جيلاني رييس لوژستيک وزارت دفاع، کبير کارواني، تورن اورنگ، سيد داوود ترون (تلون) ، روزي، اقبال ، جانداد.
    اما البته برخي نام هاي ديگر هم دهن به دهن وسينه به سينه نقل مي شدند : انجنير ظريف، جگرن يعقوب لوي درستيز، ودود ، صديق عالميار، عارف عالميار،سردار محمد رييس اگسا، عبدالقادر رييس ارتباط خارجه وزارت دفاع، نظام الدين فراهي رييس اداري وزارت دفاع، مجيد شيندندي قاتل دگرمن مولاداد و نادر ايوبي، جگتورن احمد و شايسته افسران قواي زرهدار قاتلين ببرک وقاسم محافظين شادروان نورمحمد تره کي و..... که اميدوارم اين ليست را دوستان تکميل کنند؛ منتهي نه به اساس شايعات ؛ بل به اساس فاکت ها وحقايق.
    برمي گرديم به چند پيامي که درهمين زمينه دريافت کرده ام :
    فرهاد بارکزي:
    ما در محل زيست خود (قلعه شهاده) به جز يکعده از فاميل هاي پرچمي، از رفقاي خلقي نيز در دور و پيش خود، همسايه ها و به قول معروف هم منطقه يي ها داشتيم
    يکي از غير مشهور ترين آنها، فاميلي نسبتا غريب و ناداري بود که دو پسر خانواده در سنين جواني قرار داشتند. برادر ارشد فاميل آدم جالبي بود. با تاسف که نامش را فراموش کرده ام. وجه تمايز وي دريشي هاي دست دوخت خودش بود. او خياط نبود، اما همواره خودش براي خود دريشي ميدوخت و همه وقت با نکتايي ديده ميشد. جالب هم رنگ هاي بود که براي دريشي هاي خود انتخاب ميکرد: سرخ آتشي، بانجاني، پسته يي، سپيد و غيره. يخن اش هم از همان يخن هاي نوک تيزي بود که از شانه ها بالا ميپريد، پاچه پتلون کلان يا به قول اروپايي ها پاچه زنگي. موهاي دراز مي گذاشت و هميشه به يک طرف شانه ميکرد. آدم مرتب و ستره يي بود. و اما برادر کهتر او جواني بود به نام باقر. اين باقر نام، در آنزمان در حدود 18 تا 20 ساله بوده باشد. ما با آن فاميل تنها سلام عليک داشتيم و روابط ديگر از قبيل سياسي موجود نبود، تا زمانيکه « وحدت » خلقي ها و پرچمي ها تامين شد. پس از آن، آنها ما را شناختند و ما آنها را قدري بيشتر از يک سلام خشک و خالي، شناختيم. در آتيه هفت ثور و شکست وحدت، پس از تبعيد رفقاي رهبري بخش پرچم به خارج و ايجاد اختلاف هاي حل ناشدني خلقي ها با پرچمي ها، زماني که فاميل ما قطعا در تماميت خود زير ضربه رژيم خلقي قرار گرفت (زماني که صبور خوژمن زنداني شده بود و برادران ديگر در اختفا رفته بودند)، اين باقر در بين جوانان منطقه به آدم مهم و مطرحي مبدل شده بود..


    اين مطلب آخرين بار توسط admin در السبت 8 مارس 2014 - 0:42 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
    مُشاطرة هذه المقالة على: reddit

    avatar

    پست الإثنين 3 مارس 2014 - 1:18  admin

    شبي که برادر بزرگترم، واسع خوژمن با حميد جان پسر مامايم از قلعه شهاده با موتري که داشتيم، و بخاطر بطري ضعيف و کهنه آن، با « تيله » چالان ميشد، شبنامه هاي تهيه شده را به جيب زده و جهت توزيع آن، رهسپار خير خانه مينه گرديده بودند. در هنگام توزيع شبنامه ها، به دليل تيله کردن موتر، از جيب پسر مامايم تمام شبنامه ها در روشنايي دکان ها به زمين افتيده بود. آنها از هيجان و وارخطايي، بدون آنکه تمام شبنامه ها را از روي سرک بردارند، خود را به موتر پرتاب کرده و محل را ترک گفته بودند. اما در همين گير و دار فرار، کدام جوره چشم ناپاک خلقي به نمبرپليت موتر افتاده و آنرا يادداشت کرده بود. سپس جريان تعقيب مالک موتر از راه رياست ترافيک کابل، دژخيم را تا ساعت هاي 12 شب بخانه ما رسانده بود.
    خلقي هاي سور، از طريق نمبرپليت موتر، از رياست ترافيک،‌ مالک آن را شناخته و دانسته بودند که ما در ناحيه 13 شاروالي، در قلعه شهاده زنده گي مي کنيم. آنها نخست از راه وکيل گذر (که تازه تعيين شده بود) اقدام به يافتن خانه ما کرده بودند. در نيمه شب وکيل گذر که فاميل ما را ميشناخت، اما خانه را هنوز درست بلد نبود، گفته بود که آدرس دقيق ما را بلد نيست، اما مي داند که کي ميتواند آنها را به هدف رهنمايي کند. سپس دژخيمان را برده بود به خانه باقر نام. او که ما را به تمام معنا ميشناخت، با کمال ميل ساعت 12:30 پس از نيمه شب، آنها را مستقيما به خانه ما رهنما شده بود.
     
    القصه، آنها داخل خانه شده و تمام اتاق هاي خانه ما را تالاشي نمودند (باقر هم حضور داشت). تصادفا در الماري کتابخانه ما، کلکسيون جريده پرچم را که ما نگهداري کرده بوديم، در تاريکي نديدند و از کنار آن گذشتند. ساير کتابهاي تيوريکي و سياسي را به زبان پارسي و روسي ديدند، اما چيزي نگفته و گذشتند. يکي دو تاي شان به گاراژ رفته و و وقتي سر ماشين موتر را دست کشيدند، فهميدند که انجن موتر گرم است و امشب از موتر استفاده شده است. البته تا ساعت هاي 2 صبح تحقيق وبررسي شان تمام شد
    برادران ارشد با آمدن آنها قبلا خانه را ترک کرده و فرار نموده بودند، به خاطري که خانه ما هفت در خروجي در چار پنج طرف داشت. برادرم واسع خوژمن حرفهاي پهره داران را از عقب در حويلي شنيده بود که خانه را محاصره کرده بودند. او به اسرع وقت ديگران را اطلاع داده و از خانه فرار کرده بودند. او چند روز قبل از اين، از رياست حفظ و مراقبت مکروريان ها، نظر به قلمداد کسي، دستگير و زنداني شده بود و نظر به نبود سند و دست آويز، پس از امضاي يک سند، رها گرديده بود.
    اينبار اگر او را دستگير ميکردند، حتما اعدام ميشد. لذا از بيم آن، در برابر سوالي که موتر را امشب کي راننده گي ميکرد، برادر مسکين ديگرم ستار خوژمن را قلمداد کردند، در حاليکه او اصلا راننده گي بلد نبود.
    سپس بخاطري که ديگر مردي بخانه نبود، مرا (15 سالم بود) با خود بردند. فرماندار آن گروه دستگيري و تالاشي، امر کرد تا موتر را با خود ببرند. هرچي کليد دور دادند، موتر چالان نشد. پسرک کوچک زنده ياد صبور خوژمن، (کنشکا جان صبور خوژمن)، شايد 5-4 سالش بود،‌ مداخله کرد و با زبان کودکانه خويش گفت:‌ « کاکا تيله کنين، چالان ميشود ». کار آنها راحت تر شد و موتر را با خود بردند که ديگر رويش را نديديم.
    داستان باقر، خلقي دو آتشه چنين بود که: او در قلعه شهاده هر کسي را توانست، در گير دژخيم داد و به هرطوري که دلش خواست، از رقيبان مکتب و کوچه و اقارب خويش انتقام ها گرفت. سرهاي زيادي را به باد داد. سرنوشت عبرت انگيز وي پس از شش جدي اين بود که بتاريخ هفت جدي، يعني کمتر از 24 ساعت پس از سقوط امين جلاد، با نام « نيکي » که اين جوان در قلعه شهاده داشت، در حوالي ساعت چار عصرروز 7 جدي در دهن در حويلي خود، در مقابل چشمان خانواده خويش، به ضرب گلوله فرد ناشناسي از پا در آمد و داستان پايان يافت. در آن حال شايد او بيست يا بيست و يک سال داشته بود.
    آن جوان غريب و روستايي، خونگرم و بي تجربه، بيخبر از انسانيت و مسئوليت و ارزش زنده گي خود و ديگران، بر انسانهاي زيادي ستم روا داشته بود. حتا بر خويشاوندان رحمي نکرده و در اين راه از افراط بي حد و حصري کار گرفته بود.
    چشمديدهاي من در زندان خلقي، آنهم در ماه رمضان، حکايت ديگري است که اين مثنوي را خيلي وطولاني خواهد ساخت. تنها بايد بگويم در دو سه شب، شکنجه شدم و بد تر از آن، نظارت خانه هاي صدارت را بالاي ما زنداني ها آباد ميکردند. يعني شب لت خوردن بود و روز گلکاري. تنها روز يکبار در افطاري ما را شوربا ميدادند.
    پس از يازده روز، که مهمان خلقي ها بودم، با امضاي يک تعهد نامه، رهايم کردند که باعث خوشي فاميل و بخصوص مادرم گشته بود
    امين متين بگراميان :
    ابراهيم دهقان والي پروان رژيم ترور و اختناق نورمحمد تره کي و حفيظ الله امين ،قاتل درجه يک پرچميان ، اين جاني در هم دستي با قادر آکا قوماندان گارنيزيون آنوقت ميدان هوايي نظامي بگرام در سال 1357 و 1358جان ده ها پرچمي وصدها تن از مردم شريف پروان هم از معلمين و متنفذين وروحانيون و اهل کسب و کار و صاحب منصبان ارتش را بدون سبب و علت ا ز ايشان گرفتندو آنان را نا جوانمردانه به شهادت رسانيدند. اين جانيان ميدان نظامي بگرام را به کشتارگاه مردم تبديل کرده بودند./.
     
    بخش 141
     
    نعيم رحيمي :
    يک تن از قاتلان خون آشام به نام صادق عالميار قوماندان قطعه 444 يا 344 کوماندو در يکي ا زروزهاي آغازين تابستان 1358 تقريبا! تمام معززين نجراب را که تعداد شان به بيشتر از صد نفر مي رسيد، جمع کرد وامر آتش [ فير ] را بالاي آن ها داده با يک يک فير کلاشنيکوف آن ها را به گودالي که قبلاً لشکريانش ( سربازانش ) حفر کرده بودند، انداخته تقريباً زنده به گور کرد. درميان آن ها سه نفر معلمين پرچمي بودند. ديگران مردم بي طرف وقسماً هوادارپرچمي ها بودند. اين وجدان باخته گان اميني همه آن ها را به نام اشرار و اخواني تير باران کردند.
    اشرف ها :
    يکي ديگر ازجانيان هم عارف عالميار که به کاراتيست مشهور بود، بيشترين قتل هاي جنون آميز را انجام داده است. رفيق انجنير سيد اسحق درقلعه شاده با ضرب 40 مرمي ترور شد. اويکي از کادرهاي حزب وانسان آگاهي بود. به وي از همان چهل مرمي دو مرمي اصابت کرده و صد فيصد قابل تداوي بود؛ امابه گفته دوکتور معالج توسط تروريستان درهنگام شب توسط زهر تزريق شده در وجودش جان داد. او براي ما نه تنها ماما ؛ بل بهترين رفيق و معلم بود.
    از سايت 3 عقرب:
    رفيق حسين علي شهيد درزمستان سال 1358به واسطه سگان بوي کش اگساازليليه مرکزي پوهنتون کابل ربوده شد. دردستگيري اوچوچه سگان خلقي مانندجان علي مشهوربه جانان،موسي صفدرشغال، عباس خروشان وداودلوماني معروف به داود جاسوس، شرکت داشتند.چون موسي شغال وتمام خلقي هاي ديگراين رفيق گرامي رامي شناختند،نيازي به تحقيق نداشتند.آنهااورابدون تحقيق به دست قصابان رژيم سپردند.
    از سايت جمهوري سکوت:
    در دوران حفيظ الله امين نعلتي [ لعنتي ] بد ترين وضعيت را مردم هزاره داشتند و تنها يک نفر بنام عباس خروشان که او هم قوماي محسين زردادي از منطفه لومان جاغوري بود و گاهي منشي سازمان جوانان و گاهي هم به نام معاوين منشي سازمام جوانان شهر کابل به سر زبانها بود آنهم بخاطر دريافت آدرس ها اکثرا از او استفاده ميشد انجام وظايف مينمود.
    اسدالله سروري
    نورالله پرواني :
    با تعدادي از اين افسران قواي هوايي که شما ذکري از آنان کرده ايد ، تعدادي را مي شناسم وبه اسامي آن وطنپرستان آشنايي دارم. واقعيت همين طور است که شما ودوستان تحرير کرده ايد. يکي از خاينين باند جنايتکار امين به نام ميرک شهاب الدين که خود عمله پروازي بود وديگري به نام محمد سعيد که آمر ميدان الف بود وديگري به نام دگروال هاشم که راديست طياره ان -26 بود نيز درقتل اين افسران دست داشتند. [ منظور قتل هاي برخي از افسران تحصيل کرده قواي هوايي در امريکا است که در نخستين روز قيام مسلحانه ثور توسط قيام کننده گان بدون باز خواست وپرساني صرف به خاطري که در امريکا تحصيل کرده بودند کشته شدند.] قوماندان هوايي به نام حسين خان هم ازجمله افراد وابسته به باند جنايتکار امين بود که پسرانش به نام هاي احمدشاه حسن هنرمند و تيمور شاه حسن نطاق در تلويزيون " خطاب " که ازامريکا پخش مي شود، ميباشند. پس آيا چطور امکان دارد که جنرال عبدالقادر خان در نابودي اين افراد وطنپرست دست نداشته باشد؟
    جنرال عبد القادر وزير دفاع پيشين :
    ... تره کي را به حرمسرا برديم ومن به وزارت دفاع برگشتم فکر مي کنم، همان شب بود که به من گزارش رسيد که والي غزني دوازده يا چهارده نفر ازبزرگان وريش سفيد ها و متنفذين غزني را دستگير کرده وبه کابل پيش امين فرستاده است ، تا امين دستور کشتن آن ها را در پوليگون پلچرخي بدهد... امين آن ها را به پوليگون فرستاده بود تا آن ها را درآن جا بکشند. آن دوازده نفر درداخل موتر ها بودند. وقتي به پوليگون مي رسند به محافظ حمله مي کنند. يکي از آن ها توانسته بود سلاح را ازدست محافظ بگيرد. پشت سر موتر حامل آن ها، يک ماشين محاربوي حرکت مي کرده است. ماشين محاربوي فير مي کند. درنتيجه دوسه نفر ازآن دستگير شده ها کشته و بقيه مؤفق به فرار شده بودند. فرار کرده بودند. برو به خير!
    بعد ازاين که حزب ديموکراتيک قدرت را به صبغت الله مجددي تسليم کرد، والي غزني يعني همان آدمي که دوازده يا چهارده نفر را به کابل فرستاده بود تا ازبين برده شوند، درمقابل وزارت خارجه کشته شد. ( والي غزني درآن زمان عبدالاحد ولسي بود. اودرآغاز از جمله هواخواهان نورمحمد تره کي بود؛ ولي بعد يک امينيست دوآتشه شد و دربيرحمي دست ديگرهمرزمان خود را ازپشت بسته کرده بود. )
    عمر خراساني :
    جناب عمر خراساني در رابطه به ابعاد فاجعه يي که توسط رژيم امين سفاک دراين کشور صورت گرفته است دريک پيام روشنگرانه شان چنين نوشته اند :
    " به سلسله ابعاد فاجعه رژيم سفاک خلق و خونخواري هاي اميني هاي لعين و خدا نشناس وپادوهاي محلي شان يکي هم کسي بود به نام شريف افشار و خانواده مزدور و جاسوسش درمنطقه افشار. شريف اين قاتل مردم بي گناه و سراي دار افشار در مزدور صفتي و جاسوسي سرآمد همه بود. ازجمله ده ها تن ازمردمان بيگناه افشار که در مشارکت مستقيم شريف افشار از طرف رژيم خوانخوار امين به شهادت رسيدند دو برادر نامراد بودند: افشار و پرويز که به نام مائويست اعدام گرديدند. شريف افشار همو فرزند ناتني سياست مصالحه ملي نجيب بود که بعد از عقد پروتوکول با دستگاه خاد ، بعد ها با دبدبه درميدان هوايي کابل پس ازبازگشت از کشور هندوستان ، استقبال شد. از سرنوشت بعدي اين قاتل ستمگر اطلاعي ندارم ؛ اما همين قدر شنيده ام که برادر اين سفاک به نام ظاهر بچه - چوچه درکشور سويدن زنده گي مي نمايد. "
    شجاع شجاع الدين : در ارتباط به پيام بالا چنين مي نويسند :

    " اگر اين همان شريف افشار باشد که بعد از سقوط ( حاکميت حزب د. خ. ا. ) نامبرده درجمع حزب وحدت چند پوسته درافشار و جوار پوليتخنيک داشت، پوسته پير بلند و چند پوسته استراتيزيک حزب وحدت را در مقابل پول جعلي به شوراي نظار فروخت و خودش فرار کرد. قرار افواه پخش شده آن زمان بيست وشش نفر افراد وي را مزاري دستگير نموده و به مدت يک ماه از يک پاي درمکتب قلعه شاده آويزان کرده بود که ازتعفن شان مردم محل به جان آمده و سرانجام آنان را دفن کردند. "

      مواضيع مماثلة

      -

      اكنون الجمعة 17 مايو 2024 - 7:47 ميباشد