لندن- فبروري 2014
سيا،واژدهاي خفته اش درحزب
دموکراتيک خلق افغانستان
درقلمرو تاريخ براي اولين بارفاش ميشود که :
حفيظ الله امين جاسوس «سيا» بود.
«سيا» ارتش سرخ رابه افغانستان کشاند.
"راديوي دولتي فرانسه (6)"
درامتداد گذرگاه پرمخاطرۀ تاريخ ،قايق طوفانزدۀ افغانستان ، که پيوسته اسيرطوفانها بود درواپسين سده هاي اخير، ،پس ازعبورازمعبرگاه ستم ،فقر،فرودستي ،ظلمت،بي عدالتي، عقب ماني وعقبگرائي ، درست سه ونيم دهه قبل درهفتم ثور (1357) خورشيدي، با رخداد "قيام مسلحانه" ،که ظاهرآ ،به فرمان حزب دموکراتيک خلق افغانستان،براه افتيد،با گشايش افقگاه کوتاه مدت ،رفته رفته با موج سواري پرتلاطم ،درسمت مخالف رودخانه شناکرد،ودرميعادگاه غيرپيشبيني شده ودرکرانه هاي ساهلي ناآشنا،ازآنسوي اقيانوسها ودرهمدستي وتباني با"کپتان"آن که آرم "ستارۀ سرخ انقلاب "را،درجبين داشت ازدرون وبيرون آماج قرارداده شد.
بازتاب اين رخداد،گسترۀ بزرگي را درمقياس داخلي ،منطقوي وجهاني احتواکرد،وتضادهاي خفته ورقابتهاي بزرگ جهاني را که آميخته با کينه ورزي وحس انتقام جوئي هاي تاريخي بود ازژرفا به سطح بيرون کشيد.سوگوارانه،حول انگيزشهاي واقعبينانۀ اين رخداد وبازتاب حقيقي آن تاکنون به ندرت قلمفرسائي شده است . دريغا دريک شگردمهندسي شده ،براي تحريف افکارعمومي ،وبراي مستورساختن دستان آلوده،درقبال حوادث ناهنجار،دريک رويکردساده ،بدون محاسبات فکتورعمدۀ خارجي ،فقط بصورت کُل وبدون تمايزسياسي ،سازماني ،پرکتيکي وهدايتگري، "حزب دموکراتيک خلق افغانستان"،علرغم اراده،وخواست آرماني ومرامي اش،که درين "گنداب طلائي" غوطه ورشد، ،خلاف همه کارکردهاي وطنپرستاته وبهيخواهانه اش، درعصرحاکميت ،بويژه پس ازتحول ششم جدي،وايجادخطوط نوين سياسي ، که با رنگ انساندوستي ،مشارکت ملي ،تقوا ،عدالت،آزادي،وترقي آذين يافته بود ،بوسيلۀکاوشگران جهنم ،دشمنان وطن،و سخن سرايان مذدبگيرشان،ويا برخي ناآگاهان بازيهاي عقب پرده،دريک قضاوت غيرمنصفانه وپيشداوري شتاب زده ،بطرزيکجانبه مسئول آن روزگاران ،قلمداد مي گردد.
درين جستار برپايۀ داشته هاي نوين،سعي مينمايم ،تا ،جائي مقدور،نمائي واقعي،اين حريانات رابرپايۀ حقايق تاريخي وازعقب عينک، قلمپردازان خرد ورز وباوجدان ، بويژه کارآگاهان وکارشناسان سياسي جهان غرب ،به تصويرکشيده وسلسلۀ زنجيرئي جريانات پي درپي را،که منتج به وقوع حوادث،بحرانزا وسرانجام ،عامل اعزام ارتش شوروي درافغانستان شد،به کنکاش گرفته وحقايق پاکيزه را ازدرون آوارها بيرون آرم .
بديهيست ،انگارکه ، سکان" فرماندهي" حزب از کفۀ عمال "سيا " بيرون بود،وحزب درخط برناموي ومبتني برتعهدات ومرام قبول شده اش،درين مسيرپيش رفت،افقگاه نويدبخشي را با يک چرخش دراماتيک،با تغيرفصل دردناک تاريخ ،درحيات سياسي،اجتماعي واقتصادي جامعۀ افغانستان گشود،اما اين روزنه ها ،بلا انقطاع وبزودي باتهاجمات بزرگ ازانسوي اقيانوسها،رنگ ديگري جست ودرزيرضربات مرگباراردوگاه غرب،ارتجاع عرب ،دشمنان منطقوي ،مجاهدين وتروريستان جهاني،که نقش جنگ آوران "نيابتي " را درپروژۀ بزرگ استعمار جهاني ايفانمودند،باغروب مأيوس انگيز،به پايان رسيد.
با اعزام ارتش شوروي درافغانستان،که به دعوت حفيظ الله امين صورت گرفت،چنان هيولاي افترا آميزتبليغاتي،ازحوزۀ رسانه هاي غربي برخاست،که آسمان دنيا را درزيرابرهاي تاريک دروغ درهم پيچاند.چنانچه درين موردآقاي " Jim Gallagher"،خبرنگاراخبار "نيويارک ديلي"سرگذشت خويش را درخصوص فعاليت ناوگان هاي تبليغاتي غرب عليه جمهوري دموکراتيک افغانستان،چنين به تصويرميکشد:" بعد از اعزام نيروهاي اتحاد شوروي درافغانستان ،جيمي کارتر رئيس جمهور ايالات متحدۀ آمريکا،غريوکشيد ،که روسها، دين اسلام را درافغانستان پامال نموده ،وهمين اکنون،همۀ کابل در آتش جنگ ميسوزد،وکنترول اوضاع بصورت کُل دردست ارتش شوروي درافغانستان است.کارتر، رسانه هاي غربي را به سرايش نغمۀ محکوميت "تجاوز" شوروي دعوت کرد.اما،من زمانيکه به تاريخ نهم جنوري 1980عازم کابل شدم ،درميدان هوائي کابل بطرزغيرمنتظره،صداي آذان مُلا را شنيدم وديدم که درداخل ميدان هوائي ،مردم به عبادت مي پردازند، وکنترول ميدان ،دردست سربازان افغانستان قراردارد.اين خبرنگاربا ديدن مناظر صلح آميزکابل ،وآزادي مردم براي اداي مناسک ديني،وتسلط ارتش افغانستان برجامعه ،با مشاهدۀ اين تناقضات ودروغ هاي عريان ، لاجرم با خشم ونا اميدي فرياد مي کشد !"
او سپس با توجه به گزارشات متناقض ارسالي ،توسط خبرنگاران غربي، درين باب مينگارد:"افغانهايک بازي خطرناکي بنام بزکشي دارند،که بوسيلۀ اسب هاي زيبا وشگفت انگيزبراه مي افتد،(بازي که موردستايش اسکندر کبير،قرارداشت)،آنها به دنبال گوسالۀ بي سر، مثل توپ ،درپروازدرمي آيند،تا بلاخره يکي ازسوارکاران،تلاش ميکند تا،گوساله را بربايد وبشکل غيرقابل استفاده درحالت خونين وخميره گي وپوسيدگي،در"دايرۀ حلال "پرتاب نمايد،غذاي که تنها براي سگان است.آن خبرنگارانيکه درروزهاي جنوري همان سال (1980)،به افغانستان ريختند،وبا جان گذشتي، حومۀ شهررا درجستجوي "جنگ"جولان زدند،البته"جنگي" که محض درسرخط خبري روزنامه هاي غربي قبلآ شعله ورشده بود،بطريقي که غرب خود،درگيرنوع بزکشي پرمخاطرۀ افغاني بود.
اما غربي ها،به عوض گوسالۀ بي سر، "حقيقت" خون آلود را،به تازيانه زدند وآنرا درميدان "حلال" پرتاب کردند.البته غذاي که تنها براي سگ ها بود ."(1)
بدينسان،غربي وشرکاءجرمي شان، درراستاي اهداف راهبردي خود، کوره زارآتش جنگ را درافغانستان شعله ورساخته ودرخط سقوط نظام ،وبرگشت ارتجاع درکشور،جهنمي آفريدند .اما،پسمنظرفروپاشي جمهوري دموکراتيک افغانستان، وتسلط ارتجاع سياه درجامعه،وتهاجم غرب وناتووجدل با تروريسم درکشور،تصويروحشت انگيزي را درجهان امروز به نمايش گذاشته وسقوط "جمهوري دموکراتيک افغانستان" ،تأثرات عميق نخبگان وانديشمندان جهان را براگيخته است.چنانچه درين خصوص پروفيسور " John Ryan "، استاد و محقق ارشد در دانشگاه " Winnipeg " کانادا که درسالهاي حوادث "انقلابي "درافغانستان بوده است ،ازمزيت ها ودست آوردهاي جمهوري دموکراتيک افغانستان با حسرت يادنموده و نقش "سي آي اي "ونمايندۀ آن "حفيظ الله امين" رادرواژگوني حزب ونظام برجسته ساخته ودر خصوص اين جريان غم انگيز درمقالۀ تحت عنوان " داستان پايان ناپذيرتراژيدي افغانستان "که سالهاي اخيردرگيرودارنبرد ناتوبا طالبان و تروريسم ،نگارش يافت ،چنين مينگارد(2):
داستان پايان ناپذيرتراژيدي افغانستان
"چيزيي را که من گيچ کننده يافتم عبارت ازين بود که رسانه هاي غربي هرگز،حتي براي يک زمان کوتاه هم تذکرنداد،که افغانستان، زماني ازيک نظام مترقي سيکولار به حمايت وسيع مردم،برخوردار بود. نظامي که رفورم هاي ترقيخواهانه را به تصويب رساند،وحقوق مساوي را براي زنان تامين نمود.اين تحولات،نظام افغانستان رابسوي قرن بيستم هدايت مينمود.طوريکه دانشمند علوم سياسي بريتانيا "فردهاليدي "درماه مي 1979 ، اظهارنمود: بعد از تأسيس نظام ، ابعاد تغيرات درحومۀ کشور،طي يک سال گذشته،احتمالآمعادل دوقرن بوده باشد. حالا ممکن آن رژيم، نوع نظامي مي بود که احتمالآهم غرب وهم اکثريت مردم افغانستان ،ازآن حمايت مينمود.
اين پژوهشگربا آه وحسرت پرسشي را مطرح نموده ومينگارد:" اما،بالاي اين نظام چه آمد؟ قبل ازاعزام ارتش شوروي درافغانستان ،اين نظام مدتها قبل بوسيله "سيا" ومجاهدين ،تضعيف شده وبه تحليل رفته بود.آنها باعث برانگيختن وقايع ترآژيد وويراني کشورگرديدند ولاجرم مقدرات اش به حوادث مصيبتباريازدهم سپتمبردرايالات متحدۀ آمريکا وبحرانات غم انگيزکنوني گره يافت.
پروفيسورجان رايان ،که خود يکي ازشاهدان عيني تحولات سالهاي"انقلاب " درافغانستان بود،با برداشت هاي عيني درين خصوص چنين مينگارد:" من،به حد کافي ازاقبال بلند برخورداربودم که درماه نوامبر 1978،يعني شش ماه بعد ازتاسيس نظام ترقيخواه،درکابل بودم.من ازپشاور،ازطريق کوتل خيبر،به کابل سفرنموده وچندين هفته را درشهرکابل وحومۀ روستائي آن سپري نمودم. درزمان مرخصيهاي دانشگاهي خود،به حيث استاد دانشگاه" Winnipeg "،مدتي يکسال را درآسيا درپروژه هاي پژوهشهاي زراعتي ،براي کاربرد مطالعات مستند فارمها ،وانجام هفتاد مطالعه در دوازده کشور،که ازجاپان آغازيافت ،وبا مطالعات چهارفارم درافغانستان پايان يافت ،بسربردم .
اين حکومت،بوسيله عناصرانقلابي به قدرت دست يافت.آن زمان ،بطورحيرت انگيز، زمان صلح بود،ومن ازهمکاري کامل مقامات ومساعدتهاي فاکولتۀ زراعت دانشگاه کابل برخوردارشدم.دردانشگاه،رئيس وبرخي استادان وپروفيسوران ،راجع به تاريخ افغانستان،موقعيتهاي اقتصادي وانگيزشهاي رخداد انقلاب،معلومات مختصرارائيه نمودند.
برحسب اظهارات رئيس دانشگاه واستادان،اکثريت توده هاي مردم افغانستان،درسالهاي 1970،کشاورزان بودند،اما سيستم زمينداري،درزمان فيوداليسم،ازتغييرات لازم برخوردارنگرديد.به مقياس" سه" برابرزمين،درمالکيت "سه "فيصداز فيودالاني بود که مجموعۀ شهروندان روستائي را تشکيل مينمودند.بسياري دهاقين بي زمين،به حيث مستاجرويااجاره داران درين زمين ها کارميکردند.درزمينهاي کم حاصل،مالکين زمين،ازسه حصه دو حصه ودرزمين هاي حاصل خيز،از پنج حصه چهار حصه،سهم توليدي محصولات را،حاصل ميداشتند.درين صورت اجاره داران زمين، باحصول کمترين محصولات براي تغذيه فاميل خويش دست وپنجه نرم مينمودند.تا حدودي روي همين دلائيل وحشتناک جريان هاي روستائي،شاه افغانستان درسال (1973)سقوط داده شد،اماهيچگونه رفورمهاي زراعتي پديدارنگرديد،وحکومت جديد،به حيث يک نظام استبداي،فاسد،ومنفور،رويکارآمد.
در 27 اپريل 1978،به تعقيب تظاهرات بزرگ،درمقابل کاخ رياست جمهوري،ارتش به حمايت مردم برخاست،وبعد ازنبرد مختصربا گارد رياست جمهوري،نظام سقوط داده شد. (3)
افسران نظامي،سپس رهبران "مارکسيست"! را از قيد زندان رهانموده وازحزب مربوط دعوت نمودند تاحکومت راتحت رهبري نورمحمد تره کي تشکيل نمايد.
ارتش بخاطري از"مارکسيستها" حمايت نمود،که ايشان يگانه افرادي بودند،که دارائي پروگرام وبرنامۀ معين براي رفورم مترقي زراعتي،اقتصادي واجتماعي بودند."
نويسنده درخصوص برچسب هاي بازارتبليغاتي نقش اتحاد شوروي درين رخداد اشاره نموده مينگارد:" بطريقي که حکومت "مارکسيستي"،به قدرت رسيد،کاملآ يک حادثۀ طبيعي بود.با اينکه CIA،اتحاد شوروي را درين واقعه مقصرميپنداشت،اما درواقع،اتحادشوروي نسبت به وقوع اين جريان،خود،به حيرت فرورفت .
رفورم ها
حکومت ،به رفورم هاي ضروري وگسترده آغازنمود .،برخي اين رفورمها بسيارجنجال آفرين،اما اکثرأبسيارمردم پسند بوده وبه حمايت واستقبال مردم مواجه گرديد.
جدائي دين ازدولت پديد آمد،اتحاديه هاي کارگري ،قانوني شدند،مراقبت هاي بهداشتي،وفکتورتعليم وتربيه ،به اولويت کاري نظام درآمد،براي زنان حقوق مساوي اعطاگرديد،دختران به مکتب ميرفتند،عروسي اطفال ودختران نابالغ،غيرقانوني خوانده شد،وپرداخت مهريه هاي فيودالي متوقف ساخته شد.
به تاريخ اول سپتمبر 1978،الغاي اسناد قرضداري دهاقين اززمينداران وسود خواراني که 24فيصد مفاد خويش را وضع مينمودند ، به تصويب رسيد.پروگرام رفورم هاي زمين پيوسته انکشاف مينمود،وانتظارميرفت که براي همۀخانواده هاي زارع شامل "زمين داران " ،معادل مقدارمساوي زمين توزيع گردد."
پروفيسورجان رايان، زرع خشخاش را به مثابۀ لوکوموتيف ماشين جنگ ،به ابتکار "سيا " پيوند داده مينويسد:" ازطريق دانشگاه کابل ،پروژه تحقيقاتي خويش را به مساعدت يک پروفيسورزراعت براه انداختم وبيش ازيک هفته را درحومه کشورسپري نموده ،وبا بخشي وسيع از دهاقين صحبت نمودم.دهاقين سرگرم توليد محصولات متنوع زراعتي ومالداري بودند واساسآ،افغانستان درحوزۀ توليد موادغذائي،يک کشورخودکفا بود.برخلاف موجوديت مزارع خشخاش درمناطق شمال غربي پاکستان که من شاهد ان بودم،به هيچوجه اين پديده درافغانستان ديده نمي شد ومحصولات کشمش،ازاقلام عمدۀ صادراتي محصولات افغانستان بود.
ترويج زرع خشخاش، بوسيلۀ "سي آي اي " که مجاهدين را رهبري ميکرد،به منظورحمايت مالي آنها درتهاجمات شان عليه نظام وقت درافغانستان ترويج يافت،وکشت خشخاش کماکان ادامه يافت.
نويسنده وضع اجتماعي وفرهنگي اقشاراجتماعي را مورد بررسي قرارداده ادامه ميدهد:" دهاقين،از طريق رفورمها،مزاياي معيني را بدست آوردند،اکثرآبا رويکارآمدن نظام نوين مسروربودند.من داستانهاي اشکباري را راجع به زندگي ناهنجاردهاقين شنيدم ،دريافتم که چگونه دهاقين زمين هاي خويش را به علت عدم توانائي پرداخت هاي قروض شان ازدست دادند.بدينطريق نزديک به نصفي ازدهاقين کشورکه خانه ها وزمين هاي شان به تملک زمينداران درآمد،برپيکر خويش زخم برداشتند.همچنان تعداي زيادي اين مردم قروض زمينداراني را برشانه هاي خويش حمل مينمودند،که ازپدران وپدرکلان هاي شان براي شان ميراث مانده بود،وآنهاهرگز تصوربازپرداخت آنرا نمي نمودند. چندين تن ايشان برايم گفتند،که الغاي اين سند قرض، به معناي تحايف خداوندي تلقي ميگردد.سپس درجريان صحبت با دوکانداران کابل دريافتم که آنها نيزازانکشافات نوين،مسرور به نظرميرسيدند.يکي ازآنها برايم گفت که بصورت قطع باورمند نيست که رهبران حکومت،مارکسيست باشند. چراکه آنها هرگزدرامورمذهبي مان مداخله نمي نمايند.چون اکنون ، دهاقين ازامکان داشتن پول ، برخورداربودند،نتايج کسب وکارپرسود بود،لذاهيچ شکايتي نداشتند.چيزيرا که به چشم نگاه ميکردم عبارت ازتامين زندگي صلح آميز بود،وتنها چند پوليس وافراد ارتش دربرخي ازمحلات به چشم ميخوردند.زنها برطبق تمايل شان با لباسهاي دلخواه آراسته بودند،من فوتوگرافي يک منظره را دريک ايستگاه سرويس دارم،که نشان ميدهد يک خانم با برقع ملبس بوده وخانم ديگربا لباسهاي نوع غربي آراسته بنظرميرسد. يک مرد درلباس يک تاجروديگري درلباسهاي مرسومي ودستارعنعنوي ملبس بود.چنين صحنه هاي آميخته با رنگ هاي ملي وفراملي،کاملا معمول بود."
اين پژوهشگر،نقش ملاها را دربرانگيختن تضادهاي خشم آلودجامعه ومردم جدي تلقي نموده ادامه ميدهد:"بدون شک،بنظرميرسيد که اين يک نظام اصلي طبيعي بوده ومردم به آيندۀ وبسوي افق نگاه مينمودند.مسلمآ جريان حقوق زن وپروسۀ تعليم تربيه جنجال برانگيز بود،وملاهاي متعصب وبنياد گرکمپاين تبليغاتي خويش راعليه اين رويکرد براه انداختند.علاوه بران به تعداد "دوصد وپنجاه هزار" ملا ازجملۀ زمينداران بودند،وآنها با حرارت زياد دربرابراين رفورم ها عصيان نمودند.درمساجد،انها دهاقين راترغيب نمودند تا دربرابرپلانهاي حکومت به پاخيزند زيرا ازمنظرگاه ديد انها ،اين تنهاخداوند است که زمين را براي آنها اعطاميدارد.درواقع اکثرآهمينگونه مردم وهواداران فريب خوردۀ آنها يکجا با سود خواران بودند،که درپاکستان سرازيرشده وتحت نام مهاجردرآنجا اسکان گزيدند.
آنجامردماني هم بودند که نه تنهاد دربرابررفورم هاي زراعتي به مخالفت برخاستند بل درمقابل سائير رفورمها مانند رفورم هاي اقتصادي واجتماعي مخالف بودند."
درتداوم اين پژوهش ،نويسنده ، درراستاي نقش اصلي ايالات متحدۀ آمريکا،نظرافگنده مي نويسد:"اماآنجا مخالف بسيارنيرومند تري ديگري نيز دربرابرحکومت وجود داشت،اين ايالات متحده آمريکا بود که دربرابراين نظام بخاطرکه گويا اين نظام،مارکسيستي ناميده ميشد،به مخالفت برخاست.درآغازبه گونۀ غيررسمي اما بعد ازسوم جولاي 1979بعدازصدورمجوز صلاحيت از سوي "کارتر" رئيس جمهورايالات متحدۀ آمريکا، CIA همرا باپاکستان وعربستان سعودي،مساعدت هاي نظامي وکمک هاي آموزشي خويش را براي مسلمانان بنيادگر،که بعدآ بنام "مجاهدين" ويا "مبارزين آزاديخواه"مسماگرديدند،آغازنمودند.درحقيقت رونالد ريگن بيان نمودکه آنها [مجاهدين]"معادل اخلاقي پدران بنيادگذارآمريکا هستند."
درفراسوي نقش يک جاسوس
نويسنده اين مقال ،مبتني برمدارک وشواهدمعتبر، نقش "حفيظ الله امين"را به حيث جاسوس"سيا "درويرانگريهاي نظام وجامعه بطرزجدي،موردارزيابي قرارداده خاطرنشان ميسازد:" فاز دوم استراتيژي ضد انقلابي ايالات متحدۀ آمريکا شامل مردي بنام "حفيظ الله امين" ميگردد.درسالهاي 1960زماني که "امين" در دانشگاه " Stanford"ايالات متحده آمريکا تحصيل مينمود،وهمچنان درجريان بازديد مجدداش ازايالات متحدۀ آمريکا،بنظرميرسد که حفيظ الله امين ازسوي سازمان CIA،استخدام شده ودوباره به افغانستان فرستاده شد.امين ،بهانه جست که او يک مارکسيست تندرو است.ازطريق اوبود که CIA در درون نظام تره کي نفوذکرد.با وجودي که اين جريان رسمآ،انتشار نيافته است،اما اينجاشواهد بنياديني وجوددارد که صحت اين نظريه را به اثبات ميرساند(4).
بدون درنظر داشت اسناد درين خصوص،رفتاراو درزمان اقتدارش ،بازتابدهندۀ روشي بود که يک اجنت" سيا" بايد آن اعمال را انجام ميداد.اوهوشيارانه راه خويش را بسوي نردبان عالي قدرت بازنمود،اول به حيث وزيردفاع وسپس به حيث صدراعظم جا خوش کرد.درسپتمبر1979،اوکودتاي خويش را راه اندازي نمود،قدرت نظام را تصاحب کرد،نورمحمد تره کي را به قتل رساند،سپس همه هوادران تره کي رايا به کشتارگاه فرستاد،ويازنداني وتبعيد ساخت.امين سپس به ترفندي متوصل شد تا اعتبارنظام "ماکسيستي" را دگرگون نمايد.او قوانين اژدهايي وسختي را عليه روحانيون مسلمان کشوروضع نمود،تا هدفمندانه آنها رابيشترازنظام بيگانه سازد."
درتداوم اين بحث،پروفيسورجان رايان مي نويسد:"درزمان حاکميت امين رفورم هاي مترقي متوقف ساخته شد،وهزاران انسان به قفسه هاي زندان افگنده شدند.افسران ارشد ارتش يا با تحمل تنزيل مقام به وظايف پسيف سوق يافتند،يا به زندان افگنده شدند وياهم به قتل رسيدند،وبا اين رويکرد،اوپايه هاي ارتش را متزلزل ساخت.
درعين زمان، "سي آي اي"براي مجاهدين آموزش نظامي داده وآنانرا تسليح نموده تا به تعداد هزاران جنگاوردربخشهاي کشورتهاجم نموده وبطورويژه کلينيک هاي صحي ومکاتب را ويران ومعلمين را به قتل رسانيدند.هرگاه معلمين بادختران متعلم دريک صنف ديده ميشدند،کشته ميشدند وبعضآ درحضوراطفال، شکم هاي شان دريده ميشد.درجريان سه ماه،با اقدامات هماهنگ شده مجاهدين وپاليسي هاي معکوس حفيظالله امين،تقريبآ پايه هاي نظام ماکسيستي درهم شکست.
اين موضوع قابل ياد داشت است که طي اين مدت زمان "امين"،باشارژدافير وبرخي مامورين ديگر ايالات متحدۀ آمريکا درکابل ،ملاقات هاي متعددي را برگذارنمود.او همچنان مشاورين سِرِي خويش رابه پاکستان بطرزمخفيانه فرستاد تا با رهبربلند پايۀ مجاهدين "گلبدين حکمتيار" درپاکستان ،ديدارنمايد.
واضحآ"امين، پلان هاي ديگري را براي تدارک "کودتاي "ديگرطراحي نموده بود،تا تمامي نيروهاي مترقي را دردرون دولت ،نابود نموده وسپس با نيروهاي مجاهدين يکجا شده ،تا" نظام بنيادگراي اسلامي "راتشکيل ،وخود را به حيث رئيس جمهور وحکمتيار را به حيث صدراعظم آن دولت بگمارد."
اين مطلب آخرين بار توسط admin در الإثنين 3 مارس 2014 - 3:55 ، و در مجموع 3 بار ويرايش شده است.