پندار نو

هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
پندار نو

سایت مستقل و غیر وابسته به احزاب و گروه های سیاسی


    (بخش 127 الي 134) من و آن مرد مؤقر!!

    avatar
    admin
    Admin

    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20
    20140224

    (بخش 127 الي 134) من و آن مرد مؤقر!! Empty (بخش 127 الي 134) من و آن مرد مؤقر!!

    پست  admin

    (بخش 127 الي 134) من و آن مرد مؤقر!! 2912


    ( بخش 127 )
    **************
     
    اما اين همه چگونه اتفاق افتاد ؟
     
    اقبال وزيري رييس عمومي امور سياسي اردو در زمان امين :
     
    " امين از اتحاد شوروي تقاضا نموده بود که براي حفاظت وي يک کندک سربازان به افغانستان اعزام گردد. شوروي ها از خدا مي خواستند تا موجوديت خود را اين جا افزايش دهند تا از آن براي سرنگوني امين استفاده نمايند. اتحاد شوروي همان کندک را که براي فريب تره کي ايجاد کرده بود وازميدان هوايي تاشکند دوباره مراجعت داده شده بود، تحت نام محافظت امين اعزام کرد تا درکودتاي شانزدم دسامبر بر ضد امين از آن استفاده نمايند. ( به نظرم آقاي وزيري اشتباهاً به عوض 14 دسامبر ، 16 دسامبر نوشته است.-عظيمي ) با اين کندک يک جا قطعه خاص کوماندوي کي جي بي که زينت ناميده مي شد هم طور مخفي که گويا سربازان کندک مسلمان اند، اعزام شده بود. اين قطعه در سفارت اتحاد شوروي جا به جا گرديده بود. کندک مسلمان و قطعه زينت با تخنيک پيشرفته تجيهز شده بود.
    ( به نظر مي رسد که جناب اقبال در مورد جا به جا شدن کندک اين جزوتام ها در سفارت شوروي نيز اشتباه مي کند. زيرا اين جزوتام ها دربگرام مستقر شده بودند . - عظيمي ) "
     
    اقبال وزيري که يکي از نزديکترين وبا اعتماد ترين رفقاي امين بود، خاطراتش را در صص 151 و152 کتاب " قيام ثور ، توطئه هاي کي جي بي و تجاوز شوروي چنين ادامه مي دهد :
    " بعد از ناکامي کودتاي شانزدهم [ چهاردهم بخوانيد ] دسامبر ، زماني که امين به قصر دارالامان رفت ، شوروي ها کندک مسلمان را به نام حفاظت از امين در دارالامان جا به جا نمود.ند که يک جا در حمله به قصر امين سهم گرفتند. "
    درصص 153 و154 مي خوانيم :
    " .. سرانجام امين بدون اين که با اعضاي حکومت ويا اعضاي بيروي سياسي صحبت نمايد در مورد انتقال سه کندک شخصاً تصميم شوروي ها را تاييد کرد. امين اين موضوع را بعد از جلسه مورخ پنجم جدي 1358 بيروي سياسي حيني که داخل اتاق غذا خوري مي شدند، ياد آوري نمود و گفت که ساختن سوسياليزم در افغانستان تضمين گرديد. اين زماني بود که آمدن قواي شوروي توسط طيارات به ميدان هوايي خواجه رواش آغاز شده بود . بعد از ختم جلسه بيروي سياسي من وعده ديگر دعوت شده بوديم . علت حضور من دراين جلسه بررسي ايجاد فاکو.لته سياسي بود که درهمان روز پنجم جدي خبر ايجاد آن در چوکات حربي پوهنتون از طريق تلويزيون پخش شد. "
     
    واما چشم ديد وي از مسموم شدن امين واعضاي بيروي سياسي و خانواده هاي شان :
     
    " ...درآن روز [ ششم جدي ] طبق پلان قبلي ، امين بايد براي منسوبين ارگان هاي سياسي قواي مسلح بيانيه ايراد مي نمود و من نيز بايد صحبت متقابل مي کردم. من با معاون خويش محمد هاشم يک جا به قصر دارالامان رفتيم. حين داخل شدن به قصرديدم که ياوران امين در تردد ( رفت و آمد ) اند وياور امين برايم گفت که وضع صحي امين بسيار خراب است. من به عجله نزد حفيظالله امين رفتم . او درچپرکت خويش خوابيده واز دهنش کف جاري بود. از قوماندان گارد جانداد سوال کردم که چه واقع شده است. او گفت که درغذا براي امين و اعضاي بيوروي سياسي زهر داده شده است. رفقاي ديگر به شفاخانه انتقال داده شده اند و تنها پنجشيري صحت دارد. من به عجله به تالار رفتم که درآن جا کارکنان سياسي قواي مسلح منتظر آغاز جلسه بودند. من به آن ها گفتم که امين مريض است و امروز صحبت کرده نمي تواند و آن ها را رخصت کردم. اين را هم بايد علاوه کنم که درمسکو شوروي ها براي دستگير پنجشيري وظيفه داده بودند تا حين رسيدن به کابل از امين خواهش نمايد تا به مناسبت آمدن وي [ برگشت پنجشيري از ماسکو ] دعوتي ترتيب نمايد و براي اين کار گي جي بي امين را قبلاً از لحاظ روحي آماده ساخته بود. روس ها نقطه ضعف امين را بسيار خوب مي دانستند که خود خواهي وي بود. شوروي ها ازطرق گوناگون به گوش امين رسانيده بودند که گويا پنجشيري در ماسکو به صورت قاطع ازامين دفاع وتره کي را مقصر دانسته بود. تقاضاي پنجشيري از طرف امين با خوشحالي پذيرفته و به مناسبت باز گشت وي به تاريخ ششم جدي دعوت را ترتيب و اعضاي بيوروي سياسي را نيز مي طلبد . درحين صرف غذا پنجشري به بهانه اين که شوربا چرب است و داکتر برايش توصيه نموده که آن را صرف ننمايد ، از خوردن ابا ورزيد." برگ هاي 158 - 159 همان اثر.
     
    حالا که اقبال وزيري جناب دستگير پنجشيري را دراين تباني زهر دادن به امين تلويحا با شوروي ها همدست و همپيمان مي پندارد ، مي رويم به سراغ فشرده ء چشم ديد هاي صالح محمد زيري و دستگير پنجشيري در ارتباط به ششم جدي . اما پيش از آن توجه دوستان را به نکته يي جلب مي کنم که دربخش پنجاهم نقد جناب سياهسنگ بر کتاب جنرال قادر در ياد داشت هاي دستگير پنجشري درمورد برخورد نه چندان صميمانه امين با وي در روز شش جدي صورت گرفته است. پنجشيري مي نويسد که در نيمه هاي آن روز جلسه بيروي سياسي در قصر تاجبيگ داير شد و درجريان جلسه حفيظ الله امين باسخنان نيشداري به من چنين گفت : " چرا آمدي، چند ماه ديگر هم مي بودي " به پاسخ گفتم : " طبيبان شوروي مرا مرخص کردند. لطفاً از آنان بپرسيد و ديگر پاسخي نشنيدم." پس حالا سخنان چه کسي را باور کنيم ؟ از آقاي اقبال وزيري را يا از جناب اکادميسن دستگير پنجشيري را؟
     
    ( بخش 128 )
    **************
     
     
    رويداد شش جدي در خاطرات صالح محمد زيري عضو بيوروي سياسي ح. د. خ. ا. درزمان حفيظالله امين :
     
    "... من دروالگاي سفيد خويش به دريوري الله محمد و [ با همراهي ] جمال محافظم ربع مانده به ساعت چهار به قصر تاجبيگ رسيدم. آسمان ابري و هوا زياد سرد نبود. زيرا در آن سال تا آن وقت برف زيادي نباريده بود که در روي زمين باقيمانده و هوا را سرد بسازد. درتاج بيگ به دفتر نو حفيظ الله امين رفتم. بعضي از اعضاي بيروي سياسي هم آمده بودند. بعد ازمدت کوتاهي با رفقا به منظور ديدن قصر بيرون شديم . من درپهلوي امين روان بودم واز برنده بيرون را مي ديدم، روي خود را به حفيظ الله امين دور داده گفتم: "بيخي در روي ميدان نه نشسته يي ؟ " او گفت : مگر آن ها مي گويند که اين جاي مصؤون است . " بعد تبسم معني داري نمود. من هم خنديدم و گفتم : " چي بگويم که اين نسبت به ارگ مصؤون تر باشد." صحبت ما با سوال کدام رفيقي قطع شد وبه اتاق جلسه رسيديم. دراين اتاق يک ميز گرد و چند چوکي گذاشته شده بود. اجنداي جلسه وضع اقتصادي کشور و مذاکره در مورد پلان اقتصادي سال آينده بود. درآغاز جلسه سرياور امين آمد وگفت ژورناليستان مي خواهند از جلسه عکاسي نمايند. امين به آهسته گي از من پرسيد : " عکاسي چطور است ؟ " من جواب دادم : " طبيعي است، زيرا براي بار نخست جلسه بيوروي سياسي درقصر تاج بيگ و موضوع آن هم درپيرامون مسايل مهم اقتصادي داير مي گردد. خوب است که خبرآن پخش گردد. " امين به سرياور گفت : " بيايند ! " از جلسه عکاسي صورت گرفت. اتاق تنگ بود و چسپيده به هم نشسته بوديم. ،
     
    اگرچه جناب صالح محمد زيري آجنداي جلسه را بررسي وضع اقتصادي کشور و مذاکره درپيرامون پلان اقتصادي سال آينده وانمود مي کند ؛ ولي جناب دستگير پنجشيري از دو موضوع ديگري حرف مي زند که از سوي امين به جلسه گزارش داده شده بود: يکي جريان ملاقاتش با تابييف سفير کبير شوروي درکابل و ديگر ثبت سخنراني او به مناسبت پانزدهمين سالگرد تاسيس حزب ديموکراتيک خلق افغانستان. گفتني است که آقاي اقبال وزيري نيز درخاطراتش از آجنداي جلسه که بايد مسايل اقتصادي بوده باشد چيزي نمي گويد. زيرا به نظر وي آن گرد همايي اعضاي بيوروي سياسي و خانواده هاي شان دعوتي بوده است که از اثر خواهش پنجشيري از امين صورت گرفته باشد.
     
    درقسمت بعدي چنين مي خوانيم :
     
    " .. بعد از ختم جلسه به اتاق کوچک مشابه آن به غرض صرف غذا رفتيم . نخست طبق معمول درپياله هاي قشنگ شوربا ( سوپ ) داده شد که بسيار مزده دار بود وطعم شبيه ماست ( ؟ ) داشت. نعنا و مرچ سياه زياد برآن انداخته شده بود. کسي يک پياله و کسي دوپياله صرف نمودند. همه صفت شوربا وساير غذا ها را نمودند. حفيظالله امين گفت : " يک آشپزخوب و خاص را فرستاده اند. غذا هاي خوب مي پزد " منظورش اين بود که دوست ها ( شوروي ها ) آشپز خوب وماهر فرستاده اند. نان و کم کم دوا ( مشروب ) هم خورده شد ورخصت شديم. ما به طرف شهر روان بوديم . من کم کم سرچرخ شدم ، مگر آنقدر نبود که شکايت کنم. " صص 446-447 خاطرات نيم سده ، نوشته صالح محمد زيري.
     
    جناب دستگير پنجشيري در کتاب مستطاب ظهور وزوال خويش در صص 116 - 118 جريان حادثه را بسيار فشرده بيان مي دارد. در مقدمه وي اين تنابنده خدا را که از قول نويسنده گان روسي ولاديمير سينيگروف وداويد گاي دراثر مشترک شان " تجاوز.. " آورده بودند که آن روز درقصر تاج بيگ دعوتي ترتيب شده بود تا امين براي اعضاي بيوروي سياسي دفتر و خوابگاه جديدش را نشان بدهد، به صد کتاب کافر کشيده ونوشته است که دعوت نبود ، جلسه بيروي سياسي بود و چنين بود وچنان بود ونبايد حقايق را به نفع شوروي ها تغيير داد و صد تا بد وبيراه ديگر که البته من حرمت شان را نگه داشتم وقلم از نيام نکشيدم تا همين امروز . اما چنان چه اقبال مي گويد ودختر زيري نجيبه هم گفت، دعوت شاهانه يي بود و آن هم به افتخار برگشت جناب پنجشري عزيز. به هر حال درمورد آن روز چنين مي فرمايند :
     
    ".. من نيز براي آخرين بار طي حکومت فرمانروايي يک صد روزه امين بعد ازمعالجه وباز گشت از شوروي درجلسه بيوروي سياسي اشتراک کرده بودم. امين به وقت معين وارد اتاق جلسه نشد. انتظار ما طولاني گرديد. سرانجام به ساعت 11 قبل از ظهر وارد اتاق شد وبا عرض پوزش و احوال پرسي ، جلسه دفتر سياسي را داير کرد. دراين جلسه دو موضوع از سوي حفيظ الله امين ارايه گرديد.يکي ملاقات او با تابييف سفير کبير شوروي مقيم کابل . دو ديگر ثبت سخنراني او به مناسبت پانزدهمين سالگرد تاسيس ح. د. خ. ا.
     
    پنجشيري مي نويسد که پس ازآن که امين درباره عبور قوت هاي نظامي شوروي از سرحدات جمهوري افغانستان ورسيدن بدون موانع شان به پلخمري معلومات داد و هنوز نتيجه گيري نکرده بود که به اتاق نان دعوت شديم :
     
    " چون که طبيبان معالج مرا ازخوردن روغن ونمک طعام پرهيز کرده بودند، اتفاقاً به خوردن سوپ آميخته با مواد زهر دار قطعاً ميل نکرم. اما حفيظ الله امين وديگر اعضاي بيوروي سياسي از آن سوپ زهر دار صرف کردند. درختم صرف طعام چاشت و نوشيدن چاي علايم وآثار خواب سنگين درسيماي امين وديگر اعضاي بيروي سياسي آشکار گرديد. امين جلسه ختم جلسه را اعلام کرد واعضاي دفتر سياسي با چشمان خواب آلود به سوي منازل خود بازگشتند. وبا نخستين انفجار مهيب بمبارد مرکز مخابرات شهر کابل ازخواب غفلت بيدار ،طي يکي دو روز تيرباران ، رهسپار زندان پلچرخي و درعمل بي نقش شدند. . "
     
    ( بخش 129 )
    **************
    اين نوشته ارزنده و روشنگرانه که درواقع شاهد بزرگي از رزم ها و نبرد هاي سخت وسراسر از خطر بخش مخفي پرچمي ها در شرايط تعقيب وپيگرد امين و امينيان است، از خامه توانا و قلم زيباي رفيق ، دوست ، هم درس و همکارم يکي از خوشنام ترين افسران اردوي جمهوري افغانستان دگروال ارکانحرب محمد سليم سليمي تراوش کرده است که با اظهار بهترين سپاس ها و امتنان ها ،دراين جا گذ اشته مي شود. باهم مي خوانيم و بر ايمان خارايين پرچميان ازجان گذشته براي پيروزي سرتعظيم فرود مي آوريم :
     
    بخش هايي ازنامه مهرانگيز رفيق سليم سليمي :
     
    رفيق مورد احترام و دوستداشتني همهء ما
     
    من قبلآ بشما وعده داده بودم که يادمانده هاي دوران مبارزه مخفي خود را نوشته و خدمت تان ارسال مينمايم ، من هم بسيار علاقمند بودم که اين بخش ناگفته تاريخ مبارزه حزب ما روشن شود که خوشبختانه شما رفيق ارجمند به اين امر بزرگ مبادرت ورزيديد و رفقايي هم تا حد ممکن همکاري کردند ، امابايد گفت که يادداشتهاي شخص شما ستون فقرات آنرا ميسازد. چشمديدهاي من از مبارزات آن برهه زياد است بخاطر آنکه من ( شايد بر حسب تصادف ، چون با صلاحيت ترين افسران پرچمي را حفيظ الله امين کشته ويا به زندان پلچرخي انداخته بود ) از نظامياني بودم که مسؤليت بخش هاي زيادي را داشتم . متآسفانه که بخاطر اُفت شديد حافظه و همچنان پس از عمل اخير قلبي جمع مهاجرت و تنهايي که حتي در اين شهر بزرگ و زيبا يک دوست صاحبدل هم ندارم ؛ نسبت بي حوصلگي مفرط نتوانستم به وعده خود وفا کنم و بدين جهت از شما رفيق عزيز معذرت ميخواهم . ديروز عصر در نوشته شما خواندم که با اسد جان حلول پِرميمنت ششم جدي را جشن ميگيريد ؛ ناګزير اين چند سطر گسسته و نا مرتبط از خاطره هاي دو سه ماه اخير آن دوره را شايد هم پراگنده خدمت تان ميفرستم تا آنرا پس از اصلاح ، اگر قابل اصلاح باشد ، کم و زياد ساختن ضم يادداشتهاي خود نشر کنيد و يا هم آنرا از کمپيوتر تان پاک کنيد.
     
    اواخر ماه ميزان سال 1378 خورشيدي بودکه رفيق همگر بمن گفت که يکي از رفقا که مسؤ ليت قواي هوايي بگرام را دارد بمن معرفي ميکند ( در گرفتاريهاي ماه حوت سال 1377 خورشيدي تعدادي از پيلوتهاي پرچمي را گرفتار و به جوخه اعدام سپرده بودند ، مسؤليت مبارزه مخفي قواي هواييي بگرام را قهرمان بي همتاي قواي هوايي خداي نظرپيلوت داشت که پس از لحظات کوتاه گرفتاري تير بارانش کردند ، پسر آن مبارز ، رفيق ما محمدالله است که در شهر هامبورگ جرمني با خانواده اش زنده گي ميکند)، روز ديگردريکي از کوچه هاي سه دکان عاشقان و عارفان طبق وعده قبلي رفيق حضرت همگر را ديدم . رفيق همگر مسؤل قواي هوايي بگرام را که همراهش بود بنام رفيق فتح بمن معرفي کرد و خود پي کارش رفت ؛ رفيق فتح بنابر افشاي محل اختفاي قبلي اش نميتوانست بدانجا برگردد ، ما هر دو به محل اختفاي من که جاي مصؤني بود روان شديم ، پس از لحظات کوتاهي رفيق فتح خود را معرفي کرد ؛ او رفيق جلال رزمنده بود ، جاي اختفاي ما در شهر کهنه بود ، من مسؤلين ميدان هوايي خواجه رواش کابل و لوا99 راکت را به رفيق جلال سپردم و ارتباط قواي هوايي بگرام از طريق برادرش رفيق صبور تآمين ميشد ، رفيق صبور درميدان هوايي بگرام سرباز بود . مسؤل ميدان هوايي خواجه رواش عياري بود بنام حبيب الله (سورجرنيل) برادر عبدالله سورجرنيل که شما در همين سلسله از يادداشتهاي تان از او يادآوري کرده بوديد،رفيق حبيب الله هم از برادرش عبدالله در جوانمردي و عياري دست کمي نداشت ، رفيق حبيب الله قوماندان کندک محافظ ميدان خواجه رواش بود و در قواي هوايي رفقا و دوستان زيادي داشت و مسؤل لواي 99 راکت لم‌ړي بريدمن فاروق بود .
     
    من هفتهء سه تا جهار مرتبه و رفيق جلال دو تا سه مرتبه مي برآمديم و مسؤلين بخش هاي خود را ميديديم، هدايت هاي رسيده را به آنها ميرسانديم و امکانات تازه آنها را به بالا انتقال ميداديم ، در يکي از آن روزها رفيق همگر نام و شفر يک پيلوت ميگ قواي هوايي بگرام را بمن داده و گفت که در کوچه اول پهلوي سفارت شوروي خانه دارد ،پس از ديدن وشفر نو او را به رفيق مسؤل بسپار . من به رفيق جلال گفتم که پس از ديدن و شفر او رابه تو ميسپارم . هوا کمي تاريک شده بود که رفيق جلال بايسکل مشترک مانرا گرفته و برآمد و خلاف معمول نزديک به قيود شبگردي برگشت .بسيار خسته ولي خوش معلوم ميشد ، قبل از آنکه من از دير آمدن اش بپرسم با هيجان گفت که به مشکل پيدايش کردم چون خانه اش در کوچه اول نه بلکه در کوچه دوم بود و شفر نو راهم برايش دادم ، من گفتم بايد اول من ميديدمش ، رفيق جلال گفت وقتي شنيدم که پيلوت ميگ است نتوانستم انتظار بکشم .
     
    گرفتاريهاي اگسا تشديد شده و هر روز از مردم و بخصوص ازرفقاي ما قرباني ميگرفت و روز تا روز محلات اختفاي رفقاي ما را محدود و محدودتر مي ساخت و روي همين ملحوظ من و رفيق جلال با هم قول داديم تا در صورت گرفتاري هر يک از ما در باره نام و آدرس ديگري حرفي نزنيم . شام روز 21 و يا 22 عقرب رفيق جلال برآمد تا مسؤل لواي راکت را ببيند ، وقتي از منزل لمړي بريدمن فاروق مسؤل لواي 99 خارج شد از طرف افراد اگسا گرفتار و زنداني شد ، رفيق جلال پس از ششم جدي بمن گفت که بخاطر قولي که برايت داده بودم ، فراوان شکنجه شدم .
     
    دو سه روز بعد خبر رسيد که رفقا نسيم جويا و همگر دستگير شدند . با گرفتاري اين دو رفيق ارتباط من با کميته رهبري قطع شد . گر چه شفر مرا ميدانستند ولي در آن روزهاي دشوار که لازم بود تا هر روز و يا در هر دو روز هدايت نو برسد من بي ارتباط شده بودم . اما يک روز بعد رفيقي آمد و پس از تبادله شفر و جوابيه آن ، به من گفت که اينجا مصؤن نيست ، بايد ترا به محل امني انتقال بدهم ، من اين رفيق را قبلآ نديده بودم ، با خود ميگفتم مبادا شفر من افشا شده باشد و با ناباوري با آن رفيق روان شدم و وقتي در موتر شخصي اش بالا شدم شک من دو برابر شد ؛ ولي بعد از صحبت کوتاهي دانستم که اين رفيق همان مرد افسانوي است که شهامت ، خلاقيت و دلاوري اش زبانزد همه رفقا شده بود ؛ او داکتر کريم بها بود . رفيق بها هدايت داد تابه همه رفقا اطلاع بدهم که : هر حرکت نظامي که عليه رژيم صورت ميگيرد رفقا در آن فعالانه اشتراک نمايند . داکتر بها مرا به حومه شهر در خانه ء بردکه دو يا سه اتاق داشت ، انجا پير مردي با خانم همسن و سالش زنده گي ميکردند و مرا با صميميت پذيرفتند ،آن دو رژيم حاکم را چنان با نفرين ياد ميکردند که گويي پرچمي هاي مبارز ي باشند . سه روز پيهم برآمدم تا بدانم که بر سازمانهاي مربوطه ما چه آمده ؟ به رفيق بها گزارش دادم که بخش ما ضربه نديده .است. در اخير همان هفته خواستم در شهر کهنه به خانه پدري خود رفته و شب را با برادرانم بگذرانم ، هوا داشت تاريک ميشد که صداي فير توپ و يا راکت شنيده شد ... همه به بام برآمديم يکي از برادرانم که خدايش بيامرزد گفت که آن ها مسلمانان اندو ان شاالله اين دولت ظالم و قاتل مردم را چپه ميکنند، من گفتم اينها رفقاي ما هستند، برادرم گفت هرکه باشد فرق نميکند بايد اين بچي جيتن چپه شود ( نميدانم که چرا همان برادرم هميشه حفيظ الله امين را بچي جيتن ميگفت . بايد بگويم که حفيظ الله امين وبرادر کلانش عبدالله امين با پدر و برادرانم مناسبات نزديک و حتي رفت و آمد هم داشتند ) ، هوا سرد بود و ما همچنان صحبت ميکرديم و هيجاني بوديم که يک موتر آمد و افسر پوليس (څارندوي) از آن پياده شد و با ديدن من به روي بام ، مرا بنام صدا زده و گفت که رفيق يوسف مرا فرستاده تا به حوزه (ماموريت) پوليس کارته چهار بياييد همه منطقه زير نظارت ما قرار دارد . بايد بگويم که مسؤليت حوزه پوليس کارته چهار مربوط بخش ما ميشد که در آن سه رفيق فعال داشيم که در رآس شان رفيق يوسف بود ، رفيق يوسف جوان و بيش از حد با جرآت بود ؛ او با رفقايش وظيفه داشتند تا مرکز مخابره چهل هزاري کارته چهار را اشغال و فلج ساخته و پوهنتون و وزارت زراعت و ديگر محلات را تحت نظارت گرفته و خلقي ها را خلع سلاح کنند ،که رفيق يوسف با سرعت غيرقابل باور اين کار را انحام داده بود)، و من راهي کارته چهار شدم./
     
    ( بخش 130 )
    **************
    برمي گرديم به چند و چگون حوادث آن شب تاريخي ( شش جدي ) :
    سيزده سال پيش هنگام نوشتن کتاب اردو وسياست کتابي به زبان روسي را يکي از دوستانم برايم داد تا مستند به آن در پرداختن به داستان يورش کوماندو هاي شوروي به قصر تاجبيگ براي ازپادرآوردن امين وسرنگوني رژيم خونتاي آن ، مددم واقع شود. من بخش هاي ازآن کتاب را که تجاوز برکشور مستقل .. نام داشت ترجمه و در صص 220 و221 اثرم گذاشتم. کتابي که دو ژورناليست مشهور و پرکار روسي آقايان داويد گاي وولاديمر سنيگروف مؤلفين آن بودند.
     
    حالا اين جناب ولاديمير سنيگروف با همتاي ديگرش به نام واليري ساموونين کتاب ديگري نوشته اند به نام " چگونه ما به بيماري ويروس Aمبتلا مي گرديديم. " دراين کتاب نيز نويسنده گان داستان هجوم کوماندو هاي شوروي بر قصر تاجبيگ را همان گونه آورده اند که درکتاب تجاوز خوانده بوديم. منتها اندکي مفصل تر و با روشن ساختن برحي از چزييات و زواياي تاريک . اين کتاب را جناب غوث جانباز به صورت بسيار روان ترجمه کرده اند که کار شان قابل قدر است ؛ فقط اگر تبصره هاي جانبدرانه بامورد وبعضاً بي مورد مترجم درپاي کتاب نمي بود ، بروجاهت بيشتر کتاب افزوده مي شد. به هرحال مي رويم و قصه آن شب را از سر مي گيريم :
     
    اوضاع به تاريخ 25 دسامبر وضاحت بيشتر يافت. زماني که به وسيله [ پل ] پانتوني که بالاي درياي آمو نصب شده بود قطعات فرقه 108 پياده و از طريق هوا قطعات فرقه 103 کوماندوي شوروي به قلمرو افغانستان داخل گرديدند. از شهر کشک مسير هرات - کندهار واحد هاي فرقه 5 پياده حرکت کردند و همزمان باآن ها کندک مستقل پياده لواي کوماندوي تهاجمي و چند قطعه ديگر نيز به مارش به سوي افغانستان شروع کردند.
     
    آنان در سطور بعدي مي نويسند که اين قوت ها درمسير شان با هيچ مقاومت و مشکلي برنخورده وصرف يک طياره ال - 76 دراثناي نشست در کوه هاي اطراف ميدان هوايي بگرام برخورد کرده و سقوط نموده بود. بعد مي پردازند به اين که کدام کارها دراولويت قرار گرفته بود:
     
    " آشپز ( ت. کيخاييل ) را آمر نماينده گي کي جي بي شخصاً خواسته ، رهنمايي کرده و به وي وظيفه سپرده بود تا بازهم "غذاي اساسي" را براي اقداماتي که درپايتخت افغانستان روي دست است، آماده بسازد. به جنگجويان گروپ هاي زينت واالفا از سفارت صندوق هاي مملو از بوتل هاي ودکاي ناب آوردند تا طبق عنعنه قبل از رفتن به جنگ بنوشند.!!
    و همان روز نظاميان وشبکه هاي استخباراتي درکابل پلان هاي اشغال مراکز مهم حکومتي وديگر جا ها ودر قدم نخست اقامتگاه رييس دولت را مورد ارزيابي قرار دادند."
     
    " پنجشنبه 27 دسامبر حفيظ الله امين ياران نزديک خود را از قبيل اعضاي بيوروي سياسي وبرخي از وزرا را براي صرف غذاي چاشت به اقامتگاهش دعوت کرد. برخي از مدعويين با خانم هاي خويش آمده بودند وبراي آن ها درميز هاي جداگانه غذا چيدند. بهانه فورماليته اين ضيافت برگشتن عضو بيوروي سياسي دستگير پنجشيري از سفرماسکو اعلان شده بود. اما امين يک دليل مهم ديگري نيز براي دعوت مهمانان داشت. او بابي طاقتي هرچه زودتر مي خواست اقامتگاه جديد خود را به همه نشان بدهد.." صص 338 " ويروس A"
     
    ( بخش 131 )
    **************
     
    پس ازآن که امين مدعويين را به بالکني ( برنده ) که از آن جا منظره زيباي طبيعت پيرامون ديده مي شود ، دعوت مي کند و پس از آن که با سرور وغرور برخي از اتاق ها و سالون هاي قصر را به آنان نشان مي دهد و فخر مي فروشد ؛ به اتاق غذا خوري دعوت مي شوند:
     
    صرف غذاي چاشت دريک فضاي دوستانه و بلا تکلف صورت مي گرفت. صاحب خانه با خشنودي تمام شخصاً مراقب همه چيز است. وقتي که دستگير پنجشيري به دليل توصيه داکتر مبني بر مراعات کردن رژيم غذايي از صرف سوپ گوشت خود داري مي کند، امين به او شوخي دوستانه نموده مي گويد: " شايد تو درماسکو به غذا هاي کريملين عادت کرده باشي." همه با صداي بلند مي خندند و پنجشيري نيز تبسم ملايمي نموده وبه معناي شوخي پي مي برد.. اما به روي خود نياورده و يک بار ديگر سخن هايي را که قبلاً به امين گفته بود، براي همه تکرار مي کند: " رهبري شوروي از روايت مرگ تره کي و تعويض حاکميت درکشور، که من براي آن ها ارايه نمودم، راضي بودند وسفر اينجانب درماسکو روابط ميان دوکشور را هرچه بيشتر غنا بخشيد."
    صص337- 338
     
    اما پيش از اين که جريان سوپ زهر دار را پي بگيريم بايد نگاهي بيندازيم به گفته هاي اقبال وزيري که در برگه هاي پيشين آورده بوديم. او نوشته بود که ضيافت بنابر تقاضاي پنجشيري از امين به بهانه بازگشت پنجشيري از ماسکو صورت گرفته بود. حالا حکمت اين مسأله که نويسنده گان روسي هردو کتاب تجاوز و ويروس نيز گفته هاي اقبال را تاييد مي کنند. اما پنجشيري اين موضوع را به شدت رد مي کند ، درچيست؟
     
    گفته هاي ديگر اقبال وزيري درمورد عملکرد هاي غلام دستگير پنجشيري در امر وحدت حزبي چنين است : " علاوه براين غلام دستگير پنجشيري تلاش نمود تا آتش بي اعتمادي و بي اتفاقي را که قبلاً نيز درحزب موجود بود، دامن زده وبسيار ماهرانه آن را پيش مي برد. . از آن جايي که دربين خلقي ها ودر درون حزب فرکسيون زرغون بر ضد امين فعاليت مي کرد؛ ولي در واقعيت امر،عقب اين فرکسيون سه نفر : صالح محمد زيري ، عبدالکريم ميثاق که محرک اصلي آن پنجشيري بود، قرار داشتند. "
     
    بد نيست بدانيم که اقبال وزيري موضوع ديگري را نيز ، اگرچه به اين بحث ما ارتباط ندارد ، فاش مي کند.:
     
    " اين سه شخص درجريان پروسه وحدت طرفداران خويش را برعليه امين تحريک مي نمودند وتنها مخالف پيشنهاد نورمحمد تره کي درمورد عضويت امين دربيوروي سياسي حزب واحد ، بل درمورد توطئه اخراج وي از حزب همدست ببرک شدند. سرانجام تحت عنوان ضديت با حزب دوسيه هايي را ترتيب و مسوده اخراج امين توسط ميثاق نوشته شد که به جلسه آينده کميته مرکزي ارائه تا درمورد تصميم گرفته شود. امين هم دست زير الاشه ننشسته بود و تهداب حزب ديموکراتيک ملي را گذاشت که اشخاص ذيل عضويت کميته مرکزي آن را داشتند : حفيظ الله امين، محمود سوما، محمد منصور هاشمي، عبدالرشيد جليلي ، صديق عالميار، راز محمد پکتين، صاحب جان صحرايي.
     
    بعد از پيروزي انقلاب ثور امين برايم گفت که اسناد ساختن حزب از طرف همان پوليسي سوزانده شد که به تاريخ ششم ثور به منظور دستگيري وي به منزلش رفته بود. " صص 57- 58 کتاب قيام ثور و توطئه هاي کي جي بي و اتحاد شوروي ، نوشته محمد اقبال وزيري .
     
    برگرديم به اتاق غذا خوري در قصر تاچبيگ :
    پس از صحبت دستگير پنجشيري امين براي حاضرين مي گويد " فرقه هاي شوروي همين اکنون در راه رسيدن به اين جا قرار دارند. من هميشه به شما مي گفتم که همسايه کبير ما هيچگاهي ما را به سختي نمي گذارد. همه چيزها بسيار عالي پيش مي روند. من درتماس دايمي با رفيق گروميکو قرار دارم وبا وي روي آن يک جا کار مي کنيم که چگونه کمک هاي نظامي اتحاد شوروي را به افغانستان براي جهانيان بيان داريم"
     
    اين موضوع ديگر پنهان نبود ؛ اکنون تمام جهان مي گفتند که قوت هاي اتحاد شوروي سرحدات افغانستان را خود سرانه عبور کرده و به يک کشور مستقل تجاوز نظامي کرده اند. وبه همين سبب قرار بود امين درخطابه يي خويش که براي مردم کشور در همان شب ايراد مي کرد، مي خواست علل حضور عساکر شوروي را درقلمرو کشورش بيان مي کرد وبا صراحت مي گفت که آن قطعات بنابر خواهش رهبري افغانستان به خاطر دفاع ازتماميت ارضي و استقلال و حاکميت ملي کشور در برابر تهاجم خارجي به اين کشور آمده اند.
     
    " پس از صرف پلو، همه يه تالار ديگري که درآن جا چاي را آماده نموده بودند ، رفتند. برخي مهمانان با اشاره به کارهاي عاجل در شهر قصر را ترک گفتند. درهمين اثنا اتفاق غير قابل توضيحي رخ داد. تقريباً همه را همزمان احساس بد بي سابقه ووحشتانکي که مي خواهند بخوابند فرا گرفته بود.وزيرماليه ميثاق باتشويش ازامين پرسيد : " شايد غذا خوب نبوده و چيزي درآن مخلوط کرده باشند؟ " امين جواب داد : " تشويش نکن ، آشپز ، داکتران رژيم غذايي ، اتباع شوروي هستند. آن ها از هر خوراکه قبل ازآن که بالاي ميز بگذارند، کنترول به عمل مي اورند." صص 308 309
     
    اما مهمانان و صاحب خانه يکي پي ديگري به خواب عميق فرو مي رفتند. چنان که مؤلفين کتاب ويروس مي نويسند، بعضي ها را خنده هاي عصبي دوام دار آزار مي داد و برخي ها حتي در روي فرش هاي تالار ها واتاق ها و در روي مبل ها دراز کشيده بودند. محافظين ومسؤولين قصر به وحشت افتاده و مضطرب بودند و نمي دانستند با اين رويداد غير پيش بيني شده چه کنند ؟ ناگهان يکي از آنان به فکر داکتر و پرستار و دوا ودرمان مي افتد. به سفارت شوروي و شفاخانه اردو تلفون مي کند وبه زودي تيم مجهزي از داکتران به سرکرده گي دوکتور ولايت حبيبي و برخي از داکتران روسي به قصر مي رسند و شستشوي معده ها وبستن سيروم ها آغاز مي گردد. اما دراين ميان کسي که جور وسالم است و با عينک هاي زره بيني نيرومندش با تعجب به اين همه دستپاچه گي و بي سروساماني مي نگرد، جناب کانديد اکادميسين دستگير پنجشري است.
     
    ( بخش 132 )
    **************
     
     
    واما فشرده اين داستان :
    ياوران و محافظين درزير بازو هاي امين که سخت بي حال شده است ، مي درايند و به وي کمک مي کنند تا به اتاق خوابش برسد. امين بلافاصله در روي تخت خوابش دراز مي کشد وبه خواب عميق فرو مي رود.
     
    با رسيدن تيم دوکتوران که درپلان گذاري عمليات زهر دادن پيش بيني نشده است ، دشواري هايي پيش مي آيند. يکي اين که داکتران شروع به شستن معده هاي امين و مهمانان مي کنند و خطر مرگ و يا بيهوشي دراز مدت را کاهش مي دهند. ديگر اين که آنان پيش از ساعت هفت شب که زمان " س " ي حمله به قصر است به هوش مي آيند. به هرحال معده امين را ازمواد زهر دار پاک مي کنند وبه عوض يک بسته دو بسته سيروم را در رگ هايش جاري مي سازند. قوماندان گارد که خود مهمان مهمانان شوروي اش بوده و تا خر خره مشروب نوشيده است، امر مي دهد تا تمام آشپز ها و خدمه آشپزخانه را دستگير و تحقيقات را از آن ها شروع کنند . اما آشپز " ت. ميخاييل " و بانوي روسي يي که متخصص رژيم غذايي و کنترول غذا است ، به موقع قصر را ترک مي کنند و به سفارت شوروي مي رسند.
     
    " حفيظ الله امين پس از چند ساعت بي هوشي چشمانش را باز نموده با تعجب از داکتران پرسيد " چرا اين همه درخانه من اتفاق افتيد ؟ اين کاررا کي کرد؟ " کسي به او جواب نمي داد. اما خاموشي دير دوام نکرد. درست درساعت 7.30 شام وقتي که تاريکي زمستان درعقب کلکين ها غليظ تر گرديد ، چند انفجار مهيب ديوار هاي قصر را به لرزه درآوردند. گچ از چت هاريخت . طنين شيشه هاي شکسته به گوش رسيد. فرياد هاي هراس انگيز پيشخدمتان و محافظين از هرسو شنيده مي شدند وتقريباً بلا فاصله به تعقيب آن مرمي هاي روشني انداز که تاريکي شبانه را مختل مي ساختند ، فير شدند. اين مرمي هاي رديابي کننده [ رسام ] ازهرسو به طرف قصر انداخت مي شدند وسروصداي انفجار ها هم بلاوقفه گرديد. تمام چيز هايي که قبل از آن وجود داشتند ، آناً وفوراً بدون هرگونه گذاري به حيات خود پايان دادند. بالاي قصر چنان يک آتشي شروع شده بود که حتي مجال فکر کردن درباره کدام تروريستي که به عمارت رخنه نموده باشد ، دست نمي داد. مگر اين چي است ؟ آيا کسي به خيانت متوسل شده بود؟ قيام پرچمي ها ؟ حمله شورشيان ؟ يا اين همه يک خواب وحشتناکي بيش نبود ؟ "
     
    دراين ميان امين که تازه از خواب بيدار شده است ، با ناباوري به اطرافش مي نگرد . مقابل او خانمش " پتمنه " و وزير داخله اش فقير محمد فقير که تازه از شهر آمده است، نشسته اند.. امين به صداي ضعيفي به وزير داخله مي گويد : " فقير به گمانم عقل خود را ازدست مي دهم. " بعد کوشش مي کند ازجايش برخيزد : " به من ماشيندار بدهيد " همسرش مي گويد : " بالاي کي فير مي کني ؟ بالاي شوروي ها ؟ "
     
    لختي بعد زد وخورد ها به منزل دوم قصر مي رسند. امين از تخت خوابش برمي خيزد وبا دستاني که بسته هاي سيروم درآن ها وجود دارند، وسوزن هايي که هنوز دررگ هايش داخل شده اند، به دهليز مي رود .
     
    يکي ازدااکتران به نام الکسي بعد ها به خاطر مي آورد :
    " امين درحالي که نيکر ( زيرجامه ) وزير پيراهني به تن داشت و جرقه هاي آتش از او برمي خاستند، با دست هاي بلند گرفته که ( گويي بم هاي دستي را گرفته باشد،) درآن ها تيوپ هاي سيروم قرار داشت، دردهليز اين سو وان سو مي دويد. درهمين اثنا سروصداي گريه کودکي بلند شد. واز يکي ازاتاق هاي همجوار پسر پنج ساله امين که اشک هايش به رويش مي ريختند، بيرون آمد. طفلک وقتي پدرش را ديد به طرف او دويد وپاهايش را محکم گرفت. پدر وپسر هردو کوشش کردند تا درعقب "بار" از طوفان آتش پنهان شوند. درعقب باري که ساعتي پيش امين آن را با افتخار به مهمانانش نشان مي داد. ، پارچه هاي بم دستي به آن دو اصابت کرد. پس از لحظاتي وقتي نتيجه نبرد ها ديگر روشن بود، تعدادي ازاشخاص نزديک جسم بي نفس آمدند. دو تبعه شوروي ودو افغان. آن ها امين را به پشت دور داده ، عکس هايي را که با خود آورده بودند، باقيافه جسد مقايسه کردند. پس از آن که معتقد گرديدند که اشتباهي صورت نگرفته است، يکي از افغان ها از تفنگچه بالاي صورت کسي که لحظاتي پيش رييس دولت افغانستان و قوماندان انقلاب ثور بود ، فير کرد " صص 335 ، چگونه به بيمماري ويروس ...دچار مي شديم.
     
    البته مي دانيم که اين افغان کس ديگري به جز اسدالله سروري که به زودي معاون رييس شوراي انقلابي رژيم افغانستان مي شد، کس ديگري نبود.
    ( بخش 133 )
    **************
    همين داستان به روايت ديگر:
     
    دوست ورفيق فرزانه ام ارتشمرد عزيز محمد داوود که يکي از پرچمداران نستوه و متعهد به راه و آرمان حزب ومردم خويش است، روايت ديگري از زبان چند تن افسران مسؤول و اشتراک کننده در ماجراي تهاجم قشون سرخ بر قصر تاجبيگ دارالامان فرستاده اند که اينک فشرده آن را با ويرايش به اصطلاحات نظامي اردوي افغانستان دراين جا مي گذارم. گفتني است که اين نوشته توسط آقايان رضا کياني موحد به همراهي محمد حسين يار تهيه شده است :
    عمليات تحت نام شتورم-333(حمله333) يکي از مؤفقيت آميزترين عمليات هاي کماندويي در طول تاريخ به شمارمي رود. در طي اين عمليات تعداد محدودي از پرسونل نخبه واحدهاي عملياتي ويژه کا.گ.ب و ارتش شوروي سابق به کارگرفته شدند. نيروي مهاجم عبارت بودند از: 24 نفر از افراد واحد "زينت" از گروه آلفا تحت فرمان ک.گ.ب؛ 30 نفر از نيروي ويژه "الفا" تحت فرمان کا.گ.ب؛ 520 سرباز از کندک 154 مستقل عمليات ويژه تحت فرمان جي.آر.يو (ملقب به کندک مسلمانان) و 87 نفر از افراد کندک چترباز(پراشوت )..
    تعدادي از افراد واحدهاي زينت و الفا در اوايل ماه جدي وارد کابل شده بودند تا شناسايي هاي لازم را براي شروع عمليات انجام دهند. اين افراد 13 هدف اصلي را که بايد در شب حمله تصرف شوند، شناسايي کردند. بيشتر اين مراکز در مناطق امروزي تر شمالي کابل واقع شده بودند. کاخ رياست جمهوري، ستاد ارتش( ستردرستيز) و رياست امنيت نظامي در حومه جنوب شهر قرارداشتند. قرارشد که 13 گروه براي تصرف اين ساختمانها به صورت جداگانه وارد عمل شوند. زمان عمليات به صورت يکسان براي تمام گروه ها درنظر گرفته شده بود؛ اما نحوه اجراي عمليات از مرکز صادرنشده بود. فرمانده محلي هر گروه وظيفه داشت شناسايي هاي مورد نياز خود را به عمل آورده ، نقشه هاي لازم را طراحي کرده و آنها را در شب کودتا اجراکند.افراد کندک 154 مسلمان ها ، از سربازان جمهوري هاي جنوبي شوروي مانند تاجيکستان و ترکمنستان تشکيل شده بودند. اين افراد به زبانهاي تاجيکي، ازبکي، فارسي و ديگر زبانهاي محلي افغانستان صحبت مي کردند. افراد اين جزوتام در ماه عقرب وارد افغانستان شده بودند و با يونيفورم هاي ارتش افغانستان به عنوان افراد محافظ دفتر و کاخ رياست جمهوري خدمت مي کردند.اين کندک داراي چهارتولي بود درتشکيل آنها زرهپوش، ماشين هاي محاربوي، بلوک انجينيري نظامي، بلوک شلکا، بلوک مخابره وبلوک تدارکات شامل ميشد
    در ساعت 19:30 روز ششم جدي 1358انفجارهاي عظيمي کابل را لرزاند. يک گروه ده نفري از مردان جزوتام الفا مرکز مخابرات کابل را که "شفت" ناميده مي شد منفجرکردند و ارتباط پايتخت با دنيا قطع شد.در ساعت 19:15 حمله به کاخ رياست جمهوري آغازشد. هدف اصلي يافتن و ازميان بردن حفيظ الله امين و جانشيني او با کانديداي مورد نظر مسکو بود. از ديد کا.گ.ب امين در ضعيف ترين موقعيت دفاعي ممکن بود. کاخ در تپه يي در جنوب شهر بود و هيچ راهي وجود نداشت که در صورت درخواست کمک طرفداران امين بتوانند به سرعت خود را به آنجا برسانند. بيشتر محافظان امين از افراد قبيله وي بودند. نيرويي به قوت يک لوا حفاظت از داخل و خارج کاخ را برعهده داشت. داکتر و آشپز امين هردو روس بودند و مستشاران نظامي و امنيتي روس هميشه به او دسترسي داشتند. افراد گردان مسلمانان قسمتي از شرق کاخ را حفاظت مي کردند. بعضي از اتاقکهاي نيمه تمام آنها کاملا بر کاخ مشرف بود.در يک حرکت ابتدايي براي کم کردن مقاومت مدافعين، کندک مسلمانان 2 روز قبل از حمله يک مهماني به افتخار فرماندهان محافظين برپاکرده بود. پرسنل کا.گ.ب يک جعبه ودکاي مخصوص سفارت، کنياک و غذاهايي لذت بخش چون خاويار( ايکره ) و ماهي براي پذيرايي ازمهمانان آماده کرده بودند. مشروبات الکلي را در چاينک ها ريخته بودند تا ظاهر کار حفظ شود و موجبات رسوايي مهمانان فراهم نشود.
    فرمانده گارد جگرن جانداد، با 16 تن از منسوبين گارد رياست جمهوري به مهماني وارد شدند. در زمان صرف غذا روسها و افغانها مشغول بحث بودند. سربازاني که نقش گارسون را برعهده داشتند براي فرماندهان روس خود آب مي ريختند و براي دوستان افغاني مشروب. پس از مدتي افغانها مست شدند و زبانشان بازشد. در آن ميان" روزي" آمر سياسي گارد، به يکي از روسها گفت که تره کي به دستور امين خفه شده است. جگرن جانداد بلافاصله به روزي دستور داد تا ضيافت را ترک کند. اين نکته براي روسها خيلي مهم بود، زيرا که تا آن روز آن ها از کشته شدن تره کي مطمئن نبودند. حال ديگر آن ها کاملا مطمئن شده بودند که امين بر خلاف ميل روسها حرکت مي کند و درباره سرنوشت تره کي به آنها دروغ گفته است.
    لواي گارد امين شامل2500 تن، يک جزوتام ضدهوايي و يک تولي تانک مي شد.
    پس از پايان مهماني، ژنرال دروژوف فرمانده پايگاه کا.گ.ب در کابل، با فرماندهان جزوتام هاي ويژه کا.گ.ب ملاقات کرد. او وظيفه هر کس را تعيين کرد و افراد آماده گي خود را اعلام کردند. تنها کمبود در نقشه روسها نداشتن نقشه داخلي قصر بود. فرداي آن روز يوري کوتپوف مشاور روسي قومانداني گارد امين که خود افسر کا.گ.ب بود، چند تن ازافسران کا.گ.ب را با خود به داخل قصر برد. آنها با دقت همه جا را وارسي کردند و کمي بعد نقشه تمام قصر بر روي ميز ژنرال دروژوف قرار گرفت. به هرحال کوتپوف از تقاضاي دروژوف مبني بر کاستن از تعداد نگهبان ها خودداري کرد زيرا که اين دستور ممکن بود باعث بدگماني افغانها شود
    روز قبل از حمله، دگرمن رومانوف ،فرمانده زينيت، و دگرمن سيمينوف فرمانده الفامشترکاً يک عمليات شناسايي از ميدان انجام دادند. آنها مشاهده کردند که بر فراز تپه اي که در نزديک کاخ است و تانک ها بر آن اشراف دارند، يک رستوران و کلوب قراردارد که افسران عالي رتبه افغان اغلب به آنجا رفت و آمد مي کنند. آنها به بهانه اين که به دنبال مکان مناسبي براي برگزاري مراسم جشن سال نو مسيحي مي گردند، از رستوران بازديدکردند. ازداخل رستوران کاخ ومحوطه اطراف آن به روشني ديده مي شد. روسها از آن جا به دقت مواضع لواي گارد امين را بررسي کردند و بازگشتند. در دومين پوسته نگهباني يک افسر افغان به آنها ظنين شد و آنها را پس از خلع سلاح کردن 4 ساعت نگه داشت. درنهايت پس از صرف چاي و بحث با روسها، افسر افغان رضاييت داد تا آن ها را آزاد کند. حال افسران کا.گ.ب مسيرها، زمان تعويض پوسته ها، تعداد نگهبانان و تمام اطلاعات مورد نياز را در اختيار داشتند.
    لواي گارد داراي مواضعي در داخل کاخ و چند آشيانه ماشيندار ثقيل در خارج از کاخ بودند. آنها در جاده هاي منتهي به کاخ پوسته هاي تلاشي برقرارکرده بوند و يک پوسته ترصد نيز در کوهي در مجاورت قصر( کوه کرغ ) داشتند. محافظان امين با پوسته هاي نگهباني خود به دور قصر حلقه زده بودند..
    گروه حمله بايد از يک زمين باز محافظت شده عبور مي کرد تا بتواند خود را به تپه منتهي به کاخ برساند. پس از آن بايد از راه مارپيچ تپه بالا مي رفتند تا به هدف خود برسند. اين راه به غايت دشوار بود و روسها در گام اول تصميم گرفتند از هليکوپترهاي پايگاه بگرام براي انتقال سربازان شان به سقف کاخ استفاده کنند. به دليل شيبدار بودن سقف و احتمال يخ زدن آن از اين نقشه صرف نظر شد. پس از آن، نقشه حمله هوايي شبانه کشيده شد اما اين طرح نيز کنارگذاشته شد. نتيجه اين حمله نامعلوم بود و قبل از آن بايد توپهاي ضدهوايي اطراف کاخ از کار مي افتادند تا امنيت پروازها تامين شود که خود اين مشکل، مسأله غافلگيري حمله را از بين مي برد. در نهايت تصميم گرفته شد تا ترکيبي از افراد کندک مسلمانان، جزوتام هاي زينت و الفا در حمله به کارگرفته شوند. تأمين وسايل نقليه گروه حمله به کاخ برعهده کندک مسلمانان گذاشته شد.
    دگروال کوزلوف ،فرمانده عالي جي.آر.يو( کشف نظامي ) در کابل، نقشه حمله به کاخ را طراحي کرد. اولين هدف او از کارانداختن توپهاي ضدهوايي بود. قرار شد تا دلگي مهندسي کندک مسلمانان به همراه 2 قبضه راکت انداز اتوماتيک به مواضع ضدهوايي حمله کنند. راکت اندازها بايد افراد نمبر توپ هاي دافع هوا را از اسلحه شان دور مي ساختند تا مهندسين تحت پوشش آتش آن ها به سمت توپها و ماشيندار ها رفته و آنها را منفجرکنند.دگرمن شوتز معاون کزلوف، فرماندهي اين گروه را برعهده داشت.
    هدف دوم گروه حمله از ميان بردن تانکها بود. سروان شاخاتوف مأمور اجراي اين کار شد و براي اجراي آن 3 راننده تانک، 2 نفر از افراد کا.گ.ب، 2 نفر نشانزن ماهر و 2 نفر مسلح با ماشينداردستي انتخاب کرد. قرارشد تا اين گروه سوار بر يک لاري گاز- 66 به مواضع کندک سوم گارد حمله کنند و تانک ها را متصرف شوند.
    با دميدن سپيده افراد گروه حمله، خود ها را آماده انجام عمليات کردند. قوماندانان يک شناسايي ديگرهم انجام دادند و درحالي که با دوربين دوچشمي به اطراف نظاره مي کردند فهميدند که جگرن جانداد و گروهي از افسرانش در حال مطالعه مواضع دفاعي کندک مسلمانان هستند. شوتز به نزد جگرن جانداد رفت و او را براي نهار دعوت کرد. دگرمن روس تظاهر مي کرد به اينکه اگر دوست افغاني اش يکي از مدعوين سالگرد تولد او باشد افتخار مي کند. جانداد پاسخ داد که او وافرادش درحال انجام يک مأموريت آموزشي هستند ولي دعوت او را براي شام خواهد پذيرفت. شوتز از او خواست تا مستشاران روس را در اختيارش بگذارد تا براي مهماني شام آماده شوند. اين درخواست جان تعدادي از روسها را در آينده حفظ مي کرد. گزارش آخرين شناسايي به مرکز کا.گ.ب فرستاده شد و پاسخ آمد که "حمله را در ساعت 15:00 آغازکنيد.."
    در ساعت 15:00؛دروژوف از سفارت شوروي پيغامي براي واحدها مخابره کرد و زمان حمله را تا ساعت 22:00 عقب انداخت. او دوباره نظرش را عوض کرد و ساعت حمله را به 21:00 تغيير داد اما کمي بعد بازهم نظرش عوض شد و در نهايت به ساعت 19:30 رضاييت داد. شامي که آشپز روس کاخ تهيه کرده بود باعث مسموميت امين، فرزندانش، عروسش و تعدادي از ميهمانان شده بود. همسر امين از جگرن جانداد درخواست کرد تا از سفارت شوروي درخواست امداد صحي کند و درضمن غذا را براي آزمايش به شفاخانه بفرستد. تمام آشپزها توقيف شدند و به محافظين کاخ افزوده شد. به هرحال، مقصر اصلي ناپديد شده بود و کمي بعد آشپزها آزادشدند.
    جراحان روسي به همراه رييس شفاخانه نظامي کابل ( چهار صد بستر اردو ) دگروال ولايت حبيبي به کاخ احضارشدند. تازه واردين متوجه وضعيت غيرعادي کاخ شدند. هنگامي که يکي از داکتران روس به بالاي سرامين رسيد امين به کوما رفته بود و بدنش به شدت مي لرزيد. به دلايل امنيتي داکتران روس از نقشه سرنگوني امين خبرنداشتند و شروع کردند تا زنده گي وحيات " دوست شوروي" را نجات دهند. آنها توانستند در ساعت 18:00 زنده گي امين را نجات دهند؛ اما متوجه شدند که اتفاقات عجيبي در جريان است :


    ( بخش 134 )
    **************


    محافظين کاخ نسبت به اين واقعه حساس شدند و تعداد بيشتري از افراد شان را به کارگرفتند. به يک لواي زرهي ( قواي 4 زرهدار ) در نزديک کابل امرداده شد تا خود را براي کمک رساندن به قصر آماده کند. در ساعت 18:30 قوماندان اين لوا به يکي از کندک هايش آماده باش داد ولي نتوانست براي حرکت از مرکز دستور بگيرد، زيرا کوماندوهاي شوروي تمام قطعات وجزوتام هاي نظامي مستقر در کابل را از هم جداکرده و ارتباطات آنها را قطع کرده بودند. هنگامي که افراد او در حال رفع عيب سيستمهاي مخابراتي و خطوط تلفن بودند ناگهان 4 دستگاه بي.ام.پي روسي دروازه را شکستند و ساختمان قومانداني لوا را محاصره کردند. پس از گفتگوي روسها با قوماندان لوا وي به رانندگان تانکها دستور داد که تانکهايشان را خاموش کنند. بدين سان نيروي کمکي هيچگاه به قصر تاجبيگ نرسيد.
    کمي قبل از ساعت 19:00 دگروال کا.گ.ب کوزلوف ژنرال مگمدوف سرمشاور نظامي شوروي در افغانستان را به نزد خود فرا خواند و به او گفت که به دليل رويدادهاي پيشبيني نشده بايد زمان حمله تغيير کند و حمله بايد هرچه سريعتر آغازگردد. پس از چند دقيقه 12 نفر از افراد گروه حمله به قومانداني تورن شاخاتوف سوار بر زرهپوشهايشان شدند و به سمت موا ضع تانکها راندند. وظيفه آنها گرفتن تانکها واطمينان از عدم استفاده آنها بر عليه ديگر واحدهاي گروه حمله بود. پس از آن، بايد به فريب مدافعين قصر مي پرداختند. آنها با حمله به قصر بايد وانمود مي کردند که گروهي از نگهبان هاي افغاني هستند که قصد شورش دارند تا توجه محافظان قصر را به خود جلب کنند. آنها بايد اين تصور را به وجود مي آوردند که اولين آتشباري از جانب سرقومانداني گارد محافظ امين انجام گرفته است. تولي دوم از کندک مسلمانان بايد در مواضعشان باقي مي ماندند تا حرکت گروه شاخاتوف را پوشش دهند.
    بر اساس نقشه، گروه شاخاتوف بايد 15 دقيقه قبل از زمان آغاز حمله به راه مي افتاد. آنها بايد از ناحيه اي که توسط کندک سوم افغان دفاع مي شد عبور مي کرد. زماني که شاخاتوف و افرادش به اين محوطه رسيدند کندک را در حالت آماده باش ديدند. قوماندان کندک در ميان سربازانش ايستاده بود و در حال تقسيم مهمات بين آنها بود. شاخاتوف وضعيت را درک کرد به سرعت تصميم گرفت و مرکز قومانداني کندک را اشغال کرد. موتر حامل افراد شاخاتوف با حداکثر سرعت حرکت مي کرد که ناگهان به وسيله افسران افغان متوقف شد. تنها چند ثانيه طول کشيد که اين افسران با دست بسته در کف موتر خوابانيده شوند. گاز-66 از جاي پريد وتنها ابري از غبار پشت سرش باقي ماند.
    در اولين لحظه سربازان کندک نفهميدند که چه اتفاقي افتاده است اما خيلي زود به خود آمدند و تيراندازي به سوي موتر آغازشد اما ديگر بسيار دير شده بود. موتر در پشت غبار ناپديد شده بود و نشانه گيري دقيق ممکن نبود. شاخاتوف 200 متر جلوتر رفت و به يک زمين مناسب رسيد. در آنجا موتر را متوقف کرد و افرادش پياده شدند. افراد گروه پس از خوابيدن بر زمين افراد کندک سوم افغان را که تعقيبشان مي کردند، به گلوله بستند. سربازان افغاني که بدون قوماندان مانده بودند، نظم شان را از دست داده بودند و به هدف مناسبي مبدل شده بودند. 2 قبضه ماشيندار سنگين و 8 قبضه سلاح هجومي گروه شاخاتوف بيش از 200 نفر از افراد کندک سوم افغان را بر زمين ريخت. درهمين اثنا، تک تيراندازها محافظين تانکها را هدف قراردادند. هنگامي که موتر گروه شاخاتوف دوباره به راه افتاد، دگروال کزلوف به افراد کندک مسلمانان، تولي چترباز و گروه هاي زينيت و الفا فرمان "آتش" و "پيشروي" داد. راکتهاي سرخ رسام به آسمان شليک شدند و رمز "شتورم-333" از بيسيم شنيده شد. ساعت دقيقا 19:35 دقيقه را نشان مي داد.
    لمري بريدمن واسيلي پراوت با دودستگاه شيلکاي 4 ميله که دراختيار داشت مستقيما به سمت قصر آتش گشود. دودستگاه شيلکاي ديگر براي پشتيباني از گروه شاخاتوف به سمت مواضع کندک دوم افغان تيراندازي مي کردند. راکت اندازهاي اتوماتيک به سمت مواضع تانکها تيراندازي کردند و اجازه ندادند تا خدمه تانکها به تانکهايشان واردشوند.
    پس از شنيدن انفجار شفت و با آغاز حمله، تولي هاي دوم و سوم از کندک مسلمانان و تولي کوماندو سوار بر زرهپوش هايشان محافظين شخصي (پهره داران ) را زمينگير کردند. در همين زمان، تولي اول کندک مسلمانان به همراه نيروهاي ويژه کا.گ.ب به سمت قصر حرکت کردند. افراد جزوتام الفا پياده شدند. بي.تي.آرها ( زرهپوش ها ) به سمت پوسته هاي تلاشي وکنترول خارجي راندند و به جاده يي پيچيدند که مانند مار به دور تپه پيچيده بود تا به قصر برسند. جاده به خوبي حفاظت شده بود ولي ديگر مسيرهاي منتهي به قصر مين گذاري شده بودند. اولين زرهپوش که از پيچ گذشت به سختي توسط آتش ماشيندارهاي سنگين هدف قرارگرفت. زرهپوش دوم بلافاصله هدف قرارگرفت و منفجر شد. افراد داخل آن درحاليکه چند نفر جراحت برداشته بودند به سرعت زرهپوش را ترک کردند. قوماندان زرهپوش به شدت مجروح شده بود و درحال مرگ بود. افراد الفا از زرهپوش ها خارج شدند و به سوي قصر آتش گشودند و درهمين حال شروع کردند تا با استفاده از زينه از تپه بالا بروند.
    در اين زمان گروه زينيت حرکت کرد. زرهپوشي که در جلوي ستون حرکت مي کرد از طرف پسته تلاشي اول هدف قرارگرفت. راننده زرپوش را متوقف کرد و از دريچه اضطراري فرار کرد. درهاي پشت زرهپوشها بازشده و افراد پياده شدند تا به آتش پوسته بازرسي جواب دهند. اولين افرادي که پياده شدند مترجم ها بودند که بلافاصله کشته شدند. تمام بي.ام.پي ها( خود رو هاي زرهي کوچکتر از تانک ) آتش خود را بر روي پوسته بازرسي متمرکز کردند و آن را درهم شکستند. راننده زرهپوش اول بازگشت و حرکت ستون از سرگرفته شد. بي.ام.پي ها با ماشيندارهايشان شليک مي کردند و قبل ازاين که به محل پياده کردن نيروهايشان برسند مهماتشان به آخر رسيده بود. از سوي قصر چند نورافکن گروه حمله را نشانه گرفت و شليک به زرهپوشها آغازشد. گلوله هاي شيلکا پس از برخورد به ديوار قصر کمانه مي کردند. زماني که پياده شدن افراد گروه حمله شروع شد آتش مدافعين سنگين تر شد. چند نفر کشته و مجروح شدند و يک بي.ام.پي منفجر شد. خوشبختانه براي روسها، محافظين مستقر در قصر با ماشيندار هاي ام.پ-5 آلماني مسلح بودند که گلوله آن در واسکت ضدگلوله روسها کارگر نبود. اما تيرهاي شيلکا که از ديوارقصرکمانه مي کرد و تير ماشيندارهاي سنگين مدافعين از واسکت عبور مي کرد.
    بيشتر افراد جزوتام الفا سوار بر 4 دستگاه زرهپوش بودند و به سمت غرب قصر مي راندند. در آنجا از زرهپوش هايشان پياده شدند و پس از بالارفتن از پله ها به سمت غربي قصر رسيدند؛ قصر را دورزدند تا در جلو آن به افراد گروه زينيت بپيوندند. 5 دستگاه بي.ام.پي از تولي اول بيشتر افراد زينيت را سوار کرده بودند و از سمت ورودي اصلي قصر وارد شدند و افرادشان را پياده کردند.
    افراد بازمانده گروه الفا در جلوي ورودي قصر به افراد بازمانده از گروه زينيت پيوستند و از پنجره وارد قصر شدند. افراد يک گروه طبقه اول را پاکسازي مي کردند و گروه دوم به داخل راه پله هاي طبقه بالا تيراندازي مي کردند. اتاق ها يکي پس از ديگري با بم دستي و سپس رگبار ماشيندار دستي پاکسازي مي شدند. افراد هيجان زده شده بودند چرا که دستور داشتند هيچ شاهدي را زنده باقي نگذارند.
    امين درحاليکه به هر دودستش سيروم وصل بود در طبقه دوم بود و پسر 5 ساله اش که ترسيده بود از پاي او آويزان شده بود. امين به ياورش دستور داد تا از مستشاران روسي جريان را جويا شود. او گفت:" روسها به کمک ما خواهند آمد." اما ياورش پاسخ داد:"تيراندازي از طرف خود روسها است." امين از پاسخ ياورش آشفته شد و جاسيگاري دم دستش را به سمت او پرتاب کرد و گفت:" دروغ مي گويي! غيرممکن است!" امين سعي کرد خودش با لوي درستيز تماس بگيرد اما تلفن ها قطع شده بودند. امين پشت بار دراز کشيد و زماني که اولين سرباز گروه حمله پاکسازي اتاق را شروع کرد، امين هنوز زنده بود. کمي بعد روسها بازگشتند. يک نفر او را خلاص کرد و بدنش را در يک فرش پيچيدند. گروه حمله به پاکسازي طبقه سوم پرداخت و درنهايت قصر اشغال شد. عمليات 45 دقيقه طول کشيد. اتفاقات به ژنرال دروژوف گزارش شدند و او مسکو را درجريان قرارداد: "امين کشته شده بود." يکي از دکترهاي روس مرگ او را تأييد کرده بود.
    در بيرون از قصر، کندک مسلمانان که توسط شيلکاها و تانکها حفاظت مي شدند محافظين قصر را متفرق کردند. تانکها و شيلکاها دور قصر حلقه زدند و کندک مسلمانان به همراه گروه حمله يک حلقه دفاعي تشکيل دادند و منتظر ورود کندک زرهي کمکي افغاني بودند. همان کندکي که هيچگاه به قصرنرسيد.
    روسها شروع کردند تا اجساد و مجروحانشان را از صحنه تخليه کنند. کا.گ.ب 5 نفر را از دست داده بود که قوماندان گروه حمله کننده به قصر ،دگروال گريگوري بيارينوف، در ميانشان بود. 36 بازمانده گروه حمله همگي مجروح شده بودند. کندک مسلمانان 6 کشته و 35 مجروح داشت.
    افغانها تلفات سنگيني دادند. اگرچه بيشتر افراد لوا محافظين امين تسليم شدند اما تيراندازي ها پس از سقوط قصر ادامه يافت. کندک مسلمانان تمام روز با افراد کندک سوم افغان جنگيد تا آنها فرارکردند. قطعه ضدهوايي بدون زد و خورد تسليم شد. از 300 نفر محافظين شخصي امين نيمي کشته و نيمي اسير شدند و لوا محافظ امين کاملا از هم پاشيده و پراکنده شد. اسراي افغان به 1700 نفر بالغ مي شدند. دختر امين در ميان اسرا بود ولي . پسرهاي 5 و 8 ساله او در طي عمليات کشته شدند
    مُشاطرة هذه المقالة على: reddit

    لا يوجد حالياً أي تعليق

      مواضيع مماثلة

      -

      اكنون الجمعة 17 مايو 2024 - 8:31 ميباشد