پندار نو

هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
پندار نو

سایت مستقل و غیر وابسته به احزاب و گروه های سیاسی


    افغان ستيزي، نشانه ضعف فرهنگي است

    avatar
    admin
    Admin

    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20
    20140216

    افغان ستيزي، نشانه ضعف فرهنگي است Empty افغان ستيزي، نشانه ضعف فرهنگي است

    پست  admin

    متن گفتگو با امير هاشمي مقدم، كارشناس ارشد انسان‌شناسي با روزنامه  قانون چاپ ايران را با کمي ويرايش تقديم خواننده عزيز مي داريم.

    [ما ضعيف‌کش هستيم و چون افغانستان در اين چند سال اخير با مشکلات بي‌شماري روبه‌رو است و نسبت به ما ضعيف‌تر، از موقعيت براي فرو نشاندن حس غرور کاذب‌مان سوءاستفاده مي‌کنيم. نهايتاً اينکه نمي‌دانيم چه سرمايه‌اي را از دست مي‌دهيم. چرا که اگر تاريخ و فرهنگ و هنر و ادب افغانستان را از ما بگيرند، ديگر چه چيزي براي‌مان باقي مي‌ماند؟]
    براي ايرانيان واژه «اتباع بيگانه» با حضور افغانها در كشور ما عجين شده‌است، شهروندان كشوري كه در ادبيات رسمي كشور دوست، همسايه و برادر قلمداد مي‌شوند. اما درحوزه اجرا، به‌ويژه در برخورد با اتباع اين كشور در ايران، رفتارهاي متضادي را مشاهده مي‌كنيم. 

    به نوشته قانون، در سال‌هاي اخير، مديران و مسئولان اجرايي كشور، برخوردهايي را با مردم اين كشور، كه زبان و فرهنگ مشتركي با ما دارند، انجام داده‌اند كه نه براي افغانها و نه براي شهروندان ايراني قابل قبول نبوده است. ممنوعيت ورود به پارك‌ها براي اين افراد، فقط بخشي از اين محدوديت‌هاست، همچنان كه نوع بازگرداندن اتباع افغان به كشور خود نيز مسائل زيادي را مطرح كرده است. اما به‌راستي مسئله چيست و چرابا  افغان‌هايي كه حتي پيش از انقلاب، در ايران حضور داشته اند و همواره به كارهاي سخت و بدني مشغول بوده‌اند، اين گونه برخورد مي‌شود؟ با اين برخوردها، نظر افغان‌ها نسبت به ايرانيان چيست؟ اين‌ها سوالاتي است كه از امير هاشمي مقدم، كارشناس ارشد انسان‌شناسي پرسيده‌ايم.

    چرا حضور اتباع بيگانه، به‌ويژه افغانها در کشور ما مسئله شد؟

    يک دليلش حضور انبوه و گسترده‌ آنان بود. بحث يک نفر و صد نفر نبود، بحث چند صدهزار نفر بود که گاهي تا 4-3 ميليون هم رسيد. بنابراين ايراني‌ها احساس کردند افغانها از منابع آنان استفاده خواهند کرد. در حالي‌که ما کمترين منابع را در اختيارشان قرار داده‌ايم. حتي در همان آغاز حضورشان، اسناد نشان مي‌دهد که ما در  برخي مواقع، فضاي مدرسه را هم از کودکان افغان دريغ مي‌کرديم. مصاحبه‌هاي دکتر چنگيز پهلوان در سال‌هاي 64 تا 67 در کتاب «در زمينه ايران‌شناسي» اين‌ها را نشان مي‌دهد. دليل دوم ذهنيت تاريخي‌اي است که ايراني‌ها نسبت به افغان ها دارند. ايراني‌ها فکر مي‌کنند دوره صفوي دوره گل و بلبل بود و فقط يک عامل خارجي به نام محمود افغان باعث فروپاشي آن شد. در حالي‌که حکومت صفوي از درون پوسيده بود و افغا‌ن‌ها فقط تلنگري به آن زدند. ضمن اينکه افغان‌ها پيش از حمله، بارها نامه تظلم‌خواهي به دربار نوشتند و چون هيچ پاسخي دريافت نکردند، دست به کار شدند. البته اين‌ها برخي عواملي است که من بيشتر روي‌شان متمرکز شدم و مي‌توان عوامل ديگري را هم برشمرد.

    آيا اين مسئله، يعني برخورد با افغان‌ها صرفا از سوي مردم مطرح شده است و به‌عنوان يک مطالبه پيگيري مي‌شود؟

    از هر دو سو مطرح شده و در واقع هر دو دارند يکديگر را تقويت مي‌کنند. نظر مردم را مي‌توان با پاسخ‌هايي همچون پايين‌بودن ميزان آگاهي توجيه کرد، اما از سوي حاکميت اصلاً توجيه ‌پذير نيست. ضمن اينکه خيلي اوقات حاکميت اين کار را در پاسخ به مطالبات مردم انجام مي‌دهد، بدون اينکه چيزي بهبود پيدا کند. رجوع مي‌کنم به مصاحبه روز دوشنبه شما با فرماندار فعلي پاکدشت که قبلاً فرماندار دماوند بود و با کمال افتخار مي‌گويد دماوند را از افغان‌ها پاک کرده است! بگذريم از اينکه مگر افغان‌ها مين‌جنگي هستند که دماوند را از آنان پاک کرده باشد. اما من از ايشان مي‌پرسم پس از به قول خودشان پاک کردن اين شهرستان از افغان‌ها، چند موقعيت شغلي براي شهروندان دماوندي ايجاد شد؟ يا چقدر ميزان جرم و جرايم کاهش يافت؟ بالاخره اخراج يا همان پاک کردن منطقه از حضور افغان‌ها بايد يک نتيجه‌اي داشته باشد. در واقع آقاي فرماندار اين کار را در پاسخ به انديشه‌هاي نژادپرستانه برخي مردم انجام داد.

    راه مواجهه مطلوب با اين وضعيت چيست؟

    آگاهي‌رساني اصلي‌ترين راه است و رسانه‌ها در اين راه بايد پيش‌قدم باشند. روزنامه‌ها و خبرگزاري‌ها در بي‌توجهي صداوسيما به چنين موضوعاتي، وظيفه‌شان سنگين‌تر مي‌شود. راستش را بخواهيد، من از روزنامه قانون که تاکنون در زمينه اطلاع‌رساني درباره حقوق افغانستاني‌ها در کنار ما بوده است، تعجب کردم که چرا مصاحبه‌کننده‌گان از آقاي فرماندار نپرسيد که نتيجه اين پاکسازي چيست؟ و در واقع خود مصاحبه‌کننده شما حضور  اتباع افغان در پاکدشت را به‌عنوان يکي از دلايل خوش‌نام نبودن اين منطقه نام برد. وظيفه رسانه اطلاع‌رساني است. با حذف و بيرون راندن آنان چيزي درست نمي‌شود. اگر مي‌شد، اکنون شهرستان دماوند ديگر نبايد مشکلي مي‌داشت.

    تجربه حضور اتباع افغانستان در کشورهاي ديگر و شيوه برخورد با آنان چگونه است؟

    بسيار متفاوت است. افغانها در پاکستان هم حضور گسترده‌اي دارند. اما درهاي اين کشور به روي‌شان باز است و جالب اينکه دولت پاکستان به شيوه‌هاي مختلف از آنان قدرداني و تشکر مي‌کند. براي نمونه براي‌شان موقعيت‌هاي شغلي فراهم کرده و بعد هم تشکر مي‌کند که در اقتصاد اين کشور نقش مفيد دارند.

     از طرف ديگر دقت کنيد در مدارس پاکستان برخلاف مدارس ما، به روي اتباع افغانستان باز است. ما کودکان اين کشور را به مدارس‌مان راه نداديم، بخش گسترده‌اي از آنان جذب مدارس ديني پاکستان شدند که ثمره‌اش همين طالبان است. در واقع ما نقش غيرمستقيم در به وجود آمدن طالبان داشتيم.

    چرا در سال‌هاي اخير، بحث بيرون کردن اتباع افغاني در کشور ما به‌صورت جدي پيگيري شده است؟

    اين نشانه انحطاط يک کشور است. دليل چنين کاري را بيش از صدسال پيش، مشهورترين بنيانگذار دانش جامعه‌شناسي، اميل دورکيم بيان کرده است؛ وقتي که مي‌بيند مردم فرانسه همه مشکلات را از يهودي‌هاي کشورشان مي‌بينند و يهودي ستيزي در حال افزايش است. دورکيم ضمن اينکه اين ديدگاه مردم فرانسه را نشانه سستي اخلاق  در کل جامعه فرانسه مي‌داند، اشاره مي‌کند که وقتي يک جامعه احساس ضعف مي‌کند، به دنبال کسي مي‌گردد تا مسئوليت همه ناکامي‌هايش را به گردن او بيندازد. نيازي به بيان و توضيح ندارد که جامعه ايران نيز اين سال‌ها نسبت به کشورهايي که زماني عقب‌تر از كشورما بودند، دچار عقب‌ماندگي (به‌ويژه در بُعد مادي و تکنولوژيکي) شده که نمونه‌اش کشورهاي عربي حاشيه خليج‌فارس است. بنابراين به دنبال کساني مي‌گردد که اين ناکامي‌ها را به گردن آنان بيندازد. حالا آيا واقعاً با بيرون راندن افغانها، مشکل بيکاري چند ميليون جوانان ايراني که به جز پشت ميزنشيني به شغلي ديگر قانع نيستند، حل مي‌شود؟ يا آيا همه جرايم کشور ما برطرف مي‌شود؟ ما بر اساس کدام پژوهش مي‌گوييم افغانها در ايران جرم زيادي انجام مي‌دهند؟ من اتفاقاً برخلاف اين بر اساس يافته‌هاي پژوهشي خودم و ديگر دوستان خلاف اين را ثابت کرده و بارها هم نوشته و توضيح داده‌ام که اين‌ها همه متأسفانه برساخته رسانه‌هايي است که هدف‌شان آگاه کردن مردم است، اما شايعه‌پراکني‌شان گاهي فزوني مي‌گيرد.

    شيوه‌هاي پيگيري بيرون راندن اتباع افغان را چطور ارزيابي مي‌کنيد؟

    بسيار غيرانساني و غيراخلاقي. يعني چه که اتباع حتي با اقامت قانوني از ‌كشورافغانستان اجازه حضور در پارک صفه اصفهان را ندارند؟ يعني چه که در استان مازندران نبايد هيچ تبعه افغاني باشد؟ يعني چه که در استان فارس فروش مواد خوراکي به اتباع غيرمجاز ممنوع است؟ يعني آنان بايد از گرسنگي بميرند؟ مگر ايرانيان کمي داريم که در کشورهاي ديگر به‌صورت غيرمجاز زندگي مي‌کنند؟ درست است که با آنان هم همينگونه برخورد شود؟

    ما مردم بيگانه‌ستيزي هستيم؟

    بله، خود و ديگري که در دانش انسان‌شناسي موضوع محوري است، هميشه ميان ايرانيان پررنگ بوده است. اما مسئله اين است که ما تنها به کساني که در موضع پايين‌تر از ما قرار دارند، ستم مي‌کنيم و نسبت به بالاتر از خودمان هميشه کرنش مي‌كنيم. اين چه در بُعد داخلي و چه در بعد خارجي محسوس است.

    آيا رفتار با اتباع افغاني  که در ايران حضور دارند، درست مانند حضور اتباع بيگانه در کشورهاي ديگر، مانند کشورهاي غربي هستند؟

    شما ببينيد آيا ايراني‌هايي که به کشورهاي ديگر مي‌روند با ايشان همين‌گونه برخورد مي‌شود؟ تازه آن هم در کشورهاي توسعه‌يافته. ما که خودمان جهان‌سومي هستيم، بايد بهتر اوضاع افغانها را درک کنيم. ما فکر کرده‌ايم آنان از روي شکم‌سيري مي‌آيند ايران تا خوش بگذرانند؟ آنان مي‌دانند که اگر مجاز بخواهند بيايند، بايد کلي خِفّت بکشند و تازه پول بيش از حد بپردازند و اگر غيرمجاز بيايند، مرزبانان ما به آنها تيراندازي مي‌کنند. در هر دو صورت هم برخوردهاي بدي با ايشان در کشور صورت مي‌گيرد. اما واقعاً شرايط کشورشان هنوز چندان مساعد نشده است. خودمان را جاي آنان بگذاريم. امنيت و ثبات کشور ما با آنان غيرقابل مقايسه است، آمارها نشان مي‌دهد ايرانياني که تقاضاي اقامت در کشورهاي ديگر دارند، به مراتب بيش از افغان‌‌ها‌ست. اتفاقاً آنان بيش از ما ميهن‌دوست هستند. نگاهي به شکست‌هايي که بارها به انگليس و شوروي وارد کردند، در برابر شکست‌هايي که ما بارها از اين دو کشور خورديم، يک نمونه است.

    چرا ميان سياست‌هاي رسمي برخورد با افغانها و حتي کشور افغانستان و برخوردهاي غيررسمي با اتباع اين کشور در ايران تفاوت هست؟

    اتفاقاً نظرم خلاف شما است. سياست‌هايي که مسئولان ما درباره اتباع افغانستان اعلام مي‌کنند، معمولاً صريح است و عين همان رفتارهايي است که انجام مي‌دهيم. اما در زمينه ارتباط با دولت افغانستان، معمولاً ژست‌هاي سياسي است.

    با توجه به حضور شما در کشور افغانستان و آشنايي با انديشمندان اين کشور، نظر مردم اين کشور نسبت به ايران و سياست‌هاي دولت در مواجهه با افغانها چيست؟

    غيرقابل قياس است. در افغانستان همين که بفهمند شما ايراني هستيد، احتمالاً به شما مي‌گويند که خاطرات خوبي از ايران ندارند، اما يقيناً مهمان‌نوازي را در حق‌تان به بهترين نحو ادا مي‌کنند. هميشه هم مي‌گويند که ما هم‌ميهن هستيم (و کاملاً با اين سخن‌شان موافقم). مرا در هرات به جرم عکاسي از يک پاسگاه يا به قول خودشان پوسته امنيتي بازداشت کردند. کوچک‌ترين بي‌احترامي   در طول 24 ساعت بازداشت به من نکردند. تازه وقتي مشکلم را به کنسول ايران در هرات گفتم و پاسخ شنيدم که «برو خودت حل‌اش کن!» خودِ هراتي‌ها متوجه شده و قضيه را حل کردند. اما فرمانده همان پاسگاه به من مي‌گفت که «فکر مي‌کني اگر يک افغاني را در ايران به همين دليل مي‌گرفتند چکارش مي‌کردند؟» واقعاً شرمنده بودم از اينکه مي‌دانستم چه برخوردي باهاش مي‌کردند، اما نمي‌توانستم بيان کنم.

    اين برخوردها، ناشي از غرور ايراني است، يا ضعف کشور افغانستان يا اينکه نمي‌دانيم داريم چه سرمايه و فرصتي را از دست مي‌دهيم؟

     هر سه مورد. غرور بي‌جايي که ما ايراني‌ها به‌واسطه آويزان شدن‌مان به تمدن 2500 ساله خود داريم، مانع از ديدن حقايق مي‌شود. در حالي‌که آسيب‌ها و بي‌اخلاقي‌هاي اجتماعي و فساد گسترده مالي و سياست ضعيف همه خلاف اين غرور کاذب را نشان مي‌دهند. از سوي ديگر ما ضعيف‌کش هستيم و چون افغانستان در اين چند سال اخير با مشکلات بي‌شماري روبه‌رو است و نسبت به ما ضعيف‌تر، از موقعيت براي فرو نشاندن حس غرور کاذب‌مان سوءاستفاده مي‌کنيم. نهايتاً اينکه نمي‌دانيم چه سرمايه‌اي را از دست مي‌دهيم. چرا که اگر تاريخ و فرهنگ و هنر و ادب افغانستان را از ما بگيرند، ديگر چه چيزي براي‌مان باقي مي‌ماند؟ مولوي و جامي و خواجه عبدا.. انصاري و ابوريحان بيروني و سنايي غزنوي و ناصر خسرو قبادياني و صدها چهره ديگري که به آنان مي‌نازيم، همه اهل خراسان ديروز و افغانستان امروز بوده‌اند. همچنين افغان‌‌‌هايي که من مي‌شناسم، تا چند دهه ديگر اگر از ما جلو نزنند، بي‌ترديد عقب‌تر نخواهد بود. آن موقع ممکن است آنان فرصت ديگري به ما ندهند.


     
    مُشاطرة هذه المقالة على: reddit

    لا يوجد حالياً أي تعليق

      مواضيع مماثلة

      -

      اكنون الجمعة 17 مايو 2024 - 9:25 ميباشد