محمد عالم افتخار
" اطلاعات ميرساند که آي ايس آي براي خنثي کردن اين حرکت (اعتراض سراسري افغانها در برابر جنايات پاکستان) نه تنها مستخدمان ملا نماي فراوان خود را به کار گرفت بلکه حتي ريسک افشا و رسوا شدن وابستگان خود در پاتک هاي چپي و پرچمي را هم پذيرا گرديد؛"
اين جمله بلافاصله واکنش خيلي جدي و گلايه آميز دوست عزيزم محترم محمد حسن آرش همسر خانم رزمنده معروف محترمه نجيبه آرش را بر انگيخت.
ايشان طي تماس تليفوني مفصل؛ فرمودند که مي بايست؛ تبصره اي با اين جمله؛ افزود مي گرديد و تصريح ميشد که پرچم نام افتخار آفرين نشريه بيداري بخش و الهامدهنده ومنسجم کننده مترقي و انقلابي بوده نسلي از مبارزان سربکف راه ترقي و تنور و استقلال ملي و ترقي اجتماعي و رهايي زحمتکشان را از يوغ ظلم و استبداد و استثمار فيودالي و امپرياليستي پرورش داد؛ ادبيات نوين و جهانبيني علمي و مترقي را در کشور نهادينه کرد؛ کتابخواني و دانشدوستي و فراخ انديشي را به عادت و اخلاق جوانان بدل ساخت، وجدان مردمدوستي، وطنخواهي و هومانيسم را تقويت نمود...
چنانکه پرورش يافته گان در مکتب پرچم؛ حيني که در برابر آزمون هاي سخت تاريخي و دسايس ارتجاع و امپرياليزم قرار گرفتند؛ هزاران در هزار؛ قهرمانانه سر دادند ولي سنگر نه؛ در تقواي سياسي، صفاي اخلاقي و احترام و پايبندي شان به منافع علياي کشور، مصالح مردم، بيت المال و ثروت هاي عمومي وغيره در تاريخ افغانستان ريکارد قايم نمودند که دوست و دشمن و مطبوعات چپ و راست و حتي طالب ـ مجاهد مانند حامد کرزي بار بار به آن اقرار و اعتراف جانانه نموده اند.
محترم محمد حسن آرش؛ درحاليکه ميفرمودند؛ همسر گرامي شان هم با ايشان تشريف دارند؛ از موارد مشخص قهرماني ها و از خود گذري هاي جوانان پرچمي زيادي ياد دهاني نموده منجمله از قربانيان پاک باخته اي از فاميل خود من تذکر دادند.
رويهمرفته من از فحواي سخنان شان دريافتم که ميخواهند تأکيد نمايند که حين نقد و بررسي شکست و ريخت ها و انحرافات و گمراهي هاي مشخص اين و آن نبايد؛ اصل حقايق و مفاخر ياد شده؛ کم بها داده شود و يا در سايه قرار گيرد.
هکذا ايشان در مورد شخص من و کتاب «گوهر اصيل آدمي» (که به چاپ آن مساعدت پولي هم فرموده اند)، کتاب ها و مقالات و آثار ديگرم ملاطفت هايي نموده ابراز داشتند که همه را موبه مو و با شادماني و لذت در اولين فرصت ها ميخوانند و حتي الامکان دوستان ديگر را نيز در جريان قرار ميدهند؛ اما خود؛ اکنون در هيچ يک از گروپ هاي موجود منسوب به پرچمي عضويت و تعلق ندارند.
بدينگونه مشخص گرديد که مراد ايشان مدافعه از وضع متاسفانه ابتر کنوني اين گروپ ها نمي باشد و نيز از کساني که تحت نام و پوشش پرچم و پرچمي در گذشته ها مرتکب اشتباهات و تخطي ها و ناروايي ها گرديده و در رويداد هاي فجيع تحميل شده برکشور و مردم ما کمابيش نا آگاهانه و ياهم آگاهانه نقش هاي زشتي ايفا نموده اند.
اينگونه؛ شماري از دوستان ديگر متذکر شدند که کاربرد واژه "پاتک ها" به جاي "گروپ ها يا فرکسيون ها" زننده گي دارد و وارد هم نيست؛ چرا که خيلي از آنها صادقانه به جهت پيشرفت تلاش ميکنند و اينکه نظرات و مواضع مختلف و حدوداً متضاد دارند؛ هم بيشتر از بغرنجي اوضاع و تجارب تلخ و هولناک سپري شده است و قسماً هم ناشي از غرور هاي شخصي و قومي وغيره. حتي اگر مواردي پيش آمده باشد که يا بي اعتنايي در قبال برنامه ها عليه اعمال و نيات پاکستان متبارز گرديده و يا هم صراحتاً با آنها مخالفت شده؛ اينها لزوماً وابسته گي کسي را با آي ايس آي نميرساند با آنکه بيانگر امراض و آفاتي است که آب به آسياب آي آيس آي و ديگر دشمنان مردم افغانستان ميريزد.
اين کمترين نه تنها با هيچکدام اين تذکرات مخالفت و مشکل ندارم بلکه بسيار بسيار هم از آنها سپاسگذاري مي نمايم. با اينکه کوتاه قلمي و کم دقتي ياد شده در هردو مورد را مي پذيرم؛ احتراماً ياد آور ميشوم که متأسفانه واژه "پاتک" و منجمله زننده تر آن "پاتک زرداد" در ادبيات درون گروهي اين فرکسيونها و ارگانهاي نشراتي آنها قبلاً کاربرد داشته است و بدبختانه همه دشواري ها و افتراق ها و اصطکاک هاي موجود ميان اين گروه ها؛ توسط بغرنجي هاي وضع و برداشت ها و درک ها و نظرات متفاوت توجيه نميشود.
خيلي خيلي متأسفم که اينجا به خاطر تأمل و تعمق بيشتر محترم محمد حسن آرش و عزيزاني که همسان ايشان مي انديشند؛ ناگزير يکي از صدها سند گوياي واقعيت هاي موجود و مبتلابه را ارائه بدارم؛ ولي درمورد آن تبصره خاصي نميکنم به خاطر آنکه لازم و مفيدش نميدانم:
منبع : ويبسايت وزين سپيده دم.
لينک: http://sapidadam.com/index.php?mod=article&cat=%D8%A7%D9%81%D8%BA%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86&article=6030
" يزدان ظفري اديلايد آستراليا
آيا هزاره هاي شيعه در نزد احزاب چپ دموکراتيک نيز افراد نفرين شده اند؟
من در عجبم که احزاب وسايت هاي مترقي بخصوص هواداران زنده ياد ببرک کارمل رهبر بي بديل وممثل وحدت ملي افغانستان چرا درمورد دو حادثه پي هم مرگبار در شهر کويته پاکستان که نود و هشت فيصد آنان را مهاجرين افغانستان و نزديک به هفتاد تن آنان را روشنفکران چپي و هوادران زنده ياد کارمل عزيز را تشکيل ميدادند سکوت اختيار نموده اند؟
من زمانيکه در کويته پاکستان مهاجر بودم با همين روشنفکران چپي ماه يکبار باهم جلساتي داشتيم. اين شهيدان کساني بودند که از زنده ياد ببرک کارمل رهبر فرزانه ما به نيکويي ياد مي کردند مخصوصآ همان سخناني را که زنده ياد کارمل ميگفت: "طوريکه انسان بدون قلب نميتواند زندگي نمايد افغانستان بدون هزاره نميتواند زندگي نمايند وهزاره هاي وطن ما قلب افغانستان را تشکيل ميدهند." اگر امروز آن مرد فرزانه زنده مي بود مانند شما نيز سکوت اختيار ميکرد؟
من باور نميکردم شايد او اولين کسي مي بود که اين فجا يع را محکوم ميکرد وهمدردي اش با خانواده شهيدان هزاره هاي مان در کويته شريک مي ساخت.
جالب است زمانيکه شير دخت مبارز وبي هراس ملاله يوسف زي توسط تروريستان در وزيرستان پاکستان مورد حمله قرار ميگيرد ويا افراد هاي بيگناه توسط نيروهاي ناتو به قتل مي رسند. هريک از رهبران احزاب مترقي وسايت انان واکنش هاي شان درين مورد ابراز ميدارند وسايت هاي شان را درين مورد رنگين مي سازند.اما چرا در مقابل شيعه هاي هزاره خاموشي را اختيار کرده اند؟
من زمانيکه شخصيت سياسي وچهره شناخته حزب ما داکتر حبيب بحيث کانديد رياست جمهوري افغانستان معرفي گرديد اولين کسي بودم که با يک هزار دالر جهت کمپاين وي را کمک کردم ودر حساب بانکي که رفيق شير محمد بزرگر در کابل بانک داده بود وارس نمودم. با وجود آنکه آقاي محقق ورمضان بشر دوست هزاره تبار من نيز در کانديد رياست جمهوري بودند اما من کمک خود را براي رفيق حبيب منگل پشتون تبار ترجيح دادم. چون متيقين بودم که رفيق عزيزم حبيب منگل در مکتب وطن دوستي وخدمت گذاري بوطن رشد يافته است. و اگر پيروز مي شد حتما مصدر خدمت خوبي براي مردم ستم ديده افغانستان مي شد.
من خودم افغانستان را مانند يک گلدان واتباع ان را تزين کننده ان گلدان مي پندارم. گلايه من از رفقاي بزرگم رفيق علومي استاد داود راوش شير محمد برزگر وفرزند ارشد رهبر محبوبم ببرک کارمل کاوه کارمل ريس شوراي اروپايي حزب مردم افغانستان ورفيق فيضي است.
و بجاست که من از رفيق محمد الله وطن دوست، محترم عتيق الله مولوي زاده ، محتر م تورديقل ميمنگي و محترم حفيظ منصور عضوي شوراي ملي اظهار سپاس نمايم که خود را در غم شريکي مردمم يکجا ساختند .
يادداشت سپيده دم :
علي رغم اين که واکنش کميتۀ فعالين حزب دموکراتيک خلق افغانستان درمورد حمله هاي انفجاري وحشيانۀ عمال " آي. اس. آي " پاکستان، عليه شهروندان هزاره تبار شهر کويته ايالت بلوچستان ، طي اعلاميه اي در سايت سپيده دم ارگان نشراتي فعالين ح. د. خ. ا، ابراز گرديده و مقالۀ رفيق وطندوست نيز درهمين راستا در سپيده دم منتشر شده است؛ وليک از اين که درنشر اعلاميه نسبت جمع آوري اطلاعات بيشتر و مشکل تخنيکي تأخير صورت گرفت؛ با آنهم انتقاد رفيق عزيز يزدان ظفري را وارد دانسته به آن احترام و ارج مي گذارد.
اما ، انتقاد اين رفيق پاکنهاد عليه ديگران بي جا ديده مي شود ! زيرا آنان در حالي که در طول 13 سال گذشته دربرار(برابر) صدها اتهام ، توطئه ، تعرض و حتا دشنامهاي دشمنان سوگند خوردۀ ح. د. خ. ا ، از خود و تاريخ زندگي سياسي حزب خويش ( ح. د. خ. ا ) ، حزبي که به آنان هويت سياسي داد و ايشان را به جامعۀ افغانستان معرفي کرد؛ همچنان در مقابل حمله هاي سازمانداده شدۀ (سيا) که عليه رهبر بي بديل اين حزب ، زنده ياد ببرک کارمل که يک نسل انقلابي را به انديشه هاي پيشرو عصر مجهز نمود؛ ني تنها به دفاع بر نخاستند؛ بل هرروز با دشمنان حزب ، وطن و مردم ما يک جا در مراسم " فاتحه خواني " حزب شهيدان و قهرمانان افغانستان " که زنده و فعال و پويا بوده و پرچم گلگون آن بدست هزاران عضو رسالتمندش دراهتزاز است؛ نيز شرکت کردند.
همين گونه آنان در برنامه هاي نوين (!) حزبي شان ، نسبت رعايت رنجش خاطر(!) دوستان جديد خويش( جامعۀ جهاني (!) ) که درحقيقت امر غارتگران بين المللي اند؛ حتا نام حزب دموکراتيک خلق افغانستان و رابطۀ سياسي پيشين خودها را با آن ذکر نکرده و نمي کنند. گويي که ايشان چون سمارق کوهي خود روي اند.
پس شما رفيق ارجمند از آنها چي انتظار داريد که از زحمتکشان هزارۀ ساکن الاصل اين سرزمين که روي اجبار درکويتۀ بلوچستان مهاجر شده اند، دفاع نمايند؟
همچنان روي کدام معيارهاي حزبي و سياسي آنان را در جايگاه " چپ " قرار مي دهيد و از آنها گلايه داريد؟
ايکاش پولي را که بخاطر مصارف انتخابات ارسال نموديد آن را به فاميل هاي شهداي حزب و يتيمان بي سرپرست مي فرستاديد، اجر عظيم را کمايي مي کرديد.
اما آنهايي که بدون دستور و نظر اعضاي ح. د. خ. ا ، دريک معاملۀ شخصي و پنهاني کانديد پست رياست جمهوري گرديدند؛ وليک در آزمون سرنوشت، از جملۀ شش مليون رأي فقط کمتر از نيم فيصد رأي را گرفتند که با اين رقم پايين و بي اهميت، بجز به هدر رفتن کمک هاي جمع آوري شده و دريافت نتايج خجالت آور به رهبران پشت پرده ي آن وقت شوراي اروپايي ، ثمرۀ ديگري را به بار نياورد.
اميدوارم تا رفيق پاک نهاد ما ، برنامه ها و ساير نشرات احزاب را بصورت دقيق و مقايسوي مطالعه فرمايند، تا آنگاه " چپ واقعي " را از چپ نماهاي راست ميانه و مبارزين اصولي را از اپورتونيستهاي معامله گر تفکيک نماييد، تا شما رفيق عزيز و ساير هم ميهنان حقيقت جو، بويژه نسل جوان کشور مان دچار اشتباه نشوند.
( سپيده دم )
++++++++++++++
با اينکه مجال زيادي براي عرايض بيشتر ندارم با احساس شادماني يک نوشته تاريخي خيلي ها صادقانه، مهم و راهنمودي ـ البته به سياق خود نويسنده ـ را ميخواهم خدمت عزيزان معرفي بدارم.
مقاله جناب عتيق الله مولويزاده تحت عنوان از دين پروري، تا دين فروشي!!؛ تجليل از تو لد لينن و تظاهرات علماي ديني درکابل.
اين مقاله بسيار ارزنده را ؛ من در ويبسايت هاي آريايي، مشعل، گفتمان، پندار،... ديده ام و بنابرآن حتم دارم که خيلي ها آنرا خوانده اند؛ ولي با اينهم ميخواهم توجه و دقت بيشتر و گسترده تر را به آن جلب نمايم.
اينک چند سطري از مبتدا و مقدمه اين مقاله:
"... در برج ثور سال 1349، چهل و چهارسال قبل از امروز، زماني که نظام شاهي در مملکت حاکم بود، احزا ب سياسي در فعاليت بودند، چپيها و راستيها و يا به عباره ديگر کمونستها و مسلمانان رو در روي هم قرار داشتند، پله ترازو به نفع کمونستها سنگيني ميکرد.
حزب ديموکراتيک خلق افغانستان خودش را پيروزمند ميدان سياست در افغانستان احساس ميکرد، اخوانيها با برداشتهاي تازه و قرائت جديد از دين و اسلام فرياد عدالت خواهي و تشکيل حکومت اسلامي سرميدادند، در اين داد و فرياد، شاه و زمامداران کشور هم اندک اندک از خواب زمستاني بيدار شده بودند، جناب اعليحضرت محمد ظاهرشاه به عنوان سايه خدا! که در عالم از تنعم و تلذذ به سرميبردند از فرط خستگي و ندانم کاري امورات کشور را به داماد معظمشان جناب جنرال سردار عبدالولي واگذار کرده بودند، تا ايشان علاوه بر امورات نظامي، امورات سياسي کشور را هم تحت نظرداشته با شند.
پيشروي کمونستها در بخشهاي مختلف کشور رهبران نظام شاهي را بر آن داشت که اقداماتي را براي جلوگيري از نفوذ بيشتر آنها در مملکت روي دست گيرند، طبق معمول براي انجام آن برنامههاي پيشگيرانه، دست به دامن علماء ديني و متوليان اسلام در مملکت شدند.
جنرال سردار عبدالولي داماد شاه از طريق جناب عبدالهادي داوي رئيس مجلس سناي کشور (مشرانوجرگه) خواهان ارتباط با علماء ديني شد، و اين فرصتي را پيش آورد که تعداد از معامله گران دين فروش بنام شيخ و ملا و مولوي با سرعت خود را براي انجام معامله برسر دين و ايمان مردم متدين بيخبرو غافل ما، آماده سازند!!
اينبار رهبري معامله را جناب مولوي عطاءالله فيضاني و جمع ازدوستانش به عهده داشتند..."
اينک ديگر؛ حتماً متوجه شده ايد که موضوع بر سر چه حقايق و دقايق اهم تاريخ معاصر ميهن ماست؛ حقايق و دقايقي که به نوبه خود مباني و مقدمات مصايب و فجايع متعاقب تا اکنون را ميسازند.
لطفاً بهره گيري از اين اثر تاريخي را براي خود و فرزندان و دوستان خويش به گسترده ترين وجه؛
فراهم نمائيد؛ منجمله ازينجا:
https://pendar.catsboard.com/t3904-topic
مکث ضروري بر واکنش ها و يک هديه تاريخي
درـ بخش3ـ مباني حقير و فلاکتبار ايدئولوژيهاي منم گويان افغانستان؛ به حساب آمدِ گپ؛ جمله اي بدينگونه داشتيم:" اطلاعات ميرساند که آي ايس آي براي خنثي کردن اين حرکت (اعتراض سراسري افغانها در برابر جنايات پاکستان) نه تنها مستخدمان ملا نماي فراوان خود را به کار گرفت بلکه حتي ريسک افشا و رسوا شدن وابستگان خود در پاتک هاي چپي و پرچمي را هم پذيرا گرديد؛"
اين جمله بلافاصله واکنش خيلي جدي و گلايه آميز دوست عزيزم محترم محمد حسن آرش همسر خانم رزمنده معروف محترمه نجيبه آرش را بر انگيخت.
ايشان طي تماس تليفوني مفصل؛ فرمودند که مي بايست؛ تبصره اي با اين جمله؛ افزود مي گرديد و تصريح ميشد که پرچم نام افتخار آفرين نشريه بيداري بخش و الهامدهنده ومنسجم کننده مترقي و انقلابي بوده نسلي از مبارزان سربکف راه ترقي و تنور و استقلال ملي و ترقي اجتماعي و رهايي زحمتکشان را از يوغ ظلم و استبداد و استثمار فيودالي و امپرياليستي پرورش داد؛ ادبيات نوين و جهانبيني علمي و مترقي را در کشور نهادينه کرد؛ کتابخواني و دانشدوستي و فراخ انديشي را به عادت و اخلاق جوانان بدل ساخت، وجدان مردمدوستي، وطنخواهي و هومانيسم را تقويت نمود...
چنانکه پرورش يافته گان در مکتب پرچم؛ حيني که در برابر آزمون هاي سخت تاريخي و دسايس ارتجاع و امپرياليزم قرار گرفتند؛ هزاران در هزار؛ قهرمانانه سر دادند ولي سنگر نه؛ در تقواي سياسي، صفاي اخلاقي و احترام و پايبندي شان به منافع علياي کشور، مصالح مردم، بيت المال و ثروت هاي عمومي وغيره در تاريخ افغانستان ريکارد قايم نمودند که دوست و دشمن و مطبوعات چپ و راست و حتي طالب ـ مجاهد مانند حامد کرزي بار بار به آن اقرار و اعتراف جانانه نموده اند.
محترم محمد حسن آرش؛ درحاليکه ميفرمودند؛ همسر گرامي شان هم با ايشان تشريف دارند؛ از موارد مشخص قهرماني ها و از خود گذري هاي جوانان پرچمي زيادي ياد دهاني نموده منجمله از قربانيان پاک باخته اي از فاميل خود من تذکر دادند.
رويهمرفته من از فحواي سخنان شان دريافتم که ميخواهند تأکيد نمايند که حين نقد و بررسي شکست و ريخت ها و انحرافات و گمراهي هاي مشخص اين و آن نبايد؛ اصل حقايق و مفاخر ياد شده؛ کم بها داده شود و يا در سايه قرار گيرد.
هکذا ايشان در مورد شخص من و کتاب «گوهر اصيل آدمي» (که به چاپ آن مساعدت پولي هم فرموده اند)، کتاب ها و مقالات و آثار ديگرم ملاطفت هايي نموده ابراز داشتند که همه را موبه مو و با شادماني و لذت در اولين فرصت ها ميخوانند و حتي الامکان دوستان ديگر را نيز در جريان قرار ميدهند؛ اما خود؛ اکنون در هيچ يک از گروپ هاي موجود منسوب به پرچمي عضويت و تعلق ندارند.
بدينگونه مشخص گرديد که مراد ايشان مدافعه از وضع متاسفانه ابتر کنوني اين گروپ ها نمي باشد و نيز از کساني که تحت نام و پوشش پرچم و پرچمي در گذشته ها مرتکب اشتباهات و تخطي ها و ناروايي ها گرديده و در رويداد هاي فجيع تحميل شده برکشور و مردم ما کمابيش نا آگاهانه و ياهم آگاهانه نقش هاي زشتي ايفا نموده اند.
اينگونه؛ شماري از دوستان ديگر متذکر شدند که کاربرد واژه "پاتک ها" به جاي "گروپ ها يا فرکسيون ها" زننده گي دارد و وارد هم نيست؛ چرا که خيلي از آنها صادقانه به جهت پيشرفت تلاش ميکنند و اينکه نظرات و مواضع مختلف و حدوداً متضاد دارند؛ هم بيشتر از بغرنجي اوضاع و تجارب تلخ و هولناک سپري شده است و قسماً هم ناشي از غرور هاي شخصي و قومي وغيره. حتي اگر مواردي پيش آمده باشد که يا بي اعتنايي در قبال برنامه ها عليه اعمال و نيات پاکستان متبارز گرديده و يا هم صراحتاً با آنها مخالفت شده؛ اينها لزوماً وابسته گي کسي را با آي ايس آي نميرساند با آنکه بيانگر امراض و آفاتي است که آب به آسياب آي آيس آي و ديگر دشمنان مردم افغانستان ميريزد.
اين کمترين نه تنها با هيچکدام اين تذکرات مخالفت و مشکل ندارم بلکه بسيار بسيار هم از آنها سپاسگذاري مي نمايم. با اينکه کوتاه قلمي و کم دقتي ياد شده در هردو مورد را مي پذيرم؛ احتراماً ياد آور ميشوم که متأسفانه واژه "پاتک" و منجمله زننده تر آن "پاتک زرداد" در ادبيات درون گروهي اين فرکسيونها و ارگانهاي نشراتي آنها قبلاً کاربرد داشته است و بدبختانه همه دشواري ها و افتراق ها و اصطکاک هاي موجود ميان اين گروه ها؛ توسط بغرنجي هاي وضع و برداشت ها و درک ها و نظرات متفاوت توجيه نميشود.
خيلي خيلي متأسفم که اينجا به خاطر تأمل و تعمق بيشتر محترم محمد حسن آرش و عزيزاني که همسان ايشان مي انديشند؛ ناگزير يکي از صدها سند گوياي واقعيت هاي موجود و مبتلابه را ارائه بدارم؛ ولي درمورد آن تبصره خاصي نميکنم به خاطر آنکه لازم و مفيدش نميدانم:
منبع : ويبسايت وزين سپيده دم.
لينک: http://sapidadam.com/index.php?mod=article&cat=%D8%A7%D9%81%D8%BA%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86&article=6030
" يزدان ظفري اديلايد آستراليا
يک گلايه از رفقاي چپ دموکراتيک!
رفقاي عزيز!آيا هزاره هاي شيعه در نزد احزاب چپ دموکراتيک نيز افراد نفرين شده اند؟
من در عجبم که احزاب وسايت هاي مترقي بخصوص هواداران زنده ياد ببرک کارمل رهبر بي بديل وممثل وحدت ملي افغانستان چرا درمورد دو حادثه پي هم مرگبار در شهر کويته پاکستان که نود و هشت فيصد آنان را مهاجرين افغانستان و نزديک به هفتاد تن آنان را روشنفکران چپي و هوادران زنده ياد کارمل عزيز را تشکيل ميدادند سکوت اختيار نموده اند؟
من زمانيکه در کويته پاکستان مهاجر بودم با همين روشنفکران چپي ماه يکبار باهم جلساتي داشتيم. اين شهيدان کساني بودند که از زنده ياد ببرک کارمل رهبر فرزانه ما به نيکويي ياد مي کردند مخصوصآ همان سخناني را که زنده ياد کارمل ميگفت: "طوريکه انسان بدون قلب نميتواند زندگي نمايد افغانستان بدون هزاره نميتواند زندگي نمايند وهزاره هاي وطن ما قلب افغانستان را تشکيل ميدهند." اگر امروز آن مرد فرزانه زنده مي بود مانند شما نيز سکوت اختيار ميکرد؟
من باور نميکردم شايد او اولين کسي مي بود که اين فجا يع را محکوم ميکرد وهمدردي اش با خانواده شهيدان هزاره هاي مان در کويته شريک مي ساخت.
جالب است زمانيکه شير دخت مبارز وبي هراس ملاله يوسف زي توسط تروريستان در وزيرستان پاکستان مورد حمله قرار ميگيرد ويا افراد هاي بيگناه توسط نيروهاي ناتو به قتل مي رسند. هريک از رهبران احزاب مترقي وسايت انان واکنش هاي شان درين مورد ابراز ميدارند وسايت هاي شان را درين مورد رنگين مي سازند.اما چرا در مقابل شيعه هاي هزاره خاموشي را اختيار کرده اند؟
من زمانيکه شخصيت سياسي وچهره شناخته حزب ما داکتر حبيب بحيث کانديد رياست جمهوري افغانستان معرفي گرديد اولين کسي بودم که با يک هزار دالر جهت کمپاين وي را کمک کردم ودر حساب بانکي که رفيق شير محمد بزرگر در کابل بانک داده بود وارس نمودم. با وجود آنکه آقاي محقق ورمضان بشر دوست هزاره تبار من نيز در کانديد رياست جمهوري بودند اما من کمک خود را براي رفيق حبيب منگل پشتون تبار ترجيح دادم. چون متيقين بودم که رفيق عزيزم حبيب منگل در مکتب وطن دوستي وخدمت گذاري بوطن رشد يافته است. و اگر پيروز مي شد حتما مصدر خدمت خوبي براي مردم ستم ديده افغانستان مي شد.
من خودم افغانستان را مانند يک گلدان واتباع ان را تزين کننده ان گلدان مي پندارم. گلايه من از رفقاي بزرگم رفيق علومي استاد داود راوش شير محمد برزگر وفرزند ارشد رهبر محبوبم ببرک کارمل کاوه کارمل ريس شوراي اروپايي حزب مردم افغانستان ورفيق فيضي است.
و بجاست که من از رفيق محمد الله وطن دوست، محترم عتيق الله مولوي زاده ، محتر م تورديقل ميمنگي و محترم حفيظ منصور عضوي شوراي ملي اظهار سپاس نمايم که خود را در غم شريکي مردمم يکجا ساختند .
يادداشت سپيده دم :
علي رغم اين که واکنش کميتۀ فعالين حزب دموکراتيک خلق افغانستان درمورد حمله هاي انفجاري وحشيانۀ عمال " آي. اس. آي " پاکستان، عليه شهروندان هزاره تبار شهر کويته ايالت بلوچستان ، طي اعلاميه اي در سايت سپيده دم ارگان نشراتي فعالين ح. د. خ. ا، ابراز گرديده و مقالۀ رفيق وطندوست نيز درهمين راستا در سپيده دم منتشر شده است؛ وليک از اين که درنشر اعلاميه نسبت جمع آوري اطلاعات بيشتر و مشکل تخنيکي تأخير صورت گرفت؛ با آنهم انتقاد رفيق عزيز يزدان ظفري را وارد دانسته به آن احترام و ارج مي گذارد.
اما ، انتقاد اين رفيق پاکنهاد عليه ديگران بي جا ديده مي شود ! زيرا آنان در حالي که در طول 13 سال گذشته دربرار(برابر) صدها اتهام ، توطئه ، تعرض و حتا دشنامهاي دشمنان سوگند خوردۀ ح. د. خ. ا ، از خود و تاريخ زندگي سياسي حزب خويش ( ح. د. خ. ا ) ، حزبي که به آنان هويت سياسي داد و ايشان را به جامعۀ افغانستان معرفي کرد؛ همچنان در مقابل حمله هاي سازمانداده شدۀ (سيا) که عليه رهبر بي بديل اين حزب ، زنده ياد ببرک کارمل که يک نسل انقلابي را به انديشه هاي پيشرو عصر مجهز نمود؛ ني تنها به دفاع بر نخاستند؛ بل هرروز با دشمنان حزب ، وطن و مردم ما يک جا در مراسم " فاتحه خواني " حزب شهيدان و قهرمانان افغانستان " که زنده و فعال و پويا بوده و پرچم گلگون آن بدست هزاران عضو رسالتمندش دراهتزاز است؛ نيز شرکت کردند.
همين گونه آنان در برنامه هاي نوين (!) حزبي شان ، نسبت رعايت رنجش خاطر(!) دوستان جديد خويش( جامعۀ جهاني (!) ) که درحقيقت امر غارتگران بين المللي اند؛ حتا نام حزب دموکراتيک خلق افغانستان و رابطۀ سياسي پيشين خودها را با آن ذکر نکرده و نمي کنند. گويي که ايشان چون سمارق کوهي خود روي اند.
پس شما رفيق ارجمند از آنها چي انتظار داريد که از زحمتکشان هزارۀ ساکن الاصل اين سرزمين که روي اجبار درکويتۀ بلوچستان مهاجر شده اند، دفاع نمايند؟
همچنان روي کدام معيارهاي حزبي و سياسي آنان را در جايگاه " چپ " قرار مي دهيد و از آنها گلايه داريد؟
ايکاش پولي را که بخاطر مصارف انتخابات ارسال نموديد آن را به فاميل هاي شهداي حزب و يتيمان بي سرپرست مي فرستاديد، اجر عظيم را کمايي مي کرديد.
اما آنهايي که بدون دستور و نظر اعضاي ح. د. خ. ا ، دريک معاملۀ شخصي و پنهاني کانديد پست رياست جمهوري گرديدند؛ وليک در آزمون سرنوشت، از جملۀ شش مليون رأي فقط کمتر از نيم فيصد رأي را گرفتند که با اين رقم پايين و بي اهميت، بجز به هدر رفتن کمک هاي جمع آوري شده و دريافت نتايج خجالت آور به رهبران پشت پرده ي آن وقت شوراي اروپايي ، ثمرۀ ديگري را به بار نياورد.
اميدوارم تا رفيق پاک نهاد ما ، برنامه ها و ساير نشرات احزاب را بصورت دقيق و مقايسوي مطالعه فرمايند، تا آنگاه " چپ واقعي " را از چپ نماهاي راست ميانه و مبارزين اصولي را از اپورتونيستهاي معامله گر تفکيک نماييد، تا شما رفيق عزيز و ساير هم ميهنان حقيقت جو، بويژه نسل جوان کشور مان دچار اشتباه نشوند.
( سپيده دم )
++++++++++++++
با اينکه مجال زيادي براي عرايض بيشتر ندارم با احساس شادماني يک نوشته تاريخي خيلي ها صادقانه، مهم و راهنمودي ـ البته به سياق خود نويسنده ـ را ميخواهم خدمت عزيزان معرفي بدارم.
مقاله جناب عتيق الله مولويزاده تحت عنوان از دين پروري، تا دين فروشي!!؛ تجليل از تو لد لينن و تظاهرات علماي ديني درکابل.
اين مقاله بسيار ارزنده را ؛ من در ويبسايت هاي آريايي، مشعل، گفتمان، پندار،... ديده ام و بنابرآن حتم دارم که خيلي ها آنرا خوانده اند؛ ولي با اينهم ميخواهم توجه و دقت بيشتر و گسترده تر را به آن جلب نمايم.
اينک چند سطري از مبتدا و مقدمه اين مقاله:
"... در برج ثور سال 1349، چهل و چهارسال قبل از امروز، زماني که نظام شاهي در مملکت حاکم بود، احزا ب سياسي در فعاليت بودند، چپيها و راستيها و يا به عباره ديگر کمونستها و مسلمانان رو در روي هم قرار داشتند، پله ترازو به نفع کمونستها سنگيني ميکرد.
حزب ديموکراتيک خلق افغانستان خودش را پيروزمند ميدان سياست در افغانستان احساس ميکرد، اخوانيها با برداشتهاي تازه و قرائت جديد از دين و اسلام فرياد عدالت خواهي و تشکيل حکومت اسلامي سرميدادند، در اين داد و فرياد، شاه و زمامداران کشور هم اندک اندک از خواب زمستاني بيدار شده بودند، جناب اعليحضرت محمد ظاهرشاه به عنوان سايه خدا! که در عالم از تنعم و تلذذ به سرميبردند از فرط خستگي و ندانم کاري امورات کشور را به داماد معظمشان جناب جنرال سردار عبدالولي واگذار کرده بودند، تا ايشان علاوه بر امورات نظامي، امورات سياسي کشور را هم تحت نظرداشته با شند.
پيشروي کمونستها در بخشهاي مختلف کشور رهبران نظام شاهي را بر آن داشت که اقداماتي را براي جلوگيري از نفوذ بيشتر آنها در مملکت روي دست گيرند، طبق معمول براي انجام آن برنامههاي پيشگيرانه، دست به دامن علماء ديني و متوليان اسلام در مملکت شدند.
جنرال سردار عبدالولي داماد شاه از طريق جناب عبدالهادي داوي رئيس مجلس سناي کشور (مشرانوجرگه) خواهان ارتباط با علماء ديني شد، و اين فرصتي را پيش آورد که تعداد از معامله گران دين فروش بنام شيخ و ملا و مولوي با سرعت خود را براي انجام معامله برسر دين و ايمان مردم متدين بيخبرو غافل ما، آماده سازند!!
اينبار رهبري معامله را جناب مولوي عطاءالله فيضاني و جمع ازدوستانش به عهده داشتند..."
اينک ديگر؛ حتماً متوجه شده ايد که موضوع بر سر چه حقايق و دقايق اهم تاريخ معاصر ميهن ماست؛ حقايق و دقايقي که به نوبه خود مباني و مقدمات مصايب و فجايع متعاقب تا اکنون را ميسازند.
لطفاً بهره گيري از اين اثر تاريخي را براي خود و فرزندان و دوستان خويش به گسترده ترين وجه؛
فراهم نمائيد؛ منجمله ازينجا:
https://pendar.catsboard.com/t3904-topic