محمد عالم افتخار
اينکه کمينه شخصاً با جناب خليلزاد حب و بغضي داشته باشم؛ کم از کم درينجا پشيزي ارزش ندارد؛ و واي اگر در لحظات مشخص و معين زماني و مکاني ي کنوني يا به عبارت سياسي تر: جيوپولتيک و جيواستراتيژيک آني؛ مسايل؛ اينچنين شخصي و يا به انگيزه ها و محرکه هاي غير از منافع و مصالح بالفعل و پراگماتيک ملي و ميهني؛ عرضه گردد!
با ناخوشايندي کافي؛ بايد به عرض عزيزان برسانم که تا لحظات نگارش اين سطور؛ فرمايشات جناب محمد امين فروتن (يکي از رهبران جهادي؛... و به لحاظ قلم و دانش و اطلاعات و قدرت تحليل؛ برتر از همه آنها) در زمينه؛ روي ويبسايت هاي آريايي(1)، گفتمان وغيره هنوز ادامه دارد و نميتوان پيشبيني کرد که بالاخره ايشان؛ قرار است؛ چه نسخه اي براي ما و مردم بدبخت و فلاکت زدهء افغانستان و منطقه و جهان بپيچند؛ تا بالوسيله؛ اگر خدا خواست ؛به خير و فلاحي؛ اميد و آرمان؛ ببنديم؛ ولي چنانکه درين ويديو مي بينيد و مي شنويد؛ جناب شفيع عيار؛ حرف و حديث لازمه را با تمهيدات و پيش زمينه ها و تحليلات کافي و خيلي ها روشن و صريح؛ تمام و کمال آورده اند:
مسلماً ديدگاه ها و عرصه هاي بحث جنابان شفيع عيار و امين فروتن؛ عينِ هم نيستند و شايد هم تضاد هايي با هم دارند ولي از آنجا که هر دو بر محور شخصيت واحد؛ يعني جناب زلمي خليلزاد متمرکز ميباشند؛ مجوز بحث و نقدي ـ از نظر من لازم و ضرورـ را به دست ميدهند.
بنده؛ طي روزاني که اين مباحث روي ميديا آمد؛ چه مستقيم و چه بالوسيله عزيزاني؛ تلاش کردم تا در جامعه روشنفکري خاصتاً چپ کشور؛ دريابم که چقدر افراد و سازمانها و احزاب؛ به مباحث تماس يافته و از آنها آگهي به همرسانيده اند و در مورد حساسيتي دارند.
با تأسف مثل گذشته ها؛ نه تنها دريافتم که پاکستان؛ در وجود طالبان و شبکه هاي سي و پنج هزاري مدارس سلفي ـ وهابي ي تروريست پرور مستقر در آنکشور، ياجوج و ماجوج طالبان مسلح و سيلي از جواسيس و «ستون هاي پنجم» در داخل افغانستان؛ «سرمايه ملي» خود را دارد؛ بلکه اين «سرمايه» حتي بيشتر و بهتر در جهل و بي تفاوتي و سرسري نگري و يک خطي و يک دنده گي ي بيشترين عاليجنابان روشنفکران، "انقلابيون" و چپي هاي مان؛ برايش ميسر و متمرکز ميباشد.
در همين حال ؛ گفتني است که من اين روزها توانستم به مساعدت پولي يکي ديگر از حاميان پرشور دکتورين «گوهر اصيل آدمي»؛ دوست عزيزم جناب محترم محمد يعقوب فيضمند از دنمارک (حدود 400 دالر امريکايي) منجمله توسط ستلايت به کشور وصل گردم و در اولين دقايق؛ شايد اتفاقي عجيب باشد که بينندهِ يک مصاحبه مفصل جناب دکتور محمد داوود راووش رئيس حزب مردم و" رئيس دوره اي ائتلاف نيروهاي دموکرات و ترقيخواه" در تلويزيون "آئينه" بودم.
ايشان منجمله فرمودند: (نقل به معني) خير است که مردم و جوانان افغانستان، کتاب نميخوانند و از رسانه ها و منابع اطلاع رساني و آگاهي بخشي استفاده نميکنند؛ مگر بسيار هوشيار و اگاه شده اند و....
شايد هوشياري و آگاهي ي لازمهِ انسان، جامعه، کشور، منطقه و جهانِ بيحد بغرنج و بغرنج شونده کنوني؛ توسط باد و باران و دعا و تعويز و يا هم دوا و غذا... ميسر شود که زعيم و رهبري سياسي ي زمان؛ چنين سخن بر زبان ميراند و صريحاً لزوم حياتي ـ مماتي ي خواندن کتاب و استفاده پُر وسواس و متداوم و کاميابانه از منابع آگاهي بخشي را اينگونه به هيچ و پوچ ميگيرد؟!(2)
به هرحال؛
ابتدا مختصري از موضوع مطروحه در برنامه ويديويي:
در حوالي دقيقه 40 برنامه؛ محترم شفيع عيار يک سند بزرگ و استراتيژيک را به پيش ميکشد و آن؛ يک مصاحبه حضرت کولن پاول وزير دفاع امريکاست که 11 سال قبل از پاکستان با تلويزيون سي اِن اِن کرده است. درين قسمت مصاحبه؛ پرسش بر سر قواي جبههِ متحد ملي وقت است و به نحوي تمامي قواي ضد طالبان و ضد پاکستان در آن زمان را افاده ميدارد.
سوال سي اِن اِن؛ آن است که وضعيت اين قوا که در امر شکست دادن طالبان با ارتش ائتلاف بين المللي همکاري نموده و مينمايند؛ چگونه است؟
جناب وزير دفاع ميفرمايند که آنها در سمت شمال استند در مزارشريف!؛ ما در مورد آنها فکر خواهيم کرد.
پرسيده ميشود که شما چرا به اين قوا اجازه نميدهيد که به طرف کابل پيشروي نمايند؛ آيا مي ترسيد که آي ايس آي خشمگين شود يا پاکستان؟
جناب وزير ميگويند که آنها قواي کوچک 15 فيصدي سمت شمال استند و هرگاه ما اين کميت کوچک را در برابر قواي 85 فيصدي(يعني طالبان ـ جنوب) قرار دهيم؛ بغاوت بزرگي عليه ما نضج ميگيرد؛ لذا آنها بهتر است که در همان حوالي مزار شريف بمانند...
بدينگونه جناب شفيع عيار نشان ميدهند که حتي وزير دفاع وقت امريکا و بالطبع همه اهل تصميم و عمل امريکا در آن روزهاي حساس و تعيين کننده؛ از جغرافياي افغانستان اطلاع و آگاهي حد اقل ندارند تا جاييکه سمت شمال افغانستان را با مزار شريف يکي ميگيرند. اينگونه اطلاعات و باور هايشان از طالبان طوريست که تمامي پشتونها را طالب ميشمارند و جنوب افغانستان را سراسر پشتوني ـ طالباني و شامل 85 فيصد نفوس و نيروي افغانستان محاسبه مينمايند.
اين درست همان خط کشي ها و ذهنيت هايي است که آي ايس آي بر آنها باورانيده است. بر بناي چنين محاسبات و باور هايي است که عملکرد نظامي و سياسي امريکا و متحدانش در افغانستان پي ريزي ميگردد.
جناب عيار؛ در همين رابطه است که بر آقاي زلمي خليلزاد انتقاد و پروتست مينمايند؛ چرا که در آن زمان افغانستان جز آقاي خليلزاد؛ کس قابل ملاحظه ديگر داراي نفوذ و رسوخ و شناخت در مقامات حاکمه امريکا ندارد تا بتواند صدا بلند کند و ايشان را به حقايق مبرم جغرافياي سياسي و نظامي و دموگرافيکي و اتنيکي.... افغانستان آشنا ساخته ذهن و فکر شان را از تصرف شيطنت هاي آي ايس آي و ارتشي هاي پاکستان بيرون بياورد.
محترم شفيع عيار در همين رابطه است که تا بدان حد جدي ميشوند که ميگويند: من؛ نسبت اين غفلت آقاي خليلزاد را به «خيانت متهم ميکنم»؛ چرا که ايفاي نقش روشنگر به موقع درآن زمان توسط وي ميتوانست؛ امريکا را قادر سازد که سياست و روش درست تري در افغانستان اتخاذ و عملي بدارد.
حسب توقع جناب عيار؛ بائيستي آقاي خليلزاد صدا بلند ميکرد و از جمله طي همان مصاحبه هايي که اينجا و آنجا انجام ميداد واضح ميساخت که:
ـ طالب؛ پشتون هست ولي خلق بزرگ پشتون؛ طالب نيست!
ـ جنگ افغانستان؛ جنگ قومي و زباني و جنگ فيصدي ها نيست؛ جنگ نيابتي پاکستان است و به شمول همه مليت هاي ديگر؛ اکثريت مطلق پشتونها مخالف تحرکات افغانستان برانداز پاکستان اند.
ـ طالبان ؛ از 85 فيصد نيرو ها يا از 85 فيصد نفوس و خاک کشور افغانستان نه که حتي از 2 فيصد هم نماينده گي کرده نميتوانند!( اتفاقاً عين موضوع چند روز قبل به نحوي در برنامه "تودي خبري" تلويزيون طلوع به ميان آمد که همه شرکت کننده گانش شخصيت هاي پشتون بودند و آنها بالاتفاق تصريح کردند که طالبان حتي از 1 فيصد پشتون ها نماينده گي نميکنند و بزرگترين ضربات و تلفات و رنج وعذاب را از دست طالبان؛ پشتون هاست که متحمل گرديده اند و متحمل ميگردند!)
ـ پشتون ها مليت بزرگ افغانستان هستند ولي هيچ مليتي در افغانستان کميت 85 فيصدي ندارد و مجموع مليت هاي غير پشتون افغانستان نه 15 فيصد که خيلي ها بيشتر از کافهِ پشتون ها استند و آنگاه اکثريت مطلق پشتون ها تبعيض و مخاصمتي با ساير مليت ها و اقوام کشور نداشته و مانند سايرين هم؛ از پاکستان و نيرو هاي نيابتي اش بيشترين صدمات به آنها رسيده است و ميرسد.
به نظر اين کمترين؛ يک معناي سخن جناب عيار؛ آنهم ميتواند باشد که اگر؛ افغانستان درين موقع در دهليز هاي حکومت امريکا؛ بيش از يک خليلزاد ميداشت؛ در صورت غفلت يا ناتواني و يا ناخواستن اين خليلزاد؛ آن ديگرش ممکن بود پاي پيش گذارد و ذهن و ضمير امريکائيان قدر قدرت را از تصرف جادو گران آي ايس آي؛ بدر آورده؛ دور گردون را حسب المراد ما در گردش آورد؛ و اگر احياناً چندين خليلزاد و همپايه گانش را ميداشتيم که اصلاً امريکائيان در مورد افغانستان و منطقه جز با آنان رفع و رجوع مسايل نميکردند!!
هکذا ميتواند معناي منطقي ديگر سخن جناب شفيع عيار؛ اين گردد که در عين زمان؛ پاکستان؛ خليلزاد هاي به مراتب بيشتر و لايق تر و هنرمند تر و ساحر تري در مراکز قدرت سياسي، نظامي، اطلاعاتي وغيره امريکا داشت و بالوسيله توانست و ميتوانست همه ذهن و ضمير حاکمان رده اول امريکا منجمله جنرال 4 ستاره کولن پاول را در تصرف داشته آنان را حسب مطامع و منافع خود و کشور خود سمت و سو دهد و در موارد زيادي آي ايس آي و قوت هاي مسلح نيابتي آن را خرسوار از زير ريش امريکائيان هم بگذراند!!
بادر نظر داشت اينکه امريکا علي اکثر؛ کشور مهاجران و سرزمين فرصت هاست و بيشترينه سياستمداران و دانشمندان و پيشقدمان اجتماعي و اقتصادي و مالي و صنعتي و تجاري امريکا کم از کم به حساب يکي دو يا چند نسل پيش؛ با کشور و سرزمين و قاره ديگري هم نسبتي دارند؛ شما ميتوانيد اين قياس منطقي را تا هرکجا که دل تان ميخواهد ادامه دهيد!
ولي اينک بنده بائيستي؛ پردهِ ديگري را بدرم.
بلي؛ پاکستان و آي ايس آي که توانست و ميتوانست آنهمه در قلب و مغز قواي حاکمه امريکا نفوذ و رسوخ و تصرف کند؛ منجمله به برکت "جهاد مقدس مردم افغانستان عليه کفر و کمونيزم!!" که اکنون عين همان جهاد عليه «خارجي» هاي ديگرـ خارجي هايي که زماني حامي و مشوق و مسبب همين "جهاد مقدس" بودند ـ ادامه دارد؛ به مراتب و مراتب و مراتب توانست و توانسته است در قلب و مغز بسيار ضعيف و فاقد انتي بادي قواي حاکمهِ افغانستان ( اعم از ديني و سياسي و اتنيکي) هم نفوذ و رسوخ و تصرف نمايد.
بدبختانه دير و دير و ديريست که مذهب و سياست و کلچر و غالب متعلقات ماهوي آنها از اسلام آباد و راولپنديست که به افغانستان صادر و اِعمال ميشود؛ در جمله: "مافيا" و روش ها و منش هاي مافيايي!
متباقي را شايد جناب محمد امين فروتن در ادامه مباحث خويش وضاحت ببخشند ولي به هرحال اخلاقاً بايد تا ختم بحث ايشان؛ صبر کنيم.
+++++++++++
ياد دهاني ها:
(1) مقالات جناب محمد امين فرو تن را منجمله درينجا بخوانيد:
http://www.ariaye.com/dari10/siasi/frotan.html
(2) از شخصيت هاي رهبري کننده کشور توقع مي رود که در اداي جملات و کلمات شان حسب ايجابات مقام و مسئوليت ويژه شان؛ دقت کافي نمايند منجمله مواردي از اين دست را با ادات تقبيحي و انزجاري توأم فرمايند. مثلاً:
با اينکه بدبختانه؛ شوربختانه يا کم از کم ـ متأسفانه ـ مردم و جوانان افغانستان، کتاب نميخوانند و از رسانه ها و منابع اطلاع رساني و آگاهي بخشي استفاده نميکنند؛ مگر....
در چنين حالت سخن رهبر؛ شنونده اش را تا اندازه زيادي تحت تأثير قرار ميدهد و متوجه کاستي ي شخصيتش ميسازد.
بايد همه به ياد داشته باشند که پائين بودن شاخص مطالعه و دانشجويي و خود آموزي و فراتر از آن ضعف توليد علم و بهره برداري از علوم و اطلاعات؛ مستقيماً به معناي بالا بودن سطح عقب مانده گي و جهالت و وامانده گي است. و در هر حال ناداني و کم داني و بد داني ما؛ سرمايه بيش بهاي دشمن ما هم هست!
متهمي به «خيانت»، به «پدر مافيا» و به «اشباع غريزه ء قدرت»!
( تبصره و نقد سياسي)
درين اواخر تقريباً به طور همزمان؛ زلمي خليلزاد؛ توسط برنامه ساز سياسي ـ ديني: شفيع عيار؛ متهم به «خيانت»؛ شده و توسط امين فروتن که از ايشان بيشتر ميدياي ايراني؛ منحيث يکي از "رهبراي جهادي افغانستان" شناخت به دست ميدهند؛ متهم به «پدر خوانده مافيا و طـــراح "اجـــمـــاع مــــلي!" يا فورمولي براي اشباع غريزه ء قدرت...» گرديده است.( تبصره و نقد سياسي)
اينکه کمينه شخصاً با جناب خليلزاد حب و بغضي داشته باشم؛ کم از کم درينجا پشيزي ارزش ندارد؛ و واي اگر در لحظات مشخص و معين زماني و مکاني ي کنوني يا به عبارت سياسي تر: جيوپولتيک و جيواستراتيژيک آني؛ مسايل؛ اينچنين شخصي و يا به انگيزه ها و محرکه هاي غير از منافع و مصالح بالفعل و پراگماتيک ملي و ميهني؛ عرضه گردد!
با ناخوشايندي کافي؛ بايد به عرض عزيزان برسانم که تا لحظات نگارش اين سطور؛ فرمايشات جناب محمد امين فروتن (يکي از رهبران جهادي؛... و به لحاظ قلم و دانش و اطلاعات و قدرت تحليل؛ برتر از همه آنها) در زمينه؛ روي ويبسايت هاي آريايي(1)، گفتمان وغيره هنوز ادامه دارد و نميتوان پيشبيني کرد که بالاخره ايشان؛ قرار است؛ چه نسخه اي براي ما و مردم بدبخت و فلاکت زدهء افغانستان و منطقه و جهان بپيچند؛ تا بالوسيله؛ اگر خدا خواست ؛به خير و فلاحي؛ اميد و آرمان؛ ببنديم؛ ولي چنانکه درين ويديو مي بينيد و مي شنويد؛ جناب شفيع عيار؛ حرف و حديث لازمه را با تمهيدات و پيش زمينه ها و تحليلات کافي و خيلي ها روشن و صريح؛ تمام و کمال آورده اند:
مسلماً ديدگاه ها و عرصه هاي بحث جنابان شفيع عيار و امين فروتن؛ عينِ هم نيستند و شايد هم تضاد هايي با هم دارند ولي از آنجا که هر دو بر محور شخصيت واحد؛ يعني جناب زلمي خليلزاد متمرکز ميباشند؛ مجوز بحث و نقدي ـ از نظر من لازم و ضرورـ را به دست ميدهند.
بنده؛ طي روزاني که اين مباحث روي ميديا آمد؛ چه مستقيم و چه بالوسيله عزيزاني؛ تلاش کردم تا در جامعه روشنفکري خاصتاً چپ کشور؛ دريابم که چقدر افراد و سازمانها و احزاب؛ به مباحث تماس يافته و از آنها آگهي به همرسانيده اند و در مورد حساسيتي دارند.
با تأسف مثل گذشته ها؛ نه تنها دريافتم که پاکستان؛ در وجود طالبان و شبکه هاي سي و پنج هزاري مدارس سلفي ـ وهابي ي تروريست پرور مستقر در آنکشور، ياجوج و ماجوج طالبان مسلح و سيلي از جواسيس و «ستون هاي پنجم» در داخل افغانستان؛ «سرمايه ملي» خود را دارد؛ بلکه اين «سرمايه» حتي بيشتر و بهتر در جهل و بي تفاوتي و سرسري نگري و يک خطي و يک دنده گي ي بيشترين عاليجنابان روشنفکران، "انقلابيون" و چپي هاي مان؛ برايش ميسر و متمرکز ميباشد.
در همين حال ؛ گفتني است که من اين روزها توانستم به مساعدت پولي يکي ديگر از حاميان پرشور دکتورين «گوهر اصيل آدمي»؛ دوست عزيزم جناب محترم محمد يعقوب فيضمند از دنمارک (حدود 400 دالر امريکايي) منجمله توسط ستلايت به کشور وصل گردم و در اولين دقايق؛ شايد اتفاقي عجيب باشد که بينندهِ يک مصاحبه مفصل جناب دکتور محمد داوود راووش رئيس حزب مردم و" رئيس دوره اي ائتلاف نيروهاي دموکرات و ترقيخواه" در تلويزيون "آئينه" بودم.
ايشان منجمله فرمودند: (نقل به معني) خير است که مردم و جوانان افغانستان، کتاب نميخوانند و از رسانه ها و منابع اطلاع رساني و آگاهي بخشي استفاده نميکنند؛ مگر بسيار هوشيار و اگاه شده اند و....
شايد هوشياري و آگاهي ي لازمهِ انسان، جامعه، کشور، منطقه و جهانِ بيحد بغرنج و بغرنج شونده کنوني؛ توسط باد و باران و دعا و تعويز و يا هم دوا و غذا... ميسر شود که زعيم و رهبري سياسي ي زمان؛ چنين سخن بر زبان ميراند و صريحاً لزوم حياتي ـ مماتي ي خواندن کتاب و استفاده پُر وسواس و متداوم و کاميابانه از منابع آگاهي بخشي را اينگونه به هيچ و پوچ ميگيرد؟!(2)
به هرحال؛
ابتدا مختصري از موضوع مطروحه در برنامه ويديويي:
در حوالي دقيقه 40 برنامه؛ محترم شفيع عيار يک سند بزرگ و استراتيژيک را به پيش ميکشد و آن؛ يک مصاحبه حضرت کولن پاول وزير دفاع امريکاست که 11 سال قبل از پاکستان با تلويزيون سي اِن اِن کرده است. درين قسمت مصاحبه؛ پرسش بر سر قواي جبههِ متحد ملي وقت است و به نحوي تمامي قواي ضد طالبان و ضد پاکستان در آن زمان را افاده ميدارد.
سوال سي اِن اِن؛ آن است که وضعيت اين قوا که در امر شکست دادن طالبان با ارتش ائتلاف بين المللي همکاري نموده و مينمايند؛ چگونه است؟
جناب وزير دفاع ميفرمايند که آنها در سمت شمال استند در مزارشريف!؛ ما در مورد آنها فکر خواهيم کرد.
پرسيده ميشود که شما چرا به اين قوا اجازه نميدهيد که به طرف کابل پيشروي نمايند؛ آيا مي ترسيد که آي ايس آي خشمگين شود يا پاکستان؟
جناب وزير ميگويند که آنها قواي کوچک 15 فيصدي سمت شمال استند و هرگاه ما اين کميت کوچک را در برابر قواي 85 فيصدي(يعني طالبان ـ جنوب) قرار دهيم؛ بغاوت بزرگي عليه ما نضج ميگيرد؛ لذا آنها بهتر است که در همان حوالي مزار شريف بمانند...
بدينگونه جناب شفيع عيار نشان ميدهند که حتي وزير دفاع وقت امريکا و بالطبع همه اهل تصميم و عمل امريکا در آن روزهاي حساس و تعيين کننده؛ از جغرافياي افغانستان اطلاع و آگاهي حد اقل ندارند تا جاييکه سمت شمال افغانستان را با مزار شريف يکي ميگيرند. اينگونه اطلاعات و باور هايشان از طالبان طوريست که تمامي پشتونها را طالب ميشمارند و جنوب افغانستان را سراسر پشتوني ـ طالباني و شامل 85 فيصد نفوس و نيروي افغانستان محاسبه مينمايند.
اين درست همان خط کشي ها و ذهنيت هايي است که آي ايس آي بر آنها باورانيده است. بر بناي چنين محاسبات و باور هايي است که عملکرد نظامي و سياسي امريکا و متحدانش در افغانستان پي ريزي ميگردد.
جناب عيار؛ در همين رابطه است که بر آقاي زلمي خليلزاد انتقاد و پروتست مينمايند؛ چرا که در آن زمان افغانستان جز آقاي خليلزاد؛ کس قابل ملاحظه ديگر داراي نفوذ و رسوخ و شناخت در مقامات حاکمه امريکا ندارد تا بتواند صدا بلند کند و ايشان را به حقايق مبرم جغرافياي سياسي و نظامي و دموگرافيکي و اتنيکي.... افغانستان آشنا ساخته ذهن و فکر شان را از تصرف شيطنت هاي آي ايس آي و ارتشي هاي پاکستان بيرون بياورد.
محترم شفيع عيار در همين رابطه است که تا بدان حد جدي ميشوند که ميگويند: من؛ نسبت اين غفلت آقاي خليلزاد را به «خيانت متهم ميکنم»؛ چرا که ايفاي نقش روشنگر به موقع درآن زمان توسط وي ميتوانست؛ امريکا را قادر سازد که سياست و روش درست تري در افغانستان اتخاذ و عملي بدارد.
حسب توقع جناب عيار؛ بائيستي آقاي خليلزاد صدا بلند ميکرد و از جمله طي همان مصاحبه هايي که اينجا و آنجا انجام ميداد واضح ميساخت که:
ـ طالب؛ پشتون هست ولي خلق بزرگ پشتون؛ طالب نيست!
ـ جنگ افغانستان؛ جنگ قومي و زباني و جنگ فيصدي ها نيست؛ جنگ نيابتي پاکستان است و به شمول همه مليت هاي ديگر؛ اکثريت مطلق پشتونها مخالف تحرکات افغانستان برانداز پاکستان اند.
ـ طالبان ؛ از 85 فيصد نيرو ها يا از 85 فيصد نفوس و خاک کشور افغانستان نه که حتي از 2 فيصد هم نماينده گي کرده نميتوانند!( اتفاقاً عين موضوع چند روز قبل به نحوي در برنامه "تودي خبري" تلويزيون طلوع به ميان آمد که همه شرکت کننده گانش شخصيت هاي پشتون بودند و آنها بالاتفاق تصريح کردند که طالبان حتي از 1 فيصد پشتون ها نماينده گي نميکنند و بزرگترين ضربات و تلفات و رنج وعذاب را از دست طالبان؛ پشتون هاست که متحمل گرديده اند و متحمل ميگردند!)
ـ پشتون ها مليت بزرگ افغانستان هستند ولي هيچ مليتي در افغانستان کميت 85 فيصدي ندارد و مجموع مليت هاي غير پشتون افغانستان نه 15 فيصد که خيلي ها بيشتر از کافهِ پشتون ها استند و آنگاه اکثريت مطلق پشتون ها تبعيض و مخاصمتي با ساير مليت ها و اقوام کشور نداشته و مانند سايرين هم؛ از پاکستان و نيرو هاي نيابتي اش بيشترين صدمات به آنها رسيده است و ميرسد.
به نظر اين کمترين؛ يک معناي سخن جناب عيار؛ آنهم ميتواند باشد که اگر؛ افغانستان درين موقع در دهليز هاي حکومت امريکا؛ بيش از يک خليلزاد ميداشت؛ در صورت غفلت يا ناتواني و يا ناخواستن اين خليلزاد؛ آن ديگرش ممکن بود پاي پيش گذارد و ذهن و ضمير امريکائيان قدر قدرت را از تصرف جادو گران آي ايس آي؛ بدر آورده؛ دور گردون را حسب المراد ما در گردش آورد؛ و اگر احياناً چندين خليلزاد و همپايه گانش را ميداشتيم که اصلاً امريکائيان در مورد افغانستان و منطقه جز با آنان رفع و رجوع مسايل نميکردند!!
هکذا ميتواند معناي منطقي ديگر سخن جناب شفيع عيار؛ اين گردد که در عين زمان؛ پاکستان؛ خليلزاد هاي به مراتب بيشتر و لايق تر و هنرمند تر و ساحر تري در مراکز قدرت سياسي، نظامي، اطلاعاتي وغيره امريکا داشت و بالوسيله توانست و ميتوانست همه ذهن و ضمير حاکمان رده اول امريکا منجمله جنرال 4 ستاره کولن پاول را در تصرف داشته آنان را حسب مطامع و منافع خود و کشور خود سمت و سو دهد و در موارد زيادي آي ايس آي و قوت هاي مسلح نيابتي آن را خرسوار از زير ريش امريکائيان هم بگذراند!!
بادر نظر داشت اينکه امريکا علي اکثر؛ کشور مهاجران و سرزمين فرصت هاست و بيشترينه سياستمداران و دانشمندان و پيشقدمان اجتماعي و اقتصادي و مالي و صنعتي و تجاري امريکا کم از کم به حساب يکي دو يا چند نسل پيش؛ با کشور و سرزمين و قاره ديگري هم نسبتي دارند؛ شما ميتوانيد اين قياس منطقي را تا هرکجا که دل تان ميخواهد ادامه دهيد!
ولي اينک بنده بائيستي؛ پردهِ ديگري را بدرم.
بلي؛ پاکستان و آي ايس آي که توانست و ميتوانست آنهمه در قلب و مغز قواي حاکمه امريکا نفوذ و رسوخ و تصرف کند؛ منجمله به برکت "جهاد مقدس مردم افغانستان عليه کفر و کمونيزم!!" که اکنون عين همان جهاد عليه «خارجي» هاي ديگرـ خارجي هايي که زماني حامي و مشوق و مسبب همين "جهاد مقدس" بودند ـ ادامه دارد؛ به مراتب و مراتب و مراتب توانست و توانسته است در قلب و مغز بسيار ضعيف و فاقد انتي بادي قواي حاکمهِ افغانستان ( اعم از ديني و سياسي و اتنيکي) هم نفوذ و رسوخ و تصرف نمايد.
بدبختانه دير و دير و ديريست که مذهب و سياست و کلچر و غالب متعلقات ماهوي آنها از اسلام آباد و راولپنديست که به افغانستان صادر و اِعمال ميشود؛ در جمله: "مافيا" و روش ها و منش هاي مافيايي!
متباقي را شايد جناب محمد امين فروتن در ادامه مباحث خويش وضاحت ببخشند ولي به هرحال اخلاقاً بايد تا ختم بحث ايشان؛ صبر کنيم.
+++++++++++
ياد دهاني ها:
(1) مقالات جناب محمد امين فرو تن را منجمله درينجا بخوانيد:
http://www.ariaye.com/dari10/siasi/frotan.html
(2) از شخصيت هاي رهبري کننده کشور توقع مي رود که در اداي جملات و کلمات شان حسب ايجابات مقام و مسئوليت ويژه شان؛ دقت کافي نمايند منجمله مواردي از اين دست را با ادات تقبيحي و انزجاري توأم فرمايند. مثلاً:
با اينکه بدبختانه؛ شوربختانه يا کم از کم ـ متأسفانه ـ مردم و جوانان افغانستان، کتاب نميخوانند و از رسانه ها و منابع اطلاع رساني و آگاهي بخشي استفاده نميکنند؛ مگر....
در چنين حالت سخن رهبر؛ شنونده اش را تا اندازه زيادي تحت تأثير قرار ميدهد و متوجه کاستي ي شخصيتش ميسازد.
بايد همه به ياد داشته باشند که پائين بودن شاخص مطالعه و دانشجويي و خود آموزي و فراتر از آن ضعف توليد علم و بهره برداري از علوم و اطلاعات؛ مستقيماً به معناي بالا بودن سطح عقب مانده گي و جهالت و وامانده گي است. و در هر حال ناداني و کم داني و بد داني ما؛ سرمايه بيش بهاي دشمن ما هم هست!