نا گفته نباید گذاشت که درخت فاشیزم قومی و قبیله گرایی در هیچ سازمان سیاسی به اندازه ح.د.خ.ا و بویژه حزب وطن آن بارور نگردید. بزرگترین فاشیستها که خود را در پشت شعار انترناسیونالیزم و وحدت ملی پنها ن کرده بودند در حزب دموکراتیک خلق افغانستان وجود داشتند.حتا بر مطبوعات و ادبیات ح.د.خ.ا فاشیزم قومگرایان سایه انداخته بود و تا امروز هم چنین است.
این فقط ما هستیم که تا هنوز فراقومی مانده ایم.
و این نوشته از سلیمان راوش هم بد نیست:
https://www.facebook.com/solleiman.rauwasch/posts/413737315374225
Solleiman Rauwasch
نباید خسته شد
چندی پیش آقای جعفر رضایی در یک نشریه نبشتۀ داشتند زیر عنوان ( ما و منوران غرب) و در ضمن آن پرسشی را مطرح کرده بودند این چنین : «کو روشنفکری که شهامت نماید و از جنایات استبداد پار، آدمکشی های خلقی ها و قصابی های جهادی ها بگوید؟ کو هزاره ای باشهامتی که از جنایات مزاری بنویسد؟ کو روشنفکرتاجیک که از قتل عام ه...ای مسعود بگوید؟ و فاجعه ای که امروز در جنوب جاری است خود نشانی از وحشتی است که در مغزهای روشنفکران پشتون نیز جریان دارد. قومی در سی سال گذشته پیوسته کشته شده و یا کشت (تنها در هشت سال پس از آمدن غرب حدوداً ده هزار پشتون کشته شده و سه برابر آن زخمی) اما روشنفکران پشتون چشم امید به طالبان بسته اند و یا با رویاهای فاشیستی عبدالرحمان زندگی می کنند. کو پشتون روشنفکری که به خرافات اسلامی و خشم های نهفته در متن "پشتون والی" بپردازد؟ و "همه" کو نویسنده ای که از صدها اکتشاف نوین ساینس بگوید و با آن به مصاف خرافات( و البته که سازمان یافته ترین فرم آن، دین) برود؟ تاهنوز چه کسی بطورجدی از نقش برجسته اسلام در کشتارهای سه دهه اخیر سخن گفته است؟
چه کسی به صورت جدی در صدد جمع نمودن پنجه های اختاپوس گونه ای دین از عرصه سیاست و مهار و منزوی نمودن آنست؟ ظاهرا، ما با قطیفه خالی میدان را ترک می کنیم. ما در آستانه باخت قرار داریم» من همانجا نوشتم که:
به چنین پرسشگران عزیز باید گفت که برخیزید و خود به آیینه نگاه کنید. آنگاه میتوانید هریک پاسخ پرسش خویش را دریابید. پس از آن بیدریغ خواهید گفت اظهار اینکه: " در آستانه ای باخت قرار داریم" واقعیت ندارد. چه میگویید، هنگامیکه هزار ها نویسنده و شاعر و فیلسوف و دیگر پیکارگران راه حق و عدالت را پتیارک های اهریمن باره سر می بریدند و به دار می آویختند، آیا این رادمردان حتا درپای دار و یا در زیر تیغ جلادان و قداره داران خون آشام سخن از باخت به زبان آورده اند؟ . بدون شک هرگز . بلکه همۀ رادمردان خرد چه در نبرد فرهنگی و در جنگهایی لشکری و یا تن به تن همیشه از ستاوین بُرد تا آخرین نفس ُتندرانه بر دشمن جهالت باوران و جهالت آوران غریده اند و اگر کشته شدند نیز مرگ خویشتن را پیروزی بر اهریمن به شمار گرفته اند، که در واقعیت چنین بوده و است. به پندار من نبرد عقل با جهالت تازه در کشوری به نام افغانستان آغاز گردیده است. و کوله بار این رسالت با شرف و بزرگوارانه را خوشبختانه نسل جوان، این تکاوران تیزپو خرد آیین، بر دوشهای خویش بسوی ستیغ های بلندِ برآمدگاه آفتاب می کشند . اگر ازاین تکاوران در یک "شهرک سخن" نام بریم مسلماً بر لوح جلال آن با دهها سربرافراشته میتوان آشنا شد. اگر در شهرک هایی دیگر، با بیان حقایق در صور دین برمی خوریم، بی گمان باید گفت که ترک عادت سزاوار تصمیم است و تصمیم مستلزم حصول یقین و شهامت. فراز آمدن بر قلۀ عین الیقین و حق الیقین نیروی جوان و جوان اندیشی می خواهد. آنهایی که در ژرفای پوسیدگی و ابتذالِ اندیشه، عمر ضایع و تباه کرده اند، بگذاردر همین گودال نام شان جاوید بماند. اما آنهایی را که عباء بر شانه می اندازند و جز بر "حیض و نفاس" چیزی دیگری نمی نویسند و گروهی دیگری که با در نظر داشت نفع خویش در هر زمانی قباء عوض کرده و یجوز و لایجوز می کنند باید از آنهایی که در ژرفای ابتذال عمر تباه کرده اند جدا نمود. زیرا اینها تباهکاران اند و در پی تباهی دیگران می باشند بدین معنی که ویران می کنند تا خود را آباد سازند. یعنی آبادی وجود اینها در ویرانی دیگران نهفته است. اینها با خون دیگران وجود خویش تغذیه می دارند. به هرروی حرف این است که نبرد سرنوشت ساز میان عقل و جهل آغاز یافته است و در این نبرد نباید که به باخت اندیشید، بلکه در ستاوین بُرد آفتابینه درخشید و نور خرد افشاند .
این فقط ما هستیم که تا هنوز فراقومی مانده ایم.
و این نوشته از سلیمان راوش هم بد نیست:
https://www.facebook.com/solleiman.rauwasch/posts/413737315374225
Solleiman Rauwasch
نباید خسته شد
چندی پیش آقای جعفر رضایی در یک نشریه نبشتۀ داشتند زیر عنوان ( ما و منوران غرب) و در ضمن آن پرسشی را مطرح کرده بودند این چنین : «کو روشنفکری که شهامت نماید و از جنایات استبداد پار، آدمکشی های خلقی ها و قصابی های جهادی ها بگوید؟ کو هزاره ای باشهامتی که از جنایات مزاری بنویسد؟ کو روشنفکرتاجیک که از قتل عام ه...ای مسعود بگوید؟ و فاجعه ای که امروز در جنوب جاری است خود نشانی از وحشتی است که در مغزهای روشنفکران پشتون نیز جریان دارد. قومی در سی سال گذشته پیوسته کشته شده و یا کشت (تنها در هشت سال پس از آمدن غرب حدوداً ده هزار پشتون کشته شده و سه برابر آن زخمی) اما روشنفکران پشتون چشم امید به طالبان بسته اند و یا با رویاهای فاشیستی عبدالرحمان زندگی می کنند. کو پشتون روشنفکری که به خرافات اسلامی و خشم های نهفته در متن "پشتون والی" بپردازد؟ و "همه" کو نویسنده ای که از صدها اکتشاف نوین ساینس بگوید و با آن به مصاف خرافات( و البته که سازمان یافته ترین فرم آن، دین) برود؟ تاهنوز چه کسی بطورجدی از نقش برجسته اسلام در کشتارهای سه دهه اخیر سخن گفته است؟
چه کسی به صورت جدی در صدد جمع نمودن پنجه های اختاپوس گونه ای دین از عرصه سیاست و مهار و منزوی نمودن آنست؟ ظاهرا، ما با قطیفه خالی میدان را ترک می کنیم. ما در آستانه باخت قرار داریم» من همانجا نوشتم که:
به چنین پرسشگران عزیز باید گفت که برخیزید و خود به آیینه نگاه کنید. آنگاه میتوانید هریک پاسخ پرسش خویش را دریابید. پس از آن بیدریغ خواهید گفت اظهار اینکه: " در آستانه ای باخت قرار داریم" واقعیت ندارد. چه میگویید، هنگامیکه هزار ها نویسنده و شاعر و فیلسوف و دیگر پیکارگران راه حق و عدالت را پتیارک های اهریمن باره سر می بریدند و به دار می آویختند، آیا این رادمردان حتا درپای دار و یا در زیر تیغ جلادان و قداره داران خون آشام سخن از باخت به زبان آورده اند؟ . بدون شک هرگز . بلکه همۀ رادمردان خرد چه در نبرد فرهنگی و در جنگهایی لشکری و یا تن به تن همیشه از ستاوین بُرد تا آخرین نفس ُتندرانه بر دشمن جهالت باوران و جهالت آوران غریده اند و اگر کشته شدند نیز مرگ خویشتن را پیروزی بر اهریمن به شمار گرفته اند، که در واقعیت چنین بوده و است. به پندار من نبرد عقل با جهالت تازه در کشوری به نام افغانستان آغاز گردیده است. و کوله بار این رسالت با شرف و بزرگوارانه را خوشبختانه نسل جوان، این تکاوران تیزپو خرد آیین، بر دوشهای خویش بسوی ستیغ های بلندِ برآمدگاه آفتاب می کشند . اگر ازاین تکاوران در یک "شهرک سخن" نام بریم مسلماً بر لوح جلال آن با دهها سربرافراشته میتوان آشنا شد. اگر در شهرک هایی دیگر، با بیان حقایق در صور دین برمی خوریم، بی گمان باید گفت که ترک عادت سزاوار تصمیم است و تصمیم مستلزم حصول یقین و شهامت. فراز آمدن بر قلۀ عین الیقین و حق الیقین نیروی جوان و جوان اندیشی می خواهد. آنهایی که در ژرفای پوسیدگی و ابتذالِ اندیشه، عمر ضایع و تباه کرده اند، بگذاردر همین گودال نام شان جاوید بماند. اما آنهایی را که عباء بر شانه می اندازند و جز بر "حیض و نفاس" چیزی دیگری نمی نویسند و گروهی دیگری که با در نظر داشت نفع خویش در هر زمانی قباء عوض کرده و یجوز و لایجوز می کنند باید از آنهایی که در ژرفای ابتذال عمر تباه کرده اند جدا نمود. زیرا اینها تباهکاران اند و در پی تباهی دیگران می باشند بدین معنی که ویران می کنند تا خود را آباد سازند. یعنی آبادی وجود اینها در ویرانی دیگران نهفته است. اینها با خون دیگران وجود خویش تغذیه می دارند. به هرروی حرف این است که نبرد سرنوشت ساز میان عقل و جهل آغاز یافته است و در این نبرد نباید که به باخت اندیشید، بلکه در ستاوین بُرد آفتابینه درخشید و نور خرد افشاند .
Shahpoor Thahmass رفیق با بک عزیز ! نا م حزب دمو کرا تیک خلق افغا نستان پر افتخار است با اعضای آن و رهبر صدیق آن ببر ک کار مل ... لطف کنید افراد فا شیست را فردی محا سبه کنید نام حز ب را آلوذ ه نسازید .
.........................................
Azim Babak تره کی ، امین ،لایق ، نجیب وصدهای دیگر به شمول فاشیستهای دولت کنونی که قبلا عضو ح.د.خ.ا بودند.
هههههههههههههههههههههههههه شاهپور جان!
با این حرفها وحدت حزب و وحدت ملی خراب نمیشه؟
.................
Shahpoor Thahmass این نا م ها ی افراد را که گرفتید دقیق است اما هزاران رفیق دگر من تو ، رفیق کار مل رفیق اناهیتا هم عضو همان حزب بودیم که افتخار دار یم اگر من عضوء همان حزب نمی بودم حالا با وجدان آرام حر ف نمی زدم .
Azim Babak من به حزب چیزی نگفتم.گفتم در آن حزب بد سرشت ترین فاشیستهای افظانستان هم عضویت و هم قدرت داشتند.حتا در حزب افغان ملت چنین نبود.فردا خواهید دید همین فاشیستهای عضو ح.د.خ.ا برای طالبان اتن ملی می اندازند.
Shahpoor Thahmass با بک عزیز من میدانم همین ها که نام ګرفتید «مزدک کاویانی یاد تان رفته » جای رفیق اناهیتا را تبزاد را به قومندان فیروزه مرغ باز دادند و حالا جرءت بحث کردن را ندار ند فقط در همان و ب سا یت شخصی خود می درنگانند و خود را بازی داده میرو ند و چند ساده لوه دگر را ...!
Azim Babak رفیق عزیز شاهپور گرامی!
ما وشما به عنوان روشنگران درین صفحه حضور داریم.روشنگران بعضی مرزها را مضمحل میسازند.
تمام تاریخ افغانستان به استثنای دوره ببرک کارمل تاریخ سلطهء قبیله سالار ها و ملوک الطوایف ها است.درین تاریخ بعضی ها به عنوان نماینده های
هزاره و تا جیک شانس مزدوری یافته اند.مزدک ، کاویانو ،خلیلی ، فهیم و محقق ازآن زمره اند.
Shahpoor Thahmass رفیق با بک عزیز حر مت بر شما دارم . برا ی من ملیت مطرح نیست زیار تجربه در جهان نشان میدهید ملیت پرستان « نا سیو نا لیزم» فا شیست سر به در میا ورند چون رو شنگر چپ هستم زیاد ملل ها « انتر نا سیو نا لیزم » برا یم مطرح است وعلمی است نه احساسات .
Azim Babak با آن که از دل و جان فراقومی هستم اما نمیتوانم سلطهء قبیله سالار ها و اندیشهء آنرا تحمل کنم.میدانم ، دیگر ستم قومی در افغانستان- امروز یک راهبرد مهلک و ضد ملی و حتا ضد بشری شده است. در هردو سمت حا کمیت ها (دولت امریکایی کرزی و اپوزیسیون انگریزی طالب
- قبیله سالار ها مهره های کلیدی اند و با چند مزدور تاجیک و هزارهء خود داشته های مادی و معنوی همه اقوام غیر پشتون را نابود میکنند. دولت ، مافیا ، اپوزیسیون مسلح ، دادگاه ها ، تجارت و سیاست در کشور بدست قبیله سالارها افتاده است. البته ، نه به دست پشتون ها.
من هم نه پشتونم ، نه تاجیک و نه هزاره.این شعار های وحدت ملی و ملت و حتا انتر ناسیونالیزم دیگر ابزاری و ترفندی برای تمدید سلطهء نامقدس قبیله سالار ها شده است.
لا يوجد حالياً أي تعليق