پندار نو

هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
پندار نو

سایت مستقل و غیر وابسته به احزاب و گروه های سیاسی


    ای من خاندان دروغگوی و دشنامباز را

    avatar
    admin
    Admin

    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20
    20121217

    ای من خاندان دروغگوی و دشنامباز را Empty ای من خاندان دروغگوی و دشنامباز را

    پست  admin

    ای من خاندان دروغگوی و دشنامباز را Hastib10



    .میدانم این متن را هم گرداننده محترم سایت آزادی مانند دیگر نوشته های سید موسی ویرایش کرده است
    شما متن های ویرایش شدهء او را در سایت آزادی خوانده اید.اگر متن های اصلی او را درینجا لینک بدهم ، وقتی نوشته های اصلی بدون ویرایش او را خواندید ، در اخیر میگویید:
    ای مه چهارگرد دسترخوان و خاندان دروغگوی و دشنامباز را گا...م
    زرنگار از آبنای بیرنگ
    تبصره در مورد نقد دیگران بزودی
    ..................................
    «اصولگرايان»،
    اصوليت خويش را ثابت سازند!


    سيد موسی عثمان هستی:

    [size=18]يکی از دوستان «پرچمی»، مطلبی را تحت نام «موضع گیری ما در قبال کتاب (رها در باد)»، که از جانب کميتهء مؤقت اروپائی حزب مردم افغانستان (بخش اصولگرايان) نشر شده، برای من ايميل کرده که در آن از من نيز نام برده شده است. در جايی از اين «موضعگيری!» آمده است:

    «... گند و تعفن کتاب آنچنان به اطراف پراگنده شده که حتی محترم صدیق راهی شوهر سابقه او و قاضی سید موسی هستی، و دیگران هر کدام به نوبه خود، دست به نگارش انتقادی کتاب (رها در باد) برویت اسناد و چشم دید ها زده اند، ما اقدام نیک شانرا قابل قدر دانسته، به ثریا بها میگوییم که: تو حیثیت نداشته خود را یکبار دیگر به نمایش گذاشتی و گل خشکی را که بدیوار رفقا حواله کرده یی، نمی چسبد...»

    در مورد نظر و موضعگيری اين دوستان من حرفی ندارم، زيرا هردو جانب بهتر با زبان همديگر آشنا اند، ولی برای من بهانه ای شد، تا چیزکی بنویسم و از اين طريق، آنانی را که از آغاز نقد کتاب «رها در باد»، با من چه نوع برخورد های ناجوانمردانه کرده اند، با خود بهتر آشنا سازم. ايکاش که ببرک زنده می بود، و او مرا معرفی می کرد!

    پوشيده نيست که، بار اول بر دامن کتاب «رها در باد»، من دست دراز کردم، دیدم که بوره و نمک در دامن کتاب چنان قاطی شده، که اگر کتاب به دسترس خود نویسنده و تیم کتاب هم داده شود، نمی توانند آنرا نه تنها جدا سازند، که در نقد اش نيز دست و پاجه می شوند. متون اين کتاب آنقدر دلگیر کننده است، که حوصلهء حضرت فیل می خواهد!

    وقتی چند صفحه ای کتاب را مطالعه کردم، نام کسانی را یافتم که روزی با من همکاسه بودند و به اساس فرهنگ افغانی، با آنها مرده و زنده داشتم. با وجود تنگ نظری های جامعه افغانی، حتی زن، خواهر و مادر ما، از اين دوستان ما روی گیری نداشتند و شتر صفا و صمیمیت، پشت خانه ای هر يک ما زانو زده بود. آنروزها بنام مشروطه خواهان مبارزه می کردیم و هدف همه ای ما، شکستاندن ستون استبدادی سلطنت بود. ملت آنوقت افغانستان، پنج فيصد با سواد نداشت و ده فیصد اگر خوانده می توانست، نوشته نمی توانست.

    قدرتهای شرق و غرب آندوران، از دموکراسی شیطانت آميز سلطنت استفاده کرد و احزاب چپ و راست را غیر مستقیم نه بالای ملت ما، بلکه بالای روشنفکران ما که در اقلیت قرار داشتند و نیمه باسواد بودند، تحمیل کردند. آن احزاب در افغانستان، مانند سونامی به وجود آمدند و روشنفکران را به هرطرف پرتاب نمودند.

    اولین ضربه ايکه دستگاه های جاسوسی خارجی آنزمان وارد کردند و به ذهن پدران ما نشاندند، کلمات «کافر»، «بی دین» و امثال اينها بودند، که به همان روشنفکرانيکه در فيصدی نمی آمدند، خطاب کردند. اينکه يکی را اخوانی، ديگری را شعله ای يا پرچمی کمونيست ناميدند، و يا اينکه تو هزاره هستی، تو ازبک هستی، تو ترکمن هستی، تو پشتون هستی، تو نورستانی هستی وغیره هستی، تو سرآب هستی، تو پائین آب هستی، تو جواری خور هستی و تو تلخان خور هستی، همه کار همان دستگاه های جاسوسی خارجی بود، که تا امروز ادامه دارد. خلاصه اينکه، ملتی را که سالها برادر وار دورهم جمع بودند، مانند تخم گندم پاشیدند. ولی با وجود مخالفت های زیاد، ما روشنفکران مُرده و زنده ای خود را داشتیم. خانم اناهیتا راتبزاد زنده است. بارها من بخاطریکه از دست اش نان خورده ام، به قدردانی یاد کرده ام.

    از فرکسيون بازان یعنی از جمله پره و جنبه بازان، یکی هم دستگیر پنجشیری کمونيست دیروز و خراسان باز و شورای نظار باز امروز است. آنوقتیکه من بودم، نه از تاک اثری بود، نه از تاک نشان. من بودم در جلسات خانهء نعیم شایان، من بودم خانه داکتر سید کاظم دادگر، که امروز آن مجلس را بنام خانه سید هاشم صاعد یاد می کنند. این ديگر ها کجا بودند؟! در مجلس بدخشان، در فرخار، در سالنگ؟!

    وقتیکه من، داکتر فیض، طاهر باعث، حفیظ دره و مجید بودیم، غیر ببرک، دیگران حزب که امروز رذیل ترین افراد را علیه من تحریک می کنند، به گفته ایرانی ها کسی تحویل شان در سیاست آن روز ها نمی گرفت. هيأت رهبری حزب دموکراتیک خلق زنده است. در زمان داؤد، من، روان شاد میرگل قومندان کابل، هدایت غالب وزیر عدلیه موجود کرزی، وقتيکه هئیت تحقیق بودیم، غالب به تحقیق حاضر نشد. اولین کس من بودم که با هدایت و میرگل، داخل زندان شدم. هر يک از رهبران حزب دموکراتیک خلق را در بغل گرفتم. میرگل قومندان خنده کرد و گفت: آغا صاحب! تو هئیت تحقیق هستی یا به دیدن زندانی ها آمدی؟ گفتم هردو قومندان صاحب.

    خلاصه که سالها من با اینها نان و نمک خورده ام. آيا می توانم با آنها برخورد غیر انسانی داشته باشم؟! اگر در حق تره کی جنایت شده مُرده، امین قربانی شده مُرده، اگر ببرک مسموم شده مُرده، نجیب را بگذاريد، من با او کاری ندارم، زيرا تنها با نام یکدیگر را می شناختم، در خانه ببرک و خیبر دیده بودیم و بیشتر شناختی نداشتیم. جوان بود، به سن و سال ما نبود. دیگران همه مرا از نزدیک می شناختند.

    بزرگان را بگذارید، آصف نبرد، خوشه چین، فاروق پاسدار، رازق حریف، بابه صاحب طوفان و ديگران مرا با مبارزات طولانی من می شناختند و می دانستند که همه ساله ببرک با شهرالله شهپر، ابراهیم سامل بهادر ممنون که زنده و در هالند است و غیره، شبها و روزها در خانهء من می آمدند. آن روز ها شعله ای و اخوانی نبودم. دارالانشاء شما انکار می کند. وقتیکه در جبهه پنجشیر با پهلون احمد جان بودم، شما و رهبران تان چند مرتبه به من مراجعه کردید و من یک نامه شما را جواب ندادم؟! آیا کميته ولایتی پروان که همه زنده است انکار می کنند؟!

    آیا آقای آصف نبرد که زنده است، از پیغامی که به من فرستاد و نوشت: سامایی حمید خان و شکور چشم سبز تسلیم شده اند، من اینها را خوب نگهداری می کنم. من که سامایی نبودم، ولی کسی که مبارزه می کرد با من در تماس بود و بخاطر من آن را احترام می کردند.

    وقتیکه از زندان برآمدم، به پروان آمدم، به قریه و زادگاه پدر خود می رفتم. در سرچوک پروان با آصف نبرد و زنده یاد مضراب شاه خان کوهستانی روبرو شدم. آصف نبرد پافشاری کرد و دريور خود را گفت که آغا صاحب را به خانه اش برسانید. آیا این صميمیت ها بود یا چیز دیگر؟!

    شما نخواندید که چند صفحه از زندگی من و خانوادهء من توسط عضو کميته مرکزی شما آقای خوشه چین در سایت آریایی نوشته شد. غفار حریف مثل برادر کوچک پیش من بزرگ شده. برادر بزرگ اش جلیل جان دوست من و مجید کلکانی و صوفی غلام حضرت بود. همه برادران پرچمی بودند، تنها او نبوده. اگر شما چیزی در قسمت من نمی دانستید، از غفار جان حریف می پرسیدید، بعد در سایت های خود مرا «الاغ» خطاب می کردید!

    من به اشخاصی که دور کمیته اجرائیه شورای اروپایی حزب مردم جمع شده اند، احترام دارم، ولی کسانی که مرا و خانوادهء مرا توهین و تحقیرکرده اند، ببینند که دال می پزند یا چپاتی؟! اینها کسانی استند که خود را محتصبان انترنتی فکر می کنند و از روزی که انترنت به وجود آمده، اینها بخاطر سرکوبی عناصر آزاد و دموکرات، از جعل انترنت و از قدرت سایت های خود کار می گیرند. همه را مورد توهین و تحقیر قرار می دهند. بیشتر از ده سال است که اين پايدو های انترنتی، به ببرک و اناهیتا و رهبری حزب شان دستگیرها، سیستانی ها و ....، آبرو نمانده اند. وقتیکه اینها بی خریطه فیر می کنند، ملت با اینها کار ندارد، مجسمه های رهبری شان را می زنند!

    بار اول که بالای من حملهء ناجوانمردانه به نام طرفداران ببرک و اناهیتا صورت گرفت، من برای شان گفتم اوباشی را کنار بگذارید، من با شما کار ندارم، اگر تصفیه در میان آمد، با ببرک، اناهيتا و نجیب الله از طریق همین کتاب «رها در باد» که نمایندگی از تاریخ شما می کنند، تصفیه خواهم کرد.

    حالا نمی دانم این «کميته» و شورای شما، چه نوع کميته است که از هر گوشه ای، هر کی از حزب ديروز شما انتقاد می کند، از پاچه ای آنها می گیرند، نه به آبروی خود توجه دارند، و نه پروای آبروی ملت افغانستان را دارند، ولی «کميته» شما یکروز اعلامیه پخش نکرد که این قماش اوباشان از ما نیستند!

    شما چهارده سال بالای ملت افغانستان آسیاب سنگ را سرچپه گشتانديد، ولی هنوز به ملت حق نمی دهد که حد اقل از شما پرسان کند، محاکمه را که کنار بگذاريم، که چه دستآویزی برای معامله با روس ها داشتيد، که امروز مزدک و مزدکیان، با زبان گنگ شما را به ملامتی در میدیا می کشند؟!

    وقتیکه رهبران شما به بيگانه ها اعتراف می کنند و گذشته را محکوم می نمايند، چرا شما به ملت افغانستان که قربانی هردو طرف شدند، اين حق را نمی دهد که از شما بپُرسند: کدام پندار، کدام کردار که کشیده ایزار خود و دیگران را. بچه گک هائیکه دهن شان تا هنوز بوی شير می دهد، امروز معلم مادر شان می شوند و شما هم در برابر این اوباشان سکوت می کنید و اناهیتا ها، نفیسه شیردل ها، ثریا پرلیکاها، پلوشه گردیزی ها، فتانه جیلانی ها را، به دهن اين زخم خورده ها می دهيد!

    اگر واقعاً از حزب و رهبران ديروز تان دفاع می کنید، چرا در دموکراسی موجود دنيای غرب، زیر نام های مستعار پنهان شده اید و عناصر آزاد و دموکرات را توهین و تهديد می کنید؟! چرا پوست کنده نمی گوئید: پدرم جنت به گندم فروخت، ما به جو می فروشيم، و به هئیت رهبری حزب دموکراتیک خلق، عزت و آبرو نمی گذاریم.!

    در خاتمه امیدوار هستم که این «کميته» شما، بخصوص که با پسوند «اصولگرايی» زينت يافته است، اصوليت خود را در عمل ثابت سازد و یک آدرس درست به نمایندگی از حزب دموکراتیک خلق بخاطر ارتباط با مردم افغانستان و شنيدن دردهای دل ملت باشد. به شما اطمینان می دهم، تا زمانيکه اين اوباشان رسماً معذرت نخواهند، من از موضع خود عقب نشينی نخواهم کرد!


    مُشاطرة هذه المقالة على: reddit

    avatar

    پست الإثنين 24 ديسمبر 2012 - 18:05  admin

    2

      مواضيع مماثلة

      -

      اكنون السبت 27 أبريل 2024 - 4:51 ميباشد