پندار نو

هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
پندار نو

سایت مستقل و غیر وابسته به احزاب و گروه های سیاسی


    اروپا تروریزم افغانی و ارتجاع آنرا پرورش میدهد ( مثال مالمو)

    avatar
    admin
    Admin

    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20
    20121108

    اروپا تروریزم افغانی و ارتجاع آنرا پرورش میدهد ( مثال مالمو) Empty اروپا تروریزم افغانی و ارتجاع آنرا پرورش میدهد ( مثال مالمو)

    پست  admin

    چرا امیرزی سنگین مشمول تحریمهای سازمان ملل متحد نمی شود؟

    نوشتهء دانشمند و ژورنالیست گرامی پرویز بهمن


    روشنفکران پشتون ؛ حامی و مبلغ تروریزم پشتون

    درخبرنامه بی بی سی آمده است که کمیتهء ویژه ای بررسی پروندهء طالبان درشورای امنیت سازمان ملل متحد شبکهء حقانی را بخاطر اجرای یک سلسله عملیات تروریستی منجمله حمله بالای هوتل کابل (سرینا) درسال 2008 میلادی که منجر به کشته شدن هشت نفر وزخمی شدن ده ها نفر غیر نظامی گردید وحملهء مشهور بالای هوتل انترکانتینتال کابل درماه جون سال 2011 میلادی که منجربه کشته شدن یازده تن غیرنظامی وشهادت دو تن پولیس دولتی گردید این شبکه را بحیث شبکهء تروریستی شناخته وآنرا درج لست سیاه خویش نموده است.
    همچنان شبکهء حقانی در حمله بالای سفارت امریکا درکابل درماه سپتمبرسال 2011 میلادی وحمله بالای مقر فرماندهی قوای (آیساف) که درآن نزده تن افراد غیر نظامی شهروندان افغانستان به شمول شش کودک به شهادت رسیدند مسؤول شناخته شده است.
    خبرگذاری میفزاید که شبکهء حقانی مسؤول بعضی اختطاف ها وعملیات هم آهنگ باطالبان ودیگر ملیشه های نظامی مخالف دولت برضد نیروهای خارجی درافغانستان نیز شناخته شده است.
    سازمان ملل متحد گفته است که شبکهء حقانی مسؤول بسیاری ازعملیات گروگانگیری درپاکستان وافغانستان منجمله به گروگان گرفتن یک افسر امریکایی بنام (باور برگدال) که بیش ازسه سال را دراسارت طالبان گذشتاند می باشد.
    رهبری عملیاتهای نظامی را درین شبکه شخصی بنام عبدالرءوف ذاکر درولایات کابل؛ تخار، قندوز وبغلان بعهده داشته است. این شخص مسؤول سربازگیری؛ تربیه وتجهیز وتمویل گروه های دهشت افگن درولایات مذکور نیز بوده است. شورای امنیت سازمان ملل متحد حالا یک سلسله تحریم ها را علیه این گروه وضع نموده است که ممنوعیت سفر، تحریم تسلیحاتی و مسدود ساختن دارایی های این شبکه بخشی از تحریم ها است

    اما رفیق شیرزاد ازشهرمالموی سویدن گزارش میدهد که این شبکه همین اکنون درشهرمالموی سویدن فعال می باشد.
    رفیق شیرزاد ازقول الحاج عبدالوکیل صاحبزاده گفته است که امیرزی سنگین وزیرمخابرات دولت کرزی باوجود سابقهء خلقیگری اش که درزمان حفیظ الله بحیث معین وزارت مخابرات ایفای وظیفه می نمود درشب سقوط رژیم منحوس امین او بحیث یک نمایندهء فوق العادهء رژیم امین ازطرف مقامات سوید دعوت گردیده بود ودراستوکهولم بسر می برد که ناگهان خبرگذاری ها خبر سقوط رژیم فاشیستی و دیکتاتور جبار وعوام فریب را نشر نمودند وامیرزی سنگین نیز موقع را غنیمت شمرده و درین کشور پناهنده گی سیاسی اختیار نمود. او بعدا یکی از اعضای فعال شبکهء حقانی گردید وکمکهای مالی زیادی را ازکشورهای اسکاندناوی بنام جهاد علیه شوروی سابق به شبکهء حقانی فرستاده است. امیرزی سنگین حالا نیز با این شبکه روابط تنگا تنگ وسری دارد وبرادرش (پستک) مسؤول جمع آوری کمکهای مالی درشهرمالمو برای این شبکه می باشند. (پستک) چندین بار توسط پولیس سوید به جرم قاچاق انسانها نیز به زندان رفته است.
    امیرزی سنگین برعلاوهء ارتباطات تنگاتنگش با شبکهء جنایتکار حقانی، یک شخص متعصب وپشتونگرا نیز می باشد، وخودش را وجدانا مسؤول عملی ساختن پلانهای محمدگلخان مهمند درافغانستان میداند. او خیلی زیرکانه میخواهد درتذکره های الکترونیکی هویت تباری باشنده گان غیرافغان را محو نموده وزیرنام وحدت ملی وهمبستگی ملی همه میراثهای فرهنگی این کشوررا پشتونیزه نماید. حرص وآز وپول پرستی این شخص بحدی است که باوجود برخورداری ازمعاشات دالری و امکانات وافر مادی در دولت کرزی بازهم چشم ازکمکهای خیریهء موسسات رفاهی دولت سوئد نمی بردارد بخاطریکه اولادهایش را ازکمکهای خیریه ونظام رفاهی سویدن محروم نساخته باشد بایک حیلهء قانونی توانسته است که همه را بدامان مقامات سوئد بیندازد.وی با توسل به این حیلهء قانونی خانم واولادهایش را مطابق قانون دولت سوئد رها نموده وخودش درکابل ازدواج دومی نموده است.


    اروپا تروریزم افغانی و ارتجاع آنرا پرورش میدهد ( مثال مالمو) Shirzad-4-a1e33
    ازراست بطرف چپ نفرسوم وچهارم سرمعلم یاسین شوهرهمشیرهء امیرزی سنگین والحاج شهزاد گل نمایندهء مولوی حقانی، چند بار درشهرمالمو به نفع طالبان تظاهراتی را سازماندهی نموده اند.
    منبع: زرنگار

    شهرمالموی سوئد ازجمله شهرهایست که فاشیسم مذهبی با فاشیزم قومی پشتونی دست بدست هم داده اند که برای دختران جوان واطفال پشتون آن شهر فضای رعب و وحشت را آفریده است ولی نویسنده گان زبان پشتو چون حبیب الله غمخور درسایتهای انترنتی پشتو چون : دعوت وتول افغان ولر وبر وروهی وبینوا قبل ازآنکه به زوایای منفی ورشد افراطیت قومی واسلامیزم درآن شهر درمیان پشتونها انگشت بگذارند، غم افغانهای آنطرف مرز سراپای وجودشان را بحدی پیچانده است که برطبل دلخراش مرز دیورند هنوزهم می کوبند؛ درحالیکه افغانهای آنطرف مرز، بدهن این افغانها پیاز را هم ریزه نمی نمایند؛ آنها بحیث شهروندان کشور پاکستان سالها ازبودجهء دولتهای قبیلوی افغانستان تغذیه شدند ولی حالا منافع خویش را درحفظ تمامیت ارضی پاکستان وصدور جنگ و وحشت وتروریزم به کشورافغانستان میدانند.
    این نویسنده گان بخاطرحمیت جاهلانهء پشتونوالی برای یک روز هم ازآن شهر درمطبوعات تاری ننوشته اند که برعلاوه شبکهء حقانی، دفتر حزب اسلامی گلبدین نیز به شکل غیررسمی درآن شهرفعال بوده وقریب رحمان سعید
    هرماه ازناروی به آن شهرسفرنموده ومردم را تشویق به جمع آوری پول اعانه به جنگجویان حزب اسلامی می نماید.
    اروپا تروریزم افغانی و ارتجاع آنرا پرورش میدهد ( مثال مالمو) Mirwais3-31416-3dda9
    اروپا تروریزم افغانی و ارتجاع آنرا پرورش میدهد ( مثال مالمو) Mirwais_momand2-ff768-e0603
    این افراد واشخاص مساجد را به مرکز جمع آوری پول برای جنگجویان جنایتکار حقانی وگلبدین درآورده اند
    از کابل پرس


    اين مطلب آخرين بار توسط admin در الخميس 8 نوفمبر 2012 - 16:55 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
    مُشاطرة هذه المقالة على: reddit

    avatar

    پست الخميس 8 نوفمبر 2012 - 16:53  admin

    طارق بزگردرکشاکش درونی میان افکارافراطی پشتونیزم واسلامیزم







    چندی پیش درصفحهء چهره نمای محترم طارق بزگر سردبیر سایت اینترنتی دعوت جملاتی که بعدتردربارهء آن تبصره می نمایم راجع به تشکیل کشورپاکستان خواندم که ازهرلحاظ برایم جالب افتاد.
    جناب طارق بزگر مانند دیگر ناسیونالیستان پشتون خیلی علاقه مند اند که درصفحهء چهره نمای شان اخبار داغ کشورپاکستان را بزبان پشتو به اشتراک گذاری خواننده ها بگذارند. محترم طارق بزگر مدعی اند که بعدازصنف دوازده هم درلیسهء عمرشهید ویا نادریهء کابل خدمت عسکری بدولت تحمت الحمایهء شوروی سابق را برخویش ننگ دانسته وراه به اصطلاح هجرت بدیار پاکستان را درسالهای هشتاد میلادی پیش گرفته است. ودرپشاور با استفاده ازفضا وامکانات تعلیمی توانسته است تحصیلاتش را تاسطح ماستری در دانشگاه های پاکستانی دررشتهء ژورنالیزم بالا ببرد. ایشان حالا ازمغزهای متفکر ایجاد تلویزیون جهانی وسرتاسری بزبان پشتو نیز می باشند، ولی تاجایکه معلوم میشود تاکنون توفیق چندانی درین راه نیافته اند وبخاطر مشکلات اقتصادی تاکنون این آرمان شان علی رغم تاکیدات مکرر درسایت دعوت چشم بینا وگوش شنوا پیدا ننموده است. وهرگاهی که اعلامیه های را بخاطر راه اندازی یک تلویزیون سرتاسری پشتونی به نشرمی سپارد جز یک تعداد اندک اکثریت پشتونهای که دراروپا وامریکا وکانادا واسترالیا مشغول دوکانداری وتاکسی رانی اند علاقهء چندانی به دیدن شکل وقوارهء محترم طارق بزگر ویا همکاران وی درتلویزیونهایشان ازخود نشان نمیدهند.

    اما ازآنجائیکه ایشان درمحیط تنگ قبیلوی رشد ونمو کرده اند خواندن ویا شنیدن آراء ونظریات مخالف بالای شان خیلی گران تمام می شود؛ بهمین لحاظ سایت انترنتی شان نیزمانند دیگرسایتهای اوغانی درجادهء یکطرفه پرسه میزند. جناب طارق بزگر با وصف اینکه درخاک پاکستان تحصیل نموده اند حالا درظاهر امر برضد پاکستان قرار گرفته اند. البته منظورمن دراینجا دفاع از موجودیت کشورپاکستان نیست، بلکه مراد این است که ایشان درین ادعا چقدر صادق می باشند. ایشان بابرجسته نمودن نقاط منفی کشورپاکستان چنان می پندارند که کلید حقیقت را درجیب دارند؛ آنچه که می اندیشند وآنچه که می پندارند عین حقیقت است وسوای آن همه باطل وادعاهای توخالی . روی همین علت آقای بزگر کامنت مرا دررد نظریات شان ازصفحهء خویش حذف نموده بودند لذا این قلم مجبور گردید تا ازطریق سایت کابل پرس با ایشان کمی با تفصیل وبا اسناد صحبت نمایم. آقای طارق بزگر درمورد پاکستان دیدگاه شانرا چنین ابراز نموده اند.

    په ۱۹۴۷ کې د هندوستان ځینې مسلمانان کراچئ ته مهاجر شول دلته يې سیاسي ګوند جوړ کړلو.په هر څه يی قبضه وکړله ، هند سره يي هم خپل اړیکي ښه وساتل او تجارت ته يي دوام ورکړو. د هند کلتور يي په کراچئ کې پرمخ بوتللو. په پوځ ورننوتل او د ضیاالحق او مشرف په څیر مشران شول. اردو ژبه يي په ټول پاکستان کې لازمي کړه. د هند شاعران غالب، جالندهري، درد، میر تقي يي د وزیرستان تر غرونو، او د بولان تر درې په خلک...و وتپل.ټیلي ویژن يي ونیولو. ورځپاڼې يي خپرې کړي. د کراچئ څه د ټول پاکستان مالکان شول. هره ورځ پښتانه بلوچ او سندهیان حلالوي کاروبارونه ورله ورانوي څوک ترینه پوښتنه نه شی کولی. یو هندي مهاجر د هندو مذهبه هند خلاف یوه مرمئ نه ده چلولی.
    په ۱۹۷۹ کې د افغان وطن سپیځلی مسلمانان پيښور او کوئټې ته راکډه شول. د خاورو کیمپونه ورته جوړ شول. جنګي روزنیز مرکزونه ورته پرانیستل شول. په وسلو سنبال کړل شول. د افغانستان هر مکتب ، هره اداره، هر روغتون ، هر پول او هرکلی هر ښار ورته په ګوته کړل شول چې ورځه او بربادوه. خپل خلک وژل ورته جهاد شو. خپل وطن ورانول ورته عبادت شو. کله کله فکر کوم کې زموږ په افغان کډوالو کې د ګلبدین، حقاني، سیاف، مجددي او رباني په ځای یو الطاف حسین پیدا شوی وې نن به لوي افغانستان و. پيښور به یو ښه کوربه و. هر لور ته به امن و. نه به دیرش لکه افغانان شهیدان کیدل. نه به مئندې بورې کیدلې، نه به ماشومان یتیمان کیدل. او نه به نن د پاکستان جرنیل کیاني په روس کې د افغانستان د جنګ په روسي شهیدانو پوځيانو ګلونه اچول.


    اروپا تروریزم افغانی و ارتجاع آنرا پرورش میدهد ( مثال مالمو) Tariq_and_bazgar-0495a
    طارق بزگر درحال مصاحبه بانخست وزیرمتوفای پاکستان خانم بینظیر بوتو. خیلی جالب است کسی که سنگ ضدیت با پاکستان را به سینه میکوبد ولی با قبول نمودن هزاران ذلت وپستی وخواری ساعتها پشت درمقامات پاکستانی انتظارمی کشند تا برای پنج دقیقه صحبت باوی وقت بگیرند. اگر این کاررا یک روزنامه نگار تاجیک وازبیک وهزاره بکند تاپه های مزدوری پشتونها ازجیب ها بیرون می شوند

    «برگردان بفارسی: درسال 1947 یکتعداد مسلمانان به کراچی مهاجرگردیدند؛ اینجا حزب سیاسی خویش را بنیاد گذاشتند؛ همه چیز را قبضه نمودند؛ باهندوستان نیزروابط خویش را دوستانه حفظ کردند وبه کارهای بازرگانی خویش با آنکشور ادامه دادند؛ فرهنگ هندی را درکراچی ترویج نمودند؛ به ارتش هم راه پیدا کردند وشخصیتهای بزرگی مانند مشرف وضیاء الحق ازمیان شان ظهور نمود؛ زبان اردو را درسرتاسر پاکستان رسمی ساختند؛ شاعران هندی مانند میرزا غالب؛ چالندهری؛ درد؛ میرتقی را تا آخرین دره های وزیرستان وبولان به مردم معرفی کردند وآنها را تحمیل نمودند؛ به نشرات تلویزیونی هم دسترسی پیدا نمودند؛ جراید واخباررا هم انتشار دادند نه تنها کراچی بلکه همهء پاکستان را مالک شدند. امروز هرروز پشتون وبلوچ وسندیها را حلال میکنند ؛ وظایف وشغل های شان را میگیرند ولی کسی ازآنها کوچکترین پرسشی بعمل آورده نمیتواند.
    یک مهاجر هندی دربرابر یک هندو باور؛ یک مرمی هم شلیک نکرده است.
    درسال 1979 مسلمانان افغان خاک مقدس شانرا ترک گفتند وبه شهرهای پشاور وکویته مهاجرگردیدند. پاکستانیها برای این آواره گان اردوگاه های را از گل وخاک برای شان تعمیر کرد. مراکز جنگی وتربیتی برای شان بازگردید وبا سلاحهای مختلف مجهز ومسلح گردیدند. تخریب هرمکتب وهراداره وهربیمارستان هرپل وپلچک وهرروستا وشهرک افغانستان درسرلوحهء کار وفعالیتهای شان شامل شد؛ کشتن هموطنان خودی وتباه نمودن خانه و وطن نزدشان جهاد وعبادت شمرده شد. گاه گاهی باخودم فکر میکنم که اگر درمیان پناهنده گان وآواره گان به عوض شخصیتهای مثل گلبدین؛ حقانی وسیاف ومجددی وربانی یک الطاف حسین پیدا میشد امروز دیگر افغانستان بزرگ بوجود می آمد پشاور بهترین میزبان می بود. بهرگوشه ثبات وامنیت برقرار می بود ونه هم سی لک افغان شهید می شدند ونه هم مادران بی شوهر میگردیدند ونه اطفال یتیم می شدند ونه هم امروز جرنیل پاکستانی بالای قبر سربازان کشته شده درجنگ افغانستان اکلیل گل میگذاشت.»


    اروپا تروریزم افغانی و ارتجاع آنرا پرورش میدهد ( مثال مالمو) Eshfaq_kayani-91ab0

    جنرال اشفاق کیانی رئیس ستاد ارتش پاکستان درحال ادای احترام بالای قبرسربازان روسی که درجنگهای دههء هشتاد درافغانستان کشته شده اند

    حقیقت آنست که باسوادان پشتون افغانستان ازکمونیست ولائیک آنها گرفته تا اسلامگرا واخوانی وملا وطالب شان درطول تاریخ حاکمیتهای تگ قومی بر باشنده گان اصیل وغیر افغان درکابل وشمال افغانستان کنونی ازحربهء قبایل آنطرف مرز بحیث شمشیر دو دم استفاده نموده اند. به این معنی که بار منفی تمام وحشت وبربریت شاهان مستبد وقومپرست پشتونی را دیروز بدوش انگلیس ها وامروز بدوش پاکستان می اندازند ولی دست آوردهای مثبت آن را که منجر به ایجاد امنیت وثبات نسبی توأم با یک نظام تگ قومی ومستبد شده است درآن خودشانرا شریک دانسته وآن را جزو افتخارات وشمشیرزنی های خود ونیاکان شان میدانند. مثال می آوریم:
    اگر ازیک ناسیونالیست پشتون پرسیده شود که نادرخان دهره دونی (هندوستانی) چگونه بقدرت رسید وچرا پشتونهای آنطرف مرز درلشکرایله جاری وی برای چور وچپاول کابلیان وسپس شمال کابل وارد معرکه گردیدند او درجواب میگوید:
    افغانهای لر وبر را کسی ازهم جدا کرده نمیتواند؛ افغانهای آنطرف مرز مانند افغانهای اینطرف مرز یک تن واحد اند وحق دارند که خودشان را درتحولات مثبت ویا منفی افغانستان سهیم بدانند وبساط حکومتهای مثل سلطنت سقاوی را جمع نموده ویک نظام متمرکز ویکدست را توأم با ثبات وامنیت مستقرسازند. اگر اعلیحضرت محمدنادرشاه غازی را قبایل آنطرف مرز حمایت نمی نمودند ؛ شاید افغانستان فعلی درنقشهء امروزی دنیا موجود نمی بود. ولی اگر پرسیده شود که پیامد حاکمیت اعلیحضرت محمدنادرشاه خان غازی حتی برای خود پشتونها و مشروطه خواهان وروشنفکران افغانستان چه بود وچرا وی دشمنی وعداوت را بخاطر حفظ سلطهء شخصی وخاندانی اش میان شمال وجنوب چاق ساخت؟
    درجواب می شنویم که: اصلا درینجا دست انگلیسهادخیل است ونادرخان زیر فشار انگلیسها بخاطریکه ازبقدرت رسیدن دوبارهء شاه امان الله وطرفدارانش جلوگیری نموده باشد بعضی اقدامات را انجام داده است ؛ وکارکردهای نادرخان ازتمام ملت پشتون نماینده گی نمیکند. ما نباید بارگناهان نادر را بالای تمام پشتونها بیندازیم.
    امروز نیز عین سناریو درجریان است: اگر ازناسیونالیست پشتون پرسیده شود که طالبان چگونه بقدرت رسیدند آیا حمایت مدارس دینی آنطرف مرز ازطالبان اینطرف مرز توجیه ملی ویا شرعی دارد؟ درجواب می شنویم که : طلبه های پشتون چه افغانی ویا پاکستانی بخاطر ایجاد یک حکومت مرکزی وجمع نمودن بساط جنگ سالاران وارد میدان شدند ویک نظام قوی ومتمرکز را بابرداشتهای که خودشان ازاسلام داشتند میخواستند درسرتاسر کشور قایم سازند ولی اگر پرسیده شود که پیامد این نظام متمرکز برای میراثهای فرهنگی افغانستان وتاثیرعملکرد آنها براقوام غیر پشتون افغانستان چه می باشد آنها درجواب میگویند که این کار سازمان استخبارات پاکستان است؛ طالب هرگز ازملیت پشتون نماینده گی نمیکند.
    خیلی جالب است زمانیکه طالبان، کابل پایتخت یک کشوررا به یک زندان تمام عیار برای تمام شهروندان یک کشورتبدیل نمودند و شمال کابل را بعدازتسلط شان به ویرانه تبدیل نمودند؛ تمام دفاتر ومکاتب را بروی زنان بستند؛ بتهای بامیان ودیگر آثار باستانی کشوررا با افتخار ومباهات نیست ونابود نمودند وازقتل عام ونسل کشی وکوچاندن اجباری تاجیکها وازبیکها وهزاره ها برای یک لحظه هم فرو گذاشت ننمودند ولی با وصف تمام این جنایات ضد بشری ؛ ناسیونالستهای پشتون برای طالبان مشروعیت دینی واسلامی وملی قایل میگردند ولی زمانیکه همین طالبان در درهء سوات وملکند قوانین شرعی خودشان را به منصهء اجرا درمی آورند وزن ودختر پشتون را بجرم رفتن به مکتب ومدرسه ذبح می نمایند آنوقت آنها گروه مزدور سازمان استخبارات پاکستان وانگلیس معرفی میگردند. وازهمه مسخره تر اینکه عملیات نظامی قوای پاکستان را برای پاکسازی درهء سوات از وجود طالبان؛ نامش را پاکسازی قومی می نامند. برای اثبات مدعای ما درکنار طارق جان بزگر نوشتهء میرمن عالیه جان راوی اکبررا مثال می آوریم که خیلی روک وصاف وپوست کنده تر از دیگر فاشیستان حقه باز مردینهء شان درفشانی می نمایند.
    [لطفا به تازه ترین مقالهء خانم عالیه راوی اکبر زنی که فاشیزم قومی پشتونی در تمام رگهای وجودش مانند سرطان خون سرایت نموده است درسایت دعوت بخوانید.ایشان دربخشی ازدرفشانی ها وتحلیل های سیاسی شان چنین ارشاد میفرمایند:
    ( امريکا د سپټامبر دپېښو سره سم پاکستان يې له ځان سره داسي ملګری او متحد اعلان کړ چې تر ټولو زيات که په ظاهره نه وي خو په عمل کي ترټولو زيات پاکستان امريکا ته دومره خذمتونه وکړل چې په دغه جنګ کې د امريکا هيڅ يوه ملګري هم دومره قربانۍ نه دي ورکړي. پاکستاني لښکرو چې څومره يې غوښتل هغومره پښتانه وټکول. له ملکنډه ونيسه بيا تر وزيرستان پوري د پاکستان پوځ د امريکا په امر پر پښتنو هغه مېچني وچلولې له پښتنو سره يې هغه څه وکړل چې چا له چا سره نه وه کړي)
    برگردان: امریکا پس ازحوادث سپتمبرباکستان را شریک ومتحد خویش اعلان نمود،ودرین شراکت واتحاد ارتش پاکستان بیشترین خدمت را به امریکا انجام داد ودرین جنگ به نفع امریکا آنقدر قربانی داد که هیچ یک ازشرکای بین المللی امریکا اینقدر قربانی ندادند، ارتش پاکستان هرچه که درتوان داشت آن را برضد قوم پشتون استعمال کردوپشتون را کوبید ازملکند تا وزیریستان ارتش پاکستان به دستورمقامات امریکایی آنقدر پشتون کشتند که درتاریخ نظیر آن دیده نشده است.)
    ایشان درجای دیگر خیلی خشمگینانه ودیوانه وار برملیتهای غیر افغان چنین حمله می نماید:

    (برگردان: دشمنان افغانستان ویک تعداد اقلیتهای نادان ونمک حرام میگویند که اگر افغانستان به پشتونهای پاکستان یکی میشوند؛ پس درافغانستان تاجک ها هم با تاجکستان وایران وازبیکها با ازبکستان یکی می شوند. اما تاکنون کسی پیدا نشده است که به این مزدوران بگوید که شما حد اقل بفرمایئد یک احصائیهء دقیق این اقلیتهای کوچک را هم پیش کنید تا دیده شودکه چقدر نفوس دارید، قوم پشتون آن قومی است که با چهل وشش کشور دنیا با آنها جنگیده است ولی آنها را شکست داده نتوانسته است)

    مرحبا به این درفشانی واحساس بشر دوستی شما زن قهرمان وقلم بدست. واقعا شما راست گفته اید که ملت پشتون با چهل وشش کشوردنیا می جنگد. خیلی خوب می جنگد. هم توسط امریکا وقوای ناتو باچرخ بالهای نظامی برسرتخت کابل می نشیند وهم به نیابت ازسازمان استخباراتی پاکستان این طرف مرز را بخاک وخون کشانده است. واقعا شما راست گفته اید؛ خداوند دنیای انترنت را ازوجود شما زنان بشردوست کم نسازد.
    ایشان درجای دیگری تب فاشیستی شان چنان غلیان میکند که حتی برقهرمانان ساختگی قبیلوی خودشان نیز رحمی نمیکند وحقیقتی را که سالها نویسنده گان غیر افغان برآن تاکید می ورزند حالا ازقلم میرمن عالیه راوی اکبر بیرون می آید وتکلیف همه را با جعل پردازانی چون : کاندید اکادمیسن سیستانی وعارف عباسی واحسان الله خان مایار و ولی احمد نوری یکسره روشن می نماید؛ چنانچه که ضرب المثل مشهور این است که سگ وقتیکه دیوانه میشود صاحبش را هم می گزد. لطفا به این جملات ایشان توجه نمائید:
    ( د حيرانتيا او افسوس ځای خو دا دی چې زموږ روشنفکران په ډېره سطحي کچه فکر کوي. واضح خبره ده چې د ډيورنډ کرښه پر افغانستان باندي انګرېز ابليس تپلې او په دې کار کې يې دهغه وخت د افغانستان ظالم پاچا چې دميوند په جنګ کې يې له انګرېزانو سره لاس يوکړی و عبدالرحمان و)
    (برگردان: جای تعجب وتاسف دراینجاست که یک تعداد روشنفکران ما خیلی سطحی نگر تشریف دارند؛ این یک امر آشکار است که خط مرزی دیورند را انگلیسهای ابلیس صفت برمردم افغانستان تحمیل نموده ودرطرف مقابل انگلیس، پادشاه ظالمی که با انگلیسها دست خودرا درجنگ میوند یکی ساخته بود عبدالرحمن قرار دارد.)
    اینجا نیز من میگویم دست تان درد نکند عالیه جان با این اعترافات شجاعانهء تان دعا میکنم که خداوند ازعمر اشخاصی هریک اعظم سیستانی وعارف عباسی و ولی احمد نوری واحسان الله مایار کم کند وبرعمر گرانبهای شما بیفزاید. ازصد مرد فاشیست حقه باز یک زن فاشیست حقگو وحقنویس بهتر است. ولی با تمام این حسن نظریکه درقسمت شما دارم بازهم یک توصیهء دوستانه بشما میکنم که لطفا درهرجای که زنده گی میکنید به نزدیک ترین کلینک امراض روانی مراجعه کنید وخودتان را مورد آزمایشهای روان پژشکی قرار دهید که آیندهء تان خیلی خطرناک است. من بیم دارم که شما به سرطان مغزی دچار نشده باشید.


    اروپا تروریزم افغانی و ارتجاع آنرا پرورش میدهد ( مثال مالمو) Alia_rawi-0a62a-71886

    میرمن عالیه راوی اکبر نویسندهء فاشیست مشرب زنانه درمیان فاشیستان پشتون که تب قومگرایی افراطی ، اورا به سرحد جنون کشانده است وحالا هزیان سرایی میکند
    واما برگردیم به طارق جان بزگر خودما که یک پای خویش را دراخوانیزم گلبدینی وپای دیگرشان را درفاشیسم قومی پشتونی فرو برده اند.
    طارق جان بزگرنیز نظر به آنچه دربالا آنرا ازصفحهء فیس بوک شان نقل نمودم خواسته است با استفاده ازشعارهای کهنهء محروم بودن پشتونهای آنطرف مرز؛ بدیگر پشتونها ثابت کند که وی نیز ازدیگر همقطارانش درین راه پس نمانده است وشب وروز ازغم افغانهای آنطرف مرز خواب را برخویش حرام ساخته است.درحالیکه حقیقت غیراز آنچه است که طارق جان بزگر خواسته است آنرا به نمایش بگذارد.
    طارق بزگر قرار گفتهء یکی از اعضای حزب اسلامی درشهرکوپنهاگن دنمارک سابقهء گلبدینی دارد وزمانی یکی ازاعضای فعال حزب اسلامی گلبدین درپشاور درسالهای هشتاد ونود میلادی بوده است. حزبیکه خودش را داعیه دار اسلام ناب محمدی براساس برداشتهای افراطی سیدقطب ومحمد قطب ومودودی میداند ودرین راه هیچ تنظیم جهادی دیگر را باخودش همطراز نمیداند. رهبر فراری این حزب حالا هم مدعی است که تا وقتیکه یک نظام سچه وصد درصد اسلامی آنهم منتخب وبرخاسته از ارادهء مردم افغانستان درکابل بوجود نیامده است او اسلحه اش را بزمین نمیگذارد.
    این تناقض گویی منطقی با هذیان سرایی خانم عالیه جان راوی اکبر شباهت تام دارد. حکومت صد درصد اسلامی آنهم برخاسته ازارادهء مردم افغانستان. اولا اینکه جناب مهندس صاحب ازصد درصد اسلامی بودن آن به نود ونه نیم فیصد آن نیز قناعت ندارند، طبیعی است که اگر از صد درصد آن نود ونه نیم آن اسلامی وباقی غیر اسلامی باشد ایشان به جهاد مقاومت شان بخاطر تحقق آرمان شهدای جهاد؟؟؟؟؟؟؟! شان اسلحه را بزمین نمیگذارند؛ ولی اگر اراده وخواست اکثریت مردم افغانستان یک نظام سیکولار وغیر دینی باشد آنوقت تکلیف مردم با مهندس صاحب بکجا می کشد؟ بازهم جواب واضح است که دوام جنگ . چرا جناب مهندس صاحب این چنین نمی فرمایند که تا وقتیکه خودشان وخانواده واولادهایشان بنام حاکمیت اسلام وبرقراری نظام عدل الهی مانند فذافی وبن علی وعمربشیر مادام العمر براریکهء قدرت تکیه نزده اند نه آن حکومت ، اسلامی است ونه هم منتخب وبرخاسته از ارادهء مردم.
    اما پرسش دیگری که دررابطه به اعضای قومگرای حزب اسلامی بویژه جناب طارق جان بزگر مطرح میشود این است که چه پیوندی میان افکار ونظریات افراطی قومگرایانهء پشتونیستی ونظریات افراطی اسلامی وجود دارد؟ آیا یک انسان درعین زمان میتواند مدعی باشد که او هم مسلمان اسلامگرا است وهم سرطان قومیت پشتونی در رگها وشراین وجودش سرایت نموده است و سراپای وجودش را بیماری مزمن ولا علاج برتری جویی منحط وقرون وسطایی پشتونی گرفته است؟
    درجواب باید گفت که همانطوریکه میان افکار مارکس ولینین وگرایشهای قومی تره کی وامین پیوندی وجود ندارد؛ میان افکار سیدقطب ومحمدقطب ومودودی وگرایشهای قومی گلبدین وقریب رحمان سعید وطارق بزگر نیز هیچ پیوند وسخنیتی نمیتوان یافت.


    اروپا تروریزم افغانی و ارتجاع آنرا پرورش میدهد ( مثال مالمو) Muradazia_and_bazgar-f6933

    پشتونهای اسلامگرا وکمونیست مشرب درزمان حاکمیت جنرال نحیب الله احمدزی اختلافات ایدیالوژیکی شانرا بخاطر ترس از قوتگیری نیروهای غیرپشتون کنار گذاشتند وباهم دست دوستی دادند. این ائتلاف قومی وزبانی درکودتای شهنوازگلبدین خودنمایی کرد که با مقاومت نیروهای غیرپشتون روبرو گردید. کودتای مذکور سبب بیداری ملیتهای غیر افغان وپشتونهای غیرفاشیست در جناح پرچم ح.د.خ.ا گردیده وآنها را نیز انگیزه داد تاباجناح های موثر مجاهدین عمدتا غیر پشتون چون :جمعیت اسلامی وحزب وحدت اسلامی تماس گرفته وبرای سومین بار بساط حکومت های قبیلوی افغانی را برچینند. درین تصویرمرادزی پرچمی وحبیب الله غمخور خلقی پشتون درحال اهدای تقدیرنامه به طارق بزگر گلبدینی درشهراستوکهولم سوید دیده میشوند.
    حزب اسلامی برهبری گلبدین حکمتیار حزبی است که با رویکرد اسلام افراطی وارد میدان شده است ولی درحقیقت یک جریان افراطی قومی فاشیستی است ، درین حزب مانند حزب خلق برای تاجیکها وازبیکها وهزاره های حزب اسلامی؛ هرنوع تمایلات قومگرایانه کفر پنداشته میشود؛ ودارنده گان چنین گرایشها وتمایلات قومی بنام های التقاطی وستمی وحزبی های غیرمتعهد وغیر وفادار به مکتب اسلام ناب محمدی کوبیده میشوند ولی برای پشتونها چنین گرایشها وتمایلات قومی نمادی ازشجاعت وشهامت ومردانگی وبیداری وتعهد فکری پنداشته شده ودارنده گان چنین گرایشها وتمایلات قومی بنام حزبی های متعهد و وفادار ومجاهد وفعال مورد تقدیر وتحسین قرار میگیرند.
    برای این طبقه افراد؛ اسلامگرایی وکمونیزم حتی درشرایط کنونی سوسال دموکراسی و لیبرالبزم غربی وغیره هرکدام روپوشی اند برای تمایلات سیطره جویانه وهژمونیستی قومی.
    این گروه همانطوریکه به مبادی کمونیزم وفادار نماندند وخواستند کمونیزم را پشتونیزه نمایند؛ حالا میخواهند افکار وعقاید نظریه پرداران جنبش اخوان را نیز پشتونیزه نمایند وازآن یک غذای متعفن وبدبوی جدید را به جوانان بی خبر واحساساتی عرضه نمایند. ازهمین لحاظ است که یک تعداد صاحبنظران وتحلیگران سیاسی، افغانستان را قبر ایدیالوژی ها می نامند. اینها بخاطری افغانستان را قبر ومدفن ایدیالوژیها می نامند که هرایدیالوژی ونظریه ایی؛ چه ازفلاسفهء غربی وچه هم اسلامی که درطول اضافه تر ازیک قرن درین شوره زار به آزمایش گرفته شده است ناکام مانده اند ودرینجا مدفون گردیده اند.
    افغانستان کشوری است که برای بار نخست افکار واندیشه های لائیک وسیکولاریستی شاه امان الله وخصرش محمود طرزی را به زباله تاریخ سپرد. بعداز آن افکار واندیشه های سردستهء ناسیونالستان عقده مند پشتونی؛ سردار محمد داوود وبه تعقیقب آن اندیشه های نابغه های شرق هریک نورمحمد تره کی وحفیظ الله امین یکی پی دیگری به زباله دان تاریخ سپرده شده است.
    سپش افکار وعقاید اسلامگرایانهء افراطی سید قطبی ومحمدقطبی با برخوردهای توسعه طلبانه وهژمونیستی گلبدین حکمتیار با رقبای اسلامگرایش نیز زمینهء ظهور طالبان دیوبندی پشتونی را مساعدساخت وهمزمان با حوادث یازده هم سپتمبر بساط اندیشه های طالبانی دیوبندی نیز دفن گردید. حالا باید هرکسی ازخودش بپرسد که علت اینقدر ناکامی ودفن شدن ایدیالوژیها درین شوره زار چیست؟ آیا این نقص اندیشه ها وقلسفه های گوناگون است ویا اینکه درین شوره زار جایی برای روئیدن ونشو ونمای اندیشه های انسانی نیست؟
    چگونه است که افکار واندیشه های مارکسیستی ولینینستی بیش ازهفتاد سال بحیث یک ایدیالوژی حاکم بربخش بزرگی ازاروپای شرقی وحتی جهان اسلام حاکمیت داشت وحتی تا امروز درکشورهای نظیرچین و وینزویلا و ویتنام وکوبا وکوریای شمالی طرفدار دارد ولی درافغانستان کمونیست بودن چنان درافکار وعقاید مردم کوبیده شده است که صدا زدن کسی بنام کمونیست معادل به دشنام ناموسی بوی می باشد وهیچکسی حاضر نیست که علنا درملاء عام خودش را کمونیست ویا اته اییست بخواند.
    درحالیکه در دیگر کشورها حصوصا کشورهای اسلامی مثل عراق وایران ومصر وسوریه وپاکستان کمونیستها تا امروز احزاب وتشکیلات سیاسی علنی ونیمه علنی خویش را دارند وازکمونیست بودن خویش هم هیچ شرم وعاری نداشته وهیچ هراسی ازنیروهای اسلامگرای کشورهای شان بدل راه نمیدهند چرا؟
    درجواب باید گفت که نقص درخود مکاتب فلسفی وایدیالوژیها نیست بلکه نقص اصلی در هضم نشدن این فلسفه ها ونظریات در وجود سکاندان اصلی قدرت که برخاسته ازمحیط قبیلوی پشتونی می باشند نهفته است.
    مثلا: سیکولاریزم شاه امان الله خان را درنظربگیرید که با تطبیق نظامنامهء ناقلان پشتون به شمال افغانستان؛ ایجاد خط کشی میان زبان فارسی وغیر فارسی باشنده گان این سرزمین ؛ دادن امتیازهای قبیلوی به سران وخانهای قبایل آنطرف ازکیسهء بیت المال وغیره اقدامات قومگرایانهء وبرتری جویانه تمام برنامه های بظاهر مترقی وی را به صفر ضرب نمود وابتداتی ترین تکانها برای سقوط حاکمیتش ازهمان جنوب وشرقی آغازگردید که اوبخاطرامتیازدادنهای بی رویه وغیرقانونی به آنها ازهیچ اشتباه وخطای تاریخی دریغ نورزید.
    بعدا سردار داوود را مدنظر بگیرید که وی بخاطر ایجاد افغانستان بزرگ ازآمو تا اباسین چه بازیهای کثیفی نبود که انجام نداد.
    اوبخاطر تحقق بخشیدن به این آرمان شوونیستی قومی اش ابتدا لویه جرگهء نمایشی سال 1949 را دایرنمود ؛ تمام معاهدات ومواثیق دولتهای قبلی افغانستان را با هندبریطانوی ملغی اعلام نموده و در دشمنی با پاکستان تا سرحد آماده گی جنگی نیروهای دوطرف درامتداد سرحدات پیش رفت واگرمیانجیگری ها ومساعی صلحدوستانهء جمال عبدالناصر وشاه ایران نمی بود خدا داند که امروز وضعیت جغرافیوی این منطقه به چه شکل می بود.
    آری!
    سردار محمد داوود در دوران نخست وزیری اش بمدت ده سال عملا افغانستان را ازحالت بیطرفی آن خارج نموده ودربست آنرا دراختیار شورویها قرارداد وبعد به حمایت وپشتیبانی همان شوروی بوسیلهء کودتای نظامی بار دیگر بقدرت مطلقه دست یافت وبعدا بوسیلهء حزب چپی قبیلوی خلق خود وخانواده اش نیست ونابود گردیده ونام بدی ازخود بحیث یک فاشیست دیوانه درتاریخ بجا گذاشت.
    تمایلات خودخواهانه وکیش شخصیت دروجود این سردار دیوانه بحدی بود که حتی شخصیتهای ارجمند، آگاه وغیرفاشیستی چون زنده یاد محمد هاشم میوندوال را که خود پشتون بود نیز حتی بحیث یک شهروند عادی درزیرسایهء حاکمیت ظالمانه واستبدادی اش تحمل کرده نتوانست. همان هاشم مینواندوال که طرفداردموکراسی واقعی بود وتنوع قومی وایتنکی درافغانستان را به باغی تشبیه کرده بود که درآن گلهای رنگارنگ وجود دارد. شخصیتی که مخالف هرنوع دیکتاتوری وتبعیض قومی وهژمونیزم خاندانی بود وخواهان ایجاد نظام مردم سالار براساس قانون وآزادی بیان بود ولی دیده شد که حتی همین شخصیت پشتون نیزبرای داوود قابل تحمل نبود، هم اورا ازبین برد وهم مسؤولیت کشته شدنش را درانظارعامه انتحار اعلام نمود ولی درمحافل غیر رسمی جناح پرچم ویک صاحبمنصب پولیس بنام صمدازهر را مسؤول قتل وی تبلیغ وشایع ساخت . تا با یک تیر دوهدف را شکارنماید، هم نقش خودش را درین جنایت پنهان نمود وهم خواست که جناح قدرت مند سیاسی دیگری چون جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان را بدنام سازد.
    (لطفا به مقاله های آقایان هریک سیدآقا هنری، عبدالحمید محتاط وصمدازهر درسایتهای کابل ناته وگفتمان دربارهء شخصیت محمدهاشم میوندوال وچگونگی کشته شدن وی رجوع شود).
    اما امروزخیلی جالب است که این موضوع را طرفداران ایدیالوژیک احزاب اسلامگرای افغانستان خارج ازمرزهای افغانستان درک کرده اند که پشتونهای اسلامگرا درافغانستان به مبادی افکار اسلامگرایی فقط درشعار وکلمات وظواهر ریش وعبا وقبا اکتفا می نمایند وهیچ باور وعقیدهء درونی به شعارهای شان ندارند. چنانچه که محمود مرسی رئیس جمهورمصرمربوط حزب اخوان المسلمین ازملاقات باسه تن ازشخصیتهای بلند پایهء حزب گلبدین وحزب سیاف خود داری ورزیده است.
    سایت انترنتی روهی یکی از سایتهای مزخرف ومتعصب پشتو گزارش داده است که چندی پیش سه تن ازنماینده گان سرشناس احزاب اسلامگرای افغانستان هریک محمدزمان مزمل سابق عضوشورای مرکزی حزب اسلامی؛ حاجی فرید سخنگوی سابق گلبدین حکمتیار واحمدشاه احمدزی سابق معاون سیاف وفعلا رهبر حزب افتدار ملی طی سفری به قاهره خواستار ملاقات با محمود مرسی رئیس جمهور مصرشدند تا پیروزی جنبش اخوان را بوی تبریک بگویند ولی بعداز چند روز اقامت درقاهره سرانجام یک مامور پائین رتبهء وزارت خارجهء مصر به اطلاع شان میرساند که محمود مرسی بخاطر مصروفیتهای شباروزی اش نمیتواند باشما ملاقات نماید وآنها اگر مسایل ضروری برای گفتن داشته باشند میتوانند آنرا باوی درمیان گذاشته واو مطالب را به رئیس جمهوری منتقل می نمایند. هیئت مذکور با سرافگنده گی دوباره عازم کشورشان میگردند.
    شاید محمود مرسی حق بجانب باشد، زیرا سقوط دولت داکترنجیب الله احمدزی وموضعگیریهای رهبران اسلامگرا منجمله انعطاف ناپذیری وناشکیبایی گلبدین حکمتیار دربرابرپیشنهادات ومیانجیگری های شخصیتهای اخوانی واسلامگرا چون محمدقطب وحسن ترابی وغیره که سبب جنگهای خانمانسوز وقطب بندیها وشکل گیری ائتلافهای رنگارنگ ومتناقض درافغانستان گردید حزب اخوان المسلمین درمصر واحزاب اسلامگرای دیگر را درسایر کشورهای عربی وغیر عربی دروضعیت سخت اسفناک قرار داد.


    اروپا تروریزم افغانی و ارتجاع آنرا پرورش میدهد ( مثال مالمو) Ikhwani-4558a

    این سه چهرهء کثیف وقومگرای متعصب هریک حاجی فرید سخنگوی گلبدین، زمان مزمل عضوسابق شورای حزب گلبدین واحمدشاه احمدزی دزد وزر اندوز که حالا نیم کابل را خریده است سالهاست که بنام اسلام وجهاد تجارت کرده اند ولی حالا بحدی رسوا گردیده اند که مراجع که ازآنجا تغذیهء فکری شده اند این ها را ازقطار اسلامگرایان خارج ساخته اند. محمود مرسیی رئیس جمهوری اخوانی الاصل مصرازملاقات بااین چهره های بدنام خود داری نموده است. (منبع خبر: سایت روهی)

    حسنی مبارک ودیگردیکتاتوران جهان عرب چون بن علی وقذافی وغیره درسالهای راکت پرانی های گلبدین همیشه وضعیت افغانستان را دستاویزی برای کوبیدن احزاب اسلامگرا درکشورهای متذکره قرار دادند. بناء محمود مرسی که آن حالات را اکنون بیاد می آورد نفرت عجیبی ازاسلامگرایی نوع افغانی در ذهنش پیدا میشود وبرهرچیزیکه رنگ افغانی داشته باشد تف میکند.

      مواضيع مماثلة

      -

      اكنون الجمعة 17 مايو 2024 - 14:18 ميباشد