پندار نو

هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
پندار نو

سایت مستقل و غیر وابسته به احزاب و گروه های سیاسی


    من محمدابراهیم خان گاوسوارراپای پیاده دیده بودم

    avatar
    admin
    Admin

    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20
    20120811

    من محمدابراهیم خان گاوسوارراپای پیاده دیده بودم  Empty من محمدابراهیم خان گاوسوارراپای پیاده دیده بودم

    پست  admin



    نگارنده و طنز نویس گرانقدر جناب سید موسی عثمان هستی برای چند ماه در انترنت نبود.من سخت پریشان شدم و از طریق همین صفحه جویای احوال شان شدم.
    بی اندازه خرسندم که دو هفته پیش در سایت پربهای آریایی دو نوشته شانرا خواندم.برای خودشان و خانوادهء گران ارج شان و همه بازماندگان بزرگمرد انقلابی ( محمد عثمان خان پروانی) سعادت و بهروزی آرزو میکنم
    .

    پندار
    .............................
    من محمدابراهیم خان گاوسوارراپای پیاده دیده بودم  Hasti7

    سید موسی عثمان هستی

    بودم آن روز من ازطائفه ای دزدکشان

    که نه ازتاک نشان بودونه ازتاک نشان

    از خرابات نشینان چه نشان می طلبی

    بی نشان ناشده ایشان نتوان یافت نشان

    فکرمی کنم این بیت ازجامی است
    من به تمام مورخین وقلم بدستان وطنم سخت احترام به آنهادارم وبه ایشان بخاطرفضیلت قلم شان ارج می گذارم شوخی های طنزگونه مراهجووتوین نپندارندشوخی نمک زندگی است

    آری باشوخی میگویم دیروزباسانسورقلم سخت مخالف بودم وامروزکه می بینم هرکس که دل اش بخواهدبی مسوولیت می نویسدونام آن رانوشته راتاریخ می گذاردحتااسخباراتی های وطن ما



    خانه کمپیوتر،سایت،فیس بوک ،چاپ های بی سانسورخراب شودومرگ بردموکراسی بی بندوبارزمان بوش

    من که ازمورخین تازه کاروطنم همیشه می ترسم نمی خواهم که خانۀ زنبوررابه اتش قلم بکشم وزنبورهابرسررویم بریزندولی دیوانگی های زنبوران که مانع رفت وآمدعابرسبیل می شودانسان رامجبورمی سازدکه آن خانه زنبورابه آتش بکشددربارۀ محمــــد ابراهیــــم خــــان گــــاوســــوارآگاهانه یاغیراگانه ویاخوشبینانه چیزهای نوشتنداین نوشته هارعدوبرق های قلمی برپیکردرخت کهن سال مبارزات محمــــد ابراهیــــم خــــان گــــاو ســــوارصدمه زد

    تاریخ نه مشاطه میخواهدنه مشاطه گرصافکاری بروی تاریخ تغیردادن چهره است مورخ چیره دست نبایدتغیرچهره دادکه تغیردادن چهره تاریخ جفااست برتاریخ اگرموخذ ثابت بدست نیاوردی چهره تاریخ را لطفاًمسخ مکن

    محمدابراهیم خان گاوسوار، میرعلی گوهرشاه خان غوربندی وسیداسماعیل خان بلخی که اکثر وقت با هم یکجامی بودندوهرسه دوستی نزدیگ باخانواده ماداشتندنه یکباردوباربارهاهرسه را درخانه خودشان ویادرخانه خودمان به پای صحبت شان نشسته ام وآنهاحق بزرگی وکاکا گی رابه من داشتند

    گرچه سال تولداورااشتباه نوشتندمن به جای تولد،سال تولدوبودوباش اوومبارزات اوکاری ندارم

    بیاددارم زمستان بودمحمدابراهیم خان گاوسواردرآن وقت درجوی دخترچهادهی غوربندزندگی می کردباروان شادمیرعلی گوهربخانه مادرپروان آمدن

    پدرم درخانه نبودمن مهماندارهردوکاکابودم

    چون بارهادردماغم خطورمی کردکه چرامحمد ابراهیم خان را گاوسوارمی گویندچون شهیدایشان نبی هم دوست پدرم بودواو چهارهزارگاومیش داشت من که به خانه آن دراورسچ تخاررفته بودم دیده بودم که نوکران ایشان نبی هم سرگاوها سوارمی شوندوهم چوب وعلف راسرگاوهابارمی کردندوازیکجابه جای دیگر نقل می دادندولی بازهم تشویش داشتم که بایدبدانم چراچنین تخلص جالب رامحمد ابراهیم خان به خودانتخاب کرده

    چون می دانستم که محمدابراهیم خان گاوسوارازهزاره جات است نه ازکوهای سربه فلک پامیرکه مردم آن سرزمین سرگاومیش ها سوارمشوند

    امروزپدردرخانه نبودشوربای گوشت قاق درخانه ماپخته بودندمن شورباراآوردم هرسه دریک کاسه نشستیم شورباراخوردیم بعدازنان چای آوردم میرعلی گوهرآقایک پیاله چای گرفت پیاله اقاصاحب تمام نشده بودلحاف صندلی راکمی سرسینه خودکش کرداوراخواب بردمحمد ابراهیم خان گاوسوارروی خودرابه طرف من کردگفت چون سرک غوربند پروان خامه وکپرک زیادداردمادرموترچکله آمدیم اقاصاحب خیلی خسته شدبگذارتاپدرات تشریف بیاوردرفع خستگی کندآهسته حرف بزنیم

    چراکه پدرات بیایدماتا ناوقت شب می نشینیم همانطورهم شد

    پیش ازاینکه پدربیایدکه اگرپدردرمجلس باشدمن غیرشنیدن حرفهای بزرگان حق حرف زدن حتاسوال کردن راندارم

    نه اینکه پدردکتاتوربودفرهنگ وکلچراین حق رادرمقابل بزرگان ازمن گرفته بوددرمجلس بزرگان همیش چشمم می دید گوشم می شنیدزبانم لال بود

    این سوال که چرامحمد ابراهیم خان گاوسوارتخلص می کندسالها دردماغم خطورمی کردامروزکه من درغیاب پدروبزرگان حق صحبت رابابزرگان پیداکرده بودم خواستم سوالی که جواب آن رانمی دانستم بدانم

    بسیاربااحتیاط گفتم کاکامعذرت میخواهم گستاخی فکرنکنیدسالهااین سوال دردماغ من خطور کرده که کاکای بزرگوارم چراگاوسوارتخلص می کنداو که مردآرام بودکنایه وطنز وشوخی ازاوکمترشنیده بودم تبسم کردگفت به فکرتواسپ سوارویاخرسوار تخلص می کردم؟من سکوت کردم وحق بخودندادم دیگرچیزی بگویم مردبرگوارانقلابی پیاله چای رابرلبان خودرساندگلوتازه کردگفت :جان کاکامن بارهابااین سوال روبروشده ام دوستان نزدیگم بشمول پدرشماهمه می دانندکه من چراگاوسوارتخلص می کنم من تراپسرباهوش یافته ام گرچه شرایطی که موجوداست من نبایددرقسمت تخلص خودم چیزی بگویم

    جان کاکاکسی نمی داندکی ازکی قبل فوت می کندشماجوان هستیدوتاریخ عصرماشماهستیدباامانت درسینه نگهدارید،من بتو واقعیت می گویم من این تخلص سرخودنگذاشتم این تخلص به من مردم شریف ودردکشیده هزاره داده

    گفت فرمانی سردارمحمدهاشم خان درقسمت مالیه و وسرچرب بی بی سرهزاره هاصادرکردکه فرمان امیرعبدالرحمن خان جلادفراموش قوم هزاره شد

    من ملک قریه بودم وازیک خانواده سرشناس چارۀ جزبغاوت دربرابراین فرمان مردم ستم دیده هزارنداشت نه تنهااین فرمان کمرشکن بودحتامردم رامجبورمی کردازدیارخودفرارکندهمان طورهم شداکثرمردم ازخانه محل بودوباش خودفرارکردند

    من که ازیک خانواده سرشناس وکمی باسوادترازدیگران بودم بزرگان قوم رادریکشب تاریک که حاکم مستبدسردارمحمدهاشم خان خبرنشود

    شماراخدا ازازگرفتن کورواززدن کروازحاکم وعلاقداربی تیلفون نجات دهدنه حکمران پیش اومی رودونه حاکم وعلاقدارپیش حکمران احکامی راکه عارض آورده توسط علاقداروحاکم بی تیلفون پاره می شودوچندپس گردنی هم به پس سرعارض زده می شودواگرزیاترحاکم وعلاقدارازآوردن احکام مقامات بالا قهرودلخورشودعارض رازندانی هم می کندحاکم ماهم بی تیلفون بوداوراما میرغضب نام مانده بودیم

    من پنهان بیخبرازمیرغضب مردم جمع کردم راجع به این فرمان همراه شان حرف زیادزدم یکی ازریش سفیدان قوم گفت که سرارمحمدهاشم خان آدم سرتنبه وگاوزوراست قیام مادربرابرفرمان سردارهاشم خان روزی رابیادمردم ماخواهدآوردکه سرکفن کش قدیم یعنی امیرعبدالرحمن خان شکربکشیم

    من بخاطری که مردم رادلداری داده باشم گفتم سردارمحمدهاشم خان اگرمردگاوزوراست من گاوسوارهستم همه خندیدن گفتندگاوسوارصاحب شماپیش ومابدنبال شمااین تخلص به من بزرگان هزاره داده ومن به این تخلص افتخارمی کنم

    من نوشته های قبلی نویسندگان درقسمت محمدابراهیم خان گاوسوارخوانده بودآن راباددل نویسنده فکرکرده بودم وقتیکه نوشته استادچیره دست تاریخ نویس وطنم آقای نصیرخان مهرین خواندم آن وقت ترسیدم بادرنظرداشت وجدان چیزکی راجع به تخلص زنده یادمحمدابراهیم خان گاوسوارازبان خوداش نوشتم امورمملکت خویش خسروان داند

    من که هستم تاریخ این زمان

    تونپرس موخذو، ازنام ونشان

    یاوه گویی ویاوه سرایی تا کی

    گرندانی ، قلم بگذار درقلمدان

    شاعربیترازو
    مُشاطرة هذه المقالة على: reddit

    لا يوجد حالياً أي تعليق

      مواضيع مماثلة

      -

      اكنون الأحد 19 مايو 2024 - 21:15 ميباشد