پندار نو

هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
پندار نو

سایت مستقل و غیر وابسته به احزاب و گروه های سیاسی


    کمونيسم؛ عالی‌ترين شکل دمکراسی

    avatar
    admin
    Admin

    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20
    20120515

    کمونيسم؛ عالی‌ترين شکل دمکراسی Empty کمونيسم؛ عالی‌ترين شکل دمکراسی

    پست  admin






    کمونيسم؛ عالی‌ترين شکل دمکراسی Main.php?g2_view=core
    اواخر آوريل ١۹۹٢، يعنی درست ٢٠ سال پيش، رييس‌جمهور وقت کوبا «فيدل کاسترو» و «توماس بورخه» فرمانده انقلاب ساندينيستی
    نيکاراگوئه، که روز ۳٠ آوريل سال جاری از ميان ما رفت، برای يک گفت‌وگوی ١٠ ساعته در هاوانا با يکديگر ملاقات کردند. تحت تأثير آثار هنوز ملموس تلاشی سوسياليسم در اروپای شرقی، دو شخصيت انقلابی به بحث و تبادل نظر نشستند که اين تحولات چه اهميتی برای منطقه و برای جهان به طور کل خواهد داشت. پروتکل اين نشست مجموعه ۳٠٠ صفحه‌ای شد که در همان سال در هاوانا زير نام «Un grano maiz»، جمله‌ای از قهرمان ملی کوبايی، خوزه مارتی: «تمام شهرت و آوازه جهان روی يک دانه ذرت جای می‌گيرد» انتشار يافت. به مناسب مرگ توماس بورخه و سالگرد انتشار اين کتاب بخش کوچکی از اين کتاب را منتشر می‌کنيم.
    تارنگاشت عدالت

    گفت‌وگوی «فيدل کاسترو» و «توماس بورخه» در مورد پی‌آمد‌های تلاشی سوسياليسم در اروپا، تضاد بين شمال و جنوب و حاکميت واقعی خلق
    کمونيسم؛ عالی‌ترين شکل دمکراسی Main.php?g2_view=core


    اواخر آوريل ١۹۹٢، يعنی درست ٢٠ سال پيش، رييس‌جمهور وقت کوبا «فيدل کاسترو» و «توماس بورخه» فرمانده انقلاب ساندينيستی نيکاراگوئه، که روز ۳٠ آوريل سال جاری از ميان ما رفت، برای يک گفت‌وگوی ١٠ ساعته در هاوانا با يکديگر ملاقات کردند. تحت تأثير آثار هنوز ملموس تلاشی سوسياليسم در اروپای شرقی، دو شخصيت انقلابی به بحث و تبادل نظر نشستند که اين تحولات چه اهميتی برای منطقه و برای جهان به طور کل خواهد داشت. پروتکل اين نشست مجموعه ۳٠٠ صفحه‌ای شد که در همان سال در هاوانا زير نام «Un grano maiz»، جمله‌ای از قهرمان ملی کوبايی، خوزه مارتی: «تمام شهرت و آوازه جهان روی يک دانه ذرت جای می‌گيرد» انتشار يافت. اين کتاب به آلمانی هنوز ترجمه نشده. به مناسب مرگ توماس بورخه و سالگرد انتشار اين کتاب بخش کوچکی از اين کتاب را منتشر می‌کنيم.
    *****
    توماس بورخه: می‌توان گفت که تاکنون کوبا به نحوی مانند صخره مستحکمی برای ايده و عمل انقلابی استوار مانده. نمی‌توان منکر شد که سوسياليسم در اتحاد جماهير شوروی و اروپای شرقی فروريخته است و نمی‌توان منکر شد که کوبا برقرار مانده است. «منتسکيو» می‌گفت تاريخ جنجالی است که به خاطر برخی از وقايع به راه انداخته می‌شود، ولی اين چيزها واقعيت اند و نه فقط سروصدا و جنجال، نقطه‌های اوجی در تاريخ که نمی‌توانند زير سؤال برده شوند. فيدل، آيا اين‌مسايل به معنای جای گرفتن در تاريخ است؟
    فيدل کاسترو: توماس، من در اين مورد با تو هم‌نظرم که واقعيت بقای انقلاب کوبا تا لحظه کنونی برای خود يک واقعه واقعاً پراهميت است.
    می‌خواهم بگويم، هنگامی که اردوگاه سوسياليستی متلاشی شد و کشور ما تنها کشوری ماند که از طرف امپرياليسم با نفرت تمام مورد حمله قرار داشت (با اين‌که ما تنها کشور سوسياليستی نبوديم)، تنها تصميم ما برای ادامه کار بسيار مهم بود. نبايد فراموش کنيم که کره يک کشور سوسياليستی است، چين يک کشور سوسياليستی است و ويتنام يک کشور سوسياليستی با شايستگی‌های فوق‌العاده‌ای است. ما تنها کشور سوسياليستی نيستيم، ولی در مرکز و کانون خشونت و تهديد امپرياليسم قرار گرفته ايم و سازوکار امپرياليسم عليه ما کوبايی‌ها و عليه انقلاب کوبا متمرکز شده است.
    آن‌ها ما را با تمام وسايل مورد حمله قرار می‌دهند و اين هدف را دنبال می‌کنند که انقلاب ما را نابود سازند. اين واقعيت ساده که کوبا پس از تلاشی اردوگاه سوسياليستی و نابودی اتحاد جماهير شوروی تصميم گرفت به راه خود ادامه دهد و همه خطرات و چالش‌های ناشی از آن را با رغبت متحمل شود، يک واقعه پراهميت در تاريخ است، اگر انسان با نگاهی عينی به وقايع و يا ارزش‌ها بنگرد.
    آن‌چه که ما کرديم، مهم بود. اميدوارم که قادر باشيم در آينده نيز به آن‌چه که تا امروز انجام داده ايم وفادار بمانيم و می‌خواهيم که در مقابل هر نوع تهديد و خطری نيز وفاداری خود را حفظ کنيم.
    تو امروز بعد‌ازظهر شاهد بودی که چه تعداد از مردم آمريکای لاتين با چه اميدهايی نزد ما آمدند و از ما خواستند: «مقاومت کنيد! مبارزه کنيد!» ما هنوز بايد ثابت کنيم، تا چه حد قادريم مقاومت و پيکار کنيم و من اطمينان دارم که خواهيم توانست مقاومت کنيم.
    توماس بورخه: شما بدون شک اطمينان عميقی داريد و من هم به آن معتقدم. آيا به اين معنی است که انقلاب کوبا آغاز يک رستاخيز گزينه سوسياليستی در سطح جهان است؟
    فيدل کاسترو: فکر می‌کنم که ما از اصول مشخصی دفاع می‌کنيم که در شرايط کنونی سردرگمی در سطح جهان و در شرايط سلطه اپورتونيسم بسيار پرارزش و مهم اند.
    بشريت تاکنون شاهد يک چنين شکوفايی ارتجاع و قدرت امپراتوری نبوده است. ولی اين بدان معنی نيست که اين وضعيت هميشگی و ابدی است، بلکه برعکس. اين امپراتوری به علت وجود انواع تضادها، دچار درماندگی است. ولی ما در اينجا هم‌نظريم که در حال حاضر برای مردم مترقی، برای کليه انسان‌های واقعاً دمکرات و برای کليه مردم انقلابی، حفظ ارزش‌ها دارای اهميت ويژه‌ای است. ولی تصور می‌کنم، آنچه که بايد رخ دهد، رخ خواهد داد و دوران ديگری فرا خواهد رسيد، زيرا ما در حال حاضر درست در مرکز يک موج عظيم ارتجاعی قرار گرفته ايم، ولی پس از آن يک موج انقلابی در سطح جهان پديد خواهد آمد. غير قابل اجتناب است. حال با ما و يا بدون ما، اين موج انقلابی و مترقی در جهان پديد خواهد آمد. وقتی که می‌گويم انقلابی، منظورم اهدافی است که با اين ايده دنبال می‌گردد و نه شکل مبارزه آن. آن لحظه فراخواهد رسيد که ايده‌های مترقی، ايده‌های دمکراتيک و عدالت‌خواهانه مجدداً کفه ترازو را تغيير خواهند داد. حال با ما و يا بدون ما (...)
    توماس بورخه: بدون شک ايالات متحده آمريکا و کشورهای هم‌پيمان آن از آن‌چه که در آنجا (اتحاد جماهير شوروی و اروپای شرقی) رخ داد خوشحال شدند و يا خوشحالند. يکی از رؤسای کشورهای اروپايی محرمانه به من گفت که دلش برای اتحاد جماهير شوروی تنگ شده، که البته بيانات شما را تأييد می‌کند. در اواخر دهه ۸٠ شراکت خلاق‌تر سازمان‌های بين‌المللی در مورد مسأله عدالت بسيار مشهود بود. چرا اين گرايش شکست خورد؟ و به نظر شما آيا ممکن است آن را مجدداً احياء کرد؟
    فيدل کاسترو: اين درست است که در سازمان ملل متحد بيش از ده سال پيش گرايش مثبتی وجود داشت. منشور حقوق و وظايف اقتصادی کشورها به تصويب رسيد. در مورد نظم اقتصاد جهانی نوينی تصميم گرفته شد، مؤسسات سازمان ملل در سطوح مختلف کوشش کردند تا رهيافت‌هايی برای معضلات بشری بيابند. آن‌ها توجه خود را معطوف کودکان، زنان، رشد، فرهنگ، تأمين بهداشتی، محيط زيست، هنر و مسايل بسيار ديگری کردند. من فکر می‌کنم که سازمان ملل متحد روی‌هم‌رفته نقش مثبتی ايفاء کرد، ولی از لحظه‌ای که سازمان ملل متحد و به ويژه شورای امنيت به ابزار سرکردگی ايالات متحده آمريکا مبدل شدند، وضعيت نگران کننده‌ای برای جهان به وجود آمد.
    مسايل مختلفی به اين امر کمک کردند، تنها فروپاشی اردوگاه سوسياليسم و انحلال اتحاد جماهير شوروی مقصر نبودند، بلکه وقايعی چون جنگ خليج و اشتباهاتی که توسط برخی از کشورهای جهان سوم صورت گرفت، مثلاً از طرف خود عراق که روی سينی طلا اين امکان را به ايالات متحده تقديم کرد تا خود را آقای جهان احساس کند و در آنجا يک جنگ با تکنولوژی پيشرفته به راه اندازد و و نقش خود را به عنوان ژاندارم جهانی توسعه بخشد و در نتيجه با امکان مانورهای ساده در شورای امنيت غالب گردد.
    توماس بورخه: بازهم می‌پرسم، تحت شرايط فعلی شما چه تضادهايی را انتظار داريد؟ به طور مشخص تضاد بين شمال و جنوب در آينده به چه شکلی بروز خواهد کرد؟
    فيدل کاسترو: توماس تو از من سؤال‌هايی می‌پرسی که بايد در موردش فکر کنم. من تمام روز در مورد اين مسايل فکر نمی‌کنم و زياد هم وقت ندارم که مسايل را تئوريزه کنم و يا روی اين تمام اين مسايل تعمق کنم، به ويژه در شرايطی که حجم زيادی از کار عملی در انتظار ماست. ولی با اين حال کوشش می‌کنم به طور اجمالی برخی از سؤال‌های تو را پاسخ گويم.
    وضعيتی که جهان در حال حاضر با آن مواجه است اولين و اصلی‌ترين تضاد، تضاد بين منافع کشورهای جهان سوم و کشورهای پيشرفته سرمايه‌داری است. آن را می‌توان به تضاد بين کشورهای «جهان سوم» و امپرياليسم، هم در سطح اقتصادی و هم سياسی تعبير کرد. تضاد بين کشورهای «جهان سوم» و سرکردگی ايالات متحده آمريکا به مراتب گسترده‌تر خواهد بود، چون کشورهای بسيار ديگری را نيز که به «جهان سوم» تعلق ندارند، در برمی‌گيرد.
    يک تضاد مهم ديگر که به نظر من پديد خواهد آمد، بين قدرت‌های اقتصادی بزرگ سرمايه‌داری، تضاد بين منافع ايالات متحده و منافع ژاپن، و آسيای جنوب شرقی و همين‌طور جامعه اقتصادی اروپايی خواهد بود. اين‌ها تضادهای عميقی هستند که در آينده رشد خواهند يافت. (...)
    توماس بورخه: تصور می‌کنيد که نئوليبراليسم يک دکترين اقتصادی ساده است و يا اين‌که يک پروژه سياسی برای ابدی کردن نظم اقتصادی کنونی؟
    فيدل کاسترو: نئوليبراليسم تنها سعی ندارد نظم اقتصادی کنونی را هميشگی کند، بلکه آن ‌را بدتر، وحشتناک‌تر و غيرعادلانه‌تر می‌کند و جهان را متناسب با منافع ايالات متحده آمريکا و کشورهای پيشرفته سرمايه‌داری تنظيم نمايد.
    نئوليبراليسم ايدئولوژی امپرياليسم در فاز سرکردگی کامل او در سطح جهان است. اين ايده‌ها بايد به بقيه کشورها تحميل گردد، ولی کشوری که اين ايده را به اجرا نمی‌گذارد، ايالات متحده آمريکاست، زيرا ايالات متحده آمريکا از کشورهای «جهان سوم» و کشورهای آمريکای لاتين می‌خواهد که کسری بودجه نداشته باشند در حالی‌که به خود اجازه داشتن اين موقعيت لوکس را می‌دهد که بيش از ۴٠٠ ميليارد دلار کسری بودجه داشته باشد، که آن‌ها را در جهان به ماشين مفت‌خوری تبديل می‌کند.
    مثالی بزنم: سياست ايالات متحده آمريکا و صندوق بين‌المللی پول به چه چيز شباهت دارد؟ اين سياست با يک بازی فوتبال (امريکن فوتبال) که ورزش شناخته شده‌ای است، شباهت دارد که بين قهرمانان المپيک و بچه‌های مهدکودکی انجام می‌گيرد. ولی با مقررات مشابه. يعنی آن‌ها از کودکان مهد کودک می‌خواهند که برای گل زدن، توپ را از مرکز زمين، ۵٠ متر دورتر تا دروازه با خود حمل کنند و همين شرايط نيز برای قهرمانان المپيک صادق است. منصفانه اين است که اگر کودکان توپ را ٢٠ سانت حمل کردند، گل حساب شود و اگر قهرمانان المپيک آن را ۵٠ متر با خود بردند، گل محسوب شود. يعنی بازی بايد تحت شرايطی صورت گيرد که برای دو طرف مشابه نيست. ولی ايالات متحده و صندوق بين‌المللی پول بازی را با شرايط مشابه ترتيب می‌دهند: مبادله آزاد، بدون پشتيبانی از صنايع ملی.
    مردم آمريکای لاتين در قبال اين وضعيت دچار يأس و نااميدی هستند. من از شخصيت‌ها و رهبران سياسی سخن نمی‌گويم، بلکه منظورم کارشناسان، روشنفکران، نويسندگان، دانشمندان، پزشکان، معلمين و مهندسين است. من در گردهم‌آيی‌های مختلفی شرکت داشتم که اين افراد سخن می‌گفتند و تصويری که آن‌ها امروز ترسيم می‌کنند، توماس، خيلی وحشتناک‌تر، بی‌چشم‌اندازتر است تا ۳٠ سال پيش، يعنی در آغاز انقلاب.
    اين تنها مسأله زمان است، زيرا آن‌ها با اين سياست بمب ساعتی در آمريکای لاتين را به کار می‌اندازند. ما منتظر چه هستيم؟ منتظر آنيم که همه چيز منفجر شود تا ما در مورد اين مسأله به تعمق بنشينيم؟ اين راه آينده‌ای ندارد و به نظر من اين وظيفه مهم سياست‌مداران، نيروهای مترقی و دمکرات آمريکای لاتين است که دقت کامل خود را متوجه آن سازند که چه چيز لازم است. در غير اين صورت محکوم به بردگی خواهيم بود. ما محکوم خواهيم بود که تاريخ کشف آمريکا و پشتکيستادورها بار ديگر تکرار گردد، تا شايد ۵٠٠ سال بعد به خاطر آورده شود که سياست نئوليبرالی اعمال شده بود.
    تصور نمی‌کنم که اين واقعه رخ دهد. در مدتی کوتاه‌تر از ۳٠ سال جمعيت ما به ۸٠٠ ميليون نفر خواهد رسيد و ۸٠٠ ميليون انسان را نمی‌توان مانند ساس له کرد و آن‌ها نمی‌توانند عليه صدها مليون انسان، عليه سرخ‌پوستان جديد که امروز ما هستيم و آن‌ها قصد تسخير ما را دارند، تاريخ اکتشاف و کنکيستادورها را تکرار کنند.
    کمونيسم؛ عالی‌ترين شکل دمکراسی Main.php?g2_view=core
    توماس بورخه: فيدل، دمکراسی برای شما چيست؟
    فيدل کاسترو: کوتاه بگويم دمکراسی قبل از هر چيز، به گفته آبراهام لينکلن دولت خلق به دست خلق و برای خلق است.
    برای من دمکراسی اين است که دولت با خلق رابطه بسيار نزديکی داشته باشد، که از خلق برخاسته باشد و پشتيبانی خلق را به دنبال دارد و هم خود را صرف آن می‌کند تا برای خلق و برای منافع خلق فعاليت و مبارزه کند. برای من دمکراسی دفاع از حقوق شهروندان است، از جمله حق استقلال، حق آزادی، حق عزت و مرتبت ملی، حق برخورداری از احترام. برای من دمکراسی به معنی برادری بين انسان‌ها، برابری واقعی بين انسان‌ها، داشتن امکانات مشابه برای انسان‌ها است، برای هر انسان خردمند و هر موجود انديشه‌ورزی.
    به نظر من دمکراسی بورژوايی و سرمايه‌داری هيچ‌يک از عناصر فوق را در نظر نمی‌گيرد. سؤال می‌کنم، چگونه می‌توان در کشوری که اقليت صاحب ثروت عظيمی است، در حالی که ديگران بی‌چيزند، از دمکراسی سخن گفت. کدام برابری، کدام برادری می‌تواند بين گدا و ميليونر موجود باشد. فقرا، مردم بی‌بضاعت و استثمارشدگان دارای کدام حق و حقوق اند؟ (...)
    توماس بورخه: شما می‌گوييد سيستم کوبايی دمکراتيک‌تر از هر سيستم ديگری است. چرا؟
    فيدل کاسترو: فکر می‌کنم که تحت شرايط نابرابری اجتماعی، تحت شرايط بی‌عدالتی اجتماعی، در جوامعی که بين فقير و غنی تقسيم شده است، دمکراسی واقعی نمی‌تواند ممکن باشد. من فکر می‌کنم که دمکراسی تنها در سوسياليسم می‌تواند وجود داشته باشد و معتقدم که بالاترين شکل دمکراسی در کمونيسم وجود خواهد داشت که هنوز به آن نرسيده ايم.
    البته می‌توان اذعان داشت که اين شيوه حکومتی در کشورهای کلاسيک که دمکراتيک ناميده می‌شوند، انسانی‌تر از شيوه حکومتی است که طبقه استثمارگر در دوران‌های ديگر اعمال می‌داشت. اين شيوه‌ها مترقی‌تر از سلطنت‌های استبدادی، مترقی‌تر از فئوداليسم و حتا مترقی‌تر از شيوه‌هايی است که در قرن گذشته اجرا می‌شد. من منکر اين نيستم. توزيع ثروت اکنون کمی بيش‌تر است. اکنون سياست تخفيف شرايط بحرانی زندگی استثمار شوندگان و فقرا اعمال می‌شود. اکنون برنامه‌های کمک به بيکاران بخشی از جامعه را تحت محافظت قرار می‌دهد و برخی اقدامات اجتماعی ديگر. ولی همه اين‌ها پی‌آمد ترس از انقلاب اجتماعی است، همه اين‌ها عمدتاً نتيجه خطر به وجود آمدن سوسياليسم است.
    از زمانی که سوسياليسم به وجود آمد، جامعه بورژوازی در تب و تاب جلوگيری از جنبش‌های انقلابی و ترمز کردن تغييرات اجتماعی است. (...) همۀ اين جوامع بورژوايی- سرمايه‌داری برپايه ايدئولوژی انقلاب فرانسه بنا گرديده‌اند، که به اذعان مارکس و ما مارکسيست‌ها که هميشه گفته ايم، نسبت به رژيم فئودالی پيشرفت عظيمی بود. اين انقلاب آزادی، برابری و برادری را پايه و قانون اساسی خود اعلام کرد. کدام آزادی واقعی می‌تواند در اين جوامع طبقاتی وجود داشته باشد؟ آزادی فقرا و بی‌نوايان کدام است؟ چه برادری و چه برابری می‌تواند در يک جامعه طبقاتی موجود باشد؟
    می‌خواهم بگويم که جامعه سرمايه‌داری نمی‌تواند دمکراتيک باشد، زيرا تجلی کامل مبارزه بی‌امان بين انسان‌ها، تجلی کامل فقدان برابری و برادری بين انسان‌ها است. به همين دليل می‌گويم که دمکراسی در سيستم سرمايه‌‌داری بی‌معنی است (...) در سيستم سرمايه‌داری نمی‌تواند دمکراسی واقعی وجود داشته باشد. دمکراسی واقعی تنها در درون جامعه سوسياليستی ممکن است.


    .
    مُشاطرة هذه المقالة على: reddit

    لا يوجد حالياً أي تعليق

      مواضيع مماثلة

      -

      اكنون الخميس 2 مايو 2024 - 19:18 ميباشد