qasim_hashime@yahoo.com
هستی، جهان و ابعادقسمت اول
هستی و زندگی
معمولاً هستی و زندگی را مرادف هم بکار میبرند. اگر گفته شود من هستم و یا آن موجود و یا جسم هست، مفهومی را که هستی در این جملات ارائه میدهد عین زندگیست. در حالیکه هدف گوینده در یک مورد "زندگی" و در مورد دیگر "موجودیت " است. این تداخل مفهوم تاحدیست که در اکثر زبانهای رسمی ملل متحد چون انگلیسی و فرانسوی که بدون شک زبانهای تکنولوژیک و فلسفی عصر نیز به شمار میروند، در هردو مورد کلمهء وی در فرانسوی و لایف در انگلیسی کاربرد دارند. کلمهء اکزیستانس که در هردو زبان، با تلفظ متفاوت ازهم بکار برده میشود، به مفهوم وجود است و وجود نمیتواند به تنهائی مفهوم زندگی را ارائه نماید.
زمانیکه میگیوئیم تابلو وجود دارد، این جمله مفهوم وجود مادی ـ فیزیکی تابلو را بیان میکند، نه مفهوم زنده بودن تابلو را. به همین دلیل، در زبان فارسی، مفهوم وجود تابلو به دوگونه بیان میشود. یا میگوئیم تابلو وجود دارد یا اینکه تابلو است اگر این است را هست بنویسیم اشتباه است.
در نتیجه میتوان گفت که در این مورد خاص، زبان فارسی غنی تر است تا زبانهای فرانسوی و انگلیسی.
یادآوری این مطلب، جستجوی برتری زبانی بر زبان دیگر نیست؛ زیرا کلمات بسیاری در زبانهای انگلیسی و فرانسوی با ارائهء مفاهیم خاصی، بخصوص در ساحهء تخنیک و تکنولوژی، وجود دارند که مرادف آنها را نمیتوان در زبان فارسی سراغ کرد. هدف از بیان این مطلب بکارگیری عام کلمهء هستی است که بدون تفکیک با وجود فیزیکی و زندگی داشتن مورد استعمال دارد.
برای توضیح مطلب مثالی را در مورد هستی خداوند در نظر میگیریم:
اگر گفته شود خداوند هست، این هست مبین حیات و وجود حداوند متعال است. اما اگر گفته شود خداوند زنده است، اشتباهء محض است و در هیچ زبانی خداوند زنده است گفته نمیشود. نتیجتاً صحت کلمهء هستی به جای زنده بودن درمورد خداوند مبین تفاوت مفاهیم هستی و زندگیست که ما حتی در زبان فارسی، باوجود این تفکیک، در موارد غیر از وجود خداوند کمتر به آن توجه نموده ایم.
موجودات فیزیکی زنده را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
موجودات دارای اراده
موجودات فاقد اراده
تمام حیوانات فقاری و حشرات را میتوان در زمرهء موجودات زنده ای دارای اراده برشمرد.
دلیل اینکه حیوانات دیگر غیر از انسان را در ردیف حیوانات فاقد اراده قرار میدهند آنست که این دسته از حیوانات، اعم از فقاری و حشرات، تابع احکام طبیعت اند و ارادهء آنها در چوکات آنچه طبیعت برای آنها مقرر داشته است محدود است.
برای روشن شدن موضوع باید دانست که اراده تابع تواناېی ها و استعدادهاست. استعداد امر ذاتیست و انکشاف استعداد و تواناېی ها امر اکتسابی.
ارادهء حیواناتی دارای ارادهء محدود، ذاتی ولی تابع احساس است؛ در حالیکه ارادهء انسانها تابع احساس و تفکر میباشد. این قدرت تفکر است که انسانها را به ارتکاب اعمال خلاف احکام طبیعی وامیدارد. قدرتیکه نمیتوان آنرا نزد سایر حیوانات جستجو نمود. به همینگونه نمیتوان ارادهء محدود آنها را انکار نمود.
در نظر بگیریم سگی را که برای شناخت و دستگیری مجرمین از آن کار میگیرند. این سگ، بنا به طبیعت ذاتی اش، با شخص و یا موادیکه شخص باخویش حمل میکند هیچگونه دلگرمی ای ندارد؛ مگر انسان او را طوری پروریده و خصوصیتی را به او بخشیده است که این سگ در برابر شخص و یا موادیکه شخص با خویش انتقال میدهد از خود عکس العمل نشان داده، پروسهء تعقیب و گرفتاری را سهولت میبخشد. یعنی پرورشی که سگ حاصل نموده است او را وادار میسازد تا در برابر شخص یا شئ مطلوب عکس العمل نشان دهد. این وادار شدن نتیجهء حکم اراده ایست که طبیعت به او نبخشیده است. اراده ایکه ناشی از احساس است نه از تفکر
اراده وتعقل نزد حیوانات ناشی از احساس و حواس آنهاست؛ در حالیکه اکثراً اراده و تعقل انسانی از داده های فکری استمداد میجوید.
هستی، جهان و ابعادقسمت اول
هستی و زندگی
معمولاً هستی و زندگی را مرادف هم بکار میبرند. اگر گفته شود من هستم و یا آن موجود و یا جسم هست، مفهومی را که هستی در این جملات ارائه میدهد عین زندگیست. در حالیکه هدف گوینده در یک مورد "زندگی" و در مورد دیگر "موجودیت " است. این تداخل مفهوم تاحدیست که در اکثر زبانهای رسمی ملل متحد چون انگلیسی و فرانسوی که بدون شک زبانهای تکنولوژیک و فلسفی عصر نیز به شمار میروند، در هردو مورد کلمهء وی در فرانسوی و لایف در انگلیسی کاربرد دارند. کلمهء اکزیستانس که در هردو زبان، با تلفظ متفاوت ازهم بکار برده میشود، به مفهوم وجود است و وجود نمیتواند به تنهائی مفهوم زندگی را ارائه نماید.
زمانیکه میگیوئیم تابلو وجود دارد، این جمله مفهوم وجود مادی ـ فیزیکی تابلو را بیان میکند، نه مفهوم زنده بودن تابلو را. به همین دلیل، در زبان فارسی، مفهوم وجود تابلو به دوگونه بیان میشود. یا میگوئیم تابلو وجود دارد یا اینکه تابلو است اگر این است را هست بنویسیم اشتباه است.
در نتیجه میتوان گفت که در این مورد خاص، زبان فارسی غنی تر است تا زبانهای فرانسوی و انگلیسی.
یادآوری این مطلب، جستجوی برتری زبانی بر زبان دیگر نیست؛ زیرا کلمات بسیاری در زبانهای انگلیسی و فرانسوی با ارائهء مفاهیم خاصی، بخصوص در ساحهء تخنیک و تکنولوژی، وجود دارند که مرادف آنها را نمیتوان در زبان فارسی سراغ کرد. هدف از بیان این مطلب بکارگیری عام کلمهء هستی است که بدون تفکیک با وجود فیزیکی و زندگی داشتن مورد استعمال دارد.
برای توضیح مطلب مثالی را در مورد هستی خداوند در نظر میگیریم:
اگر گفته شود خداوند هست، این هست مبین حیات و وجود حداوند متعال است. اما اگر گفته شود خداوند زنده است، اشتباهء محض است و در هیچ زبانی خداوند زنده است گفته نمیشود. نتیجتاً صحت کلمهء هستی به جای زنده بودن درمورد خداوند مبین تفاوت مفاهیم هستی و زندگیست که ما حتی در زبان فارسی، باوجود این تفکیک، در موارد غیر از وجود خداوند کمتر به آن توجه نموده ایم.
موجودات فیزیکی زنده را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
موجودات دارای اراده
موجودات فاقد اراده
تمام حیوانات فقاری و حشرات را میتوان در زمرهء موجودات زنده ای دارای اراده برشمرد.
دلیل اینکه حیوانات دیگر غیر از انسان را در ردیف حیوانات فاقد اراده قرار میدهند آنست که این دسته از حیوانات، اعم از فقاری و حشرات، تابع احکام طبیعت اند و ارادهء آنها در چوکات آنچه طبیعت برای آنها مقرر داشته است محدود است.
برای روشن شدن موضوع باید دانست که اراده تابع تواناېی ها و استعدادهاست. استعداد امر ذاتیست و انکشاف استعداد و تواناېی ها امر اکتسابی.
ارادهء حیواناتی دارای ارادهء محدود، ذاتی ولی تابع احساس است؛ در حالیکه ارادهء انسانها تابع احساس و تفکر میباشد. این قدرت تفکر است که انسانها را به ارتکاب اعمال خلاف احکام طبیعی وامیدارد. قدرتیکه نمیتوان آنرا نزد سایر حیوانات جستجو نمود. به همینگونه نمیتوان ارادهء محدود آنها را انکار نمود.
در نظر بگیریم سگی را که برای شناخت و دستگیری مجرمین از آن کار میگیرند. این سگ، بنا به طبیعت ذاتی اش، با شخص و یا موادیکه شخص باخویش حمل میکند هیچگونه دلگرمی ای ندارد؛ مگر انسان او را طوری پروریده و خصوصیتی را به او بخشیده است که این سگ در برابر شخص و یا موادیکه شخص با خویش انتقال میدهد از خود عکس العمل نشان داده، پروسهء تعقیب و گرفتاری را سهولت میبخشد. یعنی پرورشی که سگ حاصل نموده است او را وادار میسازد تا در برابر شخص یا شئ مطلوب عکس العمل نشان دهد. این وادار شدن نتیجهء حکم اراده ایست که طبیعت به او نبخشیده است. اراده ایکه ناشی از احساس است نه از تفکر
اراده وتعقل نزد حیوانات ناشی از احساس و حواس آنهاست؛ در حالیکه اکثراً اراده و تعقل انسانی از داده های فکری استمداد میجوید.