شعر
نگارش وپژوهش از : د. وفأ معصومی) :
(مفاهیم واساساتیکه با درنظرداشت آن ، شعر راه بالندگی وثمربخشی بخود می گیرد)
ــ تعریف شعر
ــ چگونگی شعر
ــ نهادهای شعر ودیگر خصوصیات لذتبخش یک شعر دل انگیز.
ــ اهمیت ومقام شعر به شکل یک حربۀ مؤثری که در ظاهر بی دود وبی صداست ولی ، در فراز ونشیب زمان لذتبخش، انگیزنده وتکان دهنده میباشد.
ــ استعاره
داکتر محمد معین در فرهنگ فارسی معین، شعر را با تمام ظرافت وجامعیت آن اینگونه تعریف میکند:
« سخن موزون وغالبأ مقفی حاکی از احساس و تخیل ، وفرق شعر ونظم را درین دانسته اند که :
شعر کلامیست موزون ومتخیل وبنابران « شعر منثور» هم وجود دارد ، وهمچون « نظم » کلامی میباشد موزون ومقفی . بنابران نظم غیر شعر هم وجود دارد مانند نصاب فراهی ، بن شعرو بوطیقا که نزد قدما یکی از بخشهای علوم منطقیه میباشد».
اشعار در مجموع ولی شعر سیاسی واجتماعی بالخصوص ،باید همگام وهم مضمون با دردها وناملایمات زمان بر بنیاد دفاع از حق وطرد بلاقید وشرط غیر حق وغیرعادلانه، درهمان زمان هرچه گویاتر،برهنه تر ورهنمونگر به پیش برود وبیان گردد.
رسالت شعرومضمون شعر در یک بُرهه معین زمان و دوراز سنتهای معمول وناسودمند در اینست که، اگرشعر راهکشای بیان درست معضلات ودرک دقیق ازناملایمات، ونسخۀ مجوزۀ زمانی آن نباشد، آنوقت است که مضمون و مرام شعر به سوی بی بهرگی وبی اثری لازم می رود که ایکاش وباید دور از تنگناهای معمول وحصارگریهای ناجایز وناموافق ِ به جا مانده از پار، سر بر می افراشت وجهانی ازغوغای حق میبود . مولای بلخ میگوید :
جامۀ شَعر است شِعر وتا درون جامه کیست
یاکه حور جامه زیب ویاکه دیوِ جامه کن
شاعران ما، باید بادرنظر داشت نبض زمان وبا در برملا ساختن چهر ه های سخیف اهریمنان، وکالبد شکافی صریح وبدون کم وکاست نظامهای طاغوت صفت، باید که ناملایمات ودسائس زمان خودرا ،آنطوریکه درخورجنایات آنهاست وآن گونه ایکه میخواهند شرح دهند چونکه اشعار موزون ، گیرا و برهنه اثر گزاری درخور شأن خودرا دارد که دارد.
« قدما برای شعر قائل به این سه خصیصۀ مهم بودند : « موزون بودن ، مقفی بودن ، وخیال انگیز بودن » . ولی تکیه بالخصوص روی « کلام مخیل » بودن شعر است واین را خواجه نصیرالدین طوسی درکتاب( اساس الاقتباس) تصریح میکند ومیگوید که« قافیه ووزن برای شعر امور اعتباری وفرعی میباشد».
لذا فرق بین «شعر» و « نظم » از همان ایام قدیم مطرح بوده که اگر سخن موزون ومقفی بود ولی قوت شاعرانه( به اصطلاح حافظ بدون قوۀ شاعره) درآن تجلی نداشت نظم خوانده میشود.
« ای بساشاعر که او درعمر خود نظمی نبافت
وی بسا ناظم که او درعمر خود شعری نگفت » .
«ازآنجا که بین شعر وتفکر، شعر وزبان شعر وآفرینش خیال ، پیوند نزدیک وجود دارد بنابران شاعر بزرگ ومبرز بودن یعنی در گستره های فکر و سخندانی وآفرینش به مقام بلند رسیدن، نصیبۀ هرکسی نیست، چونکه تا اندازه ای به نبوغ وپویۀ حیاتی وپرورش وتلاشهای فردی خاصی تعلق دارد، وبی سبب نیست که شاعران برجسته وشناخته شده ، مورد عزت وتعجب جامعه قرار میگیرند، واشعار شان با وجود تغییرو گذشت زمان ، شگفتی آور ، دل انگیز ، رخنه گرو تکان دهنده بجا میماند. لذا شاعران رول بزرگی در جهت دهی ، تربیت عقلی عاطفی جامعه خود دارند. وقرار گفتۀ چرنیشفسکی « هرآنچه که برای انسان جالب ورغبت انگیز باشد میتواند مضمون هنر واقع شود.» وبه گفتۀ گورکی : « ولی شاعران در عرصۀ تاریخ دوران خود نمیتوانند تنها خدمتگار ودایۀ عواطف خود باشند. بلکه باید بتوانند که پژواک تاریخ وبانگ جامعه حتی در بیان صمیمی ترین شورها ، دربیان عشق واندوه ودلهرۀ خود قرار گیرند ».
اما در وطن ما ودیگر ممالک فارسی زبان شعر نه تنها وسیلۀ بیان احساسات آن مردم به انواع مختلفی چون طنز وحماسی وغیره بوده ،بلکه دربرگیرندۀ دین، آئین ،عرفان وفلسفه در کلام منظوم مردم ما میباشد،و از همه چشمگیرتر اینکه روآوردن به دنیای شعر در شرائط ناگوار اجتماعی ،اگر از سوئی آموزنده وبسیچ کننده است ، از سوی دیگر تسلی گر دردهائیست که دشمن را باشمشیر قلم به شکست در موضعگیری باطلش ، به گونه ای مجبور میکند .شعر از زمانه های خیلی دور به اینطرف به منزلۀ محراب پناه در رویاروئی با شرایط خاصی بوده است، اگرچه شاعران بعضأ محکوم به سرنوشت غم انگیزی در زمانه های خود بوده اند وبه گفته دانشمندی این دیگردرمجموع همان « بردگی جمعی » بوده است که با دستهای خونین مستبدین به وقوع می گرائیده است .
در کالبد شگافی شعر میتوان مقولات گوناگونی را مطرح ساخت مثلأ ارکان اساسی شعر را از جمله میتوان سه چیز دانست :
1 ـ فن یا تکتیک که قواعد شعری وزبان ادبی را در می گیرد.
2 ـ قریحه واستعداد شاعری که باید شرائط آن ازجهت ساخت جسمی وروحی وجود داشته باشد .
3 ـ مضمون یعنی اندیشه های بکر وژرف وتخیل جذاب ، غریب ودل انگیز ، که به اصطلاح « غیراسطوره ای » است یعنی که خیال منطبق با واقعیت میباشد، نه برکنده از واقعیت وجود شور وحساسیت ونیرویپندار حافظه وغیره به عنوان « زیر بنای نفسانی» وقریحۀ هنری ناگزیر است. به اصطلاح قرون وسطائی به گفتۀ : شاعر ، شاعر زائیده میشود ، ساخته نمیشود . موافق نیستم زیرآنچه که نیروهای بالقوۀ جسمی وروحی به فعل درمی آورد کسب وتربیت ومحیط تاریخی اجتماعی میباشد واستعداد واحد شاید گاهی به گونۀ متضاد تجلی کند برحسب آنکه در چه شرایط مشخصی اجتماعی قرار دارد. لذا نقش پرورش در شرائط گوناگونش نقش اساسی شمرده میشود.
ازجملۀ خصوصیات یک شعر مؤثر به نکات زیرین تکیه می کنیم :
.
نگارش وپژوهش از : د. وفأ معصومی) :
(مفاهیم واساساتیکه با درنظرداشت آن ، شعر راه بالندگی وثمربخشی بخود می گیرد)
ــ تعریف شعر
ــ چگونگی شعر
ــ نهادهای شعر ودیگر خصوصیات لذتبخش یک شعر دل انگیز.
ــ اهمیت ومقام شعر به شکل یک حربۀ مؤثری که در ظاهر بی دود وبی صداست ولی ، در فراز ونشیب زمان لذتبخش، انگیزنده وتکان دهنده میباشد.
ــ استعاره
داکتر محمد معین در فرهنگ فارسی معین، شعر را با تمام ظرافت وجامعیت آن اینگونه تعریف میکند:
« سخن موزون وغالبأ مقفی حاکی از احساس و تخیل ، وفرق شعر ونظم را درین دانسته اند که :
شعر کلامیست موزون ومتخیل وبنابران « شعر منثور» هم وجود دارد ، وهمچون « نظم » کلامی میباشد موزون ومقفی . بنابران نظم غیر شعر هم وجود دارد مانند نصاب فراهی ، بن شعرو بوطیقا که نزد قدما یکی از بخشهای علوم منطقیه میباشد».
اشعار در مجموع ولی شعر سیاسی واجتماعی بالخصوص ،باید همگام وهم مضمون با دردها وناملایمات زمان بر بنیاد دفاع از حق وطرد بلاقید وشرط غیر حق وغیرعادلانه، درهمان زمان هرچه گویاتر،برهنه تر ورهنمونگر به پیش برود وبیان گردد.
رسالت شعرومضمون شعر در یک بُرهه معین زمان و دوراز سنتهای معمول وناسودمند در اینست که، اگرشعر راهکشای بیان درست معضلات ودرک دقیق ازناملایمات، ونسخۀ مجوزۀ زمانی آن نباشد، آنوقت است که مضمون و مرام شعر به سوی بی بهرگی وبی اثری لازم می رود که ایکاش وباید دور از تنگناهای معمول وحصارگریهای ناجایز وناموافق ِ به جا مانده از پار، سر بر می افراشت وجهانی ازغوغای حق میبود . مولای بلخ میگوید :
جامۀ شَعر است شِعر وتا درون جامه کیست
یاکه حور جامه زیب ویاکه دیوِ جامه کن
شاعران ما، باید بادرنظر داشت نبض زمان وبا در برملا ساختن چهر ه های سخیف اهریمنان، وکالبد شکافی صریح وبدون کم وکاست نظامهای طاغوت صفت، باید که ناملایمات ودسائس زمان خودرا ،آنطوریکه درخورجنایات آنهاست وآن گونه ایکه میخواهند شرح دهند چونکه اشعار موزون ، گیرا و برهنه اثر گزاری درخور شأن خودرا دارد که دارد.
« قدما برای شعر قائل به این سه خصیصۀ مهم بودند : « موزون بودن ، مقفی بودن ، وخیال انگیز بودن » . ولی تکیه بالخصوص روی « کلام مخیل » بودن شعر است واین را خواجه نصیرالدین طوسی درکتاب( اساس الاقتباس) تصریح میکند ومیگوید که« قافیه ووزن برای شعر امور اعتباری وفرعی میباشد».
لذا فرق بین «شعر» و « نظم » از همان ایام قدیم مطرح بوده که اگر سخن موزون ومقفی بود ولی قوت شاعرانه( به اصطلاح حافظ بدون قوۀ شاعره) درآن تجلی نداشت نظم خوانده میشود.
« ای بساشاعر که او درعمر خود نظمی نبافت
وی بسا ناظم که او درعمر خود شعری نگفت » .
«ازآنجا که بین شعر وتفکر، شعر وزبان شعر وآفرینش خیال ، پیوند نزدیک وجود دارد بنابران شاعر بزرگ ومبرز بودن یعنی در گستره های فکر و سخندانی وآفرینش به مقام بلند رسیدن، نصیبۀ هرکسی نیست، چونکه تا اندازه ای به نبوغ وپویۀ حیاتی وپرورش وتلاشهای فردی خاصی تعلق دارد، وبی سبب نیست که شاعران برجسته وشناخته شده ، مورد عزت وتعجب جامعه قرار میگیرند، واشعار شان با وجود تغییرو گذشت زمان ، شگفتی آور ، دل انگیز ، رخنه گرو تکان دهنده بجا میماند. لذا شاعران رول بزرگی در جهت دهی ، تربیت عقلی عاطفی جامعه خود دارند. وقرار گفتۀ چرنیشفسکی « هرآنچه که برای انسان جالب ورغبت انگیز باشد میتواند مضمون هنر واقع شود.» وبه گفتۀ گورکی : « ولی شاعران در عرصۀ تاریخ دوران خود نمیتوانند تنها خدمتگار ودایۀ عواطف خود باشند. بلکه باید بتوانند که پژواک تاریخ وبانگ جامعه حتی در بیان صمیمی ترین شورها ، دربیان عشق واندوه ودلهرۀ خود قرار گیرند ».
اما در وطن ما ودیگر ممالک فارسی زبان شعر نه تنها وسیلۀ بیان احساسات آن مردم به انواع مختلفی چون طنز وحماسی وغیره بوده ،بلکه دربرگیرندۀ دین، آئین ،عرفان وفلسفه در کلام منظوم مردم ما میباشد،و از همه چشمگیرتر اینکه روآوردن به دنیای شعر در شرائط ناگوار اجتماعی ،اگر از سوئی آموزنده وبسیچ کننده است ، از سوی دیگر تسلی گر دردهائیست که دشمن را باشمشیر قلم به شکست در موضعگیری باطلش ، به گونه ای مجبور میکند .شعر از زمانه های خیلی دور به اینطرف به منزلۀ محراب پناه در رویاروئی با شرایط خاصی بوده است، اگرچه شاعران بعضأ محکوم به سرنوشت غم انگیزی در زمانه های خود بوده اند وبه گفته دانشمندی این دیگردرمجموع همان « بردگی جمعی » بوده است که با دستهای خونین مستبدین به وقوع می گرائیده است .
در کالبد شگافی شعر میتوان مقولات گوناگونی را مطرح ساخت مثلأ ارکان اساسی شعر را از جمله میتوان سه چیز دانست :
1 ـ فن یا تکتیک که قواعد شعری وزبان ادبی را در می گیرد.
2 ـ قریحه واستعداد شاعری که باید شرائط آن ازجهت ساخت جسمی وروحی وجود داشته باشد .
3 ـ مضمون یعنی اندیشه های بکر وژرف وتخیل جذاب ، غریب ودل انگیز ، که به اصطلاح « غیراسطوره ای » است یعنی که خیال منطبق با واقعیت میباشد، نه برکنده از واقعیت وجود شور وحساسیت ونیرویپندار حافظه وغیره به عنوان « زیر بنای نفسانی» وقریحۀ هنری ناگزیر است. به اصطلاح قرون وسطائی به گفتۀ : شاعر ، شاعر زائیده میشود ، ساخته نمیشود . موافق نیستم زیرآنچه که نیروهای بالقوۀ جسمی وروحی به فعل درمی آورد کسب وتربیت ومحیط تاریخی اجتماعی میباشد واستعداد واحد شاید گاهی به گونۀ متضاد تجلی کند برحسب آنکه در چه شرایط مشخصی اجتماعی قرار دارد. لذا نقش پرورش در شرائط گوناگونش نقش اساسی شمرده میشود.
ازجملۀ خصوصیات یک شعر مؤثر به نکات زیرین تکیه می کنیم :
.