دو ديدگاه از دو ژورناليست افغانستان : لینا روزبه و نادیه فضل
ارسالی :ارژنگ
برای سکوت چه بهایی باید!؟
تبعیض نژادی یکی از ویژه گی های روان نابینا ست. "اندریاس تِنسرAndreas Tenzer"
واما تبعیض نژادی وتفوق طلبی قومی در اوغانستان پس از تلاش های متداوم حامیان این اندیشه ی کور،اکنون جلوه تقدس مسلم را در میان جمعیت سیاه قبیله گرا کسب نموده است.
گرایشات نژاد پرستانه پدیده ی نیست که چند مدتی ازتکثیروگسترش آن به گونه ی یک بیماری مزمن در آن خطه گذشته باشد،بلکه این طاعون دست و پا گیر بر میگردد،به گذشته های تاریخ خونین اوغانستان.
تقسیم بندی های منطقوی، وبرخورد خشونت آمیز، با افراد مناطق مختلف با توجه به قومیت ویا بهتر و روشنتر، با گذشته غیر اوغانی آنان از دیر زمانی مسبب تنش های خونینی بوده است.
مردمان دیگر این سرزمین (غیر اوغانان) بنابر نداشتن یوغ اسارات بر گردن،هیچ گاهی مؤفق نشده اند،در گستره و روند برپایی یک نظام صادق گام گذارده تاباشدکه، فرزندان ایشان سعادت آزادی وصلح وامکانات تبارز شخصیت ،وتساوی حقوق را لمس نمایند.
مسأله ی هویت ،وقانونیت بخشیدن ارزش های خودی، با توجه به رویداد های تاریخی وکشتار های پی در پی، تا اکنون هنوز هم از مشکلات لاینحلی باقی مانده است.
در برابر، مقوله های "ملیت"، " ملت واحد"،"وحدت ملی" ،" اصطلاحات ملی" واینگونه ها بار بار سدی شده اند در برابر واقعیت ها وانکشاف توانمندی های خودی افراد جامعه؛که خیلی تلخ در تداوم خونین مصلحت خواهی های بیمار رنگ گرفته است،بدون توجه به اینکه چه زمانی ملیت ووحدت ملی شکل میگیرند؟
این دو پدیده ایجاب کدام ویژه گی ها را میکنند،وبرای داشتن آنها کدام نیازمندی ها از الویت برخوردار است.
آیا وحدت ملی را میتوان در فروریختن ونیست کردن فرهنگ، هویت ووجود دیگری حقانیت بخشید؟ وتداوم قبیله گرایی وخشونت بر دیگران را آنقدر مؤجه دانست که هیچ تردیدی در وجود قهرمانان ِ این همه "توریالی "ها و"بریالی" ها نباید کرد؟
تاریخ کشور اوغانستان که تاریخی جزء برادر کشی وپدر کشی نیست،نمونه های زیادی از شمشیر کش های نژاد پرست را در دل تاریک خود پنهان کرده است،که ما با دریغ آنها را باالقاب آنچنانی نا آگاهانه می پذیرفتیم،و افتخار به آدم کشی ها و رهزنی های این جنایتکاران میکردیم.
طرح های نژادپرستان ، از مروج سازی کلمات تازه متولد پشتو تا ادغام بلاقید و شرط غیر اوغانان با جبر و اکراه در پدیده تازه متولدی بنام "ملت اوغان" وغصب جایداد وزمین های آنان توسط متمردین وزورمندان اینها همه درج تاریخ خونین این خطه است.
ولی تفاوت های سطح زندگی ،عادات ،رسوم وفاصله های قومی ، مهمتر از همه فاصله ی هزاران سده ی فرهنگی با سنت های تازه متولد اوغانی اینها وامثال آن دلیلی گردید، بر نفس کشیدن وتپیدن قلب " فرهنگی" با عظمت هزاران ساله .
با وجود نهادینه شدن به اجبار گرایشات ماقبل تاریخ قبیله پرستان، وکشتار بیرحمانه ی دیگر اندیشان ،در سرزمین عصبیت ها و تفوق خواهان نژاد گرا به وسیله گماشته گان خون آشام و شقاوت پیشه ی آنان در نهایت "طالبان جانی وسربُر" ، قیام های بار بار جوانان در اوغانستان نویدیست از به تحلیل رفتن زور ،کشتار،جبر واکره.
با آنکه ساختن کله منار ها وچشم کشیدن ها در گذشته ها،وسوزانیدن تاکستان های شمالی،قتل عام هزاره ها ،غصب چراگاه های مناطق مرکزی اوغانستان توسط کوچی ها،قتل عام مردم بی دفاع یکاولنگ، کشتار دسته جمعی مردم شبرغان، ویرانی مجسمه های عظیم بودا،و ده ها نمونه ی دیگردر سالیان اخیر،نمونه هاییست به گونه ی شمه ی از اینهمه جنایت متداوم؛ و مسلمأ گویا حقیقت تلخ شقاوتیست که نژادگرایان "قوم اکثریت؟" برای تسلط ودوام هستی خویش در بردگی دیگران، وکشتار ناتوانان ،با هزاران مکر و حیله ی روا داشته اند.
همچنان همین واقعیت هاو ستم، آنچنان گسترده و بی انتها ایجاد هراس نموده است، که حتی خودی های "غیر اوغان" نیز از گفتن واقعیت ها لرزه بر اندام میشوند ، تا آنجا که حتی از داشته ها وگذشته های خود بیدریغ میگذرند، و آن دیگری، فقط برای اینکه در گله راهی داشته باشد، حتی از هویت خود هم میگذرد؛ وبا نصایح بیهوده وترغیب برای "وحدت ملی" تلاش میکنند آموزگاران بیراهه ها و تنگنا ها برای دیگران شده، وبه گونه جعل خودرا جلوه حقیقت میدهند.
دامنه ستم به همین هم اکتفا نکرده وپا فرا تر از آن میگذارد، وباجلوه مقدس بخشیدن به کارنامه های خودی ، قبیله گرایی را به امر طبیعی مبدل کرده، انگار هر امروانگاره ی که "اوغانی" باشد، از آنگونه تقدسی خدایی برخوردار است، که شک کردن بدانها یعنی "کفر" پنداشته میشود. قهرمانان "قوم بزرگ پشتون؟" هیچ اشتباهی تاریخی را مرتکب نشده اند، با هزاران خیانت "بابای ملت" خوانده شده اند، ملتی که هنوز زاده نشده است، ودر نهایت باباییکه فقط تمام حواسش به خودش و ده انگشت دستش بوده است، تحمیل بر گرده ی ملیون ها انسان سربلند میشود.
واژه گان و"اصطلاحات ملی" برای مردم خلق میکنند، انگار این واژه گان از دیوار های بهشت ریخته اند، ودر اصل چرا ملی؟ اصطلاح ملی؟
چرخک زدن دیوانه وار به دور خود را بنام " اتن ملی " تحمیل میکنند،وهیچ بزرگی نیست که بگوید چرخک زدن را با "ملی" بودن چه کار؟
سرود ملی به زبان پشتو تحمیل میشود، حتی آنهاییکه ادعا دارند، سرافگنده بر مرگ هویت خود میاستند، وگویا خود "هیچ" اند.
استادان و دانشمندان ما با کلمه ساخت حبیبی "پوهاند" و"پوهنمل" سرافگندی را پیشوند نام های ایشان میکنند...
در نهایت دو واژه "دانشگاه"و"دانشکده" خنجری میشود بر چشم کور تبعیض نژادی ، و جوانان ما برای پاسداری و حرمت به زبان مادر خود و عظمت نام "مادر" خون پاک ایشان را می ریزند، بزرگان کرسی نشین اما؛ ته مانده های ذلت وخواری را با ناز و ادای روشنفکرانه هراج میکنند.
از "تفاهم ملی" میگویند،"وحدت ملی" میفروشند،"سرود ملی" میخوانند و در نهایت با "اتن ملی" می میرند.
اینست سرنوشت اقلیتی که نود در صد مردم زبان ایشان را میدانند، واکثریت ایکه ده در صد فقط گویش به زبان آنها را بلد اند،آیا فقط همین تفاوت در فهم زبان، گویای یک واقعیت تلخ تقلب اکثریت و اقلیت نیست؟
اندیشیدن را برای تو هموطن عزیز و مدارا طلب! وا میگذارم.
وشما هاییکه اینهمه سال در غربت زیسته اید، آیا در کشور های میزبان تان شما مجبورید که زبان آنها را بیاموزید؟ یا به زور خنجر آنان را مجبور به یادگیری زبان تان مینمایید؟ کدام یک؟ ودرهمین نکته نیست که باییست پی برد به یک حقیقت دردآگین؛ که نه همان اقلیتی هستید که شنیده اید وپذیرفته اید؟
اما جوانان عزیز کابل ، بلخ ، و... بهای خون پاک شما روزی افتخار پرچم ملیون ها آزاده خواهد بود، که آنروز هم دور نیست. باور دارم .
سرافراز باشید.!
نادیه فضل
منبع : فراتر از مرزها
ارسالی :ارژنگ
برای سکوت چه بهایی باید!؟
تبعیض نژادی یکی از ویژه گی های روان نابینا ست. "اندریاس تِنسرAndreas Tenzer"
واما تبعیض نژادی وتفوق طلبی قومی در اوغانستان پس از تلاش های متداوم حامیان این اندیشه ی کور،اکنون جلوه تقدس مسلم را در میان جمعیت سیاه قبیله گرا کسب نموده است.
گرایشات نژاد پرستانه پدیده ی نیست که چند مدتی ازتکثیروگسترش آن به گونه ی یک بیماری مزمن در آن خطه گذشته باشد،بلکه این طاعون دست و پا گیر بر میگردد،به گذشته های تاریخ خونین اوغانستان.
تقسیم بندی های منطقوی، وبرخورد خشونت آمیز، با افراد مناطق مختلف با توجه به قومیت ویا بهتر و روشنتر، با گذشته غیر اوغانی آنان از دیر زمانی مسبب تنش های خونینی بوده است.
مردمان دیگر این سرزمین (غیر اوغانان) بنابر نداشتن یوغ اسارات بر گردن،هیچ گاهی مؤفق نشده اند،در گستره و روند برپایی یک نظام صادق گام گذارده تاباشدکه، فرزندان ایشان سعادت آزادی وصلح وامکانات تبارز شخصیت ،وتساوی حقوق را لمس نمایند.
مسأله ی هویت ،وقانونیت بخشیدن ارزش های خودی، با توجه به رویداد های تاریخی وکشتار های پی در پی، تا اکنون هنوز هم از مشکلات لاینحلی باقی مانده است.
در برابر، مقوله های "ملیت"، " ملت واحد"،"وحدت ملی" ،" اصطلاحات ملی" واینگونه ها بار بار سدی شده اند در برابر واقعیت ها وانکشاف توانمندی های خودی افراد جامعه؛که خیلی تلخ در تداوم خونین مصلحت خواهی های بیمار رنگ گرفته است،بدون توجه به اینکه چه زمانی ملیت ووحدت ملی شکل میگیرند؟
این دو پدیده ایجاب کدام ویژه گی ها را میکنند،وبرای داشتن آنها کدام نیازمندی ها از الویت برخوردار است.
آیا وحدت ملی را میتوان در فروریختن ونیست کردن فرهنگ، هویت ووجود دیگری حقانیت بخشید؟ وتداوم قبیله گرایی وخشونت بر دیگران را آنقدر مؤجه دانست که هیچ تردیدی در وجود قهرمانان ِ این همه "توریالی "ها و"بریالی" ها نباید کرد؟
تاریخ کشور اوغانستان که تاریخی جزء برادر کشی وپدر کشی نیست،نمونه های زیادی از شمشیر کش های نژاد پرست را در دل تاریک خود پنهان کرده است،که ما با دریغ آنها را باالقاب آنچنانی نا آگاهانه می پذیرفتیم،و افتخار به آدم کشی ها و رهزنی های این جنایتکاران میکردیم.
طرح های نژادپرستان ، از مروج سازی کلمات تازه متولد پشتو تا ادغام بلاقید و شرط غیر اوغانان با جبر و اکراه در پدیده تازه متولدی بنام "ملت اوغان" وغصب جایداد وزمین های آنان توسط متمردین وزورمندان اینها همه درج تاریخ خونین این خطه است.
ولی تفاوت های سطح زندگی ،عادات ،رسوم وفاصله های قومی ، مهمتر از همه فاصله ی هزاران سده ی فرهنگی با سنت های تازه متولد اوغانی اینها وامثال آن دلیلی گردید، بر نفس کشیدن وتپیدن قلب " فرهنگی" با عظمت هزاران ساله .
با وجود نهادینه شدن به اجبار گرایشات ماقبل تاریخ قبیله پرستان، وکشتار بیرحمانه ی دیگر اندیشان ،در سرزمین عصبیت ها و تفوق خواهان نژاد گرا به وسیله گماشته گان خون آشام و شقاوت پیشه ی آنان در نهایت "طالبان جانی وسربُر" ، قیام های بار بار جوانان در اوغانستان نویدیست از به تحلیل رفتن زور ،کشتار،جبر واکره.
با آنکه ساختن کله منار ها وچشم کشیدن ها در گذشته ها،وسوزانیدن تاکستان های شمالی،قتل عام هزاره ها ،غصب چراگاه های مناطق مرکزی اوغانستان توسط کوچی ها،قتل عام مردم بی دفاع یکاولنگ، کشتار دسته جمعی مردم شبرغان، ویرانی مجسمه های عظیم بودا،و ده ها نمونه ی دیگردر سالیان اخیر،نمونه هاییست به گونه ی شمه ی از اینهمه جنایت متداوم؛ و مسلمأ گویا حقیقت تلخ شقاوتیست که نژادگرایان "قوم اکثریت؟" برای تسلط ودوام هستی خویش در بردگی دیگران، وکشتار ناتوانان ،با هزاران مکر و حیله ی روا داشته اند.
همچنان همین واقعیت هاو ستم، آنچنان گسترده و بی انتها ایجاد هراس نموده است، که حتی خودی های "غیر اوغان" نیز از گفتن واقعیت ها لرزه بر اندام میشوند ، تا آنجا که حتی از داشته ها وگذشته های خود بیدریغ میگذرند، و آن دیگری، فقط برای اینکه در گله راهی داشته باشد، حتی از هویت خود هم میگذرد؛ وبا نصایح بیهوده وترغیب برای "وحدت ملی" تلاش میکنند آموزگاران بیراهه ها و تنگنا ها برای دیگران شده، وبه گونه جعل خودرا جلوه حقیقت میدهند.
دامنه ستم به همین هم اکتفا نکرده وپا فرا تر از آن میگذارد، وباجلوه مقدس بخشیدن به کارنامه های خودی ، قبیله گرایی را به امر طبیعی مبدل کرده، انگار هر امروانگاره ی که "اوغانی" باشد، از آنگونه تقدسی خدایی برخوردار است، که شک کردن بدانها یعنی "کفر" پنداشته میشود. قهرمانان "قوم بزرگ پشتون؟" هیچ اشتباهی تاریخی را مرتکب نشده اند، با هزاران خیانت "بابای ملت" خوانده شده اند، ملتی که هنوز زاده نشده است، ودر نهایت باباییکه فقط تمام حواسش به خودش و ده انگشت دستش بوده است، تحمیل بر گرده ی ملیون ها انسان سربلند میشود.
واژه گان و"اصطلاحات ملی" برای مردم خلق میکنند، انگار این واژه گان از دیوار های بهشت ریخته اند، ودر اصل چرا ملی؟ اصطلاح ملی؟
چرخک زدن دیوانه وار به دور خود را بنام " اتن ملی " تحمیل میکنند،وهیچ بزرگی نیست که بگوید چرخک زدن را با "ملی" بودن چه کار؟
سرود ملی به زبان پشتو تحمیل میشود، حتی آنهاییکه ادعا دارند، سرافگنده بر مرگ هویت خود میاستند، وگویا خود "هیچ" اند.
استادان و دانشمندان ما با کلمه ساخت حبیبی "پوهاند" و"پوهنمل" سرافگندی را پیشوند نام های ایشان میکنند...
در نهایت دو واژه "دانشگاه"و"دانشکده" خنجری میشود بر چشم کور تبعیض نژادی ، و جوانان ما برای پاسداری و حرمت به زبان مادر خود و عظمت نام "مادر" خون پاک ایشان را می ریزند، بزرگان کرسی نشین اما؛ ته مانده های ذلت وخواری را با ناز و ادای روشنفکرانه هراج میکنند.
از "تفاهم ملی" میگویند،"وحدت ملی" میفروشند،"سرود ملی" میخوانند و در نهایت با "اتن ملی" می میرند.
اینست سرنوشت اقلیتی که نود در صد مردم زبان ایشان را میدانند، واکثریت ایکه ده در صد فقط گویش به زبان آنها را بلد اند،آیا فقط همین تفاوت در فهم زبان، گویای یک واقعیت تلخ تقلب اکثریت و اقلیت نیست؟
اندیشیدن را برای تو هموطن عزیز و مدارا طلب! وا میگذارم.
وشما هاییکه اینهمه سال در غربت زیسته اید، آیا در کشور های میزبان تان شما مجبورید که زبان آنها را بیاموزید؟ یا به زور خنجر آنان را مجبور به یادگیری زبان تان مینمایید؟ کدام یک؟ ودرهمین نکته نیست که باییست پی برد به یک حقیقت دردآگین؛ که نه همان اقلیتی هستید که شنیده اید وپذیرفته اید؟
اما جوانان عزیز کابل ، بلخ ، و... بهای خون پاک شما روزی افتخار پرچم ملیون ها آزاده خواهد بود، که آنروز هم دور نیست. باور دارم .
سرافراز باشید.!
نادیه فضل
منبع : فراتر از مرزها