اعلیحضرت غازی! کابل فتح شد...
عنوان فوق بخش از تیلگرام دارای اهمیت تاریخی است که در آخرین شب و روز سقوط حبیب اله کلکانی، توسط شاد روان فاروق تلگرافی عنوانی شاه امان الله به روم مخابره گردیده و متن کامل آن از اینقرار است
«اعلیحضرت غازی! کابل فتح شد، تخت و تاج سلطنت را برایتان تبریک میگویم.
دراین تیلگرام تاریخی که اکنون مورد بررسی ما قرار دارد، سه مسئله حایز اهمیت و قابل دقت است:
۱ ـ انگیزۀ شتاب و عجله در زندانی ساختن شاد روان فاروق تلگرافی.(البته واضح است که مرحومی بحیث یکی از مشمولین نهضت امانی و شخصیت ملی، مترقی و ضد انگلیسی و وفادار به امان الله خان در "لیست سیاه" نادر خان و برادرانش قرار داشت).
۲ ـ بر خلاف روایات رسمی و وارونه که شاه ولی خان بحیث فاتح کابل قلمداد و با داشتن این لقب مستمری دریافت می کرد، در واقعیت امر اشخاص فداکار دیگر، از جمله شیر محمد خان فرقه مشر پسر کاکای غلام نبی خان چرخی ( که بعداً به امر نادر خان بشهادت رسید) و قوای تحت امر او، از قبل داخل کابل گردیده و در سقوط قطعی قوای حبیب الله کلکانی نقش اساسی و کلیدی را ایفا کرده اند.
۳ ـ این حقیقت تاریخی یکبار دیگر وضاحت بیشتر مییابد که نادر خان با لطایف الحیل و سؤ استفاده از نام امان الله خان خودرا تا قصر سلام خانۀ ارگ رسانیده و بعداً به پلان انگلیس ها جامۀ عمل پوشانید و قدرت را غضب کرد.
* * *
آنچه انگیزۀ تحریر این سطور گردید، مطالعۀ قسمتی از یادداشتها و خاطرات یکی از خادمان صادق وطن مرحوم دگر جنرال محمد حسین خان هاشمی، در رابطه به زندگی و معرفی شاد روان فاروق تیلگرافی است که در سایت وزین پندار منتشر گردید.(امید است مجموعه کامل این یادداشت ها و خاطرات بسیار دلچسپ وباز گو کننده حقایق تاریخی، به همت فامیل محترم آن به نشر برسد).
از آن جای که آشنایی با جنبشها و نهضتهای ملی و مترقی گذشته و بخصوص جنبشهای مشروطیت اول، دوم و سوم و آشنایی با شخصیت ها و چهره های شامل در این جنبش که با تقبل و تحمل رنج و عذاب فراوان، راه و رسم وطن دوستانه، ملی و منورانه را به ارث گذاشته اند، از اهم مسایل بخصوص برای منورین افغان میباشد، بناءً بخاطر آشنایی بیشتر خوانندگان عزیز با این مبارز نستوه، وطندوست و فداکار موارد را متذکر میشوم:
در کتابها و یاد داشت های مختلف که در باره نهضت امانی، دورۀ آشوب و اغتشاش، دورۀ استبداد نادر خان و هاشم خان بنشر رسیده و منجمله در جلد دوم کتب افغانستان در مسیر تاریخ تالیف مرحوم غلام محمد غبار در مورد فاروق تلگرافی موارد متعدد وجود دارد. چنانچه در صفحۀ(۱۰٧) جلد دوم کتب «ظهور مشروطیت و قربانیان استبداد در افغانستان» تالیف سید مسعود پوهنیار( فرزند شاد روان سید قاسم خان لغمانی، شخصیت دوم جنبش مشروطیت اول) مرحوم تیلگرافی در زمرۀ قربانیان استبداد معرفی شده است.
دراین اواخر کتاب بسیار با ارزش توسط یکی از قربانیان استبداد، محترم خالد صدیق (فرزند مرحوم غلام صدیق خان چرخی ،برادر مرحوم غلام نبی خان چرخی وزیر خارجه دولت امانی) تحت عنوان « از خاطراتم» با قطع و صحافت مرغوب به نشر رسید است. در صفحۀ( ٩۸) این کتاب مؤلف خاطرات دلچسپ و تاریخی همقفس خود مرحوم فاروق خان تلگرافی را با فوتوی شان درج کرده که بخاطر مطالعۀ خوانندۀ عزیز،رونوشت کامل آنرا ذیلاً نقل مینمایم:
«شخص دیگر از زندانیان سیاسی به اسم فاروق جان تلگرافی، که اصل نامش غلام فاروق خواهد بود، داستان گرفتاریش را چنین تفصیل میداد: «یک روز از روزهای انقلاب، حبیب الله کلکانی مشهور به بچۀ سقا، و جنگ بین طرفداران اعلیحضرت امان الله خان و قواء بچه سقا در جنوب مملکت، آوازۀ بسیار گرم در شهر کابل و اطراف و اکناف آن سر زبان ها بود که اعلیحضرت امان الله خان، دوباره بر میگردد و یا برگردانده میشود و زمام امور مملکت رابه دست گرفته و بر تخت سلطنت مینشیند. صدای فیر توپ و تانک از اطراف و اکناف حومۀ کابل بگوش میرسید و مردم شهر و حومه در حالت خوف و رجاء بودند، من و همکاران من در شعبه تلگرام ادارۀ مخابرات، به نام های صدیق جان تلگرافی و عارف جان تلگرافی، مصروف کارهای دفتر بوده، هر لحظه اطلاعات جدید بدست می آوردیم و اوامر جدید حکومت را به منابع مربوط مخابره میکردیم. دیدیم که ناگهان دروازۀ دفتر با شتاب بی سابقه باز شد، مرد بلند بالا، خوش سیما و خوش قیافه داخل شد و این جوان زیبا با چهرۀ افغانی و قد و اندام برجسته، لباس جنگی به تن داشته، با تفنگ و قطاروزمۀ مجهز، سر و صورتش و لباس هایش همه خاک آلود بود و معلوم میشد تازه از یک میدان کار و زار آمده، با جهر بلند و هیجان صدا زد که برادر ها، جنگ فتح گردید، چشم تان روشن باد. در ضمن گفت:" پیامی دارم خیلی عاجل که به شهر روم، پایتخت ایتالیا باید مخابره شود، لطفاً به من یک دانه قلم و یک ورق کاغذ عنایت کنید".
ما برایش به عجلۀ تمام قلم و کاغذ روی میز کار گذاشتیم و آن جوانی که شجاعت و مردانگی از ظواهر او هویدا بود، روی صفحۀ کاغذ، تلگرامی به این مضمون نوشت: « اعلیحضرت غازی، کابل فتح شد، تخت و تاج سلطنت را برای تان تبریک میگویم».
ما رفقای همکار، همه از نوید ختم جنگ، شادمان گردیده و یکدیگر رادر آغوش کشیده، با گریۀ که از دلخوشی بر خاسته بود، همدیگر را میبوسیدیم و هر یک به هر یک تهنیت میگفتیم.
تلگرام آن جوان مرد را به عجلۀ هرچه تمام تر به شهر روم مخابره کردیم و بعد از مصافحه و روبوسی و اظهار شکران از این مژدۀ جان فزا، خیلی احترام کارانه از اسم، هویت و شغل آن مرد دلاور که زیبایی اندام و هیکل مردانۀ او ما را محو خود ساخته بود، و جریان فتح جنگ و به کابل رسیدن مردان جنگی، جویا شدیم. او در جواب گفت که اسم من شیر محمد است, من از چرخ لوگر هستم و یکنفر صاحبمنصب میباشم و اولین فردی هستم که بعد از فتح جنگ تنگی واغجان، قوای سقوی ها را شکست داده، وارد کابل شده و اینک به اولین مرجع که خودرا رسانیدم، همین تلگراف خانۀ شما است. که هرچه زودتر این مژده را به شاه جوان و ملت پرور ما برسانیم. پرسیدم دیگران؟ گفت دیگر قوماندانها به شمول نادر خان و شاولی خان از عقب روان هستند و عنقریب، آنها هم میرسند.
این چند جمله را به عجلۀ تمام اظهار و بعداً گفت که من باید بروم، زیرا از این کار های عاجل بسیار دارم که به آن باید برسم. صاحب منصب جوان با ذکر این چند خبر کوچک، از دروازۀ دفتر خارج گردید.
من و همکاران من و سایر مأمورین و ملازمین تلگرافخانه، از نشاط و شاد مانی، هریک در لباس گنجیده نتوانسته، دفتر را بسته و به تماشای هرج و مرج شهر کابل برآمدیم.