ناتو، آمريکا و تغيير استراتژي در افغانستان
admin- Admin
- تعداد پستها : 7126
Registration date : 2007-06-20
روزنامه نیویورک تایمز در شماره روز گذشته خود از تغییر موضع ناتو و آمریکا و عقبنشینی آنها از استراتژی قبل در افغانستان به دلیل ترس از شکست و ناکامی در مبارزه با گروه طالبان پرده برداشت.
به گزارش ابنا به نقل از "اسلامیک نیوز"، روزنامه نیویورک تایمز ضمن اعلام این خبر با اشاره به احتمال شکست نیروهای اشغالگر در برابر گروه طالبان در افغانستان، نوشت: مسئولان سازمان پیمان آتلانتیک شمالی(ناتو) در آخرین اظهارات خود از تغییر موضع این سازمان که به عنوان "مبارزه با تروریست و استقرار امنیت در افغانستان" یاد میشد به شعار "تلاشهای سیاسی و پیشرفت اقتصادی" در این کشور خبر دادند.
این روزنامه امریکایی در ادامه آورده است: این تغییر موضع ناشی از ضرورت ایجاد تغییر در وضعیت موجود و جلوگیری از پیشرفتهای گروه طالبان در افغانستان و همچنین واگذاری کارها به دولت مرکزی افغانستان اتخاذ شده است.
از طرفی دیگر، تنی چند از مسئولان بلند پایه کاخ سفید ضمن اعتراف به شکست برنامههای امریکا در افغانستان بر تغییر سیاستهای گذشته در افغانستان تاکید کرده بودند.
تحلیل ابنا:
فاجعهی یازدهم سپتامبر 2001 که به قیمت جان انسانهای بیگناهی اتفاق افتاد دستآویزی شد برای توجیه حمله به طالبان ـ در واقع به خاک و فرهنگ افغانستان ـ و تحقق آرمان «پیوند قلب شکستهی دموکراسی، حقوق بشر، حقوق زنان و... »
به هر حال؛ پس از حمله آمریکا به افغانستان و فروپاشی رژیم طالبان، نگرانی استکبار جهانی کاهش یافت زیرا توانستند در نقطهای از آسیا مستقر شوند که از نقطه نظر اهمیت استراتژیکی کمتر از فلسطین نیست. و بدین گونه بود که با یک تیر دو نشان زدند؛ از طرفی مردم افغانستان را به ظاهر مدیون احسان خود نمودند زیرا توانستند مردم را از شر طالبان ـ مهره دست پرورده خودشان ـ برهانند و از طرف دیگر با حضور نظامی خود بیشتر از پیش بر اوضاع خاورمیانه مسلط شوند.
بعد از انعقاد قرارداد "بن" در پاییز سال 1380 و متعاقب آن تشکیل دولت موقت به ریاست حامد کرزی؛ بیش از هر چیز، افغانستان با مشکل ناامنی رو به رو شد و این موضوعی بود که دولت افغانستان نمیتوانست و نمیتواند با نیروهای انتظامی خویش از پس آن برآید لذا بر اساس همان قرارداد، نیروهای نظامی بینالمللی موسوم به نیروهای حافظ صلح بینالمللی (ایساف)عهدهدار تأمین امنیت افغانستان شد. در کنار بحران امنیتی در کشور دو مولفه مهم دیگر نیز افغانستان و ثبات سیاسی این کشور را با خطرات زیادی مواجه ساخت که یکی تولید و قاچاق مواد مخدر و دیگری عدم اشتغال است.
از طرفی نیروهای حافظ صلح بینالمللی به رهبری آمریکا در افغانستان نتوانستند در پیشبرد اهداف خود در افغانستان موفق باشند. که این امر را باید ناشی از افول قدرت امریکا در منطقه دانست.
البته این ضعف آمریکا ناشی از عوامل گوناگونی است که مجال بحث عمیق پیرامون آن فرصتی جدا میطلبد اما آنچه که به طور کلی می توان از این عقبگرد سیاسی برداشت نمود این است که افتادن آمریکا در باتلاق عراق و قطع امید در مبارزهای نظامی با تروریسم در افغانستان باعث این عقبگرد غیر قابل تصور گردید؛ چه؛ آنچه را که بوش در خاک ملت عراق جستجو میکرد ـ سلاح کشتار جمعی ـ به پدیدهای نامرئی مبدل گشت و باعث دربند ماندن پای آمریکاییها در عراق شد.
در افغانستان نیز اوضاع تقریبا مشابهی جریان داشت که آمریکاییها با وجود ادعایشان مبنی بر تحکیم صلح و امنیت، موفق به عینی ساختن ادعایشان نشدند و البته که در بعضی موارد مانند مسئولت تجهیز و تکمیل اردوی ملی هفتاد هزار نفری برای افغانستان آگاهانه سرباز زدند.
بدون شک در مقایسه میزان تأثیرگذاری عملکردهای آمریکا و ناتو ـ به خصوص در زمینه مبارزه با تروریسم خود ساخته آمریکا ـ به این نتیجه میرسیم که تحمل وضعیت افغانستان امروزی برای نیروهای ناتو به مراتب مشکلتر از چالشی است که آمریکاییها با آن رو به رو بودند زیرا:
1ـ نیروهای آمریکایی یا به گونهای دیگر؛ نیروهای تحت فرمان آمریکا حداقل بر اساس انگیزه پدید آمده از فاجعه و جنایت یازدهم سپتمبر 2001 به مقابله با طالبان و به اصطلاح تروریستهای منطقه میپرداختند. اما نیروهای سیوشش ملیتی وابسته به سازمان ناتو چنین مسئولیتی را پذیرا نمیشوند.
2ـ ممکن است دلیل توجه بیشتر آمریکا روی عراق و افزایش نیروهای نظامی در آن منطقه به گونهای مربوط به ادعای سیاست خارجی کاخ سفید باشد، مبنی بر اینکه: «در تحقق نظام نوین جهانی و طرح خاورمیانه بزرگ، که آمریکا خود را طراح و مجری آن میداند، لشکرکشی به منطقه و جهان از جمله به افغانستان و عراق میتواند جزء همین طرح باشد»
بنابر این میتوان گفت که در وضعیت کنونی نیاز موجودیت نیروهای آمریکا در عراق بیشتر از افغانستان محسوس است؛ زیرا بنابر اظهارات مشاور امنیت ملی آمریکا استفن هدلی: "بیم آن میرود که بعضی از دولتها با استفاده از وضعیت آشفته عراق اسرائیل را مورد تهدید قرار دهند" و این در حالی است که اسرائیل به مثابه بازویی بر پیکر استکبار جهانی تلقی میشود!
بنابر این تحلیل، به این نتیجه میرسیم که: حضور نظامی نیروهای خارجی در منطقه در قدم اول تثبیت اقتدار سیاسی آنان است، و مسایلی چون بازسازی، امنیت و ثبات شعاری بیش نیست، بلکه زیر چتر این شعارها پیاده کردن برنامههایی در حال اجرا است که تاریخ تولدی کهن در استراتژی سیاسی جهان صلیبی دارد!
لا يوجد حالياً أي تعليق