پندار نو

هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
پندار نو

سایت مستقل و غیر وابسته به احزاب و گروه های سیاسی


    ستاره افسرده اي که ، ديده فروبست !

    avatar
    admin
    Admin


    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20

    ستاره افسرده اي که ، ديده فروبست ! Empty ستاره افسرده اي که ، ديده فروبست !

    پست  admin السبت 6 ديسمبر 2008 - 22:37

    ستاره افسرده اي که ، ديده فروبست !

    مگر چرا ؟ .


    نوشته : لطیف کریمی استالفی .

    ستاره افسرده اي که ، ديده فروبست ! K_estalefi_s

    « این دفتر را به همسر عزیز خود ، فرح جان که شعر و شاعر را بد می بیند ...تقدیم می کنم »

    « از مرگ اگر هراسی ، دارم فقط همین است

    بسیار مانده از من اشعار نا سروده » .

    « کوهدامنی »

    ( گرامیداشت از سالگرد وفات زنده یاد بیرنگ کوهدامنی ) .



    سیه روز یازدهم دسمبر 2008 مصادف است با سالگرد مرگ نا بهنگام محمد عاقل بیرنگ کوهدامنی شاعری ارجمند ، وارسته و « هردم شهید » کشور مان که در سال 1330 هجری شمسی در شکردرۀ کوهدامن چشم به جهان گشود و در یازدهم دسمبر 2007 م درغربت سرای لندن از دنیای بیمروت و ما حول بی سخاوتیکه دلتنگش ساخته بود ، چنانچه خود میگفت :

    دلم گرفته زدنیا وهرچه هست در او ــ درخت وخانه به خاک و به خون نشست دراو

    بعمر 56 سالگی با عالمی از ناامیدی ها و آرزو ها چشم از جهان پوشید .

    بیرنگ از همان نخستین اثرش ، « سلام بر شقایق » حضور خود را درفرهنگستان شعر و ادب اعلام کرد ، و تا آخرین دفتر شعر« من ناله می نویسم » از درد و رنج مردمش سرود ، به هیچ آستانی سرخم نکرد ، هیچ شعری مداح گونه نسرود ، شاعر دربار و طالب شهرت نشد ، خود ستایی را نپذیرفت . راستگویی تا جایی در وی نهادینه شد که ، با صداقت بینظیر در دفتر من ناله می نویسم ، نوشت : این دفتر را به همسر عزیز خود ، فرح جان که شعر و شاعر را بد می بیند ... تقدیم می کنم .

    اشعار بیرنگ آمیخته با غمی عمیق است ، هرگاه ژرفتر بنگریم بلا فاصله بدرد های خصوصی و اسرار افسرده گی او ، که مرگ را در قبال داشت وهنوز هم در سینه ها پنهان است آشنا می شویم .

    چنانکه خود گوید :

    « درهر قدم به شانه کشم بار مرگ خود

    با این صلیب سرخ ، مسیحای ثـانی ام

    مرگ و دیار دوزخ و آن گـرز آتشیـن

    صد بار بهتر است ، ازین زندگانی ام »

    و یا :

    حاجت به دوزخ دگری نیست داده یی

    این جـا ، درین جهـنم دنیا ، سـزای ما



    در جای دیگری گوید :

    درد پـرنـده را چـه کـسی شـرح می کنــد

    نی برگ و نی درخت و نه گرمای لانه ای .



    بیرنگ مردی از طبقۀ محروم و درویش مشرب بود ، زندگی بسیار ساده و بدون مظاهر مادی را می پسندید ، به مادیات دنیا علاقه نداشت ، با مشکلات اقتصادی همیشه در گیر بود و هیچگاهی بخاطر بدست آوردن زرق و برق دنیا تلاش نکرد ، او را زندگی فقیرانه و مشقت بار از شکردره به بلخش کشاند وبدوکان بقالی پدر نشست ، واز همان دوکان بقالی تا استاد ی دانشگاه رسید .

    سرانجام مصائب استخوانسوز کشور، به تاجیکستان و بعداً به لندنش آورد ، کشمکشهای روحی و روانی ، در کنج انزاوی غربت دلتنگ لندن ، به « میخانه پناه از همه آفات » بُرد .

    تا جائیکه میگفت :

    « صبحم اگر شراب ندادی شبانه ده

    ما را نجات از غم تلخ زمانه ده » .





    اين مطلب آخرين بار توسط گرداننده در الأحد 7 ديسمبر 2008 - 3:30 ، و در مجموع 6 بار ويرايش شده است.
    avatar
    admin
    Admin


    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20

    ستاره افسرده اي که ، ديده فروبست ! Empty رد: ستاره افسرده اي که ، ديده فروبست !

    پست  admin السبت 6 ديسمبر 2008 - 22:38

    با بیرنگ سفری از هالند تا مونشن داشتم ، در طول راه وی را غرق رویأ های نا تمام ، و شکسته دلش یافتم ، اندوه بر سیمایش پیدا بود ، ناگهان متوجه شدم که دودی از پطلونش بلند شد ، آنقدر درعالم خیالات غرق بود که ، آتش سیگار پطلونش را سوخته ، مگربیخبربود ، وقتی متوجه شد پطلونش سوخته ، با لحن درد آلودی گفت : این یگانه دریشی من بود . پرسیدم استاد ! علت این همه پریشانی ، و تشویش شما چیست ؟ در پاسخ گفت :

    دانی تو عمق دریا ؟ من آنچنان عمیقم

    یاد خدا ندانم ، در خود چنان غریقم ...

    بالله که خود ندانم ، آن به که تو نپرسی

    از دین مذهب من ، از راه و از طریقم .

    و اضافه نمود : هیچ نوع وسواسی ندارم ، بلکه مرا مجبور به وسوسه می سازند . با درد و الم که او رفت ، اما خاطرۀ سعادت این سفروهمنشینی با چنین دوست مخلص تا واپسین روزهای حیات از صفحۀ خاطراتم نخواهد رفت .

    برای شناخت شخصیت شادروان « بیرنگ » که تا چه حدی ، حتا در میان مرگ و زندگی ، با همه کسالت وبیماری هایی که داشت به مقام والای انسانیت ، مردم ووطنش عشق می ورزید ، و دست از سرودن ناله ها و آلام مردمش نکشید . میتوان این پیام ها ی انسانی را ازلابلای اشعار لا یزالی اش جستجو کنیم .

    وی می سراید :

    « در شهر کائنات غریبانه زیستم

    ای آفریدگار! بگویم : که کیستم ...

    از باد ، ناله سر زدو از سنگها شرار

    از بس بیاد مردم و میهن گریستم » .

    ویا :





    شب تاریک و سنگستان و منزل دور و من خسته

    به رویم روزن امید فردا ، تا خدا ، بسته

    من آواز رهایی را ، نمی دانم چسان خوانم ؟

    قفس از آهن و خنجر ، لبم خونین ، پرم بسته

    اذانی را که میخواهم کنم از بر ، نمی خیزد

    ازین مسجد ، ازین گنبد ، از آن بالای گلدسته ...

    نه همگامی درین وادی ، نه همراهی درین جنگل

    سر راهم بهر سنگر ، هزاران دیو بنشسته

    چه هنگامی بتابد آن طلوع سرخ آزادی

    دراین خانه ، درین وادی ، درین بازارو این رسته



    اشعار کوهدامنی دلچسپ ، زیبا ، ساده ، روان ، پُر احساس ، دردناک و عاری از پیچید ه گیست ، برای هر خواننده سهل الهضم میباشد و سالها در ذهن انسان باقی میماند . سروده ها ی بیرنگ ، یاقوت گونه دربین بسیاری از اشعار شعرای معاصر ما می درخشد .



    نکتۀ قابل یاددهانی اینست که ، وجود کوهدامنی مثل « لورکا » شاعر مردمی اسپانیوی برای عده ای از تاریک اندیشان ، حق نا شناسان ، فرهنگ ستیزان و آنانیکه بر درخشش آن حسادت می ورزیدند ، تحمل نا پذیر بود ، در اولین روز هائیکه هنوزغبار خاک سیاه چهرۀ نازنینش را نپوشانیده بود ، و پیش از آنکه او را بشناسند ، در مذمت شخصیت بیضرر ، متواضع ، صمیمی و مهربانش پرداختند . آری ... دوستانی که شاید از ماهیت شعر آگاه نیستند ، با عتاب و شتاب نوشتند « در حق شعر ظلم می شود » ، دیگری که خود را « شبتاب » گفت ، ایکاش شب می نامید ، چیز چیز های که دل خودش را خوش ساخته ، روی کاغذ سفید را سیاه کرد .

    به یقین میتوان گفت : انسانها از لغزش بر کنار نمی ماند ، شاید شاعر ارجمند ما گاهی لغزیده باشند ، اما بگفتۀ خودشان که در جواب پیام زن نگاشته اند : « یک شاعر و نویسنده شاید از رهگذر شخصیت اجتماعی معیوب باشد اما کاری درخشان در زمینه ی فرهنگی ارائه داده باشد ، چگونه می شود هر دو را نفی کرد » .

    ایکاش عمر مجالش می داد ، تا خود میگفت که ، من سبز ترین سالیان عمر خود را برای آموزش تو سپری کردم ، تا حاصل شیرینت ببرم ، دردا که تلخ برآمد .

    رنج بیحد و حصرحرم و محیط لندن ، برای بیرنگ تنگ و خفقان آور شده بود ، دیگر بهانه ای برای زیستن نداشت ، گرچه آخرین حرف و آخرین شعرش را نگفته رفت !! .

    چنانچه خود سروده :

    کیست در روی زمین این همه تنها که منم

    تا خــدا فاصله ی نیست ، از اینجا که منم

    ســر سودا زده امـروز مـرا خـواهـد کشت

    ایـن همــه در غــم نـا آمــده فــردا که منـم .

    در اخیر ، با تجلیل از شخصیت این بزرگوار و سالگرد در گذشت نابهنگام وی ، با قلم سوگوار خویش از فرزندان راستین و ادب شناس سرزمین شاعر پرور خراسان زمین ، بالاخص از آقایان ، داکترم زیار ، داکتر ناظمی ، آقای تکور ، بشیر عزیزی ، سیاوش کسرایی ، عبدالجبار آریایی ، دکتر اسدالله حبیب ، گل آقا رحیمی ، نور الحق نسیمی ، فضل الرحیم رحیم ، هارو ن یوسفی ، عارف پژمان ، منصور سائل شباهنگ ، رازق روئین ، دستگیر نایل ، احمد بشیر دژم ، سراج الدین ادیب ، انجینیر حفیظ الله حازم ، آقای فقیری ، غوث الدین میر ، جناب میرزایی ، آقای شهر ستانی ، کریم میثاق و یکتعداد مسوولین سایت های انترنتی که با نوشتن تسلیت نامه ها سروده ها ، در بزرگ داشت مقام آن ارجمند با رعایت حق حرمت ، دین خود را ادأ کرده اند ، سپاس فراوان نمایم و از خدای منان استدعا میکنم تا جایگاه آنمرحومی را بهشت برین و برای دوستان و هواخواهان بیرنگ کوهدامنی صبر جمیل و عمر دراز با سر فرازی عنایت بفرماید بااحترام .



    avatar
    admin
    Admin


    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20

    ستاره افسرده اي که ، ديده فروبست ! Empty رد: ستاره افسرده اي که ، ديده فروبست !

    پست  admin الأحد 7 ديسمبر 2008 - 3:10

    ستاره افسرده اي که ، ديده فروبست ! BirangKohdamani1

    تصویر از ماهنامه "نی"

      مواضيع مماثلة

      -

      اكنون الإثنين 13 مايو 2024 - 5:42 ميباشد