مطلب کامل |
داستان: تجسد آرزو علی زوارکعبه ساکیپ سابانجی -قارونمرد ترکیه- گاه ِمرگ دو وصیت نامه نوشت که عمل به اولیناش را شرط گشودن دومین پاکت قرار داد. در اولین نامه او از... Friday, November 28, 2008 مطلب کامل |
داستان منتشرنشدهای از یک بادیگارد میلاد ظریف به نظرش این اولین نوشته بادیگارد بود. از همان اول هم میدانست که استخدام کردنش،آخر، کار دستش میدهد. نه این که به وظایفش درست عمل نمیکرد نه!... Friday, November 28, 2008 مطلب کامل |
داستان: گربهی بیدُم خانم وولف نیما نقوی سی و هفت فرسنگ که به طرف جنوب برانی به کویر میرسی. کویر خشک است و لخت. سفید و خاکی رنگ. جاده درست مثل خط سیاه بیمعنایی است که روی کاغذ بکشی... Friday, November 28, 2008 مطلب کامل |
داستان: «جمعههای آدمهای معمولی» علی زوار کعبه هم اتاقیاش یک تلویزیون کوچک آورده که سیاه و سفید است و صدای خرخر میدهد. پدرم دراز کشیده روی تختاش. شلوار و لباس اینجا را به تن دارد... Saturday, October 25, 2008 مطلب کامل |
داستان: «معبدی در باغ» علی چنگیزی غروب شده بود که رسیدم خانه و هنوز کفش پایم بود که آناهیتا، زنم، گفت زنگ زدهاند و پیام میگشتهاند. انگار دو سه بار هم تماس گرفته بودند و... Saturday, October 25, 2008 مطلب کامل |
چند داستان کوتاه از جن و پري
admin- Admin
- تعداد پستها : 7126
Registration date : 2007-06-20
- مساهمة رقم 1