پندار نو

هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
پندار نو

سایت مستقل و غیر وابسته به احزاب و گروه های سیاسی


    پيمان نامهء حديبيه

    avatar
    admin
    Admin

    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20
    20081029

    پيمان نامهء حديبيه Empty پيمان نامهء حديبيه

    پست  admin

    حدیبیه نام محلی است در دو فرسخی مکه. در نزدیکی حدیبیه درختی است که در سال ششم هجرت، در زیر آن بیعت رضوان صورت گرفت.

    پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در ماه ذیقعده سال ششم هجری به قصد به جا آوردن عمره راهی مکه شد، اما وقتی به حدیبیه رسید با جلوگیری مشرکان مکه مواجه شد و در همان جا پیمان معروف حدیبیه را با قریش امضا فرمود.

    پس از آنکه یاران پیامبر در حدیبیه با پیامبر بیعت کردند ( که به (بیعت رضوان) معروف است)، تکلیف مسلمانان روشن شد، زیرا قریش یا با زیارت آنها از خانه خدا موافقت می‌کرد یا مخالفت؛ که در صورت دوم درگیری میان دو گروه حتمی بود.

    عثمان که آخرین نماینده اعزامی پیامبر به مکه بود برگشت و پیام قریش را رساند و اظهار داشت:
    مشکل قریش سوگندی است که یاد کرده‌اند که نگذارند شما و یارانتان با زور وارد مکّه شوید.

    در همین هنگام سهیل بن عمرو نیز از سوی قریش برای مذاکره به حضور پیامبر رسید. پیامبر پس از کمی گفتگو، امام علی علیه السلام را فرا خواند و دستور داد که پیمان صلح را این گونه بنوسید:
    « بسم الله الرحمن الرحیم.»

    سهیل در همان ابتدای نامه مخالفت کرد؛ و قرار بر این شد که بنویسند "باسمک اللهم" و نیز وقتی علی علیه السلام به دستور پیامبر نوشت: این پیمانی است که ''محمّد رسول الله''با سهیل، نماینده قریش، بست، سهیل گفت: ما اگر ''رسالت'' تو را قبول داشتیم که با تو جنگ نمی‌کردیم.

    پیامبر به علی علیه السلام فرمود: کلمه ''رسول الله''را پاک کن.
    علی علیه السلام عرض کرد: من قدرت چنین جسارتی را ندارم.
    پیامبر از علی خواست که انگشت او را روی همان نقطه بگذارد تا شخصاً آن را پاک کند.

    تعهدات صلح حدیبیه
    1- به مدت ده سال دست از جنگ بردارند تا امنیت در نقاط عربستان مستقر شود و اگر هر فردی از قریش از مکه گریخت و به مسلمانان پیوست باید او را به سوی قریش بازگردانند، ولی اگر یکی از مسلمانان به سوی قریش گریخت، قریش موظف به بازگرداندن او نیست.

    2- مسلمانان و قریش آزادند که با هر قبیله‌ای که خواستند پیمان ببندند.

    3- محمد و یارانش امسال به مدینه باز می‌گردند ولی در سال‌های آینده می‌توانند به زیارت خانه خدا بیایند، به شرط این که:
    سه روز بیشتر در مکه نمانند و سلاحی جز شمشیر همراه نداشته باشند.

    4- مسلمانان مقیم مکه می‌توانند شعائر مذهبی خود را آزادانه به جا بیاورند و قریش حق مزاحمت ندارد.

    5- اموال دو طرف برای همدیگر محترم است و مال و جان مسلمانانی که از مدینه وارد مکه می‌شوند در امنیت خواهد بود.

    این پیمان در دو نسخه تنظیم شد و گروهی از شخصیت‌های قریش و اسلام به آن گواهی دادند. یک نسخه از آن به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تقدیم شد و نسخه دیگر را به سهیل بن عمرو دادند.
    رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از این صلح، در همان جا قربانی کرد و سر تراشید و مسلمانان نیز چنین کردند و از احرام خارج شدند و راه مدینه را در پیش گرفتند.



    اين مطلب آخرين بار توسط گرداننده در الخميس 30 أكتوبر 2008 - 4:33 ، و در مجموع 3 بار ويرايش شده است.
    مُشاطرة هذه المقالة على: reddit

    avatar

    پست الأربعاء 29 أكتوبر 2008 - 7:23  admin

    صلح حدیبیه

    در ماه ذی‌قعده سال ششم، پیامبر (ص) در خواب دید با یارانش به مكه رفته و به انجام حج عمره در كعبه موفق گشته‌اند. پیامبر به دنبال آن از مسلمانان و قبایل اطراف مدینه دعوت كرد با او برای انجام عمره به مكه بروند.اكثریت مهاجر و انصار مدینه همراه پیامبر از مدینه بیرون رفتند.
    پیامبر به «ذی‌الحلیفة» (اكنون «مسجد شجره» در آن است) رسید، جامه احرام پوشید و بر هفتاد شتر نشانه قربانی زد و از جلو راند تا به قریش بفهماند كه او تنها برای انجام حج عمره و طواف كعبه آمده است.
    در دو منزلی مكه، مردی بنام بشیر، در گزارش وضعیت مکه به پیامبر گفت: قریش برای جلوگیری از شما همگی همراه خانواده‌شان از شهر خارج شده تا نگذارند شما مكه بیایید و خالدبن ولید با دویست نفر پیشاپیش تا «كراع الغمیم» آمده‌اند.
    پیامبر فرمود:
    «وای بر قریش كه هستی خود را با كینه توزی‌ها از دست داده‌اند. من در راه این دین آن قدر می‌جنگم تا خدا آن را پیروز گرداند یا كشته شوم!»
    سپس فرمود: كیست تا ما را از راهی ببرد كه با قریش برخورد نكنیم؟
    مردی این كار را بر عهده گرفت سپس مهار شتر پیامبر را به دست گرفت و پس از عبور از راه‌های دشوار تا روستای «حدیبیه» در نزدیكی مكه رفتند.
    ناگهان شتر از رفتن ایستاد و پیامبر فرمود: من امروز هر پیشنهاد قریش مبنی بر مراعات خویشاوندی را می‌پذیرم.

    رفت و آمد فرستادگان قریش
    قریشیان، آمدن مسلمانان به مكه را برای خود ننگ می‌دانستند. وقتی چند نفر از بزرگان قریش نزد پیامبر (ص) آمده هدف او را از سفر به مكه می­‌پرسیدند پیامبر پاسخ همه را به یك گونه می‌داد و می‌فرمود:
    «ما برای زیارت كعبه و انجام عمره آمده‌ایم سپس این شتران را قربانی كرده گوشت آن‌ها را برای شما وامی‌گذاریم و بازمی‌گردیم!»
    عروة بن مسعود ثقفی، وقتی از نزد پیامبر(ص) برگشت، به قریش ;گفت:
    «من به دربار فرمانروایان ایران و روم و حبشه رفته‌ام و چنین احترامی كه پیروان محمد از او می‌كنند در دربارهای آن‌ها ندیده‌ام و او را تسلیم شما نخواهند كرد.»
    قریشیان، مكرز بن حفص را با گروهی فرستادند تا مسلمانی را دستگیر كرده و با گروگان‌گیری بتوانند خواسته خود را بر مسلمانان بقبولانند، اما مكرز و همراهان به دست مسلمانان اسیر شدند و پیامبر دستور داد آن‌ها را آزاد كنند.
    پیامبر (ص)، به عمر فرمود: نزد قریش برو و هدف ما را از سفر به مكه، به آن‌ها برسان. عمر كه از قریش بر جان خود می‌ترسید گفت: بهتر است عثمان را بفرستی كه خویشانی در مكه دارد و می‌توانند از او حمایت كنند.
    پیامبر (ص)، عثمان را به مكه فرستاد و عثمان در پناه پسر عمویش (ابان بن سعید) پیام پیامبر را به قریش رساند.
    قریش گفتند: ما نمی‌گذاریم محمد طواف كعبه كند ولی خودت می‌توانی طواف كنی؟
    عثمان گفت:‌تا پیامبر طواف نكند من طواف نمی‌كنم. قریشیان او را در مكه زندانی كردند.

    بیعت رضوان
    به مسلمانان خبر رسید كه عثمان را كشته‌اند! پیامبر فرمود: از زیر این درخت برنخیزم تا تكلیفم را با قریش معلوم سازم و به دنبال آن از مسلمانان برای دفاع از اسلام بیعت گرفت که این بیعت را «بیعت شجره» گفته‌اند.
    پیامبر با عمل به قریشیان فهماند که اگر سر جنگ داشته باشند او نیز آماده جنگ خواهد شد.

    تنظیم صلح‌نامه توسط فرستاده قریش
    قریش پس از مشورت های زیاد، سهیل بن عمرو را فرستاد تا صلح ای بین پیغمبر و او بسته شود. پس از مذاکرات، مواد زیر نوشته شد:
    1) از این تاریخ به بعد، جنگ تا ده سال میان طرفین ترك شود.
    2) اگر كسی از قریشیان كه تحت قیمومیت و ولایت دیگری است بدون اجازه سرپرست خود به نزد محمد آمد مسلمانان او را به سرپرست او بازگردانند ولی باز گرداندن مسلمانان از مكه به مدینه، الزامی نیست.
    3) پیمان بستن قبایل عرب با یكی از دو طرف آزاد است و از طرف قریش، الزام و تهدیدی در این كار انجام نشود.
    4) محمد و پیروانش باید امسال از رفتن به مکه صرف نظر کنند و سال آینده می‌توانند برای زیارت كعبه و عمره به مكه بیایند مشروط بر آن كه سه روز بیشتر در مكه نمانند و به جز شمشیر در غلاف، اسلحه‌ای با خود نیاورند.
    5) طرفین راه‌های تجاربی را برای همدیگر آزاد بگذارند و مزاحمتی برای یكدیگر فراهم نكنند.
    6) تبلیغ اسلام در مكه آزاد باشد و مسلمانان مكه بتوانند آزادانه مراسم مذهبی خود را انجام دهند و كسی حق سرزنش و آزار آن‌ها را نداشته باشد.
    پس از امضای قرارداد، قبیله خزاعه، هم پیمان پیامبر و قبیله بكر، هم‌پیمان قریش شد و قبیله بكر با شبیخون به قبیله خزاعه، مقدمه نقض قرارداد را فراهم ساخت و سبب شد تا پیامبر در سال هشتم با لشكری برای دفاع از قبیله خزاعه به سوی مكه حركت كند.
    این قرارداد، پیروزی بزرگی برای مسلمانان به ارمغان آورد، چنان‌كه به گفته بسیاری از مفسران، سوره فتح در همین رویداد ناز ل شد.
    از زهری نقل شده است:
    «برای مسلمانان، پیروزی‌ای بزرگ‌تر از صلح حدیبیه نبود، زیرا مسلمانان پیوسته در جنگ با مشركان بودند و از آن پس با خیالی آسوده به دین‌آموزی و دفع دشمنان دیگر و گسترش اسلام در جزیرة العرب و قاره‌ها و سرزمین‌های دیگر پرداختند و عموم مورخان، نامه‌نگاری پیامبر را به سران جهان برای پذیرش اسلام و رویدادهای بعدی را پس از صلح حدیبیه دانسته‌اند.»
    پیروزی دیگری این قرارداد برای مسلمانان آن بود كه تازه مسلمانان در مكه می‌توانستند آزادانه مراسم دینی را انجام دهند و به تبلیغ اسلام در مكه و اطراف آن بپردازند و افراد بسیاری را مسلمان كنند.



    منبع:
    زندگانی حضرت محمد(ص)، هاشم رسولی محلاتی
    avatar

    پست الأربعاء 29 أكتوبر 2008 - 7:32  admin


    پيمان نامهء حديبيه Header-3





    نام دوم سوره‌ی توبه را در قرآن، برائت گفته‌اند كه به معنای بیزاری است. انشای این سوره آخرین مرحله‌ای است كه آن را وحی یا نزول قرآن نامیده‌اند؛ به همین دلیل هم سوره‌ای مدنی است؛ به این مفهوم كه در اوج قدرت سیاسی/ایدئولوژیك محمد بر زبان او جاری شده است. در واقع می‌توان سوره‌ی توبه را تكامل دیدگاه‌های قدرت طلبانه‌ی محمد تعریف كرد. چرا كه اگر سوره‌های دیگر قرآن “به نام خداوند مهربان و بخشنده” آغاز می‌شود، در این سوره، محمد از زبان الله از همان آغاز شمشیرش را بر علیه دگراندیشان از رو می‌بندد و ایشان را چه در این جهان و چه در جهان دیگر به قتل و حرق و شكنجه و دیگر عذاب‌های الیم و شدید تهدید می‌كند. سوره‌ی توبه نهمین سوره‌ی قرآن است و 129 آیه دارد.

    آیه‌ی نخست با بیزاری الله و محمد از مشركان و كسانی كه با آن‌ها پیمان بسته‌اند، آغاز می‌شود؛ بی توجه به این كه محمد خود با مشركان پیمان بسته است.

    در آیه‌ی دوم «پس چهار ماه به شما [غیرمسلمانان] مهلت داده شده است كه در این سرزمین سیر كنید و بدانید كه از الله [یا لشكر مسلمانان] نتوانید گریخت و اوست كه كافران را رسوا می‌سازد.»

    ویژگی خاصی كه در این آیه‌ها به چشم می‌خورد، در هم شدن نقش كفار و مشركان است. شاید هم تفكیك‌هایی كه ما بعدها بین این دو گروه عقیدتی خوانده‌ و شنیده‌ایم، ساخته و پرداخته‌ی ذهن علمای اسلامی متاخر است و خود “الله” و محمد بین این دو گروه اعتقادی تفكیكی قائل نبوده‌اند.

    شادروان علی دشتی در كتاب پر ارجش “23 سال رسالت” اشاره‌ای دارد به این كه در قرآن، چهره‌ی محمد و الله گاه چنان در هم پیچیده می‌شود كه تفكیك این دو چهره از هم غیرممكن است. گاه آیه‌ای در ابتدا از سوی الله انشاء می‌شود، ولی در ادامه به بیان نقطه نظرات و منافع استراتژیك محمد می‌پردازد. آیه‌ی اول و دوم سوره‌ی توبه هم چنین مكانیسمی دارد؛ چرا كه اگر الله و پیامبرش از مشركان بیزارند، چگونه همین پیامبر با ایشان پیمان بسته است؟!

    داستان پیمان بستن پیامبر با مشركان هم برمی‌گردد به حجی كه محمد در سال هشتم یا نهم هجری برنامه ریزی كرده بود، ولی اهل مكه از ورود محمد به مكه جلوگیری می‌كنند و محمد شخصا با ایشان پیمانی موسوم به “حدیبیه” می‌بندد و در این قرارداد با مشركین قرار می‌گذارد كه مسلمانان، سال بعد برای انجام مراسم حج به مكه سفر كنند. حتا نوشته‌اند كه در متن صلح‌نامه یا قرارداد حدیبیه، محمد در ابتدا نامش را محمد رسول‌الله می‌نویسد؛ اما اهل مكه می‌گویند كه اگر ما تو را به پیامبری قبول داشتیم، چه جای این همه جنگ و كشمكش می‌بود؟! محمد در آغاز از علی می‌خواهد نامش را تصحیح كند، اما او سرباز می‌زند: كه به خدا بر نام تو خط بطلان نمی‌كشم. بعد محمد خود، در متن قرارداد بر ادعای پیامبری‌اش خط بطلان می‌كشد و خود را محمد ابن عبدالله می‌نامد! در این بین موقعیت استراتژیك محمد تغییر می‌كند و او چون دیگر ضرورتی برای ماندن بر سر پیمانش نمی‌بیند، از زبان الله قرارداد را یك طرفه فسخ كرده، به مكه حمله می‌كند.

    در آیه‌ی سوم «در روز حج بزرگ [حج اكبر] از جانب الله و پیامبرش به مردم اعلام می‌شود كه الله و پیامبرش از مشركان بیزارند؛ پس اگر توبه كنید برایتان بهتر است و لی اگر سرپیچی كنید، بدانید كه از الله نتوانید گریخت. و كافران را به عذابی دردناك بشارت ده!» در این آیه جابجا شدن نقش ضمیر سوم شخص جمع و دوم شخص جمع و دوم شخص مفرد قابل تعمق است!

    در آیه‌ی بعد با این كه الله در اولین آیه‌ی این سوره، نفرت و بیزاری‌اش را از پیمان بستن با دگراندیشان [كافران و مشركان] نشان داده است، اما به نوعی این پیمان را تحمل می‌كند و در آیه‌ی بعدی [چهارم] می‌گوید: «مگر آن گروه از مشركان كه با ایشان پیمان بسته‌اید. و در پیمان خود كاستی نیاورده‌اند [زیر قولشان نزده‌اند] و با هیچ كس بر ضد شما هم دست نشده‌اند. با اینان به پیمان خویش تا پایان مدتش وفا كنید…»

    این ارفاق فقط مربوط می‌شود به همان چهار ماهی كه قرار است آتش بس ادامه داشته باشد؛ یعنی پس از سپری شدن ماه‌های رجب و ذوالقعده و ذوالحجه و محرم.

    در آیه‌ی پنجم محمد دریافتٍ این دستور را از سوی الله اعلام می‌كند: «و چون ماه‌های حرام به پایان رسید، هر جا مشركان را یافتید، بكشید و بگیرید و حبس كنید و در همه جا به كمینشان بنشینید… » و البته الله در ادامه‌ی همین آیه، برای جدایی انداختن بین تیپ‌های مختلف دشمنان محمد، این دستور را هم انشاء می‌كند: «اما اگر توبه كردند و نماز خواندند و زكات دادند، از آن‌ها دست بردارید…» در آیه‌ی شماره‌ی 7 الله باز هم قول پیشینش را نقض می‌كند و می‌فرماید: «چگونه مشركان را با خدا و پیامبر او پیمانی باشد؟ مگر آن‌هایی كه نزد مسجدالحرام با ایشان پیمان بستید. اگر بر سر پیمانشان ایستادند [شما هم] برسر پیمانتان بایستید…» آیه‌ی شماره‌ی 8 بار دیگر شك به دل مسلمانان می‌اندازند كه: «چگونه پیمانی باشد كه اگر بر شما پیروز شوند، به هیچ عهد و سوگند و خویشاوندی وفا نكنند؟ به زبان خشنودتان می‌سازند و در دل سرمی‌پیچند و بیشترین عصیانگرانند.» مفهوم این آیه این است كه با این‌كه جماعت مورد نظر هنوز پیمان با شما را نشكسته‌اند، اما چون احتمال دارد كه پیمانتان را بشكنند، پس بهتر است كه پیامبر خود پیشدستی كند و پیمانش با ایشان را بشكند.

    زمینه سازی این پیمان شكنی هم در آیه‌ی شماره‌ی 9 این‌گونه آغاز می‌شود: «آیات الله را به بهای اندك فروختند و مردم را از راه الله باز داشتند و بدكاری كردند.» و در شماره‌ی 10: «عهد و سوگند و خویشاوندی هیچ مومنی را رعایت نمی‌كنند و مردمی تجاوزكارند.»

    در آیه‌ی شماره‌ی 11 شرط گذشت از ایشان را، توبه كردن، مسلمان شدن، نماز گزاردن و زكات دادن قرار داده است. به این مفهوم كه در صورتی كه به تمام ضوابط مسلمانی تن در دادند، برادران دینی محمد و یارانش شناخته می‌شوند. اما بازهم در آیه‌ی شماره‌ی 12 تهدیدها جدی و جدی‌تر می‌شود:

    «اگر پس از بستن پیمان، سوگند خود [را] شكستند و در دین شما طعن زدند، با پیشوایان كفر قتال كنید كه ایشان را رسم سوگند نگه داشتن نیست، باشد كه از كردار خود [طعنه زدن به پیامبر] باز ایستند.»

    قتال كردن از ریشه‌ی قتَلََ و به مفهوم جنگ به قصد كشتن و از میان برداشتن است. در این آیه بازهم برای تفرقه انداختن میان دگراندیشان، محمد فرمان نابودی و جنگ و قتال با پیشوایان كفر [ائمه‌ الكفر] را صادر می‌كند و بر نابودی كسانی كه بر باورهای پیشینشان پایدار مانده‌اند و تن به پیشوایی و رهبری و پیامبری محمد نداده‌اند، تاكید می‌ورزد. این آیه مفهومی جز این ندارد كه دیگران یا «باید توبه كنند و نماز بر پای دارند و زكات بپردازند» و یا مرگ و پیمان شكنی از سوی محمد را انتظار بكشند.

    آیه‌ی شماره‌ی 13 یكی از همان آیه‌هایی است كه در آن نقش محمد و الله درهم تنیده می‌شود: «آیا با مردمی كه سوگند خود را شكستند و آهنگ اخراج پیامبر كردند و آن‌ها بر ضد شما دشمنی آغاز كردند، نمی‌جنگید؟ آیا از آن‌ها می‌ترسید؟ حال آن كه اگر ایمان آورده باشید، سزاوارتر است [و بهتر است] كه از الله بترسید و بس!»

    در این مرحله دستورات برای پیمان شكنی و عذاب طرف‌مقابل صریح‌تر و سیستماتیك‌تر می‌شود: «با آن‌ها بجنگید. الله ایشان را [به دلیل دگراندیشی] به دست شما عذاب می‌دهد و خوارشان می‌سازد و شما را پیروزی می‌دهد و دل‌های مومنان را خنك می‌كند.» (ش14) دل‌های مومنان چگونه خنك می‌شود؟ با كشتار ایشان و با عذاب ایشان به دست مسلمانان و با خواری ایشان و صد البته شكست ایشان در این جنگ عقیدتی.

    در آیه‌ی شماره‌ی 15 الله [محمد] اولتیماتومی به مجاهدان و غازیان این جنگ و دیگر جنگ‌های عقیدتی می‌دهد كه: «آیا پنداشته‌اید كه [الله] شما را به حال خود وامی‌گذارد، بی آنكه معلوم شود چه كسانی جهاد می‌كنند و چه كسانی همراز الله و محمد و مومنان هستند؟! و در انتها تاكید می‌شود كه: «الله به هر كاری كه می‌كنید آگاه است.»

    گویا در این مرحله در ارتش محمد هم اتفاقاتی می‌افتد. عده‌ای هستند كه نمی‌خواهند جهاد كنند. یا به دلیل نسبتی كه با قریشیان دارند و یا به دلیل ترس از مرگ و … كسانی هم هستند كه گویا رازدار مومنان و محمد و الله نیستند و برای دشمن [كفار و مشركان] مثلا جاسوسی می‌كنند. این اولتیماتوم با این تاكید كه الله و بالطبع محمد از ضمیر شما خبر دارد، ضد ضربه را به این مومنان دروغین و جاسوسان و سخن چینان وارد می‌كند.

    از آیه‌ی شماره‌ی 17 به بعد خط فاصل دیگری بین مردم كشیده می‌شود. اولین خط كشی این گونه است: «مشركان را نرسد كه در حالی كه به كفر خود اقرار می‌كنند، مسجدهای الله را عمارت كنند. اعمال ایشان ناچیز است و در آتش جاویدانند. گویا این آیه برمی‌گردد به كسانی كه مسجدی ساخته‌اند و چون محمد آن مسجد را نپسندیده است و یا از سازندگان آن دل خوشی ندارد، دستور داده است آن مسجد را ویران كرده، با خاك یكسان كنند. این سازندگان مسجد هم مشرك و كافر خوانده می‌شوند كه پا از حریم خود درازتر كرده و مسجد الله را عمارت كرده‌اند. مجازات ایشان هم سوختن در آتش خشم الله و محمد در منطقه‌ای به نام جهنم است كه جاویدان ـ بی زمان ـ در آن می‌سوزند.

    البته در برابر این آیه می‌توان پرسش‌های بدون پاسخ بسیاری از جهان عدم مطرح كرد كه مثلا: در آنجا مكانیسم زمان چگونه است و مكان در عدم چه تعریفی دارد و مفهوم جاویدان كه به هر صورت نشان دهنده‌ی زمان درازی است، در خلاء و عدم چه تعریفی می‌تواند داشته باشد و محل انجام این مجازات‌ها و این شكنجه‌گاه و به عبارتی جهنم در كجای این كهكشان مادی قرار دارد و ماده كه عنصر تشكیل دهنده‌ی بدن انسان است، در این نابودی به چه شكلی درخواهد آمد و چگونه در یك محل مشخص و زمان مشخص می‌توان ماده را كه پراكنده و پوسیده و تبدیل به هزار و یك عنصر دیگر شده است، گرد آورد و سوزاند؟ با این تاكید كه هیچ ماده‌ای نمی‌تواند توان سوزاندن دائمی داشته باشد و هیچ ماده‌ای هم نیست كه بتوان آن را برای مدت نامحدودی سوزاند. هر ماده‌ای در نقطه جوش خاصی و نقطه ذوب ویژه‌ای تبخیر و سوزانده شده، تبدیل به انرژی می‌شود. بنابراین اساسا موضوع جاویدان بودنِ فعل سوزاندن از كاركرد می‌افتد. مكان حادثه هم چون طبق گفته‌های خود قرآن و متولیان اسلام، مكان مادی بخصوصی نیست، پس نمی‌تواند وجود واقعی و تاریخی و جغرافیایی داشته باشد.

    به بیان محمد كسانی كه مسجد الله را عمارت می‌كنند، كسانی‌اند كه به الله و روز قیامت ایمان دارند. یعنی همان روز بی زمان و بی مكان و غیر مادی. نماز می‌گزارند و زكات ـ یعنی مالیات ـ به محمد می‌دهند و خرج او را تقبل می‌كنند و جز از الله نمی‌ترسند. در این تعریف الله كسی است كه وحشتناك و ترسناك است و باید از او همیشه در ترس و لرز به سر برد.








    اين مطلب آخرين بار توسط گرداننده در الخميس 30 أكتوبر 2008 - 4:35 ، و در مجموع 4 بار ويرايش شده است.
    avatar

    پست الأربعاء 29 أكتوبر 2008 - 7:35  admin

    ادامه متن بالا


    در این مرحله هم محمد یا الله یك خط فرضی دیگر میان همین نمازگزاران و معتقدین به قیامت و زكات دهندگان و خدا ترسان می‌كشند كه: «امید است كه اینان از هدایت یافتگان باشند.» (ش18)

    در این آیه یك مسلمان و یك مومن، اگر نماز بگزارد و به قیامت معتقد باشد و زكات بدهد و جز از خدا نترسد، معلوم نیست كه بتوان او را مسلمان واقعی به حساب آورد و از هدایت‌یافتگان محسوب كرد. در واقع این آیه راه را برای تكفیر كسانی كه به فرمان رهبری زمان و ملایان متولی اسلام تمكین نمی‌كنند، باز گذاشته است كه بتوانند این جماعت مسلمان را هم به بهانه‌های ابتكاری و بر اساس منافع حاكمان شرعی وقت، به چارمیخ بكشند.

    این خط كشی‌ها به این صورت ادامه می‌یابد كه: «آیا آب دادن به حاجیان و عمارت مسجدالحرام را با كرده‌ی كسی كه به الله و روز قیامت ایمان آورده و در راه الله جهاد كرده، برابر می‌دانید؟ نه نزد الله [این دو جماعت] برابر نیستند و الله ستمكاران را هدایت نمی‌كند.» (ش19) در تكمیل ترجمه‌ی این آیه می‌توان گفت كه برای محمد تنها كسانی مسلمان واقعی هستند كه برای منافع استراتژیك پیامبرشان می‌جنگند و به كارهای حقوق بشرانه و انسانی‌ای از قبیل آب دادن به تشنگان و حتا بازسازی مسجدالحرام بسنده نمی‌كنند. تاكید آخرِ جمله مبنی بر عدم هدایت ستمكاران از سوی الله و بلافاصله پس از این خط كشی بین دو قشر مختلف مسلمانان قابل تامل است. البته مترجم در زیر نویس این آیه و در رابطه با شان نزول این آیه نوشته است كه مراد از مجاهد، حضرت امیرالمومنین علی‌ابن ابیطالب است.

    در آیه‌ی شماره‌ی 20 خط مشی اصلی مسلمانان واقعی مشخص می‌شود: «آنان كه ایمان آوردند و مهاجرت كردند و در راه الله به مال و جان خویش جهاد كردند، در نزد الله درجه‌ای عظیم‌تر دارند و كام‌یافته‌گانند.»

    كسانی كه اسلام را در وجه عرفانی و انسانی آن می‌فهمند، باید توجه داشته باشند كه اگر محمد زمانی از «لا اكراه‌ فی الدین» و «لكم دینكم ولی دین» سخن گفته است، مربوط به زمانی بوده است كه هنوز شرایط و امكان تحقق حكومت اسلامی را برای خودش میسر نمی‌دید. به همین دلیل هم با ادبیاتی انسانی و دگراندیش پسند و صلح‌جویانه [البته با همان زبان 1400 سال پیش] با پیرامون و پیرامونیانش برخورد می‌كرد. اما پس از دست یافتن به بخشی از قدرت و تصور امكان تحقق رویاهای جهانگشایانه‌اش، نوع بیان و شیوه‌ی برخوردش با اعراب و بالطبع با دگراندیشان و مردم سرزمین‌های دیگر به كلی تفاوت می‌كند و به همین دلیل هم در قرآن ما عملا با چند محمد روبرو هستیم. یكی محمدی است كه تلاش می‌كند با شیوه‌ای انسانی، عقایدش را به پیرامونش بقبولاند و برای این كار بیانش بخصوص در سوره‌های مكی قرآن، تفاوتی اساسی دارد با بخش مدنی سوره‌های قرآن. در واقع بحث جهاد و كشتار دگراندیشان و حمله به ایشان و قتال ایشان و به بردگی بردن خانواده‌های ایشان و غنیمت گرفتن اموال و خانواده‌های كسانی كه محمد آنان را دشمن خویش و مانع تحقق حكومت مطلقه‌ی اسلامی‌اش می‌داند، از مدینه و با تغییر كیفی توان و قدرت استراتژیكی او آغاز می‌شود. در قرآن دو گونه الله و دو گونه محمد قابل رویت است. و به همین دلیل هم تاسی‌ای كه بخشی از مسلمانان ما ـ مثلا ملی/مذهبی‌های داخل و خارج ایران ـ به حرف‌ها و سوره‌های مكی قرآن می‌كنند، اساسا بخش منسوخ قرآن است و بخش ناسخ و نسخ‌كننده‌ی قرآن بخصوص سوره‌ی توبه و سوره‌ی نور است كه از سوره‌های انشا شده‌ی سال‌های آخر عمر محمد هستند.

    در آیه‌ی بعد به همین مسلمانانی كه ایمان آورده‌اند و در راه الله جهاد كرده‌اند: «الله به رحمت و خشنودی خود و بهشتی كه در آن نعمت‌های جاویدان باشد، بشارتشان می‌دهد.» (ش21) و در ادامه: «در آن بهشت جاویدان بمانند؛ زیرا اجر و مزد بزرگ در نزد الله است.» (ش21) به ذكاوت ویژه‌ای نیاز نیست تا بفهمیم كه در هزاره‌ی سوم چگونه تروریست‌های اسلامی‌ای از نوع القاعده، چنین مشتاقانه در طلب بهشت جاویدان وعده شده در قرآن محمد، خودشان را به آب و آتش می‌زنند و با انجام عملیات انتحاری، زندگی همه‌ی مردم از همه‌ی سرزمین‌ها را از امنیت تهی می‌سازند!

    از سوی دیگر اختلاف انداختن در میان خانواده‌هایی كه تا پیش از ظهور اسلام، همراه و یار هم بوده‌اند، از همین‌جا و در آیه‌ی بعدی آغاز می‌شود: «ای كسانی كه ایمان آورده‌اید، اگر پدران و برادرانتان دوست دارند كه كفر را به جای ایمان برگزینند، آن‌ها را به دوستی مگیرید و هركس از شما [ایشان را] دوست بدارد، از ستمكاران خواهد بود.» (ش23)

    ایرانیانی كه اندكی از بهار جوانی فاصله گرفته‌اند، افاضات سید روح‌الله خمینی را در همین راستا و تفرقه انداختن بین خانواده‌ها را خود به چشم دیده و خیلی‌ها هم داغ این خط كشی‌ها را كشیده‌اند. همان دورانی كه امثال محمدی گیلانی قاضی القضات حكومت اسلامی، پسرانش را فدیه‌ی استحكام پایه‌های قدرت رهبر عقیدتی‌اش شخص سید روح الله خمینی می‌كرد. شیرینی خوردن مادران بیچاره‌ای كه فرزندانشان را به جلادان حكومت اسلامی لو می‌دادند ـ هم ـ از آن داستان‌های غم انگیزی است كه این تفرقه‌افكنی‌های اسلامی را بر مبنای همین آیه‌های قرآنی، بین مردم مسلمان ایران نهادینه كرده است!

    در آیه‌ی بعدی تاكیدی اساسی بر شیوه‌ی اصلی مسلمان ماندن مدعیان مسلمانی است: «بگو: اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و زنانتان و خویشاوندانتان و اموالی كه اندوخته‌اید، و تجارتی كه از كسادی آن بیم دارید و خانه‌هایی كه به آن دلخوش هستید، برای شما از الله و پیامبرش و جهاد كردن در راه او، دوست داشتنی‌تر است، منتظر باشید تا الله فرمان خویش بیاورد و الله نافرمانان را هدایت نخواهد كرد.» (ش24)

    در واقع این آیه اتمام حجتی است برای مسلمانانی كه می‌خواهند مسلمان باشند، ولی جنگ نمی‌‌خواهند. خانواده‌شان را دوست دارند. خانه‌ای ساخته‌اند و در كنار خانواده‌شان زندگی آرامی را می‌گذرانند. چنین مسلمانانی اساسا از هدایت شدگان نیستند. یعنی مسلمانان باید همیشه سرباز باشند. سلاح بر دوش و درحال جنگ و هیچ آرام و قراری برای مسلمانان از سوی محمد و الله پذیرفته نیست. باید كه همگی لباس رزم بپوشند و همه‌ی كار و زندگی‌شان را تنها در جنگ و جهاد و مبارزه و كشتار و قتال و… خلاصه كنند. اینان تنها مسلمانانی هستند كه در سال‌های آخر عمر محمد از سوی او مسلمان تلقی می‌شوند. بقیه‌ی مسلمانان از هدایت یافتگان نیستند و اصلا مسلمان به حساب نمی‌آیند. در چند آیه قبل هم دیدیم كه به ایشان آتش جهنمی كه در آن جاویدان خواهند ماند، وعده داده شده است.

    avatar

    پست الأربعاء 29 أكتوبر 2008 - 7:43  admin

    در کتاب قصص قرآن ابوبکر عتیق نیشابوری سورآبادی که برگرفته‏ای است‏ از تفسیر وی بر قرآن و در قرن پنجم تألیف یافته و به زبان پارسی است ، جریان حدیبیه را نقل می‏کند تا آنجا که سهیل بن عمرو نماینده قریش به‏ کلمه " « رسول الله » " اعتراض کرد . می‏گوید : " گفت ( سهیل بن عمرو ) چنین نبیس : " هذا ما صالح علیه محمد بن‏ عبدالله سهیل بن عمرو " . رسول صلی الله علیه گفت مر علی را که رسول‏ الله بمحای . علی را از دل بر نیامد که رسول الله بمحودی . هر چند که رسول می‏گفت ، علی می‏پیچید . رسول صلی الله علیه گفت‏ : انگشت من بر آن نه تا من بمحایم ، زانکه رسول صلی الله علیه امی بود نبشته ندانستی . علی انگشت رسول بر آن نهاد . رسول الله صلی الله علیه‏ بمحود ، تا چنانکه مراد سهیل بود نبشت " . یعقوبی نیز در تاریخ خود می‏نویسد : پیغمبر به علی امر کرد که به جای " « رسول الله " " بن عبدالله » " بنویسد . در صحیح مسلم نیز پس از آنکه می‏نویسد علی از محو کردن امتناع کرد ، می‏نویسد : " پیغمبر اکرم فرمود ) " « فارنی مکانها " فاراه مکانها فمحاها و کتب ابن عبدالله » . به علی گفت جای کلمه را به من نشان بده ، علی نشان‏ داد . پیامبر محو کرد و نوشت « محمد بن عبدالله » " ( 1 ) . در این روایت از طرفی می‏نویسد پیغمبر در محو کردن از علی کمک خواست‏ ، از طرف دیگر می‏نویسد پیغمبر محو کرد و نوشت . ممکن است در ابتدا به‏ نظر برسد که پس از محو ، خود پیغمبر اکرم نوشت ، ولی مسلما مقصود ناقل‏ حدیث این است که علی نوشت ، زیرا در متن خود حدیث آمده است که‏ پیغمبر برای محو از علی کمک خواست .


    از تاریخ طبری و کامل ابن اثیر و از روایت دیگر بخاری در باب الشروط تقریبا به صراحت استفاده می‏شود که کلمه دوم را خود پیغمبر به خط خود نوشت ، زیرا نوشته‏اند " فاخذه رسول الله و کتب " یعنی پیغمبر از علی گرفت و خود نوشت . در عبارت طبری و ابن اثیر یک‏ جمله اضافه دارد به این ترتیب : " « فأخذه رسول الله و لیس یحسن ان یکتب فکتب » . رسول خدا از علی‏ گرفت و در حالی که نوشتن را نمی‏دانست ، نوشت " . روایت طبری و ابن اثیر تأیید می‏کند که رسول خدا نمی‏نوشته است و در حدیبیه به طور استثنائی نوشته است . این روایت شاید نظر کسانی را تأیید کند که می‏گویند پیغمبر به تعلیم‏ الهی اگر می‏خواست بنویسد می‏توانست بنویسد ولی نمی‏نوشت ، همچنانکه‏ پیغمبر هرگز شعر نسرود و حتی شعر دیگری را نیز قرائت نکرد . احیانا اگر تک بیتی از دیگری می‏خواست بخواند ، آن را " حل " می‏کرد ، یعنی کلمات‏ را مقدم و مؤخر و یا در الفاظ شعر کم و زیاد می‏کرد که از صورت شعری خارج‏ شود ، زیرا خداوند شعر را شایسته مقام او نمی‏دانست : « و ما علمناه‏ الشعر و ما ینبغی له ان هو الا ذکر و قرآن مبین »( 2 ) . به طوری که ملاحظه می‏شود نقلها در جریان حدیبیه یکنواخت نیست ، و هر چند از بعضی نقلها استفاده می‏شود که در آن جریان ، کلمه " بن عبدالله " را که به منزله جزئی از امضای آن حضرت شمرده می‏شود به دست خود نوشته‏ است ، ولی همان نقلها تأیید می‏کند که جنبه استثنائی داشته است .

    avatar

    پست الأربعاء 29 أكتوبر 2008 - 7:45  admin



    شش سال پس از هجرت، محمد بر آن شد که به قصد زيارت وارد مکه شود. چنانچه در ابتداي بحث آمد، محمد تمامي آداب و مناسک حج را که توسط اعراب نيز انجام ميشد ، پذيرفته بود و بر همين اساس، بسيار مايل بود که با ورود مسالمت آميز به مکه ، بتواند خصومت ديرينه را از يادها ببرد و پيمان آتش بس و شايد دوستي را نيز با قريش به امضاء برساند.

    محمد با دو هزار تن از مسلمين بدون ابزار سنگين جنگي از مدينه خارج شد.

    قريش در صدد برآمد تا محمد را باز گرداند، لذا پيکهاي بسيار برايش فرستاد و محمد هميشه تاکيد ميکرد که قصد جنگيدن ندارد و فقط مانند ديگر زائران ( غير مسلمان، بت پرست، يهودي، و مسيحي ) مايل است براي زيارت کعبه وارد مکه شود. بهمين جهت چند شتر ويژه قرباني ( که از رسومات عرب جاهلي بود) را آرايش کرده در پيشاپيش سپاه بنمايش گذاشت و در تمامي مذاکرات با فرستادگان قريش به آنها اطمينان ميداد که وي درصدد نيست که مکه را از مرکزيت تجارت بيندازد و به کعبه که اصلي ترين منبع درآمد قريش است لطمه اي وارد کند و ... شوراي قريش که ورود دو هزار سرباز منظم محمد را به مکه خطري بزرگ براي منافع ديرين خود ميدانست اجازه نداد تا مسلمانان به مکه درآيند. لذا محمد در حديبيه پيماني با قريش بست تا سال ديگر به زيارت بيايد.

    نرمش محمد در برابر قريش




    آنچه در اين پيمان قابل تامل است سعه صدر و تواضع محمد است در برابر خواسته هاي قريش، زيرا نماينده قريش قبول نکرد که پيمان نامه با بسم الله الرحمن الرحيم شروع شود بلکه وي پيشنهاد کرد که چون سنت جاهلي عرب پيمان نامه را با باسمک اللهم شروع کنند و آنگاه که محمد خواست با عنوان رسول الله امضاء کند باز نماينده قريش قبول نکرد و گفت ما ترا به پيامبري قبول نداريم و بايد با نام محمد بن عبدالله امضاء کني.

    همين نرمش محمد در برابر سران قريش موجب شد تا چند تن از ياران نزديک او به رسالت وي شک کنند، زيرا که او پذيرفت با عنوان رسول الله امضاء نکند و از سوئي بجاي بسم الله با باسمک اللهم که شعار مشرکين بود پيمان را شروع کرد.

    پيمان نامه که پنج ماده داشت از اين قرار بود:

    1. بر اساس اين پيمان نامه محمد و قريش متعهد ميشوند که مدت دهسال ميان مسلمانان و ساکنين مکه آتش بس برقرار باشد و در اين مدت هيچکس به جان ديگري تجاوز ننمايد.

    2. در اين مدت دهسال اگر کساني از قبيله هاي قريش بدون اجازه سران خود به مدينه پناهنده شوند، محمد ملزم است که آنها را مسترد دارد ، ولي اگر مسلماني به مکه پناهنده شود ، مکه ملزم به استرداد وي نيست.

    3. در اين مدت دهسال هيچ توطئه و مکري که جنگ افروز باشد نبايد از طرف هيچيک اعمال شود.

    4. در اين مدت دهسال قريش و مسلمانان اجازه دارند که با هر گروه و قبيله و قومي متحد شوند و پيمان دوستي ببندند.

    5. مسلمانان در اين سال اجازه زيارت مکه را ندارند ولي سال آينده ميتوانند به مکه وارد شوند و فقط سه روز آنجا بمانند.

    اين پيمان نامه هر چند مورد اعتراض مردان نيرومندي همچون عمر ابن الخطاب قرار گرفت اما در آينده براي مسلمانان و محمد بسيار سودمند بود زيرا که مسلمانان هم فرصت کافي داشتند براي تجهيز خود و هم وقت کافي براي ابلاغ دين جديد خويش و توجه دادن قبائل شبه جزيره عربي و هم اينکه بهرحال پس از سالها محاصره اقتصادي و مورد هجوم واقع شدن از سوي قريش اينک بعنوان يک قدرت نيرومند با آنها يک پيمان آتش بس امضاء کرده اند.

    اردوئي خارج از مدينه براي راهزني




    محمد که بر اساس پيمان حديبيه متعهد شده بود تا همه فراريان مکه را بازگرداند، منطقه اي را خارج از مدينه بنام ذوالمره انتخاب کرد تا تازه مسلماناني که از مکه به او ميپيوستند در آنجا مستقر شوند بدين ترتيب هم محمد نقض پيمان نکرده و هم پايگاه جديدي در خارج از مکه براي راهزني و جمع آوري نيرو ساخته بود که شهر مدينه را نيز حمايت و تقويت مينمود.

    شايان يادآوريست که غزوه در لغت بمعناي راهزني مقدس بوده است و در غزوات اموال و دارائيها و زنان بطور مساوي ميان گروه تقسيم ميشده است.

    اولين کسي که به ذوالمره پناهنده شد و رهبري مسلمانهاي آن منطقه را بر عهده گرفت، مرد شجاع و شمشير زن ماهر عرب ابوبصير بود که به راهزني مشغول بود.

    ابونصير با هجوم به کاروانها مخارج خود و ديگر مسلماناني که بر اساس قرارداد حديبيه نه ميتوانستند به مدينه بروند و نه به مکه بازگردند را تامين ميکرد.

    پس از آنکه پناهندگان ذوالمره با راهزني هاي خود مزاحمتهاي بسياري براي کاروانهاي قريش و ساکنين مکه فراهم نمودند ، سران قريش بر آن شدند تا از محمد بخواهند که پناهندگان ذوالمره را به مدينه بخواند و آنها ماده دو پيمان نامه را فسخ شده اعلام کردند. زيرا که اين گروه با راهزني و حمله به کاروانها مزاحمتهاي بسياري براي قريش فراهم مي آوردند و آنچه را که از راهزني بدست مي آوردند با محمد تقسيم ميکردند.





    تا بعد

    avatar

    پست الأربعاء 29 أكتوبر 2008 - 7:46  admin

    http://www.derafsh-kaviyani.com/parsi/hadibie.pdf
    avatar

    پست الأربعاء 29 أكتوبر 2008 - 7:49  admin

    در حدیبیه بعد از امضای صلح نامه توسط پیامبر اکرم (ص) عمر به پیامبر (ص) گفته بود: «مگر ما بر حق و آنها بر باطل نیستند؟ پس چرا باید ذلت و خواری را در دین خود بپذیریم؟» عمر و همه دیگر اصحاب آماده بودند تا آخرین قطره خونشان برای تحقق رؤیای پیامبر در خصوص فتح مکه جنگ کنند و لذا آمادگی خود را با این جملات برای دفاع از پیامبر اعلام کرد. ولی شما شیعیان می خواهید از این مسئله یک نتیجه گیری شیطانی کنید که عمر به پیامبر اکرم (ص) گفت که هیچگاه به این اندازه در نبوت پیامبر شک نکرده بودم؟»
    عمر هیچگاه نه توسط رسول خدا (ص) و نه توسط هیچکدام از دیگر اهل بیت مورد این اتهام که در نبوت پیامبر شک کرده است، قرار نگرفته است. اگر واقعاً اینطور بود چرا علی رضی الله عنه او را با خوشوقتی برای همسری دختر محبوبش ام کلثوم پذیرفت؟ بهتر است پاسخ این سؤالها را بدهید نه اینکه تیرهای تو خالی اتهام را بی هدف پرتاب کنید چرا که کاری بیهوده است و وقت خو را تلف می کنید همچنان که تا کنون تلف کرده اید و می بینید شیعیان با همه تلاشی که می کنند، فرقه ای منزوی هستند که در صدد جمعیت آنها نسبت به کل مسلمین از 9% تجاوز نمی کند! عمر به خاطر اشتیاقی که از دفاع پیامبر داشت، این حرف را زده بود. اگر بخواهیم تحلیل های شما را بپذیریم ، پس باید بگوییم که علی رضی الله عنه نیز در برابر رسول خدا نافرمانی نموده چرا که در همین ماجرای حدیبیه وقتی پیامبر خدا به وی امر فرمود که جمله محمد رسول الله (ص) را از صلح نامه حذف نماید، ایشان عرض کرد: « به خدا قسم! من آن را پاک نخواهم کرد!» آنگاه رسول خدا صلح نامه را خودشان گرفتند و جمله را حذف کردند و فرمودند: «به خدا قسم من رسول خدا هستم حتی اگر شما (کفار) به آن ایمان نداشته باشید.»

    جواب اجمالی



    برخی از منابع اهل سنت در حادثۀ صلح حدیبیه این مطلب را گزارش کرده اند که عمر آنگاه که احساس کرد فرموده های پیامبر (ص) به وقوع نپیوسته، گفته است: "والله ما شككت منذ أسلمت إلا يومئذ، به خدا قسم از زمانی که مسلمان شدم در نبوت پیامبر شک نکردم مگر در آن روز " و البته در برخی منابع دیگر مانند صحیح بخاری و مسلم این عبارت نیامده است اما گزارش همان متون نیز به گونه ای است که موجب گشته تا برخی به نقد حرکت عمر بپردازند و مدعی شوند که شواهدی از همین گزارش بر تأیید منابعی که این عبارت را نقل کرده اند وجود دارد، به عنوان مثال:

    1. عمر با فرمایش پیامبر (ص) قانع نشد و با گفتار ابوبکر آرام گرفت در حالی که قرآن در بارۀ پیامبرش می فرماید: "وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‏" و خود آن حضرت در پاسخ فرمود: من فرستاده خداوندم و او را عصيان نمى‏كنم یا من پیامبر خدا هستم و خداوند هیچگاه مرا ضایع نخواهد کرد. اگر عمر از جواب پیامبر قانع گشت چرا دوباره به ابوبکر متوسل گشت؟!

    2. گرچه در نقل مسلم عبارت: "أَلَسْتَ نَبِيَّ اللَّهِ حَقًّا" نیامده اما معنای این عبارت در نقل بخاری چیست؟! آیا از این عبارت شک در نبوت پیامبر (ص) استفاده نمی شود؟!

    3. آیا از این که عمر بعد از پاسخ پیامبر (ص) که فرمود: "إني رسول الله و لست أعصيه و هو ناصري"، به آن حضرت گفته است: "أو لیس كنت تحدثنا أنا سنأتي البيت فنطوف به"، توبیخ ایشان نسبت به پیامبر (ص) استفاده نمی شود؟!‏

    4. این سخنان در شرایطی بیان شد که پیامبر شدیدا نیاز به حمایت مسلمین داشت آیا این نوع موضع گیری تقویت دلیل و حجت سهیل بن عمرو و فتح ابواب شک در نبوت حضرت نبود؟!

    5. در نقل صحیح مسلم این عبارت آمده است: "فَانْطَلَقَ عُمَرُ فَلَمْ يَصْبِرْ مُتَغَيِّظًا". واژۀ غیظ به معنای خشمناک شدن و تغیظ به معنای اظهار آن است که گاهی همراه با صوتی است که شنیده می شود. آیا از این جملات که عمر از فرمایش پیامبر قانع نگشت و صبر و تحمل ننمود و با حالت عصبانیت و خشم به سراغ ابوبکر رفت می توان همان مفهومی را برداشت کرد که سائل و مستشکل ما برداشت کرده است؟!
    avatar

    پست الأربعاء 29 أكتوبر 2008 - 7:49  admin

    حال با این نکات بیان شده آیا می توان این حادثه را با کار حضرت علی (ع) مقایسه کرد و گفت اگر به عمر این نسبت را دهیم باید کار علی (ع) را نیز در برابر رسول خدا نافرمانی تلقی نماییم در حالی که قرائن و شواهدی از نافرمانی علی (ع) در گزارشات تاریخی به چشم نمی خورد. آیا از این که حضرت علی (ع) فرمود من در رسالت تو شکی ندارم و به خود این اجازه را نمی دهم که نام رسول الله را پاک کنم، می توان نافرمانی و بی احترامی به ساحت مقدس پیامبر (ص) را برداشت کرد؟!، البته این در صورتی است که اصل وقوع این حادثه را بپذیریم. آیا اگر حضرت علی (ع) به این کار اقدام می کرد، گفته نمی شد که گیریم که پیامبر(ص) به او فرمود به من بی حرمتی کن اما آیا این مجوزی برای علی (ع) بود؟! آیا او نمی دانست که نباید بی حرمتی کند؟!

    در حقیقت امتناع علی (ع) از پاک کردن نام پیامبر (ص) ردی بوده است بر نمایندۀ مشرکین که خواستار این امر بود و کسی که در این امر دقت کند می فهمد که آن حضرت جایگاه پیامبر (ص) را عزیز شمرد و برای اسم او قداست قائل شد و اصلا در مقام اعتراض نبوده است و شاهد ما آن است که نسبت به اصل عمل اعتراضی نداشته است.

    اما نسبت به ازدواج عمر با ام کلثوم باید گفت که در بارۀ اصل این اتفاق اختلاف است و عده ای آن را انکار کرده اند و بر فرض وقوع چنین ازدواجی این ازدواج از روی رضایت و خوشبختی نبوده است.

    جواب تفصیلی

    برخی از منابع اهل سنت در حادثۀ صلح حدیبیه این مطلب را گزارش کرده اند که عمر آنگاه که احساس کرد فرموده های پیامبر (ص) به وقوع نپیوسته، گفته است: "والله ما شككت منذ أسلمت إلا يومئذ، به خدا قسم از زمانی که مسلمان شدم در نبوت پیامبر شک نکردم مگر در آن روز ".

    به عنوان نمونه فقط به گزارش سیوطی از این واقعه بسنده می کنیم: ... فقال عمر بن الخطاب : والله ما شككت منذ أسلمت إلا يومئذ فأتيت النبي صلى الله عليه وسلم فقلت : ألست نبي الله ؟ قال : بلى فقلت : ألسنا على الحق وعدونا على الباطل ؟ قال : بلى قلت : فلم نعطى الدنية في ديننا إذن ؟ قال : إني رسول الله ولست أعصيه وهو ناصري قلت : أو ليس كنت تحدثنا أنا سنأتي البيت ونطوف به ؟ قال: بلى أفأخبرتك أنك تأتيه العام؟ قلت: لا قال: فإنك آتيه ومطوف به فأتيت أبا بكر فقلت يا أبا بكر: أليس هذا نبي الله حقا؟ قال: بلى قلت: ألسنا على الحق وعدونا على الباطل؟ قال: بلى قلت: فلم نعطي الدنية في ديننا إذن ؟ قال: أيها الرجل إنه رسول الله وليس يعصي ربه وهو ناصره فاستمسك بغرزه تفز حتى تموت فو الله إنه لعلى الحق. قلت: أو ليس كان يحدثنا إنا سنأتي البيت ونطوف به؟ قال: بلى أفأخبرك أنك تأتيه العام؟ قلت: لا قال: فإنك آتيه ومطوف به قال عمر: فعملت لذلك أعمالا فلما فرغ من قضية الكتاب قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لأصحابه: قوموا فانحروا ثم احلقوا...[1]

    البته در برخی کتب دیگر این عبارت نیامده است اما گزارش همان متون نیز به گونه ای است که موجب گشته تا برخی به نقد حرکت عمر بپردازند و مدعی شوند که شواهدی از همین گزارش بر تأیید منابعی که این عبارت را نقل کرده اند وجود دارد.

    بر این اساس، گزارش صحیح بخاری و مسلم را انتخاب کرده و آندو را در معرض تحلیل خوانندۀ محترم قرار می دهیم:

    در صحیح بخاری،ج 9، ص 256 آمده است:

    فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَأَتَيْتُ نَبِيَّ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقُلْتُ أَلَسْتَ نَبِيَّ اللَّهِ حَقًّا قَالَ بَلَى قُلْتُ أَلَسْنَا عَلَى الْحَقِّ وَعَدُوُّنَا عَلَى الْبَاطِلِ قَالَ بَلَى قُلْتُ فَلِمَ نُعْطِي الدَّنِيَّةَ فِي دِينِنَا إِذًا قَالَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ وَلَسْتُ أَعْصِيهِ وَهُوَ نَاصِرِي قُلْتُ أَوَلَيْسَ كُنْتَ تُحَدِّثُنَا أَنَّا سَنَأْتِي الْبَيْتَ فَنَطُوفُ بِهِ قَالَ بَلَى فَأَخْبَرْتُكَ أَنَّا نَأْتِيهِ الْعَامَ قَالَ قُلْتُ لَا قَالَ فَإِنَّكَ آتِيهِ وَمُطَّوِّفٌ بِهِ قَالَ فَأَتَيْتُ أَبَا بَكْرٍ فَقُلْتُ يَا أَبَا بَكْرٍ أَلَيْسَ هَذَا نَبِيَّ اللَّهِ حَقًّا قَالَ بَلَى قُلْتُ أَلَسْنَا عَلَى الْحَقِّ وَعَدُوُّنَا عَلَى الْبَاطِلِ قَالَ بَلَى قُلْتُ فَلِمَ نُعْطِي الدَّنِيَّةَ فِي دِينِنَا إِذًا قَالَ أَيُّهَا الرَّجُلُ إِنَّهُ لَرَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَلَيْسَ يَعْصِي رَبَّهُ وَهُوَ نَاصِرُهُ فَاسْتَمْسِكْ بِغَرْزِهِ فَوَاللَّهِ إِنَّهُ عَلَى الْحَقِّ قُلْتُ أَلَيْسَ كَانَ يُحَدِّثُنَا أَنَّا سَنَأْتِي الْبَيْتَ وَنَطُوفُ بِهِ قَالَ بَلَى أَفَأَخْبَرَكَ أَنَّكَ تَأْتِيهِ الْعَامَ قُلْتُ لَا قَالَ فَإِنَّكَ آتِيهِ وَمُطَّوِّفٌ بِهِ...؛ عمر بن خطاب گفت: به نزد پيامبر خدا- درود خدا بر وى- شدم و پرسيدم اى پيامبر خدا! آيا تو پيامبر راستين خدا نيستى؟ پاسخ داد آرى پرسيدم مگر نه ما در راه درستى هستيم و دشمن ما در راه نادرستى؟ پاسخ داد آرى. پرسيدم پس چرا ما با همه پيروى از كيش خود زبونى را بر خويش هموار كنيم؟ پاسخ داد: به راستى من پيك خداوند هستم و از فرمان او سر نمى‏پيچم و او ياور من است گفتم مگر تو به ما نگفتى كه ما به خانه خدا خواهيم رفت و در پيرامون آن خواهيم چرخيد؟ پاسخ داد آرى ولى آيا گفته بودم كه همين امسال خواهيم رفت؟ گفتم نه گفت پس به راستى كه در آينده تو به سوى آن رهسپار شده و پيرامون آن خواهى چرخيد. گفت كه: سپس به نزد بوبكر- خدا از وى خشنود باد- شدم و گفتم: ابوبكر! مگر اين مرد پيامبر راستين خدا نيست؟ گفت آرى گفتم مگر نه ما در راه راست هستيم و دشمن ما در راه نادرستى؟ گفت آرى گفتم پس چرا ما با همه پيروى از كيش خود زبونى را بر خويش هموار كنيم؟ گفت: هان اى مرد! البته وى بر انگيخته خدا است و از فرمان پروردگارش هرگز سر نمى‏پيچد و او نيز ياور وى است تو هم چنگ در دامن وى زن كه به خدا سوگند او در راه راست است گفتم مگر به ما نمى‏گفت كه به زودى براى ديدار و گردش در پيرامون خانه خدا مى‏رويم؟ گفت آرى ولى آيا تو را آگاهى داده بود كه همين امسال مى‏روى؟ گفتم نه گفت پس به راستى كه در آينده براى ديدار و گردش در پيرامون آن خواهى رفت.
    avatar

    پست الأربعاء 29 أكتوبر 2008 - 7:50  admin



    در صحیح مسلم، ج 9، ص 259 بیان شده است:

    فجَاءَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَأَتَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَلَسْنَا عَلَى حَقٍّ وَهُمْ عَلَى بَاطِلٍ قَالَ بَلَى قَالَ أَلَيْسَ قَتْلَانَا فِي الْجَنَّةِ وَقَتْلَاهُمْ فِي النَّارِ قَالَ بَلَى قَالَ فَفِيمَ نُعْطِي الدَّنِيَّةَ فِي دِينِنَا وَنَرْجِعُ وَلَمَّا يَحْكُمِ اللَّهُ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ فَقَالَ يَا ابْنَ الْخَطَّابِ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ وَلَنْ يُضَيِّعَنِي اللَّهُ أَبَدًا قَالَ فَانْطَلَقَ عُمَرُ فَلَمْ يَصْبِرْ مُتَغَيِّظًا فَأَتَى أَبَا بَكْرٍ فَقَالَ يَا أَبَا بَكْرٍ أَلَسْنَا عَلَى حَقٍّ وَهُمْ عَلَى بَاطِلٍ قَالَ بَلَى قَالَ أَلَيْسَ قَتْلَانَا فِي الْجَنَّةِ وَقَتْلَاهُمْ فِي النَّارِ قَالَ بَلَى قَالَ فَعَلَامَ نُعْطِي الدَّنِيَّةَ فِي دِينِنَا وَنَرْجِعُ وَلَمَّا يَحْكُمِ اللَّهُ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ فَقَالَ يَا ابْنَ الْخَطَّابِ إِنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ وَلَنْ يُضَيِّعَهُ اللَّهُ أَبَدًا قَالَ فَنَزَلَ الْقُرْآنُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِالْفَتْحِ فَأَرْسَلَ إِلَى عُمَرَ فَأَقْرَأَهُ إِيَّاهُ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَوْ فَتْحٌ هُوَ قَالَ نَعَمْ فَطَابَتْ نَفْسُهُ وَرَجَعَ...[2].

    اما شواهد و قرائنی که با تحلیل این عبارات، از سوی برخی از محققین ارائه شده، از قرار زیر است:

    1. عمر با فرمایش پیامبر (ص) قانع نشد و با گفتار ابوبکر آرام گرفت در حالی که قرآن در بارۀ پیامبرش می فرماید: "وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‏[3]" و خود آن حضرت در پاسخ فرمود: من فرستاده خداوندم و او را عصيان نمى‏كنم یا من پیامبر خدا هستم و خداوند هیچگاه مرا ضایع نخواهد کرد. اگر عمر از جواب پیامبر قانع گشت چرا دوباره به ابوبکر متوسل گشت؟![4]

    2. گرچه در نقل مسلم عبارت: "أَلَسْتَ نَبِيَّ اللَّهِ حَقًّا[5]" نیامده اما معنای این عبارت در نقل بخاری چیست؟! آیا از این عبارت شک در نبوت پیامبر (ص) استفاده نمی شود؟!

    3. آیا از این که عمر بعد از پاسخ پیامبر (ص) که فرمود: "إني رسول الله و لست أعصيه و هو ناصري"[6]، به آن حضرت گفته است: "أو لیس كنت تحدثنا أنا سنأتي البيت فنطوف به"[7]، توبیخ ایشان نسبت به پیامبر (ص) استفاده نمی شود؟![8]‏

    4. این سخنان در شرایطی بیان شد که پیامبر شدیدا نیاز به حمایت مسلمین داشت آیا این نوع موضع گیری تقویت دلیل و حجت سهیل بن عمرو و فتح ابواب شک در نبوت حضرت نبود؟![9]

    5. در نقل صحیح مسلم این عبارت آمده است: "فَانْطَلَقَ عُمَرُ فَلَمْ يَصْبِرْ مُتَغَيِّظًا". واژۀ غیظ به معنای خشمناک شدن و تغیظ به معنای اظهار آن است که گاهی همراه با صوتی است که شنیده می شود.[10] آیا از این جملات که عمر از فرمایش پیامبر قانع نگشت و صبر و تحمل ننمود و با حالت عصبانیت و خشم به سراغ ابوبکر رفت می توان همان مفهومی را برداشت کرد که سائل و مستشکل ما برداشت کرده است؟!

    حال با این نکات بیان شده آیا می توان این حادثه را با کار حضرت علی (ع) مقایسه کرد و گفت اگر به عمر این نسبت را دهیم باید کار علی (ع) را نیز در برابر رسول خدا نافرمانی تلقی نماییم در حالی که قرائن و شواهدی از نافرمانی علی (ع) در گزارشات تاریخی به چشم نمی خورد. آیا از این که حضرت علی (ع) فرمود من در رسالت تو شکی ندارم و به خود این اجازه را نمی دهم که نام رسول الله را پاک کنم، می توان نافرمانی و بی احترامی به ساحت مقدس پیامبر (ص) را برداشت کرد؟!، البته این در صورتی است که اصل وقوع این حادثه را بپذیریم. به هر حال آنچه در صحیح مسلم ج 9، ص257 در بارۀ این کار حضرت علی (ع) گزارش شده این است: "لَمَّا أُحْصِرَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عِنْدَ الْبَيْتِ صَالَحَهُ أَهْلُ مَكَّةَ عَلَى أَنْ يَدْخُلَهَا فَيُقِيمَ بِهَا ثَلَاثًا وَلَا يَدْخُلَهَا إِلَّا بِجُلُبَّانِ السِّلَاحِ السَّيْفِ... قَالَ لِعَلِيٍّ اكْتُبْ الشَّرْطَ بَيْنَنَا بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ هَذَا مَا قَاضَى عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ الْمُشْرِكُونَ لَوْ نَعْلَمُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ تَابَعْنَاكَ وَلَكِنْ اكْتُبْ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ فَأَمَرَ عَلِيًّا أَنْ يَمْحَاهَا فَقَالَ عَلِيٌّ لَا وَاللَّهِ لَا أَمْحَاهَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَرِنِي مَكَانَهَا فَأَرَاهُ مَكَانَهَا فَمَحَاهَا وَكَتَبَ ابْنُ عَبْدِ اللَّهِ ..."[11]

    این عبارت "لَا وَاللَّهِ لَا أَمْحَاهَا" به گونه های دیگر نیز روایت شده است:

    1. ... فقال النّبي صلّى اللّه عليه و سلم لعليّ: امحه فقال: ما انا بالّذي أمحاه فمحاه النّبي صلّى اللّه عليه و سلم بيده...[12].

    2. ... فأمر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم بمحو فقلت: لا أستطيع فقال: أرنيه، فأريته فمحاه بيده.[13] آیا این عبارت که من توان حذف رسول الله را ندارم، به چیزی غیر از احترام به پیامبر، قابل تحلیل است.[14]

    آیا اگر حضرت علی (ع) به این کار اقدام می کرد، گفته نمی شد که گیریم که پیامبر(ص) به او فرمود به من بی حرمتی کن اما آیا این مجوزی برای علی (ع) بود؟! آیا او نمی دانست که نباید بی حرمتی کند؟! در حقیقت امتناع علی (ع) از پاک کردن نام پیامبر (ص) ردی بوده است بر نمایندۀ مشرکین که خواستار این امر بود و کسی که در این امر دقت کند می فهمد که آن حضرت جایگاه پیامبر (ص) را عزیز شمرد و برای اسم او قداست قائل شد و اصلا در مقام اعتراض نبوده است و شاهد ما آن است که نسبت به اصل عمل اعتراضی نداشته است.

    اما نسبت به ازدواج عمر با ام کلثوم باید گفت: در بارۀ اصل این اتفاق اختلاف است و عده ای آن را انکار کرده اند و بر فرض وقوع چنین ازدواجی این ازدواج از روی رضایت و خوشبختی نبوده است؛ برای آگاهی بیشتر، نک: نمایۀ شمارۀ 446 (سایت: 476) و نمایه: ازدواج خلیفۀ دوم با ام کلثوم، سؤال 2628 (سایت: 2752).

    در بارۀ در اکثریت بودن اهل سنت باید گفت که از منظر قرآن اکثریت هیچگاه ملاک حقانیت نیست و گاهی نیز همین اکثریت مورد سرزنش و مذمت قرار گرفته اند[15]، آیا در اقلیت بودن اصحاب بدر که تنها 313 نفر بودند، دلیل حقانیت کسانی بوده است که در مقابل اسلام صف کشیده بودند؟!، علاوه در طول تاریخ، حکومت و امکانات تبلیغی در اختیار غیر شیعیان بوده است، آنانی که برای از بین بردن پیروان مکتب اهل بیت از هیچ تلاشی مضایقه نداشتند. از این رو جای هیچگونه تعجبی نیست که مکتب اهل بیت در اقلیت باشد و برای دیگران واقعیت مکتب اهل بیت نمایان نگردد. در عین حال ممکن است گفته شود شیعه در اقلیت نیست زیرا اگر چهار مذهب اهل سنت را مستقلا لحاظ کنیم پیروان هر یک از این مذاهب، از پیروان مکتب اهل بیت افزون نیست.


    [1] الدر المنثور، ج 9 ، ص 225 و همچنین نک: تفسیر الطبری ، ج 22، ص 246؛ تفسیر البغوی، ج 7، ص 318؛ تفسیر الخازن، 5، ص 448؛ مصنف عبد الرزاق، ج 5، ص 339؛ المعجم الکبیر للطبرانی، ج 14،ص 398؛ دلائل النبوة للبیهقی، ج 4، ص 159، صحیح ابن حبان، ج 20، ص 267؛ الاوسط لابن المنذر، ج 10، ص 225؛ الناسخ و المنسوخ للنحاس، ج 2، ص 124؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 5، ص 53؛ زاد المعاد، ج 3 ، ص 257؛ مختصر سیرة الرسول (ص)، ج 1، ص 272؛ تاریخ دمشق، ج 57،ص 229، عمربن الخطاب، ج 1،ص 71، مختصر تاریخ دمشق، ج 7،ص 244؛ تاریخ الاسلام للذهبی، ج 1،ص 264؛ نهایة الأرب في فنون الأدب، ج 4،ص 471.

    [2] گزارش این واقعه به این دو کتاب منحصر نمی شود و برای دستیابی به منابع بیشتر می توان به کتاب دلائل الصدق لنهج الحق، ج‏5، ص 215 ، محمد حسن، مظفر نجفى‏، تعداد جلد: 6، ناشر: موسسه آل البيت‏، مكان چاپ: قم‏، سال چاپ: 1422 ه ق‏، نوبت چاپ: اول‏؛ صحیح بخاری، ج 10، ص 450؛ تفسیر الطبری ،ج 22، ص201؛ ابن کثیر،ج 7،ص 354؛ تاريخ الطبري، ج 2، ص122 حوادث سنة 6 ه؛ السيرة النبويّة- لابن هشام-ج 4، ص284؛ الطبقات الكبرى- لابن سعد- ج2، ص78؛ شرح نهج البلاغة- لابن أبي الحديد- ج 12، ص5؛ البداية و النهاية ج4، ص136 حوادث سنة 6 ه؛ السيرة النبويّة- لابن كثير-ج 3، ص320؛ السيرة الحلبية، ج 2، ص706 و نرم افزار المکتبة الشاملة، مراجعه کرد.

    [3]نجم، 3و 4.

    [4]سيد ابن طاووس‏، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، ج‏2، ص: 442، ناشر: خيام‏، مكان چاپ: قم‏، سال چاپ: 1400 ق‏، چاپ اول‏.

    [5] آيا تو پيامبر بر حق خدا نيستى؟!

    [6] من فرستاده خداوندم و او را عصيان نمى‏كنم و خدا ياور من است.

    [7] آيا تو به ما نمى‏گفتى كه به زودى به زيارت كعبه خواهيم رفت؟

    [8] نک: علامه حلى‏، نهج الحق و كشف الصدق‏، ص: 337، ناشر: دار الكتاب اللبناني‏، مكان چاپ: بيروت‏، سال چاپ: 1982 م‏، نوبت چاپ: اول‏؛ كهنسال، على رضا، ترجمه نهج الحق و كشف الصدق، ص: 348، ناشر: عاشورا، مكان چاپ: مشهد، سال چاپ: 1379 ش‏، نوبت چاپ: اول‏. سيد ابن طاووس‏، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، ج‏2، ص: 442.

    [9]من طريف ذلك إقدامه على نبيهم بهذه المواقفة في مثل تلك الحال من الصلح و شدة الحاجة إلى عون المسلمين لنبيهم بالقول و الفعل أ و كان ذلك الموقف موقف تعنيف و تخجيل و فتح لأبواب الشك في النبوة و تقوية حجة سهيل بن عمرو و الكفار... . سيد ابن طاووس‏، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، ج‏2، ص: 442.

    [10] الغَيْظُ: أشدّ غضب، و هو الحرارة التي يجدها الإنسان من فوران دم قلبه، ... و التَّغَيُّظُ: هو إظهار الغيظ، و قد يكون ذلك مع صوت مسموع كما قال: سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفِيراً [الفرقان، 12]. نک: المفردات في غريب القرآن، ص: 620؛ فرهنگ ابجدى عربى - فارسى، متن، ص: 100.

    [11] هنگامى كه پيغمبر اكرم (ص) كنار بيت محصور شد، مردم مكه با او چنين قرار داد بستند: در هنگام ورود به مكه بيش از سه روز در آنجا توقف ننمايد؛ و با شمشيرهاى آخته وارد مكه نشود؛ و كسى را از مردم مكه با خود به بيرون از مكه نبرد؛ و از كسانى كه همراه اويند اگر بخواهند در مكه اقامت كنند، از اقامت او ممانعت ننمايد. رسول خدا (ص) خطاب به على (ع)، فرمود: شرايط ايشان را بنويس. حضرت مرقوم داشت: «بسم الله الرحمن الرحیم آنچه در اين صلحنامه آمده است، قراردادى است كه محمد رسول خدا (ص) با مردم مكه انعقاد فرموده است مشرکان مكه اعتراض كرده و به رسول خدا گفتند كه هرگاه ما يقين مى‏كرديم كه تو رسول خدائى، با تو بيعت مى‏كرديم و اگر بخواهى به تقاضاى تو ترتيب اثر بدهيم، بايد چنين توقيع فرمائى: آنچه در اين صلحنامه آمده است، قراردادى است كه محمد بن عبد الله با مردم مكه منعقد مى‏كند. رسول خدا (ص) به على (ع) فرمود: جمله‏ «رسول الله» را پاك كن! على (ع) عرض كرد: به خدا سوگند! هرگز اين جمله را محو نخواهم كرد. رسول خدا (ص) فرمود: محلى كه آن جمله توقيع شده به من نشان بده! على (ع) محل آن جمله را نشان داد. رسول خدا (ص) با دست مبارك خود آن جمله را پاك كرد ». همجنین نک: «صحیح بخارى»، باب جزيه و موادعه با جنگجويان.

    [12] رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به على عليه السّلام، فرمود: جمله‏اى را كه نوشته‏اى پاك كن! حضرت على عليه السّلام عرض كرد: من نمى‏توانم اين جمله را (كه سراپاى وجودم شيفته و فريفته آن مى‏باشد) پاك كنم. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله خود آن جمله را پاك كرد. نک: صحيح بخارى‏، كتاب صلح‏؛ الحافظ أبو الحسن مسلم بن الحجاج القشيري النيسابوري في «صحيحه» ج 5 ص 173 ط محمد على الصبيح.

    [13]حضرت رسول امر به محو کرد و من گفتم که قادر بر این کار نیستم و... نک: ابن الأثير في «الكامل» (ج 3 ص 162 ط المنيرية بمصر) و همچنین نک: شوشترى ، قاضى نور الله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج‏8، ص: 638، تعداد جلد: 32، ناشر: مكتبه آيت الله المرعشى‏، مكان چاپ: قم‏، سال چاپ: 1409 ه ق، نوبت چاپ: اول‏؛ و همان، ج‏23، ص: 461؛ فيروز آبادى‏، سيد مرتضى، ‏ فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج‏2، ص: 334-337 ناشر: اسلاميه‏، مكان چاپ: تهران‏، سال چاپ: 1392 ق‏، نوبت چاپ: دوم.

    [14] این در حالی است که در اطاعت پذیری حضرت علی (ع) نسبت به پیامبر (ص) کسی شک ندارد به عنوان نمونه تنها به دو روایت بسنده می شود:



    1. نزل النبيّ صلّى اللّه عليه و سلم الجحفة في غزوة الحديبية فلم يجد بها ماء فبعث سعد بن مالك فرجع بالروايا و اعتذر فبعث النبيّ صلّى اللّه عليه و سلم عليا فلم يرجع حتى ملأها. أحمد بن على العسقلاني المعروف بابن حجر في «الاصابة» (ج 3 ص 194 ط مصر)؛ الشيخ سليمان البلخي القندوزى المتوفى سنة 1293 في «ينابيع المودة» (ص 123 ط اسلامبول). 2. في قصة حاطب بن أبى بلتعة: و نزل جبريل فأخبر النبيّ صلّى اللّه عليه و سلم بما فعل‏ فبعث رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم عليا، و عمارا، و الزبير، و طلحة، و المقداد بن أسود، و أبا مرثد فرسا فقال لهم: انطلقوا حتى تأتوا روضة خاخ فان بها ظعينة معها كتاب من حاطب ابن أبى بلتعة الى المشركين فخذوا منها و خلوا سبيلها و ان لم تدفعه إليكم فاضربوا عنقها قال: فخرجوا حتى أدركوها في ذلك المكان الذي قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم فقالوا لها: اين الكتاب فحلفت باللّه ما معها كتاب فبحثوها و فتشوا متاعها فلم يجدوا معها كتابا فهموا بالرجوع فقال على رضي اللّه عنه: و اللّه ما كذبنا و لا كذب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم و سل سيفه فقال: أخرجى الكتاب و الا لأجردنك و لأضربن عنقك فلما رأت الجد أخرجته من ذؤابتها و كانت قد حبسته في شعرها فخلوا سبيلها و لم يتعرضوا لها و لا لما معها الحديث. نک: الحافظ أبو محمد حسين بن مسعود الفراء البغوي الشافعي المتوفى سنة 516 في «تفسيره معالم التنزيل» (ج 7 ص 62 ط القاهرة)؛ الحافظ ابن كثير الدمشقي المتوفى سنة 774 في «البداية و النهاية» (ج 4 ص 283 ط مصر) ؛ جلال الدين الدشتكي المتوفى سنة 1000 في «روضة الأحباب» (ص 431)؛ الشيخ أبو عبد اللّه محمد بن أبى بكر الزرعى الحنبلي في «الطرق الحكمية في السياسة الشرعية» (ص 9 ط المطبعة السنة المحمدية بمصر)؛ احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج‏8، ص640- 641 .

    [15] مائده، 103. برای آگاهی از دیدگاه اسلام در بارۀ دموکراسی و نظر اکثریت، نک: نمایه: اسلام و مردم سالاری، سؤال 292 (سایت: 1629).



    avatar

    پست الأربعاء 29 أكتوبر 2008 - 7:52  admin

    متن پيمان صلح پيامبر اكرم (ص) با مشركان مكه
    1 . محمدبن عبدالله و قريش متعهد مي شوند كه مدت ده سال جنگ را بر ضد يكديگر ترك كنند، هيچ يك از دو طرف بر ديگري نتازد و اسيري از يكديگر در بند ندارد و...
    2 . هر كس بخواهد با محمد پيمان ببندد آزاد است و هركس دوست دارد با قريش پيمان برقرار سازد آزاد است.
    3 . هرگاه فردي از قريش، بدون اذن بزرگتر خود از مكه فرار كند و به ياران محمد بپيوندد، محمد بايد او را به قريش بازگرداند ولي اگر از اصحاب محمد كسي به قريش پيوست، لازم نيست او را باز گردانند.
    4 . از اين پس، اسلام بايد در مكه علني باشد و نبايد كسي را به اجبار بر عقيده اي واداشت و يا او را به سبب عقيده اش آزار داد و يا سرزنش كرد.
    5 . امسال محمد با يارانش، از همين جا به مدينه بر خواهند گشت، با اين قرار كه در سال بعد، بدون سلاح وارد مكه شوند و به مدت سه روز براي مراسم حج توقف كنند، مشروط بر اين كه، سلاحي جز سلاح مسافر با خود برندارند و همان سلاح محدود نيز بايد درغلاف باشد.
    علي بن ابي طالب(عليه السلام) اين نامه را نوشته و مهاجرين و انصار شاهد آن هستند.
    و اما درحاشيه اين پيمان آورده اند :
    - در مدتي كه رسول خدا (ص)‌ و يارانشان در منطقه اي كه امروزه حديبيه خوانده مي شود مستقر بودند ، همراهان از شدت تشنگي به رسول خدا (ص) شكايت بردند و ايشان با انداختن تيري به چاه آبي خشك ، به اذن الهي چاه دوباره آب دار شد .
    - اين چاه و آب شيرين و گواري آن تا حدود 80 سال پيش كه وهابيون بر سرزمين عربستان سعودي حاكم شدند ،‌مورد استفاده و تبرك جويي زائران و مجاوران قرار مي گرفت كه به دستور وهابي ها اين چاه پر و دسترسي به آن ممنوع شد.
    محوطه پيراموني اين چاه هنوز هم از خوش و آب و هوا ترين نقاط مكه و سرسبز است .
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    منابع :
    - 1 . تاريخچه سياسي اقتصادي صدراسلام، سيد مجتبي حسيني، صص 154 ـ 152.
    2 .- سيرت رسول الله، ترجمه سيره ابن هشام، تصحيح اصغر مهدوي، ج2، ص811.
    3- زندگانی حضرت محمد(ص)، هاشم رسولی محلاتی
    4- توضيحات و پژوهش هاي جناب حجت الاسلام و المسلمين محمد حسين عسكري پژوهشگر عضو بعثه مقام معظم رهبري درعربستان سعودي و مسئول دوره هاي مكه شناسي

      مواضيع مماثلة

      -

      اكنون السبت 27 أبريل 2024 - 4:30 ميباشد