پاسخی به پرسشهایی یک دوستِ چپ اندیش (پرچمی) من
سلیمان راوش
حرف من اینست عزیز!
که مبارزه اجتماعی و سیاسی در طول تاریخ به دونوع بوده است.
1 – مبارزه برای خدمت کردن به مردم
2 – مبارزه برای حکومت کردن بر مردم
در روزگاران دور و نزدیک کمتر حزب و سازمان و یا نهضت را پیدا می نمایید که زیر شعار خدمت کردن به مردم، نیت حکومت کردن بر مردم رانداشته باشند.
شعار خدمت کردن به مردم به ویژه از سوی احزاب و سازمانها و نهضت ها، که درپی حکومت کردن بر مردم هستند، ترفندی بیش نیست. زیرا که خدمت کردن، جدا از حکومت کردن است.
ما حکومت کردن را در معنی فرامانروایی و فرمان دادن و حکم صادر کردن میدانیم، حاکم حکم صادر می کند، خود مُجری حکم خویش نیست، یعنی خدمت کننده به شمار نمی آید، بلکه مُجریی حکم حاکم جامعه می باشد.
اکنون بر جامعه است که تصمیم می گیرد که حکم را بر خویش جاری بسازد یا نه؟ اجرایی حکم حاکم در واقعیت خدمت کردن است از سوی بخش از جامعه بر کل جامعه.
اکنون باید بخش مجری را شناخت یعنی کسانی که خدمت کننده ها به شمار میروند.
خدمت کننده ها نیز به دوگونه تقسیم می شوند.
1 - فرمانبرداران و مجریانِ بی چون و چرایی فرمانهای حاکم .
2 – خدمت کنندگان واقعی بر اصل منافع عام جامعه.
گونه یی اول منافع خود و حاکم را در نظر دارد. مثلاً یک حزب حاکم را در نظر بگیرید، که قدرت را دریافته اند، و یا به قدرت رسیده یا رسانده شده اند. اعضای این حزب منافع مشترک دارند. فراموش نشود که شعار اکثر از احزاب ، پیش از به قدرت رسیدن [خدمت کردن به مردم ] می باشد، و با همین شعار به نیت درونی و یا باطنی خویش که عبارت از حکومت کردن بر مردم است نایل می آیند . همانگونه که گفته شد، شما کمتر پروژه های سیاسی و دینی را در وجود احزاب و ادیان پیدا می توانید که شعارشان خدمت کردن به مردم نبوده باشد. اما همین که به قدرت میرسند منافع جامعه در برابر منافع خودشان کمرنگ می شود. نخست اینها، به تأمین منافع خود می پردازند تا بتوانند در درازمدت حکومت خویش بر مردم را که با شعار خدمت به مردم بدست آورده اند پاینده نگهدارند. پس برای پاینده گی و تداوم حکومت بر مردم دریغ نمی کنند که مردمان را اگر مخالف تشخیص بدهند، نابود سازند. چه در گورهای دسته جمعی و یا چه انفرادی.
این کار دیگر چپ و راست نمی خواهد. چنانچه که تاریخ شاهد است که هم،حزب الله ها یعنی محمدیستها و هم لیننیست و مائویستها در هر عباء و ردائی که بوده اند وقتی به قدرت رسیده اند چنین نموده اند. محمدیست ها با شعار فقتله فی سبیل الله ] بکشید در راه الله] چنان مردم کشتند و همین اکنون نیز می کشند که قلم از بیان آن اشکِ خون می ریزد.
و لیننیست ها و مائویستها با شعار "قدرت سیاسی از لولهء تفنگ بیرون می آید" و یا " به پیش دراه جامعه بی طبقاتی" پرولتاریا جهان متحد شوید" که همه معنی این را میدهد که غیر پرولتاریا را نابود کنید. بدین گونه همه کشتند و همچنان می کشند و عملاً دشمنی خویش را با جامعه در زیر شعار خدمت کردن به جامعه نشان دادند.
اما چه مزله است ، ادعا هایی که گویا چرا آن رژیم کشت و رحم نکرد.
سوال اینست که در طول تاریخ کدام رژیم بوده که مخالفین خود را به بهانه های گوناگون گاه جزیه و غنیمت جنگی و گاه به بهانهء مالیه های گزاف دولتی و غضب دارایی ها ی عامه و اخذ رشوت ، نکشته و به ماتم نشانده اند؟ آنهایی که مدعی اند که مثلاً اسلام ( محمدیست) ها چنین نکرده اند، بیاید اوراق تاریخ را ورق میزنیم . اگر لیننیست ها چنین ادعایی دارند، امروز جامعه روسیه همهء شواهد قتل و کشتار دوران بلشویک ها را بیرون کشیده اند و اگر مائویست مدعی اند بفرمایند بسیار دور نمی رویم همین چند سال پیش میدان سرخ پیگنگ با خون جوانان دموکرات و مخالف رژیم بر سر قدرت، خونین نکشت؟.
بسیار دور نمی رویم مگر همین اکنون دولت افغانستان مخالفین خود را به کمک لشکریان سراسر جهان نابود نمی کند. چه فرق و تفاوتی است میان کشتار ارتش سرخ و عساکر رژیم خلق و پرچم؟ و ارتش سراسر جهان و عساکر رژیم کرزی یا به عبارت درستر مجاهدین.
اما یک مسله را همیشه در جنب هر دو تجاوز باید به خاطر داشت که، اگر عساکر شوروی دعوت به تجاوز شد، سوال اینست که اگر نمی شد، سرنوشت مردم در حاکمیت فاشیستی حفیظ الله امین، چه می شد؟ .
مگر امین در ستدیوم ورزشی کابل نگفته بود که : { برای ما فقط هفت میلیون نفوس کار است و دیگران و هرکی مخالف است باید نابود شود} که این جمله را بعداً از تمام وسایل ارتباط جمعی سانسور کردند و میلیونها روزنامهء آن روز را که این سخن نشر شده بود سوزاندند، چون به عاقبت این اظهار پی بردند.
عین پرسش باز هم مطرح می گردد که، اگر امریکا و جهان دعوت به تجاوز نمی گردید سرنوشت مردم در زیر ساطور فاشیست ها محمدی چه می شد. ملاحظه می شود که هردو دعوت در ذات خود همرنگ و هم مضمون هستند. اینها همه مواردی اند که باید بدون ملاحظات سیاسی و قومی و دینی و مذهبی مورد بحث و فحص قرار گیرد. هر ادعایی را باید تحلیل کرد و منطقی در اوراق تاریخ ارائه داد .
بنا بر این؛ احزاب و سازمانهایی که زیر شعار "خدمت به مردم" مسلهء رسیدن به قدرت را مطرح می نمایند. در واقع مبارزهء ایشان برای " حکومت کردن بر مردم" است. و شعار خدمت به مردم تاکتیک است و استراتیژی این تاکتیک همانا یافتن قدرت است.
امروز این تاکتیک و استراتیژی را در وجود برخی از اعضای حزب شما، حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، که به هفتاد دو ملت اکنون تقسیم شده اند وبر علاوه، از سوی محمدیست ها، ماهویستها،تکنوکراتها( ظاهر خانی ها و داود خانی) ها بدون در نظر داشت اعمال [خویش] و روند شکل گیری هایی قدرتی در تاریخ بشری، یک جانبه مجرم شناخته می شود، میتوان به صراحت ملاحظه کرد.
ببینید زمانی که پرچمی ها در قدرت بودند وبخش رهبری آن، فکر نمودند که دیگردر اثر مداخلات مخالفین جهانی کمونیزم نمی توانند تاب بیاورند، بنا بر تحلیلهای ناقص سطحی که از اوضاع نمودند ، همه یی اندیشه و تفکرات خویش را به یک سو گذاشتند و یک شبه به ویژه از برج انترناسیونالیزم پرولتری به گودال ناسیونالیزم محلی، قومی وزبانی، چُقُرتر از همه در سیاهچال مذهب و دین سقوط کردند. چنانکه ملاتر از ملا شدند و بجایی پنج گاه وضو برای نماز، از ترس، پانزده گاه وضو می گرفتند ومی گیرند و نماز صبح را بجایی چهار رکعت قضایی هژده رکعت میخوانند زیرا شبها {چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند} بی خواب می بودند.
و اکنون پس از آنکه خود ومردم کشور را آواره نمودند و در تبعید آمدند، اینجا نیز پس از یک فرصت مشاهده می شود که تمام هم وغم ایشان را فراق دوباره حکومت کردن بر مردم تشکیل داده و می دهد. در این راستا دریغ نمی دارند که با هزار سرافگندگی و شکستن گردن غرور انسانی خویش ، گاه به دروازهء آن رهبر هم کیش و گاه به دروازهء این رئیس هم قوم ویا آن وزیرهم زبان و این مجاهد هم محل و آن جنگ سالارنوکر پذیر، یک لنگه برای پذیرش خویش از سوی آنها بیایستند. خنده دار اینکه اگر در برابر سوال چرا؟ مواجه شوند. با گردن شخ ، "زیر بغلی" کهنهء خویش را اززیر بغل بر می کشند و همان تنگ تنگ و دم دمِ همیشگی را به صدا در می آورند که :[ ما میخواهیم به نحوی از انحا خدمت به مردم نمایم و به این منظور باید خود را شریک غم و شادی دولتمردان حاضر گردانید.]
و اکنون عزیز؛ خود، معنی غم و شادی دولتمردان امروز را در کشور خویش تشخیص بده. و شریک شدن با این غم و شادی را خود بگو که آیا خون مردم خوردن نیست؟ وقتی با قصاب شریک میشوید، ممکن است که گوسپند نکشید؟ ویا حداقل برای نشان دادن شراکت با قصاب هنگام حلال گردن گوسپند پای و دست گوسفند را نه بندید؟
آیاشریک دزد بودن، دزد نیست؟ و یا همکار قاتل بودن ، قاتل نیست؟ عزیز!
پرسش من اینست که، در طول این دودهه خود تبعیدی یا تبعید شده گی، چه خدمتی به مردم نه ، حداقل برای خود نموده اید؟. منظورم اینست که آیا شما در برابر این همه جنایات که از سوی اسلامیست ها صورت گرفته ومی گیرد، شهامت یک زن را ، مثلاً( سجیه) را داشته اید.
چرا در یک سکوت شرم گینانه فرو رفته اید؟ کدام اثر معنوی و مادی شما در طول این دو دهه تبعید که بیانگر خدمت به مردم در عرصهء روشنگری و در زمینهء افشای حقایق باشد خلق شده است؟. جز محفل بازی های رفیقانه و طرحهایی راهگشیانه یی شریک شدن برای حکومت کردن بر مردم؟
و اما مبارزه در جهت خدمت کردن به مردم و اصول خدمتگزاران واقعی که منافع عام جامعه را در نظر دارند . بند 1 و 2 این گفتار.