عقلانيت در دين
گفت وگو با اسدالله جعفري
مصاحبه كننده:كاظم حميدي
چاپ شده درشماره هاي 4و5 مجله امين - چاپ كابل
**نظر شما در رابطه با بحث عقلانیت چیست؟ و عقلانیت دین را در افغانستان چگونه می بینید؟
***من سؤال شما را از آخر جواب می دهم. اول عرض کنم که متأسفانه من از افغانستان اطلاع چندان دقیق ندارم و واقعاً نمی دانم که فعلا در محافل علمی مثل مدارس دینی و دانشگاه ها و حلقات روشنفکری این مباحث عقلانیت دین، تا چه حد مطرح است و اگر مطرح است با چه نگرش و انتظار این گفت و گو ها و کاوش های عقلی و نظری مورد کنکاش و نقد قرار می گیرند اما کشور ما یقیناً در حال گذار از جامعه سنت اندیش به سمت یک جامعه عقلانیت نگر است. البته بحث سنت و عقلانیت از مباحث پر دامنه دار و پیچیده می باشند چرا که بحث اول تعریف سنت و عقلانیت است. بحث دوم تعامل و تضاد تاریخی و نظری سنت وعقلانیت، سوم معنای اعم و اخص سنت و عقلانیت هستند که هر کدام از این مباحث به زیر مجموعه های تقسیم می شوند.
همانطور که گفتم این بحث بسیار ظریف و جدلی الطرفینی است و در افغانستان این بحث ها از چه منظرها مورد مداقه قرار می گیرند، واقعاً نمی دانم. در باره افغانستان چون اطلاعات دقیق ندارم پس بحث علمی و مبرهن هم نمی توان کرد. اطلاعات من در حد بعضی نشریات که دسترسی دارم است و گاهی هم رادیو های خارجی از بعضی قضایای روشنفکر بازی، از کاه کوه می سازند. نظیر قضیه میرحسین مهدوی که غلیان دیگ شهوت شهرت طلبی و سگ سالاری را به نام قضایای روشنفکر دینی چند روزی علم کرد والبته قضیه مهدوی و محقق نسب یک چیز را روشن ساخت و آن اینکه افغانستان فردا افغانستان چند صدایی خواهد بود و افغانستان فردا با چالشهای بزرگ فرهنگی «چه راست و چه دروغ نقابدار» روبرو می گردد و مخصوصاً که میلیونها هموطن مهاجر با آموزه های فرهنگی متضاد به وطن بر می گردند و در این میان هم انسانهای دانشمند و فاضل هستند و هم سگ سالاران، که دین و باور های دینی مردم را پارس می کنند.
اما سوال اول شما و یا به عبارت دیگر بخش اول سؤال شما، اجازه دهید که بحث را از نظر تاریخی دنبال کنیم و باز اجازه فرمایید که این بحث را به دو قسمت تقسیم کنیم، 1. عقلانیت در شرق. 2 عقلانیت در غرب و بهتر است بگوییم عقلانیت در دنیای اسلام و غرب. و اما عقلانیت دین در اسلام، عقلانیت دینی در اسلام را از آن معتزله دانسته و گفته اند آنها گروهی بودند که الهیات را بر مبنای عقل بنا نهادند. استدلالی کردن ایمان در اوایل قرن دوم هجری به عنوان یک حرکت منظم فکری، مذهب اعتزال و متکلمین معتزلی را بوجود آورد.رقابتی که در قرن اول و دوم هجری میان اهل سنت و شیعه و گروه های نظیر خوارج و مرجئه و جبریان و قدریان از یک سو، و رقبای دینی مثل مسیحیت و مائوییان از سوی دیگر در گرفت، بستری مناسب برای ظهور جریان معتزله و متکلمین گردید.
معتزله جمعی بودند معتقد به اصالت عقل که همه، عقاید اسلامی را با عقل نظری می سنجید و عیار می کردند و هر آنچه دور از دسترس عقل بودند کنار نهادند و در نتیجه آنها نماینده مکتبی محسوب می شدند که به دلیل عقلگرایی به جماعت تحصیل کرده و روشنفکر آن زمان تعلق داشتند. این جریان تا قرن هشتم هجری به حیات فکری خود ادامه داد.در مقابل جریان معتزله اشاعره بود که اولین بار حکومت مطلق عقل را زیر سوال بردند و گفتند عقل بشر از درک حکم و مصالح افعال الهی قاصر و ناتوان است. جریان اشعری در دو موضع اساسی با معتزله مناقشه می کردند: 1. اعتبار مطلق عقل چنانکه معتزله گفته اند به دفاع از دیانت منجر نمی شود. بلکه جانشین ساختن صرف عقل به جای ایمان، دیانت را از میان بر می دارد. اگر عقل بر داده های دین برتری داشته باشد ایمان به خدا و وحی به چه کار می آید؟ در حقیقت اشعری ها ناخود آگاه این ذهنیت را داشتند که اگر عقل همه ی حسن و قبح افعال بشر را می تواند درک و فهم کند دیگر به وحی هرگز نیازی چه به صورت تشریعی و چه به عنوان فرمان های ارشادی نبود. همین که خدا به پیغمبران خاص وحی کرده و دستوراتی را به عنوان آئین زندگی برای بشر فرستاده معلوم می شود که عقل بشر توانای جانشینی وحی و دستورات مرسل و مکتوب خدا را ندارد.
2 - قرآن، اشاعره ایمان به غیب را اصل اساسی حیات می دانستند که بدون غیب باوری ایمان فاقد مبنا خواهد بود. بنابر این غیب از برهان برتر است. پس قراردادن عقل به عنوان ضابطه مطلق در... و احکام با اصل ایمان به غیب سازگار نیست. بدین تقریر طبق نظر معتزله هرگاه میان عقل و وحی اختلافی پدید آید عقل را باید ترجیح داد و وحی را باید به گونه ی تفسیر کرد که با حکم عقل منطبق گردد. از طرف دیگر اشاعره معتقد بودند که وحی به منزله منشأ حقیقت و واقعیت اساسی تر است و عقل باید تابع صد در صد و بی چون و چرای وحی باشد.البته کشمکش میان معتزله و اشاعره یک اختلاف صرفاً عقلی و نظری مبتنی، بر منطق نبوده بلکه تعصبات و انگیزه های سیاسی خواسته و نا خواسته و پیدا و پنهان پشت پرده بود که این دو جریان را به افراط و تفریط کشاند. اما در مقابل این دو جریان نهضت عقلانیت دیگر به نام شیعه وجود داشت که به دور از افراط و تفریط معتزله و اشاعره در خط صراط المستقیم ولایت و امامت اهلبیت پیغمبر (ص) عقل و شرع را دو بال پرواز انسان به سوی کمال مطلق و خدای بی شریک و همتا می دانست و نه خدا را مانند اشاعره خدای عبوس و ستمگر می شناساند و نه مانند معتزله خدا را درمانده، از اداره جهان و انسان، بلکه با تعالیم خاندان پاک پیغمبر، خدا را در عین قدرت و جبار بودن، رحمان و غفور و رئوف و در عین خالق بودن مطلق جهان و انسان، انسان را در افعال و اندیشه های دارای اختیار و قدرت بالواسطه می دانستند و خطبه های نهج البلاغه امام الموحدین، باب مدینه العلم، پیغمبر، امام علی چراغ تابان فراراه عالمان و حق جویان شیعه بود و از روایات ائمه شیعه هرگز تضاد و دوئیت بین عقل و شرع یا اندیشه های فطری و عقلانی بشر با وحی فهمیده نمی شد. بلکه طبق احادیث ائمه شیعه عقل شرع داخلی و شرع عقلی خارجی است و گاهی عقل پیغمبر باطن و وحی پیغمبر ظاهر نامیده شده است.
اين مطلب آخرين بار توسط گرداننده در الأربعاء 2 يوليو 2008 - 20:23 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.