رهِ بی نشان
[rtl]یارب چه جرم ماست چنین ناتوان شدیم و زعافیت بدور، بدین خاکدان شدیم[/rtl][rtl]اندر بهار گلشن ما روح زنده گی پژمرده گشت پرپر باد خزان شدیم[/rtl]
[rtl]افتاده در هوای تعصب بـه جان هم بارگران محمل دور زمان شدیم[/rtl]
[rtl]از عافیت بـدور فتادیم به صـد بلا آئینه دار مذهب تیغ و سنان شدیم[/rtl]
[rtl]هر بی هنر نهاده به سر تاج خسروی افگنده سر ز بازی این جاهلان شدیم[/rtl]
[rtl]با نام دین چه حیله و تزویر میکنند با هر منافقی به رهی سر گران شدیم[/rtl]
[rtl]از تیره گی فتاده به دامـان این وآن چشم گدا , به دیدهء خلق جهان شدیم[/rtl]
[rtl]مارا نبود مگر توان صلاح ملک با پای دیگران به رهء بی نشان شدیم[/rtl]
[rtl]دردا "بری" که راه نبـردیم به عافیت بشکسته پر زمحنت وهم وگمان شدیم [/rtl]
لا يوجد حالياً أي تعليق