پندار نو

هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
پندار نو

سایت مستقل و غیر وابسته به احزاب و گروه های سیاسی


    فراز هایی از کتاب کنزالمهملات والاکاذیب

    avatar
    admin
    Admin

    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20
    20150426

    فراز هایی از کتاب کنزالمهملات والاکاذیب Empty فراز هایی از کتاب کنزالمهملات والاکاذیب

    پست  admin

    فراز هایی از کتاب کنزالمهملات والاکاذیب 5512
    فراز هایی از کتاب کنزالمهملات والکاذیب
    بخش ششم :
    آقای شاه محمود حصین، در صفحهء36 مثلث بی عیب خویش ، لیست هیأت تحقیق وزارت داخله را ، از روی حدس وگمان وقیاس می نویسد، بدون آن که برای اثبات ادعایش سندی ارائه کند. در این لیست تمام اعضای هیأت تحقیق پرچمی ها اند، حتا آقای نصرالله عمر خیل و عیسای پغمانی مدیر استخبارات وزارت داخله که خویشاوند قدیر وزیر داخله بود. وپس از آن که نیش زدن جنرال باقی را " روی دست می گیرد" و می نویسد باقی پتک ( معلوم نیست منظور حصین پُـتک آهنگر است یا پَتــکی که سربازدرآن آب می خورد)، می رود به سراغ هیأت محکمه نظامی ، وپس از آن که به فتوای خود مرحوم دگروال محمد یوسف قوماندان قوای پانزده زرهدار آن وقت را در ترکیب محکمه نظامی شامل می سازد وجنرال عبدالرحیم معاون ریاست محاکمات اردو ودگروال محمد عثمان "اندیشه" عضو برجستهء آن ریاست را از این ترکیب حذف می نماید ، با" چَل وچَم " به یادداشت قلمی پاچا گل وفادار – که چون چاپ نشده ، سندیت ندارد – رجوع می کند ونتیجه می گیرد که در امر به سررسانیدن کودتا ، خلقی ها سهم برجسته داشتند. ودرصفحهء 37 کتابش در این مورد چنین می نویسد:
    " ...وشماری از افسران پرچمی بگونه برمار مرده شمشیر فرو برده باشند ، چیزی که در قیام هفت ثور تکرار مسخرهء داشت ."
    آری خواننده عزیز! می بینید که این استاد ادبیات چه قشنگ اما چه جفنگ می نویسد. به به ، خانه ات آباد ای اوستاذ، با این جمله پردازی که چه ساده و روان ودارای مبتدا وخبر ومعنا ومفهوم است . البته که من حرفی در این مورد نمی توانم داشت . نام خدا! دیگرهم کلان شوی. اما، حرف من برسر این است که مثلاً از آن" متباقی قریب به اتفاق " افسران خلقی که در کودتای 26 سرطان سهم داشته بوده باشند ، آیا حصین دست کم نام پنج نفر افسر خلقی را گرفته می تواند که در قوای زمینی در شب کودتا کدام نقشی را به عهده داشته بوده باشند. گفتنی است که پاچاگل وفادارهم خلقی نبود ونام های افسرانی را که ذکرکرده ، همه ء شان خلقی نبودند. والبته که نقش قوای هوایی در کودتا بسیار کمرنگ بود. تنها پس از پیروزی قوتهای زمینی بود که در ساعت هفت صبح 26 سرطان چندبال طیاره حربی به هوا برخاستند. همچنان حمید محتاط را همه می شناسند ومی دانند که در آن وقت نه خلقی بود ونه پرچمی. بل بعد ها به گروه کار تعلق سازمانی پیدا نمود. دیگر این که از حصین باید پرسید که مگر اشخاص کلیدی ونقاط مهم وسترانیژیک را در شهر کابل وولایات افسران خلقی گرفتار وبه دست آورده بودند ویا افسران پرچمی ؟ مثلاً درگرفتاری شهزاده احمدشاه ، سردار ولی ، خان محمد خان وزیر دفاع ، موسی شفیق صدراعظم وسایر جنرالان وقوماندان اردو ویا دربه دست آوردن نقاط مهم مانند رادیو افغانستان ، ارگ شاهی ، مراکز فرماندهی مرکز وولایات کدام افسر خلقی نقش داشت؟ حتا یک نام هم گرفته می توانید آقای حصین از آن "متباقی قریب به اتفاق " تان ؟
    از حرف های دیگر حصین که در صفحات 40 و41 آمده وپرچمیها به خصوص این ناتوان را آماج حملات ناجوانمردانه قرار داده است ، می گذرم.، نه به خاطر آن که حرفی برای گفتن نیست ، بل به این سبب که این حرف ها به قدری سخیف وبازاری بیان شده اند وچنان احساساتی وشعار گونه اند که پاسخ گفتن به آنها ، به معنای سقوط کردن در همان گندابی است که حصین در آن دست وپا می زند. همچنان از تحلیل های فلسفی وتحقیق های تاریخی او که در زیر عنوان " دربارهء انقلاب " نوشته شده وعبارت است ازابهام گویی ها وتناقض های بسیار ودروغ های به قول عرب ها " لا تعد ولا تحصی " ، نیز می گذرم. بگذار او خوش باشد
    که چون سر خود را در زیر آب فرو برده ، کسی پاهایش را نمی بیند. در حالی که او خود کور است وگمراه وفریب کار، نه مردم. مردم همه چیز هارا می بینند ، درک می کنند ومی شناسند. محمود طرزی دربارهء این کوران سیاه دل چه خوب سروده بود:
    گمراه آن را باید بــــدانی که کور باشد ره را نه بیند
    آخرچه گردد، آیا تو دانی در چاه افتد ، عاجز نشیند
    بیچاره اعمی ، بیچاره گمراه
    ***
    دربارهء قتل روانشاد میر اکبر خیبر ، نیز آقای حصین صفحه سیاه کرده و در صفحات45 الای 49 کتابش درُفشانی کرده ولی نتوانسته است که قاتل آن مرد فرزانه را به خوانندهء کتابش معرفی کند. او به گفته های بی اساس غوربندی استناد کرده وکوشش نموده تا آن قتل را به استشارهء ببرک کارمل فقید وانمودبسازد. بیچاره ، هرکس را در آیینهء یاران آدمکش خویش دیده وتصور کرده که تمام رهبران مانند رهبر آدمکش او یعنی حفیظ الله امین توطئه گر و میر غضب وجلاد اند، که درپیش روی ده ها نفر، نابغه شرق ورهبر خود
    نورمحمد تره کی را به قتل رسانید. او کوشش بسیار کرده است تا ازبرادران عالمیار این " سه تفنگدار " خون آشام دفاع کند. " آبلوف " را نمک به حرام بخواند . حفیظ الله امین ملعون را برائت دهد واشک تمساحی بریزد به خاطر کشته شدن آن دانشی مرد مبارز ودیگر هیچ! وما راببین که تصور می کردیم ، این جنابی که شغلش تاریخ است ، پس از پنج سال تحقیق وپژوهش ، سر انجام از راز قتل خیبر شهید پرده بر می بردارد؛ ولی زهی خیال باطل !!
    حصین در رابطه به وحدت حزب دیموکراتیک خلق افغانستان در آستانهء کودتای هفت ثور ( صفحهء 50 )
    مثلث بی عیب چنین می نویسد:
    " ... اولاً وحدت به صورت معلوم تحمیلی ومیکانیکی بود. این تحمیل نه صرفاً از جانب شوروی آنچنانکه تبلیغ کرده اند بلکه بیشتر به دلیل ترس هردوجناح حزب از حملهء رژیم بود..."
    اگرجه درین جا، نویسنده تلویحاً به تحمیل وحدت از جانب شوروی معترف است ، باآنهم ترس هردو جناح حزب راازحملهء رژیم ، دلیل وحدت می داند. در حالی که که همه اسناد دال وگواه برآن است که ابتکار وحدت حزب وسررشتهء آن به دست شوروی ها بود. برای کسب معلومات بیشتر در این زمینه نگاه شود به کتاب های " افغانستان در منگنهء جیو پولیتیک " ، " طوفان در افغانستان " ، " جنگ در افغانستان " و..
    در صفحهء 51 آقای حصین عصبانی وخشمگین است که چرا نویسندهء اردووسیاست ، آقای سید محمد گلاب زوی را ، خرد ضابط ومیخانیک در قوای هوایی ومدافعه هوایی قوای مسلح وقت افغانستان ، معرفی کرده است. در این مورد اولاً باید گفت که بر آقای حصین لازم بود تا این انتقاد را متوجه حفیظالله امین می
    گردانید، زیرا همو بود که همیشه باند گلاب زوی ، وطنجار ، سروری ومزدور یار می گفت، آنان را چهار یار می خواند وباند خرد ضابطان خطاب می کرد. ثانیاً این که معمولاً هنگام اسم گرفتن از نظامیان در نبشته یی یاتاریخی ، رتبه ودرجهء نظامی ومقام شخص ذکر می گردد. به گونهء مثال هنگامی که حادثهء هفت ثور رخ داد ، محمد اسلم وطنجار جگرن بودوقوماندان کندک در قوای چهار زرهدار. حالا اگر کس وقایع آن زمان را می نویسد ، اگر بنویسد که ستر جنرال محمد اسلم وطنجاروزیر دفاع در روز قیام مسلحانهء هفت ثور وظیفهء سوق وادارهء قوای چهار زرهدار را به دوش داشت و با کندک تحت امرش به سوی کابل حرکت کرد، آیا باعث تعجب نخواهد گردید؟ سترجنرال وقوماندانی کندک ؟ بنابراین آقای حصین می بینید که من آقای سید محمد گلاب زوی را هر گز توهین نکرده ام ، بل این جا وآن جا از قاطعیت ، سازماندهی وکارفهمی او تمجید نموده ام .
    حصین در صفحه 52 مثلث بی عیب می نویسد:
    " ... امین چه خوب چه بد یک چیز داشت ( نمی گوید یک صفت ویا یک خصلت داشت ) وآن اینکه دشمن شماره یک پرچم بود. )
    آفرین ، به این می گویند فرهنگ اعتراف !!
    در مورد این که امین دشمن شماره یک پرچمی ها بود ، کشفی نیست واین را همه می دانند ، از گبر گرفته تا ترسا. ولی به این بهانه ، اعتراف حصین به دشمنی باپرچمی ها که از ژرفای وجدانش آن را بروز داده است ، نما یانگر همان فرهنگ اعترافی است که مدتها پیش از قلم استاد زریاب در مجلهء " رنگین "آلمان به چاپ رسیده بود.
    درمورد نقش جنرال خلیل الله مرحوم در قیام مسلحانهء 7ثور که بار ها آقای حصین به منظور استخفاف شخصیت او ، نامبرده را " سگباز" خوانده است – ولی ما که خردضابط را خرد ضابط می نویسیم نه چیز دیگری، همین آقای حصین زنجیر پاره می کند -- چنین می نویسد:
    " .. تا جای که بیاد دارم خلیل الله روز سوم قیام بالباس ملکی در برابر وزارت دفاع در مقابل دروازهء ارگ پیدا شد وادعای حمایت از قیام را مطرح کرد که کسی به ادعای او در آن روز وقیع نگذاشت."
    اما تا جایی که تاریخ به یاد دارد ، خلیل الله مرحوم که در آن وقت رئیس ارکان لوای 88 توپچی درمهتاب قلعه بود، به مجرد خبرشدن از قیام افسران حزب ، با آتش متکاثف توپچی جلو تعرض فرقه7 ریشخور را گرفت وبعد در شامگاه همان روز قرار گاه قول اردوی مرکز را که در قصر تاج بیگ دارالامان واقع بود ، در هم کوبید. البته که من وعدهء زیادی ازافسران قرارگاه شاهد این آتشباری مؤثر او بودیم که در نتیجه دگرجنرال غلام حیدر رسولی مجبور شد، قرار گاه خود را ترک بگوید. اما تاریخ نمی داند که آقای حصین در آن شب در کدام جویچه یا مرغانچه پنهان شده بود که از وقایعی که درکابل می گذشت خبر نداشت.
    در بارهء نقش برجستهء جنرال خلیل الله در قیام مسلحانهء 7 ثور، آقای عبدالحمید مبارز در صفحهء 374 کتابش " تحلیل واقعات سیاسی افغانستان از 1919 – 1996 " چنین می نویسد :
    " ... قوای توپچی مهتاب قلعه تحت قوماندانی خلیل که یک پرچمی بود به هدایت ببرک داخل کودتا ومحاربه شد وفرقه 7 را تحت آتش قرار داد وتانکهای قوای 4 و 15 نیز از دو طرف وارد شده وقوای هوایی باردیگر شامل محاربه شد وفرقه 7 مجبور به عقب نشینی می شود. "
    چنین است قضاوت تاریخ وچنان بود قضاوت نویسندهء هزل نامهء مثلث بی عیب. ولی ازاین هجو وهزل عبث وبازاری که بگذریم ، می رسیم به این کنایه وطعنه وطنزی که این استاذ بذله گو به ارتباط سخنان شاد روان ببرک کارمل درباره ماجرا جویی انگاشتن قیام هفت ثور، درصفحهء 53 مثلث بی عیب نوشته است :
    " ... او ( ببرک کارمل ) در چنگال نیرومند امین در میدان هوایی در حالی قرار داشت که از ترس بلا تکلیفی به تب زرد گرفتار شده بود... "
     
    در حالی که این نگارنده تردید دارد که انسان از بلا تکلیفی به تب زرد دچار شده می تواند وتب زرد هم که لابد از کشفیات حصین می تواند بود .پس خدمت خوانندهء عزیز عرض می کنم که ببرک کارمل با صراحت وصدای بلند -- همانطوری که در تمام حیات پر افتخارش عادتش بود— درهمان نخستین روز قیام گفته بود
    که این قیام ، یک حرکت کودتایی است ، نه انقلاب ملی ودیمو کراتیک. و همین گفته پاشنهء آشیلی شد برای او
    که حفیظ الله امین خون آشام نه تنها درصحبت ها وبیانیه های خود ازآن یاد می کرد وحتا در رساله یی که اندر باب انقلاب ثور درزمان حاکمیت نور محمد تره کی به طبع رسیده بود، تلویحاً اشاره هایی در مورد مخالفت ببرک کارمل در برابر آن قیام ماجرا جویانه، صورت گرفته بود.
    در صفحهء 54 جورج آرنی مظلوم یک بار دیگر پخته پرانک شده وبه حیث جاسوس معلوم الحال معرفی می گردد، البته بر خرق عادت همیشه گی : بدون هیچ مدرک وسند. وحصین در موردش می نویسد که وی
    احتمالاً افغانستان را ندیده بود. ولی آیا عجیب نیست که کسی که افغانستان را ندیده باشد ، جاسوس باشد وآنهم معلوم الحال. مگر او جاسوس انگلستان برای افغانستان در لندن بود ؟
    چند سطر بعد تر می نویسد که پرچمی ها در ارگ مقاومت کردند واز آن جمله دگرمن هدایت الله شهید. امااین از بی معلوماتی حصین است که در حالی که شغلش تاریخ است هدایت شهید را به حیث افسر گاردجمهوری محمد داوود می پندارد، در حالی که او یکی از افسران برجستهء قطعه کوماندو بود ودر یورشی که بر ارگ جمهوری صورت گرفت ، خودش وفطعهء مربوطه اش نقش برجسته داشتند وبه همان خاطر رئیس اوپراسیون ستردرستیز وزارت دفاع مقرر شد. امادیری نگذشت که در اثر توطئهء امین گرفتار شد ودر جریان تحقیق ، شکنجه گران آنقدر اورا شکنجه دادند که ابریق رحمت در کشید وجان به جان آفرین تسلیم کرد.
    "
    ***
    آقای حصین در صفحهء 55 اثرش می نویسد که در صفحهء 139الی 140 اردو وسیاست ، از زبان محمد خان جلالر وزیر تجارت وقت در بارهء تعداد کشته شده گان ارقامی ارائه شده است که گویی اودر قیام اشتراک داشته است. در حالی که از زبان او هیچ نقل قولی در کتاب اردو وسیاست آورده نشده است. بل ، آن چه آمده است ، بُرش هایی است از کتاب " تجاوز .. " نوشته ء داوید گای – و – ولادیمیر سینگروف ، ژور نالیستان روسی که با سید محمد گلاب زوی مصاحبه کرده ودر صفحهء 19 کتاب شان ثبت کرده اند. این دگر جنرال گلابزوی سابق وزیر داخله ء جمهوری افغانستان است که از قول جلالر برای آن دو ژورنالیست حرف هایی را حکایة می کند : " ... داوود خان زمانی که صدای فیر ها را شنید به اعضای کابینه گفت که می توانید از ارگ خارج شوید.."
    در صفحهء 57 مثلث بی عیب ، آقای حصین مانند یک کارشناس نظامی وارد بحث می شود ودر رد اظهارات این ناتوان می نگارد:
    " ...پیش بینی دقیق یک عمل سیاسی نظامی از دشوارترین موضوعات مورد بحث است. واما قیام هفت ثور اگر آنچنانکه [ عظیمی ] حکم قطعی کرده است ، قیامی بود ماجرا جویانه ، بدو ن سنجش های لازم نظامی
    ... چگونه یک نظام دولتی سراسری ودرحال احضارات فوق العاده را در طی ده ساعت از پا در آورد و .. "
    آقای حصین شما که نویسنده واستاد وحالا کار شناس نظامی هم شده اید ، حتماً شنیده اید که شاعر می گفت :
    آبادی میخانه زویرانی ماست. / حرف دقیقی است . مگر نه ؟ ورنه دلیل پیروزی قیام مسلحانهء هفت ثور که هیچ گونه محاسبه وسنجش نظامی در آن مد نظر گرفته نشده بود ، واقعاً اقدامی بود ماجراجویانه. اما این
    پیروزی را نباید در توان وقدرت نیرو های قیام کننده ، بل در ضعف ونا کارآیی رژیم داوود خان ارزیابی وبه بررسی گرفت . تصورش را بکنید که هر گاه در راس ارتش به عوض مرحوم دگر جنرال غلام حیدر رسولی ، یک افسر مجرب ، کار آزموده ودلیر قرار می داشت ،آیا رژیم به همان ساده گی سقوط می کرد؟ در کتاب
    " جنگ در افغانستان" ، تنها دربارهء توانایی های کاخ ( ارگ )محمد داوود چنین می خوانیم :
    " ... کاخ داوود مجهز به تازه ترین وسایل پدافند ضد تانک بود و شمار پاسبانان آن به 2000 نفر می رسید که 24 تانک T-54 در اختیار داشتند. افزون بر آن ارگ مانند یک دژساخته شده بود وبرای یورش گران آسان نبود به درون آن رخنه کنند. باآغاز تیر اندازی وآتشباری، رسولی وزیر دفاع و نورستانی وزیر کشور ازراه دروازهء احتیاطی گریختند وبا رسیدن به وزارت های خود با دستپاچه گی کوشیدند در برابر قیام کننده گان مقاومت را سازمان دهند. " نک به : " جنگ در افغانستان " نوشتهء گروهی از دانشمندان تاریخ نظامی فدراسیون روسیه. ترجمه عزیز آریانفر. ص76 .چاپ اول 1996 . پشاور
    سلیک هاریسون نیز در برابر ضعف سازماندهی قوتهای کودتاچی چنین می نویسد:
    " ... موقعی که وطنجار با 50 عراده تانک T-62 به نقطهء مورد نظر رسید ، از قوای هوایی خبری نبود. او به ناچار حمله را شروع کردونیروهای پشتیبان چهار ساعت دیر تر وارد عمل شدند. در طول بعد از ظهر نظایان داوود نتوانستند اورا یاری کنند. مجریان کودتا خوب نیز خوب سازماندهی نشده بودند وتا زمانی که قوای هوایی وارد عمل نشد آ آنها تلاش نکردند رهبران کمونیست را ازززندان بیرون آورند ، یا مراکز کلیدی مانند وزارت دفاع یا رادیو کابل را تسخیر کنند." نک به : " پشت پردهء افغانستان " نوشتهء دیه کوردوویز – سلیک هاریسون . ترجمهءاسدالله شفاهی . ص28 . چاپ اول 1379. تهران
    درجای دیگر همین صفحه ، سلیک هاریسون از قول لویس دوپری می نویسد :
    " ..در سراسر کشور اغلب افسران عالیرتبه دست به هیچ کاری نزدند تا جنگ خاتمه یافت ونیروهای پیروز روی صحنه آمدند. "
    فراز هایی از کتاب کنز المهملات والاکاذیب
    بخش هفتم
    در همین صفحه جناب حصین از شخصی به نام عطا محمد شیرزی می نویسد که ببرک کارمل در یک صحبت رویارویی گفت که " ما مستقیماً به سوسیالزم می رویم. " اما این گفته شک برانگیز است ؛ زیرا که معلوم نیست در کدام تاریخ ودر کجا ودر حضور چه کسی ببرک کارمل با آقای شیرزی صحبت کرده باشند. وانگهی این یادداشت های قلمی جناب شیرزی تنها به حصین رسیده که دیگران از آن خبرندارند؟
    از صفحهء 58 الی 62 ، آقای حصین شرح بی موردی می آورد، دربارهء این که دروزارت خانه های خلقی ها از " الف " تا " ی " کادر خلقی ودر وزارت خانه های پرچمی ها ، کار پرچمی نصب نگردیده بودند. ولی چند سطر بعد تر درصفحه 58 وجدانش تکان می خورد وبرخلاف آن چه در بالا نوشته بود ، چنین می نویسد:
    " .. تصفیه های مکرری دردستگاه دولتی صورت گرفت . حزم واحتیاط وگذشت وانعطاف کمتر محسوس بود. احساسات و انقلابی گیری وسبوتاژ های از درون وبیرون از سوی دیگر مصئونیت کادر ملی واداری را به شدت صدمه زد. "
    حالا کسی پیداشود وازوی بپرسد که چه تفاوتی بین گفته های تووعظیمی وجود دارد. منظور عظیمی هم همین نابه هنجاری های اداری است که به شیوه ء آمیخته با طنز بیان کرده است . بگذریم. اما نگذریم که حصین به ادامه اتهامات بیشمارش برپرچمی ها ، اتهام دیگری بر آنان وارد می کند ومی نویسد که پرچمی ها به جورج آرنی ودیگران تحفه های گرانبها ودعوت های گرم ونازنین می دادند ، " واین که سلیک هریسن هم پرچمی وار می نویسد.." باید او هم پس از گرفتن آن تحایف گرانبها ودعوت های گرم ونازنین ، پرچمی شده باشد. واین در حالی است که او چند صفحه قبل نوشته بود: همین نویسنده گان غربی که جواسیس معلوم الحالی بودند ، احتما لاً افغانستان را هم ندیده بودند. بنابراین باید از وی پرسید که اگر این جواسیس غربی افغانستان را ندیده بودند وجاسوسی هم می کردند ، چطور به آنها دعوت های گرم ونازنین داده می شد. در کجا؟ آری ، این همه تناقض گویی ودروغ پردازی را تنها از یک بیمار روانی می توان توقع داشت. حضرت سعدی می فرماید : " رأی بی قوت ، مکر وفسون است و قوت بی رأی جهل وجنون. "
    درصفحهء 63 مثلث بی عیب چنین می خوانیم :
    " ..وآنهای که به جرم تلاش به این خیانت دستگیرمحاکمه واعدام شده اند قربانیان عطش قدرت طلبی کارمل بوده اند وخون شان بگردن همین کارملها، وکیل ها وعظیمی ها ست."
    اگر شنیده بودیم که آدمهای " رند " برف بام خود را بالای بام همسایه می اندازند وباور نمی کردیم ، حالا یاید باور کرد. زیرا شخصی به نام حصین که از عقل وهوش خدا دادی برخوردار وکلان آدم و از همان هوشیارانی که از فرط هوشیاری حیران مانده است که چه بخورد ، خواسته است با یک تیر دو فاخته را شکار کند. یعنی از یک طرف گناه کشته شدن هزاران تن پرچمی وروشنفکران وبزرگان اقوام وریش سفیدان و زحمتکشان کشور را به دوش ببرک کارمل فقید ووکیل وعظیمی بیندازد واز طرف دیگر حفیظ الله امین وباند جنایتکارش را تبرئه نماید. نکتهء دیگر این که جالب است که او که کودتا را خیانت می خواند، در مورد کودتای شهنواز – گلبدین قضاوت دیگری دارد ؛ به این معنا که کودتای پرچمی ها در برابر امینِ خون آشام – اگر صورت می گرفت - خاینانه ، وکودتای شهنواز- گلبدین در برابر داکتر نجیب الله کودتای وطنپرستانه بوده است.
    ***
    درصص65 و66 مثلث بی عیب این رند دغل باز ، حرف تازه یی نمی یابیم . حرفها یی را که می نویسد وتحلیل! هایی را که از قضایا می نماید ، پیش از او نیز نویسنده گان فراوانی بهتر از وی گفته ونوشته اند. مثلاً حرف هایی در مورد ، خانواده ، عشیره ، قوم ، قبیله ، وزمین وآب. می توان گفت که خوبتر ورساتر وعلمی تر وژرفتر از آن چه حصین در این چند صفحه نوشته ووقت خود ومن وخواننده ء عزیزی را که اگر زحمت خواندن این تکرار مکررات را به خود داده باشد ، گرفته است. به طور مثال نگاه شود به کتاب " رشد مناسبات اجتماعی – اقتصادی در افغانستان ، قبل از انقلاب ثور". طبع کابل . سال 1988م نوشتهء کاندیداکادمیسین کبیر رنجبر.
    اما آنچه در این جستار جالب است ، این است که او از اصلاحات ارضی حاکمیت خلقی دفاع می کند ومی نویسد: " ... پروسه های انقلابی ورادیکال خصلتش چنین است . " اما نمی نویسد که به گفتهء خودش این
    " خیز وجست های انقلابی " ، چه پیآمد هایی داشت ؟ آیا عملکرد های عاقبت نیندیشانه وپیش از وقت سور خلقی ها در جامعهء به شدت سنتی ما ، باعث نشد که حاکمیت خلقی نه تنها روز تا روز از مردم تجرید شود ،
    ودر نهایت دهقان وارباب از ترس خلقی های سور( عادل ) به کوه ها بالا شوند؟
    جناب حصین در صفحهء 67 کتاب خویش در باره اصلاحات ارضی ناکام رژیم خلقی ، چنین دُرفشانی !! می فرماید :
    .. هر تحرکی هر قدر هم که با حزم واحتیاط صورت می گرفت ، طوفانی بدنبال داشت. حرفهای ازاین دست که فیل خواب برده را بیدار نمی کردند . توهین به جامعه وانسان آن دلیل به توقف همیشگی تاریخ است. "
    طراحان و امضأ کننده گان فرمان شماره 8 درک وشناخت درستی از جامعه، ازپروسهء اصلاحات ارضی
    وزمینهء تطبیق آن در کشور فلک زده یی چون افغانستان ، نداشتند. گفتنی است که تطبیق اصلاحات ارضی در ایران که بار ها نسبت به افغانستان شرایط بهتری داشت وبا صبر وحوصلهء فراوانی طی چندین سال پیاده گردید ، اثرات نامطلوبی بر جا گذاشت. به گونه یی که بنابر ارزیابی کار شناسنا ن کشاورزی ، ایران را سی سال به عقب راند وعواقب آن تا به امروز باقی است. البته در این امر ، شکی نیست که اصلاحات ارضی نیاز زمان وضرورت جامعه است ؛ مگر تطبیق آن به شیوه های انقلابی وبا سر دادن شعار های میان تهی وپر طمطراق-- وبستن وکشتن مالکین زمین-- ، بدون زمینه سازی های روانی واقتصادی واجتماعی که روند دور ودرازی را دربر می گیرد وکار سال های سال است ، در کوتاه مدت بازی بی حاصل با سنت های اجتماعی وحّــتا اعتقادات مذهبی جامعهء قبیله یی وسنتی افغانستان است .
    باید یاد اور شد که تنها همین فرمان نبود که " فیل خواب برده را بیدار کرد. " ومردم رابه کوه ها بالا نمود ودشمن نهضت مترقی کشورساخت. فرمان های شتاب زدهء دیگری هم بودند. از جمله فرمانی در مورد سواد آموزی جبری زن ومرد که با سنت های جامعه درتقابل وتضاد بود وساله وقت می خواست تا مرد سنت زدهء جامعه، حاضر شود ، زن ودخترش را به کورسهای سواد آموزی " از آن دست " بفرستد که آقای حصین روزی روز گاری یکی از مجریان بلند پایهء آن اداره بودند و از نبشتهء اقای مصطفی روزبه مدیر مسؤول ماهنامهء وزین " مشعل " ، منتشره در شماره 52 فصلنامه آزادی چاپ دنمارک ، پیدا است که چه ستم ها یی روا نداشتند وچه فجایعی را که انجام نداند بر معلمان زن ودختر آن اداره وکورسهای بیسوادی، آنانی که تصور می کردند " فیل خواب برده " را باید به جبر وعنف بیدارکرد ، ورنه توهین به جامعه می شود وبه انسان که هر آیینه دلیل توقف همیشه گی تاریخ است. واین در حالی است که هم تطبیق اصلاحات ارضی وهم
    عملی ساختن پروسهء سواد آموزی در آن هوا وفضا ی کشور هردو"فاجعه " بودند. تصادفی نبود که آقای شوسیائو سفیر کبیر * آلمان دیمو کراتیک در افغانستان ، اصلاحات ارضی را در افغانستان یک فاجعه پنداشت.* نک به " اسنادلانه جاسوسی " شماره 29 ، افغانستان (1) . سند شماره 44. دانشجویان پیرو خط امام . طبع اول. تهران .
    به همین سبب باید گفت که این ظهارات نور محمد تره کی ، خطاب به آن دوست بی نام ونشان حصین ، چندان داهیانه وواقعبینانه به نظرنمی رسد :
    " .. ما یک راه داریم وآن این که به سرعت به تحولات انقلابی دست زده باتأمین منافع توده های وسیع دهقانی ، کار گران وسایر زحمتکشان ، انقلاب مان را بیرون از قید وشرط دیگران از زیر زنجیر تانکها به بیرون کشیده به آرزوی مردم ما مبدل سازیم. "
    آقای حصین در صفحهء 71 شهکار بی بدیل اش بار دیگر چنین دُر فشانی می کند :
    " در حالی که تره کی وهمراهانش در سطح کشور به تناسب سایر احزاب وسازمانها ، حزبی نیرومندی در اختیار داشتند وبا بقأ وپایداریش می توانست به ذعم مسکو سادات ها وتیتوهای دیگری زاده شود . "
    اگر چه منظور حصین راازاین جمله با رمل واسطرلاب باید دریافت نمود ولی اگر مراد او از رهبران، مرحوم تره کی باشد، باید سوگمندانه گفت که آن شهید تیغ بی دریغ امین جلاد ، خصوصیات یک رهبر کار آزموده را نداشت، یا موقع نیافت که پا به جای پای تیتو ویا سادات بگذارد. از طرف دیگر نبود یک رهبر کار آزموده دررأس رهبری حزب ودولت خلقی ، ضعفی بود وکمبودی یی که شوروی ها همیشه به آن انگشت می گذاشتند وبا درد ودریغ می گفتند که ای کاش افغانستان رهبری چون جمال عبدالناصر یا ژوزف تیتو می داشت.
    حصین ، چند سطر پایین تر در همین صفحه می نویسد :
    " ... حرف های ازاین دست که مسکو مایل به توسعهء پایه های نظام وتشکیل جبههء وسیع از نیروهای دموکراتیک در طیف وسیع آن بود ازریشه نادرست است. پافشاری مسکو بر رهایی نوراحمد اعتمادی و محمد موسی شفیق صدراعظمان سابق وسهیم ساختن صمد حامد ویکی دو چهرهء همانند آن در حکومت دلایل وحساب های دیگری داشت که روزی از پردهء اسرار بیرون خواهد شد . "
    در این جا نیزروشن است که نویسندهء مثلث بی عیب جفنگ می گوید. زیراشوروی ها که از ناتوانی نورمحمد تره کی وامین درآوردن صلح وثبات در کشور به خوبی آگاهی داشتند ودر ضمن چون رژیم کودتا، فاقد هرگونه مشروعیت بود، آقای سفرانچوک Safrantchuk کارشناس ارشد مسایل بین المللی را ازنیویورک به کابل فرستادند ، تا برای تشکیل یک دولت با قاعدهء وسیع به اشتراک حزب د. خ. ا.ودیگر احزاب چپ ونهاد های دیموکراتیک به رهبری کسانی چون نور احمد اعتمادی وصمد حامد وحــّــتا محمد ظاهر، شاه پیشین افغانستان به حاکمیت خلقی مشروعیت ببخشند. چنان که سفرانچوک در دیدار های متعدد با اعضای کوردیپلماتیک در کابل اهداف ماموریت خود را پنهان نمی کرد. اما امین با آگاهی از این مسأله ، موقعیت خودرا باخطرمواجه دیده ومی ترسید مبادا قدرتش را از دست بدهد. ازاینرو با کشتن نوراحمد اعتمادی ، طرح ماسکو را با ناکامی مواجه ساخت وخشم برِیژنف رابرانگیخت. در صفحهء 16 شماره 29 " اسنادلانه جاسوسی" می خوانیم :
    " .. تلاش شوروی در تغییر ترکیب رهبریت جمهوری دیموکراتیک افغانستان را ، می توان به این گونه خلاصه کرد: تغییر کابینه ووارد کردن افراد جدید در دولت که دخالت شان در دولت خلقی ها کمتر بوده وحساسیت مردم افغانستان نسبت به آنها کمتر باشد ودر نهایت به قول خود روسها ، تشکیل یک جبههء ملی از نوع آن چه که در تمام کشور ها وجود دارد. ترکیب این جبهه برای روس ها زیاد مهم نیست وممکن است ظاهر شاه واعتمادی نخست وزیر اسبق ظاهر شاه ( شایعاتی مبنی بر تما س با اعتمادی وجودداشته ) را نیز دربر گیرد. واین به شرطی است که منافع روسها به حساب آورده شود . " نگاه شود به شماره 29، ص193 اسناد لانه جاسوسی : در سند شماره 42 اسناد لانه جاسوسی در بارهء اشتراک آقای عبدالصمد حامد در گفتگوهای جبهء ملی ، از قول آمستونز کارمند سفارت امریکا در کابل مطالبی ذکر شده است.
    33
    در اسنادی که در این ماه های پسین از طرف هواداران نور محمد تره کی برضد نبشته های برخی ازامینی ها ، مانند عبدالرشید جلیلی ، بسم الله سهاک ونظیف الله نهضت به زبان پشتو در اروپا به نشر رسیده است در رابطه به قتل محمد موسی شفیق صدراعظم دوران شاهی چنین می خوانیم :
    " ... ستا ولینعمت ( منظور حفیظ الله امین است ) پخوانی صدر اعظم موسی شفیق دخپل واک په لومری هفته کی تر خاورو لاندی کر. جعلی خانه ( منظوررشید جلیلی است ) آیا ستا رشتیا ، هیر دی چی د ثور پاسون وروسته نور محمد تره کی او ستا ولینعمت ترمنز ( منح ) لومری لفظی مشاجره دموسی شفیق دعجولانه اوبیرحمانه وژنی په سر شوی وه؟ تره کی دموسی شفیق له مرگ سخه (حخه ) تر خبریدو وروسته لومری خپل سر تکولی و او بیا یی ستا ولینعمت ته داسی ویلی ؤ : - موسی شفیق زما شخصی ملگری ؤ ، هغه زما دویشو زلمیانو له دوری را پاتی صمیمی دوست ؤ . هغه دخپل اقتدار په وقت کی زما دپوشتنی لپاره زما کورته راتی. افسوس دی چه زما دوست زما دگوند دقدرت په لومری ( لوملی ) هفته وژل کیژی. عجبه ده صدراعظم وژل کیژی او دانقلابی شورا رئیس پری نه خبریژی . "
    آقای حصین در صفحات 71 و72 کتابش می نویسد که تأخیر وبهانه گیری دراجرای تعهدات اقتصادی ونظامی از جانب شوروی به نظام خلقی چنان محسوس بود که منابع غربی نیز آن را نادیده نگرفته بود. او برای اثبات قولش پرسش ها وپاسخ هایی را که انگار، بین سفیر امریکا وسفیر آلمان دیموکراتیک مقیم کابل رد وبدل شده ودر اسناد لانهء جاسوسی انتشار یافته باشد ، می آورد. ولی من که که شماره های 29 و30 طبع اول لانهء جاسوسی را دراختیار دارم،به چنین پرسش ها وپاسخ هایی بر نخورده ام. اصلاً نه واژهء"سکرتر"
    است در این اسناد ونه کلمهء " خیرات " ، ولی در صفحهء 79 اسناد لانهء جاسوسی به این جمله برمی خوریم که یک مامور جمهوری دیموکراتیک آلمان در جواب سؤالی –دربارهء کمک های بازرگانی – به "هانس پتردیس درن" رایزن سفارت جمهوری فدرال آلمان چنین جواب داده بود: " آیا آنها انتظار دارند که ما به آنها هدیه بدهیم ؟ " والبته همه می دانندکه کمک های بازرگانی از کمک های نظامی فرق دارند ، همچنان که " خیرات " از "هدیه" .
    شاه محمود حصین در صفحه 73 مثلث بی عیب وعلتش چنین می نویسد :
    " ... جهت بدست آوردن چند پروند طیارات هلیکوپتر به جانب شوروی مراجعه کرد هیأت ها تعیین ومذاکرات صورت گرفت. توافقات دررابطه با 12 پروند هلیکوپتر بعمل آمد.. لیک مسکو در آغازبا سکوت ووقت گذرانی پرداخت... وبدنبال آن صریحاً وحدت دوباره با پرچم را بگونهء ضمیمهء این موضوع ساخت."
    ازاغلاط املایی ودستوری این جملات که بگذریم وپروندرا هم که فروند بخوانیم ، باید از خود بپرسیم که آیا می توان به این حرف ها باورکرد؟ به این دلیل که آقای حصین در آن زمان نه کدام چهرهء برجستهء سیاسی بود نه کدام شخصیت مهم نظامی، که از درون قضایا اطلاع داشته باشد. ببینید خوانندهء عزیز که مأخذ نیست، سند نیست ، شاهد نیست وازما می خواهد که هر دروغ اورا بشنویم وتأیید کنیم. مثلاً او در همین صفحه می نویسد که قیام هرات به تشویق آخوند های ایرانی صورت گرفته بود. در حالی که در آن وقت انقلاب اسلامی ایران تازه به پیروزی رسیده بود وآخوند های ایران فرصتی نداشتند برای مداخله درامور داخلی دیگران. واقعیت این است که آن قیام از اثر برخورد غیر انسانی ووحشیانهء مامورین تطبیق اصلاحات ارضی ومبارزه بابیسوادی ، با مردم شریف هرات صورت گرفته بود.
    حصین چند سطر پایین تر ادعا می کند که انگار ماسکو در صدد ازبین بردن نور محمد تره کی بوده باشد. ولی مثل همیشه در زمینه هیچ سند وگواهی ارائه نمی کند. برعکس تا جایی که ازاظهارات جنرالان ونویسنده گان و پژوهشگران روسی وغربی وافغانستانی استنباط می شود، لیونید ایلیچ بریژنف ، از قتل نورمحمد تره کی به وسیلهء شاگرد وفادارش بسیار خشمگین شده بود وهستند مؤرخینی که یکی ازدلایل لشکرکشی نیروهای قوای مسلح شوروی به افغانستان را ، انتقام گرفتن آنان، ازامین خون آشام می دانند. آخر اقای حصین تاکی حقیقت را خوار می پنداری وتاچه وقت آن را کتمان می کنی. بخوان که " مک نیس" به آدمهایی دروغ گویی مانند خودت چگونه هشدار می دهد :
    " حقیقت " تا هزارهء هزارم نیز
    درانبوهی شهر شما ، کودک سرراهی گمشده ییست
    اما این کودک هر گز پیر نمی شود
    34
    هرگز خرف نمی شود
    او همانند ترنم چشمه ساران
    از خواب ستیغها خواهد گذشت.


    اين مطلب آخرين بار توسط admin در الإثنين 4 مايو 2015 - 1:51 ، و در مجموع 5 بار ويرايش شده است.
    مُشاطرة هذه المقالة على: reddit

    avatar

    پست الأحد 26 أبريل 2015 - 22:00  admin

    فراز هایی از کتاب کنزالمهملات والاکاذیب:
    بخش هشتم :
    حصین در صفحهء 35 مثلث بی عیب چنین می نویسد:
    " ... عنوان کار اردووسیاست است، اردو را بجا گذاشته در سیاست دشنامهای خود وبیگانه وآنچه خود بر زبان بیگانگان ریخته اند، به تکرار میگیرندوبا این شیوه برای خود تاریخ میسازند. "
    حیف وصد حیف که این شاه محمود حصین را از نزدیک ندیده ونمی شناسم ورنه جانانه ازوی می پرسیدم که بی انصاف با این املا وانشایت دمار از روزگار زبان شیرین فارسی کشیده ای. آخر چه جبری بود وجه ستمی که به فارسی نوشتی آن شهکار بی بدیلت را ؟ آخر مرد حسابی ، عنوان کدام کار را اردو وسیاست گذاشته ام و چه را بر زبان بیگانه گان ریخته ایم ، نسوار را ؟ و اردو را به کجا گذاشتیم، در ارغندی بالا یا پایین وچطور دشنام ها را درزبان از خود وبیگانه به تکرار گرفته ایم ؟ آخر عالم وآدم می گویند ومی نویسند وعقیده دارند که تغییر رنگ سیاه وسرخ وسبز بیرق ملی افغانستان به رنگ سرخ وتغییر نشان آن ( محراب ومنبر ) عمل خود سرانه ، غیر قانونی وخلاف سنت های جامعهء اسلامی ما بوده است. بنابراین تنها ، اشتباه خواندن این عمل یک بی عدالتی واضح وروشن است. در حالی که این عمل یکی از همان ده ها غلطی فاحش ونا بخشودنی رژیم خلقی به شمار می رود. همچنان این توجیه ، بسیار کودکانه است که چون در بالاحصار کابل بیرق سرخ ارتش چهلم شوروی وقت در اهتزاز بود، پس فرقی نمی کرد که در فراز ارگ جمهوری دیموکراتیک افغانستان نیز بیرق سرخ با نشان خلق بالا می شد. وانگهی این موضوع بیرق کجا وچمن حضوری کجا؟
    به همین ترتیب نویسندهء کنز المهملات والاضداد ، رنگ سرخ بیرق خلقی را تکهء سرخی که برپیشانی نوزادان می آویزند ، یا تکه های سرخی که به توغ های مزار شهیدان گره می زنند ، مقایسه می کند واین عمل را جزئی از فرهنگ جامعهء سنتی افغانستان به حساب آورده وبا دیده درایی عجیبی می نویسد که رنگ سرخ در نظام خلقی با همه نمایش ارمانگرایانهء آن تقلیدی از بیرق سرخ اتحاد شوروی وقت نبوده است .
    بلی ، به آقای حصین باید گفت که هرکسی که مراسم برافراشتن بیرق سرخ را در جلو دروازهء ورودی ارگ از نزدیک ویا ازتلویزیون کابل دیده باشد ویا سخنرانی های حفیظ الله امین ونور محمد تره کی را به خاطر داشته باشد ، به ریش نویسندهء مثلث بی عیب خواهد خندید. شاید او بتواند عدهء انگشت شماری رافریب دهد؛ ولی اکثریت مردم افغانستان به خوبی آگاه اند که این عمل جز تقلید کور کورانه وتبعیض نوکر منشانه ء سیاسی چیز دیگری نبود. البته هر گاه درفش سرخ به عنوان پرچم حزب برافراشته می شد وحـــّـــتا اگر ستارهء یاقوتی مانند یاقوت سرخ کریملین وواژهء خلق به حیث سمبول ونشان حزب در آن پرچم دیده می شد ، حرفی نمی توانست وجود داشته باشد. زیراکه هر حزبی حق دارد، براساس اصول وپرنسیب های دیموکراسی ، فورم ، نشان وبیرق وسرود داشته باشد. مگر وقتی مسأله تغییر بیرق ملی یک کشور در میان باشد، نا دیده گرفتن ارزشهای تاریخی ، ملی ومذهبی مردم گناه نابخشودنی است، نه یک اشتباه ساده . بنا براین بسته کردن لتهء سرخ در شاخ گاو وگوساله وبرج قلعهء همسایه ، حرف دیگریست وتغییر پرچم ملی یک کشور به رنگ سرخ حرفی وداستان دیگری.
    آقای حصین در صفحهء 81 کتابش زیر عنوان " اتهامات ودشنام های بیطرفانه ! " چنین می نویسد :
    اگر دیگران به موضوعات که جزجنبهءاحساساتی نوع مظاهره یی ندارند و از ارزشهای تاریخی بی بهره اند ره برده اند تو چرا با پاسخ به آن به این راه گام بر می داری.. "
    البته آقای حصین می داند که من این جملات را به خاطر خندیدن وتفریح خواننده گرامی اقتباس نکرده ام . مراد من تنها این است که نشان دهم آقای حصین شعر سپید هم می سرایند و بگویم واه واه استاذ قیامت می کنی وهمین !!
    جناب حصین به ادامهء همین شعر سپید رازناکش چنین می نویسد:
    " ... نگارندهء اردو وسیاست بخاطر صاف کردن جادهء قضاوت برای ببرک دشمنی شنیعی را با نور محمد تره کی در خط کارش قرار داده است . "
    در اینجا می خواهم به حصین بگویم که همان واژهء دشمنی کفایت می کرد که خواننده می دانست نویسندهء اردو وسیاست در خط کار خویش خصومت را با مرحوم مغفور نور محمد تره کی قرار داده است .البته آوردن واژهء شنیع بر وزن قبیح ، در این جمله گنجایش نداشت. زیرا نه من ونه خوانندهء عزیز تا امروز
    نشنیده ایم که کسی بگوید وبنویسد : دشمنی شنیع ، یا خصومت قبیح ؛ اما خصومت بی پایان وعمل شنیع و آدم وقیح رابار ها شنیده ایم وخوانده ایم. دیگراین که باید از او پرسید که آیا برای قضاوت کردن ، جاده را صاف می کنند ویا اذهان را پیش از پیش برای شنیدن گفتاری ویا خواندن نوشتاری ، آماده میسازند. نکتهء سوم ، در این جستار این است که باید به عرض آقای حصین برسانم که این بندهء خدا هیچ دشمنی وخصومتی با جناب تره کی که به امرشاگرد وفادارش مرحوم شد ، نداشته وندارم. دستم بریده باد اگرحرفی نوشته باشم وزبانم لال اگر کلمه یی گفته. ولی آنچه دراردو وسیاست آ مده ویا دراین کتابک می نویسم ، متأسفانه حقایق تلخی اند که نه تنها اندر باب آن بزرگوار؛ بل در بارهء بزرگواران دیگراعم از سراران نظامی وبزرگمردان سیاسی نوشته ام وباکی هم ندارم که چه کسی خوش می شود وچه کسی غمگین. آخر تاریخ را که به خاطر گل روی نورمحمد تره کی مرحوم وببرک کارمل فقید ، نمی توان نوشت. بلی دوست عزیز، من وتو چه بخواهیم چه نخواهیم ، حقیقت ، دربین مردم راه می رود. در بین مردم زنده گی می کند ، در همان جا رشد می کند ودر همان جا به سرحد کمال می رسد.
    کنز نویس در جای دیگر در همان صفحات می نویسد که آنتونی هایمن انگلیسی – مگر من گفته ام آنتونی هایمن افغانی ؟ - نوشته است : « ... او(نورمحمد تره کی) ازقدیم مشروب خوار قهاری بود ونیزازمحمد زایی گری های رژیم با نمونه کردن جشن تولدی نورمحمد تره کی سخن می گوید ازهمان سخن های که میرمحمد صدیق فرهنگ رفیق ومشاور تا پای جان وفادار کارمل نیز گفته است : " جشنی بود که نظیر آن را هرگز کسی به یاد نداشت ". »
    امـــّــــا ، اقای حصین گناه من چیست که انتونی هایمن انگلیسی، پرچمی وار آن طور نوشته است وزنده یاد میر محمد صدیق فرهنگ مشاور تا پای جان وفادارببرک کارمل این طور؟ مگر من نوشته ام که او مانند شما
    " کشمشوف " نوشجان می کرد ؟ وپس از نوشیدن کشمشوف ، معلمان زن مبارزه با بیسوادی را که به توقعات تان پاسخ نمی دادند وادار به ترک خانه وکاشانهء شان می ساختید ؟ ببینید که تنها آن نویسنده گان واقع بیِنِ غربی نبودند که برآن محفل سالگره انگشت انتقاد گذاشته اند ؛ خلقی های واقع بینی نیز هستند که نوشته اند امین با گرفتن آن سالگرد تولد برای رهبرش، درحقیقت وی را مسخره نموده بود :
    " . آیا ستا هیر دی چه " ستا ایدیال ملی رهبر " په هغه میلمستیا کی چی په خپل ابتکار یی دنورمحمد تره کی دزیژیدو په مناسبت دخلکو په کورکی جول کری وه دگیلاسونو په شرنگی دسو سوو میلمنو په مخکی وویل که لنین ستالین در لود نو تره کی امین لری. " نک به : همان نبشت یی که از طرف طرفداران تره کی در اعتراض با نوشته های رشیدجلیلی ، سهاک ونهضت الله نهضت ( باندیست مشهور ) در ارو پا منتشر وبه مقیاس زیاد پخش شده است.
    ازآن جشن سالگرد که بگذریم باید گفت که زنده یاد محمد صدیق فرهنگ ، هرگز مشاور تاپای جان ببرک کارمل نبود. اویک سال واندی با ببرک کارمل همکاری کرد، بعد در موضع مخالفت با او قرار گرفت . به امریکا رفت. در امریکا کتاب گرانسنک " افغانستان در پنج قرن اخیر" را نوشت – یگانه تاریخی را که با متدولوژی علمی نوشته شده است. – بعد در همان الکسندریهء امریکا رخ در نقاب خاک کشید. روانش شاد باد!
    حصین در صفحات 81و82 مثلث بی عیب باز هم مهمل بافته وآدم نمی فهمد که منظورش چه بوده است. او می نویسد که ژورنالیستان وسیاستمداران بیشماری " .. به زور روبل ودر نیشهء مست ودکای روسی ، مصروف شخصیت دادن به کارمل وکوبیدن" اکثریت بی فرهنگ " بودند. "
    التفسیر :
    هر آیینه اگرآن مادر مرده ها ( ژورنالیستان و سیاستمداران ) به عوض دکای روسی کشمشوف افغانی نوش جان می کردند ، در نیشهء مست ( نشوه ) فرو نمی رفتند ، از شخصیت بخشیدن به ببرک کارمل خودداری می کردند واکثریت بی فرهنگ ( منظورش خلقی ها است ) را نمی کوبیدند. خوب دیگر، تبصره موقوف. فقط باید گفت بارک الله به این تحلیل ! وهمین .
    در همین صفحه ( 82 ) آقای حصین به گفته ها واظهارات جنرال عمر زی نویسنده ء کتاب " شبهای کابل " که چند صفحه قبل به قول خودش ، نیش زدن اورا روی دست گرفته بود، اتکأ می کند. او که این جنرال را از راست وچپ می کوبید وگاهی مار و گاهی زنبور خطاب می کرد ، ناگهان در صفحهء 82 ، پرچمی شریف
    می شود وازاو نقل قول می کند که نورمحمد تره کی ( شاد روان ) رژیم غذایی داشت ومشروب خواری برای او حکم خود کشی راداشت. حالا اگرازحصین بپرسیم ، که جنرال عمرزی از کجا می دانست که آن شادروان رژیم غذایی داشت ومشروب خوری برای اوبه مثابه خودکشی بود، در حالی که عمرزی برای اولین بار اورا می دید وهرگر دریک طبق با او غذا نخورده ودریک مجلس سخن نگفته بود ، چه جوابی خواهد داشت ؟
    حصین به ادامهء دروغ ها ومهمل های بالا، برای تبرئهء رهبر انقلاب در گنداب مهمل بافی دست وپا می زند و لی راه به جایی نمی برد.بل تا گلو در آن گنداب غرق می شود:
    " ... جشن تولدی او با ترتیب یک مهمانی ودعوت به مصرف شخصی خودش بادعوت اعضای رهبری حزب ، شورای انقلابی واعضای کابینه با خانواده های شان دایر شد، آنها دانس یاد نداشتند ورقصیدن با ساقها وسینه های برهنه را برخود روا نمی داشتند . "
    بسیارخوب! من حرف شما را قبول می کنم که رهبر پرولتاریا ی افغانستان یک چند صد هزاردالرک دربانک داشت که با مصرف آن توانست به گفتهء خلقی های هوا خواهش ، چندین صد نفر را در خانه خلق دعوت کند ودر آن ضیافت شرنگ شرنگ جامهای باده طنین انداز شود وبه گفتهء نادر نادرپور: در زیر نوراطلسی چلچراغها / تن ها برهنه وهوسها برهنه تر [شوند]*/ ولی مردم را چطور قانع می سازید؟ مردمی را که این صحنه ها را در تلویزیون افغانستان مشاهده کرده اند؟ مادران وپدران دخترانی را که دختران شان را به دعوت دولت خلقی به ارگ فرستادند واعتماد کردند. دهن آن همه پیشخدمت ها وگارسون ها را که جامهای ویسکی وودکا و شامپانی را از چپ وراست سرویس می کردند چطور بسته می کنید. یا کسانی که کیک سالگره را بریدند ودربین آن چندین صد نفر تقسیم کردند. آخر مگر آنها زبان ندارند؟ *این مصراع دراصل چنین است : تنها برهنه بود وهوس ها برهنه تر.
    حصین بار دیگر موضوع شراب نوشیدن وننوشیدن رهبر خلقی ها را جدی گرفته وچون نمی تواند به درستی استدلال کند، می نویسد که چون دیگران هم شراب می نوشیدند بنابرین، اگررهبرشراب هم نوشیده باشد ، قابل توجیه است :
    " ..از روشنفکران راست وچپ ومیانه وسران همهء احزاب وسازمانها وتنظیم ها وعمله وفعلهء آنها ، آنکه شراب نمیخورده است ونمیخورند کیست ؟ "
    البته که کسی منکر نیست. همه می نوشند. از ملا عمر گرفته تا سیاف وملا متوکل وگلبدین وتنی . همه باده گسارند. زیرا که دنیا دوروز است . بلی می نوشند ومی نوشند همه از عمله گرفته تا فعله. مقصد تو خوش باشی آقای حصین وازسر کل ما دست برداری.
    ***
    از صفحات 82 الی 89 هیچ حرف وسخن مهم وروشنگرانه یی در این شهکار بی بدیل نمی توان یافت ؛ اما آنچه به وفزت پیدا می شود، شعار گویی است و وکلی بافی وتفلسف وژاژخایی ویاوه سرایی . در مجموع رد آن واقعیت های انکار ناپذیری که که در کدام نوشته واثری در این سالهای پسین باز تاب نیافته ویادر کدام قلب و سینه یی داغی ویا نشانی ازآن مظالم وسیه کاری ها نقش نبسته است. از تلاشی خانه ها ی مردم در دل شب گرفته تا تفتیش عقاید وبه مسخره گرفتن ذوق ها وسلیقه های شخصی مردم. در این صفحات آقای حصین شمار
    مهاجرین افغانی را در زمان حاکمیت خلقی ها به سختی پنجاه هزارتن قبول می کند. اما اگر صفحهء9 شماره
    30 لانهء جاسوسی را بگشاید ، رقم 120 هزار مهاجر راکه تنها در همان ماه های نخست دولت انقلابی به پاکستان مهاجر شده بودند، خواهد یافت.
    الکساندر لیاخوفسکی نیز درصفحهء81" توفان در افغانستان " یادداشتهایی دارد :
    " ... اقدامات خشونت باردر برابراپوزیسیون داخلی ومردم منجربه روان شدن سیل فراریان از افغانستان گردید. مردم با نجات جان فرزندان، وابسته گان وخویشاوندان خود گروه گروه کشور را ترک می گفتند. گاهی هم اهالی یک دهکده کاملاً مهاجرت می کردند... به گونهء مثال درسال 1973 چندصد نفربه پاکستان مهاجرت
    کرده بودند. در سال 1978 شمارفراریان به 110000 نفر می رسید. درماه های سپتامبر دسامبر 1979 شمار مهاجران به 000 750 نفر سرزد. در آتیه این رقم به چندمیلیون رسید." بلی ، آقای حصین دروغ نمی گوید ونمی گوید وحتا هیچ نمی گوید. باز اگر گفت ، یکی ویکبار هفتصد هزار تن را قورت می کند ( عجب اشتهایی! ) ومی نویسد خدانکند فقط 50 هزار نفر کشور را ترک کرده بودند ورفته بودند برای سیر وسیاحت وتفرج. وپنجاه هزار نفرک هم که چیزی نیست.
    جناب شاه محمود حصین در صفحهء 93 مثلث بی عیب نیز حرف های جالبی دارد :
    " ...باید گفت که تشکیل جبههء متحد برای تقسیم عادلانهء قدرت آنهم در اولین لحظات که نیروی سقوط ونیروی به قدرت رسیده است کارچند ماه نه که درموارد کار چند ساله راایجاب می کند. که حاکمیت خلق این فرصت را هرگز نیافت."
    بیایید مثل همیشه از لغزش های املایی این جمله نیز بگذریم؛ زیرا به گفتهء معروف املا غلط ، انشأ غلط وجمله سر تاپا غلط است ونمی توان در این مختصر به آنها اشاره کرد. فقط مکثی می کنیم به ترجمهء این جمله که انگاردربارهء نخستین لحظات پیروزی قیام مسلحانهء 7 ثور کسی گفته ویا نوشته باشد که حاکمیت خلقی باید در آن لحظات تقسیم قدرت را عنوان می کرد. البته که هیچکسی چنین چیزی نگفته وننوشته است. اما این ادعا که یکنیم سال وقت برای طرح چنین موضوعی کفایت نمی کرد ، چرندی بیش نیست؛ زیرا که آنها حتااز تقسیم قدرت با رفقای ایدیولوژیکی شان یعنی پرچمی ها ، اجتناب می کردند، چه رسد به دیگران. در آن زمان رهبران خلق جداً معتقد بودند که خلقی ها به تنهایی انقلاب شکست ناپذیر ثور را به پیروزی رسانیده اند وبه همین سبب در نظر ندارند دیگران را درقدرت سهیم سازند. اصلاً چنین اندیشه یی در برنامهء آنها نبود. اگرچنین می بود، روشن است که آنها وقت کافی داشتند تا حد اقل طرحی را در زمینه ارائه می کردند ویا به شکل نمادین وسمبولیک چند شخصیت بی طرف وغیر وابسته را شامل دولت می ساختند.
    هانری برادشرنویسندهء کتاب " افغانستان واتحادشوروی " که امیدوارم آقای حصین او رانیز در چملهء نویسنده گان پرچمی به حساب نیاورد، در صفحهء 74 اثرش در رابطه با مسأله مشارکت پرچمی ها ودیگر سازمان های سیاسی وشخصیت های غیر وابسته در دستگاه دولتی،چنین می نویسد :
    "... تره کی الی 19 جولای به موقفی قرارداشت که بگوید ( درافغانستان چنین چیزی به نام حزب پرچم موجود نبود واکنون هم وجود ندارد. ) و حکومت کاملاً توسط خلقی ها اداره می شود. به تاریخ اول اگست ادعا کرد که همه صاحبمنصبان قوای مسلح خلقی ها اند، یا مجبورند که خلقی شوند. . رادیو کابل به تاریخ 17 اگست خبر داد که " یک شبکه ضد انقلابی " به رهبری قادر وزیر دفاع وجنرال شاهپور احمد زی لوی درستیز قوای مسلح وبعضی از اشخاص دیگر کشف ورهبران واعضای آن دستگیر شده اند. ... سپس گرفتاری گسترده تری صورت گرفت وبر هرکسی که سوء ظن ویا گمان پرچمی بودن می رفت بازداشت وزندانی می شد وبعضی از آنها تا اینکه می مردند ، تعذیب می شدند. رژیم موقف نهایت خشنی را در برابر
    آنانی که مغایر مشی خلقی ها قرار می گرفت ، اختیار کرد. بدین معنی که هر کسی که طرفدار حزب نبود حکم مخالفت با آن را داشت. " رجوع شود به :" افغانستان واتحاد شوروی" ، نوشتهء هانری برادشر. تاریخ طبع جوزای 1370 . ترجمه ء شورای ثقافتی جهاد افغانستان .
    " دروغ پی در پی " بروزن " دوروز پی در پی* " عنوانی است که در صفحهء 97 مثلث بی عیب به چشم می خورد. او در زیر این عنوان می نویسد که مؤلف اردووسیاست به دروغ نوشته است که مجیدکلکانی مرحوم با ببرک کارمل روابط صمیمانه یی داشت. البته مراد اواز این سخنان این حرف نیست که ثابت کند که مجید " آغا" با ببرک کارمل روابطی داشته است یانه ؟ بل منظور او چیز دیگری است. همان خودشیفته گیی که فروید آن را نارسیسم Narcissm می خواند. نامی که از افسانه "نارسیوس " یونانی اقتباس شده بود. نارسیسیوس درمتدلوژی یونان به کسی گویند که وقتی به تصویر خودش که روی آب منعکس شده بود ، نگاه کرد ، عاشق خود شد. پس اگر حصین به این مریضی مبتلا نیست ، چرا در هر صفحهء مثلث بی عیب او برمی خورید به کارنامه های درخشانش. ببینید در کجا نیست که حضور ندارد، با چه کسی نیست که محشور نبوده ودر چه مسأله یی نیست که خویشتن را با صلاحیت وبه اصطلاح دوست داشتنی خودش " ناف زمین"
    نمی پندارد. * دوروز پی درپی نام فلم مستندی است که ازطرف شورای نظار به ارتباط حوادث جهاد ، پس از به قدرت رسیدن مجاهدین سابق ، در تلویزیون ملی افغانستان به نمایش گذاشته شده بود.
    حالا جُل مرغی مانند اورا ببینید ومجیدآغای مشهوررا ورستوران " فرزه " را که انگار با او ملاقاتی داشته وصحبت هایی و جر وبحث هایی. وصد البته که می خواهد بگوید ، یاایها الغافلون ، اگر من " روبن هود " ثانی نبودم ، دست کم از زمره ءآن آدمکشانی بوده ام که می توانستم با مرد نقاب پوشی که او را " روبن هود " می نامیدند، در رستوران دور افتاده یی ملاقات داشته باشم. باری ! آنچه من در مورد زنده یاد مجید کلکانی وروابطش با ببرک کارمل نوشته بودم ، نقل قولی است از آنتونی هایمن که از صفحهء 139 کتابش به نام "افغانستان در زیر سلطهء شوروی " گرفته شده است وخواننده می تواند در صفحهء 180 ، سطر نهم ، چاپ سوم اردو وسیاست به صحت گفتار من ودروغ آقای حصین پی ببرد. در این اواخرهم که آقای صبورالله سیاه سنگ نویسندهء نامدار کشور به این مسأله دلچسپی گرفته وطی نامه یی ازصحت وسقم این ادعای آنتونی هایمن از من جویا شدند، بنابر خواهش ایشان با برخی از فعالین حزبی به تماس شدم وآنان نیز تائید کردند که روابطی وجود داشته است. حتا گفتند که داکتر نجیب الله هنگامی ببرک کارمل را درجریان اعدام مجید آغا قرار داد که کار از کار گذشته بود. بنابراین من در این خصوص صرف مسموعات خود را نوشته وآنچه خوانده بودم بیان کرده ام وصدالبته که نه به رستوران فرزه رفته ام ونه باکدام مردنقاب پوش ملاقات کرده ام
    این مسأله هم که غلام حضرت یکی از سر کشان کوهدامن بود که توسط پولیس وقت در چهارراهی حاجی یغقوب دستگیر واعدام شد ، نیز درست است. ومجید کلکانی نیز که جهت فاتحه خوانی به منزل دوستش نیک محمد وکیل سابق کوهدامن در ولسی جرگه به مکروریان رفته بود ، بنابر راپور" صدیق راهی" برادر داکتر نجیب الله ، دستگیر وبعداً اعدام گردید. اما حصین به این ارتباط چنین می نویسد:
    " ..به این طریق خواسته است که دامن کارمل را ازطریق مجید کلکانی باامیرحبیب الله کلکانی ( بچهء سقأ )
    نیز گره بزند وبه این وسیله برخی از حلقه های کینه وتعصب را به سوی خود بخواند."
    باور کنید آقای حصین ، که نفهمیدم چه می خواستید بگویید وچه نوشته اید؟ مگر آن که کسی پیدا شودواین اباطیل را ترجمه کند، تا این هیچمدان وخوانندهء گرامی از آن سر در آوریم. اما عجا لتاً باید از شما پرسید که آیا کینه وتعصب هم حلقه دارد؟ اما به حلقهء مویت قسم حصین جان که در این دنیا هیچکسی را نخواهی یافت که کینه وتعصب را به سوی خود بخواند. ودیگر این که چه سودی برای ببرک کارمل می تواند در میان باشد ، ا گره خوردن دامنش با مجید کلکانی وحبیب الله کلکانی ؟ نگفته بودم که پریشان گویی موقوف ولا غیر...اما اندرباب مهروکینه که شما در اینجا وآنجا اشاره کرده اید، شمس تبریزی چه خوش فرموده است :
    " تا بتوانی درخصم به مهرخوش در نگر، چو به مهر در کسی در نگری ، او را خوش آید، اگر چه دشمن باشد، زیرا که او را توقع کینه وخشم باشداز تو، چو مهر ببیند خوشش آید."
    * * *
    اگرچه ثابت ساختن این مسأله که شورش بالاحصار، قیامی بود برضد حاکمیت خلقی ، نی"گفتگو های لفظی" - آن طوری که حصین می نویسد- بین سپاهیان وفرماندهان مستقر در قطعات نظامی بالاحصار؛ کدام دشواریی نداردومانند روز روشن است؛ ولی آقای حصین چهار پای را دریک موزه کرده ومی نویسد که تمام مؤرخین " پرچمی ها " اند ویا طرفداران آنها که حادثه مذکور را تلاش برای سر نگون ساختن دولت خلقی وانمود ساخته اند. از جمله نویسنده گان مجلهء " پیام زن " که حصین مدعی است این مجله به مصرف چینایی ها منتشر می شود وبا خلقی ها خصومت سازمانی دارند وبا پرچمی ها نی ! بسیار خوب ! ولی آقای حصین شما که " لانه جاسوسی " را آیات منزل می پندارید ، می دانید که در صصص 224 و225 آن در باره حادثهء بالاحصار چه آمده است ؟ :
    " ... اصولاً این برخورد بین نیروهای شورشی ونیرو های مسلح وفادار به رژیم خلقی صورت گرفت. علت آغاز این در گیری هنوز مبهم است. بعضی از منابع مطلع گزارش داده اند که عناصر شورشی حمله را آغاز کردند ولی با عدم ورود نیر وهای پشتیبان نتوانستند پیشرفتی نمایند.."
    درجای دیگر همین سند ( سند شماره 57 ج. اول .شماره 29افغانستان ) می خوانیم :
    " یکی از منابع افغانی که توانسته بود به منطقهء نبرد نزدیک شود ، اطلاع داد که تعداد بسیاری ازشورشیان به قتل رسیده اند. از شمارهء تلفات بی اطلاع هستیم ولی متوجه شدیم که رژیم به روی افرادی که در حال فرار از دروازهء شهر به طرف تپه های مشرف بر بالاحصار بودند آتش گشوده است. هلیکوپتر های جنگی نیز در اطراف جادهء لوگر کابل مشغول تیر اندازی وپرواز بودند که احتمالاً متوجه شورشیان فراری بود. "
    واین در حالی است که آقای حصین می فرماید در آن حادثه بینی هیچکسی خون نشده بود. ببینیم هانری برادشر در این مورد چه می گوید وچه می نویسد ؟ :
    " سه تانک از قلعهء بالاحصار به سوی خانهء خلق در حرکت افتاد. هلیکوپتر های توپدار ام یک 24 که برای آنها به زبان روسی هدایت صادر می شد این تانکها را با مرمی ها [ راکتها ] از بین برند. متعاقباً هلیکوپتر ها وتانکها از قطعات دیگر ، بالا حصار را بمبارد کردند. در این نبرد که چهار ساعت پر هیجان دوام نمود ، شورشیان منکوب شدند. .." نک به : " افغانستان واتحاد شوروی " ص 91
    عبدالحمید مبارز در صفحهء 417 کتاب" تحلیل واقعات سیاسی" دراین مورد چنین می نویسد:
    قوای هوایی به حکم امین بالاحصار را شدیداً بمبارد کرده منکوب ساخت. به بهانه موضوع بالاحصار یک تعداد از اشخاص قومی وسر شناس وعدهء از افسران را که به حزب شامل نشده بودند ، گرفتار واز بین بردند..چنانچه در این روز حاجی آغا میر ، حاجی گل نبی با یک برادر دیگر شان که هرسه پسران حاجی ناز کمیر قندوزی معروف بودند ، عبدالستار نورزایی وکیل بالابلوک ولایت فراه ، فضل احمد نینواز، حبیب ذکریا، حاجی عبدالرسول تاجر مسکونه کوچهء " ف " وزیراکبرخان گرفتار وبه شهادت رسانیده شدند. "
    میر محمد صدیق فرهنگ نیزدر صفحهء 133 اثر گرانسنگ اش می نویسد :
    " ... شورش کننده گان سه تانک را علیه خانهء خلق سوق دادند؛ لیکن دولت بسرعت اقدام کرده تانکها را توسط هلیکوپتراز بین برد. در داخل قلعه نبرد شورشیان با نیروی وفادار به دولت خلقی از حوالی ظهر تا ساعت چهار بعد از ظهر طول کشید ودر پایان آن قیام کننده گان که تعداد شان 1200 نفر تخمین شده است در زیر ضربات تانک وهلیکوپتر های توپدار به تسلیم مجبور شده، همه اعدام و شب هنگام ، در اطراف کابل به زیر خاک مدفون گردیدند. حتی اشخاص غیرنظامی که در آن روز در اطراف بالاحصار دیده شدند ، از جمله فضل احمد ذکریا معروف به نینواز وحبیب ذکریا از ماموران سابق وزارت خارجه نیز دست انداز گرفتار وبه گمان اغلب از بین برده شدند. "
    آری خوانندهء عزیز، می بینید که هیچکدامی از این نویسنده گانی که قسمت هایی از نوشته های شان را مطالعه فرمودید ، پرچمی نبوده اند. اسناد فراوان دیگری هم است اندر این باب . ولی می ترسم که بیشتر از این ملال انگیز شود. بلی : اندر این [ باب ] کشته بسیار است ، قربان شما!
    حصین ، در صفحات 104 الی 111زیرعنوان " اتهام وبهم اندازی " – بخوانید به هم اندازی – هفت صفحه را سیاه می کند تا بگوید که شاد روان نور محمد تره کی با ببرک کارمل فقید در ماسکو ملاقات نکرده بود . داوود تلون هم وظیفه نداشت که از رفتار وگفتار ( شاد روان ) به امین راپور دهد، یا داکتر شاه ولی که شخصیت بی طرف در میان فرکسیون های جناح خلق بود ، در فطرتش دروغ ، ریا ، فریب وتوطئه هرگز وجود نداشت - در حالی که بسیاری ها از جمله میر صاحب کاروال می نویسند که داکتر شاه یکی از امینیست های دوآتشه بود. – ( حصین نام این شخصیت محبوب خود را شاولی می نویسد نه شاه ولی و این نکته را به خاطر آن یاد اوری کردم که شاولی ادم را به یاد جرثقیل وکرنی می اندازد مگر آن که آقای شاه ولی این اهانت را به دیدهء اغماض بنگرد . اما کاش آقای حصین حرف ( ه ) را ازواژهء کاه کاه خود حذف می کرد وبه اسم این شخصیت بزرگوار می افزود تا حق به حقدار می رسید. )
    برگردیم به اصل مطلب . حصین در جایی از این صفحات دراز دامن چنین می نویسد:
    " ... یکی از شاهکاری های نبوغ سیاسی کارمل این بود که به قوت تلاش می کرد جناح خلق را در بسط پشتون جلوه دهد واز داشتن کادر غیر پشتون با ضربه وتفتین محرومش کند . "
    والتفسیر: تا جایی که عقل ناقص من قد می دهد منظور حصین ازآن جملات لابد چنین می تواند باشد:
    ببرک کارمل نبوغ داشت . (من "عظیمی" با جرأت می گویم که نداشت ، آخر مگر او تره کی بود ؟ ) . دیگر این که انگار نبوغش شاهکار می آفرید ( این هم درست نیست. زیرا که " دبنگ مسافری" رابزرگوار دیگری نوشته بود. ) بسیار تلاش می کرد که خلقی ها را به سبب این که در مجموع پشتون ها بودند ، پشتون معرفی کند. ( مگرآدم می تواند پشتون را تاجک معرفی کند وتاجک را از بک ؟ ) او می خواست منکر آن شود که در جناح خلق ، هم کادر های غیر پشتون وجود دارند. ولی باید گفت که ببر ک کارمل فقید در آن سطح وسویه یی نبود که به مسایل بسیار حقیری مانند تبار وزبان وقوم وقبیله فکر کند. هیهات هیهات ! بنابراین از
    حصین می خواهم نگاهی به ترکیب بیوروی سیاسی حزب در دورانی که ببرک کارمل منشی عمومی حزب بود بیندازد تا به اشتباهش پی ببرد.
    آقای حصین در صفحهء 105 همین بحث ، ارقامی را ذکر می کند که انگار غیر پشتون ها در یک توطئه مشترک با ضد انقلاب (؟ ) در ولایت لغمان 64 نفر خلقی را سر بریده باشند. و152تن خلق هزاره را در یکاولنگ ولایت بامیان به همین جرم خلقی بودن، گردن زده باشند. والبته که این فرزند خلق باز هم ومثل همیشه بدون مأخذ وسند وچشمه حرف میزند وطامات می بافد و با این پشتارهء اتهامات به گفتهء خودش "بدون هیچ تکلیفی از صحنه بیرون " می رود ومی شود رستم دستان در آن داستان . پس در حالی که نه سندی هست ونه شاهدی اندر اثبات این فسانه، چه می توانیم گفت جز ان که بگوییم : والله اعلم بحقیقة الاحوال والامور!
    او پس از این حرف های نا سخته واتهامات به شدت مسخره ، به این کمینه می تازد وادعا می کند که در زمانی که عظیمی قوماندان فرقه 17 هرات بود ، کادر های نظامی و ملکی خلقی را از فرقه و هم از مؤسسات ملکی هرات با ترور وتوطئه جاروب کرد؛ ولی نام وکنیت حتا یک نفر را هم که توسط عظیمی ترور شده باشد نمی آورد. بیچاره ملامت نیست ، زیرا که تعقر یا تحدب آیینه یی که آقای حصین خود را در آن نگریسته ، لاجرم موجب شده است که دیگران را نیز چنان بنگرد.
    در همین صفحات در بارهء این که حفیظ الله امین خون آشام ، از کدام جاده وسرک استفاده کرد وبه میدان هوایی جهت استقبال شاد روان تره کی رفت ؛ نیزشرح مفصل ولی بیموردی می نویسد. اما باید به او یاد آور شد که اگر حفیظ الله امین جلاد توسط قالیچهء حضرت سلیمان هم به میدان هوایی رفته باشد ، هیچ چیزی تغییر نمی کند . لیا خوفسکی در صفحهء 116 " توفان در افغانستان" چنین می نویسد:
    " ... مگر عملیات " حذف امین " به ناکامی انجامید . او به گونهء غیر منتظره مسیر راه خود به فرود گاه را تغییر داده واز یک جادهء فرعی به پیشواز " آموزگارکبیر" شتافت وبدین ترتیب از دامی که بر سر راهش در خیابان منتهی به فرودگاه گسترده بودند، گریخت. به همین علت بود که تره کی با فرود در کابل ( با چشمان شگفتی زده ) جانشین خندان خود را دید که برای پذیرایی از او آمده بود. "
    حالا یا این آقای حصین است – او می گوید شاهد زنده بوده است – که دروغ می گوید یا آقای لیا خوفسکی ویا نویسنده گان کتاب " تجاوز بر کشور مستقل .. " ونویسنده گان بیشمار دیگر که حادثه رابه همین شکل به اتفاق نظر نقل کرده اند. پس ایضاً والله اعلم بحقیقة الاحوال الامور! وصد البته که بنده را در این میانه نه نفعی است ونه ضرری که امین آدم کش از کدام راه به میدان هوایی خود را رسانید ودستان آموزگار کبیر را بوسه باران نمود. اما از این مهملات که بگذریم نباید فراموش کنیم که حصین به ارتباط حادثهء چنداول نیز در صفحهء 101 مثلث بی عیب وبی علتش نیز مهمل اندر پی مهمل که جمع آن مهملات می شود ، گفته است :
    " ... دست محرکین ایرانی نیز از گذشته های دور در این منطقهء کابل وجود داشت. وگاه گاه حوادثی خونینی را نیز به وجود آورده است. که بر خورد شیعه وسنی در قرن 19 در دوران شاه محمود درانی از نمونه های برجستهء آن است. "

    خوب دیگر، بر خورد شیعه وسنی درست ؛ ولی آیا سندی وجود دارد که ایرانی ها در آن برخورد ( چنداول کابل ) دستی داشته اند ؟

      مواضيع مماثلة

      -

      اكنون الجمعة 17 مايو 2024 - 12:03 ميباشد