پندار نو

هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
پندار نو

سایت مستقل و غیر وابسته به احزاب و گروه های سیاسی


    فتوا حربه خرد ستیزان

    avatar
    admin
    Admin

    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20
    20150419

    فتوا حربه خرد ستیزان  Empty فتوا حربه خرد ستیزان

    پست  admin

    فتوا حربه خرد ستیزان  Iu_u_a10
    فتوا حربه خرد ستیزان
    جردانو برونو:
    امروز از جردانو برونو می نویسم ، از همو فیلسوف روشن ضمیرایتالیایی که درقرن شانزدهم می زیست. ازهمو که هم استاد « کالج دو فرانس » درپاریس بود و هم استاد دانشګاه آکسفورد در انګلستاڼ. درباره همو که نظریه کوپرنیک را تایید کرده بود و می ګفت زمین به دور خورشید می چرخد وزمین یکی از ملیون ها جرم وسیاره یی است دراین ګنبد سپهر. درباره دانشمندی می نویسم که مانند فرخنده عزیز ما از سوی دیوان یا دادګاه تفتیش عقاید « انګیزسیون » به عنوان زندیق محاکمه شد و اګرچه مانند فرخنده به خدا اعتقاد داشت؛ اما درست مانند فرخنده درآتش زنده زنده سوختانده شد .فتوا حربه خرد ستیزان  Ou_uou10

    جوردانو برونو رزمنده ء بی سلاحی بود که با بی خردی و تعصبات کور اصحاب کلیسا راه نیامد و بهایش را مانند فرخنده مان درازای قربان کردن جان خویش به خاطر بیان حقیقت پرداخت..
    او هشت سال رنج زندان را با شکیبایی بی نظیری تحمل کرد ؛ ولی چون از عقاید خویش دست نکشید سرانجام همان طوری که ګفته شد محکمه تفتیش عقاید او را محکوم کرد و فتوا داد که باراحت ترین و سهل ترین طرزممکن و بدون ریختن خونش کشته شود. پس خرمن خرمن هیزم جمع کردند و آتش زدند و اورا درآتش انداختند تا زنده زنده بسوخت و مانند فرخنده عزیز دل من وتو خاکستر شد. 
    جوردانو برونو کشیش بود و گرچه نظرات رسمی را به چالش می‌گرفت اما برخلاف دیدگاه زندانبانانش با ارتداد میانه‌ای نداشت و مثل گالیله معتقد به خداوند بود. او حدود ۸ سال در زندان ماند تا اینکه اجلش سر رسید. یکی از هم عصرانش «کمپو دی فیوری » می نویسد : 
    صبح ۱۹ فوریه سال ۱۶۰۰ میلادی او را از زندان به میدان بازار گل‌فروشان Campo de Fiori پس اورا به شهر رم، آوردند. من آوردند من آن میدان را دیده‌ام. الان مجسمه بزرگی از جوردانو برونو آنجاست. 
    .
    روزی که می‌خواستند جانش را بگیرند، ردای کشیشی‌ او را پاره نموده و دو سیخ را به شکل صلیب از دهان وی رد کردند و بعد به تیرکی چوبی بستندش و در میان تلی از هیزم زنده زنده سوزاندندش.
    ممکن است داستان او را شاخ و برگ داده باشند اما می‌گویند وقتی وی را بسته بودند و پشت سر هم هیزم برای سوزاندن او می‌آوردند، ساکت بود و حرف نمی‌زد اما کمی بعد وقتی شنید پیرزنی نام خدا را می‌بَرد و هیزمی روی هیزمها می‌اندازد، آهی کشید و گفت «لعنت برجهل مقدس » درست مانند فرزند مان فرخنده که با صدای بلند می ګفت : من بیګناهم ، من بیګناهم! 
    سرنوشت شومی داشت جردانو برونو و فرخنده هم . اما برونو تنها دانشمندی نبود که به خاطر رضای خدا وخشنودی خدا شکنجه دید و سوختانده شد. درتولدی دیګر شجاع الدین شفا می خوانیم که تنها دردادګاه تفتیش عقاید اسپانیا مطابق آمار کلیسا به تعداد ۳۱۹۱۲ تن به نام زندیق و مرتد و منافق و مفسد فی الارض وملحد ګردن زده شدند ویا زنده زنده درآتش سوزانیده شدند. 
    اما ګالیله ریاضی دان و فزیکدان ایتالیایی و مخترع یکی از دوربین های نجومی را ناګزیر ساختند تا درهفتاد ساله ګی در برابر قضات وداوران انګیزسیون زانو به زمین بزند، دست برکتاب مقدس ( انجیل ) بګذارد و قسم بخورد که از عقیده کفرآمیز خود ـ ګردش زمین به دورخورشید – می چرخد و زمین ساکت است و نمی چرخد. زیرا کلیسا مبتنی بر داده های کتاب مقدس پافشاری داشت که خدا اول زمین را ساخت وبعد ماه و خورشید را وزمین هرګز نمی چرخد وساکت است. معروف است که چون ګالیله توبه کرده و ازجا برخاست و بیرون رفت ، کسانی که درآن جا بودند دیدند که وی با انګشت در روی زمین نوشته است: با این همه زمین حرکت می کند و به دور خورشید می چرخد. 
    فرخنده مان ؛ اما با خون خود نوشت : با این همه قرآن را آتش نزده ام. فقط تعویذ ها و تعویذ نویسان عوام فریب را آتش زده ام.
     
     
     
     
    فتوا حربه خرد ستیزان
    تقدیم به فرخنده نامراد که شهید تیغ نفرت و کین خردستیزان ګردید و زنده زنده درآتشدان جهالت وبربریت بسوخت وخاکستر شد؛ اما نامش و یادش نسوخت و خاکستر نشد ؛ زیرا این نام دروجدان و ضمیر فتوا ستیزان زنده است و تا جاودان ورد زبان خرد ورزان هست و خواهد بود: 

    فتوا حربه خرد ستیزان  Oaou10
    واما :
    در باره ګالیله باید می نوشتیم که منطق اساسی کلیسا این بود که درکتاب مقدس تصریح شده بود که خدا اول زمین را ساخت وبعد خورشید و ماه را . نقطه عطف مبارزه ګالیله در ماجرای توبه واستغفارش این بود که او می خواست حقیقتی را در خارج ازچهار چوب « متون مقدس » جستجو کند که از دید کلیسا کفر مطلق به شمار می رفت. 
    ازاین ها که بګذریم می رسیم به تیوری « جاذبه » که نیوتن آن را کشف کرده بود. اسحق نیوتن که در دانشګاه کمبریج انګلستان تحصیل می کرد ، قانون جاذبه و قوانین اساسی میکانیک را کشف و تنظیم کرده بود مورد خشم و مخالفت خردستیزان کلیسا قرار ګرفت، درست به اندازه برونو و ګالیله . زیرا درتیوری نیوتن توازن کاینات تابع قانون جاذبه شناخته شده بود واین درحالی بود که این توازن درکتاب مقدس بنا بر اراده و خواست خداوند ګار برپا بود. پس این تیوری نیزاز جانب کلیسا ، تجلی تازه یی بود از ګمراهی و فریب شیطانی . بنابراین فتوا دادند که نیوتن عامل و آله دست شیطان است و کافراست و مرتد و لعین. اما با همه این فتوا ها او مردانه وار از تیوری خویش دفاع کرد و از کشیشان پرسید چرا سیبی را که به بالا پرتاب می کنید دوباره به زمین بر می ګردد. معروف است که نیوتن زیر درخت سیبی نشسته و سیبی را که از درخت کنده شده وبه سوی زمین سقوط کرده بود به تماشا نشسته بود. این داستان چنین است :
    این داستان که سقوط سیبی از درخت نیوتن را به فکر کشف جاذبه عمومی انداخته است به نظر درست می‌آید او از آن لحظه این پرسشها را برای خود مطرح کرد: چرا سیب به پایین و نه بالا سقوط می‌کند؟ و چرا ماه بر زمین نمی‌افتد؟ این اندیشه‌ها بعدها او را به کشف قانون نیروی گرانش رهنمون شدند، هنگامی که نیوتن چندین سال بعد پاسخ این پرسش را توانست بیابد، در واقع یکی از قانونهای فیزیک را کشف کرده بود که بر تمام عالم حکمفرماست.
    کشفیات نیوتن 
    قانون نیروی گرانش او پس از شیوع طاعون و بازگشت به ملک مزروعی مادرش ، طی 18 ماه به آگاهیها و کشفهایی بیش از آنچه که دانشمندان دیگر در طول عمر خود دست می‌یابند، دست یافت. او در این مدت ساخت و ساز قانون نیروی گرانش را آغاز کرد. او در باره نور و رنگهای آن پژوهش کرد، دلیل جزر و مد را کشف کرد، قوانین و حرکات بخصوصی را به درستی تشخیص داد و معادله‌هایی برای آن نوشت که بعدها اساس و بنیان دانش مکانیک شد. در مورد نیروی گرانش نیوتن معتقد بود که نه تنها زمین چنین نیروی گرانشی دارد، بلکه تمام اجسام و اجرام چنین خصوصیتی دارند 
    روزی که او منشوری را در دست گرفت و اجازه داد تا پرتو نور خورشید از میان آن بتابد. درحقیقت با این کار کشف کرد که نور سفید به هنگام ورود به منشور شیشه‌ یی منحرف می‌شود و به 7 پرتو نور اصلی با رنگهای گوناگون تجزیه می‌شود، آنها رنگهای رنگین کمان هستند که طیف یا بیناب نامیده می‌شوند و عبارتند از: سرخ ، نارنجی ، زرد ، سبز ، آبی ، نیلی و بنفش.
    واما فرضیه « تکامل » داروین ازاین هم بیشتر خشم کلیسا را بر انګیخت. زیرا به اساس این فرضیه دیګر انسان مخلوق خداوند شمرده نمی شد. مخلوق کسی که او را به شکل وشمایل خویش آفریده و اشرف مخلوقات عالم ګردانیده باشد. به اساس این فرضیه انسان موجود تکامل یافته یی بود ازیک میمون. این فرضیه درسال ۱۸۶۰درشورای کلیسای شهر کلن آلمان با لحن بسیار شدید نفی شد وبه کشیشان دستور داده شد تا علیه این بدعت شیطانی بسیج شوند.
    ضربه دیګری که بر پیکر خردستیزان وارد شد ظهور مکتب سیاسی مارکسیزم بود که در دوران نضج انقلاب های بورژوایی در اروپای غربی به و جود آمد. فلسفه ماتریالیزم دیالکتیک درجریان پیدایش و تکوین خود به علوم طبیعی تکیه داشت که ازآن جمله سه کشف بزرګ و دورانساز یعنی کشف قانون حفظ وبقای انرژی ، کشف ساختمان سلولی ارګانیزم نبات وحیوان و کشف تیوری تکامل انواع به وسیله چارلز داروین انقلاب بزرګی درګستره علوم پدید آورد. این فلسفه یعنی ماتریالیزم دیالکتیک با ایدیالیزم حتی دردوران قبل از مارکس درنبرد وستیز دایمی بود. همان طوری که دوستان می دانند نماینده سرشناس ایدیالیزم درقرن ۱۷ و۱۸ اسقف برکلی ودیوید هیوم بود. برکلی می ګفت که خداوند صور اشیاء را درذهن انسان وضع می کند وچیزی برون از ذهن ما نیست. دیوید هیوم نیز به موجودیت ماده باور نداشت و می ګفت درخارج از محسوسات ما کدام واقعیت مستقل عینی وجود ندارد. در قرن هژدهم دانشمند معروف روسیه لومونوسوف و نویسنده مشهور رادیشف نماینده ګان ماتریالیزم بودند. درقرن نزدهم فلاسفه آلمانی مانند کانت، شلینګ، هګل، فویر باخ به این فلسفه تکامل بخشیدند ؛ ولی اګرچه آن ها علیه آیدیالیزم مبارزه می کردند ، تا ظهور مارکسیزم نتوانسته بودند هستهؤ دیالکتیک را ار پوستهؤ ایدیالیستی آن جدا کنند. 
    بدینترتیب انکشافات بعدی علوم و اختراعات شګرف و پربار دانشمندان مانند پا ګذاشتن انسان درکره ماه باعث می ګردید تا دانش ستیزان از خشم و عقد وکین برخود بلرزند و چارهؤ کار را تنها و تنها با صادر کردن فتوای کفر والحاد کسانی که روز تا روز به حقایق زنده ګی وراز حیات و آفرینش پی می بردند ، بیابند. به همین سبب بود که هومر را خانه یی نبود، دانته ناګزیر کاشانه خود را ترک کرد و پدرود ګفت. آوری پید ازفرط بازرسی و شکنجه فراوان رنج برد وبیمار ګردید. بر دهان شکسپیر در واپسین لحظات زنده ګی اش مشت کوبیدند. لوکرز را ارجمند لقب نهادند ولی آن ګونه به ستوهش آوردند که راه مهاجرت درپیش ګرفت. با هاینه نیز چنین کردند و برشت هم به یک سرا پرده بوریایی پناهګزین شد. 
    درفرجام از ژاندارک هم بګوییم که مانند فرخنده ازاثر فتوای ملا های عوامفریب متهم به الحاد شد و درمیدان شهر مانند جردانو برونو سوزانده شد: 
    ژان دختری به شدت با ایمان، پاکدامن، راستگو، پرهیزگار و مهربان بود. از اینرو همه اهالی دهکده او را دوست داشتند. او دختری بود با موهایی تیره رنگ، قامتی متوسط و چشمانی درشت به رنگ قهوه‌ای (یا خاکستری). او چهره‌ای متبسم و صدای دلنشین و زیبا داشت.
    در اواسط تابستان سال ۱۴۲۴ یعنی زمانی که ۱۲ ساله بود هنگامی که در باغ پدرش قدم می‌زد در سمت راست خود در کنار درختی قدیمی نوری خیره کننده را دید. سپس صدایی مهربان و ملکوتی را شنید که او را خطاب می‌کرد. این صدا، صدای قدیس میشل بود. او با ژان صحبت کرد و گفت که او باید پیش ولیعهد رفته و با کمک وی فرانسه را نجات دهد. در روزهای بعد کاترین مقدس و مارگارت مقدس مرتب پیش ژان آمده و با او صحبت می‌کردند. ژان تا ۴ سال با هیچ کس راجع به نداهای آسمانی اش سخنی نگفت. سرانجام در سال ۱۴۲۸ برای نخستین بار این موضوع را با یکی از بستگانش در میان گذاشت تا بتواند به کمک وی به شهر وُکولور رفته و پس از اخذ اجازه از فرمانده آن شهر به مقر ولیعهد در کاخ شینون برود.
    ژاندارک (به فرانسوی: Jeanne d’Arc) دوشیزهٔ اورلئان (* ۶ ژانویه ۱۴۱۲ در دومرمی-لاپوسل، لورن؛ † ۳۰ می ۱۴۳۱ در روآن)، قهرمان ملی فرانسه و قدیسهای در کلیسای کاتولیک.
    در جنگ صدساله بر ضد انگلستان، رهبری فرانسویها را برعهده داشت. در نزدیکی شهر کنپی ینی، به خاطر خیانت شهردار این شهر توسط بورگونیها اسیر شد و به انگلیسیها فروخته شد. ژان دارک در یک دادگاه کلیسایی، توسط اسقفِ بووه، پیر کوشون به جرم ضدیت با قوانین کلیسا، محکوم و در میدان ویومارشه شهرِ روآن سوزانده شد.

    ادامه دارد
    فتوا در کشور ما
    مُشاطرة هذه المقالة على: reddit

    لا يوجد حالياً أي تعليق

      مواضيع مماثلة

      -

      اكنون الجمعة 17 مايو 2024 - 11:44 ميباشد