من ناله می سرایم
از جورِ روزگاران، من ناله می سرایم
بر زخم دل یاران ، من ناله می سرایم
دیریست خانۀ ما، جولانگهِ دزدان است
بی حافظ و نگهبان ،من ناله می سرای
سنائی ومحمود ها ،ازغزنه کوچ کردند
بیاد سعد و سلمان، من ناله می سرایم
فارابی ! کجائی تو؟ فاریابت می لرزد
از وحشت طالبان ، من ناله می سرایم
دیار وی میسوزد ، قادر بیدل کجاست؟
اندرغمِ بدخشان ، من ناله می سرایم
بام بلند ما را ، جُهَال سرنگون ساخت
در ماتم بامیان ، من ناله می سرایم
جانا بگوبه جامی ، هرروز در هراتش
آتش زنند بر زنان، من ناله می سرایم
از خواب بیدارش کن،گل پاچای الفت را
درسوگ ودرد لغمان،من ناله می سرایم
برخیز شهاب الدین، بشکستند جام غور
بر سر قبر شاهان ، من ناله می سرایم
ای وای خبرگشتم ، دیار جَدّم زخمیست
برکودک جوزجان ، من ناله می سرایم
با یاران عدیلش ، «ظاهرم» را گرفتند
درغم بلخِ باستان ، من ناله می سرایم
انسان و انسانیت، با فرخنده مدفون شد
ازخشم شب پرستان، من ناله می سرایم
ایاز«نیازی» ها ، از دین هیولا ساختند
بر جهل قشر نادان ، من ناله می سرایم
رهبران بی عرضه ، میهنم را به دشمن
دادند مفت وارزان ، من ناله می سرایم
مسعود حداد
۱۵ اپریل ۲۰۱۵
لا يوجد حالياً أي تعليق