یک قرن سیاست آمریکائی سرنگون کردن رژیم ها / از هاوائی تا عراق
مصاحبه با « استیفن کینزر »
ترجمه فریدون گیلانی
ترجمه فریدون گیلانی
مصاحبه ای با «استیفن کینزر » مولف کتاب « یک قرن سیاست آمریکائی سرنگون کردن رژیم ها/ از هاوائی تا عراق » که اخیرا در آمریکا منتشر شده است . این مصاحبه را « امی گودمن » با نویسنده معروف آمریکائی که از فعالان جنبش صلح است ، انجام داده است . « کینزر» در این کتاب می نویسد که اشغال نظامی عراق « اوج 110 سال سیاست آمریکا بود که در جریان آن چهارده دولت را که به دلائل ایدئولوژیک ، سیاسی و اقتصادی ، باب میل اش نبود ، سرنگون کرد.»
کینزر ، در این کتاب می گوید : « اشغال عراق در سال 2003 جدا از وقایع 110 سال گذشته نبود، بلکه نقطه اوج این سیاست بود . تغییر رژیم عراق ، به نظر می رسید که در مدت زمان کوتاهی کار کردی داشته است . اما اکنون معلوم شده است که این عملیات نتایج شومی را در بر داشته است . بنابراین ، سایر کودتاها ، انقلاب ها و تجاوزهای نظامی ایالات متحده نیز با هدف تغییر دولت ها ، زیر سئوال جدی رفته اند. »
استیفن کینزر نویسنده ی سرویس خارجی نیویورک تایمز و نویسنده کتاب های متعددی است که ازآن جمله می توان « همه ی شاهان » و « میوه تلخ » را نام برد. کینزر به تازگی از نیویورک تایمز کناره گرفته. این مصاحبه را از « دموکراسی ، حالا ! » (! Democracy Now ) به فارسی برگردانده ام . که به همان صورت پرسش و پاسخ است .
امی گود من: شما در کتاب اخیرتان به چهارده کودتا اشاره کرده اید که ایالات متحده در آن دست داشته است . دلیل عمده ی دخالت ایالات متحده برای سرنگونی دولت های کشورهای دیگرچیست؟
استیفن کینزر: بسیاری از این کودتاها را به طور مجرد مورد بررسی قرارداده اند . من اما ، در کتابم این کودتا را به صورت مجرد نمی نگرم و پیوند طولانی میان آن را به صورت وقایع پیوسته هم بررسی می کنم . به هریک از این کودتا ها که می نگرم ، به سه انگیزه ی مشخص در ارتباط میان آن ها می رسم . نخستین اتفاقی که می افتد ، این است که آن رژیم به خاطر ایجاد مشکلاتی برای بعضی کمپانی های آمریکائی ، زیر سئوال می رود. این دردسرها برای شرکت های آمریکائی، از مطالبه ی پرداخت مالیات ، قوانین کار ، یا قوانین محیط زیست آغاز می شود . بعضی وقت ها ، دردسر از این جا آغاز می شود که شرکت ها ملی می شوند ( مثل موضوع ملی کردن صنعت نفت ایران به وسیله ی نهضت ملی دکتر محمد مصدق – م ) ، یا نه ، به ترتیبی از آنان خواسته می شود که بخشی از اراضی تحت تصرف ، یا دارائی های خود را به مردم که صاحبان اصلی باشند ، برگردانند . بنابراین ، نخستین اتفاقی که می افتد ، این است که آمریکا یا متفقین خارجی ، در کشوری دیگر فعال می شوند ، دولت آن کشور سرسختی نشان می دهد ، یا مشکلاتی ایجاد می کند . مطالبه اش هم این است که آزادی عمل داشته باشد .
بعد ، روسای آن شرکت به رهبری سیاسی ایالات متحده از آن کشور شکایت می برند . در مراحل سیاسی ، انگیزه در کاخ سفید شکل مقدماتی و مخصوص خود را می گیرد. دولت ایالات متحده ، مستقیما برای دفاع از حقوق آن شرکت دخالت نمی کند ، بلکه انگیزه را از شکل اقتصادی به صورت سیاسی وسوق الجیشی تبدیل می کند . پیش فرض معماران سیاسی ایالات متحده این است که هر رژیمی که مانعی برای یک شرکت آمریکائی ایجاد کند ، یا شرکت آمریکائی را به ستوه آورد ، باید ضد آمریکائی باشد . و ، در این صورت ، به طور یقین سرکوبگر ، دیکتاتور و احتمالا ابزار قدرتی دیگر برای از بین بردن منافع ایالات متحده است . بنابراین ، انگیزه از مضمون اقتصادی به مضمون سیاسی تغییر شکل می دهد و اساس این تغییر نیز ، هرگز تغییر نکرده است .
آنگاه ، زمانی که رهبران ایلات متحده می خواهند دلیل و انگیزه عملیات را به مردم آمریکا توضیح بدهند ، صورت قضیه باردیگر دچار تغییر می شود . در این شکل جدید ، رهبران سیاسی ایالات متحده هیچ اشاره ای به انگیزه ی اقتصادی ، و حتی سیاسی ، نمی کنند . و تصویری از عملیات آزادیبخش را به خورد مردم می دهند . تبلیغ می کنند که می خواهند به ملت زیر فشار و فقیر کمک کنند و آنان را از شر رژیم هائی که در فرضیات آنان مستبد است ، خلاص کنند ، و رژیم دیگری را که مزاحم شرکت های آمریکائی نشود ، جایگزین کنند ؟
امی گودمن : می خواهم پرسشم را به آغاز کتاب تان برگردانم ، به هاوائی .
استیفن کینزر: گمان نکنم خیلی از آمریکائی ها باور کنند که هاوائی ؛ پیش از آن که به چنگ آمریکا بیفتد ، حکومتی مستقل بود . به طور خلاصه ، داستان از این قرار است که : در اوائل قرن نوزدهم، صدها میسیون آمریکائی ؛ عمدتا از « نیواینگلند » ، با کشتی راه افتادند به سوئی که آن را جزایر ساندویچی می نامیدند تا « خود را وقف آنان کنند ، آنان را از توحش در آورند و به آنان تمدن بخشاینده و مهربان مسیحیت را بیاموزند .»
چندی از مکاشفه ی این هیئت های تبلیغ مذهبی و فرزندان شان در مورد خوابیدن پولی کلان در هاوائی نمی گذشت که این سفرهای پی در پی و پرجمعیت دریائی آغاز شد . دیرگاهی بود که بومی های هاوائی نیشکر می کاشتند ، اما راه کارهای تصفیه و صادر کردنش را بلد نبودند. با تصرف بسیاری از زمین های بومیان هاوائی ، گروهی که خود را مبلغان مذهبی متخصص کشت و برداشت و تصفیه و صدور نیشکر در راه خدا می دانستند ، به راه ثروت و مال اندوزی کلان افتادند ، سلسه کشتزارهای وسیع نیشکر را در هاوائی برپا کردند و با صدور شکر به ایالات متحده ، ثروتی کلان اندوختند.
در اوایل سال های 1890 ، ایالات متحده تعرفه ای را ازتصویب مجلس گذراند که فروش شکرهاوائی در آمریکا را غیر ممکن می کرد . پس ، آنان دچار وحشت شدند . چیزی نمانده بود که ثروت های باد آورده ی مبلغان مسیحی ، برباد رود . و به فکر افتادند که چه راهی می توانند برای ادامه صدور شکر به ایالات متحده پیدا کنند ؟
هیئت های ثروتمند مذهبی دنبال پاسخ کاملی می گشتند که چگونه می توانند این مانع را از سر راه بردارند ؟ راهش را پیدا کردند. رهبر انقلابیون هاوائی ؛ البته اگر بشود چنین نامی رویش گذاشت ؛ در حالی که اصلا آمریکائی بود ، ناگهان به واشینگتن رفت . با فرمانده نیروی دریائی آمریکا ملاقات کرد . موضوع را مستقیما با رئیس جمهوری ایالات متحده « بنجامین هریسون » در میان گذاشت . و از او قول گرفت که ایالات متحده از شورشیان در مقابل پادشاهی هاوائی حمایت خواهد کرد.
به این ترتیب ، رهبر آمریکائی ی انقلابیون هاوائی به کشورش بازگشت و یکی از سه زمامدار هاوائی شد که اساسا انقلاب هاوائی را هدایت می کردند . پس ، این آدم جزو هئیت سه نفره ی اداره کشور شد. نفر دوم هم سفیر آمریکا بود که خود طرفدار الحاق هاوائی به ایالات متحده بود و از وزارت امورخارجه دستور گرفته بود تا هرچه را در توان دارد برای انقلاب به کارگیرد . نفر سوم هم فرمانده ناوگان جنگی ایالات متحده بود که بدون هیچ مانعی در کناره هونولولو پهلو گرفته بود .
انقلاب هاوائی ، مثل آب خوردن انجام شد . رهبر انقلابیون هاوائی ، نخبگان کشت نیشکر مبلغان مذهبی ، روزی دورهم نشستند و به سادگی اعلام کردند که « ما دولت هاوائی را سرنگون کردیم ، و حالا ما دولتیم . » و پیش از آن که ملکه توانائی پاسخ دادن داشته باشد ، سفیر ایالات متحده 250 تفنگدار آمریکائی را از ساحل هونولولو فراخواند که بدون هیچ مانعی به حرکت در آمدند و اعلام کردند به دلیل آن که با تغییر دولت ، نا آرامی هائی پیش آمده ، تفنگداران نیروی دریائی در ساحل پیاده شده اند تا از رژیم جدید و جان و مال مردم هاوائی حفاظت کنند . این حرکت ، بدان معنی بود که دیگر هیچ کاری از ملکه ساخته نیست . ایالات متحده بی درنگ دولت جدید را به رسمیت شناخت ، و در مرحله ای بسیار ساده ، پادشاهی هاوائی به پایان رسید ، سرانجام هم هاوائی به ایالات متحده ملحق شد.
امی گودمن : ملکه سفیران سایر کشورها را فرا نخواند ؟
استیفن کینزر: ملکه حیرت کرد ، اعضای دولت ملکه هم متحیر شدند . در واقع ، از ایالات متحده سئوال کردند ، « چه نا آرامی ئی در هاوائی وجود دارد ؟ چه کسی در خطر است ؟ لطفا به ما بگوئید از آنان حفاظت کنیم . » ملکه فقط در حدود 600 سرباز در اختیار داشت . همه نیروی نظامی هاوائی ، همین بود . وزرای کابینه ی او ، سفیران کشورهای خارجی در هونولولو را که در حدود دوازده سفیر بودند ، فراخواندند و به آنان گفتند ، « یعنی ما باید چه کار کنیم ؟ فکر می کنید با تفنگداران دریائی ایالات متحده بجنگیم ؟ » سفیران هم با احتیاط جواب دادند که این کار به نظرشان احمقانه می آید . « بهتر است شما شرایط جدید را بپذیرید و در موقعیت دیگری ، و با امکانات دیگری ، تاج سلطنتی را برگردانید . » این امر ، محال بود . تازه در آن صورت هم ، کاملا روشن بود که حاکم این کشور کوچک و ضعیف ایالات متحده است و هیچ مقاومتی هم در برابر دخالت
نظامی آمریکائی ها نمی شود کرد .
امی گودمن : چند سالی طول کشید تا سرانجام هاوائی ضمیمه ی ایالات متحده شد ؟
استیفن کینزر: داستان جالبی است . پس از انقلاب ؛ بی درنگ انقلابیون وابسته به ایالات متحده به واشینگتن رفتند و به یقین ، پرزیدنت هریسون ، همان گونه که قول داده بود ، لایحه ای را به کنگره ایالات متحده داد تا هاوائی را ضمیمه ی آمریکا کنند . اما وقتی گند قضیه در آمد که کودتا چگونه و از طرف چه کسی سازماندهی شد ، مقاومتی صورت گرفت که باعث شد کنگره با الحاق فوری هاوائی به ایالات متحده موافقت نکند .
و درست در همان زمان ، رئیس جمهوری تغییر کرد . بنجامین هریسون از جمهوری خواهان کاخ سفید را ترک گفت و « گرور کلیولند » از حزب دموکرات به جایش نشست . کلیولند با الحاق هاوائی مخالف بود . ضد امپریالیست بود . توافق نامه را لغو کرد ، و این بدان معنی بود که چند سالی هاوائی کشوری مستقل باقی ماند تا رئیس جمهوری بعدی « مک کینلی » از جمهوری خواهان وارد کاخ سفید شود . پس از آن ، در اوج جنگ های اسپانیا و آمریکا ، که در جریان آن ایالات متحده فیلیپین را صاحب شد ، هاوائی به ایالات متحده تقدیم شد ، زیرا ایستگاه بین راه کالیفرنیا و فیلیپین بود. در این زمان ، یعنی پنج سال پس از انقلات (!) هاوائی ضمیمه ی ایالات متحده شد .
امی گودمن : داریم با استیفن کینزر حرف می زنیم . اول میسیون های مذهبی وارد شدند ، بعد سر و کله تفنگداران آمریکائی پیدا می شود .
استیفن کینزر: دقیقا همین طور است که می گوئید . بعضی وقت ها این عبارت به گوش من میخورد که « تجارت در پی پرچم . » اما تحقیقات من به این نتیجه می رسید که قضیه درست به عکس است . اول عملیات تجاری می آید ، بعد پرچم تجارت را دنبال می کند.