پندار نو

هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
پندار نو

سایت مستقل و غیر وابسته به احزاب و گروه های سیاسی


    آيا احکام قرآن؛ تابع "زمان" و "مکان" هست، نيست؟

    avatar
    admin
    Admin

    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20
    20130603

    آيا احکام قرآن؛ تابع "زمان" و "مکان" هست، نيست؟ Empty آيا احکام قرآن؛ تابع "زمان" و "مکان" هست، نيست؟

    پست  admin

    آيا احکام قرآن؛ تابع "زمان" و "مکان" هست، نيست؟ A_ef10
    محمد عالم افتخار
    آيا احکام قرآن؛ تابع "زمان" و "مکان" هست، نيست؟
    قرار است به کمک ذات الله متعال؛ به اين پرسش ها که توسط دوستي از کابل فرستاده شده؛1 پاسخ هاي قرآني و علمي و انساني پيدا نمائيم:

    آيا درست است که:
    1ـ لت و کوب کردن زن توسط شوهر يک حکم خداوند و نص قرآن است لهذا اينکه قانون منع خشونت عليه زنان گفته که اگر شوهري زنش را لت و کوب کند تا سه ماه زنداني خواهد شد؛ برضد حکم خدا و قرآن است.

    2ـ اينکه قانون مذکور براي ازدواج دختران؛ سن 18 (يا شانزده) ساله گي را قيد کرده و متخلف از آنرا مجرم دانسته؛ به معناي مجرم دانستن پيامبر اسلام ميباشد که بي بي عايشه را در شش ساله گي و صغارت نکاح کرده بودند.

    3ـ اينکه قانون؛ تعدد زوجات را مشکل ساخته و بيشتر به يک زن داشتن مرد؛ تاکيد دارد؛ خلاف امرالله و کفر است؛ خداوند براي مرد مسلمان 4 زن را امر فرموده است.

    4 ـ قانون منع خشونت عليه زنان؛ قانون خارجي هاست که ميخواهند براي اهداف استعماري خود جامعه افغان و زن افغان را تغيير بدهند.

    5 ـ قانون ما؛ قرآن است، دموکراسي و قانون هاي ساخت بشر همه مردود و کفري ميباشد.

    اين سوال ها و ساير پرسش ها از همين گونه؛ را به اشکال و ميتود هاي مختلف ميتوان بررسي کرد، به آنها پاسخ هايي داد که تعداد بيش و کم آدميان را بتواند قانع و راضي نمايد؛ ولي اگر بخواهيم آنها را به طور ريشه اي حل و فصل کنيم؛ بايد مسأله را قسم کليدي و بنيادي مطرح نمائيم:

    ـ آيا قرآن؛ داراي مخاطب مشخص و زمان و مکان معين بوده است ياخير؟

    ـ آيا احکام قرآن؛ تابع "مرور زمان" و "تغيير مکان" هست، نيست؟

    يکي از عمده ترين، نخ نما ترين و برجسته ترين مدعيات ديني ما مسلمانان که بدبختانه هزاران فرقه و شعبه تشنه به خون هم ايم؛ اين است که دين اسلام؛ کاملترينِ اديان ميباشد.
    اين مدعا ظاهراً بر آيه سوم سوره مائده؛ ابتنا دارد که داراي بافتي عجيب به تناسب تمامي آيات ديگر قرآن ميباشد و بحث و فحص بيحد و حصري را هم در ميان محدثان و مفسران برانگيخته است که وارد آن شده نميتوانيم ولي به هرحال در وسط اين آيه جمله اي بدينگونه وجود دارد:
    «اليوم اکملت لکم دينکم».
    سران مذهب شيعه و شماري از پيشوايان سني مدعي اند که اين حکم به تعيين حضرت علي توسط پيامبر اسلام به جانشيني اش ربط دارد که گويا پس از حجت الوداع طي اجتماعي در محل «غدير خم» صورت گرفته و به مجرد انجام مراسم؛ اين آيت و ادامه آن نازل شده است.
    يعني اينکه دين اسلام با تحقق خلافت حضرت علي پس از پيامبر اسلام؛ کامل شده و اين کمال منوط به زعامت بيچون و چراي آينده حضرت علي بر مسلمانان بوده است.
    لذا اگر درست هم باشد که الله و رسولش؛ تکميل دين اسلام را به خلافت و امامت يا ولايت حضرت علي؛ صواب ديده و اعلام فرموده بودند؛ چون عملاً اين امر تحقق نيافته و جريانات پس از مرگ پيامبر؛ حتي حالات کاملاً برعکس پيدا کرده رفته است؛ برداشت ها و تفسير ها و تأويل ها در مورد پا در هوا ميماند.
    ولي معناي عمومي سخن را ميتوان اين؛ فرض کرد که دين محمد اُمي عربي قريشي؛ دين کامل است و نقصي ندارد. شايد علامه اقبال لاهوري که از پدران پاکيزه صورت "پاکستان" ـ اين مولود کمپني هند شرقي و سازمان جهنمي ايم. آي. سکس انگلستان ـ؛ ميباشد؛ به همين مبنا فرموده است:
    اسلام؛ به ذات خود ندارد عيبي ــــــ هر عيب که هست در مسلماني ماست!
    ولي اين کامل بودن و بي عيب و نقص بودن اسلام محمدي ـ و نه هر ملغمه اي موسوم و متهم به "مسلماني"! ـ يک معناي ديگر و خيلي خيلي مهمتر هم دارد؛ و آن اينکه اديان پيش از حضرت محمد؛ همه به درجاتي ناقص و ناکامل بوده اند!
    به اين حساب دينِ بلافاصله پيش از اسلام يعني عيسويت؛ ناقص، دين ماقبل بر عيسويت يعني داوودي(زبور) ناقصتر و دين پيشتر از زبور؛ يعني يهوديت(تورات) ناقص ترين بوده است.
    اينگونه؛ دين خود حضرت ابراهيم (پيشواي اديان ابراهيمي)؛ ناقص تر ترين ميشود و متناسباً با هرقدمه که عقب ميرويم نقصان و ناتکميلي دين هاي سلف؛ بيشتر و بيشتر ميگردد.
    در همين سلسله تا 124000 پيامبر که روايات ابوصفياني ـ اموي رقمش را به دست ميدهند؛ اندازه نقص ها و نارسايي هاي اديان گذشته الهي به ترتيبِ معکوس تا آدم عليه السلام؛ بيشتر شده ميرود و بر خلاف به ترتيب مسلسل و مستقيم از آدم تا خاتم (حضرت محمد) کامل و کاملتر ميگردد.
    عقايد و معارف اسلامي همه؛ اين را ميگويند که تمام اين اديان الهي که متکي به صحيفه ها و سپس رفته رفته متکي به کتاب هاي بزرگ و بزرگتر بوده اند به يکسان از جانب الله متعال بر پيامبران نزول يافته و وحي شده اند و الله تعالي خود؛ ذاتي ازلي و ابدي و مبرا از ضعف و نقص و صاحب کمال مطلق بوده داراي مشيت و تدبير اعلا و علم غيب لايتناهي ميباشد.
    منکري ندارد که صحيفه ها و کتاب هاي مقدس الهي همه حاوي احکام(اوامر و نواهي) بوده اند و ميباشند. پس احکام الهي که توسط يک پيامبر به بنده گان ابلاغ گرديده با آنچه توسط پيامبر بعدي فرستاده شده لزوماً تغييراتي بيش و کم يافته، چه بسا خيلي ها منسوخ و مبدل گردانيده شده است.
    با اينکه در متن قرآن کريم؛ رقم و عدد پيامبران الهي قيد نگرديده مگر معلوم و مبرهن است که اين تعداد بسيار زياد بوده اند و حتي به مراتب فراتر از آنچه که آقا صديق افغان تفاول کرده (124992 پيامبر)2؛ ميتواند زيادتر بوده باشند!
    هرگاه طول زماني ايرا که آدم در روي زمين پيدايش يافته و مداومت داشته است طبق روايات "کتاب مقدس" تورات؛ حدوداً شش هزارسال فرض نمائيم؛ نيز همين رقم 124000 پيامبر ميتواند وجود داشته باشند؛ خاصه اينکه چه بسا همزمان اقوام و قبايل هر يک؛ پيامبر جداگانه و حتي همزمان 2 و يا چند پيامبر داشته اند!
    اگر فرضيه ها و تئوري هاي ساينسي را مدنظر قرار داده؛ اين مدت را تا پنج ميليون سال بدانيم؛ ميتواند با اين حساب؛ رقم پيامبران سر به مليون ها هم بزند.
    ولي اينجا کافيست همان روايت مشهور و غالب 124000 پيامبر را اعتبار دهيم. درين صورت معناي منطقي سخن اين ميشود که الله تعالي طي زمان مورد نظر کم از کم 124000 مرتبه احکام يعني اوامر و نواهي خويش را تغيير داده درست تر و دقيق تر و خوب تر و کاملتر گردانيده اند.
    نويسندگان و متفکران و پيشوايان معمولي در جوامع بشري به علت اينکه از کودکي به طرف نوجواني و جواني و پخته سالي ميروند و از آنچه در زمان ها و مکان هاي مختلف ديده و دريافته و آموخته و تجربه کرده و ميکنند؛ نواقص و نارسايي ها و ناداني ها و ناتواني هاي خود را کمتر و پُخته گي و عقلانيت و مهارت خويش را افزون تر ساخته ميروند؛ آثار و کتاب هايشان را به ترتيب غني تر و پرمحتوا تر مي گردانند! (البته تا اينکه فصل نسيان و ضعف و زهيري مغزي و بدني فرا رسد و بالاخره مرگ چيره شود.)
    آيا چنين روند و روالي در مورد ذات الله متعال يعني خداوند رب العالمين هم ميتواند مصداق داشته باشد؟
    به ساير بخش هاي معارف و حکايات و روايات و تحکمات اسلامي؛ خود را سرگردان نمي کنيم؛ در قرآن کريم چنين روند و روالي در مورد الله تعالي مطلقاً مردود و ناممکن ميباشد. خداوند ذات ازلي و ابدي و کامل و علي و عظيم بوده، هست و ميباشد.
    پس علت چيست که صحيفه ها و کتاب ها و پيامبران الهي؛ اينهمه دچار تغييرات و جرح و تعديل ها و نسخ و فسخ ها گرديده اند. علت همانا مقتضيات زمان و مکان در جريان سير تکاملي بنده يعني ابناي بشر و آدميان است و لاغير.
    نوع بشر؛ منجمله چنانکه مولاناي بزرگ بلخ با روشنايي و بار و بار در مثنوي معنوي تمثيل و تبيين فرموده اند؛ از حالت کاملاً حيواني و غريزي؛ شروع به تکامل و "شدن" نموده است. حتي اسطوره آدم و حوا و هابيل و قابيل چنانکه در خود قرآن؛ بازخواني گرديده بارزترين و شاخص ترين مظهر اين حقيقت اعلم ميباشد.
    تحقيقات فراوان در تاريخ و ماقبل التاريخ بشر حقايق و مستندات بيشماري را از چگونگي روند پُر خم و پيچ و پُر فراز و فرودِ تطور و تکامل نسل ها و جوامع بشري در زمان ها و مکان هاي مختلف فراهم آورده است که نسل هاي خوشبخت امروزي بر خلاف اسلاف محروم؛ امکان بهره وري از آنها را دارا ميباشند.
    بر اساس اين تحقيقات؛ دانشمندان؛ برهه هاي متفاوت در عموميات غالبه را به دوران هايي چند گانه چون "عصر توحش"،"عصر بربريت" و "عصر تمدن" تقسيم نموده اند که هرکدام داراي دوره هاي پائيني، مياني و بالايي ميباشد و مجموعاً حاوي 9 دوره ميگردد.
    پس آيا اينکه ذات الهي در قرآن مجيد؛ آخرين کتاب آسماني اش؛ و به ذريعهء آخرين پيامبرش حضرت محمد مصطفي؛ از کامل گردانيدن دين و تمام کردن نعمت خود بر مؤمنان به قرآن؛ صحبت کرده است؛ ميتواند به معناي قطع جريان تکامل مادي و معنوي ي فردي و اجتماعي اين مردم و حتي تمامي بشر روي زمين باشد؟
    آيا ما قادريم بدون اينکه نعوذ بالله به رد و تخطئه اين سخن بپردازيم پاسخ عقلاني و علمي و در عين حال قرآني به اين پرسش بيابيم؟
    به نظر اين کمترين؛ آري، آري و بازهم آري!
    چنانکه به رأي العين دريافتيم صحيفه ها و کتاب هاي نازل شده از جانب الله متعال؛ محدود به حدود "وسع" و توان بنده گان در زمان و مکان معين زيستي و تکاملي آنها بوده برخلافِ کتاب ها و مقالات نويسنده گان بشري ميباشد که آخرين توانايي هاي عقلاني و اطلاعات و هنر و لياقت خويش را غنابخش و تزئين گر آثار خويش ميگردانند.
    کتاب خدا؛ حاوي خطاب هاي هدايتگر براي بنده است؛ لهذا محتواي آنها را تمامي علم و کمال خداوندي نه؛ بلکه توان برداشت و دريافت و نفع و نياز موجود ضعيف و نحيف و غفلت گرا و عطالت طلب و خطا کار و در خسران يعني بني بشر ميسازد. بدين برهان؛ کتاب خدا؛ «بنده محور» است نه «خدامحور»؛ چنانکه در علم آموزش و پرورش (پيداگوژي) ميتودي را "شاگرد محور" و ميتود کهنه و غلط برعکس آن را "استاد محور" مي نامند.
    بني بشر نيز؛ نه به مقياس زمان ها (به اندازه روز و ساعت و دقيقه و ثانيه...)؛ در يک حالت ثابت ميباشد نه به مقياس مکانها (به اندازه شهر و شهرک و ده و قريه و حتي خانه و اتاق...)
    حالا چه رسد به اينکه عصر هاي هزاران ساله اي چون "توحش" ، "بربريت" يا " تمدن" و دوره هاي تاريخي پائيني، مياني و يا بالايي آنها در بين باشد و اقليم ها و قاره ها و جزيره ها و شبه قاره ها و شبه جزيره هاي مختلف و دور از هم و ناشناخته و بي رابطه با هم.
    «بنده محور» و مخاطب محور بودن صحيفه يا کتاب الهي بدين معناست که حداکثر خصوصيات و مشخصات همان کتله بنده گان مورد خطاب در اين صحيفه ها و کتاب ها منعکس ميگردد:
    برخي از تعيين کننده ترين اين خصوصيات و مشخصات عبارت اند از:

    ـ زبان:
    خداوند توسط زبان ذات خودش( به فرض محالِ قايل شدن چنين چيزي) با بنده سخن نگفته است و سخن نميگويد؛ زبانِ کلام الله؛ مطلقاً زبان بنده است؛ بدون اينکه اين زبان حتي ذره اي هم؛ تصحيح و ويرايش و به اصطلاح آسماني و ملکوتي بگردد.

    ـ قبيله و قوم:
    از آنجاکه اولاده بشر؛ غالباً به اقوام و قبايل منقسم بوده و تا عصر قرآن؛ انواع ديگر تجمعات بشري کم از کم در شبه جزيره عربستان هنوز شکل نگرفته بود؛ صحيفه ها و کتاب ها و پيامبران الهي همه منافع و مصالح و تمنيات و تعلقات قبيله و قوم مخاطبان را برجسته داشته اند و برجسته ميدارند.

    ـ فرهنگ:
    صحيفه ها و کتاب ها و پيامبران الهي تمامي باورها، اساطير، رسوم و عنعنات قوم و قبيله مربوط را مرعي و محترم داشته صرف به تصحيح و بهداشت سنت ها و اخلاقيات محدودي پرداخته اند و مي پردازند. تغيير در باور ها و اعتقادات کهن و زشت و خرافي هم جنبه هاي تدريجي و "اصلاحي" دارد و بر ابلاغ و اقناع مبتني است نه بر اجبار و اکراه!

    ـ درجه و مرحله تطوري و تکامل اجتماعي ـ معيشتي و زيست بومي.

    حالا اجازه دهيد در آئينه خود قرآن؛ ببينيم که مخاطبان آن کي ها بوده اند و کي ها ميتوانسته اند باشند؟

    در مورد زبان و قوميت و جغرافيا:

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
    لِإيلَافِ قُرَيْشٍ ﴿1﴾ إِيلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاء وَالصَّيْفِ ﴿2﴾ فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ ﴿3﴾ الَّذِي أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ (4)
    براي آنکه ]قبيله[ء قريش با هم الفت گيرند ﴿1﴾ الفتي که در کوچ هاي زمستاني و تابستاني بر قرار ماند ﴿2﴾ بايد يگانه خداي اين خانه ( کعبه ) را بپرستند ﴿3﴾ همان(مکان مقدس) که به ايشان هنگام گرسنه گي طعام داد و از ترس و خوف آنان را ايمين ساخت (4)
    *****
    وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللّهُ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿4 ـ ابراهيم ﴾
    و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم تا [حقايق را] براى آنان بيان كند؛ پس الله هر كه را بخواهد بى‏راه مى‏گذارد و هر كه را بخواهد هدايت مى‏كند و اوست ارجمند حكيم (4 ـ ابراهيم)
    ****
    وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ ﴿7﴾ وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن يُدْخِلُ مَن يَشَاء فِي رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمُونَ مَا لَهُم مِّن وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ ﴿8 ـ الشوري﴾
    و بدين گونه قرآن عربى به سوى تو وحى كرديم تا اُم القري [مردم مكه] و ]اعرابي[ را كه پيرامون آنند؛ هشدار دهى و از روز گردآمدن [خلق] كه ترديدى در آن نيست؛ بهراسانى ]آنگاه که[ گروهى در بهشتند و گروهى در آتش (7) و اگر الله مى‏خواست قطعا آنان را امتى يگانه مى‏گردانيد؛ ليكن چون اراده کند ]کساني را[ به رحمت ‏خويش در مى‏آورد و ستمگران نه يارى دارند و نه ياورى(8 ـ الشوري)
    ****
    و اگر [اين كتاب را] قرآنى غير عربى گردانيده بوديم؛ قطعا مى‏گفتند: چرا آيه‏هاى آن روشن بيان نشده؛ كتابى غير عربى و [مخاطب آن] عرب زبان ؟!
    بگو اين [كتاب] براى ]عرب ها[ئى كه ايمان آورده‏اند رهنمود و درمانى است و ]عرب ها[ئى كه ايمان نمى‏آورند در گوشهايشان سنگينى است و قرآن ]با وصف عربي بودن[ برايشان نامفهوم است و [گويى] آنان را از جايى دور ندا مى‏دهند (44 ـ فصيلت)
    *****
    وَإِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿192ـ الشعرا﴾ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ﴿193﴾ عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ ﴿194﴾ بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ ﴿195﴾ وَإِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ ﴿196﴾ أَوَلَمْ يَكُن لَّهُمْ آيَةً أَن يَعْلَمَهُ عُلَمَاء بَنِي إِسْرَائِيلَ ﴿197﴾ أَوَلَمْ يَكُن لَّهُمْ آيَةً أَن يَعْلَمَهُ عُلَمَاء بَنِي إِسْرَائِيلَ ﴿197﴾ وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ ﴿198﴾ فَقَرَأَهُ عَلَيْهِم مَّا كَانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ ﴿199﴾ كَذَلِكَ سَلَكْنَاهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ ﴿200﴾
    و راستى كه اين [قرآن] وحى رب عالميان است (192ـ الشعرا) روح الامين آن را بر دلت نازل كرد (193) تا از [جمله] هشداردهندگان باشى (194) به زبان عربى روشن (195) و [وصف] آن در كتابهاى پيشينيان آمده است (196) آيا براى آنان اين خود دليلى واضح نيست كه علماى بنى‏اسرائيل از آن اطلاع دارند (197) و اگر آن را بر برخى از غير عرب زبانان نازل مى‏كرديم (198) و ]به عرب ها[ خوانده ميشد؛ به آن ايمان نمى‏آوردند (199) اين گونه در دلهاى گناه پيشه گان ]بهانه گير[ راه مى‏بريم (200)
    ****
    وَهَذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُّصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَهُمْ عَلَى صَلاَتِهِمْ يُحَافِظُونَ ﴿ 92 ـ الانعام﴾
    و اين خجسته کتابي است که ما آن را فرو فرستاديم؛ کتاب هايي را که پيش از آن آمده تصديق ميکند و براي اينکه ] مردم [ اُم القرا ] = مکه [ و کساني را که پيرامون آن اند؛ هوشدار دهي؛ مؤمنان به آخرت؛ به اين کتاب نيز ايمان مي آورند و آنان از نماز هاي خود محافظت مي کنند(92 ـ الانعام)
    ****
    كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ﴿3﴾
    كتابى است كه آيات آن به روشنى بيان شده؛ قرآنى است به زبان عربى براى قومي كه ]اين زبان را[ مى‏دانند (3)

    در مورد مرحله معيشتي و تکامل اجتماعي :

    و در دامها قطعاً براى شما عبرتى است از آنچه در [لابلاى] شكم آنهاست؛ از ميان سرگين و خون؛ شيرى ناب به شما مى‏نوشانيم كه براى نوشندگان گواراست (66) و از ميوهء درختان خرما و انگور بادهء مستى‏بخش و خوراكى نيكو براى خود مى گيريد؛ قطعاً در اين[ها] براى مردمى كه تعقل مى‏كنند؛ آيت هايى است (67) و رب تو به زنبور عسل وحى كرد كه از پاره‏اى كوه ها و از برخى درختان و از آنچه داربست [و چفته‏سازى] مى‏كنند خانه‏هايى براى خود درست كن (68) سپس از همه ميوه‏ها بخور و راههاى پروردگارت را فرمانبردارانه بپوى [آنگاه] از درون [شكم] آن شهدى كه به رنگهاى گوناگون است بيرون مى‏آيد؛ در آن براى مردم درمانى است؛ راستى در اين [زندگى زنبوران] براى مردمى كه تفكر مى‏كنند؛ نشانهء [قدرت الهى] است (69)
    و الله شما را از شكم مادرانتان در حالى كه چيزى نمى‏دانستيد بيرون آورد و براى شما گوش ها و چشم ها و دل ها قرار داد؛ باشد كه سپاسگزارى كنيد (78) و الله براى شما خانه‏هايتان را مايهء آرامش قرار داد و از پوست دامها براى شما خانه‏هايى نهاد كه آن[ها] را در روز جابجا شدنتان و هنگام ماندنتان سبك مى‏يابيد و از پشمها و كُرك ها و موهاى آنها وسايل زندگى كه تا چندى مورد استفاده است [قرار داد] (80) و الله از آنچه آفريده به سود شما سايه‏هايى فراهم آورده و از كوه ها براى شما پناهگاه‏هايى قرار داده و براى شما تن‏پوشهايى مقرر كرده كه شما را از گرما [و سرما] حفظ مى‏كند و تن‏پوشها [= زره‏ها]يى كه شما را در جنگتان حمايت مى‏نمايد. اين گونه وى نعمتش را بر شما تمام مى‏گرداند. باشد كه شما [به فرمانش] گردن نهيد (81 ـ النحل)
    *****
    اعراب (باديه‏نشين) در كفر و نفاق [از شهرنشينان] سخت‏تر و به اينكه حدود ]شريعتي[ را كه الله بر فرستاده‏اش نازل كرده؛ ندانند؛ سزاوارترند و الله داناى درست کار است (97ـ التوبه)
    و برخى از آن اعراب كسانى هستند كه آنچه را [در راه الله] هزينه مى‏كنند؛ خسارتى [براى خود] مى‏دانند و براى شما پيشامدهاى بد انتظار مى‏برند. پيشامد بد ]مصيبت[ بر آنان باد و الله شنواى داناست(98) و برخى [ديگر] از آن اعراب كسانى‏اند كه به الله و روز بازپسين ايمان دارند و آنچه را انفاق مى‏كنند مايهء تقرب نزد الله و وسيلهء دعاهاى نيک پيامبر مى‏دانند؛ هر آئينه اين [انفاق] مايهء تقرب آنان است. به زودى الله ايشان را در جوار رحمت‏ خويش در مي آورد كه الله آمرزندهء مهربان است(99 ـ التوبه)
    و برخى از آن اعراب كه پيرامون شما ]هم[ هستند منافقند و از ساكنان]شهر[ مدينه [نيز عده‏اى] بر نفاق خو گرفته‏اند؛ تو آنان را نمى‏شناسى؛ ما آنان را مى‏شناسيم به زودى آنان را دو بار عذاب مى‏كنيم؛ سپس به عذابى بزرگ بازگردانيده مى‏شوند (101) گروه اخير کسانى هستند كه به گناهان خود اعتراف كرده و كار شايسته را با [كارى] ديگر كه بد است درآميخته‏اند؛ اميد است ‏الله توبه آنان را بپذيرد كه الله آمرزندهء مهربان است (102) از اموال آنان زکات بگير تا به وسيلهء آن پاك و منزهء ‏شان سازى و برايشان دعاي خير كن؛ زيرا دعاى تو براى آنان سبب آرامش است و الله شنواى داناست (103ـ التوبه)
    ****
    هَاأَنتُمْ هَؤُلَاء تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنكُم مَّن يَبْخَلُ وَمَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِيُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاء وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ ﴿38 ـ محمد﴾
    شما [اعراب] همان [قومى] هستيد كه براى انفاق در راه الله فرا خوانده شده‏ايد پس برخى از شما بخل مى‏ورزند و هر كس بخل ورزد تنها به زيان خود بخل ورزيده و [گرنه] الله بى‏نياز است و شما نيازمنديد و اگر [از انفاق] روى برتابيد [الله] جاى شما را به قومي غير از شما خواهد داد كه مانند شما نخواهند بود(38 ـ محمد)
    *****
    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
    يس ﴿1﴾ وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ ﴿2﴾ اِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿3﴾ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ﴿4﴾ تَنزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ ﴿5﴾ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ ﴿6﴾ لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿7﴾ إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِيَ إِلَى الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ ﴿8﴾ وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ ﴿9﴾ وَسَوَاءُ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ ﴿10﴾
    يس[/ياسين] (1) سوگند به قرآن حكمت‏آموز (2) كه قطعاً تو از [جمله] پيامبرانى (3) بر راهى راست (4) [و كتابت] از جانب آن عزيز مهربان ]الله[ نازل شده است (5) تا قومى را كه پدرانشان بيم ‏داده نشدند و در غفلت ماندند؛ بيم دهى ـ پيش از اين در اعراب بني اسماعيل هيچ پيغمبري مبعوث نشده بود ـ (6) گرچه گفتهء [الله] در بارهء بيشترشان محقق گرديده است در نتيجه اکثراً ايمان نخواهند آورد(7) ]گويي[ ما در گردن هاى آنان تا چانه‏هايشان غُل هايى نهاده‏ ايم به طورى كه سرهايشان را بالا نگاه داشته و ديده فرو هشته‏اند (8) و [ما] فراروى آنها سدى و پشت ‏سرشان سدى نهاده و پرده‏اى بر [چشمان] آنان فرو گسترده‏ايم در نتيجه نمى‏توانند ببينند (9) و آنان را چه بترساني [و] چه نترساني به حالشان تفاوت نمى‏كند ايمان نمي آورند(10)
    ****
    در مورد هر کدام از اين آيات قرآني؛ فراوان ميتوان و بايد تعمق و تفکر و تعقل نمود؛ امري که تا حدودي در کتاب «معناي قرآن» بنده صورت گرفته است 3؛ ولي اينجا بنا نيست من؛ جز قرار دادن معاني دقيق آيات به زبان فارسي دري و عندالزوم همراه با اصل عربي آنها؛ در معرض ديد و دريافت شما عزيزان کاري بکنم. در بخش آتي بحث؛ شما با آيات متعدد قرآن مجيد در مورد چگونگي مراحل تکامل معيشتي و اجتماعي و مدني و فرهنگي و روحي ـ رواني مخاطبان قرآن تا آخرين آيه که گويا همانا شماره سوم سوره مائده است با "اليوم اکملت لکم دينکم" ؛ مقابل خواهيد شد و سپس اگر خدا خواست؛ به دو پرسش کليدي فوق باهم پاسخ خواهيم يافت. تا آنگاه در پناه رب العالمين باشيد!
    ++++++++++++
    1 ـ http://www.khawaran.com/مـــذهبـــي/آيا-پيامبــر-اســلام-کــاتب-حديث-و-حــافظ-حديث-داشت؟.html
    2 ـ https://www.youtube.com/watch?feature=player_detailpage&v=a4vl7gHskmc
    3 ـ http://www.ariaye.com/ketab/eftekhar/eftekhar4.pdf
    مُشاطرة هذه المقالة على: reddit

    avatar

    پست الإثنين 19 يناير 2015 - 3:55  admin

    .

      مواضيع مماثلة

      -

      اكنون الخميس 2 مايو 2024 - 12:11 ميباشد