پندار نو

هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
پندار نو

سایت مستقل و غیر وابسته به احزاب و گروه های سیاسی


    جهاد 2 : در آسياي ميانه

    avatar
    admin
    Admin

    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20
    20080408

    جهاد 2 : در آسياي ميانه Empty جهاد 2 : در آسياي ميانه

    پست  admin

    جهاد 2 : در آسیای میانه

    جهاد افغانستان در سال 1979 ، زمانی با پشتیبانی مالی و حمایت های همه جانبه ی آمریکائی ها آغاز شد که اسلام سیاسی در جریان تغییر اساسی قرار گرفته بود .
    از 1945 تا 1979 ، طیف راست اسلامی سفت و سخت به غربی ها و جریان ضد کمونیست در اردوی جنگ سرد وابسته بود . در خلال این دوران ، برای بسیاری از تحلیل گران قابل فهم بود که اسلامی سیاسی به عنوان ابزاری آمریکائی ، یا نه ، دست کم جریانی مطیع که طرفدار هدف های سیاسی و اقتصادی ایالات متحده در منطقه است ، مورد استفاده قرار گرفته است . در کوهستان های افغانستان ، ملاهای درنده خو نفرت و کین توزی خود علیه کمونیسم را در عمل ابراز می کردند ، در صحراهای عربستان سعودی ، نهاد وهابی علیه چپ ها و نیروهای ناسیونالیست در شمال آفریقا، خاورمیانه و پاکستان توفیده بود؛ و در محیط های دانشگاهی ، از کابل و اسلام آباد بگیرید ، تا بغداد و قاهره ، اخوان المسلمین با سکولاریست ها در جدال بود و مدام علیه مارکسیسم موعظه می کرد. با این حال ، با شروع 1979 ، اوضاع تغییر کرد . انقلاب آیت الله خمینی در ایران ، آغاز جدالی با علایق ایالات متحده بود . علاوه بر آن ، طیف راست اسلامی اقدامات تروریستی مهلکی را آغازکرد که به علایق ایالات متحده و رهبران طرفدار غرب هجوم برد ، که از مسجد اعظم مکه ، تا قتل انورسادات و ترورهای نابود کننده ی حزب الله در لبنان ، خود را نشان داد. ایالات متحده کندتر از آن بود که از توسعه ی این حوادث درس بگیرد. علیرغم درخواست های مکرر رهبران عرب ؛ مثل حسنی مبارک ، ایالات متحده زیر بار نرفت که پس از 1979 در حمایت از منابع تروریسم اسلامی، تامل کند . ازاین گذشته ، از درک و فهم درسی بزرگ تر در ماند . مضمون درس آن بود که طیف راست اسلامی فقط ضد کمونیست نبود ، بلکه اساسا با غرب و الگوهای دیرین آن در خاور میانه که
    سکولار ها و ناسیونال دموکرات ها بودند ، عناد می ورزید.
    علیرغم دلایلی که روز به روز بیشتر می شدند و نشان می دادند که طیف راست اسلامی وحدت شیطانی خطرناکی پیدا کرده است ، دولت رونالد ریگان به جهادی های خود پیوسته بود . درقلب جنگ جهانی دولت بوش علیه تروریسم ، القاعده و فرقه های آن ، دشوار است که اکنون دریابیم دورنما و منظور وحدت ایالات متحده و اسلامیست ها در حاکمیت رونالد ریگان چه بوده است . اما ، درست مثل سال 1953 که سعید رمضان برای ملاقات پرزیدنت به کاخ سفید راهنمائی شد ، مقام های تند رو – اغلب نیوکنسراتیو – شورای امنیت ملی و حرفه ای های اطلاعاتی رونالد ریگان ، در سال 1981 با حس انتقام جوئی عجیب و غریبی به ترغیب جهادی های افغانستان پرداختند . درواقع، همان محافظه کاران جدیدی که امروزه « جنگ تمدن ها » را بهانه ی جنگ علیه ترور کرده اند ، آن زمان شدیدا بر وحدت با جهادیست های افغانی پا می فشردند ، و هم زمان نیز ، مکررا در کار بودند تا زاویه ای برای نزدیک شدن به آیت الله های تهران و معامله با آنان باز کنند .
    در دهه ی هشتاد ، وحدت ایالات متحده و اسلامیست ها ، با تعمق کامل پیش می رفت . از سال 1979 تا 1982 ، دولت های جیمی کارتر و رونالد ریگان ، متوجه خطری شده بودند که از جانب طیف راست اسلامی در پیش بود، اما تصمیم گرفته بودند اعتنائی به آن نکنند .
    در پی انقلاب ایران ، مقام های دولت کارتر نشست دولتی گسترده ای برپا کردند به تحلیل اسلام سیاسی . در این نشست بزرگ دولتی ، کارشناسان وزارت امور خارجه ، تحلیل گران اطلاعاتی و سفیران خاورمیانه شرکت داشتند .
    « هارولد ساندرز» که معاون وزارت امور خارجه در امور خاور نزدیک بود ، و محور اصلی مسئولیتش کشورهای محافظه کار و پادشاهی عرب بود ، می گوید ، « کوشش تحلیلی بسیار وسیعی انجام شد . تمرکز اصلی ما بر آن بود تا بفهمیم آیا واقعه ی ایران می تواند در اردن ، مصر و عربستان سعودی نیز اتفاق بیفتد ، یا نه ، این اتفاق فقط در رابطه با ایران خصلت منطقه ای داشته است .» به گفته ی ساندرز و سایر مقام های دولتی و افسران اطلاعاتی ایالات متحده ، نتیجه ی تحلیل ها آن بود که اسلام سیاسی جنبه ی تهدید کننده ندارد . ساندرز می گوید : « با این حال ، پذیرفتیم که بوی نامطبوعی از اسلام سیاسی بر می خیزد . سئوال اساسی این بود که آیا دولت های حاضر قادر به مقابله با آن خواهند بود ؟ من بیشتر بر عربستان سعودی تاکید می ورزیدم ، اما هیچ کس دیگری را پیدا نکردم که سقوط عربستان سعودی را پیش بینی کند . در آن زمان ، فکر می کردیم در مصر انورسادات می تواند خطر را رفع کند .» (1)
    به یقین هیچ کوششی صورت نمی پذیرفت تا عربستان سعودی را از تعقیب سیاست همکاری با اسلامیسم طیف راست باز دارد . و کسی سعی نکرد انور سادات را از همکاری نزدیک با اخوان المسلمین منصرف کند . هیچ کوششی صورت نپذیرفت تا اسرائیل واردن را قانع کند که دست از حمایت از اخوان المسلمین برای تشدید کارزار تروریستی علیه سوریه و سازمان آزادیبخش فلسطین، بردارد . و البته در پاکستان ، ایالات متحده دست در دست ژنرال ضیاء الحق که رژیم وابسته به اخوان المسلمین او و سرویس اطلاعاتی این کشور ( ISI ) در حال سازماندهی جهادی های افغانی بودند، گذاشت .
    در نهایت ، تصور غالب این بود که جنبش اسلامی نیروئی است که می تواند به موجودیت خود در کنار دولت های حاضر ادامه دهد . هیچ کوششی نکردند تا دریابند که این دولت ها بر جوامعی که تحت سلطه ی آنان قرار گرفته اند اثر می گذارند ، و چگونه اسلامیست ها خود را در طول مرزها سازماندهی کرده اند . معماران سیاست بر این باور پا فشردند که اسلامیسم چنان گوناگون و متغیراست که ارزیابی جهانی از آن منطقی نیست ، و اصرار ورزیدند که کشور به کشور می توان با پایگاه های آن عمل کرد . ساندرز می گوید ، « ما به این نتیجه ره بردیم که نمی توانیم سیاست واحدی را در مقابل اسلام اتخاذ کنیم .» (2)
    با وقوع انقلاب ایران ، رهنمودهائی از جانب واشینگتن به ایستگاه های ماورای بحار سی آی ا داده شد تا تاثیر انقلاب ایران بر منطقه را مورد ارزیابی و بررسی قرار دهند . تحلیل گران اطلاعاتی درسی آی ا و وزارت امور خارجه ، وضع کشورهائی را که ممکن بود تحت تاثیر انقلابی از نوع انقلاب خمینی قرار گیرند ، مورد بررسی قرار دادند و به این نتیجه رسیدند که تاثیرهای داخلی در حداقل قرار دارند . تا زمانی که رژیم های طرفدار ایالات متحده وجود داشتند و تهدید نمی شدند ، تقریبا هیچ یک از مقام های ایالات متحده در مورد رشد قدرت اسلام سیاسی هشدار ندادند و به این امکان نیندیشیدند که این قدرت ، ممکن است رفته رفته اسلامیست های تند رو را علیه ایالات متحده بسیج کند . یکی از روسای سابق ایستگاه سی آی ا در مراکش می گوید ، « در نخستین وهله ، چنین به نظر می رسید که انقلاب ایران در مراکش ، اردن و عربستان سعودی که پادشاهی ها در آن جائی نداشتند ، تسری خواهد یافت . اما من به مراکش رفتم و اثری ازگسترش این تاثیر در آن کشور نیافتم . البته جنبش اسلامی بسیار کوچکی در مراکش وجود داشت » این مقام اطلاعاتی می گوید در گزارش سالانه سی آی ا در مورد مراکش ، فقط هشت صفحه در مورد اسلام وسیاست وجود داشت. و تاکید می ورزد که ، « من به افسر بالا دستم گفتم : وقوع چنین واقعه ای در مراکش بعید به نظر نمی رسد . و هنگامی که با یکی از اسلامیست ها حرف می زدند، از آنان خواستم بگویند : من سراز این و آن در نمی آورم ، بعد به حرف هایش گوش کنند.» (3) نتیجه ای که در مراکش ، و بقیه ی کشورهای اسلامی به دست آمد، این بود که جای نگرانی وجود ندارد . در سی آی ا ، « مارتا کسلر » از معدود تحلیل گرانی بود که مدام به اسلام سیاسی و اخوان المسلمین توجه داشت . کسلر می گوید بسیاری از افسران عملیاتی سی آی ا از این نکته غافل بودند، چرا که اغلب جریان های نظامی کار اسلامی را خود ما سازماندهی کرده بودیم و در حوزه ی رادار ما قرارداشتند . « ما ، در نظام اطلاعاتی پس از جنگ جهانی دوم ، افسران و مقام های خود را اغلب در پایتخت ها متمرکز کرده بودیم ، حال آن که جنبش اسلامیست در شهرها متمرکز نبود و در اطراف و اکناف کشور و شهرهای کوچک فعالیت می کرد . » به نظر او ، این جریان ها عموما خصلت ضد آمریکائی داشتند . مارتا کسلر در تحلیل های سیاسی آن روز خود ، مدام هشدار داده است که دولت هائی مثل مصر ، سودان و پاکستان ، شروع کرده اند به بازی مشترک با اسلامیست ها و این توپ بازی ، باعث تعمیق نتایج ناشی از آن شد . مارتا کسلر می گوید: « من گفتم دولت های منطقه شروع کرده اند به همکاری با اسلامیست ها ، این همکاری ، شخصیت دولت ها را تغییر خواهد داد . من بر این عقیده بودم که این همکاری ، به شدت تبدیل به جریانی ضد غرب خواهد شد.» (4) لازم به یاد آوری نیست که تحلیل مارتا کسلر ، معماران سیاسی

    را از حمایت از جهادی های افغانستان باز نداشت .
    نظر مشابهی ، در میان کارشناسان حرفه ای ضد ترور دولت ایالات متحده وجود داشت. «رابرت بائر» مامور عملیاتی سابق سی آی ا می گوید : « من با عطف به بعضی مدارک و اسناد محاکمه ی قاتلان انورسادات ، شروع کردم به طرح این پرسش که : اینان کیستند ؟ چه طرح و منظوری دارند ؟ رابطه ی قضیه چیست ؟ و شروع کردم به جمع آوری مدارکی در مورد اخوان المسلمین . » همو می گوید : « در حوزه ی آگاهی ما نمی گنجید که دنبال این آدم ها بگردیم .» (5)
    انور سادات که پس از 1970 و رسیدن به ریاست جمهوری ، از اخوان المسلمین و شبکه بانکی اسلامی آنان در جهت تحکیم قدرت خود سود برده بود ، حداقل آگاهی را هم نسبت به خطر طیف راست اسلامی نداشت . در روزهای اشغال افغانستان توسط اتحاد شوروی ، انور سادات با اشتیاق و شیفتگی برای فرستادن جهادی ها به پیشاور و میدان جنگ ، به ایالات متحده ، عربستان سعودی و پاکستان پیوست .
    بنابراین ، جهاد در افغانستان به جنگی تمام عیار تبدیل شد . و تیم رونالدریگان که فقط به جنگ سرد می اندیشید ، در سال 1980 وارد معامله با آیت الله های ایران شد ، از سال 1980 تا 1987، چشم بر مسلح کردن ایران به وسیله ی اسرائیل بست ، در مورد نیروهای چپ ایران به خمینی اطلاعات محرمانه داد ، و سرانجام ، در معامله ی معروف به ایران – کنترا ، به امید واهی ی یافتن « نیروهای معتدل » ، به ایران اسلحه فروخت.


    اين مطلب آخرين بار توسط گرداننده در الثلاثاء 8 أبريل 2008 - 6:00 ، و در مجموع 2 بار ويرايش شده است.
    مُشاطرة هذه المقالة على: reddit

    avatar

    پست الثلاثاء 8 أبريل 2008 - 5:50  admin

    افغانی های عرب


    جنگ خونین افغانستان در گرفت . نیروی اصلی این جنگ ، مجاهدین تند خو و سرسخت ائتلافی بودند که از جانب پاکستان حمایت می شدند و اغلب چریک هائی بودند که به یکی از چهار سازمان بنیاد گرای افغانی وصل بودند . یکی از مقام های سابق سی آی ا که عملیات محرمانه را اداره می کرد ، می گوید : « 300 هزار جنگجو در افغانستان گرد آمده بودند که جملگی ، بجز پانزده هزار شان که معتدل نامیده شدند ، اسلامیست بودند. »(6) اکثریت وسیع این جهادی ها ، افغانی بودند ، اما بسیاری شان نیز برای نبرد از سایر نقاط جهان ، بخصوص از مصر ، اردن ، عربستان سعودی و خلیج فارس به افغانستان سرازیر شده بودند . این تجمع بزرگ ، ماده خامی بود برای اسامه بن لادن و سازمان نوظهور القاعده تا از دل جهاد در آیند و رو به رشد بگذارند . آنچه عرب افغانی خوانده می شد ، خود اسامه بن لادن ، ایمان ال ظواهری مرد دوم القاعده ، و ده ها هزار جهادی از کشورهای عربی ، اندونزی ، فیلیپین ، چچین و مسلمانان دورترین نقاط جهان را شامل می شد .

    اینان چریک هائی بودند که پس از پایان جنگ ، به کشورهای خود الجزیره ، لبنان ، عربستان سعودی و آسیای میانه بازگشتند تا جهاد را ادامه دهند . البته از ایشان بسیاری مهارت های تروریسم، قتل ، سابوتاژ و بمب گذاری های انتحاری را به وسیله ایالات متحده و هم پیمانانش آموختند .

    در ژانویه 1980 ، زبیگنیو برژینسکی به مصر رفت تا حمایت اعراب از جهاد را کسب کند . هفته ها اقامت برژینسکی در مصر ، منجر به این شد که انور سادات با شرکت تمام عیار مصر در نبرد جهادی ها موافقت کند و بپذیرد تا انبوهی از سلاح را از مصر به سمت شورشیان سرازیر کند ، برای جهادی ها سربازگیری کند ، به آنان آموزش نظامی بدهد و فعالان اخوان المسلمین را برای شرکت در جنگ مسلح کند . بنا به گزارش « جان کولی » ، « انور سادات و دولت او ، مدت ها برای ارتش مخفی مجاهدین متعصبی که برای جنگ علیه اتحاد شوروی در جنوب آسیا و آسیای میانه ساخته شده بود ، گروهبان و سررشته دار استخدام می کردند. »(7) هوا پیمای حمل و نقل ایالات متحده از قانا و اسوان مصر ، به پایگاه های جهادی ها در پاکستان تدارکات لازم را می رساندند و به گفته ی جان کولی « ارتش مصر همه تسلیحات و امکاناتی را که از ارتش شوروی در مصر باقی مانده بود ، برای جهادی ها ارسال کرد . یکی از کارخانه های قدیمی که در « هلوان » مصر وجود داشت ، تبدیل شد به کارخانه ی ساخت سلاح هائی از همان گونه برای جهادی ها . »(

    مصر – و سایر کشورهای عربی – پیش تر از تامین سلاح برای جهادی ها هم رفتند . بسیاری از کشورهای جهان اسلام ، به این نتیجه رسیدند که برای احتیاط ، نیروهای مسلح اسلامیست را به جنگ افغانستان گسیل دارند . شاید فکرشان این بود که می شود با یک تیر دو هدف را نشانه گرفت : هم ایالات متحده را راضی می کردند که در کار یارگیری بود ، هم از شر آنهائی که باعث درد سر شده بودند خلاص می شدند . شاید انور سادات هم ، مثل سایر رهبران جهان اسلام ، احساس می کرد که بیشتر نیروهای مسلح اسلام در آن جنگ جهادی کشته خواهند شد . یکی از مقام های سی آی ا که سال ها در جریان جهاد مسئول ایستگاه این سازمان در پاکستان بود ، می گوید : « دولت های اسلامی زندان هاشان را خالی کردند و زندانیانی را که شرور می دانستند ، به جبهه ی جهادی ها فرستادند.» (9) جان کولی در اواخر 1980 می نویسد نه تنها اسلحه و مهمات و تدارکات را بسته بندی می کردند و با افغانستان می فرستادند ، بلکه مستشاران نظامی نیروهای مخصوص را به مصر برده بودند تا متعصبان اسلامی را برای اعزام به جبهه ی جهاد آموزش نظامی بدهند « مربیان ارتش ایالات متحده را به مصر فرستاده بودند تا مهارت های مربیان مصری را برای آموزش مجاهدین افغانستان بالاتر ببرند . »(10) ( محمد رضا پهلوی دومین و آخرین شاه سلسله پهلوی نیز که به خواست و اراده مردم ایران در سال 1332 شمسی برابر با 1953 میلادی از ایران فرار کرده بود و روز 28 مرداد همان سال با فقط دو و نیم میلیون دلار سرمایه گذاری MI6 و CIA و بسیج مزدوران ارتش به فرماندهی ژنرال زاهدی و نماینده اخوان المسلمین در ایران آیت الله ابوالقاسم کاشانی و معاونت فعال آخوند جوانی به نام روح الله موسوسی خمینی و نواب صفوی و سایر روحانیون و اراذل و اوباشی مثل شعبان جعفری – معروف به شعبان بی مخ – ، و برادران معروف هفت کچلان و طیب سردسته میدانی ها و پخش پول میان آنان به دلالی کسانی مثل برادران رشیدیان و ... به تاج و تخت بازگردانده شد ، در سال های بعد ، همین رابطه را با ارتش آمریکا برقرار کرد که نتیجه به حضور بیش از 45 هزار مستشار نظامی آمریکائی در ایران انجامید . شاهدان عینی ، از جمله مترجم این کتاب ، به چشم دیده اند که قدر و ارزش گروهبان های تعلیم دهنده ی آمریکائی در ارتش معروف به شاهنشاهی چنان بالا بود که حتی افسران ایران با درجه های بالا نیز ناچار بودند به آن گروهبان ها احترام نظامی بگذارند و از آنان اطاعت کنند و اغلب مورد تحقیر ، بی اعتنائی و توهین از طرف آن گروهبان ها قرار گیرند – م )

    بریتانیائی ها که افغانستان برای شان زمین بازی قرن نوزدهم بود و روابط استعماری دیرینه ای با پاکستان داشتند ، در مراودات و معاملات ویژه با قبایل و رهبران مذهبی منطقه ی پاکستان و افغانستان ، از تجربه ای طولانی و بی وقفه و گسترده برخوردار بودند . « گاس آوراکوتوس » از افسران سی آی ا که سال ها از نزدیک با جهادی ها رابطه داشت ، گزارش می دهد « افرادی که بیست سال به عنوان روز نامه نگار و نویسنده و کشتکار تنباکو در آن منطقه زندگی می کردند ، پس از اشغال افغانستان از طرف شوروی ، به عنوان شبکه های جدی فعال شدند.» گاس آوراکوتوس می افزاید :



    کارهائی که از انگلیسی ها ساخته بود ، از ما نبود ، برای آن که با ترورها ، قتل ها و بمب گذاری نفس بر و بی امان پیش می رفت . ما از عهده ی این کار بر نمی آمدیم برای آن که خفه کننده بی درنگ دست به قتل می زد – و خداوند بمب گذاری با اتومبیل را ممنوع کرده بود! من حتی نمی توانستم چنین روشی را پیشنهاد کنم . من نمی توانستم به بریتانیائی ها بگویم که « رهبر تند رو شیعه شیخ فضل الله هفته پیش واقعا در بیروت عمل موثری انجام داد . یعنی بمبی را در اتومبیل کار گذاشتند که سیصد نفر را کشت » من مواد لازم را هم با کمال میل در اختیار MI6 گذاشتم . عملی که آنان با آن مواد انجام دادند ، کار روزمره شان بود . (11)


    اين مطلب آخرين بار توسط گرداننده در الثلاثاء 8 أبريل 2008 - 6:10 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
    avatar

    پست الثلاثاء 8 أبريل 2008 - 5:58  admin

    اغلب این آموزش ها در آدم کشی ، بمب گذاری با اتومبیل و آموزش هائی نظیر آن ، به مرور سراز اردوی داوطلبان عرب در آورد و رفته رفته به سربازان پیاده ی القاعده رسید . حتی بعضی از مجاهدین را چنان آموزش داده بودند تا با فنون سطح پائینی کار کنند وبه سبک های افغانی اتومبیل های حامل بمب انتحاری را سازمان بدهند . « استیو کول » می نویسد « زیر نظر مدیریت و رهنمود سازمان اطلاعاتی پاکستان ( ISI ) ، و مجاهدین حتی مواد منفجره ضربه پذیر و آموزش هائی در رابطه با آن را دریافت کردند تا بتوانند آن ها را به آسانی سوار اتومبیل ها کنند و حتی به شتر ببندند تا سربازان و فرماندهان روسی را بکشند.» همو می گوید « علیرغم بیم و تردید بعضی افسران ارشد سی آی ا ، کیسی مدیر سی آی ا با انتقال ابزار این تکنیک ها به جهادی ها و مجاهدین موافقت کرد.(12) فقط سربازان روسی نبودند که در این انفجارها به هوا می رفتند . دست کم در یک مرحله مجاهدین سلسله نا آرامی های انفجاری و خشونت باری را در سال های 1960 و 1970 در کابل به وجود آوردند که نمونه اش انفجار کیف بزرگ حامل بمب در سالن غذاخوری دانشگاه کابل بود»(13) بیل کیسی مدیر سی آی ا گفت « کارخشنی است ، می دانم . اما اگر ما بترسیم به تروریست ها ضربه بزنیم مبادا که قیل و قال راه بیندازند که قتل است ، هرگز نمی توانیم جلو این کار را بگیریم.»(14) چیزی نگذشت که سی آی ا و آی اس آی ( سازمان اطلاعاتی پاکستان ) وسایل وابزارهای ضروری انفجاری مجاهدین را تامین کردند که از آن جمله بودند بمب هائی به شکل خودکار و خودنویس ، ساعت های انفجاری ، فندک های انفجاری و نوارهای ضبط صوت انفجاری.(15) « آوراکوتوس » پرسید « ضرورتی هم دارد که دوچرخه های انفجاری سفارش بدهیم که آن ها را در پارک ها و جلو اداره ها و ستادها ببندند ؟ » پاسخ این بود که « بله . این وسایل باعث گسترش ترس و وحشت می شوند.» (16) در میان نقاطی که هدف بمب های مجاهدین قرار می گرفتند ، هدف های ملایم تری مثل سینماهای کابل و جشن ها ونمایش های فرهنگی نیز وجود داشتند.

    اگر چه مجاهدین افغانی بانظریه ی بمب های انتحاری موافق نبودند ، اما داوطلبان عرب این

    شیوه را قبول داشتند:



    فقط داوطلبان عرب – از عربستان سعودی و اردن و الجزیره و سایر کشورهای اسلامی که در فرهنگی از نوع دیگر بزرگ شده بودند ، به زبان خودشان حرف می زدند و در حالی که به دور از سرزمین و خانواده ی خویش می جنگیدند و تفسیر خاص خود را از اسلام داشتند – ، پس از مدتی از حملات انتحاری دفاع می کردند . عده ی بسیار زیادی از جهادی های افغانی که به خانواده و قبیله و عشیره و شبکه های اجتماعی منطقه ای خود گره خورده بودند ، زیر بار تاکتیک عملیات انتحاری نرفتند. (17)



    از آغاز 1980 ، مجاهدین افغانی در خود ایالات متحده نیز ، زیر نظر مستقیم برژینسکی ، در پایگاه های مختلف ساحل غربی به وسیله ی کلاه سبزها و تفنگداران دریائی آموزش دیدند. «جنگجویان جنگ مقدس افغانی که عده شان از شصت بر می گذشت ، مرگبارترین آموزش های سری را در ایالات متحده گذراندند که از آن جمله می توان آموزش مربوط به استفاده از فیوزهای مصنوعی ، بمب ها و مواد منفجره ی ساعتی ، سلاح های اتوماتیکی که مجهز به مهمات زرهی نفوذی بودند ، و طرزاستفاده از وسایل کنترل از راه دور برای منفجر کردن مین ها و بمب ها را نام برد . روش های خرابکاری استراتژیک ، انهدام و ایجاد حریق نیز در فهرست این آموزش های سری نظامی قرار داشتند . بعدها ، داوطلبان جهادی از همین آموزش ها در کشورهای خود (علیه نیروهای دموکرات و مترقی – م ) و علیه اسرائیل استفاده کردند.» جنگ افغانستان مراحل مختلفی را گذراند. این جنگ به آرامی شروع شده و در پنج سال اول ، هدف ایالات متحده ، نه پیروزی در جنگ بود ، نه شکست دادن اتحاد شوروی و مجبور کردن نیروهایش به عقب نشینی ، بلکه فقط می خواست خون اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را بریزد ، آن را به آشفتگی بکشاند و در نقطه نظرهای تبلیغی پیروز شود . اگر چه در سال 1984 ، با تحریکات « چارلی ویلسون » از حزب جمهوری خواه ، حمایت های مشتاقانه ی « کیسی » مدیر سی آی ا و سرمایه گذاری های کلان سی آی ا در جنگ ، به موازات گشاده دستی های عربستان سعودی ، کارزار شدت گرفت . سرمایه گذاری برای جهادی ها در سال 1984 به 250 میلیون دلار رسیده بود « یعنی در همان حدی که در سال های پیش از آن انجام شده بود »(19) ، اما پس از آن بود که این سرمایه گذاری سربه آسمان زد: در سال 1986 به 470 میلیون دلار، و در سال 1987 به 630 میلیون دلار رسید . ایالات متحده ، هم چون این به سختی کوشید تا کشورهای دیگر ، از جمله چین را وارد دعوا کند. بنا به گزارش « چارلزفریمن » که سفیر ایالات متحده در چین بود ، « از سال 1981 تا 1984 چین به ارزش 600 میلیون دلار اسلحه به افغانستان فرستاد.» (20) ویلیام کیسی مدیر سی آی ا نه تنها سرمایه گذاری برای جنگ افغانستان را توسعه داد ، بلکه هدف های جاه طلبانه اش را نیز گسترش داد . حالا دیگر سی آی ا به پیروزی می اندیشید و سلاح های تخریبی و دلفریب بیشتری را برای مجاهدین تامین می کرد ، که از آن جمله می توان از موشک های زمین به هوای استینگر نامبرد که توانستند ضربه هائی کاری به طرف درگیر بزنند و ابعاد تخاصم را تعمیق کنند. (21)


    اين مطلب آخرين بار توسط گرداننده در الثلاثاء 8 أبريل 2008 - 6:11 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
    avatar

    پست الثلاثاء 8 أبريل 2008 - 5:58  admin

    وقتی جهاد در هدف و موضوع و منظور توسعه یافت ، سیل مسلمانان متعصب عرب ، از کشورهای مختلف اسلامی ، به افغانستان سرازیر شد . کشورهای مختلف عربی ، از جمله مصر و عربستان سعودی ، هم چون این اسلامی های راست وابسته به سازمان های بین المللی طیف راست اسلامی – مثل اخوان المسلمین ، اتحادیه جهانی مسلمانان، جماعت تبلیغی به مثابه سازمان مسیونرهای اسلامی که مرکز شان در پاکستان بود ، کارزارهائی را برای سربازگیری از جهادی ها آغاز کردند . بدین گونه بود که رویاهای اسامه بن لادن برای وحدت گروه های بنیادگرای اسلامی ، بسیج آنان در سراسر جهان برای یافتن جنگجویان مسلمان ، انتقال آنان به پاکستان و قاچاق کردن شان به افغانستان برای پیوستن به جهاد ، تحقق یافت . «کولی » نوشته است : « به بسیاری از آن خشک اندیشان مسلمان گفته شده بود که برای مطالعات و تحصیلات مذهبی به پاکستان می روند» «کولی » می نویسد :
    عموما در طول شش هفته آموزش مذهبی برای طلابی که از نقاط مختلف جهان به پاکستان آمده بودند ، پیشنهادی در مورد آموزش فوری نظامی به آنان داده نمی شد . حتی سخنی هم از جهاد علیه روسیه یا کمونیست ها به عنوان دشمنان خدا به میان نمی آمد . این مسائل ، پس از آن دوره ی شش هفته ای مطرح می شد . در این مرحله ، افسران سرویس اطلاعاتی پاکستان ( ISI) که معمولا مفتی بودند ، ظاهر می شدند و از موقعیت و فرصت برخورداری طلاب از آموزش های نظامی سخن می گفتند . بدین گونه بود که امکانات آموزش های نظامی برای هزاران طلبه ای که از الجزیره ، مصر، سودان ، عربستان سعودی و سایر کشورهای اسلامی به پاکستان رفته بودند ، فراهم می شد . (22)



    به قول احمد رشید روزنامه نگار پاکستانی و نویسنده کتاب « طالبان » ، بین سال های 1982 و 1992 ، سی و پنج هزار اسلامیست تند رو از چهل و سه کشور ، در جریان جنگ و عواقب جنگ، دوش به دوش مجاهدین ماشه را می چکاندند و ده ها هزار جهادی دیگر در پایگاه هائی که ژنرال ضیاء الحق در مرز پاکستان و افغانستان برپاکرده بود، آموزش نظامی می دیدند « احتمالا صدهزار مسلمان تندرو با پاکستان و افغانستان رابطه ی مستقیم داشتند و زیر نفوذ جهادی ها بودند. »(23)

    بعضی از آن هائی که برای مجاهدین استخدام می شدند ، در ایالات متحده و جوامع عربی و اسلامی مستقر شده بودند . در « ال کیفاه » مرکز مهاجران افغانی در بروکلین ، بسیاری از عرب ها برای پیوستن به جهاد ثبت نام کردند . « نمی شد چمدان های پر از پول نقد و چک ها و حواله های بانکی را که بدون نام از طرف اتحادیه جهانی اسلام ، جماعت تبلیغی و سایر هیئت های اسلامی و سازمان های خیریه را که مقرشان در پاکستان بود ، شمرد.» (24) یکی از افراد کلیدی که در اواسط دهه هشتاد فعال جدی اقدامات ایالات متحده برای استخدام جنگجوی اسلامی برای جهادی ها بود ، عبدالله اعظم یکی از اسلامیست های تندرو فلسطینی بود که استاد اسامه بن لادن بود . عبدالله اعظم ، بعدها در بنیانگذازی القاعده نقش همکار درجه اول بن لادن را داشت و پیشقدم تاسیس سازمان القاعده به عنوان اداره خدماتی بود که در سال 1984 به وسیله اسامه بن لادن و عبدالله اعظم در پیشاورپاکستان سازمان یافت . تشکیلات مجازی و ظاهرا بی ریائی که اداره خدمات خوانده می شد ، نقش اصلی انتقال عرب ها و جهادی های خارجی به جبهه ی جنگ را به عهده داشت .

    عبدالله اعظم که در سال 1941 در « جنین » فلسطین به دنیا آمده بود ، به عنوان یک جوان فلسطینی که جنبش ضد جمال عبدالناصر را درجهان عرب رهبری می کرد ، به این سازمان پیوست.(25) اگر چه عبدالله اعظم در آغاز به جنبش آزادیبخش فلسطین تعلق داشت ، در جریان زورآزمائی نهائی ملک حسین در سپتامبر سیاه 1970 که اخوان المسلمین به شاه پشت کرد ، از PLO جدا شد . در دورانی که انور سادات اخوان المسلمین را به مصر باز گرداند ، عبدالله اعظم مدتی در مسجد الازهر قاهره بود و در نهایت به تدریس حقوق اسلامی در دانشگاه ملک عبدالعزیز در عربستان سعودی پرداخت و همان جا بود که استاد اسامه بن لادن بود . پس از آن ، اتحادیه جهانی مسلمانان او را به عنوان رئیس بخش آموزش استخدام کرد و در سال 1980 ، نخست به پاکستان سفر کرد . در سال 1984 ، علاوه بر تاسیس اداره خدمات ، مجله الجهاد را تاسیس کرد و به نوشتن مقالات پی گیر آموزشی در زمینه وظایف مسلمانان پرداخت . عبدالله اعظم با هدف هموار کردن نقشه راه به قصد جهانی کردن جهاد ، اغلب به نوشتن مقالاتی در زمینه مسلح شدن جهادی ها می پرداخت . از نوشته های او است که : « تا زمانی که سرزمین های از دست رفته به دامان اسلام برنگشته اند و دست در دست ما نگذاشته اند ، جهاد تنها وظیفه و تعهد ما باقی خواهد ماند . سرزمین های جدا شده از ما ، باید به ما برگردند تا قلمرو اسلام باردیگر به وجود آید . پیش روی ما ، اکنون فلسطین ، بخارا ، لبنان ، چاد، اریتره ، سومالی ، فیلیپین ، برمه ، یمن جنوبی ، تاشکند و اندونزی قرار دارند. »(26) برای شیرین کردن ماجرا ، عبدالله اعظم به سربازان بالقوه جهاد گفت که اسامه بن لادن ماهیانه 300 دلار نیز به هر عربی که بخواهد در افغانستان بجنگد ، دستمزد خواهد داد .

    « مایک شوئر » مامور ارشد سازمان اطلاعات مرکزی سی آی ا است که سال ها بعد مسئول اقدامات ایالات متحده برای شکار کردن اسامه بن لادن می شود . در سال 2002 ، مایک شوئر با نام مستعار مطلبی می نویسد تحت عنوان « از چشم دشمنان ما » که جزئیات پدید آمدن بن لادن والقاعده در آن شرح داده شده است . در این مطلب ، نقش اداره خدمات را ، حتی با حروف اول سه کلمی ی اول عربی MAK ، توضیح می دهد .



    در اواسط سال 1980 ، اسامه بن لادن در صحنه ی توسعه ی فعالیت سازمان های غیر دولتی (NGO,s ) برای پشتیبانی نظامی ظاهرمی شود . این ، زمانی است که او برای بنیان گذاری مکتب ال خدمات (MAK) – یا اداره خدمات – در پیشاور پاکستان به شیخ عبدالله اعظم می پیوندد . همزمان با تامین خدمات درمانی و رفاهی برای قربانیان جنگ افغانستان ، مکتب ال خدمات هم چون این داوطلبان جنگ در افغانستان را تحویل می گرفت ، سازمان می داد و آنان را همراه با اسلحه و پول های کلانی که از کشورهای مختلف اسلامی سرازیر می شده ، به مجاهدین افغانی می رسانده است . در زمینه ی تامین مالی ، نشریه وطن عربی ( الوطن العربیه ) می گوید که بین سال های 1979 و 1989 در حدود 600 میلیون دلار از طرف نهادهای خیریه خلیج فارس ، بخصوص موسسه های مستقر در عربستان سعودی ، کویت ، عمان ، شیخ نشین های خلیج فارس ، بحرین و قطر ، برای سازمان بن لادن فرستاده شد . (27)

    به گزارش مایک شوئر، بن لادن و اعظم به گروهی دیگر از انجمن های خیریه و موقوفات طیف راست اسلامی نیز وصل بودند که از آن جمله اتحادیه جهانی مسلمانان و IIRO را می توان نام برد ، آن دسته از مقام های ارشد سی آی ا که در جهاد دست داشتند ، می گویند اگر چه این سازمان مخالف این اقدامات نبود ، اما به طور مستقیم در استخدام داوطلبان عرب برای اعظم و بن لادن درگیر نبود . « رابرت گیتس » مدیر وقت سی آی ا افشا می کند که « سی آی ا در جهت یافتن راه کارهائی برای افزایش شرکت آنان در این اقدام ، کوشش های جدی می کرد .» اگر چه اقدام مستقیمی صورت نمی پذیرفت ، هیچ عملی هم برای بازداشتن « افغانی های عرب » انجام نگرفت.(2

    مدت ها پس از آن که جهاد افغانی به جریانی تاریخی تبدیل شد ، سی آی ا محاسبه کرد که سرمایه گذاری مشترک ایالات متحده و عربستان سعودی ، آن گونه که مایک شوئر به 600 میلیون دلار تخمین زده است ، تنها منبع مالی جهادی ها نبود . پول های کلان شخصی و نیمه شخصی که از طریق اخوان المسلمین و تشکل های وابسته به آن به خزانه ی جهادی ها سرازیر می شد ، در محاسبات سرویس اطلاعاتی پاکستان (ISI) که مسئولیت تقسیم پول های ایالات متحده و عربستان سعودی را به عهده داشت ؛ بخصوص پول های کلان که از سمت عربستان سعودی سرازیر می شد، نیامده است . بنا به گزارش « افغانستان : تله ی خرس» یکی از مقام های سابق سرویس اطلاعاتی به نام محمد یوسف ، خارج از کانال های رسمی ، نظام تدارکاتی موازی قدرتمندی برای تامین جنگ افغانستان وجود داشت که با سرمایه گذاران آزاد و سوداگران دوره گرد کامل می شد و قسمت اعظم و حائز اهمیت آن از هدایای سرمایه های شخصی عرب تامین می شد. محمد یوسف می نویسد «پول های کلان اعراب این نظام را حفظ می کرد . منظورم این است که چنین بودجه ی کلانی را افراد ثروتمند ، یا سازمان های خصوصی عربی ی جهان عرب تامین می کردند . نه پول های دولتی عربستان سعودی . بدون این پول های کلان ، سرا زیر شدن اسلحه و مهمات به سمت مجاهدین ، با دشواری مواجه می شد . مساله این است که این پول های کلان و اسلحه ومهمات ، به سوی چهار حزب بنیادگرا جریان می یافت ، نه به سمت نیروهای معتدل.» (29)

    محمد یوسف می گوید ، مبالغ کلانی از این پول ها ، به جیب عبدل رسول سیاف ، رئیس اخوان المسلمین در افغانستان و یکی از استادان اسلامیست که به ایجاد جمعیت مخفی که در سال های 1960 و اوائل 1970 پدید آمد ، می ریخت . عبدل رسول سیاف و گلبدالدین حکمت یار– رهبر مجاهدین فناتیک که حزب او بزرگ ترین و درنده خوترین سازمان جهادی بود – کسانی بودند که روابط بسیار نزدیکی با اسامه بن لادن داشتند .

    سیاف ، حکمت یار و سایر بنیادگرایان ، بالاترین سهم از پول های کلان اعراب را دریافت کردند . دلیلش هم این بود که بخش اعظم این پول ها ، از طریق حزب سیاسی اسلام گرای پاکستان که به وسیله ی ابول علا مودودی تاسیس شده بود و وابستگی کامل به اخوان المسلمین داشت ، منتقل می شد. (30) این جریان ، به گروه اسلامی ( جماعت اسلامی ) معروف است . ( همان گونه که در ترجمه ی فصل دیگری از کتاب توضیح داده ام ، پس از شکست مجاهدین حاکم به دست طالبان ، گلبدالدین حکمت یار به ایران رفت ، دفتر رسمی حزب اسلامی خود را در تهران علم کرد و همراه با نیروهای خود ، به صورت یکی از آموزش دهندگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد و برتن هزاران تن از این نیروها لباس پاسداران خمینی را پوشاند تا هرگونه تظاهرات ، تجمع و اعتراضی را در جنبش های اجتماعی ، عمدتا دانشجوئی ، و اعتراض های کارگری بی رحمانه درهم بکوبند. ضمنا ، در مورد پول هائی که به سمت جهادی های افغانی و بخصوص مجاهدین و عمدتا حزب اسلامی گلبدالدین حکمت یار سرازیر می شد ، خانم آروند هاتی روی در مقاله ی « جنگ یعنی صلح» که من خود آن را به فارسی برگردانده ام و علاوه بر اغلب سایت ها ، در کتاب « بمب های آزادیبخش آمریکا » نیزآمده است ، می گوید سی آی ا برای تامین مالی جهادی ها ، در مرکز پاکستان و افغانستان صدها لابراتوار هروئین سازی ساخت که در آمد سالیانه اش بین صد تا دویست میلیارد دلار بود – م ) جمعیت اسلامی که در سال 1940 به رهبر ابول علا مودودی در پاکستان تاسیس شد ، در تمام دهه ی پنجاه و شصت ، به نبرد با نیروهای چپ و سکولار پاکستان پرداخت . در سال های 1970 ، گروه اسلامی ( جماعت اسلامی ) پاکستان ، چنان قدرتی گرفت که پترو دلارهای کلان تری را از جانب کشورهای عربی خلیج فارس به سمت خود جاری کرد و پاکستان را تمام عیار در زمان نخست وزیری ذوالفقار علی بوتو و ژنرال ضیاء الحق به راست کشاند . «سلیگ هریسون » کارشناس امور جنوب آسیا واز نویسندگان کتای « خارج از افغانستان » میگوید «اخوان المسلمین پول هایش را همه جا پخش می کرد.» سلیگ هریسون گزارش می دهد که سردسته جماعت اسلامی وابسته به اخوان المسلمین ، ژنرال ضیاء الحق بود که تنگاتنگ با این دارو دسته همکاری می کرد ، وردست مستقیم آنان بود ، و بسیاری از مهره های کلیدی سرویس اطلاعاتی پاکستان ( ISI) و سران ارتش پاکستان از اعضای جماعت اسلامی بودند . هریسون می گوید از طریق اتحادیه جهانی مسلمانان و سایر عناصر اخوان المسلمین در خلیج فارس ، حتی پیش از ورود ارتش شوروی به افغانستان ، پول های کلان به سمت مجاهدین جاری شد . « به کمک رابیتات (اتحادیه جهانی مسلمانان ) و جماعت اسلامی ، همه ی امور از مجرای پاکستان می گذشت ، و جماعت اسلامی هم مدام ثروتمند تر می شد.» (31)

    در آن زمان ، واقعا کسی به اهمیت بن لادن و اعظم پی نبرده بود ، و بسیجی های غیر افغانی ، در تحرک صدهاهزار مجاهد افغانی ، اقلیتی ناچیز به نظر می رسیدند . سی آی ا چنان غرق در جهاد جنگ سرد بود که هرگز درنگی نکرد تا به تامل بپردازد که نتایج قدرتمند کردن نیروهای مسلح اسلامیست در سطح جهان ، چه خواهد بود . و ، ضمنا ، بیل کیسی مدیر سازمان اطلاعات مرکزی ایلات متحده ( سیا ) ، جبهه ی دومی گشود و به شدت کوشید تا جنگ افغانستان را ، با منابعی که زبیگنیوبرژینسکی و بینگسن تا چند سال پیش خوابش را هم نمی دیدند، به آسیای میانه بکشاند .
    avatar

    پست الثلاثاء 8 أبريل 2008 - 6:12  admin

    جهاد 2 : در آسياي ميانه Pendar_home2

      مواضيع مماثلة

      -

      اكنون الجمعة 26 أبريل 2024 - 16:28 ميباشد