پندار نو

هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
پندار نو

سایت مستقل و غیر وابسته به احزاب و گروه های سیاسی


    در پشت فيلم هاي انترنتي

    avatar
    admin
    Admin

    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20
    20100329

    در پشت فيلم هاي انترنتي Empty در پشت فيلم هاي انترنتي

    پست  admin





    در پشت فیلم های انترنتی


    فیاض نجیمی بهرمان




    سایت دیدگاه

    درین اواخر فیلم های چند در سایت های انترنتی بقایای ح.د.خ.ا (وطن) به نمایش گذاشته شدند. ارچند در آنها چیز نو موجود نبود، اما عده یی را مصروف ساخت؛ به هیجان آورد و عاطفه برانگیخت. «کشف» جدید ، از مدتها پیش، در سایت «انستیوت ملی شنوایی ـ دیدنی» INA (Institut National de l'Audiovisuel) فرانسه موجود بود. انستیتوت یاد شده از سال 1974 بدینسو مصروف آرشیف سازی اسناد تصویری به دستور وزارت آموزش آنکشور می باشد.

    حال فیلم ها در سایتها بازتاب یافته اند. اقدام نشر آنها ها ـ اشتباهی و یا عمدی ـ نوعی گرایش به «تئوری های توطئه» (conspiracy theories) را تداعی میکند. در بعضی از لینک ها حتا برخورد انتخابی (Selective) صورت گرفت. زمان و محل نشر آن ها نیز جالب بود. در کل، در پخش فیلم ها از شیوه های شبیه «مطبوعات زرد» (Yellow journalism) استفاده شد. کاربرد ابزاری از فیلم ها، این خصوصیت «دموکراسی مجازی» (Virtuelle Demokratie) را برجسته ساخت، که دمکراسی در خود خیر و شر را یکسان نهفته دارد.

    حضور پرسوناژ های «متهم» به همکاری (collaborateur)، در فیلم ها خیلی حاشیه یی و کم رنگ بود. در سراپای فیلم ها، آن ارزشی را که مثلا فیلم کوچک چند لحظه یی «سربرینیتسا»ی (Srebrenica) بوسنیا در مورد حادثه بزرگ قتل عام مسلمانان و یا کشته شدن «ندا» در تظاهرات تهران داشتند، نمی توان پیدا کرد. ممکن فیلم های مشابه از چارآسیاب نیز وجود داشته باشند، که عده یی دیگر را به نمایش بگذارند!؟ اما آیا اینها از مجموعه انتقاد ها و اتهام ها ی وارده به آدرس ح.د.خ.ا (وطن) در سطح جامعه می کاهند؟

    بیش از ده سال است که آرشیف های انترنتی، اسناد «میتروخین»، «کا.گی.بی»، «کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی سابق»، «جنگ سرد»، «فوند گرباچف» وغیره در مورد ح.د.خ.ا (وطن) و شخصیت های حزبی ـ دولتی آنوقت افغانستان را نشر نموده اند. بیخبری یک عده، معنای «کشف الاسرار» را نمیدهد. اگر ادعای «دست نامرئی» درین فیلم ها یک پیشداوری تلقی گردد، اما «سیاست بازی های مستهجن» پشت فیلم ها چیزی جز جلوگیری از پیریزی حرکت دادخواهانه نمی تواند باشد.

    خوب است هرگاه کسانیکه در تصاویر حضور دارند، واقعیت ها را بیان بدارند؛ آنچنانکه بعضی از رهبران و نظامیان ح.د.خ.ا قبلاً انجام دادند. ما به روشن سازی زوایای تاریک تاریخ کشور ضرورت داریم. هیچ چیزی نباید تابو پنداشته شود. لازم است تا از سطحی نگری های نائیف و غیر عقلانی خود را رها نموده و در پی نقد سازنده دیروزی خود برآییم. باور به مردم و وطن این وجیبه را بردوش هر آگاه از مسایل گذشته، گذاشته است.

    ***


    اساسا به جای بحث روی انتها «داستان» یعنی سقوط و تسلیم دهی حاکمیت، باید رخ به سوی دو مقوله اساسی یعنی «کودتا» ها و «قدرت» در افغانستان دور داده شود. کودتای ثور یکی از بلا های بود، که افغانستان را به آزمایشگاه ایدئولوژی ها مبدل ساخت. در تاریخ بشری هیچ کشور دیگری را نمی توان سراغ کرد که در 30 سال، سه ایدئولوژی مختلف ـ کمونیستی، اسلامیستی و نئولیبرال ـ را آزمایش کرده باشد. همه از «برکت» کودتای ثور بوده است. رژیم حزب دموکراتیک خلق افغانستان با کودتا زاده شد. اینکه بعداً «انقلاب» نامیدندش، یک تفسیر غلط از واژه «انقلاب» بود. کودتا یک اسم با مسما برای رژیم پنداشته می شود. در مدت 15 سال حاکمیت ح.د.خ.ا، در نصب و عزل رهبران آن شش کودتای نظامی موفق ـ دوی آن توسط خارجی ها ـ صورت گرفت و صرف یکی به شدت خونین به شکست مواجه گردید. سه طرح کودتا ،دوی آن خنثا شد و یکی و آخری صورت نگرفت.

    چرای کودتا ها را باید در یک سلسله پرسش اساسی جستجو کرد. آیا باز ساختن دروازه های حزب دموکراتیک خلق افغانستان به روی نظامیان ـ در دو جناح ـ یک عمل درست بود؟ قبلاً در سال 1352، آیا بهتر نبود که حزب دموکراتیک خلق افغانستان به جای حمایت از کودتای سرطان به دفاع از دموکراسی بر میخاست؟ آیا کودتای 1352 موضوع تصاحب قدرت توسط ح.د.خ.ا را، حداقل در سطح روانی، به دستور روز یک عده مبدل نکرد؟ اگر نه، پس چرا کار سیاسی در اردو تشدید یافت؟ و چرا اردو سیاسی ساخته شد؟ آیا ح.د.خ.ا به غلط راه نظامی شدن صفوف خویش را در پیش نگرفت؟ چند در صد صفوف حزب واقعا نمایندگان زحمتکشان بودند؟ و بالآخره آیا رهبری مٌلکی حزب دموکراتیک خلق افغانستان بدون کودتای نظامیان، توان تصاحب قدرت را داشت؟

    هیچکس گفته نمی تواند که کودتای هفت ثور توسط جناحی مُلکی حزب رهبری و به پیروزی رسید ـ چونکه نصف رهبری آن زندانی و نصف دیگر آن مخفی شده بودند و کسی هم به فکر کودتا نبود. تنها امین متهورانه دستور صادر نمود؛ ولی تمهیدات برای کودتای با آن وسعت و هماهنگی باید از قبل وجود داشته بوده باشد.

    آری، این نظامیان بودند که کودتا را انجام دادند و بعداً در فاصله چند روز قدرت را به مُلکی ها به گونه یی منتقل نمودند، که خود نیز در آن نقش کلیدی داشتند. کودتا های پیهم یکی برای سرنگونی دیگری ادامه یافت. عنصر نظامی در همهء آن ها برازنده باقی ماند. درین میان یک چیز را نباید فراموش کرد، که در پانزده سال حاکمیت ح.د.خ.ا (وطن) هر اشتباهی را که رهبران سیاسی انجام میدادند، نظامیان باید ثقلت آن، از جمله جنگ، را بر شانه می کشیدند. بنابرین کودتایی را که یک بخش از نظامیان آغاز نموده بودند، پایانش را بخش دیگر به عهده گرفت. سرنوشت نظام های کودتایی همه مشابه همدیگر اند.

    ***


    یکی از موضوع های سرگرم کننده در میان پرچمیان سابق، مسأله انتقال قدرت به کی، در آغاز دهه 1990 می باشد. خلقیان، به این موضوع، صرف متناسب به روابط شان با قدرت پرداخته اند. اما در کل نیرو های سیاسی کشور اصلا بدان وقعی نگذاشته اند! در کشور در حال جنگ و دولت در حال فرو پاشی و مخالفین مسلح تشنه به قدرت ولی غیر دموکرات، چی معجزه یی می توانست آفریده شود؟ میگویند وقتی غواصی از اندازه معین پایین تر در آب برود، جهتش را گم میکند. بحث ها در اطراف سقوط را بعضی ها همراه با خود بزرگ بینی فکر میکنند. در حالیکه واقعیت به مثل داستان غواص ها است.

    من قبلا نگاشته بودم، که حاکمیت در آوردن صلح بی برنامه و ضعیف بود. ضعف آن ناشی در «ورشکستگی دولت» بود و ورشکستگی در «زایش ناقص».

    نوام چامسکی فیلسوف امریکایی بعضی از ویژگی های یک « دولت ورشکسته» یا «ناتوان» (failed state) را چنین جمعبندی میکند:

    1ـ ناتوانی از حفاظت شهروندان در برابر تشدد و کشتار.

    2ـ تمایل به فرا قانون بودن قدرت ( چی قوانین ملی و چی بین المللی).

    3ـ نبود و «کسر جدی دموکراسی در نهاد های ظاهراً دموکراتیک ولی تهی از مفهوم واقعی دموکراسی».

    حکومات ح.د.خ.ا از ابتدا فاقد اینگونه محک ها بودند و برعکس میکوشیدند تا با تمرکز بیش از حد قدرت در دست یک فرد، بنای نظام اقتدار گرا (اتوریتار) را گسترش بخشند. حاصل یک چنین تمرکزگرایی سبب «ناتوانی» دایمی و مزمن آن گردید. نبود فرد اول معنای پایان حاکمیت را داشت چنانچه پناه گزینی رییس جمهور به دفتر ملل متحد و استعفای وی به بینین سیوان و نه به نهاد های حاکم دولتی و حزبی پایان داستان شد. واضحا قدرتی که منبعث از ارادهء مردم نباشد و بر نیروی سلاح و حمایت خارجی اتکا نماید، پایانش چنین است. اما فاکتور های دیگر نیز بودند که در تسریع روند سقوط تأثیر گذاشتند، از جمله:

    ـ قطع حمایت و دخالت شوروی؛

    ـ اختلافات درونی حزبی ـ هم اندیشه ای، هم فرقه ای و هم تباری؛

    ـ حفظ فرهنگ انتقام و نفرت؛

    ـ عدم حمایت مردم از حاکمیت؛

    ـ عدم صداقت به مصالحه، اجرای آن از موضع ضعف؛

    ـ شکست اقدامات سازمان ملل متحد در تحقق صلح؛

    ـ بی علاقه گی تک ابرقدرت جهان یعنی امریکا به افغانستان،

    ـ خواست کشور های منطقه به جلوگیری از حداقل اشتراک بقایای ح.د.خ.ا در حاکمیت.

    بنابرین، این همه عوامل دست به دست هم داده و سقوط را تا آغاز جنگ ها به پیش بردند. قبلا ناگزیری جنگ در پایتخت های کشور های همسایه برنامه ریزی شده بود. دو بازیگر اصلی قدرت یعنی حکمتیار و ی مسعود از مدت ها پیش برای نبرد کابل آمادگی گرفته بودند.

    آیا در چنین وضعیت انتقال قدرت به یک کمیته یا گروه فاقد حمایت ممکن بود؟

    ***




    فرهنگ ما از جمله سیاسی آن ملهم از « فرهنگ انتقام گیری» است. بقایای چپ ما نیز انتقام جو اند. تساهل و تسامح اصلا برای آنها پدیده بیگانه است. در کجای این خصوصیات می توان فرهنگ مدرن و باور به مدرنیته را جستجو کرد؟ مگر با چنین ویژگی ها، آیا حرفی از نمایندگی «چپ» و «چپ دموکراتیک» به میان آمده می تواند؟ آیا با فرهنگ «انتقام»، امکان مبارزه برای عدالت اجتماعی و دموکراسی موجود است؟ ـ آیا دموکراسی بدون تالورانس و دیالوگ مفهوم دارد؟

    دعوا بالای فیلم ها و هم اینکه قدرت به کی ها تسلیم داده می شد تا مردم کشته نمی شدند، یک بحث بی معناست. نباید فراموش کرد که در 20 سال اخیر بحث های از این دست، مسوولیت بزرگ و اتهام نامه سنگین جنایات جنگی را که کمیسیون حقوق بشر افغانستان چندی پیش به آدرس بازماندگان ح.د.خ.ا (وطن) در رابطه به کشتار های جمعی دوران حاکمیت آن حزب ابلاغ نموده، کم نمی سازد.

    ساده لوحی خواهد بود هرگاه فکر شود که چون مجاهدین خراب کردند پس ما سرخ روی هستیم. واقعیت تلخ است، اما چنین نیست. همین اکنون سازمان ها و نهاد های بین المللی مدافع حقوق بشر در فکر آن اند تا جلو هرگونه اغماض در برابر آنچی بعد از 7 ثور 1357 ، در افغانستان رخ داده است را بگیرند.

    چنانچه سازمان ملل متحد در سال 2008، سند کارشناسانه یی در مورد ساختار «خاد» و «واد» منتشر نمود، که هدف آن اساس گذاری اسناد برای پیگرد حدود 90 هزار کارمند امنیت دولتی که در جنگ ها شرکت داشته اند، می باشد!!!

    اینگونه اسناد را کسانیکه دل به آمدن صلح و ثبات و ایجاد یک نظام عدل و دموکراتیک دارند، با حوصله مندی ترتیب و جمعبندی میکنند.

    بنابرین دادخواهان فردای ما باید با نقد دیروز حرکت کنند. چسپیدن به دوره یی که به جز خونریزی، دربدری و دیکتاتوری چیزی دیگری با خود نداشت، خود فریبی است . قانون و عدالت، حسابدهی خویش را میخواهد.

    برای رستگاری و بنیادگذاری چپ جدید، باید همه آنانیکه در سرنوشت کشور مسوول بوده اند، پاسخ بائیسته دهند.

    نقد تاریخی عاطفه نمی شناسد. در باور های کیش شخصیت پرستانه، قاعدگرایی و مذهبی، پدیده های غیرعقلانی برجستگی دارند، ورنه باور به خردگرایی از فراز همه حوادث با سختی میگذرد. باید از دموکراسی و آزادی دفاع کرد، حتا اگر دیرتر برسد.

    آنچی مسلم است اینکه فیلم ها فقط به درد پاکدلان خانه نشسته مهاجر و اردوی بیکار و متقاعدین بیمار میخورند.

    در بارهء آنها هیچ صدایی از افغانستان شنیده نشد، چون در آنجا دغدغه های انسان ها چیز های دیگری اند. آن جا مردمان اند نه انتزاع. همه میدانند که این فیلم ها درد بیکاری، مرض، فقر و بیعدالتی آنها را مداوا نمیکند. آنها میدانند، که کسانیکه در برون مرز ها در پشت چنین چیز هاسنگر می گیرند ، اصلا دماگوگ های اند که هیچگونه عاطفه یی در برابر مردم خویش نداشته و صرف در راحتی مهاجرت، گاهی «فیل شان خواب هندوستان می بیند». واقعیت هم اینست، همه کسانیکه درینجا گلو میدرند، به ده ها دلیل آرزوی برگشت و آغاز مبارزه در درون کشور را به آینده موکول می سازند. سفر های توریستی به هدف فروش جایداد ها مبارزه نیست!

    .
    مُشاطرة هذه المقالة على: reddit

    لا يوجد حالياً أي تعليق

      مواضيع مماثلة

      -

      اكنون الإثنين 6 مايو 2024 - 18:59 ميباشد