ع.ش خوشه چین یارب چنان نشود |
که گفته شود
خر، ما ازکُرگی دم نداشت
حرف تلخ امروز دردت میکند
فردا مردت می کند
اگر نشنیدی پس فردا
احتیاج و رنگ زردت می کند
بیننده ورهگذر
به مانند
پوچاق خربوزه
به گوشه پرتت می کند
یا رب چنان نشود که ازبیانات صاف و سادۀ من(( حقیقت)) حریفان سیاسی انتقام خودرا از حریف خود بگیرد.
وخسته درپای من مسکین بشکند.
چنانچه که اصطلاح(( مورچه خورک)) به تعریف مصالحۀ ملی پیوند داده شد.قریب بود که مورچه خورک سرخودم را بخورد.
مرچه خورک ستون پنجم دشمن ا ست. درلباس دوست((دزدان چراغ بدست)) چنانچه که حاکمیت دوران مصا لحه ملی را از درون خورد و ضربه زد.
خودم آگاهی داشتم از کنار دام های شاند ه شدۀ سرراه خود، خودرا گوشه میکردم فعلآ دام شانها ی(( همدیارخودم درقید حیات اند طول عمربرای شان میخواهم، سُرمردان پوشیده است)).همان محیط بود همان فضا وهمان آب وهوا، با فهم این مطلب که همان محیط و فضا همان زمان وهمان آب وهوا به گذشته تعلق گرفت دیگرآ مدنی نیست کنون درین فضا درین زمان بین ما چنان یک وضع تکرار نمیشود.
استفاده ازتابلیت بازنگری دراشتباه واقراربه اشتباه آدم را درسطح انسان شدن ارتقا میبخشد.
ما باید ازهمه عمده در پی نجات حتمی فرزندان یتیم بی مادروپدران جنایت کاروقاتلان حرفوی با چراغ دست داشته بسوی تاریکیها بشتابیم.
وقتیکه انسانهای اندیش مند یک یا دومثال زندۀ تناقضات اجتماعی را طور نمونه بر جسته نشان میدهد و در صد د راه حل اساسی بر می آید.درمقابل انسان مطرح کنندۀ چنبن سوا لات نباید انسان های ضعیف ونا توان و عاجز در مبارزات سیاسی به مانند پهلوان خویده بهانه بتراشد و بگوید که چو تۀ من تنگ بود.
ببینیم که سه رفیق برای ما چه پیام می دهند. ذیلآ
سه رفیق [Troe]. رمانی از ماکسیم گورکی (آلکسی ماکسیموویچ پیشکوف (1)، 1868-1936)، نویسنده روس، که به سال 1900 نوشته شد و در همان سال انتشار یافت؛ دورانی که گورکی خود را وقف تحقیق در مسائل اجتماعیی کرده بود که روسیه آن زمان را در عذاب داشت. تمامی اثر سرشار از حال و هوای خاص گورکی است و مملو از انسانهای بدبخت نادان و همیشه مستی که در آن زندگی می­کنند. زندگیشان سخت و غم­انگیز است و رهایی از آن زندگی ناممکن، مگر به نیروی اراده­ای قوی که غالباً فاقد آن­اند. در چنین حال و هوایی است که سه پسر جوان، قهرمانان رمان، باید به نخستین تجربه زندگی دست بزنند. ایلیا (2)، پاشکا (3) و یاکوب (4) مادر ندارند و پدرانشان جنایتکارند. از آنجا که تقریباً به تنهایی بزرگ شده­اند، زندگی مستقلی را می­گذرانند و هنگامی که قدم به زندگی می­گذارند شخصیتشان دیگر شکل گرفته است. ایلیا، شرافتمند و اهل کار است و رؤیای زندگی آرامی را در سر می­پروراند. اما چون از سر حسادت نزول­خوار پیری را کشته است، از فکر جنایت نابخشودنی خود امان ندارد و در ملأ عام بدان اعتراف می­کند؛ سپس، برای نجات یافتن از عدالت انسانی، سرش را به دیوار می­کوبد و خود را می­کشد. پاشکا در رؤیای شعر و عشق است، اما بر سر راه خود فاحشه­ای بیش نمی­یابد. سرانجام یاکوب، که موجودی ضعیف و رؤیایی است، به اجبار پدر، ناگزیر از زندگی ننگینی است که از آن بیزار است؛ حال آنکه مطلوب او رفتن به زیارت اماکن مقدس است. بدین ترتیب، هدفی که هریک برای خود قایل بود به دست نخواهد آمد و واقعیت بی­رحم مانع راه آنها می­شود. تنها در بخش آخر رمان است که در میان آن همه نومیدی بارقه امیدی پدیدار می­شود. دختر جوان سالم و فعالی به نام سونیا (5) افق تازه­ای به آن محرومان می­نمایاند و آنان را، با وجود گذشته­شان، در همان راهی قرار می­دهد که در نظر داشتند. سونیا نماینده شناخت عملی و سالم از زندگیی است که قهرمانان رمانهای روسی در آن دوران غالباً فاقد آن بودند. گورکی در سه رفیق، به همانگونه که در رمانهای دیگر خود، چه در ارائه احساسات جمعی و چه در ارائه احساسات قهرمانان رمان، نشان می­دهد که از مهارت شگفت­انگیزی برخوردار است. در پس انعطاف­پذیری نظریه­ای که فساد جامعه را عامل بدی افراد می­داند، نقش طبیعی بشر و قابلیتهای او برای رستگاری آشکار می­شود.
بلی !من حریف نمیخواهم اگریگان نفر(( سیاست بازان کودک))که خود میخواست به همرای من حریفی نماید درمیدان برخوردانسانیت اورا خوا بانده ام درپهلویش مانند مادرنشسته برایش للوللو گفته ام وآرامش ساخته ام، آب های دیده و بینی اش را پاک کرده ام.
ببینیم من فرزندغریب بودم مگرازاندیشه انسانی غریب نبودم.گاوچرانی مال چرانی کرده ام،چوپانی را به خوب وجه انجام داده ام.ذریعۀ یک خمچه خر،گاو ، گوسفندرا به چرا گاه برده ام بدون اینکه برمزارع دیگران دها ن اندازی نمایند.
هرکدام را به اسم با مسمی اش یاد کرده ام، قلبه گاورا گفته ام،ایس، جوانه گاورا گفته ام کوله، برای گوساله گفته ام شوگه، برای ماده گاو گفته ام که ا ییه، خررا گفته ام ، اخ، وویشه، دیه، گوسفند را گفته ام که درره، بزرا گفته اچه ، چگه برای اسپ گفته ام چو، و شتر را گفته ام که عیش. همه آنها یک جا متفقانه و متحدانه دریک علفچرچریده اند. با این رویه قلبه گاو برایم قلبه کرده است. ماده گاو شیر خودرا بخشیده است. خرو شتر برایم بار بری کرده است واسپ سواری داده است. و بزگوسفند برایم روغن دمبه و گوشت لاندی داده اند.
وقتیکه انسانها قادرباشند حیوانات مختلف راذریعۀ یک خمچه دریک را ه رهنمائی نمایند.
خانۀ مشترک ما ویران شده است. ما مجبوریم برای خود خانه بسازیم این که چطور چگونه و به کدام اصلوب و با کدام پایۀ اقتصادی.
اول بدانیم که خانۀ ما چرا ویران شده است توسط کی چگونه و برای چه؟؟؟. توسط زلزله های پس لرزه ویا بروزطوفانها وغیره.
زمانیکه ویرانگرهای بین ا لمللی را شناختیم و روابط آ نها را با ویرانگر های داخلی پیدا نمودیم. علت هارا ازلحاظ زمانی ومکانی زیرفوکس خود قراردادیم وتمام دلایل را مبنی برویرانی خانۀ مشترک خود درک کردیم. فهمیده شد که برای ویرانی کشورما ازبا استعداد ترین فرزند هموطن خود ما کارگرفته شده است. کشورهای متجاوزبیرحم وخدا نا ترس، اطفال مارا می دزدند. آنهارا شستشوی مغزی مینمایند وبرای مقاصد سیاسی و اقتصادی خود تا سرحد جنایت از ایشان استفاده های سوء مینمایند.
پس اینجا است که فهمیده میشود سخن ازچه قراراست. همۀ ما میدانیم آبادی کشور صرف به فرمایش تکمیل نمیشود. درین رابطه نسخه های را از گذشته ب این سو نابغه های زمان به اختیارسیاست سازان داده اند ومیتودها را شکل رهنمودی به اختیار قرار داده اند.
تحلیل مشخص ازاوضاع مشخص درزمان مشخص ودرمکان مشخص
انسانهای رسا لت مند وسازنده اند که با استفاده ازتجارب شکست وریخت کا میابی ها و نا کامی ها درحالت اپوزیسیون،درزمان حا کمیت سیاسی وبعد ازان درزمان سقوط حا کمیت و شکست سیاسی، وجیبۀ خود میدانند که پیام های روشن را برای سازمان دهندگان برای آ ینده داشته باشند.انسانهای غیرمسئول نزد کشورهای با امکانات نظامی و اقتصادی میروند و میگویند.
توبه مه مه به تو
ومیگویند که نیشکربندها دارد همین بند های نیشکر است که من و تورا باهم پیوند میدهد. تواز من حمایه کن مرا بساز، من نوکر تو میشوم و کشوررا بتومیبخشم.
وطن پرستان را چون نوکران انگلیس جوقه جوقه ازتیغ میکشم فرقی نمی کند «مربی داری مربا بخور» درافغا نستان ازین کارها فرا وان شده است.
هالندی ها میگویند که خدامارا خلق کرده است ولی ماهالند راازچنگ آب نجات داده ایم برای خود خانۀ امن آ باد کرده ایم.
هالندی ها« صرف نظرازینکه درکشتارهموطنان ما شریک جرم امریکائی ها واکستریمستها ی چپ وراست هستند و وطن پرستان را درکشورشان بنام نا قضین حقوق بشر بدون ارائۀ اسناد تحت شکنجۀ روحی وروانی قرار داده اند»
انسانهااند خوب وبد خودرا به محاسبه میگیرند مردمی اند مدبرمتعقل دوراندیش پیروزی خودرا درتحقیقات یا فته اند از تحقیات مطالب جدیدی را کسب مینمایند و آنرا برای منافع کشورخود شان تا سرحد فا جعه چون افغا نستان بکارمیبرند.
اما بعضآ روشن فکران ما آنقدرحقیر وضعیف ونا توان شده اند که بعضیها قریب به اکثریت« خود کش بیگانه پرورشده اند».
اين مطلب آخرين بار توسط گرداننده در الأحد 12 يوليو 2009 - 20:03 ، و در مجموع 7 بار ويرايش شده است.