فرسايش جامعه با پاپوليسم قلابي
حميد رضا جلايي پور - [2007.12.05]
در دوران جديد همه جوامعي كه در معرض فرآيندهاي نوسازي قرار گرفتهاند، با پديدة مردمانگيزي و يا پاپوليسم در عرصة سياسي روبرو بوده و هستند و جوامعي در روند توسعة متوازن و پايدار موفق بودهاند كه با تقويت سازوكارهاي مردمسالاري (بجاي مردمسواري) اين پديده را مهار و مديريت كردهاند. آلكسيس توكويل جزو اولين بنيانگذاران جامعهشناسي بود كه در صد و پنجاه سال پيش آثار تخريبي پديدة مذكور را با مقايسة دو جامعة پسا انقلابي فرانسه (1789) و آمريكا كشف كرد و با نگاهي عميق در دو كتاب كلاسيكش به بحث دربارة آن پرداخت. (1) جامعه ايران هم در يكصد سال اخير هر چه بيشتر در معرض فرآيندهاي نوسازي قرار گرفته، به موازات آن بيشتر در معرض آثار پديدة پاپوليسم سياسي قرار داشته است. در اين نوشته كوشش ميكنم با معرفي دو تيپِ تحليلي از پديدة پاپوليسم در ايران – پاپوليسمِ انقلابي (يا مردمگرايي ايثارگرايانه در جريان انقلاب) و پاپوليسمِ قلابي (يا مردمانگيزي غير ايثارگرايانه و مخرب آنهم پس از گذشت سه دهه از تجربيات گرانبار انقلاب) – به آسيبشناسيِ جامعه كنوني ايران بپردازم. در اين بررسي روشن ميشود كه چرا پديدة پاپوليسم قلابي روند توسعة كشور را (به رغم هزينة ميلياردها دلار نفتي) كُند ميكند و سرمايههاي اجتماعي اين مرز و بوم را بيش از گذشته ميفرسايد.
تمايز پاپوليسم انقلابي از قلابي
جوامعي كه در معرض فرآيندهاي نوسازي قرار ميگيرند (مانند رشد فزايندة جمعيت، خانه بهداشتها و بيمارستانها، مدارس، دانشگاهها، كارخانهها، دادگاهها، سازمانهاي اداري، رسانهها و وسايل ارتباط جمعي) از يك طرف با رشد فزايندة شهرگرايي و فردگرايي تواناييهاي علمي، فنآوري و اداري آنها براي رويارويي با معضلات جامعه بيشتر ميشود؛ و از طرف ديگر با پيامدهاي ناخواستهاي چون تكثر و تنوع در عرصههاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي، انفجارِ انتظاراتِ تحقق نيافته، بروز نارضايتيهاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي در ميان مردم، رشد آشفتگيها و نابسامانيهاي اجتماعي- از افزايش تنهاييها و بيگانگيهاي فزاينده تا افزايش تعداد معتادان، از افزايش شكاف طبقاتي تا رشد فزايندة حاشيهنشيني در شهرهاي بزرگ، از افزايش ترافيك سرسامآور تا تصادفات جادهاي- روبرو ميشوند.
براي رويارويي با عواقب فوق دلسوزان، نخبگان و مديران جامعه از لحاظ راهبردي دو راه در پيش رو دارند. يكي راهِ سخت مردمسالاري و ديگري راه آسان و جذاب پاپوليسم. راه مردمسالاري ايجاب ميكند براي مهار نارضايتي و آشفتگيهاي فزاينده و دائمي جوامعِ در حال نوسازي، نخبگان و مديران جامعه با مشاركت مردم و نمايندگان و تشكلهاي آنان به دنبال راه حل بگردند. به بيان ديگر با تقويت و به رسميت شناختن سازوكارهاي مردمسالاري (يعني دولت مسئول و پاسخگو، احزاب علني و رقابتي، رسانههاي مستقل و آزاد و نهادهاي مدني ريشهدار در ميان اقشار مردم و...) عرصة عمومي را چنان فراخ و امن كنند كه در درون آن راههاي مواجهه با مشكلات دائماً توليدشوندة جامعه كشف شود و در دستور كار دولتها، بخش خصوصي، احزاب، جنبشهاي اجتماعي و نهادهاي مدني قرار گيرد. نمونة اين تجربه را هماكنون ميتوانيد در جامعة فرانسه (در آذر و دي ماه 86) مشاهده كنيد. دولت ساركوزي براي بالا بردن كارآيي اقتصاد اين كشور (در مقايسه با آلمان و انگلستان) و طبق شعارهاي انتخاباتياش ميخواهد دست به اصلاحات اداري و اقصادي بزند. صدها هزار نفر از شهروندان اين كشور كه از اين اصلاحات زيان ميبينند دست به اعتصاب و تظاهرات زندهاند. تا جايي كه به مدت 9 روز اياب و ذهاب شهر (خصوصاً در پاريس يعني شلوغترين شهر توريستي جهان) به خاطر اعتصاب كاركنان حمل و نقل مختل ميگردد. با اين حال، اين تكاپوهاي سياسي- اجتماعي موقعيت جامعه و دولت فرانسه را در سطح جهاني و در سطح اتحاديه اروپا و در سطح افكار عمومي مردم اين كشور تضعيف نكرد، چراكه سياستهاي چالشزاي جديد از طريق سازوكارهاي مردمسالاري اتخاذ شدهبود و هيچ تحليلگري در پي وقوع اعتصابات مذكور پيشبيني فروپاشي دولت فرانسه را نميكرد و نميكند.
اما راه دوم راه آسانتر و البته پرهزينهتر و زيانبارتري است. در اين راه بعضي از نخبگان و مديران جامعه به جاي اينكه به حل مشكلات مردم از طريق التزام به سازوكارهاي مردمسالارانه بپردازند، مفتون نيرو و قدرت اجتماعي ناشي از بسيج ناراضيان دائماً توليدشونده در جوامع در حال نوسازي ميگردند. در اين راه نخبگانِ مردمدوست مشكلات مردم (مثلاً مشكلات اقتصادي مثل فقر و بيكاري) و احساسات آنها را مستقيماً مورد خطاب قرار ميدهند و با آنها اعلام همدردي ميكنند و با ساده جلوه دادن علل و ريشههاي بحرانِ اقتصادي وعدههاي جذاب به مردم ناراضي و دردمند ميدهند. بهعنوان نمونه به مردم ناراضي و دردمند ميگويند علت محروميت و فقر شما اين است كه مفسدان پولهاي شما و منابع كشور را بالا كشيدهاند و اگر ما فقيردوستان قدرت سياسي را بدست بگيريم در مبارزهاي بيامان با فاسدان، زندگي شما را به سرعت دگرگون خواهيم كرد. به عبارت ديگر پاپوليسم سياسي وقتي رخ ميدهد كه عدهاي از نخبگان كشور به جاي ريشهيابي و علتيابي معضلات جامعه (با توجه به بحثهاي كارشناسانة اقتصادي، اجتماعي و سياسي در حوزه عمومي) با مردم ناراضي همراه ميشوند و احساسات و حب و بغضهاي آنها را عليه اقشار و افراد توانا، مؤثر و سازندة كشور تحريك ميكنند. اين نخبگان مردمانگيز اميد دارند با بسيج مردم ناراضي مخالفان خود (خصوصاً مخالفان مردمسالار) را به نام مردم، از صحنة عمومي و سياسي جامعه بيرون كنند. اين مردمانگيزي سياسي، قلابي است، چراكه: اولاً، علل واقعي نارضايتيهاي جامعه را مورد توجه قرار نميدهد؛ ثانياً شهروندان از طريق سازوكارهاي مردمسالارانه (مثل احزاب سياسي، رسانههاي مستقل و آزاد و نهادهاي مدني) در جريان شناسايي علل بنيادي معضلات جامعه و همكاري در حل آنها قرار نميگيرند؛ و ثالثاً مردم انگيزان پس از مدتي در عمل ناكام ميمانند و مجبور ميشوند مخالفان خود را خائن، وابسته و حيوان بنامند. لذا اين پاپوليسم قلابي فقط براي مدتي به مردمانگيزان قدرت ميدهد تا نخبگان رقيب را از صحنه كنار بگذارند و در واقع دردي از درد مردم نميكاهند، بلكه بر آن ميافزايند. به همين دليل در چند دهه گذشته هيچكدام از كشورهاي تازه توسعهيافته با پاپوليسم قلابي به فرآيند پايدار نوسازي و توسعه دست نيافتهاند، بلكه با مهار آن به جايي رسيدهاند.
اينك بايد توضيح داد كه پاپوليسم انقلابي چه پديدهاي است. از كودتاي 28 مرداد (1332) به بعد شاه و نخبگانِ شاهدوست به جاي تقويت سازوكارهاي مردمسالاري با اتكا به سياستها و شعارهاي مردم انگيزانة انقلاب سفيد (يعني تحقق جامعهاي برابر خصوصاً ايجاد برابري ميان روستائيان بيزمين، كارگرانِ بدونِ سهام و زنانِ اسير مردان- البته بدون نياز به خوني كه در انقلابهاي رهايي بخش ريخته ميشود) و پس از آن با وعدة تحقق تمدني حتي با شكوهتر از ژاپن صنعتيشده، قصد داشتند مردم ناراضي ايران را بسيج كنند و در ساية حمايت آنها مخالفان خود را از صحنة سياسي محو سازند. اين شاهدوستان آشكارا به نخبگان و دلسوزان مخالف خود ميگفتند اگر ناراضي هستيد ميتوانيد پاسپورت بگيريد و از كشور خارج شويد، و همچنين با اتهام به مخالفان مذهبي و غير مذهبي خود به ارتجاع سياه و ارتجاع سرخ به مردم ايران وعده ميدادند كه با مديريت داهيانة شاهنشاه جامعه ايران هر روز بيشتر از ديروز به دروازههاي تمدني بزرگ نزديكتر ميشود.
مردمگرايي انقلابي در چنين شرايطي است كه شكل ميگيرد. شرايطي كه از يك طرف نخبگان و دلسوزان مخالف سلطنت ميديدند كه طرحها و وعدههاي شاه علل بنيادي محروميتها و تبعيضها را در جامعه نشانه نميگيرد و مردمانگيزانه آنها را فريب ميدهد و از طرف ديگر به خاطر انسداد سياسي راههاي مردمسالارانة تغيير وضعيتِ موجود جامعه بسته است. بنايراين، نخبگان و دلسوزان مخالف پاپوليسم سلطنتي راهي نداشتند جز اين كه مردم (يا ناراضيان جامعه) را مورد خطاب قرار دهند، آنان را به علل واقعي مشكلات آشنا كنند و خصوصاً بر استبداد به عنوان يكي از موانع جدي حل و فصل معضلات جامعه تأكيد نمايند. از آنجا كه حرفِ مردمگرايان انقلابي در مردم اثر ميكرد از قدرت بسيج و قدرت اجتماعي ناشي از آن برخوردار ميشدند و در فرصت مناسب كه در سال 56 به وجود آمد با اتكا به همين قدرت اجتماعي انقلاب اسلامي را به پيروزي رساندند و حكومت پهلوي را ساقط و جمهوري اسلامي را تأسيس كردند. پاپوليسم انقلابي يا مردمگرايي انقلابي، قلابي نيست، چراكه اولاً، دلسوزان و نخبگان جامعه براي تغيير اوضاع جامعه راهي جز بسيج ناراضيان و انقلاب نداشتند؛ ثانياً آنان از صميم قلب به وعدههاي انقلابي خود (كه بعضي از آنها بعداً معلوم شد كارشناسانه نبودند) ايمان داشتند و حتي حاضر بودند جان خود را در راه عقيده خود نثار كنند، كه كردند؛ و ثالثاً انقلابيون پس از تجربه انقلاب فهميدند كه با هر شعار دهنپركني نميتوان با ابعاد نامطلوب جامعه به طوري ريشهاي مواجه شد، لذا صادقانه به اصلاحات (و توجه به مشكلات جامعه از طريق التزام به سازوكارهاي مردم سالارانه) پيوستند. از اين رو در مردمگرايي انقلابي نيروهاي انقلاب كاهش درد و رنج مردم يك انگيزة جدي و صادقانه بود، در صورتي كه در مردمانگيزي قلابي انگيزة اصلي، مردمسواري، تثبيت قدرت سياسي و خارج كردم رقيب مردمسالار از صحنة سياسي است.
روز
لا يوجد حالياً أي تعليق