پندار نو

هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
پندار نو

سایت مستقل و غیر وابسته به احزاب و گروه های سیاسی


    پاسخ دوم ابراهيميي به خاکستر

    avatar
    admin
    Admin


    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20

    پاسخ دوم ابراهيميي به خاکستر Empty پاسخ دوم ابراهيميي به خاکستر

    پست  admin الثلاثاء 7 أبريل 2009 - 5:32

    اندوه واره
    مصطفي ابراهيمي


    چه سخت است آه درد مردم دلتنگ را گفتن
    به گوش نازکان شأن نزول سنگ را گفتن
    کي مي داند که در غوغاي مشتي راهزن، ياغي
    براي روزگار من نه برگي ماند نه باغي
    الا بي بهره از احساس راز رنگ زرد من!
    چه بويي مي تواند داشت درک تو زدرد من؟
    (محمد محسن سعيدي)


    جناب داکتر خاکستر! من جواب ادبي شما را که با کلمات موزون و ادبيات «دلفريب» نوشته بوديد خواندم. از اينکه فرموديد مبناي استدلال شما نژاد باوري نيست بسيار خوشحال شدم اما در مورد افرادي که شما نام برده ايد چند سطري خدمت شما تقديم مي گردد:

    نبي زاده

    جناب داکتر خاکستر من در نوشتار قبلي خدمت شما عرض کردم که «جناب نبي زاده را چندان نمي شناسم» و شما ايشان را معرفي نموده ايد. بايد عرض کنم که ايشان را همانند شناختي که در مورد افراد معروفي همانند شهيد مزاري، مسعود، گلبدين، رباني، دوستم و... دارم نمي شناسم وگرنه اين قدر آشنايي دارم که ايشان عضو حزب دموکراتيک خلق افغانستان(شاخه پرچم) بوده است و در زمان حاکميت تره‌کي و امين در زندان به سر مي برده است و در دهه هشتاد معين وزارت اقوام و قبايل بوده و سپس به عنوان وزير امور مليتها ايفاي وظيفه مي نموده است.

    البته بايد عرض کنم که من نمي دانم شما از انديشه‌هاي آقاي نبي زاده شاکي هستيد يا از شخص ايشان, چون شما در مقاله قبلي خود (استحاله) از چند مقاله ايشان نام برده و با استناد به آن نويسنده را نقد نموده ايد. که اگر انتقاد شما از شخص نبي زاده باشد من در اين باب حرفي ندارم چون يک مسئله شخصي است و خود نبي زاده هم صاحب قلم چيره دستي است که اگر نياز به جواب داشته باشد خود ايشان مي تواند پاسخگو باشد. اما اگر از انديشه هاي ايشان شکايت داريد چنانکه از مقالات ايشان ياد نموده ايد. من ديگر سوالات قبلي خود را تکرار نمي کنم لذا بهتر خواهد بود به آن سوالات جواب بفرماييد.

    مزاري

    جناب داکتر خاکستر شما فرموديد «چه برنجيد يا نرنجيد من آن ريشوي افغاني را در پهلوي سياف، مسعود، گلبدين و ملا عمر مي گذارم» بايد عرض کنم که من از اين داوري شما هرگز نخواهم رنجيد چون قضاوت شما در مورد شهيد مزاري را ناشي از عدم اطلاع شما در مورد او مي دانم و مطئنم که اگر با اهداف آرمان ها و انديشه هاي شهيد مزاري کاملا آشنا شويد ديگر چنين قضاوت نخواهيد کرد.

    بلي جناب خاکستر! شما «همين چند شعار دلفريب» مزاري را اگر در کنار شعارهاي مسعود و سياف و گلبدين و ملاعمر بگذاري آن وقت خواهي فهميد که «ميان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمين تا آسمان است» مزاري که شعار عدالت، حقوق زن، دموکراسي، و ... سر داد و خواسته هايي را مطرح نمود که به قول شما «اين جامعه شب زده» بعد از سالها بدبختي و ميليونها کشته و زخمي و آواره باز هم در رؤياي رسيدن به آن، پذيراي امپرياليزم متجاوز گرديده است. و اگر آن زمان شعارهاي مزاري شنيده مي شد به يقين بدان که امروز افغانستان در اين وضعيت نبود و حد اقل در رديف کشورهاي همسايه قرار داشت اما متأسفانه که نشد.

    جناب خاکستر شما فرموديد« مرگ چند هزار جوان هزاره را در پاي کي بنويسم؟» گويا مي خواهيد با اين سخن مزاري را مسئول کشته شدن هزاران جوان هزاره‌اي که بدست سياف و مسعود گلبدين و ملاعمر کشته شده اند بدانيد!!!

    اين سخن شما ما را به ياد داستاني در صدر اسلام مي اندازد که شايد ذکر آن خالي از نکته نباشد «پيامبر(ص) به عمار ياسر فرموده بود که تو را فرقه باغيه خواهد کشت. وقتي عمار در جنگ صفين توسط لشکريان معاويه کشته شد کساني که در لشکر معاويه بودند و حديث پيامبر(ص) را شنيده بودند گفتند از اينجا معلوم شد که ما ناحق و همان فرقه باغيه هستيم چون ما عمار را کشتيم، و معاويه وقتي وضعيت را خطرناک ديد و احساس کرد که ممکن است در ميان لشکريان خود او شورش شود از عمرو عاص در خواست نمود تا راه چاره‌اي بينديشد. عمرو عاص گفت: به لشکريان بگوييد که ما عمار را نکشتيم بلکه اين علي(ع) بود که او را کشته است زيرا علي(ع) او را به جنگ آورده بود! با اين سخن لشکريان نادان شام نيز آرام شدند. گرچه امام علي(ع)‌ جواب اين سخن را داد و فرمود: اگر اين سخن درست باشد بايد پيامبر(ص) را مسئول کشته شدن حمزه سيد الشهدا بدانيم چون پيامبر(ص) او را به جنگ آورده بود. اما مردم شام چنان عقل و هوش خود را در اختيار معاويه قرار داده بود که به اين سخنان گوش هم نمي‌دادند.

    جناب داکتر خاکستر! شماخود اعتراف نموده ايد‌ که « هزاره هاي بلند همت گروگان چند قداره بند جهادي نما شده بودند» و هر روز به جرم هزاره بودن و شيعه بودن مثله مي گرديدند. حال جاي اين سوال باقي است که در کجاي دنيا حقوق و آزادي يک ملت يا يک گروه محروم را بدون مبارزه و دو دستي تقديم نموده است؟ اگر تاريخ انقلاب‌هاي فرانسه، آمريکا، روسيه و ... و تاريخ مبارزات مردم تحت ستم نژادي همانند آفريقاي جنوبي و... را خوانده باشيد مي دانيد که آزادي که آنها به دست آورده اند و امروز در برخي از کشورها همانند کشورهاي غربي وجود دارد و شما هر روزه از آن بهره مند مي‌شويد، با ريختن خون هزاران انسان از جان گذشته در راه آزادي به وجود آمده است، که همه آنها را انسانهاي فداکار رهبري مي کرده است. آيا شما کشته شدن همه آن ها را به پاي رهبران آزادي خواه که مردم را براي گرفتن حقشان رهبري ميکرد مي نويسيد؟ مطمئنا که هرگز چنين نمي کنيد بنا براين کشته شدن هزاران جوان هزاره را نيز به پاي همان کس بنويسيد که آن ها را سالها از حقوق شان محروم نموده و زماني هم که آن ها براي سيطره خود خطرناک احساس نمودند سر بريدند تا ديگر مدعي باقي نماند!
    avatar
    admin
    Admin


    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20

    پاسخ دوم ابراهيميي به خاکستر Empty رد: پاسخ دوم ابراهيميي به خاکستر

    پست  admin الثلاثاء 7 أبريل 2009 - 5:42

    مسعود



    مسعود انساني بود که سالها در مقابل متجاوزين روسي و پاکستاني از وطن دفاع نمود که هر انسان با وجداني اگر از دنده لجاجت برنخواسته باشد نمي تواند رشادت‌هاي او را در مقابل شوروي و طالبان انکار کند و اين دوران براي او و همرزمان او افتخار بزرگي به حساب مي آيد. اما آنچه که کارنامه مسعود را سياه نموده است و بر روي همه افتخارات او لکه ننگي به شمار مي رود جنايتهاي او در اوائل دهه هفتاد شمسي مي باشد. همو که براي حفظ حاکميت خويش از سياست« تفرقه بينداز و حکومت کن» استفاده نمود و هر روز با گروهي متحد شده مخالفين خود را حذف مي نمود. و «مترسکي» هم به عنوان رئيس جمهور تحصيل کرده الهيات دانشگاه الاظهر در اختيار داشت که هر زمان احساس نياز مي کرد با حربه تکفير نا سازگاران را از ميدان به در مي‌کرد.

    جناب خاکستر! شما مزاري را در کنار همين مسعود گذاشته ايد حال ببينيد که اين مسعود قهرمان! بر ملت خود چه قهرماني ها کرده است. داستان غم انگيز چنداو ل و افشار را حتما شنيده ايد که مسعود و سياف در آنجا چه کردند. ژنرال محمد نبي عظيمي مي گويد: «مسعود براي آنکه هزاره ها را مرعوب کند آنچه تانک، هاوان توپچي، دستگاه راکت و طياره داشت بالاي دو نقطه شهر، چنداول و افشار متوجه کرد. افشار به خاک يکسان گرديد و چنداول تخريب شد احمد شاه مسعود خودش بالاي تپه تلويزيون بالا شده بود و از همانجا جريان جنگ را سوق و اداره مي‌کرد. اين جنگ پنج روز طول کشيد مردم هزاره و اهل تشيع در زير خروارها خاک منازل‌شان،‌ زنده به گور شدند و يا از اثر حريق‌ها زنده زنده کباب شدند و سوختند، تعداد شهدا به صدها بلکه به هزاران نفر مي رسيد».[1] عکس هايي از واقعه افشار، قهرماني مسعود در پيوست خدمت شما تقديم مي شود



    سياف

    سياف همانطوريکه از سر و صورت او پيداست يک وهابي است اگر چه خود او اين مطلب را انکار مي کند. و او کسي است که اگر شرايط به او اجازه بدهد هزاران مرتبه افغانستان را عقبتر از زماني که ملا عمر برد خواهد برد، اگر به سخنان او در زمان فتح کابل توجه کنيد خواهيد دانست که او از لحاظ فکري نسخه ديگر ملا عمر به شمار مي رود. محمد نبي عظيمي از زبان او چنين نقل مي کند: « سياف گفت، خاک کابل نجس شده است، کابل بايد کاملا تخريب شود، و خاک آن به توبره کشيده شود. تا عمق 4 متر و چون اين خاک نجس و حرام کشيده شد، از خاک خوب و حلال شهر تازه‌يي بر پا شود. او افسوس مي خورد که چرا همه کمونيستان، روشنفکران، هنرمندان، نويسندگان، شاعران، آواز خوانان، نطاقان و خلاصه سرلچان مرد و زن مجال يافتند که شهر کابل را ترک بگويند. او مدعي بودکه حضرت صبغت الله مجددي با اعلان عفو عمومي دولت اسلامي، اشتباه بزرگي نموده است. آنها بايد بلا استثناء گردن زده مي‌شدند و جامعه افغاني از شر آنها نجات مي يافت»[2] !!!

    جناب خاکستر! اينها کساني بودند که شما مزاري را در پهلوي آنها گذاشتيد! البته از آنجايي که جنايات ملا عمر اظهر من الشمس بود از ذکر آن خود داري نمودم. و آنچه گفته شد صرف نمونه ‌هايي بود وگرنه تمام آن را بخواهيم بازگو کنيم مثنوي هفتاد من خواهد شد. حال به جاي اينکه خود آنها را پهلوي يک ديگر بگذاري «اين شعار هاي دلفريب» را کنار يک ديگر بگذار بعد قضاوت کن. در کجا مزاري چنين جنايات را مرتکب شده است که شما آنها را در کنار هم مي گذاري و همه را به يک چوب مي راني؟. البته اين انتظار را از شما دارم که همانند انسان‌هاي سفله( عارف ذره بين) به شايعاتي که همان افراد براي سر پوش گذاشتن به جنايات خويش پخش نمودند متوسل نشويد.

    بلي برادر! دانستن مرگ هابيل به دست قابيل هنر نيست بلکه آنچه در اين عصر هنر به حساب مي آيد شناخت هابيل از قابيل است « عصري زمستاني که ايمان در زير برف آب و نان مي لرزد و در تب دينار و درهم عقل و خرد مي سوزد و گروهي به عشق نان در صف شداد مي پينودد و گلوي عاشقان بر رشته هاي دار يخ مي بندد» اينجاست که مير ميداندار عشق مي خواهد تا ابراهيم را از نمرود باز شناسد.

    در نهايت اميد وارم که از اين نوشتار بوي اسائه ادب استشمام نشود چون هيچگونه قصد جسارت نداشتم و ندارم و آنچه که مرا وا داشت تا اين سطور را تدوين نمايم بازگويي واقعيت هايي بود که در سر زمين خونبار و بر مردم مظلوم اين سر زمين گذشته است. وآنچه را گفتم نيز «اندوه واره اي است از سر ناخن به دندان گزيدن از سر سوز و سوگ بر گور ميليونها انسان که در مقابل دشنه‌هاي خيل خوکان سليح خون بر تن کردند و جوهر ققنوس برجا گذاشتند».







    avatar
    admin
    Admin


    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20

    پاسخ دوم ابراهيميي به خاکستر Empty رد: پاسخ دوم ابراهيميي به خاکستر

    پست  admin الثلاثاء 7 أبريل 2009 - 5:42

    عکسها


    عکسها بزودی نشر میگردند.

    سينه ها توسط عقده هاي فاشيستي به جرم نهفته بودن آرمان آزادي و عدالت در آن شکافته شد و سرها از تن جدا گرديد







    اطفال گهواره ها توسط عوامل فاشيست به نا کجا آباد کوچ داده شدند





    مسجد نيز هدف کينه قرار گرفتند



    به قرآن نيز با فوران کينه و بغض تجاوز صورت گرفت.





    جنايت مايه افتخار گشت و اسم جلاد با خون هزاره بر ديوار خانه اش ثبت تاريخ شد

    از هزاره ها قبرهاي دسته جمعي ساخته شد


    خانه ها ويران گرديد و در انتظار به توبره شدن تا عمق 4 متري بود




    [1]نبي عظيمي، اردو و سياست در سه دهه اخير در افغانستان، ص 630.




    [2]همان، ص 616.

      اكنون السبت 27 أبريل 2024 - 14:44 ميباشد