اندوه واره
مصطفي ابراهيميچه سخت است آه درد مردم دلتنگ را گفتن
به گوش نازکان شأن نزول سنگ را گفتن
کي مي داند که در غوغاي مشتي راهزن، ياغي
براي روزگار من نه برگي ماند نه باغي
الا بي بهره از احساس راز رنگ زرد من!
چه بويي مي تواند داشت درک تو زدرد من؟
(محمد محسن سعيدي)
به گوش نازکان شأن نزول سنگ را گفتن
کي مي داند که در غوغاي مشتي راهزن، ياغي
براي روزگار من نه برگي ماند نه باغي
الا بي بهره از احساس راز رنگ زرد من!
چه بويي مي تواند داشت درک تو زدرد من؟
(محمد محسن سعيدي)
جناب داکتر خاکستر! من جواب ادبي شما را که با کلمات موزون و ادبيات «دلفريب» نوشته بوديد خواندم. از اينکه فرموديد مبناي استدلال شما نژاد باوري نيست بسيار خوشحال شدم اما در مورد افرادي که شما نام برده ايد چند سطري خدمت شما تقديم مي گردد:
نبي زاده
جناب داکتر خاکستر من در نوشتار قبلي خدمت شما عرض کردم که «جناب نبي زاده را چندان نمي شناسم» و شما ايشان را معرفي نموده ايد. بايد عرض کنم که ايشان را همانند شناختي که در مورد افراد معروفي همانند شهيد مزاري، مسعود، گلبدين، رباني، دوستم و... دارم نمي شناسم وگرنه اين قدر آشنايي دارم که ايشان عضو حزب دموکراتيک خلق افغانستان(شاخه پرچم) بوده است و در زمان حاکميت ترهکي و امين در زندان به سر مي برده است و در دهه هشتاد معين وزارت اقوام و قبايل بوده و سپس به عنوان وزير امور مليتها ايفاي وظيفه مي نموده است.
البته بايد عرض کنم که من نمي دانم شما از انديشههاي آقاي نبي زاده شاکي هستيد يا از شخص ايشان, چون شما در مقاله قبلي خود (استحاله) از چند مقاله ايشان نام برده و با استناد به آن نويسنده را نقد نموده ايد. که اگر انتقاد شما از شخص نبي زاده باشد من در اين باب حرفي ندارم چون يک مسئله شخصي است و خود نبي زاده هم صاحب قلم چيره دستي است که اگر نياز به جواب داشته باشد خود ايشان مي تواند پاسخگو باشد. اما اگر از انديشه هاي ايشان شکايت داريد چنانکه از مقالات ايشان ياد نموده ايد. من ديگر سوالات قبلي خود را تکرار نمي کنم لذا بهتر خواهد بود به آن سوالات جواب بفرماييد.
مزاري
جناب داکتر خاکستر شما فرموديد «چه برنجيد يا نرنجيد من آن ريشوي افغاني را در پهلوي سياف، مسعود، گلبدين و ملا عمر مي گذارم» بايد عرض کنم که من از اين داوري شما هرگز نخواهم رنجيد چون قضاوت شما در مورد شهيد مزاري را ناشي از عدم اطلاع شما در مورد او مي دانم و مطئنم که اگر با اهداف آرمان ها و انديشه هاي شهيد مزاري کاملا آشنا شويد ديگر چنين قضاوت نخواهيد کرد.
بلي جناب خاکستر! شما «همين چند شعار دلفريب» مزاري را اگر در کنار شعارهاي مسعود و سياف و گلبدين و ملاعمر بگذاري آن وقت خواهي فهميد که «ميان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمين تا آسمان است» مزاري که شعار عدالت، حقوق زن، دموکراسي، و ... سر داد و خواسته هايي را مطرح نمود که به قول شما «اين جامعه شب زده» بعد از سالها بدبختي و ميليونها کشته و زخمي و آواره باز هم در رؤياي رسيدن به آن، پذيراي امپرياليزم متجاوز گرديده است. و اگر آن زمان شعارهاي مزاري شنيده مي شد به يقين بدان که امروز افغانستان در اين وضعيت نبود و حد اقل در رديف کشورهاي همسايه قرار داشت اما متأسفانه که نشد.
جناب خاکستر شما فرموديد« مرگ چند هزار جوان هزاره را در پاي کي بنويسم؟» گويا مي خواهيد با اين سخن مزاري را مسئول کشته شدن هزاران جوان هزارهاي که بدست سياف و مسعود گلبدين و ملاعمر کشته شده اند بدانيد!!!
اين سخن شما ما را به ياد داستاني در صدر اسلام مي اندازد که شايد ذکر آن خالي از نکته نباشد «پيامبر(ص) به عمار ياسر فرموده بود که تو را فرقه باغيه خواهد کشت. وقتي عمار در جنگ صفين توسط لشکريان معاويه کشته شد کساني که در لشکر معاويه بودند و حديث پيامبر(ص) را شنيده بودند گفتند از اينجا معلوم شد که ما ناحق و همان فرقه باغيه هستيم چون ما عمار را کشتيم، و معاويه وقتي وضعيت را خطرناک ديد و احساس کرد که ممکن است در ميان لشکريان خود او شورش شود از عمرو عاص در خواست نمود تا راه چارهاي بينديشد. عمرو عاص گفت: به لشکريان بگوييد که ما عمار را نکشتيم بلکه اين علي(ع) بود که او را کشته است زيرا علي(ع) او را به جنگ آورده بود! با اين سخن لشکريان نادان شام نيز آرام شدند. گرچه امام علي(ع) جواب اين سخن را داد و فرمود: اگر اين سخن درست باشد بايد پيامبر(ص) را مسئول کشته شدن حمزه سيد الشهدا بدانيم چون پيامبر(ص) او را به جنگ آورده بود. اما مردم شام چنان عقل و هوش خود را در اختيار معاويه قرار داده بود که به اين سخنان گوش هم نميدادند.
جناب داکتر خاکستر! شماخود اعتراف نموده ايد که « هزاره هاي بلند همت گروگان چند قداره بند جهادي نما شده بودند» و هر روز به جرم هزاره بودن و شيعه بودن مثله مي گرديدند. حال جاي اين سوال باقي است که در کجاي دنيا حقوق و آزادي يک ملت يا يک گروه محروم را بدون مبارزه و دو دستي تقديم نموده است؟ اگر تاريخ انقلابهاي فرانسه، آمريکا، روسيه و ... و تاريخ مبارزات مردم تحت ستم نژادي همانند آفريقاي جنوبي و... را خوانده باشيد مي دانيد که آزادي که آنها به دست آورده اند و امروز در برخي از کشورها همانند کشورهاي غربي وجود دارد و شما هر روزه از آن بهره مند ميشويد، با ريختن خون هزاران انسان از جان گذشته در راه آزادي به وجود آمده است، که همه آنها را انسانهاي فداکار رهبري مي کرده است. آيا شما کشته شدن همه آن ها را به پاي رهبران آزادي خواه که مردم را براي گرفتن حقشان رهبري ميکرد مي نويسيد؟ مطمئنا که هرگز چنين نمي کنيد بنا براين کشته شدن هزاران جوان هزاره را نيز به پاي همان کس بنويسيد که آن ها را سالها از حقوق شان محروم نموده و زماني هم که آن ها براي سيطره خود خطرناک احساس نمودند سر بريدند تا ديگر مدعي باقي نماند!