پندار نو

هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
پندار نو

سایت مستقل و غیر وابسته به احزاب و گروه های سیاسی


    پاسخ به خاکستر از مصطفي ابراهيمي

    avatar
    admin
    Admin


    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20

    پاسخ به خاکستر از مصطفي ابراهيمي Empty پاسخ به خاکستر از مصطفي ابراهيمي

    پست  admin الجمعة 27 مارس 2009 - 14:25

    پاسخ به خاکستر از مصطفي ابراهيمي 2r6mv5k

    با سلام و درود فراوان بر همه دست اندرکاران سایت وزین پندار
    خدمت شما عرض شود که چندی پیش مقاله ای را در سایت شما به قلم داکتر خاکستر با عنوان (استحاله (باعالیجناب نبی زاده ) و از آنجایی که جواب آقای نبی زاده را نسبت به این مقاله ندیدم بنده عجالتا چند سطری را نوشته ام که اگر شما لطف نموده و آن را نشر نمایید ممنون می شوم .
    البته از اینکه این نوشته بسیار با عجله تدوین شده است وسر و پا شکسته است پیشا پیش معذرت می خواهم
    مصطفی ابراهیمی
    -----------------------------------


    اين مطلب آخرين بار توسط گرداننده در الجمعة 27 مارس 2009 - 14:39 ، و در مجموع 2 بار ويرايش شده است.
    avatar
    admin
    Admin


    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20

    پاسخ به خاکستر از مصطفي ابراهيمي Empty رد: پاسخ به خاکستر از مصطفي ابراهيمي

    پست  admin الجمعة 27 مارس 2009 - 14:33

    مصطفي ابراهيمي



    سخني با عاليجناب خاکستر(اندر باب: با عاليجناب محمد عوض نبي زاده)





    حروف نام تو يعني هزاره ممنوع است

    و در تحسب خصم اين شماره ممنوع است

    چگونه زنده بماني که حرف حق گفتي

    به هر کرانه چو هستي گذاره ممنوع است

    هزار نسبت و نام ديگر به تو دادند

    و نيز گفته شد اين که : کفاره ممنوع است

    هزار را عدد نحس گفته دار زدند!

    حروف نام تو يعني هزاره ممنوع است.
    رحمت الله بيژنپور آبادي


    چندي پيش مقاله اي در سايت پندار به قلم داکتر خاکستر با عنوان استحاله (با عاليجناب محمد عوض نبي زاده) خواندم که نويسنده محترم انديشه ها و مقالات آقاي نبي زاده را به باد انتقاد گرفته و ايشان را به «قوم گرايي» متهم نموده است و از «نژاد باوري» آقاي نبي زاده به جاي تفکرات فرا قومي و فرا زباني و فرا سمتي سالهاي پسين او «گمگشته وادي حيرت گشته» و ايشان را فرصت گراي خطاب نموده است که از آموزه هاي ريشوي آلماني(مارکس) به تفکر ريشوي افغاني(بابه مزاري شهيد) عدول کرده است.

    اگرچه همانطوريکه از عنوان آن مقاله پيداست سخن ايشان خطاب به آقاي نبي زاده است ولي با اينکه از قرار گرفتن اين مقاله بر روي سايت پندار مدتي مي گذرد ولي هيچکدام جوابي از طرف آقاي نبي زاده داده نشده است، (من علت عدم جواب آقاي نبي زاده را نمي دانم شايد ايشان اين مقاله جناب خاکستر را شايسته پاسخ دادن نمي دانسته است). اما از آنجايي که جناب داکتر خاکستر از برخي از مقالات آقاي نبي زاده نام برده است و نوشتن آن مقالات را از جانب آقاي نبي زاده « التزام به قوم گرايي» دانسته است، چند سطري را خدمت داکتر خاکستر و خوانندگان محترم مقاله ايشان تقديم مي کنم.

    اولا خدمت همه خوانندگان اين سطور به ويژه جناب داکتر خاکستر عرض کنم که بنده با شخص آقاي نبي زاده آشنايي چنداني ندارم و اين مقاله نيز در دفاع از شخص ايشان تدوين نشده است، بلکه از آنجايي که نويسنده محترم مقاله «استحاله»( داکتر خاکستر) با استناد به برخي از مقالات آقاي نبي زاده همانند: «ديدگاه هاي متفاوت درباره رهبران و مبارزين ملي کشور» «رمان کاغذ پران باز- مروج هزاره ستيزي و بدبيني قومي» «ياد و بود ازنهمين سا لروز قتل عام در باميا ن بوسيله طالبان» «قتل عام مردم هزاره ومعضله کوچيها درين ساحه» «تخريب بودا , باديدگاه محو قدامت تاريخي جامعه هزاره» ايشان را متهم به قوم گرايي نموده است، مرا بر آن داشت تا چند سطري را خدمت ايشان تقديم نمايم تا شايد ايشان از «وادي حيرت» بدر آيد.

    از سخن جناب داکتر خاکستر چنين بر مي‌آيد که ايشان از نام هزاره تنفر دارد و به قول شاعر محترم رحمت الله بيژن پور آبادي «بردن نام هزاره هنوز ممنوع است» زيرا اگر ايشان متن مقالات را بدون عينک مجرميت هزاره مي‌خواند و سپس به تاريخ مراجعه مي‌نمود و مي ديد که هزاره اي که امروزه سخن گفتن از او اتهام قوم گرايي را به دنبال دارد، چگونه توسط عبدالرحمن خان ‌(به قول مرحوم غبار اين پادشاه خون ريز) قتل عام شده است. و چگونه در زمان‌هاي بعد تا زمان انقلاب(کودتاي) ثور مورد ظلم و ستم قرار گرفته است و با چه روشي در زمان حاکميت ننگين تره‌کي و امين زنده زنده دفن شده است و چگونه توسط دولت اسلامي آقاي رباني با همکاري آقاي سياف به خاک و خون کشيده شده است، و چگونه در مزار شريف و باميان و... توسط طالبان به شهادت رسيده اند، يقينا اينگونه سخن نمي گفت.

    جناب آقاي خاکستر! شما که سخنان آقاي نبي زاده را در «سالهاي پسين» در باب «جريان اجتماعي» به ياد مي‌آوريد، چگونه کشتاري که تره کي و امين و رباني و سياف و طالبان در ميان مردم هزاره که يک سوم جمعيت افغانستان را تشکيل مي دهد، انجام داد، فراموش کرده ايد؟

    آيا گرامي داشت ياد و خاطره مردمي که مظلومانه و بدون هيچ جرمي تنها به جرم هزاره بودن و داشتن عقايد خاص(تشيع) توسط سفاکترين گروه در تاريخ افغانستان قتل عام مي‌شوند قوم گرايي است؟

    آيا دفاع از مردمي که توسط گروهي به نام کوچي مورد تجاوز قرار گرفته است و زمين‌هاي آنان تخريب شده است و خانه هاي آنان به آتش کشيده شده و يا غارت شده است و کودکان و زنان پير مردان آن به قتل رسيده است «التزام به قوم گرايي» است؟

    آيا پرده برداري از انگيزه هاي کساني که بزرگترين آثار تاريخي کشور را که مي توانست سالانه ميليونها دلار در آمد براي کشور داشته باشد تنها به اين دليل که شکل آن مجسمه ها به شکل هزاره ها بوده است و مبادا روزي مورد استدلال براي ساکنان اوليه بودن هزاره ها در افغانستان قرار گيرد (گرچه اين امر قبل از طالبان مورد توجه حاکمان افغانستان قرار گرفته بود و به همين دليل صورت آن را تراشيده بود) و همچنين در منطقه هزاره نشين واقع شده است و ممکن است سودي از آن نصيب هزاره ها شود «نژاد باوري» است؟

    جناب داکتر خاکستر! شما در آخر مقاله خود ابتدا قوم گرايي شهيد عبدالعلي مزاري را مفروض گرفته و سپس آقاي نبي زاده را به روي آوردن به انديشه‌هاي او متهم نموده ايد همانطوريکه مي دانيد شهيد مزاري از آغاز جهاد تا زمان شهادتش هميشه فرياد عدالت اجتماعي را سر مي داد و خواهان آن بود حال من چند سوالي از شما دارم:

    آيا خواستن حق زندگي براي مردم محرومي که يک سوم جمعيت را در افغانستان تشکيل مي دهند و خواستن حق تعيين سر نوشت آنان به دست خودشان[1]، و رسميت مذهب آنان[2]، و خواستن يک وزارت خانه کليدي از بيست و هشت وزارت خانه[3]، تقسيمات اداري بر اساس جمعيت[4] را؛ (تقسيماتي که صرف بر مبناي سياست‌هاي قومگراي تشکيل شده است مثلا همين امروز «بهسود» و «جاغوري» با جمعيتي بيش 150 هزار نفر هر کدام در سطح ولسوالي است و ولسوالي‌هاي «توروه» با هزار و هفتصد نفر، «ورممي» با 3000 نفر در ولايت پکتيکا، و ولسوالي «تورغنده» در ولايت هرات با 5700 نفر نيز در سطح ولسوالي قرار دارد. يعني «بهسود» و «توروه» هر کدام مي تواند يک نماينده در شورا داشته باشند، شما تغيير اين سيستم را قوم گرايي مي‌دانيد؟ نفي حاکميت نژادي و فاشيستي[5] و سخن از حضور زنان در تمام عرصه هاي زندگي اجتماعي و در يک جمله خواستن عدالت اجتماعي[6] را شما «نژاد باوري» مي‌ناميد؟

    جناب داکتر خاکستر اينها نمونه مطالبي بود که شما از آن بوي «قوم گرايي» استشمام نموده ايد!!! مطالبي که شهيد مزاري در طول حيات خويش بارها در سخنراني هاي خويش آن را تکرار نموده بود و در نهايت جانش را براي تأمين همين آرزوها گذاشت. و من ديگر بيش از اين نمي گويم تا مبادا به گناه آقاي نبي زاده!!! متهم شوم و شما را به کتاب‌هاي ديگر که نويسندگان شان هزاره نيستند ارجاع مي دهم که به قول مولوي بلخي:

    بهتر آن باشد که سر دلبران گفته آيد در حديث ديگران

    لذا در اينجا چند کتابي که نويسندگان آن غير هزاره هستند و به رنج هايي که هزاره ها از جانب حاکمان پشتون و حکومت کوتاه مدت آقاي رباني متحمل شده است، و همچنين خواسته‌هاي شهيد مزاري توضيحاتي دارد نام مي‌بريم تا شايد جناب داکتر خاکستر با مراجعه به آنان مشکلات مردم هزاره را در يابد و از «وادي حيرت» بدر رود و بداند که مقالات آقاي نبي زاده نه از روي «قوم گرايي» و «نژاد باوري» بلکه فريادي است در مقابل ظلم ها و ستم هايي که بر قومي روا داشته شده و امروز نيز بعد از تقديم صدها هزار شهيد براي «بيرون راندن استعمار و متجاوزين از کشور» و «تشکيل حکومت ملي» و «عدالت اجتماعي» بازهم اين ستم ها جريان دارد:

    افغانستان در مسير تاريخ، نوشته مير غلام محمد غبار.

    افغانستان در پنج قرن اخير، نوشته مير محمد صديق فرهنگ.

    جنگ قدرت، اثر لعلستاني.

    کابوس طالبان، نوشته احمد رشيد.

    اردو و سياست در سه دهه اخير در افغانستان، به قلم محمد نبي عظيمي.










    [1] ر ک : احياي هويت(مجموعه سخنراني هاي استاد شهيد عبدالعلي مزاري)، ايران، مرکز فرهنگي نويسندگان افغانستان، چاپ 1374، ص21


    [2] همان، ص75


    [3] همان، ص 28.


    [4] همان ص 35.


    [5] همان، ص33.


    [6] همان، ص78.



      مواضيع مماثلة

      -

      اكنون السبت 27 أبريل 2024 - 16:44 ميباشد