جلالی تمثالی از الیناسیون
داکتر علی شریعتی متفکر ایرانی که بیش از حد تحت تاثیر نظریات استادش ژان بل سارتر قرار گرفته بود، پس از ختم تحصیلاتش تلاش داشت تا از همان قانونمندیهایی که در جوامع غربی ـ که بنا به ویژه گیهای خاص خودش با آن اجتماعات وفق داشت ـ نسخه ای ترتیب و به خور جوامع جهان سوم توصیه نماید. او، هرچند خود ایدئولوژی را منحیث دستگاه از دینی که به آن به مثابه نهضت مینگریست، جدا میدانست ـ در ایدئولوژیک کردن دین بخصوص در ایران نقش ارزنده ای داشته است.
اگرچه نسخهء شریعتی برای کشورهای اسلامی و بخصوص ایران از نسخه های توصیه شده از جانب متفکران غربی تفاوت داشت؛ مگر در ریشه یابی و تشخیص مشکلات همه در جهت واحد و آدرس واحدی رفته و از آن زاویه هرکدام راه های حل متفاوت ازهم را پیشکش مینمودند.
آنانیکه چه باید کرد داکتر علی شریعتی را مطالعه نموده اند میدانند که چگونه شریعتی از دید اجتماعات غربی نسبت به ناگزیرکردن انسان به پذیرش فیصله هائیکه از مرجع قدرت اصدار میابند، فاصله گرفته و بیشتر به راهء حل هائیکه کشورهای بلاک سوسیالیستی به آنها متوسل شدند، نزدیک میشود. او، باوجود آنکه شیوه هایی را که کشورهای کمونیستی به خصوص در موضوعات مربوط به فرهنگ و اطلاعات به آنها متوسل شده اند توضیح و انتقاد مینماید، مگر در اخیر نسخه ایرا که برای جوامع اسلامی پیشنهاد مینماید، او را به موضعگیریهای کشورهای کمونیستی نزدیکتر میسازد؛ زیرا او نیز همچون متفکرین ایدئولوژی کمونیزم به این امر معتقد است که به تغییر انسان از طریق درونش میتوان نایل آمد. فرق میان متفکر کمونیستی و شریعتی در آنست که اولی بنا بر رعایت ارزشهای فلسفی مکتب خویش، در گفتار با آنچه میکند مخالف است، ولی بنا به اصول ایدئولوژیک، در ورطهء راهء رشد غیر سرمایه داری که از دل کمونیزم زاده شده است، گیر افتاده است. در حالیکه شریعتی در گفتار و اندیشه سخت به این امر معتقد است که انسان را میوان از درونش تغییر داد.
نمیخواهم در این بحث بیشتر وارد شده از اصل موضوع خارج شوم. اگر فرصت میسر آمد در آیندهء قریب تحت مبحث جداگانه به آن خواهم پرداخت. ولی آنچه دانستن آن در اینجا ضروری تلقی میشود آنست که علی شریعتی استعمار را اساس انحطاط جوامع کشورهای جهان سوم دانسته و آنرا به دو قسمت استعمار منابع مادی و استعمار منابع فرهنگی تقسیم نموده، دومی را استحمار مینامد که به اسیمیلاسیون منحیث پلی بسوی از خود بیگانگی منتهی میشود.
او از خودبیگانگی مردمان کشورهای جهان سوم را امر تحمیلی میداند که با متجدد سازی از طریق مسخ فرهنگی تحقق یافته است.
اسیمیلاسیون اسمیست که از مصدر اسیمیلی اشتقاق یافته و در مقام اسم تنها به معنی همگون سازی کاربرد دارد و در مقام مصدر هم به مفهوم همگون سازی و هم به مفهوم همگون دانستن و یا همگون پنداشتن آمده است. ولی، به هرحال، اسم را میتوان باتوجه به مفهومیکه از مصدر آن میآید، معنی کرد. بدین مفهوم که اسیمیلاسیون کلمهء واحدیست اما دو کاربرد جدا ازهم دارد که در محدودهء مفهوم خاص سیاسی خویش از دو طریق مختلف، با دو وسیلهء متفاوت محقق میشود.
اگر به شکل گیری تاریخ کشور های جهان سوم توجه نماېیم، بخوبی ملاحظه میگردد که تهاجم فرهنگی از دو طریق مستقیم و غیر مستقیم به مسخ فرهنگی مردمان کشورهای جهان سوم پرداخته است. در طریق مستقیم میتوان لشکرکشیها غرض استعمار منابع مادی کشور ها را که به استحمار ملتها غرض دوام سلطهء استعماری آنها لازم پنداشته میشد، جا داد و اما در طریق غیر مستقیم شیوه ها و ترفندهای مختلفی شامل اند که یکی از آنها را بازی با کادرها تشکیل میدهد.
از نظر شریعتی، عقلانیت دارای دو وجه است که یکی را راسیون یا عقل حسابگر و ابزاری و دیگری را رزُن یا عقل انتقادی میخواند. علوم و پیشرفت های علمی را زادهء عقل حسابگر و درک حقایق، ارزشها و زیبائی ها تا سرحد پرستش الهه ها و ایثار و فداکاری را زادهء عقل انتقادی میداند.
اگر درست تر و واضح تر گفته باشیم یکی عقل حسابی و بدیع است و دیگر عقل منطقی. زمانیکه انشتین نیروی هسته ای را کشف و استفاده از آن را برای انسانها آموخت، کشف موجودیت چنین نیرویی و آموختن آن به بشریت زادهء عقل حسابگر و بدیع است و چگونگی استفاده همچون موارد استفاده از آن تابع عقل منطقیست.
کشورهای پیروز در جنگ جهانی دوم، از طریق کمک های فرهنگی به کشورهای جهان سوم از مجرای سازمان ملل به اعطای بورسهای تحصیلی به جوانان کشورهای عقب مانده مبادرت ورزیده و ازاین طریق به اسیمیلاسیون غیر مسقیم نایل آمدند.
آنها مغز های متفکر کشورهای جهان سوم را با اعطای بورسهای تحصیلی به کشور های خویش فراخوانده وآنقدر ذهن او را از معلومات انبار مینمایند که دیگر عقل منطقی او در انتخاب از معلومات انبار شده و رجوع به همهء انها جهت انتخاب بهترین برای حل معضله ای احساس خستگی نموده بالاخره به همان تحلیل ها و راهء حل های داده شده که کمترین ارتباط را با جوامع جهان سوم دارد متوسل میشود. در حقیقت به
جنبهء ابزاری عقل کادر ها، نه تنها صدمه وارد نمینمایند، بلکه آنرا انکشاف نیز میدهند. ولی جنبه منطقی عقل را در او میکشند و او را چنان از معلومات انبار میکنند که دیگر او هم اشکال و راه های حل را همان میبیند که کشور میزبان برای حل مسایل مربوط به جامعهء خویش به آن متوسل میشود.
اين مطلب آخرين بار توسط گرداننده در الإثنين 16 مارس 2009 - 19:24 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.