پندار نو

هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
پندار نو

سایت مستقل و غیر وابسته به احزاب و گروه های سیاسی


    شكست مديريت وابسته به امريكا در افغانستان

    avatar
    admin
    Admin


    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20

    شكست مديريت وابسته به امريكا در افغانستان Empty شكست مديريت وابسته به امريكا در افغانستان

    پست  admin الإثنين 16 فبراير 2009 - 21:45




    گفت‌وگو با دکتر سيدعسکر موسوى استاد دانشگاه آکسفورد
    نویسنده کتاب هزاره های افغانستان
    شكست مديريت وابسته به امريكا در افغانستان 0312173865.01._SS500_SCLZZZZZZZ_V1056430452_
    بحران افغانستان امروز به يک معضل منطقه يى و بين المللى تبديل شده است.حمله سه روز پيش طالبان به ساختمان هاى دولتى کابل که از الگوى حمله دو ماه پيش به مراکز مهم تجارى بمبئى پيروى شده بود حاکى از اين است که دولت فعلى افغانستان نتوانسته است خلاءقدرت را در اين کشور پر کند.ضمن اينکه حمايت ضمنى افغان هاى محروم مناطق دورافتاده از طالبان پديده يى کاملاً جدى است که توجه ويژه بين المللى را طلب مى کند.دکتر سيد عسکر موسوى استاد افغان دانشگاه آکسفورد که 6 سال پيش در دانشگاه کابل با او گفت و گويى انجام دادم و در روزنامه شرق چاپ شد،از نگاهى ديگر به مرور و تحليل تحولات سياسى امروز افغانستان مى پردازد.

    ---

    -يک موسسه بين المللى به نام ايکاس (ICOS) که قبلاً Senlis خوانده مى شد گزارش بسيار مشهورى در دسامبر 2008 در مورد افغانستان منتشر کرده است. گزارش افغانستان سال 2007 اين موسسه هم خيلى انعکاس داشت اما گزارش سال 2008 خيلى مهم بود. در اين گزارش گفته شده مثلاً کنترل 72 درصد از حدود 80 درصد خاک افغانستان و استان هاى حاشيه مرزى در دست طالبان است. از 30 درصد باقيمانده اگر افغانستان به دو تا 15 درصد تقسيم شود در 15 درصد اول چيزى حدود 21 درصد در دست طالبان است و در 15 درصد باقيمانده نيز چيزى حدود هفت درصد که دربرگيرنده حوالى کابل مى شود باز هم طالبان اوضاع را در کنترل دارند. مى خواهم بدانم آيا اين گزارش را ديده ايد و ارزيابى شما از نتيجه اين گزارش چيست. فقط توجه شما را به اين نکته جلب مى کنم که بعد از انتشار اين گزارش وزارت خارجه افغانستان عکس العمل نشان داد و آن را تکذيب کرد و گفته اوضاع افغانستان به اين بدى ها هم که مى گويند، نيست. نظر شما چيست؟

    واقعيت قضيه اين است که دادن آمار به هر شکلى و هر وضعيتى در افغانستان يک ادعاى بسيار بى اساس و ناممکن است. متاسفانه افغانستان شايد يکى از اندک کشورهايى در جهان باشد که هيچ آمارى درباره اش وجود ندارد. به اين مفهوم که ما اصلاً در افغانستان نمى توانيم بگوييم حتى چه تعداد جمعيت زندگى مى کند و از هيچ لحاظ و به هيچ صورت حتى در شهرها هم نمى توانيم اين را بگوييم. بعضى از اين گزارش ها به عقيده من بيشتر گزارش هاى سياسى يا فشارهاى سياسى خارج از مملکت است.




    اين مطلب آخرين بار توسط گرداننده در الإثنين 16 فبراير 2009 - 22:11 ، و در مجموع 6 بار ويرايش شده است.
    avatar
    admin
    Admin


    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20

    شكست مديريت وابسته به امريكا در افغانستان Empty رد: شكست مديريت وابسته به امريكا در افغانستان

    پست  admin الإثنين 16 فبراير 2009 - 21:46

    اما ICOS يک موسسه مستقل است که وابستگى به هيچ دولتى ندارد. اين موسسه در زمينه توسعه مناطق بحران زده مطالعه مى کند و به اصطلاح درجه بحران آنها را ارزيابى مى کند مثل افغانستان، سومالى و عراق.

    در مستقل بودن موسسه و در اينکه اينها اين کار را کردند و حتماً يکسرى ارزيابى و برآورد درست و دقيقى دارند جاى شک نيست اما من معتقد هستم حتى براى من که با دولت مرکزى موافق نيستم نمى توان گفت دولت مرکزى حدود 70 درصد يا پايين يا بالا از کنترل کشور را در دست دارد. اين به هيچ وجه درست نيست و به اين شکل نمى تواند باشد زيرا دولت مرکزى افغانستان هيچ وقت حتى 50 درصد يا 20 درصد يا حتى 10 درصد کنترل برخى از مناطق را در دست نداشته است که الان بتوانيم بگوييم آن را از دست داده است. از آغاز هم دولت مرکزى کنترل چندانى نداشته. دولت مرکزى با يک سيستم فدرالى يعنى با ملاها، ريش سفيدها، کلان ها و سران قومى اداره مى شود و اينها هم به دولت مى گويند ما با تو هستيم و دولت مرکزى هم در نتيجه مى گويد فلان شهر با ماست. وقتى آنها کار نکنند در نتيجه دولت مرکزى يک حضور مدرن از طريق پليس يا دولت يا اداره يا دفتر به آن شکل هيچ وقت نداشته که حالا بگويد تا پارسال داشتيم اما امسال نداريم. گزارش اين موسسات بدى اش اين است که اينها آن درک دقيق و درست از واقعيت افغانستان را ندارند. اينها شناخت شان از افغانستان بيشتر ژورناليستى است به اين مفهوم که اينها پيش تر فرض مى کنند آقاى کرزى آمده در سال 2004 تمام يا 90 درصد افغانستان را در کنترل داشته و در 2007 ديگر کنترل ندارد. من مى گويم اصلاً همان 2004 هم کنترلى نداشته و هرگز نداشته. دولت بيش از اينکه يک ساختار منسجم باشد خانه کاغذى بسيار شل و ولى است که حتى در خود کابل، دولت به آن شکل وجود و حضور ندارد مثلاً زباله ها را دولت جمع نمى کند، فاضلاب در خيابان ها جمع مى شود و دولت کارى براى آن انجام نمى دهد، نفوس داخل کابل کنترل نمى شود. ما نمى دانيم جمعيت اين شهر پنج ميليون نفر است يا دو ميليون يا چقدر. حتى در داخل کابل دولت نمى تواند خدمات پزشکى عرضه بکند، در واقع قضيه از بيخ خراب است. ما اصلاً وارد اين بحث نمى شويم. منظور من اين بود که نه مى خواهم از اين دفاع بکنم نه آن را قبول مى کنم براى اينکه اين بحث از بيخ اشتباه است.

    -همين عاملى که مى فرماييد به هر حال افغانستان مى توانست اوضاع ديگرى داشته باشد اما الان در يک وضعيت بحران به سر مى برد. اينکه تعداد حملات انتحارى،ترورها و آدم ربايى ها شمارش در استان هاى مختلف به ويژه در کابل افزايش پيدا کرده و در موارد بسيارى طالبان رسماً مسووليت را بر عهده مى گيرند آيا اين به اين مفهوم نيست که طالبان يا اتحادى از طالبان و جنايتکاران و مثلاً احزاب منفرد دارند کنترل اوضاع را در دست مى گيرند. درست است که دولت کنترلى ندارد اما اينکه اين خلأ را چه کسى پر کند نکته بسيار مهمى است. آيا شما مى پذيريد که افزايش شمار حملات، ترورها و بمبگذارى و حملات انتحارى حاکى از رشد نفوذ طالبان است؟

    در اينکه شک نيست. طالبان 2007 و 2008 با طالبان 2002 و 2003 زمين تا آسمان فرق کرده است و همچنين دولت در برابر حملات طالبان و نفوذ طالبان حتى تا داخل شهر کابل و حتى نزديک چندصد مترى کاخ رياست جمهورى عاجز است و ما سال گذشته شاهد بوديم که امنيت در افغانستان اگر نگوييم صد درصد اقلاً 80 تا 90 درصد بدتر شده و به سوى بدتر شدن هم مى رود. در اين جا شک نيست. اما تنها به اين مفهوم هم نيست که اينها يک گروه منظمى به نام طالبان هستند که ضدامريکايى اند و دارند همين طور به طرف شهرها مى روند. همان طور که پيشتر هم عرض کردم چندين گروه و چندين دليل مى تواند وجود داشته باشد که بگويم امنيت امروز در افغانستان به هم خورده است. امنيت در جاهايى که اصلاً طالبانى هم وجود ندارد به هم ريخته است براى اينکه مردم محل از دولت مرکزى نااميد شده اند و در مناطقى بعد از شش سال مردم از گرسنگى مى ميرند چرا که دولت نتوانسته به آنها آرد و گندم برساند. همه اينها ديگر بريده اند و حتى بعضى از گروه هاى مجاهدين سابق که از طالبان نيستند هم از دولت بريده اند، حتى پليس ها و خيلى از نهادهايى که دولت به وجود آورد مثلاً در هلمند اينها يک پليس محلى به وجود آوردند و مسلح کردند اما اينها بعد از مدتى از دولت بريدند و حالا نه از طالبان هستند نه دولتى، خود آنها دسته هاى مخالف دولت را به وجود آ وردند.

    avatar
    admin
    Admin


    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20

    شكست مديريت وابسته به امريكا در افغانستان Empty رد: شكست مديريت وابسته به امريكا در افغانستان

    پست  admin الإثنين 16 فبراير 2009 - 21:49

    - ضمن اينکه نظرات شما براى من خيلى جالب است، نظر من را هم تکميل مى کند و هم اصلاح. در هر حال از ميان گروه هاى جنايتکار و قاچاق مواد مخدر نمى شد انتظار داشت بمبگذارى کنند، حملات انتحارى و ترور انجام دهند. اين نشان مى دهد به هم ريختن اوضاع به اين مفهوم است که در هر حال سرنخ اين عمليات بيشتر دست طالبان باشد تا دست گروه هاى ديگر، زيرا گروه هاى ديگر ترور و بمبگذارى انجام نمى دهند.

    خب ما اين جور مى بينيم که اگر پنج دسته از کسانى باشند که ضدنظام، ضددولت و ضدمرکز باشند قوى ترين و مهم ترين شان طالبان است. سرنخ طالبان برمى گردد به همسايه شرقى افغانستان غپاکستانف و آنجا از پشتيبانى بسيار بالاى نظامى امنيتى و سازمان هاى جاسوسى و تسليحات آموزشى برخوردار هستند در اين هم شکى نيست و بعد کشورهاى حوزه خليج. پول از آنجا مى آيد و شما مى دانيد که آنها ثروت هاى کلان دارند و در اين هم هيچ جاى شک نيست. طالبان با باند مافياى هروئين همکار هستند و کنترل دارند و از آنها به اصطلاح خودشان ماليات اسلامى مى گيرند و در خصوص منطقه يى کردن و بين المللى کردن مافياى مواد مخدر افغانستان، پاکستانى ها سهم و نقش بسيار بالا و مهمى بازى مى کنند در نتيجه مى توان گفت طالبان قوى ترين نيروى مخالف دولت است. نکته ديگر که باعث مى شود بتوانيم بگوييم طالبان قوى ترين نيروى مخالف دولت است اين است که خود دولت خواهان وجود طالبان است و از آن به نوعى حمايت مى کند. همين دولتى که ما اکنون در افغانستان داريم و ريش هايشان را تراشيده اند و کراوات زده اند به اين مفهوم نيست که اينها مخالف طالبان هستند، شايد من اولين کسى باشم که شش ماه بعد از روى کار آمدن دولت آقاى کرزى گفتم اينها همان طالبان هستند فقط ريش شان را اصلاح کرده و کراوات زده اند. در درون دولت حرکات طرفدارى يا به يک شکلى تقويت غيرمستقيم طالبان جريان دارد.

    -لطفاً مثالى از اين موارد بزنيد چون اينها اطلاعات بسيار مهمى است که نشان مى دهد خود دولت با خط طالبان ارتباط دارد و احتمالاً کمک هايى به آنها مى کند، تا اينکه اينها چه عناصرى بودند و چه کمک هايى به آنها شده است؟

    آقاى کرزى در سال هاى اخير پست هاى بسيار مهم و حساسى را در سطح وزارتخانه ها و در سطح رياست ها به حزب اسلامى واگذار کرد. مثلاً وزير فرهنگ افغانستان که پست بسيار معاملاتى است، اين پست تخصصى نيست دليلش اين بود که شايد يک جورى بتواند حزب اسلامى را به طرف خودش جذب کند. اعضاى سابق طالبان در پارلمان افغانستان نيز حضور دارند، چند وزير سابق طالبان در کابل راحت زندگى مى کنند و دولت براى آنها امکانات فراوانى فراهم کرده و اينها فقط در اين خانه نيستند که خورد و خواب داشته باشند. آنها به طور منظم نشست و برخاست و رفت و آمد و ملاقات دارند و دولت از اين خبر دارد. دولت افغانستان سال ها است که روابط بسيار محرمانه و سرى با رهبرى طالبان داشته است و الان مى بينيم آقاى کرزى بارها پشت تلويزيون آمده و گفته ملاعمر مثل برادرم است. آنها را برادر خطاب کرد و گفت هر جا شما بخواهيد من مى آيم. يا در ساختار و هدف از ساختار اين جرگه هم نوعى معاشقه و ارتباط با طالبان بوده است. طالبان را خود دولت با سياست هاى عمدى که به احتمال بسيار قوى اين گونه است خيلى بزرگ کرده و خيلى بزرگ مى کند. به دلايل فراوانى ما مى توانيم به اسناد و مدارک ديگرى اشاره کنيم که در مطبوعات افغانستان حتى بخشى از آنها منتشر شده. براى مثال وقتى پليس سازمان هاى اطلاعات و امنيت افغانستان يا عناصر محلى اعضايى از طالبان يا گروهى يا خانه يى امن از طالبان را افشا مى کنند اينها را دستگير مى کنند و مى برند به دولت افغانستان تحويل مى دهند، در برابرش اينها نه تنها آزاد مى شوند بلکه تامين گرفته و دوباره برمى گردند عين کار قبلى خود را تکرار مى کنند. اتفاقاتى که در زندان کابل و در زندان قندهار افتاد بدون همکارى اعضاى دولت مرکزى ممکن نبود بيفتد. آدم هاى بسيار بزرگ طالبان از اين زندان ها فرار کردند. در چند مورد دولت افغانستان اعضاى بسيار مهم طالبان را به خاطر يک خارجى يا به خاطر يک ژورناليست معامله و آزاد کردند. اينها هزاران مورد است که مردم افغانستان به خصوص مردم کابل مى بينند که مطبوعات مستقل افغانستان هم گزارش دادند دولت افغانستان و در راس آن آقاى کرزى با آن شکلى که گفته مى شود با طالبان شباهت هايش شايد خيلى بيشتر باشد تا اختلافاتش.

    avatar
    admin
    Admin


    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20

    شكست مديريت وابسته به امريكا در افغانستان Empty رد: شكست مديريت وابسته به امريكا در افغانستان

    پست  admin الإثنين 16 فبراير 2009 - 21:50

    -با توجه به اينکه کرزى در هر حال دولتى است که با حمايت امريکايى ها بعد از سقوط طالبان در سال 2002 به قدرت رسيد و در واقع يکى از ستون هاى پشتيبان سياست خارجى امريکا را در افغانستان تشکيل مى دهد، فکر مى کنيد امريکايى ها از اين روابط مساله انگيز در داخل سيستم دولت کرزى مطلع اند و اساساً اين ارتباطات با هدايت امريکايى ها انجام نمى شود؟

    من فکر مى کنم آن چيزى که در زير آسمان افغانستان مى گذرد به احتمال قوى اول کسانى که از آن باخبر مى شوند امريکايى ها خواهند بود و امريکايى ها از همه مسائل خبر دارند. اما من فکر مى کنم منافع امريکا در افغانستان در يک معادله منفعت منطقه يى ديده مى شود در حالى که گروه هاى قدرت داخل افغانستان منافع محلى و ملى دارند. تا جايى که اينها با همديگر متناقض نباشد،تا جايى که هر دو طرف به مراد خودشان برسند، اشکال ندارد و امريکايى ها از اين جريان باخبر هستند. من فکر مى کنم اين هيچ چيز عجيبى نيست.آن چيزى عجيب است که در سال هاى اخير کم کم با آن مواجه شديم؛ اينکه امريکايى ها حسابى که باز کردند روى رهبرى دولت آقاى کرزى و دولت افغانستان آن منافع منطقه يى و جهانى امريکا در منطقه آن جور که بايد باشد تامين نشد، مثلاً امنيت در منطقه. دولت افغانستان نتوانسته به بهبود امنيت در منطقه کمک بکند يا نتوانسته شرايطى را فراهم کند که افغانستان به طرف انحراف کشيده شدن پيش نرود يا با همسايه ها، افغانستان نتوانسته است به يک موفقيت هايى برسد. مثلاً ما در 50 سال اخير رابطه يى به اين بدى (يا شايد 40 سال اخير) با پاکستان نداشته ايم. يعنى اگر افغانستان خودش در موقعيت خودش صادق بود طبعاً مى توانست با پاکستان در يک هماهنگى و در يک رابطه منطقى قرار بگيرد و مشکل اختلافاتى که بين افغانستان و پاکستان هست طبعاً به اين شدت نباشد. اگر نيروهاى جهانى و امريکا را حذف بکنيم افغانستان و دولت آقاى کرزى در منطقه يک دولت منزوى است به خاطر سياست هاى نامشخص و سياست هاى ناموفق دولت افغانستان. در مرزهاى شمال ما ارتباط خوبى نداريم و نتوانستيم پيشرفت هايى به دست بياوريم. در ارتباط با غرب و با ايران ما موفقيتى نداشتيم. با چين حتى گذشته از يکى دو مورد امضاى چند قرارداد اقتصادى، اما در حوزه کلان منطقه يى يک برنامه کلان منطقه يى، چه اقتصاد چه سياست و چه فرهنگ متاسفانه ما هيچ کارى نتوانسته ايم انجام دهيم و بزرگ ترين دردسرى که کابل هم در آن مسوول است و بزرگ ترين دردسرى که درست کرديم با حوزه پاکستان بوده.

    avatar
    admin
    Admin


    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20

    شكست مديريت وابسته به امريكا در افغانستان Empty رد: شكست مديريت وابسته به امريكا در افغانستان

    پست  admin الإثنين 16 فبراير 2009 - 21:51

    - جمع بندى شما تقريباً درجه منفى بودنش مانند جمع بندى ما است . البته جمع بندى شما از جمع بندى ما بسيار منفى تر است. من احساس مى کنم يک ذره بايد دقيق تر شويم. آن چيزى که در افغانستان اتفاق افتاد فکر مى کنيد به دليل اين است که امريکايى ها درگير عراق بودند و از افغانستان غافل شدند يا اينکه چيز ديگرى است. چون در هر حال به نظر مى رسد افغانستان به تدريج دارد تبديل به يک بحران جدى مى شود که امريکايى ها ناچارند کارى براى آن بکنند. اينکه دولت اوباما يک دفعه اعلام کرده سياست هاى ما در افغانستان بسيار جدى خواهد بود و ما قرار است 30 هزار نيروى جديد به افغانستان بفرستيم اين حاکى از اين است که در هر حال پروژه امريکا در افغانستان هرچه بوده تاکنون شکست خورده است و يک نفر، هياتى، يا کسى هم بايد پاسخ بدهد که چرا شکست خورده. يکى دو ساله هم که نبوده، از سال 2002 تا 2009 اين روند در افغانستان يعنى به مدت هفت سال ادامه داشته است. من باز اين برايم جا نمى افتد که چگونه امريکايى ها رضايت دادند به اينکه پول و سرمايه يى که در افغانستان خرج کردند و تبليغاتى که کردند ثمره اش اين باشد که عملاً در کاسه آنها هيچ چيز باقى نمانده باشد.

    تمام اين عواملى را که شما فرموديد همه اينها را قبول دارم. به اين مفهوم که طبعاً لشگرکشى يکطرفه امريکا به عراق که برخلاف نظر جامعه جهانى و حتى سازمان ملل صورت گرفت و تجربه عراق صددرصد به نفع افغانستان نبود و به افغانستان کمک نکرد. در اين جاى شک نيست که افغانستان در وضعيت بسيار بدى قرار دارد، در اينکه امريکايى ها پول کلانى خرج کردند و توقعات ديگرى داشتند در اين هم هيچ شکى نيست. در اينکه مديريت داخلى افغانستان شکست خورده، ترديدى نيست. من مى گويم اين طور شايد بهتر است که بگوييم آن مديريتى را که امريکايى ها در افغانستان معرفى کردند آن برنامه هايى را که امريکايى ها در افغانستان معرفى کردند، شکست خورده به خاطر اينکه مديريت داخلى افغانستان به رهبرى آقاى کرزى شکست خورده و نتوانسته آن کارى را که بايد مى کرده به انجام برساند. از کل مطلب اين مى ماند که نگاه امريکا با اين مديريت در افغانستان از آغاز اشتباه بود و مطابق با آن شعارها و مطابق با آن خواسته ها و آن اميد تازه يى را که به وجود آورده بودند نبود. حتى متناقض با آن بود مثلاً در آغاز آنها ادعاى دموکراسى کردند در حالى که هيچ يک به دموکراسى ايمان نداشتند و هنوز هم ندارد. حقوق بشر را گفتند که هيچ طرف به حقوق بشر ايمان نداشت و هنوز هم ايمان ندارد (نه طرف دولت افغانستان و نه طرف امريکايى). اميد کاذب و کلانى که به وجود آوردند براى مردم افغانستان ميليون ها نفر از خارج افغانستان مهاجرين بازگشتند براى اينها هيچ يک از شعارهايى که اينها داده بودند صادقانه و درست نبود و اينها نتوانستند حتى يک چادرى که اينها زيرش بنشينند يک چادر جديد برپا بکنند. کار نتوانستند خلق بکنند و خيلى مسائل ديگر. در نتيجه اصلاً مدل ورود و اداره جديد افغانستان و شعارهاى بازسازى يا شعار ساختارسازى در افغانستان مخصوصاً با معرفى يک مديريت بسيار بى تجربه ضعيف کاملاً وابسته به واشنگتن اين خودش از ابتدا اشتباه بود. من در گفت وگو هايى که در سال هاى گذشته داشتم در آن گفت وگو ها هم گفته بودم اين دولت راهى که مى رود به ترکستان است و دقيقاً پيش بينى که کردم، درست بود و اينها به ترکستان رسيدند. دولت افغانستان با حکومت فراگير و ملى و امثال اينها براساس توافقنامه بن تشکيل شد اما دقيقاً ما حالا به قومى ترين نوع حکومت رسيده ايم. شما با زبان قوم و با زبان اختلافات کوچک محلى با يکديگر حرف مى زنيد در برابر اينکه ما بايد به يک جمع بندى مثبت ملى مى رسيديم و امثال اينها. به خاطر شکست خوردن مديريت که اينها معرفى کردند در افغانستان و خودشان اعتراف مى کنند همين که 30 هزار نيرو را مى خواهند بفرستند همين ها علامت اين است. اما خوبى قضيه افغانستان اين است که جنگ در افغانستان يک جنگ ملى يا يک مقاومت ملى سراسرى نيست. اين يک جنگ حاشيه يى و بسيار منزوى است، فقط يک قوم از افغانستان فقط يک جمع، يک گروه وارد اين مساله است آن هم به خاطر اينکه بند نافش به پاکستان بسته است، بقيه اکثريت افغانستان هنوز منتظر اين هستند که شايد اين وضع بهتر شود شايد اميدهاى تازه يى که به مردم وعده داده شده عملى شود، در نتيجه جنگ هنوز آن طور نيست که روزنامه هاى خارجى مى گويند؛ جنگ ضدامريکايى يا جنگ ملى افغانستان. اين جنگ يک جنگ قومى و منطقه يى است.

    avatar
    admin
    Admin


    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20

    شكست مديريت وابسته به امريكا در افغانستان Empty رد: شكست مديريت وابسته به امريكا در افغانستان

    پست  admin الإثنين 16 فبراير 2009 - 21:52

    -با اوصافى که مى فرماييد فکر مى کنيد ممکن است امريکايى ها استراتژى خود را در افغانستان عوض کنند مثلاً جايگزينى کرزى يا کس ديگرى اداره امور را بر عهده بگيرد تا مديريت بهترى اعمال شود. ممکن است چنين طرحى در دستور کارشان قرار بگيرد؛ با توجه به فاجعه يى که ما الان با آن مواجه هستيم؟

    من فکر مى کنم با عوض کردن آقاى کرزى با يک شخص ديگر مساله حل نخواهد شد. تمام نگاه به افغانستان بايد تغيير کند؛ به اين مفهوم که کليد حل مسائل افغانستان به دست خود افغانستان داده شود و کشورهاى خارجى به افغانى ها کمک کنند تا خودشان به زخم هاى خودشان مرهم بگذارند و مداوا بکنند. فکر مى کنم اگر نگاه به افغانستان تغيير کند و مساله افغانستان از قالب تنگ محلى و ملى کشانده و بيرون آورده و به قالب منطقه يى به آن نگاه شود، راه حل به دست خواهد آمد. اين البته مشکل است. من از معدود کسانى هستم که معتقدم در افغانستان ما چيزى که نداريم مشکل است اما چيزى که داريم مشکل سازان فراوان است. يعنى کسانى که مى آيند به جاى اينکه مساله يا مشکلى را حل کنند اينها ده تا مشکل ديگر هم به وجود مى آورند. ديد کلى نسبت به افغانستان بايد رفتن به سمت يک حکومت ملى واقعاً جدى و واقعى و بيرون آمدن از اين گرايش هاى قومى محلى و منطقه يى باشد و از حالت تضاد و جنگ با همسايه ها و منطقه وارد کارزار اقتصادى، فرهنگى و روابط سازنده و از اين دست شويم تا مردم افغان خودشان صاحب حکومت شوند. تا به اين سمت حرکت نکنيم وضع از اين هم بدتر خواهد شد. از 30 هزار که بگذريم اگر از امريکا 300 هزار نيرو به افغانستان فرستاده شوند وقتى که فرمول و برنامه اشتباه باشند، فقط تلفات امريکايى ها بيشتر خواهد شد و افغانستان و مردم افغانستان به تدريج نااميدتر و دلسردتر مى شوند.

    -پس اين طرحى که امريکايى ها الان مطرح کردند يعنى تماس با طالبان و دو دور گفت وگو با آنها که در مکه انجام شد با وساطت ملک عبدالله پادشاه عربستان آيا ثمرى در پى داشته است؟ فکر مى کنيد به نظر شما چنين طرحى مى تواند در ايجاد وفاق ملى يا خروج افغانستان از بن بستى که الان در آن گير کرده، موثر باشد؟

    اين مساله را اين طور عرض کنم که مساله طالبان يک بخش بسيار کوچکى از مشکلات افغانستان است. اگر تمام مشکلات افغانستان در يک برنامه جديد در نظر گرفته شود، بحث طالبان خود به خود حذف خواهد شد و در اين هيچ جاى شکى نيست که طالبان در آغاز بارها رهبران شان با دولت مرکزى تماس گرفتند که ما حاضر هستيم اسلحه را زمين بگذاريم و بياييم با شما کار کنيم ولى بايد به ما امنيت و امان داده شود که ما را نکشند يا به گوانتانامو نفرستند. ولى دولت مرکزى افغانستان عرضه همين کار را هم نداشت در نتيجه با برخورد و ضعف مديريتى که ما داشتيم، خودمان طالبان را دوباره فرستاديم به طرف اسلام آباد؛ به آن طرف مرز. تا آن گره ملى افغانستان باز نشود، مساله طالبان خود به خود نه تنها حل نمى شود بلکه ده ها مساله شبيه طالبان بزرگ تر و بزرگ تر خواهد شد. مذاکره با طالبان به عقيده من در مکه و عربستان و جاى ديگر حل نمى شود براى اينکه بحث، بحث اسلامى و معنوى نيست بلکه بحث، بحث سياسى و مديريتى است. ما در داخل افغانستان و در کابل مى توانيم اين مساله را حل کنيم. بسيار مساله ساده است. برخى از طالبان مى خواهند بازگردند به زندگى آرام مملکت خودشان ولى اين دولت مرکزى به خاطر ضعف ادارى و ضعف هوش سياسى که دارد و بايد همه چيز را از واشنگتن يا از خارج بپرسد يا براساس فرمول هاى 60 ، 70 سال پيش اقدام کند خودبه خود دشمن مى سازد. اين دولت خود به خود اسباب سقوط خود را فراهم مى کند تا اين مساله به طور عام و اساسى حل نشود. مشکلاتى مثل مشکل طالبان نه تنها حل نمى شود بلکه اين وضع به مشکلات شبيه به مشکل طالبان به شکل هاى ديگر خواهد افزود.

    - درباره اينکه تاکيد شما روى ناکارآمدى دولت کرزى هست و اينکه سيستم مديريتى که در افغانستان تاکنون اعمال شده، کاملاً غلط بوده و در واقع بومى و منطبق با نيازها نبوده، من قضيه افغانستان را از يک جهت ديگر نگاه مى کنم. ببينيد موسسات بين المللى ابتداى زمستان امسال پيش بينى کردند که اصلاً قضيه طالبان را رها کنيد. الان مساله نان و گرسنگى در افغانستان در زمستان امسال که زمستان زودرسى هم بود، عامل بحرانى بسيار مهمى است و پيش بينى کرده بودند که ممکن است امسال افغانستان با برآوردى معادل هشت ميليون کشته مواجه شود و مردم در اثر قطحى و ندارى بميرند. اگر بازسازى افغانستان يک جورى جدى گرفته مى شد و امريکايى ها بى تفاوت نمى شدند و کمک هاى خارجى در کنفرانس بن طورى سازماندهى مى شد که بهتر به افغانستان مى رسيد، مساله افغانستان سازماندهى مى شد. من هر جايى که ديدم کمک هاى انجام شده، در واقع بيشترين کمکى که به افغانستان سرازير شده از طرف عربستان سعودى و کشورهاى حاشيه خليج فارس بود. کمکى که مثلاً دو سال پيش عربستان به افغانستان کرده چيزى حدود مثلاً 323 ميليون دلار بوده در مقايسه با کمک امريکايى ها که مثلاً 9/26 ميليون دلار بود. در شرايطى که امريکايى ها بازسازى افغانستان را رها کردند و اصلاً به آن فکر نکردند، فکر مى کنيد اگر يک نهاد بين المللى مسووليت بازسازى افغانستان را برعهده مى گرفت و مثلاً يک طرح مارشال گونه يى در افغانستان پياده مى شد بحران کاهش پيدا مى کرد. هر چند که ممکن است پاسخ شما اين باشد که با وجود اين دولت حتى کمک هاى بين المللى هم به جايى نخواهد رسيد.

    من فکر مى کنم طرح مارشال يا طرحى شبيه طرح مارشال، چون در آن سال هاى اول بسيار بحث شد. من يادم هست ما هم بحثى در اين رابطه در آکسفورد داشتيم. راه حل افغانستان با راه حلى که طرح مارشال براى آلمان در اروپا ارائه کرد زمين تا آسمان فرق دارد. براى اينکه ما اروپا نيستيم و ساختار و زيربنا و خيلى مسائل ما با آنها فرق مى کند. حتى اگر يک موسسه خارجى بيرون از افغانستان هم مى خواست اين مسووليت را بر عهده بگيرد و مى آمد در افغانستان و همه کارها را انجام مى داد، هنوز معتقدم ما در آن صورت هم در جايى بدتر از اين بوديم که الان هستيم. به عقيده من همين کمک هايى که از کشورهاى عربستان سعودى و کشورهاى حوزه خليج فارس مى آيد، افغانستان را بدبخت تر کرده است. حتى معتقدم هر قدر پول و کمک به افغانستان بيشتر فرستاده شود به همان اندازه ابعاد فاجعه عميق تر خواهد شد. هيچ کشورى در جهان به خودکفايى، عزت و اقتدار از طريق کمک گرفتن از خارج نرسيده. باز تاکيد من روى مديريت داخلى و اراده ملى است و ما الان از نگاه عزت نفس، از نگاه اقتدار ملى و حتى اتکا به امثال خود از هر زمانى در تاريخ پرآشوب افغانستان در وضع بدترى قرار داريم. من معتقدم اگر با بحث مشکل داخلى افغانستان به طور اساسى برخورد نشود و بحث مديريتى افغانستان در قالب مسائل منطقه يى و مسائل ملى رو به آينده طراحى و حل نشود و امريکايى ها سال که نه، ماهى چند ميليون دلار به افغانستان کمک کنند و اصلاً معاشات و همه کارهاى ادارى را از واشنگتن اداره کنند، ما فقط مفتضح تر و وضع مان بدتر خواهد شد. من معتقد نيستم اين کمک مالى از طرف کى و چگونه، چند انجام شده است. تا و از اين قبيل من معتقدم اگر کسانى که در اين مملکت هستند نخواهند و نقشى حساس نداشته باشند و از آن دايره فاجعه که در تاريخ افغانستان مثل توفان مى پيچد بيرون نيايند، نه کمک امريکا، نه کمک عربستان و نه کمک هيچ کشور ديگرى نمى تواند کمکى به وضعيت افغانستان کند.

    avatar
    admin
    Admin


    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20

    شكست مديريت وابسته به امريكا در افغانستان Empty رد: شكست مديريت وابسته به امريكا در افغانستان

    پست  admin الإثنين 16 فبراير 2009 - 21:54

    - من اين اواخر به دليلى روى مسائل افغانستان مطالعات زيادى داشتم و در مورد آن به يک نتيجه يى رسيدم که به آن اعتماد زيادى دارم و آن اين است که در واقع مداخلات کشور پاکستان به ويژه پاکستان و دستگاه هاى اطلاعاتى و امنيتى آن در به هم ريختن اوضاع افغانستان نقش قابل توجهى دارند. درست است که دولت کرزى دولت ناکارايى است و بازسازى در افغانستان انجام نشده است و خط مشى که در واقع در افغانستان روى آن سازماندهى شده استراتژى غلطى بوده اما به لحاظ اينکه پاکستان به نوعى افغانستان را حياط خلوت خودش مى دانسته و مى داند و در واقع افغانستان را مجرايى براى ارتباط با آسياى ميانه مى دانسته و با توجه به رقابتى که با هند دارد، به نظر مى رسد نقش و بازى که پاکستان در افغانستان دارد اجرا مى کند در شکل گيرى وضعيت فعلى افغانستان بسيار موثر بوده. نظر شما در اين باره چيست؟

    اين تئورى «حياط خلوت» يکى از واژه هايى است که آقاى اسپنتا وزير خارجه در افغانستان مد کرد. به عقيده من يک زبان و ادبيات بسيار خوبى است اما با وقايع و تاريخ سياسى افغانستان ارتباط بسيار کمى دارد. به نظر من مداخله پاکستان در افغانستان يا منافع پاکستان در افغانستان يک امر بسيار عادى و طبيعى است. هر کشورى در کشور همسايه خود يکسرى منافع خطرات و مداخلاتى دارد و خيلى مسائل ديگر و اين مساله در واقع يک عرف جهانى است. پاکستان نياز دارد به آسياى مرکزى راه داشته باشد و اين اتفاقاً مى تواند موجب قدرت و امتياز افغانستان باشد که به پاکستان بگويد اگر مى خواهى به آسياى مرکزى راه داشته باشى با ما معامله کن و مال التجاره خود را از افغانستان به آسياى مرکزى ببر. اين از لحاظ اقتصادى به نفع ماست و به ما هم اجازه مى دهد از بنادر و راه هاى آبى پاکستان استفاده کنيم. اين کار غمداخلهف کار نويى نيست که محدود و مختص به پاکستان در افغانستان باشد. آنچه هست در افغانستان، دو مساله مهمى است که منشاء آن کابل بوده است. متاسفانه به عنوان يک افغان بايد اعتراف کنم آنچه ما از پاکستان مى کشيم دليلش خود ما هستيم نه پاکستان. پاکستان 60 سال پيش آفريده نشد که بيايد در افغانستان حياط خلوت بسازد. عمر پاکستان 60 سال بيشتر نيست در حالى که افغانستان حياط خلوت قديمى ترى است. عامل اينکه پاکستان با ما اين کار را مى کند، سياست خود کابل است. يک موضوع بسيار مهم مساله مرز است. کابل اين جسارت را ندارد که اين مرز را به رسميت بشناسد و با پاکستان واقعاً صادقانه و صميمانه همکارى کند و با آن وارد يک موافقت صميمانه و صادقانه و ارتباط منطقه يى شود. اين باعث شده يک عقده تاريخى در بين پاکستانى ها به وجود بيايد. از ابتداى تشکيل پاکستان بين ما و پاکستانى ها بدرفتارى شده تا همين الان. نکته دوم اينکه نگاه افغانستان به داخل و نگاهش به پاکستان، يک نگاه قبيله يى است نه يک نگاه ملى؛ يعنى در سال هاى اخير مثل اينکه تمام مشکلات افغانستان حل شده باشد فقط قضيه چهار تا پشتوى آن طرف مرز مانده. مثل اينکه افغانستان از طرف خداوند بهش وحى شده باشد که تو اين رسالت بزرگ را دارى که بايد پشتوهاى آن طرف مرز را به استقلال و خودکفايى برسانى حتى اگر به قيمت نابود کردن و نابود شدن هست و بود خود افغانستان باشد. دو گره بسيار مهم که در طرح مديريتى داخل افغانستان در طرح استراتژيک منطقه يى افغانستان مطرح است و اگر با اين مساله با شجاعت و شهامت و صراحت برخورد نشود هزار سال هم که بگذرد دوباره ما همين جايى هستيم که الان ايستاده ايم و شايد هم جايى بدتر از امروز.

    -اگر درست فهميده باشم منظور شما خط مرزى دوران است. تا جايى که من مى دانم در واقع پاکستانى ها مايل هستند اين خط مرزى از طرف افغانستان به رسميت شناخته شود اما جريان هاى ملى افغانستان از دولت کمونيست ها گرفته تا مجاهدين تا کرزى هيچ کدام تاکنون نه جرات کرده اند، نه تمايل داشتند و نه اصلاً مى خواستند اين خط مرزى را به رسميت بشناسند. يعنى در واقع منظور اين است که اين خط مرزى از نظر آنها فعلاً به اين مفهوم است که به نوعى کشور پاکستان و افغانستان از يکديگر جدا شوند اما به نظر مى رسد افغانستان اگر و اماها و سوال هاى زيادى در مورد اين خط دوران دارد و در واقع به صورت دو فاکتو آن را نپذيرفته است. آيا مساله طور ديگرى است؟

    بحث اصلاً اين طورى نيست. دولت افغانستان چهار بار اين خط را به رسميت شناخته در زمان حبيب الله خان، امان الله خان، نادرخان و حتى در زمان ظاهرخان هم اين خط مرزى از طرف افغانستان به رسميت شناخته شد. الان وقتى پاکستانى ها اين طرف مى آيند و وقتى افغان ها به آن طرف مى روند، آن طرف مرزبان پاکستانى نشسته و گذرنامه هاى آنها را کنترل و مهر و امضا مى کند. حتى يک سند وجود ندارد که ما بگوييم اين خط را قبول نداريم و به ما تحميل شده است. ما اين خط را ده ها بار به رسميت شناخته ايم. دولت کمونيست ها و دولت مجاهدين اگر اين کار را نکردند به خاطر آن جنگ هاى سياسى و محلى آن زمان بود که از اين يک دروغ بزرگى بسازند و مردم را به شکلى ضدپاکستانى وارد جنگ پاکستان و افغانستان کنند. اما سلامت فکر سياسى و عقلانيت سياسى به ما حکم مى کند که براى آن چيزى که هيچ وقت نبوده و هيچ وقت نخواهيم داشت نبايد هست و بود خودمان را فدا کنيم. ما نمى توانيم به اندازه نيم ميليمتر از مرز و خاک کسى بگيريم و نبايد نيم ميليمتر از مرز و خاک خود به کسى بدهيم. بحث اين نيست، اصلاً پاکستان نمى خواهد خاک ما را بگيرد. پاکستانى ها يک درخواست بسيار منطقى دارند اما وقتى مى گوييم چرا اين طورى شده اين خواست ملت و مردم افغانستان نيست، اين ضعف قومى و قبيله يى خود پشتون هاست که مساله را به خاطر رهاورد و برترى جويى نژادى، دولت کابل خواسته يک نيرويى هم آن طرف مرز داشته باشد که اگر کسى خواست خودش را تکان دهد از اين نيرو استفاده کند.

    - لطفاً توضيح بدهيد آن درخواست منطقى که پاکستانى ها از افغانستان دارند، چيست؟ چون اين موضوع به سوال بعدى من هم مرتبط است.

    پاکستانى ها مى گويند شما اين مرز را به رسميت بشناسيد. اين مرزى که بين ما هست، مرز دو کشور باشد. و به هيچ وجهى افغانستان نه توانش را دارد و نه هيچ وقت سند رسمى دارد که بگويد خاک پاکستان به افغانستان مى رسد. ادعاى افغانستان اين است که چرا پاکستان در داخل جغرافياى سياسى خودش يک بخش را به نام پشتونستان به وجود آورده. خب اين ادعا هم ادعاى درستى نيست. به ما چه ربطى دارد که يک کشور همسايه ما اين کار را انجام مى دهد يا نه. ما اگر خودمان توانستيم کارى بکنيم مى توانيم به همسايه مان نيز فخر بفروشيم که شما هم اين کار را بکنيد يا اين کار را نکنيد. پشتوهاى پاکستان همين پارسال براى مثال قاضى حسين احمد رهبر مذهبى بسيار قوى که زمانى عضو پارلمان پاکستان بود، رسماً گفت به رهبران سياسى پشتو در پشتونستان بارها گفتند ما پاکستانى هستيم، ما در داخل پاکستان آرام هستيم و هيچ علاقه نداريم که به سمت افغان ها برويم و آنها در امور داخلى ما مداخله بکنند. اين مساله ، مساله بسيار مشخص و روشنى است و اگر پاکستانى ها حياط خلوت مى سازند به خاطر حماقت هايى است که کابل مرتکب مى شود و جنگ هاى اروپا همين جنگ هاى عقده بود که از فرط تحقير آلمانى ها تاريخ نشان مى دهد آلمانى ها آمدند و آن کارها را کردند چون تحقير شدند. 60 سال است که ما در امور پاکستانى ها مداخله مى کنيم.چرا پاکستانى ها در امور افغانستان مداخله نکنند. اما برمى گردم به آن فرمول خودم که راه حل قضيه افغانستان در داخل يک طرح کلان منطقه يى ميسر است يعنى افغان ها از اين هسته هاى کوچک قومى حتى ملى بيرون بيايند. حل مشکلات افغانستان و رشد افغانستان فقط در قالب يک طرح کلان مسالمت آميز منطقه يى ميسر است ولاغير.

    avatar
    admin
    Admin


    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20

    شكست مديريت وابسته به امريكا در افغانستان Empty رد: شكست مديريت وابسته به امريكا در افغانستان

    پست  admin الإثنين 16 فبراير 2009 - 21:56

    -من در توضيح شما دچار مشکلى شدم. شما مى گوييد اين طرح چهار بار و يک بار گفتيد ده ها بار به رسميت شناخته شده (اين خط مرزى) در دوران هاى قديمى تر به نظر مى رسد هيچ بحثى پيرامون اين خط مرزى نبوده اما از دوران کمونيست ها به بعد که افغانستان درگير جنگ هاى داخلى مى شود به دليل درگيرى هاى سياسى که افغان ها خودشان با همديگر داشتند هميشه يک نظرى به منطقه پشتونستان پاکستان داشتند. آيا همين موضوع کافى نيست که مورد شناسايى قرار نگرفتن اين خط مرزى- طى دوران مجاهدين، طالبان، کمونيست ها و دولت فعلى- يک دغدغه امنيتى بين پاکستان و افغانستان ايجاد کند يا به عبارتى باعث نمى شود پاکستانى ها نسبت به مساله حساس و هشيار باقى بمانند؟

    من هم همين را عرض کردم. اجازه بدهيد اين طور بگويم از لحاظ سند و مدرک هيچ گاه دولت افغانستان نظرى نداشته که پاکستان خاک ما را گرفته. در اين بحث نيست. آن چيزى که بوده کابل به پاکستان مى خواسته فشار بياورد که يک استان مستقل به نام پشتونستان به وجود بياورد. اين تمام کل بحث است. پاکستانى ها معتقد هستند اين مساله مربوط به ما مى شود و ما حق داريم اين کار را بکنيم. کل بحث همين است. اما هرازگاهى وقتى دولت افغانستان در داخل افغانستان خواسته به دلايل خاصى فشارها يا جنگ هاى کاذب به وجود بياورد يا به خاطر اينکه ايل پشتون ها را در داخل افغانستان به تحريک وادار کند، بحث هاى کاذبى را به وجود مى آورند. بحث مرز پاکستان حتى در دوره دموکراسى و دوره مجاهدين و در دوره دموکراتيک هيچ گاه با پاکستان بحث مرز نبوده است. بحث اين بوده که پاکستان گروه هاى مخالف دولت افغانستان را تشويق مى کند و مى فرستد به اينجا. بحث مرز هيچ وقت بحثى به اين صورت در افغانستان نبود و چنين مساله يى اصلاً وجود ندارد اما بحث مرز از اين نگاه جدى بوده که وقتى دولت، دولت مرکزى دولت کابل قومى و قبيله يى شود، طبعاً از سياست هاى قومى و قبيله يى و دروغ هاى کلانى که به اينها فروخته شده به خاطر سرگرم نگه داشتن و راضى نگه داشتن نوار جنوب و شرق حرف هاى دروغ و کاذبى را راه بيندازند که ما اين مرز را قبول نداريم. بزرگ ترين دليلش هم اين است که اينها غپشتون هاف را دو دسته مى کنند، در حالى که تمام مرزها و مرزهاى تمامى کشورها قوم ها را دو دسته کرده اند؛ کردها در ايران بين عراق، ترکيه و ايران تقسيم شده اند، پس بايد بياييم و مرزها را برداريم. بلوچ ها بين ايران، پاکستان و افغانستان سه دسته شده اند، براى آنها بايد چه کار کنيم؟ در شمال افغانستان ازبک ها، ترکمن ها و تاجيک ها دو دسته شده اند. پس آنها چه کار کنند، آنها هم بيايند و مرزها را بردارند؟ يعنى بحث افغانستان و ادعاى افغانستان در اين مورد به هيچ وجه وجود ندارد و نه ادعاى منطقى است. تنها اين يک نقطه ضعفى است که بايد در درون سياست مديريتى داخل افغانستان آن را حل کرد. اين يک نوع گرم نگه داشتن آتش در داخل و در منطقه است وگرنه هيچ سند سياسى ما نداريم. من نزديک به 40 سال در حوزه تاريخ، سياست و فرهنگ افغانستان کار کردم و ما حتى در وزارت خارجه هم سند نداريم؛ در بخش اسناد وزارت خارجه افغانستان و نه در هيچ جاى دنيا که تکه يى از خاک پاکستان متعلق به افغانستان باشد.

    -الان يکى از مشکلات افغانستان همسايگى با کشور پاکستان است و اينکه پاکستان اعمال نفوذ قابل توجهى در افغانستان مى کند. در اين موضوع من فکر مى کنم با شما هم نظر هستيم. با توجه به به هم ريختگى اوضاع داخلى پاکستان يعنى دولتى که ثبات و قرار ندارد، دولت هاى کودتايى به قدرت مى رسند، رهبران اين کشور ترور مى شوند، کانديداهاى بزرگى مثل خانم بوتو ترور مى شوند، کسى که الان به قدرت رسيده آقاى آصف على زردارى مشکلات امنيتى زيادى براى حفظ جان خودش دارد. به عبارتى پاکستان خودش به شدت با خودش درگير است ضمن اينکه با جريانى مثل جريان هند هم درگير هست. فکر مى کنيد ناامنى هاى داخلى خود پاکستان چقدر روى قضاياى افغانستان تاثير دارد. من اشاره مى کنم به اينکه سال 1979 که در واقع ارتش شوروى به افغانستان حمله و خاک افغانستان را اشغال کرد «سازمان امنيت و اطلاعات داخلى پاکستان» ( (ISIبا کمک سازمان جاسوسى امريکا (CIA) و پول هايى که عربستان سعودى داد. اينها در مجموع جريان مجاهدين را راه انداختند، مجاهدين تبديل به يک نيروى قابل توجهى شدند که در واقع هم توانستند در افغانستان بازى قدرت را عوض کنند و هم همان جريان تا حدود زيادى بافت سياسى داخل پاکستان را برهم زد، يعنى تغيير داد و پاکستان به نوعى تحت تاثير پيامدهاى جانبى جريان هاى سياسى در افغانستان قرار گرفت. يعنى ضمن اينکه مجاهدين را در افغانستان رشد مى دادند خودشان هم تحت تاثير جريان هاى اسلامى قرار گرفتند، ضمن اينکه طالبان را به وجود آوردند؛ با کمک سيا و با کمک عربستان سعودى به تدريج جريان طالبان در دستگاه ارتش در سازمان اطلاعات پاکستان هم رشد پيدا کرد. مى خواهم نظر شما را در اين باره بدانم که واقعاً بحران هاى داخلى پاکستان که در حال حاضر به اوج خودش رسيده است چقدر در مجموعه شرايط افغانستان موثر هست؟

    بحث طالبان فقط براى ما مشکل نيست براى خود پاکستان هم الان به مشکلى تبديل شده، در اين هيچ جاى شکى نيست. ريشه اين قضاياى بين افغانستان و طالبان پيش از آنکه حزب دموکراتيک و مجاهدين انقلاب را به وجود بياورند، ريشه هاى اين مساله به سال هاى بين 1946 تا 1953 برمى گردد، که ما چند بار داخل مرز پاکستان شديم، نيرو و ارتش فرستاديم و مداخله کرديم. آن زمان پاکستان خيلى ضعيف بود. پاکستان يک کشور بسيار جوان است، 60 سال عمر دارد و دچار بحران هاى عجيب و غريب بوده. هنوز که هنوز است بالاترين کار و شغل در پاکستان کار ارتش است يعنى بالاترين مرتبه کارسازى در آنجا ارتش و سازمان امنيت پاکستان است، اينها بسيار طبيعى است اما همه اينها دليل نمى شود که پاکستان خيلى مشکلات دارد و به خاطر مشکلات پاکستان ما در افغانستان تمام سياست هاى خود را بر محوريت پاکستان بسازيم، يا گرچه پاکستان دچار مشکل است رهبرى يا مديريت داخلى افغانستان تمام بحث هاى داخل مملکت خودش را که همه اش فاجعه بار است کنار بگذارد، فقط برسد به مساله قوم و قوم بازى و از اين مسائل و در نتيجه تمام هم و غمش اين باشد که پشتون هاى آن طرف مرز چه کار مى کنند. اين دو بحث اصلاً هر دوتايش واقعيت است اما ارتباطى به همديگر ندارند.

    avatar
    admin
    Admin


    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20

    شكست مديريت وابسته به امريكا در افغانستان Empty رد: شكست مديريت وابسته به امريكا در افغانستان

    پست  admin الإثنين 16 فبراير 2009 - 21:57

    -آقاى دکتر من مقاله يى نوشتم و به يک نکته اشاره کردم که کمى با اين بحث متفاوت است. اما من وقتى روند اخبار را مى بينم به نظرم مى رسد يک مقدار ممکن است ديدگاهم با شما متفاوت باشد. ببينيد از حدود سه سال پيش که اين توافق اتمى بين امريکا و هند امضا شد و امريکايى ها متعهد شدند که در واقع تسهيلات غيرنظامى اتمى فراوانى را به هند بدهند و هندى ها به نوعى از تحريم بين المللى بيرون آمدند برخى اين طور تحليل کردند و خود من که امريکايى ها يک چرخش در منطقه شبه قاره انجام دادند يعنى چرخش از سمت اسلام آباد به طرف دهلى نو، به خوبى يادم هست که در سيستم خبررسانى اخبارى که از افغانستان منتشر مى کرديم به يکباره تعداد درگيرى ها، بمبگذارى ها و ترورهايى که در افغانستان انجام مى شد يکدفعه به شدت افزايش پيدا کرد و اين خيلى مشهود بود. به نظر مى رسد رقابت پاکستانى ها با امريکا و همچنين رقابتى که پاکستانى ها با هندى ها دارند به نوعى در افغانستان تلافى مى شود. من از آقاى اسپنتا که حدود دو سال و نيم پيش به تهران آمده بود همين سوال را پرسيدم که با توجه به توافق اتمى که بين هند و واشنگتن امضا شده و يکباره اوضاع افغانستان طورى شده که تعداد زيادى بمبگذارى و ترور مشاهده مى کنيد، آيا فکر نمى کنيد به نوعى پاکستانى ها به تلافى اين تغيير محور واشنگتن يعنى از سوى اسلام آباد به سمت هند با به هم ريختن اوضاع افغانستان به نوعى دارند تلافى مى کنند يا به گونه ديگرى با به هم ريختن اوضاع افغانستان موازنه با هند را در افغانستان دارند تلافى مى کنند. اسپنتا از شنيدن اين سوال خيلى يکه خورد، اما تعجب نکرد و گفت من نمى توانم به اين سوال پاسخ دهم. پاسخ دادن به اين سوال براى ما خيلى مشکل ايجاد مى کند. حال مى خواهم نظر شما را در اين مورد بدانم.

    در اينجا شکى نيست که مى شود بگوييم تغييرات کلانى در جهان و منطقه به وجود آمده و اين به صورت طبيعى است که هر صد سال 50 سال تغييرات حتى در ساختار کره زمين هم در حال به وجود آمدن هست. در اينکه گرايش واشنگتن به دهلى و گرايش دهلى نو به واشنگتن بيشتر شده نيز هيچ جاى شکى نيست. در اينکه يک مقدار بعد از 60 سال روابط واشنگتن با اسلام آباد يک کم به سردى گراييده و زير يکسرى سوال هاى کليدى مطرح شده رفته در اين هم شکى نيست، اما اين خودش يک نتيجه است و يک عامل نيست. اين مساله خود معلول يکسرى قضايا است؛ معلول شک و ترديد امريکايى ها نسبت به پاکستانى ها به خاطر اين است که پاکستانى ها در ارتباط با قضاياى افغانستان صادق نبودند و دروغ گفتند و دروغ فروختند. امريکايى ها اکنون اين را متوجه شده اند. اما اينکه پاکستان بخواهد عکس العمل نشان بدهد اين به نظر من درست نيست چرا، چون پاکستانى ها بدون امريکايى ها دو روز هم نمى توانند زندگى بکنند. اصلاً از آغاز پاکستان يادم هست وقتى که تاريخ افغانستان را درس مى دادم متوجه شدم از سال هاى 1946 تا 1951 و 1953 و اينها در هر روز پاکستان از امريکا 60 ميليون دلار پول مى گرفت. تمام هست و بود پاکستان در گذشته و هم حالا وابسته بوده و به امريکا گره خورده. اين قضيه يک مقدار پيچيده تر از اين چيزهاست. فکر کنم قضيه شايد اين طور باشد که سازمان امنيت پاکستان دولايه دارد؛ يک لايه لايه يى که ساخته شده تا منطقه يى باشد، ضدکمونيست ها باشد و از اين مسائل، اما يک لايه پاکستانى هم دارد، پاکستانى ها در درون هر کارى که از خارج نشات مى گيرد يک خرده هم براى خودشان کار مى کنند. اين لايه ISI شديداً با سياست هاى قومى، محلى و منطقه يى عمل مى کند. نزديک به 50 درصد اعضاى ISI پشتون هستند. خب 50 درصد پشتون خيلى تاثيرگذار در سياستگذارى افغانستان و پاکستان است. اما در ارتش پاکستان و رهبرى سياسى پاکستان نزديک به 35 درصد شاهد حضور همان پشتونستانى هستيم و اين خيلى رقم بالايى است. طبعاً ارتباطى که پاکستانى ها و اختلافاتى که با هند دارند با ما ندارند و ما اصلاً اختلاف مرزى به آن حد نداريم. اينها هم درست، به عقيده من اينها همه معاملاتى است که دور و بر افغانستان که شش همسايه دارد با همسايه هاى ديگرمان هم همين مشکلات را داريم. با همسايه ديگرى هم مى توانيم اين مشکلات را داشته باشيم.

    - من يک پرانتز باز کنم. يک نکته را متوجه نشدم مى خواهم يک بفهمم و بعد شما ادامه دهيد. شما فرموديد دو تا لايه درون ISI هست که يک لايه آن ضدکمونيست هست و يک لايه ديگر آن گرايشات ضد قومى دارد.

    از ابتدا يک لايه ISI از طرف سيا به خاطر جنگ سرد و به عنوان ضدحمله اطلاعاتى شوروى سازمان يافت. اما پاکستانى ها درون ISI يک سازمان اطلاعات ديگرى را به وجود آورده اند و تا حدود 50 درصد از پشتون هاى پاکستان عضوگيرى کردند. اين را به وجود آوردند که در ارتباط با افغانستان و عليه هند از آن استفاده شود، چنان که مرکز تمام فعاليت هايى که در هند مى شود هم دوباره به درون همان منطقه پشتونستان پاکستان و افغانستان برمى گردد که همسايه اينهاست. ولى آنچه در اخبار گفته مى شود که ISI خارج از قدرت دولت مرکزى است و اينها مستقل عمل مى کنند واقعاً مستقل، قوى و پشتون هستند. ايدئولوژى خاصى به نظر من دارند و طبعاً در سياست پاکستان نقش مهمى دارند همان طور که لقب پدر طالبان را گرفته اند.

    ISI هنوز هم با طالبان و بخشى از سياستمداران پاکستان ارتباط خاص خود را دارند. در ديگر سازمان هاى پاکستان هم تقريباً مى توانيم اين ساختار را ببينيم. اين دخالت پشتونستانى ها در سياست پاکستان به خاطر اين است که حساس ترين مرز پاکستان مرز افغانستان بوده زيرا اين طرف مرز هم شما پشتونستان را داريد. پاکستانى ها هرگز مورد بى مهرى واشنگتن قرار نگرفته اند و برخلاف تبليغات پاکستان در سال هاى اخير 12 ميليارد دلار فقط به خاطر جنگ جزيى عليه تروريسم گرفته و من شک ندارم که امريکايى ها همين مقدار پول را به دولت آقاى کرزى داده باشند که براى جنگ در داخل مصرف کند. در همين قول و قرارهاى اخير هر دفعه که مى رود به امريکايى ها مى گويد ما مى خواهيم اينجا را پاکسازى کنيم و اينقدر پول مى خواهيم واشنگتن به او پول مى دهد. پاکستان اگر 10 هزار خليج و منبع نفت پيدا کند مقدار منافعى که از امريکا دريافت مى کند به درصدى از آن هم نمى رسد. در مورد رابطه پاکستان و واشنگتن اگر بگوييم پاکستانى ها از امريکايى ها رنجيده اند يا امريکايى ها نسبت به پاکستانى ها بى ميل شده اند، به خطا رفته ايم. سياست هاى منطقه يى آنقدر تغيير نکرده که لزوماً بگوييم اجراها به آن اندازه تغيير کرده باشد. امريکايى ها به اين آسانى ها پاکستان را از دست نمى دهند. امريکايى ها به اشتباه پاکستان را قدرت اتمى نساختند و به اشتباه نبوده که گذاشتند پاکستان يک نقطه خطرناک به اين بزرگى شود. آنها حتماً برنامه هاى 100ساله دارند و در داخل اين برنامه هاى قرنى اين مسائل مطرح مى شود. به نظر من اين نظرات بيشتر ژورناليستى است و چون مردم از اين مدل حرف ها خوش شان مى آيد اين بحث ها را به خورد مردم و عوام مى دهند. من معتقدم آن چيزى که در منطقه بين پاکستان، افغانستان و هند به وجود آمده به علت ساده کردن تضاد جهانى در منطقه و ناشى از اشتباهات بسيار کلان امريکايى ها در منطقه بوده است.

    امريکايى ها بدون اينکه فکر کنند در درازمدت در سطح منطقه و سطح ملى و محلى چه اتفاقى مى افتد پول هاى کلانى خرج کردند. يکى از همين اشتباهات همين الان در افغانستان در حال روى دادن است. امريکايى ها در نظر دارند نيروهاى شبه نظامى محلى به وجود بياورند. نيروى شبه نظامى محلى به وجود آوردن نتيجه اش کاملاً مشخص است. اين نيروى شبه نظامى هيچ وقت تابع دولت نخواهد شد و خود اينها به يک خطر جديد براى افغانستان يا براى منطقه تبديل خواهد شد. اصولاً سياست امريکا سياست کوتاه مدت است و نگاه کوتاه مدت در حل قضاياى محلى تاثير ندارد. در حالى که امريکايى ها سياست هاى کلان منطقه يى و سياست هاى کلان جهانى خود را خيلى جدى طرح ريزى مى کنند ولى بازيگران منطقه يى خود را در بعضى موارد بسيار مقطعى و موقت انتخاب مى کنند و همزمان با همان شرايط عکس العملى برخورد مى کنند، چنانچه بالا آوردن بيش از حد نيروهايى مثل طالبان در منطقه کار امريکايى ها بوده است که حالا خودشان در اين باره دچار مشکل شده اند.

    -من يک ابهام برايم همچنان باقى مانده، در اينکه دستگاه هاى امنيتى پاکستان که پشتون هم هستند اينها در واقع طالبان را با بودجه امريکا، حمايت و پول عربستان سعودى شکل دادند. اين جريان ها هم که در افغانستان فعال بودند بعداً در کشمير فعال شدند در مورد اين ادعا هم اسناد و مدارک زيادى وجود دارد. به نظر مى رسد با توجه به اينکه بعداً از درون دل اين اسلامگرايان افغانستان و عرب- افغان ها، القاعده به وجود آمد که توانست بزرگ ترين حادثه سياست خارجى امريکا يعنى 11 سپتامبر را به وجود بياورد. الان شرايط به گونه يى است که اگر از تبليغات محافظه کارهاى امريکايى و نئوکان ها و بوش را هم کنار بگذاريم که خيلى از اين جريان 11 سپتامبر بهره بردارى سياسى کردند در هر حال جريان اسلامى که در پاکستان مورد حمايت قرار گرفت همان بعداً در افغانستان تبديل به القاعده شد. اين القاعده بعداً در چچن، در بوسنى هرزگوين، در عراق، تونس، اسپانيا، لندن، ايتاليا و همه اين مناطق خودش را نشان داد. من احساس مى کنم پيگيرى رد القاعده و در واقع نگرانى نسبت به آن يک دغدغه جهان غرب به خصوص امريکايى هاست. حادثه مترو اسپانيا را هيچ کس نمى تواند فراموش کند که نزديک 200 نفر کشته شدند و القاعده مسووليت آن را برعهده گرفت. القاعده به نوعى در پاکستان و افغانستان ريشه عميقى دارد و بدون کشف سرنخ ها در پاکستان امکان اينکه بشود آن را سرکوب کرد، وجود ندارد. به اين لحاظ احساس مى کنم مشکلى در روابط پاکستانى ها و امريکا بروز کرده است. در يکى دو سال اخير امريکايى ها احساس کردند پاکستانى ها به اندازه کافى در برخورد با جريان اسلامگرايى و القاعده نه فعال هستند و نه مى توانند فعال باشند، يعنى ذاتاً بيشتر از اين نمى توانند کارى انجام دهند. بخشى از دواير حساس هم اصلاً در اختيار دولت نيست که بخواهد حرف شنوى داشته باشد. به اين لحاظ است که به نوعى امريکايى ها از پاکستان فاصله گرفته اند و احتمالاً بخشى از بحران افغانستان هم ناشى از همين به هم ريختگى روابط پاکستان و امريکاست. به اين لحاظ من نقش پاکستان را در افغانستان يک مقدار جدى تر از شما مى بينم.

    در اينکه پاکستان در افغانستان نقش بسيار مهمى دارد، شکى نيست ولى بيشترين بخش اين قضيه به اين برنمى گردد که پاکستانى ها خيلى قوى، خيلى خوب يا خيلى بد هستند، بيشتر به اين برمى گردد که کابل بيش از اندازه ضعيف و بيش از اندازه عقب مانده و خارج از زمان حرکت مى کند. پاکستان يک سياست ملى دارد اما افغانستان سياست قومى و قبيله يى را دنبال مى کند. پاکستان يک برنامه هاى کلان ملى را پى مى گيرد، يکسرى برنامه هاى موفق دارد. در مقابل افغانستان هيچ برنامه يى ندارد حتى يک برنامه انرژى ندارد که خودش بتواند به هر منطقه برق دهد، به جاى اينکه سرمايه گذارى درازمدت روى برق خودش انجام دهد، مى رود مثلاً از شمال يا از ايران برق مى گيرد. من فکر مى کنم اين بيشتر ضعف داخلى افغانستان است. بيشتر کسانى که الان در وزارتخانه هاى افغانستان هستند تحت تاثير پاکستان هستند. بعضى از اينها خودشان گفته اند ما جزء سازمان امنيت پاکستان بوده ايم يعنى اينها عضو سازمان امنيت پاکستان هستند و در کابينه نشسته اند. آقاى کرزى حتى رسماً اين موضوع را گفت و يحتمل خيلى از روزنامه ها به خود آقاى کرزى هم شک دارند در نتيجه ضعف از کابل است نه از اسلام آباد. مبناى قدرت اسلام آباد اين است که کابل ضعيف است و روى ضعف کابل سرمايه گذارى مى کند. مساله اسلامى کردن و مساله القاعده و مساله طالبان من فکر مى کنم يک بحث بسيار کلان است که به مسائل ديگرى در دنياى معاصر و در گذشته برمى گردد؛ چه بعد از جنگ سرد و چه قبل از جنگ سرد که فکر مى کنم پرداختن به اين مساله در اينجا نه جايش هست و نه وقتش. اما بحث کابل و اسلام آباد و بحث اينکه پاکستان در اينجا نفوذ دارد در اين هيچ جاى شکى نيست. کابل در همين شرايط فعلى با لجاجت بر اين مساله پافشارى مى کند که يا نام پشتونستان را عوض کنيد يا ما چنان و چنين مى کنيم. به هرحال آغاز اين ماجرا از کابل است و کابل هميشه مى توانسته و الان هم مى تواند مشکل طالبان را در داخل مرزهاى خودش حل کند.

    -با توجه به رقابتى که هند و پاکستان با يکديگر دارند و نقشى که هند بازى مى کند يا به قول شما نقشى که پاکستان بازى مى کند، به خاطر ضعف سيستم حکومتى در افغانستان است تا قدرت پاکستان. حالا با توجه به اختلافات جدى که پاکستانى ها و هندى ها دارند آيا مى شود گفت قضيه افغانستان به نوعى پيامد جانبى اين دو اختلاف است مثلاً انفجار سفارت هند در کابل يک اتفاق خيلى مهم است که امريکايى ها تاييد کردند پاکستان در اين انفجار دست داشته. آيا اين نمى تواند حاکى از آن باشد که در واقع اختلاف هند و پاکستان به نوعى در افغانستان هم انعکاس پيدا مى کند؟

    در اين هم جاى ترديد نيست و اصلاً سياست سنتى افغانستان در ترکيب «کابل، مسکو، دهلى» خلاصه مى شد. اين قضاياى پشتونستان و تمام داستان هايى از اين دست همگى زاييده همين مثلث هستند. تنها کشورى که از ادعاى پشتونستان افغانستان پشتيبانى کرد اتحاد جماهير شوروى سابق بود و دهلي. البته دهلى آنقدر هوشيار بود که در دوران اينديرا گاندى متوجه شد اين ادعا بى پشتوانه است و گفت ديگر از ادعاى افغانستان حمايت نمى کند، در حالى که مسکو همچنان به سياست خود در اين باره ادامه داد و اين مثلث به ويژه از اين لحاظ براى پاکستان خطرناک بوده است که اسلام آباد را بين منگنه دهلى- کابل قرار مى دهد. در صورت اتحاد اين دو طرف عليه اسلام آباد، پاکستان به نوعى در محاصره قرار مى گيرد. اين خطر و تهديدى بسيار قدرتمند اما در عين حال کاملاً طبيعى است. در واقع همه کشورها اين بيم را دارند که تحت محاصره قرار بگيرند. براى مثال آن اوايل که امريکايى ها افغانستان و عراق را گرفتند طبيعى بود که ايران از محاصره شدن بيمناک باشد و اين حق ايران بود که اقداماتى براى شکستن اين محاصره انجام دهد. اما در افغانستان ما اين مساله را به عنوان اراده ملى دنبال نکرديم و در حقيقت فداى سياست هاى بسيار ابتدايى، احساساتى و کوچک شديم و در واقع همين حالا هم فداى همين سياست ها مى شويم. طبعاً پاکستان از اين بيم دارد که سياست هاى هند در ديگر مرزهاى پاکستان غمثلاً با افغانستانف مشکل ايجاد کند چرا که پاکستان بر سر مساله کشمير و ديگر مسائل، مشکلات تاريخى فراوانى با هند دارد و دو کشور بارها عليه يکديگر وارد جنگ شده اند. اما افغانستان به راحتى مى تواند به پاکستان اعلام کند که از خاک افغانستان هيچ تهديدى متوجه پاکستان نخواهد شد و ديگر در امور پاکستان مداخله نکند و از کنار مساله پشتونستان که ادعايى غيرقابل تحقق است، بگذرد و مرز پاکستان را به رسميت بشناسد.

    در صورتى که افغانستان مرز را به رسميت بشناسد پاکستانى ها به راحتى تا پشت مرز خواهند آمد. زمانى که کرزى پاکستان را در زمان آقاى مشرف متهم کرد که مرزهاى خود را باز گذاشته اند و طالبان و القاعده به راحتى از اين مرزها عبور مى کنند، مشرف بلافاصله با پختگى براى بستن مرزها اعلام آمادگى کرد و گفت مثلاً فلان جا را سيم خاردار مى کشيم. در مقابل سروصداى کابل بلند شد که آنجا را ما به عنوان مرز به رسميت نمى شناسيم. پاکستان دوباره گفت مثلاً جاى ديگرى را مين گذارى مى کنيم و افغانستان باز هم پاسخ داد که ما آن را هم قبول نداريم. پاکستان دست آخر نتوانست کارى بکند چون ادعاى کابل ادعايى پوچ و بى منطق بود. پاکستانى ها چيزى بيشتر از اين از افغانستان نمى خواهند که اين مساله مرز يک بار و براى هميشه حل شود. باقى مشکلاتى که با پاکستان داريم مشکلات عادى است. ايران هم همچنين، ايران هم چيز زيادى از افغانستان نمى خواهد. اين هم به نفع ايران است و هم به نفع تمام منطقه که افغانستان ثباتش را به دست آورد و راه هاى تجارى داخل اين کشور باز شوند و راه پاکستان به آسياى مرکزى و ايران به چين باز شود. اين نقطه قوت افغانستان است. ما هم با چين مرز داريم هم با تاجيکستان و هم با ازبکستان. با برقرارى ثبات در افغانستان هزار خط و هزار راه به هم وصل خواهند شد. اين مساله علاوه بر شکوفايى اقتصادى در حوزه فرهنگ و تبادل تجربيات پيشرفت هاى زيادى به وجود مى آورد. اما مساله مرز اگر حل نشود پاکستان با چندين مشکل روبه رو خواهد شد. اين حق پاکستان است که از منابع و بازار سيحونى غماوراءالنهريف استفاده کند و اين بدون استفاده پاکستان از خاک افغانستان ميسر نيست. از طرف ديگر ما هم مى توانيم از پاکستانى ها توقع داشته باشيم که به افغانستان اجازه دهند مال التجاره افغانستان از بندر کراچى و باقى بنادر پاکستان به نقاط مختلف جهان فرستاده شود. با پافشارى افغانستان بر ادعاى خود هيچ کدام از اين اتفاق ها روى نخواهد داد طبعاً پاکستانى ها وقتى مى بينند طرف مقابل مى خواهد به آنها زور بگويد آنها هم به نوعى مقابله به مثل مى کنند و البته در اين شرايط قدرت افغانستان در مقياسى نيست که بخواهد با پاکستان رقابت کند.

      مواضيع مماثلة

      -

      اكنون الخميس 9 مايو 2024 - 9:38 ميباشد