زندهگی چیست؟ خون دل خوردن، زیر دیوار آرزو مردن.
یک تعریف زندهگی شاید مرزگذاری با دنیای پیرامون باشد. تولّی و تبّری. نه به مفهوم فقهی آن، نه، بل مفهوم اخلاقی آن که بدین معنا این فرع، اصول توحید و نبوت دربرمیگیرد.
زندهگی شاید به تعریفی ایمان به آرمانی و سپس کوشش در راه آن آرمان باشد. اگرچه زمانه، زمانه حرمان شدن آرمانها باشد.
زندهگی شاید لذت بردن از تراژدی نهان در معنای زندهگی باشد. یک تراژدی که البته در نهایت شاید به کمدی بازگردد و آن وضعیت کمیک خودش تبدیل به تراژدی شود و این دور باطل و … از نزدیک تراژدی بودن و از دور کمدی به نظر رسیدن! به قول شاعری، من از خدا و دنیا و زمانه شکایتی نهدارم. چرا که زندهگی بعد از مرگ هست. اما سوالی دارم: آیا قبل از مرگ هم زندهگی هست؟
زندهگی برای بعضیها جستوجوی نامونشان عشق است با علم به این نکته که عشق در طول تاریخ هماره بینامونشان بوده و برای بعضی دیگر از بینبردن نامونشان عشق با غفلت از همین نکته.
اما در این برهه، زندهگی برای من جستوجوی پیامبر است در زمانی که دیگر زمین از پیامبر تهی شده. پیامبری که تنها بر تو مبعوث شود و از خدای خویش آیه بیاورد که «انی فضلتک علیالعالمین». و اگر اینگونه شود من از پیامبر خود معجزهای طلب نهخواهم کرد، نه حتی کرامتی، نه حتی استدلالی، و نه حتی کتابی و آیتی. تنها و تنها ایمان خواهم آورد. ایمان. حتی سعی میکنم دستش را بهگیرم و او را هم متوجه گم راهیش بهکنم. که دیگر در قرن بیستویک در دنیای نیستانگار حتی آرزوی آمدن پیامبری از ساحت قدس ناممکن است و حتی جرم است. توهین است. به عقل خودبنیاد. به خرد و به انسان متمدن خردگرا. هدایتش بهکنم و آنگاه با او رهسپار جادهای شویم که وجود نهدارد. جادهای که هرکس، به تنهایی و برای خویشتن خویش باید بهسازدش. و گام اولش اعتراف به این است که همه گمراهیم. همه جز یکی که خود واقعیمان است. و بعد ازین اولین گام با پیامبرم همگام خواهم شد و در جستوجوی خود برخواهم آمد. خودی که امام عصر نام دارد و ما هرچه ازو فاصله بهگیریم دچار خودفریبی شدهایم. آری، در جستوجوی موعود -این آخرین موعود- پیغمبری را فدای زلیخا میکنیم و سودای زندهگی را به کناری مینهیم. که زندهگی قبل از موعود زندهگی نیست. تنها و تنها همان جستوجوست. جستوجوی پیامبری که هدایتش کنی.
[/b]
اين مطلب آخرين بار توسط Negin در الإثنين 9 فبراير 2009 - 12:22 ، و در مجموع 2 بار ويرايش شده است.