مصاحبه مارچلو موستو بااریک هابسباوم:
مفهوم کنونی مارکس
برگردان ناهید جعفرپور
مفهوم کنونی مارکس
برگردان ناهید جعفرپور
سه شنبه ۹ مهر ۱۳۸۷ - ۳۰ سپتامبر ۲۰۰۸
|
اریک هوبس بایوم می گوید: بحران مالی کنونی بمفهوم شکست غمناک تئولوگی بازار آزاد غیر قابل کنترل است.
در باره اریک هوبس بایوم: وی که متولد سال 1917 می باشد، یکی از بزرگترین مورخین زنده جهان است. در میان تحقیقات بیشمارش می توان از سه بخشی که در باره قرن بلند نوزدهم نوشته است نام برد: انقلاب های اروپائی، 1789 ـ 1848 : عصر شکوفائی سرمایه داری، تاریخ فرهنگ سال های 1948ـ 1878 و همچنین تاریخ قرن بیستم جهان.
کارل مارکس دو دهه بعد از 1989 زمانی که وی آنچنان بسرعت به فراموشی سپرده شده بود، مجددا در صحنه ظاهر گشت. بطوری که مجله فرانسوی:
Nouvel Observateur 2003
یک جلد خود را به تم مارکس ـ بنام مارکس نظریه پرداز سومین هزاره ؟ ـ اختصاص داد. یک سال بعد در یک همه پرسی در کانال دوم تلویزیون آلمان 500000 نفر از مردم آلمان مارکس را بعنوان مهمترین آلمانی تمامی اعصار انتخاب نمودند. او در میان گروه بندی عمومی مقام سوم را گرفت و در کاتاگوری " مفهوم کنونی" مقام اول را کسب نمود. سپس در سال 2005 مجله اشپیگل عکس روی جلد خود را با نام " شبهی باز می گردد" به مارکس اختصاص داد
.
سئوال : در یک صحبت علنی شده که همین اخیرا با:
Jacques Attali
داشتید شما گفتید که کاپیتالیست ها بیشتر از دیگران مجددا مارکس را کشف کرده اند و شما از حیرتتان صحبت نمودید زمانی که جرج سوروس تاجر و سیاستمدار لیبرال به شما گفت که:" من همین اخیرا مارکس را خواندم و در آنچه که وی می گوید حقایق بسیاری یافتم. دلایل این دوباره زنده شدن چیست؟ آیا آثار مارکس تنها برای متخصصین و روشنفکران جالب است و اهمیت دارد؟ آیا در دوره های دانشگاهی وی باید بعنوان کلاسیک بزرگ نظریه مدرن معرفی گردد؟ آیا در آینده می تواند این توجه به مارکس همچنین از جانب سیاست هم شنیده شود؟
پاسخ: در جهان سرمایه داری بی شک علاقه عمومی به مارکس دوباره زنده شده است. حتی اگر احتمالا این علاقه هنوز در میان کشورهای جدید عضو اتحادیه اروپا یعنی کشورهای اروپای شرقی دیده نشود. این دوباره زنده شدن به احتمال قوی با این واقعیت شدت گرفت که صد و پنجاهمین سالگرد علنی شدن " مانیفست حزب کمونیست" در سال 1998 با یک بحران غمناک اقتصادی خاص در میان یک پریود بسیار سریع جهانی سازی بازار های آزاد همراه بود.
مارکس طبیعت اقتصاد اوائل قرن 21 را 150 سال قبل بر بستربررسی هایش در باره " جامعه بورژوازی" پیش بینی نمود. این اصلا غیر منتظره نیست که کاپیتالیست های هوشیار بخصوص در بخش مالی جهانی شده از آنجا که ضرورتا به طبیعت و بی ثباتی های اقتصاد سرمایه داری که در آن کار می کنند آگاه تر از دیگران می باشند،تحت تاثیر مارکس قرار گرفته باشند.
اکثر چپ های روشنفکر به لحاظ فروپاشی پروژه سوسیال دمکراسی در اکثر کشورهای اتلانتیک شمالی در سال های 80 و به لحاظ تغییر جهت جمعی دولت های ملی به سوی
ایدئولوژی بازار آزاد و همچنین به لحاظ فروپاشی سیستم سیاسی و اقتصادی ای که ادعا داشت از مارکس و لنین الهام گرفته است، دیگر نمی دانستند که با مارکس چه باید بکنند.
طبیعتا این به آن معنا نیست که کسی دیگر به مارکس بعنوان بزرگترین نظریه پرداز کلاسیک نمی نگریست. اما بخصوص در کشورهائی چون فرانسه و ایتالیا با احزاب قوی کمونیست، یک نوع تهاجم روشنفکری بر علیه مارکس و بر علیه بررسی های مارکس وجود داشت که نقطه عطفش احتمالا درسال های 80 و 90 قرار داشت. نشانه هائی وجود دارد که این تهاجمات دیگر امروز پایان یافته است.
سئوال:مارکس در تمام زندگی اش محققی آگاه و با هوش و خستگی ناپذیر بود. کسی که بهتر از هر کسی دیگر در زمان خودش توسعه کاپیتالیسم را در بعد جهانیش دنبال کرده و بررسی نموده بود. او فهمید که تولد یک شیوه تولید کاپتالیستی اقتصاد بین المللی جهانی شده در پیش است و پیش بینی می کرد که این روند نه تنها رشد و رفاهی که تئوریسین های لیبرال و سیاستمداران به آن افتخار می کنند به همراه خواهد آورد بلکه همچنین جنگ های عظیم و بحران های اقتصادی و بی عدالتی های اجتماعی گسترده با خود خواهد داشت. در دهه گذشته ما بحران مالی آسیای شرقی را تجربه کردیم که در تابستان 1997 آغاز گردید، بحران اقتصادی آرژانتینی را که از سال 1999 تا 2002 طول کشید، و از همه مهمتر " بحران سوب پریمه" که در سال 2006 در ایالات متحده آغاز گردید و اکنون بزرگترین بحران مالی بعد از جنگ را. آیا به این علت درست است که بگوئیم بازگشت مجدد علاقه و توجه به مارکس همچنین متاثر از بحران جامعه کاپتالیستی است و دقیقا با تکیه بر این نظریه می توان تناقضات جهان کنونی را توضیح داد؟
در باره اریک هوبس بایوم: وی که متولد سال 1917 می باشد، یکی از بزرگترین مورخین زنده جهان است. در میان تحقیقات بیشمارش می توان از سه بخشی که در باره قرن بلند نوزدهم نوشته است نام برد: انقلاب های اروپائی، 1789 ـ 1848 : عصر شکوفائی سرمایه داری، تاریخ فرهنگ سال های 1948ـ 1878 و همچنین تاریخ قرن بیستم جهان.
کارل مارکس دو دهه بعد از 1989 زمانی که وی آنچنان بسرعت به فراموشی سپرده شده بود، مجددا در صحنه ظاهر گشت. بطوری که مجله فرانسوی:
Nouvel Observateur 2003
یک جلد خود را به تم مارکس ـ بنام مارکس نظریه پرداز سومین هزاره ؟ ـ اختصاص داد. یک سال بعد در یک همه پرسی در کانال دوم تلویزیون آلمان 500000 نفر از مردم آلمان مارکس را بعنوان مهمترین آلمانی تمامی اعصار انتخاب نمودند. او در میان گروه بندی عمومی مقام سوم را گرفت و در کاتاگوری " مفهوم کنونی" مقام اول را کسب نمود. سپس در سال 2005 مجله اشپیگل عکس روی جلد خود را با نام " شبهی باز می گردد" به مارکس اختصاص داد
.
سئوال : در یک صحبت علنی شده که همین اخیرا با:
Jacques Attali
داشتید شما گفتید که کاپیتالیست ها بیشتر از دیگران مجددا مارکس را کشف کرده اند و شما از حیرتتان صحبت نمودید زمانی که جرج سوروس تاجر و سیاستمدار لیبرال به شما گفت که:" من همین اخیرا مارکس را خواندم و در آنچه که وی می گوید حقایق بسیاری یافتم. دلایل این دوباره زنده شدن چیست؟ آیا آثار مارکس تنها برای متخصصین و روشنفکران جالب است و اهمیت دارد؟ آیا در دوره های دانشگاهی وی باید بعنوان کلاسیک بزرگ نظریه مدرن معرفی گردد؟ آیا در آینده می تواند این توجه به مارکس همچنین از جانب سیاست هم شنیده شود؟
پاسخ: در جهان سرمایه داری بی شک علاقه عمومی به مارکس دوباره زنده شده است. حتی اگر احتمالا این علاقه هنوز در میان کشورهای جدید عضو اتحادیه اروپا یعنی کشورهای اروپای شرقی دیده نشود. این دوباره زنده شدن به احتمال قوی با این واقعیت شدت گرفت که صد و پنجاهمین سالگرد علنی شدن " مانیفست حزب کمونیست" در سال 1998 با یک بحران غمناک اقتصادی خاص در میان یک پریود بسیار سریع جهانی سازی بازار های آزاد همراه بود.
مارکس طبیعت اقتصاد اوائل قرن 21 را 150 سال قبل بر بستربررسی هایش در باره " جامعه بورژوازی" پیش بینی نمود. این اصلا غیر منتظره نیست که کاپیتالیست های هوشیار بخصوص در بخش مالی جهانی شده از آنجا که ضرورتا به طبیعت و بی ثباتی های اقتصاد سرمایه داری که در آن کار می کنند آگاه تر از دیگران می باشند،تحت تاثیر مارکس قرار گرفته باشند.
اکثر چپ های روشنفکر به لحاظ فروپاشی پروژه سوسیال دمکراسی در اکثر کشورهای اتلانتیک شمالی در سال های 80 و به لحاظ تغییر جهت جمعی دولت های ملی به سوی
ایدئولوژی بازار آزاد و همچنین به لحاظ فروپاشی سیستم سیاسی و اقتصادی ای که ادعا داشت از مارکس و لنین الهام گرفته است، دیگر نمی دانستند که با مارکس چه باید بکنند.
طبیعتا این به آن معنا نیست که کسی دیگر به مارکس بعنوان بزرگترین نظریه پرداز کلاسیک نمی نگریست. اما بخصوص در کشورهائی چون فرانسه و ایتالیا با احزاب قوی کمونیست، یک نوع تهاجم روشنفکری بر علیه مارکس و بر علیه بررسی های مارکس وجود داشت که نقطه عطفش احتمالا درسال های 80 و 90 قرار داشت. نشانه هائی وجود دارد که این تهاجمات دیگر امروز پایان یافته است.
سئوال:مارکس در تمام زندگی اش محققی آگاه و با هوش و خستگی ناپذیر بود. کسی که بهتر از هر کسی دیگر در زمان خودش توسعه کاپیتالیسم را در بعد جهانیش دنبال کرده و بررسی نموده بود. او فهمید که تولد یک شیوه تولید کاپتالیستی اقتصاد بین المللی جهانی شده در پیش است و پیش بینی می کرد که این روند نه تنها رشد و رفاهی که تئوریسین های لیبرال و سیاستمداران به آن افتخار می کنند به همراه خواهد آورد بلکه همچنین جنگ های عظیم و بحران های اقتصادی و بی عدالتی های اجتماعی گسترده با خود خواهد داشت. در دهه گذشته ما بحران مالی آسیای شرقی را تجربه کردیم که در تابستان 1997 آغاز گردید، بحران اقتصادی آرژانتینی را که از سال 1999 تا 2002 طول کشید، و از همه مهمتر " بحران سوب پریمه" که در سال 2006 در ایالات متحده آغاز گردید و اکنون بزرگترین بحران مالی بعد از جنگ را. آیا به این علت درست است که بگوئیم بازگشت مجدد علاقه و توجه به مارکس همچنین متاثر از بحران جامعه کاپتالیستی است و دقیقا با تکیه بر این نظریه می توان تناقضات جهان کنونی را توضیح داد؟