سیاست در افغانستان
رضا اکبری
رضا اکبری
پس ازفروپاشی رژیم خونخوارطالبان، توقع میرفت که امریکاییها بکمک جامعه جهانی یک حکومت مناسب ونسبتا دموکراتیک رادرکابل بوجود آورند تا دردها وزخمهای ناسوروطولانی مردم افغانستان را تسکین ومداوا نموده، کشورویرانه ما را بازسازی کرده وصلح وامنیت را بجامعه بلاکشیده ما بارمغان آورند. بعلاوه حتی انتظار میرفت که امریکاییها شاید این کشوررا طوری اعمار نمایند که منحیث یک “مودل” برای سایرکشورهای شرق میانه نمونه ای صلح، دموکراسی و خوشبختی باشد. زیرا بصورت بیشماری تکرارمیگردید که افغانستان یک نمونه موفق در"جنگ برضد تروریسم” بوده ورژیم کرزی یک نمونه درخشان “جامعه دموکراتیک” است! حال این سوال بوجود میآید که آیا این ادعا ها درست ازآب درآمد و یا نادرست؟ موفقیت جنگ برضد تروریزم؟ تصادمات خونین درهفته های آخربین جنگجویان طالبان ازیکطرف و قوتهای ایتلافی و نیروهای امنیتی افغانستان ازطرف دیگرباثبات رسانید که همه ادعاهای اداره بوش- کرزی کاملا غلط و فریب محض بوده و وضع امنیتی بطورجدی رو بوخامت گراییده است. گروه طالبان دیگرتنها بالای تکتیک های جنگ وگریزتوسط گروپهای کوچک گوریلایی وچریکی اتکا نمیکنند. بعوض، آنها اکنون درگروپهای بیشتر ازصد نفری حملات خودرا بالای قوتهای ایتلاف و پوسته های امنیتی حکومتی انجام میدهند. آنها اکنون درچالش با رژیم کرزی و قوتهای ایتلافی، یکتعداد ولسوالیها وعلاقداریها رادرچندین ولایت جنوبی وشرقی کشور(کنر، غزنی، کندهار، ارزگان و هلمند) تحت کنترول خود دارند و بتدریج بطرف شمال و غرب کشور پیشروی مینمایند. اما رژیم کرزی بعوض تفکردرباره ای مسایل داخلی، نواقص ومعایب درپالیسیها وعملکردهای رژیم خود، به بازی “ملامت” کردن پاکستان منحیث یگانه منبع و عامل اصلی مسایل ومشکلات افغانستان ادامه میدهد. آنها بهیچوجه عوامل داخلی رامدنظر نگرفته ومایل نیستند بدانند و یا اعتراف کنند که منبع اینهمه مسایل، مشکلات و معایب در داخل حکومت ورژیم خودشان است. درحالیکه بعقیده من منبع اساسی وعلل عمده گسترش نارضایتی های مردم افغانستان و مداخلات پاکستان، نتیجه پالیسهای غلط وعملکردهای نادرست رژیم کابل است. گسترش وخامت اوضاع امنیتی درکشورگواهی آنستکه پالیسیهای اداره بوش- کرزی درافغانستان غلط ونادرست بوده واکنون به بن بست رسیده است. اما برای دریافت علل وعوامل نادرستی آن و اینکه چگونه میتوان آنرا اصلاح کرد باید به دریافت ریشه ها و علل آن توجه کرد وآنهم (بعقیده من) درقدم اول تحمیل یک رژیم دست نشانده با پالیسیهای نادرست است. نمونه درخشان دموکراسی بوش- کرزی؟ ایالات متحده درتوافقات بن یک فرد دست نشانده خویش رابالای نمایندگان آن جلسه تحمیل کرد (درحالیکه حامد کرزی 2 رای وپروفیسور سیرت 11 رای داشت) بدون اینکه شرایط مغلق قومی ومنطقوی افغانستان را درنظرداشته باشد. باینترتیب باتاکید براینکه فقط باید یک “پشتون” درراس قدرت قرار داشته باشد اولین سنگبنای اعماریک افغانستان نوین در بن (بانقض آشکار اصول دموکراسی و مبانی انتخابات) بربنیاد کج واساس نادرست گذاشته شد! فکرمیکنم چنین اصلی درمورد حکومت کابل مصداق عمل پیدا میکند: خشت اول گرنهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج امریکاییها نمیدانستند که دهها سال جنگهای خونباروصدهاسال تصفیه های وحشیانه وآزارواذیت قومی ومذهبی بواسطه حاکمان پشتون درافغانستان، ایجاب پیش شرطهای لازم نظری (از قبیل دلجویی، اعتراف ومعذرتخواهی ازآنچه درگذشته اتفاق افتاده) وعملی (انتخابی نمودن ارگانهای محلی) جهت ایجاد فضای اعتمادوحسن نیت دربین اقوام و مناطق مختلف را بخاطرایجاد یک جامعه عادلانه مینمود. آنها باید درک می نمودند که ایجاد فضای اعتماد و اعمارجامعه عادلانه هرگزنمیتواند با تحمیل یک پشتون قومگرادریک سیستم مرکزی ودریک جامعه چند قومی میسر گردد. زیراچنین تجارب تلخ وخونباری دررژیم های امیرعبدالرحمن، نادرشاه، ظاهرشاه، حفیظ الله امین و طالبان بطوروحشیانه ای عملی وامتحان گردیده بود. ایالات متحده و ملل متحد بایست بالای اعمار سیستم ها وموسسات نسبتا دموکراتیکی تاکید میورزیدند که شرایط حداقل مساوی ومساعد را برای تمام اقوام وافراد کشور تامین مینمود. بر خلاف، آنها تمام مساعی وسرمایه گذاری خویش رابراساس پشتیبانی ازیک فرد قومگرا(که خود یکی ازبنیانگذاران جنبش طالبان درپاکستان بود) - “یک فرد نامناسب برای یک کاربزرگ” - متمرکزنمودند. بعلاوه، اگراین"فرد نامناسب” با “پالیسیهای مناسب” مشوره ومواظبت میگردید، بهیچوجه شرایط بگونه ای انکشاف نمینمود که امروز باآن مواجه هستیم. امریکاییها این مشوره های غلط ونادرست پشتونهای قومگراراقبول کردند که نصب یک “فرد پشتون” دریک سیستم ریاستی ودریک دولت مرکزی ازیکطرف جبران سقوط حاکمیت طالبان برای پشتونها است وازطرف دیگراثرات متحدکننده ای اقوام دریک کشورپارچه شده راخواهد داشت. بسیاری ازعناصرقومگرای پشتون به بهانه ایجاد “وحدت ملی” درکشورهنوزبرین عقیده اند وآنرا اقدامی درستی درین راستا میدانند. این عناصر تبلیغ مینمایند که تمام افراد و اقوام افغانستان یک “افغان” بوده و باهم برادروبرابر زندگی نموده وهیچگونه تفاوت و تنشی دربین آنها وجود ندارد. متاسفانه حتی امروز، بسیاری ازروشنفکران پشتون که ادعای “مترقی” بودن نیز دارند هرگونه صحبت ویا بحثی درمورد مسایل ملی، تنشهای قومی وتنوع اتنیکی در کشور را دامن زدن باختلافات ملی دانسته، به آن مهر"خیانت" به وحدت ملی زده وآنرا “توطیه” ای اجنبیها برای تجزیه کشورقلمداد مینمایند. طوریکه دیده میشود فضای عدم تحمل وفرهنگ تحمیل (پیش شرطهای نظری) تا اندازه ای وسیع، گسترده و حاکم است که حتی صحبتهای عادی و تیوریکی بر سر کلمات افغانستانی، دانشگاه و ... تفرقه افگنانه وخیانت ملی محسوب میشود. درحالیکه اگردیروزهیچگونه فضای برای اظهاراین حقایق وجود نداشت، امروزهمه میگویند وصریحااعلام میدارند که کلمه"افغان" یا “پتان” نام تاریخی ومعادل “پشتون” بوده (2) وحتی کلمه “افغانستان” نیزمنحیث نام رسمی کشور، باراول توسط انگلیسها در معاهده انگلیس- فارس درنیمه اول قرن 19 برای حاکمان “کابل” بکاررفته است در حالیکه امیران وشاهان “کابل” نه تنها درآن هنگام بلکه حتی تا اواخرقرن نزدهم نیز خود را امیران و شاهان “خراسان” مینامیدند. تاریخ گواهی آنستکه زمامداران پشتون درطول تاریخ اکثراجهت سرکوب اقوام غیرپشتون وبعضا حتی جهت سرکوب بعضی قبایل پشتون دست بدامن خارجیها زده و خواستار مداخله آنها گردیده است. مساعی وتلاشهای کرزی جهت سرکوب قدرتهای محلی توسط نیروهای خارجی وایجاد یک حکومت مرکزی قوی ومستبد درکابل نیز اقداماتی دراین مسیر پنداشته میشود. زیرا هم اکنون علامات ونشانه های پشتونسالاری و پشتونیزه سازی جامعه با اعطای مقامات مهم دولتی به افرادقومگرای پشتون درین حکومت و کنار گذاشتن افراد غیرپشتون به بهانه های “جنگسالار” وایجاد حکومت “شایسته سالار” وسایراقدامات دراینعرصه، زنگهای خطررا بصدا در آورده است. زیرا مردم بچشم سرشاهد چنین پروسه های درگذشته بوده اند که حالا نیز درشرف وقوع است: انتقال و جابجا سازی ناقلین پشتون ازصفحات جنوب بشمال کشور، غصب زمینهای اقوام بومی (تاجک، ازبک و هزاره) وتوزیع آن به ناقلین توسط زور ویا فرمان، تحمیل زبان پشتو، انحصار پستهای مهم دولتی، محو آثارتاریخی و فرهنگی اقوام دیگر، تغییر نامهای محلات و مکانهای تاریخی، اصطلاحات ملی، سرود ملی، اتن ملی، لسان ملی، لباس ملی، بابای ملی و… باید بخاطرداشت که افغانستان کشور اقلیتهای اقوامی است که بدنه اصلی ویا اکثریت آنها در کشورهای مجاوروهمسایه زندگی میکنند وآنهم طوریکه کمیت هیچیک ازین اقوام بگمان اغلب بیشتر از30 فیصد نفوس کشور را تشکیل نمی دهد (قرار معلوم احصاییه دقیقی وجود ندارد: با وجودیکه رژیمهای گذشته چندین باربه سرشماری نفوس اقدام نمودند و بگمان اغلب چون اعلان ارقام حقیقی، افسانه “اکثریت” ایشان رابرملا ورسوا میساخت آنراباطل وناتکمیل اعلام نمودند). من یقین کامل دارم که اگرکمیت ایشان حتی باندازه 5 - 10 فیصد ازدیگران اضافه میبود ویا حتی 35 – 40 فیصد نفوس کشوررا تشکیل میدادند این موضوع را توسط دهها موسسه بین المللی و با شهادت دیگران انجام میدادند (همین خاموشی وعدم علاقه ایشان به پیگیری موضوع سرشماری درکشور، خود گواهی آنستکه حتما درزیرکاسه نیمکاسه ای وجود دارد). درحالیکه به باورمن از نگاه ماهیت دریک جامعه دموکراتیک، چندان ارزشی ندارد که نفوس کدام قوم چندفیصد است! درچنین فضای عدم تحمل وفرهنگ تحمیل وبا درنظرداشت استبداد حداقل یک قرنه ای حاکمان مستبدپشتون بالای اقوام دیگروهمچنان اتخاذ تدابیر، پروژه ها، برنامه ها وعملکردهای متعدد جهت پشتونسالاری وپشتونیزه سازی جامعه (که مثالهای آن در بالا ذکرگردید) چطورمیتوان از ایجادعدالت اجتماعی وفضای صلح وبرادری دراز مدت دربین اقوام مختلف کشورسخن گفت و یا بآن نایل گردید؟ بعقیده من بدون ایجاد پیش شرط های لازم نظری وعملی برای اعتمادسازی نمیتوان بهیچگونه تفاهم واقعی، وحدت ملی ویا عدالت اجتماعی نایل شد. یکی ازین پیشزمینه های عملی درشرایط موجود میتواندایجاد فضای نسبتا بازسیاسی یعنی انتخابی نمودن تمام ارگانهای محلی قدرت دولتی در چوکات تشکیلات اداری موجود کشور باشد. بدینطریق میتوان ازیک طرف شرایط لازم برای ایجاد فضای اعتماد و ختم بازی “ملامتبازی” را فراهم ساخت وازطرف دیگر مانع تشویشات ونگرانیهای بنیادگرایی قومی ومذهبی در شرایط موجود گشت. متاسفانه فعلا دارودسته کرزی به بهانه های مختلف با چنین راه حلی موافق نیستند واین خوددلیل واضح و نگرانی عمده برای آنستکه تعداد زیادی باور نمایند که عناصر قومگرای پشتون در حکومت موجود با استفاده ازپستها وموقعیت خود، خواهان تداوم پشتونسالاری وپشتونیزه سازی کشورمیباشند (صرفنظرازینکه دهها اقدام عملی درین زمینه درحال اجراست). ایالات متحده نیز با پشتیبانی ازکرزی وپالیسیهای قومی آن این وضع رابیشتر پیچیده ساخته و به نگرانیها افزوده است. در حالیکه درعراق تا اندازه ای زیادی ازپالیسی تنوع قومی و حقوق سیاسی گروپهای مختلف حمایت میکند. لذابمنظورایجاد فضای تفاهم واعتماد باافرادواقوام کشور، بایست به فرهنگ تحمیل وعدم تحمل پایان بخشید وآنهم فقط میتواند ازطریق گذشت، دلجویی، اعتراف ومعذرتخواهی ازهرآنچه در گذشته اتفاق افتاده، میسرگردد. چنین فضای میتواند با انتخابی نمودن ارگانهای محلی، تقویت واستحکام یابد و شرایط واقعی را برای دولتسازی، ملتسازی، عدالت اجتماعی و وحدت ملی فراهم سازد. درغیرآن هر گونه تفاهم، اعتماد و اتحادی میکانیکی بوده و نمیتواند پایدار و دوامدارباشد (چنانکه درعمل دیدیم ومیبینیم حتی اندیشه های زیبای “انترناسیونالیسم پرولتری” و “اخوت اسلامی” نیزنتوانستند ونمیتوانند چنین فضای را فراهم سازند)! دستآوردهای دیگر؟ بررسی پالیسی های حکومت کرزی ومسیرانکشاف حوادث درکشورنشان میدهد که نارضایتی عمومی، ناآرامیها، شورشها و قیامها دستاوردهای نهایی این رژیم خواهد بود (اگرتدابیر جدی در جهت تغییر پالیسی آنها اتخاذ نگردد).[/b]
اين مطلب آخرين بار توسط در الأحد 18 نوفمبر 2007 - 17:29 ، و در مجموع 5 بار ويرايش شده است.