ماه گم شده
بی خبر از نیاز من، ازغم جان گداز من
شاهرگ زخم میزندا، زخمه ی دلنواز من
خنده زلب گم شده است ،قامتکم خم شده است
هیچ نشد رقص کند ،دَورِگردون به سازمن
محراب ومنبر خانه شد ، منزلگهِ دیوانه شد
از نام او گوید مرا، اینها همه اعجاز من
در وادیِ این کهکشان ، یادی نما از اختران
مه گم شده در آسمان، من در غمِ مهناز من
ای خواهر فرخنده کیش،ای مادرِ قلبِ پریش
ازسنگرت حمله به پیش، همسنگرِ دمسازمن
راهـَش مَدِه اغیار را، مخفی نما اسرار را
باقی بُوَد در اختفا ، گر تو شوی همراز من
پُتکی زنم «حداد» وار،دشمن شود دل بیقرار
هرگز به او رحمی مدار، تا بشنود آواز من
مسعود حداد
دهم ماه می 2018
لا يوجد حالياً أي تعليق