پاشنه آشيل آمريكا در منطقه خاورميانه كه با هوش و ذكاوت خود توانسته بيش از بيست سال شماري از مقامات كاخ سفيد را با اطلاعات جهتدار خود به اقدامات متناقض در تعامل با گروههاي افغان وا دارد، كسي نيست جز... در دسامبر 1997 يونيكال، رهبران ردهبالاي طالبان را به آمريكا آورد تا شاهد فعاليتهاي آنان در هوستون باشند. همسر خليلزاد، يك نويسنده اتريشي فمنيست است كه به همراه او، كتاب «دولت خدا، جمهوري اسلامي ايران» را نوشت.
برخي تحليلگران آمريكايي پس از سالها غفلت، به اين نتيجه رسيدهاند كه پاشنه آشيل آمريكا در منطقه خاورميانه كه با هوش و ذكاوت خود توانسته بيش از بيست سال شماري از مقامات كاخ سفيد را با اطلاعات جهتدار خود به اقدامات متناقض در تعامل با گروههاي افغان وا دارد، كسي نيست جز «زلماي خليلزاد»، كه اكنون نيز مجراي اقدامات آمريكا در عراق را به خود اختصاص داده است.
اين آمريكايي افغانيالاصل كه ارتباطات مشكوك مالي با شركتهاي اقتصادي طالبان داشته و حتي آنها را به آمريكا برده، در مقطعي، آمريكا را مجبور به برقراري ارتباط با طالبان كرده و گويا پس از بر هم خوردن روابطش، از اين جنگ در افغانستان و عراق حمايت كرده است.
به گزارش سرويس بينالملل «بازتاب»، «واشنگتنپست» نوشت: چهار سال پيش «زلماي خليلزاد» در هتلي لوكس در «هوستون»، از مشاوران شركتهاي نفتي، با لذت مشغول صرف شام و صحبت با رهبران رژيم طالبان افغانستان در مورد علايق مشترك و معاملات چند ميليون دلاري خطوط لوله آنها بود.
اما امروز خليلزاد با نزديك شدن به كاخ سفيد، در حال كمك به بوش و مشاوران نزديكش براي تلاش در زمينه از بين بردن همان مقامات افغاني است.
اين مرد افغاني كه زماني عضو شوراي امنيت ملي و دستيار ويژه رئيسجمهور بود، هماكنون نفوذ زيادي در صحنه سياست افغانستان دارد. او تنها مقام كاخ سفيد است كه در افغانستان زندگي كرده و اطلاعات در مورد مسائل منطقه در خون اوست. تأثير طولانيمدت او بر مسائل آسياي مركزي، با ديدن عكس وي در دفترش در ساختمان اداري اجرايي آيزنهاور مشخص ميشود؛ در اين عكس، «رونالد ريگان» و «خليلزاد» در حال بحث با يك رهبر افغان در مورد جنگ با شوروي هستند.
«ريچارد دكمجيان» از كارشناسان بنيادگرايي اسلامي در دادگاه كاليفرنياي جنوبي، ميگويد: «زلماي، مرد ايدهآل افغانستان است، چراكه خود افغاني است و آنجا بزرگ شده و كشور را به خوبي ميشناسد. او اطلاعات دسته اول را از اين كشور به همراه بهترين ديدگاه كارشناسانه سياسي به ما ميدهد».
خليلزاد از سال 1980 ـ به عنوان طراح سياستهاي دولت ريگان، مشاور وي و يك كارشناس پنتاگون ـ در حكم يك تبعه آمريكا با همه رهبران جنگي و سياسي افغانستان رابطه داشت، به گونهاي كه در طول چند دهه، او از يك فعال جنگ سرد كه خروج نيروهاي شوروي از كشورش را جشن گرفت به يك چهره مدرنتر تبديل شد كه خواستار روابط دوستانه با طالبان بود. با اين حال، او هماكنون شاهيني است كه خواستار نابودي طالبان است!
تغيير ديدگاههاي وي در آرشيو روزنامهها و رسانهها قابل بررسي است. او چهار سال پيش در «واشنگتنپست» نوشت: طالبان سبك بنيادگراي ضدآمريكايي را كه ايران دارد، ندارد. ما بايد با شناسايي آنان و كمكهاي انساني به آنان، به بازسازي اقتصاد بينالمللي طالبان كمك كنيم... هماكنون زمان بهتر كردن روابط آمريكا با طالبان است».
به تازگي وي اصرار بر اين امر داشت كه بايد عليه طالبان وارد عمل شد. وي سال گذشته در مجله سياسي «واشنگتنكوارترلي» نوشت: خطر در حال افزايش است. به زودي اين نهضت از كنترل خارج ميشود و تأثير بيشتري بر ايجاد شورش، تروريسم و قاچاق مواد مخدر و توسعه ايدئولوژي تجاوزگرانه خود در منطقه خواهد شد.
خليلزاد پنجاه سال پيش در شهر مزارشريف، شمال افغانستان، كه 70 كيلومتر با مرز شوروي فاصله دارد، متولد شد. هنگامي كه وي هنوز جوان بود، خانوادهاش به كابل مهاجرت كردند؛ جايي كه پدر پشتون آنان در دولت كار كار ميكرد و بعدها تبديل به پادشاهي شد.
«توماس گويتر»، مدير مركز مطالعات افغانستان در دانشگاه «نبراسكا» ميگويد: «آنان مطمئنا از جمله معدود انسانهاي تفكرگراي زمان خود بودند. آنان كابلي شدند؛ پاريس افغانستان».
نخستين آشنايي خليلزاد با آمريكا در زمان نوجواني وي بود كه توسط مؤسسه «كميته خدمات دوستان» براي يك تور دانشآموزي به آمريكا برده شد. وي با علاقه زيادي به فرهنگ آمريكايي؛ از جمله بسكتبال به افغانستان بازگشت.
«گويتر» ميگويد: او بسكتبال را در آمريكا ديد و بازي كرد، اما بازيكن خوبي نبود، ولي ميتوانست متفكر خوبي باشد. گويتر در آمريكا مربي بسكتبال وي بود.
پس از اتمام دوران دبيرستان در كابل، وي موفق به راهيابي به يك دانشگاه آمريكايي در بيروت شد كه نهايتا با مدرك دكتراي علوم سياسي از دانشگاه شيكاگو در سال 1979 فارغالتحصيل شد؛ همان سالي كه شوروي به كشورش حمله كرد.
در دهه بعد، وي استاديار دانشگاه كلمبيا و مدير اجرايي كميته دوستان افغانستان بود؛ گروهي كه از مجاهدين افغان در جنگ با شوروي حمايت ميكرد. از سال 1985 تا 1989 خليلزاد در وزارت امور خارجه آمريكا به عنوان مشاور ويژه وزير در مورد جنگ ايران و عراق و افغانستان و شوروي مشغول به كار بود. او جزو گروه كوچكي از سياستمداران بود كه موفق شدند با فشار بر دولت ريگان، تجهيزات جنگي زيادي براي نيروهاي مبارز افغانستان عليه اتحاد جماهير شوروي فراهم كنند.
وي سپس در دوره نخست تصدي بوش، در وزارت دفاع آمريكا آتش جنگ عليه عراق را شعلهور كرد و به عنوان يك مقام سياسي در شركت «Rand»، كه در زمينه مطالعات سياسي براي ارتش آمريكا فعاليت ميكرد، مشغول به كار شد. او استراتژي پروژه نيروي هوايي «Rand» را هدايت كرده و بنيانگذار مركز مطالعات خاورميانه آمريكا شد.
او همچنين به بنياد افغانستان كه مقرش در واشنگتن بود، پيوست و مسئول اولين نشريه اين بنياد شد كه مقامات آمريكايي را مجبور كرد تا طالبان و نيروهاي مخالفش را به اتحاد با هم تحريك كنند.
در اواسط دهه 1990، در حالي كه عضو انجمن تحقيقات انرژي كمبريج بود، تحليلهاي ريسك شركت «يونيكال» را بر عهده گرفت؛ شركت نفتي كه اميدوار بود كه خطوط نفت و گاز را در افغانستان تأسيس كند و در آن زمان، موافقتنامههايي را نيز با طالبان امضا كرده بود.
در دسامبر 1997 يونيكال، رهبران ردهبالاي طالبان را به آمريكا آورد تا شاهد فعاليتهاي آنان در هوستون باشند و در ديدار با آنان، از نحوه رفتارشان با زنان انتقاد كرد كه به خاطر عدم پوشاندن صورتهايشان به زندان انداخته ميشدند. بحث او با اميرخان متقي، وزير فرهنگ و اطلاعات طالبان به تحليلي جالب از قرآن كريم بدل شده است.
«چريل برنارد»، همسر خليلزاد، يك نويسنده اتريشي فمنيست است كه رمان او برنده جايزه حقوق زنان شد.
خليلزاد در طول سالها، چند كتاب را ويرايش كرد؛ از جمله «ارزيابي استراتژيك نقش متحولشده اطلاعات در جنگ»، «آمريكا و آسيا از ديدگاه يك استراتژاي جديد و ساختار زور» و «قدرتهاي فضايي در قرن 21». وي همچنين به همراه همسرش، كتاب «دولت خدا، جمهوري اسلامي ايران» را نوشت.
پس از پيروزي بوش در نوامبر گذشته، خليلزاد، رئيس تيم تحول بوش ـ چني در وزارت دفاع شد. وي مشاور دونالد رامسفلد نيز بود و در نقش جديدش مستقيما به سؤالات كاندوليزا رايس، مشاور امنيت ملي آمريكا، پاسخ ميدهد.
اين آمريكايي افغانيالاصل كه ارتباطات مشكوك مالي با شركتهاي اقتصادي طالبان داشته و حتي آنها را به آمريكا برده، در مقطعي، آمريكا را مجبور به برقراري ارتباط با طالبان كرده و گويا پس از بر هم خوردن روابطش، از اين جنگ در افغانستان و عراق حمايت كرده است.
به گزارش سرويس بينالملل «بازتاب»، «واشنگتنپست» نوشت: چهار سال پيش «زلماي خليلزاد» در هتلي لوكس در «هوستون»، از مشاوران شركتهاي نفتي، با لذت مشغول صرف شام و صحبت با رهبران رژيم طالبان افغانستان در مورد علايق مشترك و معاملات چند ميليون دلاري خطوط لوله آنها بود.
اما امروز خليلزاد با نزديك شدن به كاخ سفيد، در حال كمك به بوش و مشاوران نزديكش براي تلاش در زمينه از بين بردن همان مقامات افغاني است.
اين مرد افغاني كه زماني عضو شوراي امنيت ملي و دستيار ويژه رئيسجمهور بود، هماكنون نفوذ زيادي در صحنه سياست افغانستان دارد. او تنها مقام كاخ سفيد است كه در افغانستان زندگي كرده و اطلاعات در مورد مسائل منطقه در خون اوست. تأثير طولانيمدت او بر مسائل آسياي مركزي، با ديدن عكس وي در دفترش در ساختمان اداري اجرايي آيزنهاور مشخص ميشود؛ در اين عكس، «رونالد ريگان» و «خليلزاد» در حال بحث با يك رهبر افغان در مورد جنگ با شوروي هستند.
«ريچارد دكمجيان» از كارشناسان بنيادگرايي اسلامي در دادگاه كاليفرنياي جنوبي، ميگويد: «زلماي، مرد ايدهآل افغانستان است، چراكه خود افغاني است و آنجا بزرگ شده و كشور را به خوبي ميشناسد. او اطلاعات دسته اول را از اين كشور به همراه بهترين ديدگاه كارشناسانه سياسي به ما ميدهد».
خليلزاد از سال 1980 ـ به عنوان طراح سياستهاي دولت ريگان، مشاور وي و يك كارشناس پنتاگون ـ در حكم يك تبعه آمريكا با همه رهبران جنگي و سياسي افغانستان رابطه داشت، به گونهاي كه در طول چند دهه، او از يك فعال جنگ سرد كه خروج نيروهاي شوروي از كشورش را جشن گرفت به يك چهره مدرنتر تبديل شد كه خواستار روابط دوستانه با طالبان بود. با اين حال، او هماكنون شاهيني است كه خواستار نابودي طالبان است!
تغيير ديدگاههاي وي در آرشيو روزنامهها و رسانهها قابل بررسي است. او چهار سال پيش در «واشنگتنپست» نوشت: طالبان سبك بنيادگراي ضدآمريكايي را كه ايران دارد، ندارد. ما بايد با شناسايي آنان و كمكهاي انساني به آنان، به بازسازي اقتصاد بينالمللي طالبان كمك كنيم... هماكنون زمان بهتر كردن روابط آمريكا با طالبان است».
به تازگي وي اصرار بر اين امر داشت كه بايد عليه طالبان وارد عمل شد. وي سال گذشته در مجله سياسي «واشنگتنكوارترلي» نوشت: خطر در حال افزايش است. به زودي اين نهضت از كنترل خارج ميشود و تأثير بيشتري بر ايجاد شورش، تروريسم و قاچاق مواد مخدر و توسعه ايدئولوژي تجاوزگرانه خود در منطقه خواهد شد.
خليلزاد پنجاه سال پيش در شهر مزارشريف، شمال افغانستان، كه 70 كيلومتر با مرز شوروي فاصله دارد، متولد شد. هنگامي كه وي هنوز جوان بود، خانوادهاش به كابل مهاجرت كردند؛ جايي كه پدر پشتون آنان در دولت كار كار ميكرد و بعدها تبديل به پادشاهي شد.
«توماس گويتر»، مدير مركز مطالعات افغانستان در دانشگاه «نبراسكا» ميگويد: «آنان مطمئنا از جمله معدود انسانهاي تفكرگراي زمان خود بودند. آنان كابلي شدند؛ پاريس افغانستان».
نخستين آشنايي خليلزاد با آمريكا در زمان نوجواني وي بود كه توسط مؤسسه «كميته خدمات دوستان» براي يك تور دانشآموزي به آمريكا برده شد. وي با علاقه زيادي به فرهنگ آمريكايي؛ از جمله بسكتبال به افغانستان بازگشت.
«گويتر» ميگويد: او بسكتبال را در آمريكا ديد و بازي كرد، اما بازيكن خوبي نبود، ولي ميتوانست متفكر خوبي باشد. گويتر در آمريكا مربي بسكتبال وي بود.
پس از اتمام دوران دبيرستان در كابل، وي موفق به راهيابي به يك دانشگاه آمريكايي در بيروت شد كه نهايتا با مدرك دكتراي علوم سياسي از دانشگاه شيكاگو در سال 1979 فارغالتحصيل شد؛ همان سالي كه شوروي به كشورش حمله كرد.
در دهه بعد، وي استاديار دانشگاه كلمبيا و مدير اجرايي كميته دوستان افغانستان بود؛ گروهي كه از مجاهدين افغان در جنگ با شوروي حمايت ميكرد. از سال 1985 تا 1989 خليلزاد در وزارت امور خارجه آمريكا به عنوان مشاور ويژه وزير در مورد جنگ ايران و عراق و افغانستان و شوروي مشغول به كار بود. او جزو گروه كوچكي از سياستمداران بود كه موفق شدند با فشار بر دولت ريگان، تجهيزات جنگي زيادي براي نيروهاي مبارز افغانستان عليه اتحاد جماهير شوروي فراهم كنند.
وي سپس در دوره نخست تصدي بوش، در وزارت دفاع آمريكا آتش جنگ عليه عراق را شعلهور كرد و به عنوان يك مقام سياسي در شركت «Rand»، كه در زمينه مطالعات سياسي براي ارتش آمريكا فعاليت ميكرد، مشغول به كار شد. او استراتژي پروژه نيروي هوايي «Rand» را هدايت كرده و بنيانگذار مركز مطالعات خاورميانه آمريكا شد.
او همچنين به بنياد افغانستان كه مقرش در واشنگتن بود، پيوست و مسئول اولين نشريه اين بنياد شد كه مقامات آمريكايي را مجبور كرد تا طالبان و نيروهاي مخالفش را به اتحاد با هم تحريك كنند.
در اواسط دهه 1990، در حالي كه عضو انجمن تحقيقات انرژي كمبريج بود، تحليلهاي ريسك شركت «يونيكال» را بر عهده گرفت؛ شركت نفتي كه اميدوار بود كه خطوط نفت و گاز را در افغانستان تأسيس كند و در آن زمان، موافقتنامههايي را نيز با طالبان امضا كرده بود.
در دسامبر 1997 يونيكال، رهبران ردهبالاي طالبان را به آمريكا آورد تا شاهد فعاليتهاي آنان در هوستون باشند و در ديدار با آنان، از نحوه رفتارشان با زنان انتقاد كرد كه به خاطر عدم پوشاندن صورتهايشان به زندان انداخته ميشدند. بحث او با اميرخان متقي، وزير فرهنگ و اطلاعات طالبان به تحليلي جالب از قرآن كريم بدل شده است.
«چريل برنارد»، همسر خليلزاد، يك نويسنده اتريشي فمنيست است كه رمان او برنده جايزه حقوق زنان شد.
خليلزاد در طول سالها، چند كتاب را ويرايش كرد؛ از جمله «ارزيابي استراتژيك نقش متحولشده اطلاعات در جنگ»، «آمريكا و آسيا از ديدگاه يك استراتژاي جديد و ساختار زور» و «قدرتهاي فضايي در قرن 21». وي همچنين به همراه همسرش، كتاب «دولت خدا، جمهوري اسلامي ايران» را نوشت.
پس از پيروزي بوش در نوامبر گذشته، خليلزاد، رئيس تيم تحول بوش ـ چني در وزارت دفاع شد. وي مشاور دونالد رامسفلد نيز بود و در نقش جديدش مستقيما به سؤالات كاندوليزا رايس، مشاور امنيت ملي آمريكا، پاسخ ميدهد.
منبع :بازتاب (تابناک)
لا يوجد حالياً أي تعليق