بو ش و زعمای افغان رهبران مسيحيت واسلام را به قتل محمد(ص) ومسيح(ص) فرا ميخوانند.
اسدالله جعفری |
اسدالله جعفري
بنام خدا
ميلاد عيسي مسيح(ص) پيغمبر
رحمت بر فرزندان آدم وحوا مبارك باد!
1- مسيح قر آن يا مسيح اناجل؟
رحمت بر فرزندان آدم وحوا مبارك باد!
1- مسيح قر آن يا مسيح اناجل؟
2- مريم باكره باردار مي شود
3- مريم خنده برلب دارد واشك درچشم
4- خدا مريم را حكمت مي آموزدتا ازعفت خود دفاع كند
5- مسيح از گاهواره مشت بر دهان ياوه گويان مي كوفد
6- مسيح بنده خدا است نه خداي هبوط كرده در زمين
7- جرج بو ش رهبران مسيحيت واسلام را
بهقتل محمد(ص) ومسيح(ص) فرا ميخواند
8- رهبران افغان به فتواي جرج بوش كمر به قتل محمد (ص)مي بندند .
3- مريم خنده برلب دارد واشك درچشم
4- خدا مريم را حكمت مي آموزدتا ازعفت خود دفاع كند
5- مسيح از گاهواره مشت بر دهان ياوه گويان مي كوفد
6- مسيح بنده خدا است نه خداي هبوط كرده در زمين
7- جرج بو ش رهبران مسيحيت واسلام را
بهقتل محمد(ص) ومسيح(ص) فرا ميخواند
8- رهبران افغان به فتواي جرج بوش كمر به قتل محمد (ص)مي بندند .
صدها سال قبل از تولد عيسي،كتب مقدسه نبوت وی را بشارت داده بودند. عهد عتيق كه به وسيله اشخاص بسياري در طي مدت 1500 سال نگاشته شده است, شامل 300 نبوت در مورد آمدن وي ميباشد. تمامي اين جزئيات و همچنين تولد معجزه آسا, زندگي عاري از گناه و معجزات بسيار، تماماً به واقعيت پيوستند. زندگياي كه عيسي زيست, معجزاتي كه او كرد, سخناني كه او گفت, قيام او, عروج او به آسمان، همه اين اصل را بيان ميكنند كه او تنها يك انسان نبود, بلكه بيش از يك انسان بود. "[1].
اگـر رسيدن به مقام عقل و نبوت در كودكى , شگفت انگيز است , سخن گفتن در گهواره آن هم از كتاب و نبوت , شگفت انگيزتر است .
و به هر حال هر دو آيتى است از قدرت خداوند بزرگ , يكى از ديگرى بزرگتر, و اتفاقا هر دو مربوط به كسانى است كه با هم قرابت بسيار نزديك از جهت نسب داشتند چرا كه مادر يحيى خواهر مادر مريم بود, و هر دو زنانى نازا و عقيم بودند و در آرزوى فرزندى صالح به سر مى بردند.
آيـه مـى گـويد: ((و در كتاب آسمانى قرآن از مريم سخن بگو آنگاه كه از خانواده خود (به صورت مـتـواضـعـانـه و گمنام ) جدا شده و در يك منطقه شرقى قرار گرفت ))(واذكر فى الكتاب مريم اذانتبذت من اهلها مكانا شرقيا).
او در حـقيقت مى خواست مكانى خالى و فارغ از هرگونه دغدغه پيدا كند كه به راز و نياز با خداى خود بپردازد.
(آيه(فاتخذت من دونهم حجابا). )ـ در اين هنگام , مريم ((ميان خود و آنان حجابى افكند)) تاخلوتگاهش از هر نظر براى عبادت آماده باشد
((در ايـن هـنگام ما روح خود (يكى از فرشتگان بزرگ ) را به سوى او فرستاديم و او در شكل انسان كـامـل بـى عيب و نقص و خوش قيافه اى بر مريم ظاهر شد))(فارسلنا اليها روحنا فتمثل لها بشرا سويا).
پيداست كه در اين موقع مريم از ديدن چنين منظره اى كه مردبيگانه زيبايى به خلوتگاه او راه يـافته چه ترس و وحشتى به او دست مى دهد ؟ لذابلافاصله ((صدا زد: من به خداى رحمان از تو پناه مى برم اگر پرهيزكار هستى (آيه(قالت انى اعوذ بالرحمن منك ان كنت تقيا). )))
و اين نخستين لرزه اى بود كه سراسر وجود مريم را فراگرفت . بردن نام خداى رحمان و توصيف او به رحمت عامه اش از يك سو, وتشويق او به تقوا و پرهيزكارى از سوى ديگر, اين همه بيان گر آن است كه مر يم با تقوا ترين فرد در دوران خود بوده است وعلاوه بر اين معنا به معناي جامعه شناسيي هم اشاره دارد وآن اين كه در جامعه ي كه مريم در آن مي زيد مردمان با خدا وپرواپيشه نيز وجود داشته است چرا كه مر يم آن روح تجسم يافته را به خدا ورحمت عام خدا متوجه مي كند تا او با توجه به عظمت وقهاريت ورحمت خدا از نظر سوء به مريم خويشتن داري كند .
طبق قاعده تجسم وتداعي معاني ؛مريم بايد با آشوب دروني اماتوام با توكل به خدا ودل شوره توام با ترس ولرز منتظر پاسخ وعكس العمل آن مهمان ناخوانده با شد . حالا اين دل هره وتب و تاب چقدر طول كشيد ومريم در اين مدت از خود چه عكس العمل فيزيكي نشان د اد آيه سايه رو شن هاي به ما ارايه نمي دهد كه از يك نظر درست هم همين است چرا كه اين پديده هاي اخلاقي در ظرف زمان ومكان تغير فرهنگي مي يابد واز طرف ديگر قر آن كتاب داستان وقصه وتا ريخ نيست كه بر اساس قوانين داستان نويسي به فضا سازي داستان وتصوير سازي از وضعيت قهرمان داستان بپردازد .بهر حال روح تجسم يافته در برابر خواهش مريم زبان مي گشايدورسالت خود را اين گونه بيان مي كند: ((گفت : من فرستاده پروردگار توام )) ! (قال انما انا رسول ربك ).
اين پاسخ براي مريم بسيار عجيب وفرحبخش وطرب ناك بودچرا كه اين بزرگ ترين بشارت است كه يك انسان خدا پرست مي تواند در زندگي خود آن را تجربه كند بشارتي كه در جوامع ديني از ارزش ومقام عالي وفوق تصور عقلانيت صرف برخور دار است.
اما اين بشارت بلا فاصله با جملات بعد بدل به انقلاب دروني ولرزش اندام مر يم شد چون بشارت دهنده ادامه داد: لا هب لك غلا ما زكيا ((تا پسر پاكيزه اى (از نظر خلق و خوى و جسم و جان ) به تو ببخشم )) !).
معلوم است كه اين سخن مر يم را از جا مي كند ودرون اورا با انقلاب ورستاخيزي مواجه مي سازد؛ چون او دوشيزه اي است كه احدي اورا به معاشقه فرانخوانده است واو جزءسجاده دلدادگي ومحراب شيداي ومعبد يكتاي جاي را نديده ونامحرمي را در خلوت گاه خود راه نداده است .حالا اين مهمان ناخوانده مي گويد مي خواهم به تو فرزندي ببخشايم .ومريم مي داند كه اين خواسته كه يكي از مشيت هاي حق است وطبق ناموس هستي فقط از راه تعامل جنسي دو انسان بنام مرد وزن محقق مي گردد واو هنوز مردي را به خلوت خانه دل راه نداده است تا چه رسد كه جسم مردي جسم پاك وطاهر او را لمس كرده باشد تااو بوالهوسانه نرد عشق باخته باشد.
معلوم است كه مريم انتظار اين پاسخ را نداشت لذا با حجب و حيا ي توام با دل نگراني پرسيد:
چگونه ممكن است من صاحب پسرى شوم , در حالى كه تا كنون انسانى با من تـماس نداشته و هرگز زن آلوده اى نبوده ام )) ؟!(قالت انى يكون لى غلا م ولم يمسسنى بشر ولم اك بغيا).
اما پاسخ پيك خدا هم بسيار قاطع ودر عين حال دل گرم كننده وبشارت بخش است: (قال كذلك قال ربك هوعلى هين ). مطلب همين است وپروردگارت بر هر كاري قادر وتوانا است واين امر ناممكن را بر تو آسان مي كند.
اين پاسخ براي مريم پيش زمينه ي تجربتي دارد ومريم اين پاسخ راعملا تجربه كرده است واز نظر عقيده تي هم بر قدرت خدا آگاهي عقلي وتاريخي وديني دارد چرا كه مريم بار ها فرشته خدا را طبق در دست در محراب عبادت خود ديده بود كه ميوه هاي بهشتي را برايش هديه مي آور د وهر گاه كه زكرياي نبي به محرابش وارد مي شد وآن ميوه هاي بهشتي را در غير فصلش در محراب مريم مي ديد از تعجب خشكش مي زد واز مريم مي پرسيد اين ها چه است ودر اين فصل از كجا آوردي؟ ومر يم با همان لبخند معصومانه وطنين فرشته ساي خود پاسخ مي داد اين ها از فضل ورحمت پرور دگارم است.
اما اين بار اين بشارت واشارت از نوع ديگر بود وبراي مريم تازگي داشت لذا پيك مخصوص خدا ادامه داد
: ((و ما مى خواهيم او را آيه و اعجازى براى مردم قرار دهيم ))(ولنجعله آية للناس ).
و ما مى خواهيم او را ((رحمتى از سوى خود)) براى بندگان بنماييم (ورحمة منا).
و به هر حال ((اين امرى است پايان يافته )) و جاى گفتگو ندارد (وكان امرا مقضيا).
مريم باكره باردار مي شود
((سرانجام مريم باردار شد)) (فحملته ) و آن فرزند موعود در رحم او جاى گرفت .
((اين امر سبب شد كه او (از بيت المقدس ) به مكان دوردستى برود))(فانتبذت به مكانا قصيا).
او در اين حالت در ميان يك بيم و اميد, يك حالت نگرانى توام با سروربه سر مى برد, گاهى به اين مى انديشيد كه اين حمل سرانجام فاش خواهد شد, چه كسى از من قبول مى كند زنى بدون داشتن همسر باردار شود, من با اين اتهام چه كنم ؟.
امـا از سـوى ديگر, احساس مى كرد كه اين فرزند پيامبر موعود الهى است يك تحفه بزرگ آسمانى مـى بـاشـد, خـداونـدى كه مرا به چنين فرزندى بشارت داده و باچنين كيفيت معجزآسايى او را آفريده چگونه تنهايم خواهد گذاشت ؟.
هر چه بود دوران حمل پايان گرفت , گرچه در اين حالت زنان به آشنايان و دوستان خود پـناه مى برند تا براى تولد فرزند به آنها كمك كنند, ولى چون وضع مريم يك وضع استثنايى بود و هرگز نمى خواست كسى وضع حمل او راببيند, با آغاز درد زائيدن , راه بيابان را پيش گرفت .
قـرآن در ايـن زمـيـنه مى گويد: ((درد وضع حمل , او را به كنار درخت خرمايى كشاند)) (فاجاها المخاض الى جذع النخلة ).
مريم خنده برلب دارد واشك درچشم
كه تنها بدنه اى از آن درخت باقى مانده , يعنى درختى خشكيده بود.
در اين حالت , توفانى از غم و اندوه , سراسر وجود پاك مريم را فراگرفت به قدرى اين توفان سخت بود كه اين بار بر دوشش سنگينى مى كرد كه بى اختيار((گفت : اى كاش پيش از اين مرده بودم و بكلى فراموش مى شدم )) ! (قالت يا ليتنى مت قبل هذا وكنت نسيا منسيا).
بـديـهـى اسـت تنها ترس تهمتهاى آينده نبود كه قلب مريم را مى فشرد,مشكلات و مصائب ديگر مـانند وضع حمل بدون قابله و دوست و ياور, دربيابانى تنهاى تنها, نبودن محلى براى استراحت , آبى براى نوشيدن و غذا براى خوردن , وسيله براى نگاهدارى مولود جديد, اينها همه امورى بود كه سخت او را تكان مى داد.
اما اين حالت زياد به طول نيانجاميد و همان نقطه روشن اميد كه همواره در اعماق قلبش وجـود داشـت درخـشـيـدن گـرفت
اين مطلب آخرين بار توسط در الجمعة 28 ديسمبر 2007 - 23:55 ، و در مجموع 12 بار ويرايش شده است.