پندار نو

هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
پندار نو

سایت مستقل و غیر وابسته به احزاب و گروه های سیاسی


    قيام بزرگ بابک خرمدين

    avatar
    admin
    Admin

    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20
    20071212

    قيام بزرگ بابک خرمدين Empty قيام بزرگ بابک خرمدين

    پست  admin

    بر گرفته شده از کتاب "سطیرهء 1400 ساله اعراب بر افغانستان"
    جلد دوم ،ص 265 – 269 نوشتهء پژوهشگر گرانمایهء کشور سلیمان راوش


    قیام بزرگ بابک خرمدین( بیدار گر همه زمانه ها) بر ضد سیطره اعراب

    ... داکتر حسین زرین کوب نابجا و خلاف واقعیت های تاریخی کتاب بسیار ارزشمند خویش را عنوان ( دو قرن سکوت) داده است . وقتی تاریخ به بررسی گرفته می شود ملاحظه می گردد که دوقرن اول اسلامی دوقرن قیامها و شورشها بوده است ، نه سکوت . در این دوقرن است که مردم دست به قیام و شورش و مقاومت ها علیه اعراب متجاوز مسلمان زده اند. . پس از چهار قرن مقاومت ، یعنی در اواخر سلطنت غزنویان است که سکوت ناروا علیه اعراب متجاوز مسلمان بر قرار می گردد. تمام جنبش ها و قیام ها علیه اعراب در دوران امویها و عباسی ها اتفاق افتاده است که به یک عبارت قیام خرمدینان را میتوان آخرین قیام بزرگ پیش از آغاز سکوت خواند. در باره قیام بابک تقزیبآ در همه تواریخ سخن رفته است . اما در تاریخهای که به وسیله تاریخنگاران کشور ما افغانستان امروزی نوشته شده است تقریبآ در باره بابک خرمدین سکوت اختیار گردیده است . تنها در پسینه سالها پروفیسور اعظم سیستانی از قیام بابک اسقبال نموده و در کتاب ( حماسه قیامها یا دوقرن مبارزه به خاطر ازادی) که این عنوان هم محققانه ، عنوان کتاب دوقرن سکوت داکتر حسین زرینکوب را رد مینماید ، در باره این قیام روشنی انداخته می نویسد : « یکی از قیامهای پر سر و صدایی ضد خلافت بغداد در ربع اول قرن سوم هجری ، قیام بابک خرم دین در آزربایجان است. » 416 عبدالحی حبیبی جاییکه در باره زندگی خانوادگی ابومسلم معلومات می دهد به نقل از اخبارالطول ابوحنیفه دینوری می نویسد : « بابک خرمی ( مقتول 223 هه ) که به انتقام خون بومسلم بر خاست از اولاد مطهر بن فاطمه بنت بومسلم بود ، که خرمیان خود را به این فاطمه بنت بومسلم منسوب دارند . »417
    اگر گفته اوحنیفه دینوری را قبول نمایم چنانچه که اکثر مورخین بر آن تکیه دارند بابک از پدر و مادر خراسانی بوده است . فرزانه ا ی در باره بابک خرمدین چنین می نویسند : « . . . باز سازی چهره های تاریخی مانند بابک با استفاده از نوشته های مورخین ، به تمامی میسر نیست زیرا برخی مورخین چهره او را مخدوش کرده اند و از او یک فتنه انگیز و یاغی و فاسد ساخته اند . در باره تولد بابک بین مورخین اختلاف نظر است ابو حنیفه دینوری : « اورا از نوادگان ابومسلم خراسانی میداند . ابن ندیم که نوشته های او در باره بابک آکنده از غرض و کینه است او را فرزند نا مشروع مردی روغن فروش و زنی یک چشم می داند . وابستگی های مورخان دستگاه قدرت و تعصبات دینی آنان ، نوشته های انان را محشون از اضافه سازی ها و داستان های بی اساس در جهت تخریب چهره های رهبران ضد خلافت عباسی نشان می دهد . بابک در جوانب تبریز و کوهستان های آن به پیشه وری و شبانی مشغول بود و از این رهگذر با اندیشه های خرمدینان آشنا شده و با آنان و رهبر آنها جاویدان بن سهل ( شهرک ) پیوند یافت.
    جاویدان بن سهل در زمان خلافت هارون رشید عباسی رهبری و هدایت گروهی از طرفداران نهضت و تعالیم مزدک و بقای یاران ابومسلم و ناراضیانی بودند که از مدت ها قبل در اذربایجان ، طبرستان ، ری ، همدان و اصفهان فعالیت می کردند. بعد از مرگ جاویدان ، بابک به رهبری خرم دینان رسید و به روزگار خلافت مامون عباسی حدود سال 200 هجری در آذربیجان سر به شورش بر داشت . گفته می شود حاتم بن هرثمه والی عباسی ارمنستان که پدرش به تحریک وزیر مامون ـ فضل بن سهل ـ به قتل رسیده بود ، از شورش بابک اطلاع داشت و او را تحریک و حمایت می کرده است . شورش بابک بر بنیاد ضدیت و دشمنی با عربیت شکل گرفت . این نهضت ضد فیودالی بود اراضی و زمین های آذربایجان در این زمان به صورت اطلاعاتی تحت حاکمیت فئودال ها و زمینداران و اشراف عرب در آمده بود . روستائیان و دهقانان خرده پا که سال های سال از برتری جویی و سنگینی جزیه و خراج و تحقیر ها و تعبیض های نژادی حاکمیت عربی رنج و مرارت کشیده بودند ، دسته دسته به بابک پیوستند . بدینسان یک مقاومت ملی گسترده در اذربایجان علیه خلافت عباسی شکل گرفت . گسترش نهضت بابک و کشته شدن مالکان و صاحبان زمین و مصادره شدن اموال آنان و برهم خوردن اقتدار و حاکمیت خلافت در آذربایجان ، خلیفه مامون را به چاره اندیشی در دفع شورش بابک ناگزیر ساخت.
    قيام بزرگ بابک خرمدين Babak_13_3


    مامون عباسی این قیام را خطر بزرگی برای خلافت می دانست ، چندین بار سپاهیان خود را برای دفع و سرکوب خرم دینان فرستاد. اما بابک توانست چندین شکست بر سرداران عرب وترک خلیفه وارد نماید و حتی سردار بزرگ محمد بن احمد طوسی در 214 در مصاف بابک کشته شد . با این پیروزی ها ، شورش خرمدینان گسترده تر شد و اصفهان را نیز در بر گرفت . بابک توانست مناطق وسیعی در آذربایجان و آران را تحت سلطه خویش در آورد . »
    418
    قيام بزرگ بابک خرمدين 200px-Babek

    بر اساس تحقیق مرتضی راوندی مامون همچنان « محمد بن حمید طایی را که پیروزی های بسیاری به دست آورده بود و شهر های قزوین و مراغه و بیشتر آذربیجان را گشوده بود ، به جنگ بابک فرستاد . ولی پس از شش جنگ که بین آنها روی داد محمد بن حمید کشته شد . » 419
    این بار مامون سرکوبگر خراسانی خویش را که حلقه غلامی اعراب و مزدوری دین عرب را بر گردن افگنده بود ، عبدالله بن طاهر فوشنجی را : « به جلو گیری بابک گسیل داشت و تمام ولایات ری ، همدان و اصفهان و آذربایجان را به او بخشید اما بابک به دژی پناه برد و لشکریانش پراکنده شدند . عبدالله طاهر نیز نتوانست کاری از پیش برد .»420 ولی برای خلیفه مامون مهم تر از جنبش بابک اوضاع خراسان بود و نگرانی از به استقلال رسیدن خراسان . بنآ برای سرکوب جنبش های آزادی خواهی و رهایی بخش خراسان عبدالله بن طاهر را بدون آنکه بتواند بر بابک پیروز شود ، از آذربایجان فرا خواند و به خراسان به جای برادرش طلحه که وفات نموده بود فرمان امارت داد. که ما از آن بعدآ یاد خواهیم کرد « مامون عباسی قبل از آنکه بتواند این شورش را سرکوب بسازد به سال 218 در گذشت و معتصم به جای او بر تخت خلافت جلوس نمود . هدف نخستین و اصلی معتصم دفع شورش بابک بود . و قلعه ( بذ) به نماد مقاومت ملی در برابر خلافت عربی تبیل شده بود. با بالا گرفتن کار بابک ، معتصم که خلافت را در معرض خطر و اضملال می دید ، سردار ایرانی و ظاهرآ مسلمان خویش ( افشین) از شاهزدگان اشترسنه را در 221 با سپاهی انبوه به سر کوبی بابک فرستاد . »421
    در تاریخ راوندی نوشته شده است که : « حیدر پسر کاوس ، با عنوان خانوادگی افشین امیر زاده اشترسنه بود که با پدر و برادرانش به دست خلیفه اسیر افتاد و در بغداد بزرگ شده و در آن جا به سرداری رسیده بود. » 422
    تاریخنگاران ایرانی بسیار خواسته اند که اگر بتواند روی خیانت افشین به جنبش ملی و آیینی بابک خاک بپاشند، که این واقعآ از نهایت خفت و محل گرایی های سخیفانه است
    و جفا در باره آنچه که واقعیت است در تاریخ . برخی از این پژوهشگران ایرانی به گفته خود شان چنان ( تو در تو) و ضد ونقیض یک حقیقت تاریخی را بنا بر مصلحت ها ی نژادی و دینی و مذهبی و محلی بیان میدارند که مبدیان ، واقعیت موضوع را به مشکل میتوانند دریابند. مثلآ جناب مرتضی راوندی که یکی از پژوهشگران بنام عرصه تاریخ است ، برای اینکه گناه افشین را کم رنگ جلوه داده باشد می نویسد : « با اینکه دل افشین با ایرانیان بود و بالاخره به جرم همدستی با مازیار دوست بابک که پس از بابک در مازندران سر به طغیان برداشت ، کشته شد ، معلوم نیست چرا افشین به جنگ با بابک رضا داد و چرا پس از گرفتاری ، او را به دربار خلیفه آورد . شاید او چنین می پنداشت که خلفه بابک را خواهد بخشود . . .و در ادامه مینویسد : معتصم با وی ( افشین قرار گذاشته بود که هر روز که او بر اسب نشیند و به جنگ بر نشیند ده هزار درهم به او بدهد و هر روز که بر اسب نشیندو به جنگ بیرون نرود ، پنجهزار درهم بدو بخشد. »
    423 پاسخ این اینکه چرا افشین به جنگ بابک رضا داد ، داکتر حسین زرینکوب بسیار خردمندانه ارائه داشته می نویسد : « اینان جنگجویان مزدوری بودند که جلادت و شجاعت خود را با عطایا و غنایم معامله می کردند . تیغ و بازوی خود را مثل آزادگی و خرد خویش به صاحبان قدرت می فروختند و برای بدست آوردن طلا از ریختن خون هیچکس حتی خون خود دریغ نداشتند . غنایم و اموالی که در این جنگها از باروبنهء دشمن و گاه از مردم زبون بیدست و پای شهر ها و دهات غارت می کردند برای آنها عاید سر شاری بود . از این رو جنگ را همواره با گشاده رویی پذیره می شدند . برای افشین ، که مانند همه، امرأ مزدور خلیفه ، خود را خدمتگزار مرگ و نیستی و پایدار قدرت و عظمت میدانست هیچ آسانتر و مطبوع تر از قبول چنین مامودیتی نبود . » 432
    افشین در مدت سه سال جنگ و گریز نتوانست کاری از پیش ببرد . در نهایت افشین در صدد بر آمد با نیرنگ و خدعه بر بابک دست یابد . این شیوه کار ساز افتاد و بابک قلعه را ترک کرده و به ارمنستان پناهنده شد . بابک از شاهزاده ارمنی ( سهل بن سنباط ) انتظار یاری داشت . اما سهل به اصرار فرستادگان خلیفه ، بابک را تحویل افشین داد. تراژیدی مرگ بابک حماسه ای از استواری و پایداری و مردانگی را خلق کرد . داستان قتل بابک را ( خواجه نظام الملک ) که خود از مخالفان بابک بود چنین آورده است : ( چون معصم را چشم بر بابک افتاد گفت : ای سگ ! چرا در جهان چنین فتنه افگندی ؟ هیچ جواب نداد . تا هر چهار دست و پایش را بریدند . و چون یک دستش بریدند . دست دیگر در خون زد و روی خود مالید و همه روی خود سرخ کرد. معتصم گفت : ای سگ ! این چه عملیست ؟ گفت : در این حکمتی است ، شما هر دو دست و پای مرا خواهید برید و گویند روی مردم از خون سرخ باشد . چون خون از روی رود رو زرد شود ، من روی خود از خون سرخ کردم تا چون خون از تنم رود نگویند که رویش از بیم زرد شد و . . . ) چون بابک به قتل رسید ، دستگاه خلافت عباسی خود را از تهدید و خطر بزرگی که 23 سال لرزه به اندام خلافت انداخته بود ، رها ساخت . » 425
    همانگونه که گفته شد گذشته از آنکه بابک از پدر و مادر خراسانی بوده ، پیشترین پیروان قیام بابک را خراسانیان تشکیل مید اد ، به همین لحاظ بوده که سر اورا پس از انکه مدتی به مدینة السلام می اویزند ، سپس یه خراسان می فرستند تا پیروان او را در خراسان ترسانده باشند . در مروج الذهب مسعودی در تایید این واقعیت چنین نوشته
    شده است « . . . معتصم به شمشیر دار گفت شمشیر را میان دو دنده اش زیر قلب فرو کند تا بیشتر زجر بکشد شمشیر دار نیز چنین کرد ، انگاه بگفت تا زبان او را ببریدند و اعضای بریده ء او را با پیکرش بیاوختند . سر او را نیز به مدینة السلام فرستادند و روی پل نصب کردند و پس از آن به خراسان فرستادند و در همه شهر ها و
    ولایتهای انجا بگردانیدند زیرا اهمیت عظمت کار وی و کثرت سپاهش که نزدیک بود خلافت را از پیش بر دارد و مسلمانی را تغییر دهد در دلها سخت نفوذ کرده بود. »
    426

    اما ببینیم که این خلیفه ء مومنان خود چه می کرده است . انچه خلیفه به ویژه پس ازبه قتل رساندن بابک در حق ناموس این راد مرد ملی کشور ما انجام داده است ، نشاید که خراسانی را که بازهم نماز اسلام بخواند . خواجه نظام الملک در سیاستنامه خود می نویسد: . . و معتصم خلیفه به مجلس شراب بر خاست و در حجره ای شد . زمانی در انجا بود ، پس بیرون آمد و شرابی یخورد و باز بر خاست و در حجره دیگر شد ، و باز بیرون آمد و شرابی بخورد ، و بارسوم در حجره شد ، و پس بیرون آمد و در گرمابه شد و غسل بکرد ، و بر مصلی شد و دو رکعت نماز بگذاشت و به مجلس باز آمد ، و گفت قاضی یحیی را که دانی این چه نماز بود ؟ گفت نه . گفت نماز شکر نعمتی از نعمتی خدای عزوجل امروز مرا ارزانی داشت که این ساعت از سه دختر بکارت بر داشتم که هر سه دختر ان دشمنان من بودند یکی دختر بابک ، دیگری دختر افشین و سومی دختر مازیار گبر . »
    427

    قيام بزرگ بابک خرمدين Babek6

    زمانی که طاهر بن عبدالله فوشنجی سر گرم جنگ با نیرو های بابک بود ، در خراسان خوارج سرگرم جنگ با اعمال تازیان بودند . چون برای اعراب اهمیت خراسان به مثابه گنجنیه حیات شان مهم و اساسی بود . همینکه طلحه برادر طاهر می میرد و خوارج فرصت پیدا می کنند که شورش های خود را گسترده تر انجام دهند ، مامون عبدالله بن طاهر را از گرما گرم جنگ با بابک فرا میخواند و به امارت خراسان منصوبش میدارد .
    نکته که این جا قابل ذکر است اینست که چرا در حالیکه عنوان کتاب سیطره اعراب بر افغانستان داده شده است ، از خانواده های غیر عربی بر افغانستان یا خراسان دیروزی ذکر به عمل می آید ؟ پاسخ اینست که با تغییر سیاست اعراب در خراسان مجری سیطره اعراب همین خانواده هابودند و در حقیقت اسلام نه به وسیله امویان و عباسیان،
    بلکه ناقل این انفلونزای عربی در کشور ما کار گزاران خراسانی از طویله های اعراب بود. بنا بر آن جدا کردن این ها از اعراب به معنی برائت این مجرمین از تقصیر شان در برابر تاریخ و ملت و کشور ما خراسان خواهد بود و جفا بر حق کسانی که مردانه علیه اعراب سنگر گرفته بودند نباید زر را با مس دریک ترازو به پیمانه گرفت»

    نوت : برای دریافت منابع و ماخذ خوانندگان میتوانند به اصل کتاب مراجعه نمایند .


    اين مطلب آخرين بار توسط در الجمعة 21 ديسمبر 2007 - 5:12 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
    مُشاطرة هذه المقالة على: reddit

    avatar

    پست الخميس 13 ديسمبر 2007 - 4:24  admin

    بابك


    دست هايش
    بسته بود از پشت
    اما مشت
    جامه اش از جنس خون و
    جام اش از خمخانه زرتشت
    خسته تن- جان در خطر- آزرده دل- خاموش
    مهر را در سينه مى پرورد
    كينه را در خويشتن مى كشت
    ***
    ارغوان ديدگانش
    با شفق ها و شقايق هاى ميهن
    گفتگو مى كرد
    تيرباران نگاهش بارگاه معتصم را
    زير و رو مى كرد
    دل
    به فرمان دليرى داشت
    ترس را
    بى آبرو مى كرد
    ***
    اهرمن
    از خشم مى لرزيد
    دژ دل و دژ خو و دژ آهنگ
    بانگ زد، با واژه هائى زشت و بى فرهنگ...
    اى سگ، اى زنديق
    كام ات چيست؟
    اى موالى اى عجم
    سوداى خام ات چيست؟
    پس چرا از ما نمى ترسى؟
    پس چرا بر خود نمى لرزى؟
    ***
    بابك اما
    رأى ديگر داشت
    كشتى ى انديشه در درياى ديگر داشت
    در نگاهش مرگ آسان مى نمود اما
    زندگى در ذهن او معناى ديگر داشت
    زير لب
    نجواى ديگر داشت
    ***
    زنده بايد بود و شادى كرد
    مام بوم خويش را بايد نگهبان بود
    با پيام راستى
    با مردمان بايست رادى كرد
    اهرمن فرياد زد
    افشين
    چه مى گويد؟
    و افشين- آه افشين- واى افشين
    آن گنهكار پريشان روزگار شرمسار از برگ برگ خونى ى تاريخ
    آن همان آكنده از هر گند
    آن همان بى ريشه بى پيوند
    شرمسار از كرده خود-
    سر به زير افكند
    ***
    اهرمن با تيزخندى گفت
    البابك هراسانا؟
    و بابك آن گو نستوه
    آن ستوه سبلانكوه
    آن اسطوره بيگانه با اندوه
    آن آئينه دار مزدك و مانى
    آن دلخسته از تزوير و نيرنگ مسلمانى
    چشم در چشم ستم فرياد زد
    بسيار آسانا!!
    اهرمن فرياد زد
    جلاد...
    و آن دژخيم...
    همان آينه دار مكتب بيداد
    با يك ضربه از پهلو
    چنان زد تا كه خون فواره زد از مقطع بازو
    تهمدل درهم كشيد ابرو
    سهمدل خر خنده زد بر او
    ***
    آسمان كى مى برد از ياد
    آندمى كه شيون شمشيرها
    پيچيد در بغداد
    ***
    و بابك- آه بابك- باز هم بابك
    تا نبيند اهرمن سرخى ى او را زرد
    تا نخواند از نگاهش درد
    تا نه پندارد كه پايان يافت اين آورد
    چهره را
    با خون ناب و تابناكش
    ارغوانى كرد
    ***
    و آنگاه...
    تا نيفتد پيش پاى اهرمن
    خود را به پشت انداخت
    چشم ها را بست
    شهپر انديشه را واكرد
    بال در بال هماى عشق
    گشت و گشت و گشت تا جان را
    بر فراز كشور جانانه پيدا كرد
    ***
    هر طرف هر سو نگه افكند
    يك طرف كورش- سياوش- كاوه چون خورشيد
    سوى ديگر رستم و گرد آفريد و آرش و جمشيد
    و با نورافكن اميد
    پيرتوس و خيزش يعقوب را هم ديد
    و ديگر گاه...
    بر لبانش خنجر لبخند
    چشم در چشم هزاران بابك آزاد يا دربند،
    با آسودگى جان باخت
    ***

    ]
    avatar

    پست الخميس 13 ديسمبر 2007 - 4:30  admin





    بابک خرم دین

    احسان طبری

    منبع: انجمن دوستداران احسان طبری



    قيام بزرگ بابک خرمدين Tabari-rangiدر
    اوائل قرن دوم هجری ( اوائل سده ی نهم میلادی) در شمال باختری ایران ( طالش و مغان) خرمدینان به سالاری بابک علیه خلیفه دست به قیام زدند. این قیام بیست سال طول کشید. طی این مدت خرمدینان چندین بار شکستهای فاحش به لشگریان خلیفه وارد ساختند. سرانجام سپاه خلیفه به سرداری افشین ، خرمدینان را شکست داد. گفتار زیرین تحلیل این واقعه ی جلیل تاریخ جنبش های اجتماعی خلق ایرانست.
    - 1-
    انگلس در اثر خود
    موسوم به " جنگهای دهقانی در آلمان " متذکر می شود که در دوران قرون وسطی الحاد مذهبی و عرفان ( صوفیگری) یکی از اشکال و مظاهر مخالفت اجتماعی ( اپوزیسیون) با رژیم فئودالی موجود است(1).
    این کلام انگلس درباره ی جنبشهای ضد فئودالی در قرون وسطی نه فقط برای جنبشها در کشورهای باختری صادق است بلکه بر کشور آسیائی ما نیز کاملاً صدق می کند: جنبش پیروان مانی ، جنبش "درست دینان" یا پیروان مزدک ، جنبش خرمدینان یا پیروان بابک ، جنبشهای اسمعیلیان یا ملاحده و قرمطیان ، جنبشهای دراویش صوفی و شیعیان ، جنبشهای حروفیه و نقطویه و بابیه و غیره و غیره ، همه و همه جنبشهائی بودند که رنگ الحاد مذهبی (2) و یا صبغه ی عرفانی داشتند ولی از جهت محتوی اقتصادی و اجتماعی خود علیه نظام فئودال بودند. علت چنین وضعی روشن است . فئودالیسم در قرون وسطی در حکومت مذهبی ( تئوکراتیک ) خلفاء و پاپ ها تجلی می کرد.
    مذهب حاکم حربه ی اساسی فکری حکومت طبقه ی حاکم بود. لذا طبقه ی محکوم با الحاد مذهبی خود به مقابله می شتافت . پروتستان و کالوینیست بر ضد کاتالیک بر می خواست ، شیعه و اسمعیلی علیه حنفی و حنبلی قد علم می کرد . ولی در درون بورژوازی که به قول مارکس "حقوق" به شکل حاکم ایدئولوژیک بدل شد ، جنبش اجتماعی نیز چهره ی غیر مذهبی و "دنیاوی" به خود گرفت.
    در نخستین سده های پس از استقرار سلطه ی عرب ، محتوی عمده ی اجتماعی جنبشهای مردم ایران علیه خلافت عرب بود. در این محتوی می بایست دو جهت متمایز را از هم تشخیص داد:
    نخست جهت مبارزه ی "رهائی بخش" (یا استقلال طلبانه ) برای خورد کردن یوغ سیادت بیگانه و دوم جهت مبارزه ی "طبقاتی" یعنی مبارزه ی دهقانان و فقراء شهر علیه حکومت اشراف فئودال اعم از عرب و ایرانی که در هیئت خلافت عباسی مظهریت و تجلی یافته بود . این دو جهت تا زمانی که خلافت مستقیماً در برابر مردم ایران قرار داشت و هنوز حکومتهای مستقل و یا دست نشانده ی ایرانی پدید نشده بودند ( یعنی تا اواسط قرن سوم هجری) سخت به هم در آمیخته بود. زیرا خلافت عباسی نه فقط موجد اسارت ملی مردم ایران بود، بلکه همچنین موجد اسارت اقتصادی و اجتماعی وی نیز بشمار می رفت. خلافت عباسی بخش عظیمی از اراضی به اصطلاح "مفتوح العنوه" را که در سابق متعلق به دربار و اشراف ساسانی و آتشکده های زرتشتی بود در تصرف داشت و این اراضی را به امیران عرب و ایرانی دست نشانده به اقطاع می داد و دهقانان ایرانی بدینسان خراجگزاران برده وار این امیران و خود خلافت بودند. به همین جهت است که می توان گفت جنگهای انقلابی دهقانان ایران بر ضد سپاه خلیفه نه فقط جنگهای رهائی بخش بلکه جنگهای طبقاتی نیز بود.
    مطالعه جنبشهای اجتماعی در ایران از وظایف مهم در زمینه تحلیل علمی تاریخ کشور ماست . در اطراف بسیاری از جنبشها ، مورخین معاصر تحقیقات ذیقیمتی انجام داده اند و بدینسان در ایفاء این وظیفه ی مهم گامهائی برداشته اند و از آن جمله باید از اثر آقای سعید نفیسی درباره ی بابک خرمدین نام برد. ولی این آثار تحلیل عمیق پدیده های اجتماعی را بدست نمی دهد و غالباً جمع آوری مدارک و متونند و بدون آنکه بتوان سودمندی و ارزش علمی آنها را منکر شد نمی توان بدانها خرسند ماند و گامی از آنها فراتر نگذاشت. از آنجا که تنها مارکسیسم – لنینسم سررشته ی علمی درستی برای پژوهش و تحلیل و درک پدیده های اجتماعی به دست می دهد لذا بهترین طریق دریافتِ علل باطنی تموّجات فراوانی که در شط زندگی تاریخی مردم ایران رخ داده ،انطباق این جهان بینی بر این سرگذشت پر شور انسانی است. مسلم است که انطباقها از همان آغاز نمی تواند رسا و کامل باشد. نقص مدارک ، بغرنجی حوادث ، خطای پژوهنده ، دست بدست هم داده بررسی علمی را به کمبودهای ناگزیری دچار می سازد ، ولی به هر
    جهت کاریست که باید آغاز کرد.


    اين مطلب آخرين بار توسط در الخميس 13 ديسمبر 2007 - 16:49 ، و در مجموع 2 بار ويرايش شده است.
    avatar

    پست الخميس 13 ديسمبر 2007 - 4:31  admin



    -2-



    درباره
    ی بابک فرزند مرداس ، شبانی که در قرن سوم هجری ( اوائل قرن نهم میلادی)
    بر رأس خرمدینان و دهقانان انقلابی به پیکار با خلافت عباسی برخاست ،
    اخبار و روایات در منابع فارسی و عربی اندک نیست ولی این اخبار و روایات
    صرف نظر از اشتمال بر نکات و اطلاعات گرانبها دارای سه نقص مشترک است:




    اول
    - از آنجا که اکثریت مطابق بلکه همه ی کسانی که در باره ی بابک خرمدین
    اطلاعاتی می دهند در خدمت طبقات حاکمه بوده اند و به عنف یا به رضا به نام
    امیران و سلاطین تألیف می کرده اند ، لذا برای خویش وظیفه ای جز این
    نشناخته اند که قهرمان بزرگ انقلابی ایران و پیروان دلاورش را از هر باره
    بیالایند و هر زشتی که ممکن است بدانان منسوب دارند، تا آنجا که برخی از
    این مورخین مادر بابک را زنی روسبی آن هم کریه المنظر و یک چشم توصیف کرده
    اند!




    طبیعی
    است که از وراء این دود زهر افتراآت و انتسابات ، دیدن شخصیت واقعی بابک
    جز از طریق استنتاجات و انتزاعات منطقی مسیر نیست و باید به اتکاء قرائن و
    اخبار پراکنده پرنیان حقیقت را از قطران دروغ و بهتان زدود.




    دوم
    - همه ی این منابع فاقد اطلاعات رسا و قابل وثوقی در باره ی کیش الحادآمیز
    " خرمدینی" هستند و در این زمینه نیز اگر چیزی گفته شده باشد سرشار از
    اسناد و افتراء است ، مثلاً مانند نسبت "اباحه ی زنان" به خرمدینان که از
    بهتانهای کهن مرتجعین ایرانی هر دوران به دارندگان اندیشه های انقلابی
    است، چنانکه درباره ی مزدک نیز گفته اند که او می خواست زن و خواسته را
    "در میان نهد"(3)




    سوم - همه ی این منابع فاقد اطلاعات لازم درباره اقدامات اجتماعی بابک در قلمرو پهناور تحت سیطره وی است . آخر
    بابک بیش از بیست سال بر نواحی طالش و اردبیل و مغان و سواحل ارس و بخشی
    از اران و گاه بر سامانی از این هم وسیعتر حکم می راند و با توجه به اینکه
    خرمدینان دهقانان و شبانانی بودند که علیه مالکیت خلافت و امراء وی، به
    سود احیاء مالیکت دهقانی برخاسته بودند،مسلم است که در این نواحی مقرراتی
    جز آنچه که در اراضی تحت سلطه ی بغداد مرسوم بود، متداول ساخته بودند. ولی
    کیفیت چنین اقداماتی از جانب بابک روشن نیست و فقط باید منطقاً حدس زده
    شود.




    بدینسان
    در اثر واقعه نگاری سطحی و گاه مغرضانه ، مورخین ایرانی و عرب در دوران
    قرون وسطی ، احیاء حقایق تاریخی درباره ی بابک پور مرداس خرمدینی کار
    دشواریست و نقل غیر نقادانه ی متون برای درک شخصیت بابک و ماهیت نقشی که
    این شبان دلیر و جانباز ایفاء کرده است به هیچ وجه کافی نیست.




    جنبشی
    که بابک بر رأس آن قرار داشت یکی از عظیم ترین جنبشهای اجتماعی پس از تسلط
    عرب است ، زیرا بیش از بیست سال طول کشید و عرصه ی پهناوری از باختر ایران
    را در برگرفت و سه بار جیش انبوه خلیفه ی عباسی مأمون و معتصم در نبرد با
    بابک دچار شکست فاحش شد و هر بار خرمدینان تلفاتی کمرشکن به خصم وارد
    ساختند چنانکه در آخرین نبردها ، همان طور که بابک به طنز در پیام خویش به
    تئوفیل امپراطور بیزانس یاد کرده ، معتصمِ خلیفه را سرداری در بساط نماند
    و وی درزی خود جعفر خیاط و خوانسالار خود ایتاخ را به مدد افشین سالار
    ایرانی سپاه عرب گسیل داشت .




    با
    همه احترازی که مورخین قرون وسطائی از اعتراف به عظمت شخصیت بابک و جنبش
    او داشته اند با اینحال اینجا و آنجا ، جسته و گریخته عباراتی می یابند که
    این حقیقت را فاش می کند . مثلاً ابن ندیم صاحب
    کتاب " الفهرست" در اثر خود ضمن ذکر داستان مجعولی درباره ی روابط عاشقانه
    ی همسر جاویدان پور شهرک ( یکی از رؤسای خرمدینی) با بابک و مکری که این
    زن برای به پیشوائی رساندن بابک پس از مرگ شوی بر انگیخت ، از زبان این زن
    درباره ی بابک چنین می گوید :




    "
    او را پادشاهی روی زمین مسلم خواهد شد ، گردنکشان را خواهد کشت . دین
    مزدکی را باز خواهد گرداند. خواران شما به ارجمندان ، افتادگان شما به
    بلند مرتبگان مبدل خواهند شد."




    ابن
    ندیم در این عبارات مجمل در واقع آنچه را که بابک در تلاش اجراء آن بود و
    بدان دست یافته بود بیان می دارد. یا فی المثل محمد عوفی در اثر خود"
    جوامع الحکایات و لوامع الروایات " ضمن بیان گفتگوی معتصم خلیفه ی عباسی
    با شاهزاده ایرانی افشین درباره ی بابک ، از قول خلیفه می نویسد که وی
    درباره ی بابک گفت: " او مردی جلد و قویست و در کارهای جنگ و لشگر کشی
    نظیر ندارد" . یا مسعودی در " مروج الذهب" پس از بیان کیفیت قتل بابک می
    افزاید:




    "
    سپس سر او را به خراسان بردند و در هر شهری و هر قصبه ای از خراسان
    گردانیدند زیرا که در دلهای مردم جای بزرگ داشت و کار وی بالا گرفته بود و
    چیزی نمانده بود که خلافت را از میان ببرد و مردم را منقلب سازد".




    همین
    عبارات پراکنده و مجمل که به صورت اعتراف از خامه ی کسانی جاری شده که
    درباره ی بابک به نیکی یاد نکرده اند شخصیت انقلابی بابک و مقاصد و
    آرمانهای روشن وی را نشان می هد . او می خواست گردنکشان را براندازد ،
    خلافت اسارتگر را سرنگون سازد، خواران و افتادگان را بلند مرتبه کند و از
    آنجا که مردی جلد و قوی و لشگر کشی بی نظیر بود و با بی باکی و دلاوری در
    راه این مقاصد پیکار می کرد کارش بالا گرفت و در دلهای مردم جائی بزرگ
    یافت .




    - 3-



    در
    آن هنگام که بابک در ناحیه ی بذّ یا بذّین واقع در کوهستانهای طالش و
    آذربایجان شمال شرقی( اردبیل- مغان – سواحل ارس) با عساکر افشین می جنگید
    ، مازیار پسر کارن نیز بر رأس "سرخ علمان" (یا محمره ) در طبرستان درفش
    طغیان علیه خلافت برافراشت . این دو مرد انقلابی - بابک و مازیار- با
    یکدیگر آشنائی ، یاری و هم پشتی داشتند.(4)




    قیام
    سرخ علمان که به قول خواجه نظام الملک یکدیگر را "رفیق" می خواندند و قیام
    خرمدینان جزو آن سلسله قیامهای خلق ایران در نیمه ی دوم قرن دوم و نیمه
    اول قرن سوم هجری ( قرنهای 8 و 9 میلادی) علیه عرب
    است که منجر به تضعیف جدی نفوذ خلافت در ایران و سرانجام محو آن شد. علاوه
    بر دو قیام نامبرده می توان از جنبشهای پیروان بومسلم خراسانی، مبیّضه یا
    سپید جامگان ( پیروان هاشم ابن الحکیم موسوم به المقنع) ، سندباد مجوس ،
    استادسیس در خراسان و سرخ علمان گرگان نام برد0 (5)




    این
    قیامها بغداد را به سختی هراسناک ساخت و وی در صدد یافتن تکیه گاهی به جز
    ایران برآمد . به ویژه پس از مأمون ، معتصم توجه خاصی به سیاست برکشیدن
    امیران ترک مبذول داشت. اینک دیگر سرداران ترکی مانند اشناس و بغای (
    معروف به بغای کبیر) و ایتاخ ( که خوانسالار بود) بیش از سرداران ایرانی
    مانند افشین مورد اعتماد خلیفه بود. چنانکه افشین
    با آنکه در کاری بدان پلیدی و ننگینی ( مانند در هم شکستن و اسیر ساختن
    بابک) نقش اساسی را ایفاء نمود، باز از بدگمانی معتصم نرست تا جائی که
    سالی دو یا سه پس از محو بابک ، خلیفه وی را بازداشت و در سیاهچال از
    گرسنگی کشت.




    ولی
    روشن است که خلیفه برای درهم شکستن بابک تنها با دستیاری بغای ها و ایتاخ
    ها نمی توانست کار خود را از پیش ببرد ، لذا این امیران ترک را در ظاهر
    تحت نظارت افشین و در واقع برای نظارت بر افشین به نبرد بابک فرستاد.
    سیاست تقویت امیران ترک که غالباً حنفیان متعصب بودند و در دشمنی با
    ایرانیان با خلافت همدستان ، بعدها از طرف خلفای دیگر عباسی و به ویژه
    المتوکل با مهارت دنبال شد و منجر به سرکوب سلسله های ایرانی مانند
    سامانیان و مأمونین و آل زیار و آل بویه و تسلط ترکان غزنوی و سلجوقی
    گردید. اگر اشراف زادگانی مانند شهزاده اسروشنه خیدر پور کاووس ( ملقب به
    افشین) خدمت خلفا را کمر نمی بستند، غلبه ی خلق ایران بر دشمن بسی تسهیل
    می شد ولی پیداست که در قبال قیام دهقانان و دریوزگان شهر، اشراف ایرانی
    بیشتر ترحیج می دادند دستیار خلیفه باشند تا آنکه به زیر درفش سرخ علمان و
    خرمدینان بروند. این اشراف به ویژه در این موقع از تقویت خلفاء دریغ
    نورزیدند. به مدد آنان بود که عباسیان بر بنی امیه پیروز شدند، مأمون بر
    امین غلبه یافت، کار ملکداری عباسیان آنچنان رونق گرفت . ولی همین که این
    اشراف و سر کردگان خواستند پا از گلیم خود فراتر نهند و در کار قدرت خلیفه
    اخلال کنند شمشیر سیاف خلیفه رگهای گردنشان را برید ، نوبختی و برمکی ،
    بومسلم و افشین را بر نطع هلاک افکند.




    خطاست
    اگر تلاش این اشراف و سرکردگان را ناسپاسانه تنها سازشکاری محض بشمریم
    زیرا بسیاری از آنان هرگز عمقاً با خلافت نساختند و در خرابی کارش می
    کوشیدند. به همین جهت نیز از چنگ دژخیم خلیفه نرستند. نهایت آنکه هراس
    آنها از جنبش مردم موجب نوسان آنها و تمایل سازشکارانه آنها بود. ما در
    یادآوری از تاریخ گذشتگان بدون شک با حرمت گذاری و مهرورزی از نوبختی ها،
    برمکی ها، افشین ها و امثال آنان یاد می کنیم گرچه میان آنها و بابکها ، مازیارها و یعقوب ها علامت تساوی نمی گذاریم.




    avatar

    پست الخميس 13 ديسمبر 2007 - 4:32  admin

    - 4-
    خرمدینی به مثابه ی یک جریان الحاد آمیز انقلابی و به صورت آمیزه ای از تعالیم
    مزدکی همراه با تأثیرات کیش اسلام در شرق و غرب ایران پیش از بابک وجود
    داشته است . بابک به هیچ وجه مبتکر این دین نیست. شهرستانی در " الملل و
    النحل" تصریح می کند که پیروان بومسلم و مبیضه ( سپید جامگان) نیز از
    خرمدینان بودند . خود عنوان " خرمدینی " نشان می
    دهد که باید حتی در دوران ساسانی مانند تراکیب " بهدینی" ( کیش زرتشت) و "
    درست دینی" ( کیش مزدک) ایجاد شده باشد در قبال بهتان مؤبدان و هیربدان
    زرتشتی که بدعت گذاران را " بد دین" ( کافر) می خواندند، آنان با وضع
    کلماتی مانند خرمدین و درست دین در واقع خود را در قبال این اتهام محفوظ
    می داشتند و کیش خود را زیبا جلوه می دادند. لذا باید خرمدینی که رابطه ی
    فکری آن با درست دینی مزدکیان روشن است ( زیرا از جانب بسیاری از مورخین
    تصریح شده) رسته ای ، سلکی از مزدکی باشد.
    در غرب ایران پیش از بابک ، جاویدان پسر شهرک پیشوای این فرقه بود و بابک
    کودک مردی روغنگر از مردم بلال آباد که در کودکی و جوانی شبانی و ساربانی
    می کرد( و به قول روضه الصفا "راعی بقر و غنم" بوده
    ) در دستگاه جاویدان و جمع خرمدینان درآمده اما اینکه چه شده که وی را به
    جانشینی جاویدان برگزیدند مطالبی است که روشن نیست . همین اندازه می دانیم
    که خرمدینان به تناسخ روح معتقد بودند و می پنداشتند که روح خداوند نخست
    به کالبد آدم حلول کرده، سپس ابراهیم آنگاه موسی و عیسی و سپس محمد و
    سرانجام بومسلم خراسانی(6) . مسلماً جاویدان پور شهرک خود را آخرین جلوه
    گاه این روح ایزدی می دانست و چنان بنظر می رسد که پس از مرگش همه بر آن
    شدند که روح جاویدان پور شهرک به بدن بابک پور مرداس حلول کرد.
    چنی باوری تنها زمانی برای خرمدینان می توانست پدید شود که یا جاوید وصیت خاصی
    درباره ی بابک کرده باشد و یا او در همان ایام زندگی جاویدان به مقام
    بزرگی در میان خرمدینان رسیده باشد . آنچه که مسلم است بابک هنوز جوان بود
    که در 201 هجری( 816 میلادی) به پیشوائی خرمدینان برگزیده شد. اینکه بابک
    به پیشوائی خرمدینان باختر ایران رسید قرینه ی دیگری بر شخصیت او و صفات
    پسندیده ای مانند دلسوزی و تیز هوشی و نیکو رفتاری است . مقاومت بیست ساله
    بابک در برابر امواج لشگر خلیفه ( مانند مازیار در مشرق و تئوفیل در مغرب)
    نمودار آن است که این شبان به اتکاء روشن بینی و بصارت ذاتی خویش قادر بود
    مصالح کار را تشخیص دهد و می کوشید تا خلیفه را منفرد سازد . حتی به شهادت
    برخی قرائن بابک سعی بسیار داشت افشین را به اتکاء ایرانی بودنش در دشمنی
    با خلافت ، متحد خود سازد و شاید تلاشهای وی در برخی مراحل بی نتیجه نبود
    زیرا در دربار معتصم آن هنگام عقیده داشتند که افشین در سرکوب بابک مماطله
    می کند و از همه ی قوا برای انجام منظور استفاده نمی نماید. ولی شهزاده
    اسروشنه به دلیل تربیت طبقاتی و بیمی که از وضع خود داشت و در اثر سیاست
    تهدید و تحبیب خلیفه سرانجام و علیرغم برخی تردیدها جرأت نکرد درکنار بابک
    قرار گیرد و بساط ظلم و فساد خلافت را برچیند .
    سرداران و سرهنگان لشگر بابک نیز مانند خود از میان توده ی مردم برخاسته بودند
    مانند طرخان دهقان دلاوری که جان در سر خرمدینی باخت و آذین سرهنگ دیگری
    که وی نیز در پیکار با سپاه خلیفه قهرمانانه از پای درآمد. مورخین قرون
    وسطائی می کوشند تا محیط بابک و سرهنگان و یاران وی را محیط راهزنان و
    دزدان خون آشام جلوه گر سازند و همه جا گفتگو از آن است که سیاف شخصی بابک
    مردی بنام " نود نود" دهها هزار اسیر را گردن زد و حتی یکی از مورخین با
    گستاخی می نویسد زمانی که بابک در حال اسارت از میان مردم بغداد می گذشت
    بر انبوه جماعت خیره شده بود و تأسف می خورد که چرا قادر نیست همه آنان را
    از دم تیغ بی دریغ بگذراند. ولی پیداست نهضتی که مدت بیست سال از پشتیبانی
    جانبازانه ی مردم برخوردار بود و به قول مسعودی در دلهای مردم جای بزرگ
    داشت نمی توانست مبتنی بر فساد و راهزنی و خون آشامی باشد. دهقانان و
    شبانان و مستمندان شهرها به بابک و سرهنگانش به مثابه ی نمایندگان خود
    باور داشتند و این باور نمی توانست جز از آن برخیزد که آنان را مدافع
    منافع طبقاتی و ملی خود یافته باشند.


    اين مطلب آخرين بار توسط در الخميس 13 ديسمبر 2007 - 16:51 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
    avatar

    پست الخميس 13 ديسمبر 2007 - 4:32  admin

    - 5-
    مراحل عمده ی جنگهای طولانی بابک علیه خلافت در برخی منابع قرون وسطائی توصیف
    شده است . این توصیفات کاملاً نشان میدهد که بابک در اداره ی امور جنگ
    طولانی چریکی علیه لشگریان خلیفه مهارت عظیم داشت و تجارب جالبی گرد آورده
    بود. در اثر اطلاع دقیق از فراز و نشیب محل و گذرگاهها و گردنه ها و
    مختصات اقلیمی ، با استفاده از شیوه ی کمین کردن در نقاط مساعد و شبیخون
    زدنهای جسورانه و بی امان ، بابک لشگریان خصم را به ستوه در می آورد . او
    هنگامی که وضع را برای رزم مساعد نمی یافت قادر بود مدتی دراز در کمین گاه
    خود منتظر باشد و با داشتن شبکه ی وسیعی از جاسوسان در اردوگاه دشمن
    بهترین فرصت را برای ایراد ضربت برمی گزیند و خود بر رأس سپاه چنان بی باک
    و سریع می تاخت و دشمن را غافلگیر می ساخت که راه مفری برایش نمی ماند.
    دلبستگی لشگریانش به وی موجد انضباط و انگیزه ی فداکاری بود. بیهوده نبود
    که معتصم او را در کار لشگرکشی " بی نظیر" می شمرد . در واقع افشین با همه
    ی آزمودگی نتوانست صرفاً از نظر نظامی بر بابک چیره شود. این غلبه از طریق
    خدعه و تزویر و سیاست دست داد.
    تمام رفتار بابک از زمان گرفتاری تا مرگِ مردانه ، نمودار روحی به حد افسانه
    آمیز ، قهرمان ، استوار و تسلیم ناپذیر است . جزئیات این رفتار را مورخین
    متعددی نقل کرده اند . هنگامی که بابک پس از شکست نهائی در بیشه زارهای
    اران متواری بود و قصد داشت نزد پادشاه بیزانس تئوفیل بگریزد و او را به
    مبارزه علیه خلیفه برانگیزد ، سالار سپاه عرب افشین زنهارنامه ای با مهر
    زرین خلیفه به وسیله دو پیک به نزدش فرستاد. یکی ار آن دو موفق شد بابک را
    در پناهگاهی بیابد. وی زنهارنامه ی خلیفه را نزدش
    نهاد و پیام افشین را بگزارد. بابک آن نامه برگرفت ، مهر بگشاد و بخواند و
    در غضب شد و با خشم تمام آن زنهارنامه ی ننگین را به نزد پیک افکند و گفت
    : « این نامه را به نزد افشین ببر و بگو این ترا بکار آید نه مرا » افشین
    از راه دیگر درآمد. یکی از امیران آن نواحی بنام سهل بن سنباط که با بابک
    آشنائی و دوستی داشت او را به دژ خود می برد و وعده ی پشتیبانی می دهد ولی
    روز دیگر بابک را به بهانه ی شکار از سرای خارج می سازد و آنجا او را
    تسلیم سرهنگان افشین می کند. بابک که دید نامردانه در دام افتاده ، روی به
    آن دوست نمای خیانتکار پیشه نمود و با لحنی حزین گفت :" ارزان فروختی مرا
    بدین ناکسان" و سهل بن سنباط به نقل روضة الصفا پاسخی داد که در واقع
    دادنامه ی خلافت و اشراف علیه بابک بود. سهل گفت :
    " تو راعی بقر و غنم بودی و شبان را با تدبیرجیش و سیاست و اجراء حکومت هیچ نسبت نیست".
    آری بزرگترین جرم بابک آن بود که این شبان گاوچران امکان نداشت به حسب و نسب
    اشرافی بنازد ولی آیا در واقع بابک بهتر از مأمونها و معتصم ها از عهده ی
    تدبیر جیش و سیاست برنیامده بود؟ بیست سال پیشوائی پر قدرتش به سود او حکم
    می کند.
    معتصم چنان از اسارت بابک ، این خوشبختی غیر منتظر شادان شد که به تمام معنای
    کلمه افشین را غرق در جواهر ساخت . در این زمینه جرجی زیدان در جلد دوم
    تاریخ تمدن اسلامی می نویسد:
    "
    از روزی که افشین از سُرّمَن رآ ( سامره) رفت تا روزی که برگشت هر روز
    معتصم یک دست خلعت و یک اسب برای وی می فرستاد و علاوه بر انعامها و
    خواربار ، هر روز که افشین در برابر بابک سواره می جنگید ده هزار درهم فوق
    العاده می پرداخت .
    همین که افشین به سامره رسید معتصم بدست خود نشان جواهری به وی آویخت و بیست
    میلیون درهم انعام داد و فرمان حکومت سند را برای وی امضاء کرد و شاعران
    را وا داشت به خدمتش بشتابند و او را مدح گویند" .
    معتصم دستور داد برای ورود بابک به سامره ترتیبات خاص بدهند . بر دوش بابک و
    برادر دلیرش عبداله دراعه های مرصع و بر تارکشان برنس های مجوهر نهادند .
    بابک را بر پیل اشهبی مستور از دیبای سرخ و سبز و بردارش را بر شتر جمازه
    ای نشانیدند. کودکان در پس و پیش این دو بیت محمد بن عبدالملک الزیات را
    کف زنان و حوصه کشان می خواندند :
    قد خضب الفیل کعاداته
    لجیل جیلان خراسان
    والفیل لا تخضب اعضاوه
    الاللذی شان من الشان (7)
    درباره وقایع این ایام عوفی در جوامع الحکایات حادثه ای را نقل می کند که نمودار
    دیگری از روح قوی و تسلیم ناپذیر بابک است وی می نویسد:
    "
    ابن سیاح گوید چون بابک خرمی را گرفتند ، من و چند کس دیگر موکل او بودیم
    و او را به راه کرده بودیم . گفتند که چون ترا پیش خلیفه برند و از تو
    پرسد که " بابک توئی" ؟
    بگو " آری ، یا امیر المومنین ، بنده ی توأم و گناهکارم و امیدوارم که
    امیرالمومنین مرا عفو کند و از من درگذرد" . چون بابک را مقید پیش او
    بردند گفت : بابک توئی؟
    گفت :" آری" و خاموش شد. وی را به چشم اشارات کردیم ، به دست بفشردیم که آنچه
    ترا تلقین کرده بودیم بازگوی . البته هیچ نگفت . روی ترش نکرد. رنگ روی او
    نگشت ."
    خواجه
    نظام الملک وزیر معروف سلجوقیان در اثر خود " سیاست نامه" صحنه ی دیگری
    درباره مرگ بابک نقل می کنند که لرزاننده است و نمودار قدرت روحی شگرف این
    شبان انقلابی است. باید دانست که خواجه از آن
    کسانی است که از طرفیبه سبب خصلت اشرافی و از طرف دیگر اهمیتی که برای
    تمرکز قائل بود از همه ی قیامها با خصومت یاد می کند . وی می نویسد:
    "
    چون یک دستش ببریدند دست دیگر در خون زد و در روی خود مالید، همه ی روی
    خود را از خون سرخ کرد. معتصم گفت ،" ای سگ! این چه عمل است ؟" گفت: " در
    این حکمتی است . شما هر دو دست و پای من بخواهید برید و گونه روی مردم از
    خون
    سرخ باشد ، خون از روی برود زرد باشد. من روی خویش از خون سرخ کرده ام ،
    تا چون خون از تنم بیرون شود ، نگوئید که رویم از بیم زرد شد. "
    پس
    از اینکه خلیفه با قساوتی نامردانه بابک را شکنجه داد و کشت او را در جائی
    که بعدها " کنیسه بابک " نام گرفت به دار آویخت. سالیان دراز پیکر این مرد
    قهرمان بر دار آویخته بود. هنگامی که هموطن دلاور دیگرش مازیار را بر همین
    کنیسه بر دار کردند پیکر فروخشکیده بابک در کنار او بود.
    جا دارد شخصیت بابک و رفتار دلاورانه اش در برابر دشمن همه ی مبارزان راه آزادی و استقلال را الهام بخشید.
    --------------------------------------------------------------------------------
    1) رجوع کنید به مارکس و انگلس – آثار ( به زبان روسی ) جلد 8، صفحات 129- 131
    2) " الحاد" در اینجا معادل واژه ی اروپائی Horesie (epecЬ) است یعنی آن مذهبی که از مذهب حاکم و مسلط منشعب می شود و علیه آن بر می خیزد مانند نسبت بابیه به مذهب تشیع.
    3) در
    این باره در گفتار مربوط به مزدک ما توضیحات کافی داده ایم و گفته ایم که
    مزدک رفورمهائی را در شکل زناشوئی متداول پیشنهاد می کرد که در نزد اشراف
    حرم دار ساسانی در حکم اشتراکی کردن زنان بوده است .
    4) موافق
    برخی روایات قیام مازیار درست دو سال پس از اعدام بایک انجام گرفت . با
    این حال بسیاری از مورخین وجود رابطه بین این دو را تصریح می کنند که می
    تواند هم متعلق به دوران قبل از قیام مازیار باشد و هم ناشی از آن باشد که
    تاریخ قیام مازیار در روایات نامبرده نادرست و قیام بابک و مازیار مدتی
    همزمان بوده است .
    5) مؤلفین شوروی کتاب " تاریخ ایران در قرن 18" اظهار نظر می کنند که به کار بردن پرچم سرخ در "جنبش گرگان در
    سالهای 779-778 میلادی " ، نخستین استعمال جمعی پرچم سرخ به مثابه ی پرچم
    پیکار خلق علیه ستمگران در تاریخ است " این تأیید نویسندگان معتبر کتاب
    نامبرده دارای ارزش فراوانی است .
    6) این
    عقیده ی تناسخ که گویا از منشاء هندیست در بسیاری از جریانات الحاد آمیز و
    انقلابی آن عصر دیده می شود و برای حفظ " ادامه کاری" در رهبری نهضت نقشی
    بازی می کرده است .
    7) مصرع
    دوم است شعر را چنین نیز آورده اند " یحمل شیطان خراسان " عبدالملک این
    شعر را به مناسبت دیگری سروده بود ولی لجاره ی بغداد آن را در مورد بابک
    نیز خواندند. البته بابک نه خراسانی بود و نه گیل گیلان که لقب امراء
    خراسان و دیلم بود. فقط خوانندگان این ابیات قصد دشنامی به ایرانیان
    داشتند. معنای شعر چنین است : فیل چنانکه شیوه ی اوست اندامهای خود را
    برای گیل گیلان خراسان ( امیر خراسان) خضاب کرده و فیل اندامها را خضاب
    نمی کند مگر برای کسی که در جاه و مقامش شکستی حاصل شده باشد.
    avatar

    پست الأحد 10 فبراير 2008 - 7:34  admin

      مواضيع مماثلة

      -

      اكنون الجمعة 29 مارس 2024 - 5:18 ميباشد