پندار نو

هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
پندار نو

سایت مستقل و غیر وابسته به احزاب و گروه های سیاسی


    مصاحبهء شادروان ببرک کارمل و "گفت وشنود "...

    avatar
    admin
    Admin

    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20
    20071120

    مصاحبهء شادروان ببرک کارمل و "گفت وشنود "... Empty مصاحبهء شادروان ببرک کارمل و "گفت وشنود "...

    پست  admin

    مصاحبهء شادروان ببرک کارمل و "گفت وشنود "زاهد " چپ نما
    این مصاحبه جز ترجمه هایی است که آقای فیاض نجیمی، گردانندهء سایت دیدگاه برای روشن ساختن جوانب و ابعاد شخصیت و اندیشه های تاکنون کتمان شدهء شادروان ببرک کارمل به نشر میرساند.پس از نشر این مصاحبه ،آقایی بنام قدیر فضلی در سایت اصالت آنرا گفت وشنود خواند؛ نه مصاحبه. بدون شک ، گرداننده گی سایت مستلزم شناخت از واژه های معمول در ژورنالیزم است .مصاحبه چیزی دیگری به غیر از گفت وشنود نیست.اما این آقا فقط برای بیان یک غرض، چند حرفی را بعنوان مقدمه در آنجا اضافه کرده است :جهان، نام خانواده گی رهبر جدید افغانستان را در روزهای واپسین سال ۱۹۷۹ شناخت.
    نخست، باید بشما یاد آور گردم که در نگارش از گذاشتن علامه های زاید انصراف کنید. درست آن چنین است:جهان نام خانواده گی رهبر جدید افغانستان را در روزهای واپسین سال ۱۹٧٩ شناخت.برای برگردان متن، نه تنها دانستن زبان خارجی بلکه شناخت قواعد دستوری و اصول نگارش هردو زبان ضروری پنداشته میشود. این یک حقیقت است:شهروند های جهان نه تنها با نام او بلکه با نام افغانستان پس از رویدادهای سال ۱۳۵٧ خورشیدی آشنا شدند.
    سوم : من چندی پیش بشما بیان داشتم که با شما کاری ندارم ؛ شما چرا در صدد دریافت بهانه ها برای تبارز عقده های خود هستید؟
    اما یک حقیقت دیگر: زنده گی شخصی شادروان ببرک کارمل با حیات سیاسی او چنان در پیوند بود که از آن فقط نزدیکترین دوست و همرزمش ، شادروان محمود بریالی آگاهی کامل داشت. زنده یاد محمود بریالی ، همانند برادر ارشدش برای حفظ همبستگی نیرو های مترقی کشور حقایقی را که ما در صدد دریافت آن هستیم ؛ نخواست بیان کند.شادروان محمود بریالی با الهام از اندیشه های سیاسی ببرک کارمل و بويژه اندیشه های دور واپسین زنده گی او، طرح تاسیس نهضت میهنی ( بعدا ، نهضت فراگیر دموکراسی و ترقی ) را پی ریزی کرد. تشکلات خرد وريزیکه از پیکر ح.د.خ.ا جدا شدند، تاکنون از مبانی این اندیشه ها آگاهی ندارند و سایت اصالت هم بر مبنای همین ملحوظ تصویر دیگری از شخصیت و اندیشه های اصلی شادروان ببرک کارمل ارایه میدهد.
    تا جاییکه من اطلاع دارم ،اکثر اعضای خانوادهء شادروان ببرک کارمل عضویت نهضت فراگیر دموکراسی و ترقی افغانستان را دارند. آنها در بیان حقایق و اسرار حاکمیت ج.د ا و ح.د.خ .ا همان سیاستی را دنبال میکنند که شادروان محمود بریالی مینمود.
    چون این مصاحبه در حضور آقای کاوه کارمل ، فرزند ببرک کارمل صورت گرفته بود ، مترجم او را نیز از عزم خودمطلع ساخته بود . بنابر اهمیت تاریخی این مصاحبه ، من قبلا آقای زلمی دامون، برادر شادروان ببرک کارمل و یکی از فعالین نهضت فراگیر را از نشر آن در تارنمای پندار مطلع ساخته ام. حرفهای اخیر را برای آن نوشتم تا بار دیگر تاکید ورزم که رفتگان ما پس از پایان زنده گی دیگر به خانواده های خود متعلق اند . ما ترقیخواهان ، برمبنای ارزشهای اخلاقی خود ، مکلف به رعایت این اصل مرگ و حیات انسانهاهستیم.
    سخن اخير: آقای فضلی! باردیگر تلاش نکنید تا مرا وادار به بیان حرفهایی سازید که تاکنون بنابر ملحوظات معین از بیان آن احتراز ورزیده ام.دوستانیکه ازمن شناخت دارند، میدانند که من در بیان حقیقت از کسی هراس ندارم و به اتهامات ، اکاذیب و تحریف حقایق پاسخ میدهم.

    با احترام
    عظیم بابک
    مُشاطرة هذه المقالة على: reddit

    avatar

    پست الثلاثاء 20 نوفمبر 2007 - 4:38  admin

    مرگ براى ضعيف امر طبيعى است

    هرقوى اول ضعيف گشت و سپس مرد"

    میزاده عشقی

    نوشته آذر ازکابل
    ببرک کارمل برانداز تسلسل قدرت قبیله سالاری در افغانستان

    این نامه نگرش فشرده وکوتاه؛ اما کاملا دیگرگونه یی است برنقش واعتبار فقید ببرک کارمل سرامد رجال سیاسی در جنبش چپ، برانداز اساسی بنیاد قبیله سالاری درآخرین دوراستبداد ازبازماندگان احفاد امیر دوست محمد و آنگاه فرزندان خونخوار سرداریحیی (پاسداران حریم حکومت شونیستی - فاشیستی) عبدالرحمان- هاشم خان درافغانستان.

    ببرک کارمل درسال 1308 هش درکابل تولد یافت و در14 قوس 1375 هش دربندرگاه حیرتان سمنگان درگذشت، روان غریبش شاد. او 67 سال زیست و پنجاه سال برای اهداف انقلابی و سیاسی خود وبعداً حزب خویش جان نثاری کرد. او لیدر واقعی و قوی پنجه یی برای اعضای حزب خود بود، اما هیچیک از پیروان او پاسدارا واقعی راه ویاد او نشدند ونیستند. درآیین پاسداری حرمت یار، شرابخوردن وگریستن بد ترازانکارمهردوست است. کاری که راهیان او با افراط انجام میدهند!

    هرچه درباب صاحب این تصویر (شادروان ببرک کارمل) ازدیرگاه تا هنوز نوشته اند، مینویسند وخواهند نوشت؛ کمترحقیقت وبیشتر بدخویی و بیش و کم سازی یا رد و دفاع مطلق است. از این نظراست که از شمار هواداران آن کم میگردد وبه شمار بد خواهان آن نیز نمی افزاید. اگر برای آغاز این یادکرد پیرامون نقش ببرک کارمل جدا ازدوران حکومتش نگاه کنیم، باید به سخن مرحوم استاد دکترعبدالاحمد جاوید باور پیدا کنیم که گفت:

    " ببرک کارمل در میان همه سیاستگران فعال در افغانستان، بیشترازد یگران هشیار و بهتراز دیگران زمانه ی خودش را فهمیده بود، او پس از اعلیحضرت حبیب الله کلکانی که دچار روش افراط دراسلام خواهی شده بود و قادر نشد قبیله را به تابعیت و ماتحتی مجاب کند؛ با وجود سرسختیهای قومگرایی جناح خلق درحزب دموکراتیک افغانستان دامن قبیله سالاری و استبداد دادودخانی- هاشمخانی را برچید. این اشتباه او نبود که به حضور نیروهای ارتش شوروی وقت در افغانستان انجامید، او به عنوان محقق فعلیت در این عمل برگزیده شد. اما خطای سایر گروههای ملی وسازمانهای دیگر نیز بود که به دلیل بد بینی ودشمنی شدید با حفیظ الله امین وگروه همکاران وی از تلاش سیاسی در راه تفاهم و حمایت از ببرک کارمل دریغ کردند". (1)

    بنابراعتقاد پروفیسور جاوید، ببرک کارمل با هنر مندی تمام هم پشتونهارا بنام یکی از اقوام اساسی در افغانستان نرنجاند وهم بنیاد قبیله سالاری را بصورت اساسی برکند. او مبارزه طبقاتی را حتی ازهنجره ی پارلمان فریاد زد وحل مساله ملی را از تریبیون نظام کودتا، هردو اقدام به معنی هوشمندی وداشتن فرهنگ شهری در شالوده ی اهداف سیاسی ایشان بود.

    ادبیات سیاسی ما از سالهای آغاز مبارزات آزادی خواهانه در دهه ی پنجاه اسلامی دچارنوعی آشتفتگی و طمطراق و طنطنه خواهی تهی ازمحتوا بود. پیروی ویا دشمنی دربرابرنظامهای قدرتمند دنیا (شوروی وغرب برهبری انگلیس وآمریکا) برای نیروهای انقلابی اعم از راست و چپ وحتی ملی چندان ته نشین وعادت پذیرشده بود که هنوزدرهمان فلک غفلت با چشم بند های تیره راه بی پایان روبه گذشته را با گامهای مرده مرش پی میکنند.

    دشمنان نیم قرن پیش احزاب وسازمانها درمقیاس ملی وبین المللی هنوزهمان کشورها ونیروهایی هستند که بودند، حتی درهمان آغازنیزتشخیص دشمن ازسرصلاحیت انجام نیافته بود، بلکه دشمنان دوستان را بی هیچ رابطه و ضابطه یی دشمن میدانستند و قبرستانهای پرمزاری را نیزبرای همان داعیه های پادرهوا ونابجا ازفرزندان مردم فقیر این سرزمین؛ جزتاریخ رنگین ونقاشی شده ی خونین خویش نموده اند.

    پروفیسورجاوید درسخنرانی ویژه یی که با جمعی ازدوستان درکنارمزارفردوسی بزرگ در شهر مشهد ایران انجام داد، یک ویژگی دیگری نیز به کارنامه سیاسی و اهمیت کارببرک کا رمل پیوند نموده گفت: " من با وجود ناسازگاری و بی ارتباطی خود با متوفی ببرک کارمل وهمچنان غیرحزبی بودنم درهنگام قدرت او؛ ایشان را بسیارسازمانده حساس وسیاستگرجدی برای تصرف قدرت و فلسفه قوی شدن درزمانه ی ما یافتم. کسیکه سیاست میکند وبه عوامل قدرت ویا ابزار قدرت نمی اندیشد، درحقیقت بدنبال هیچ است". (2)

    برای توجه نمودن به سخن دکتر جاوید استاد دانشگاه کابل میخواهم سخنان ابوعلای معری راکه جان مایه اش سیاسی و جامعه شناسی است برای عقلانی پنداشتن تکاپوهای سیاسی رهبر سازمان پرچم (ببرک کارمل) در رسیدن به مرحله اقتدار و کسب قدرت سیاسی دلیل بیاورم. مى‏گويند چون ابوعلاى معرى متفكر آزادانديش بيمار شد، دوستى كبك سرخ شده‏اى را براى او مى‏فرستد كه شايد منظرۀ او اشتهايش را ترغيب كند و چيزى بخورد. معرى رو به كبك كرده و مى‏پرسد چه گناهى از تو سرزد كه به چنين روزى افتادى و خودش پاسخ مى‏دهد كه اين مكافات ضعيف بودن است. بزرگ‏ترين جرم در زندگى ازنظراو ضعف است. ايرج ميرزا اين داستان را چنین به نظم کشیده است:
    قصه شنيدم كه بوعلا به همه عمر لحم نخورد و ذوات لحم نيازرد
    در مرض موت با اشاره دستور خادم او جوجه‏اى به محضر اوبرد
    خواجه چو آن مرغ كشته ديد برابر اشك تحسر ز هر دو ديده بيفشرد
    گفت بمرغ ازچه شيرشرزه نگشتى تا نتواند كست به خون كشد و خورد
    مرگ براى ضعيف امر طبيعى است هرقوى اول ضعيف گشت و سپس مرد



    اين مطلب آخرين بار توسط در الثلاثاء 20 نوفمبر 2007 - 4:57 ، و در مجموع 3 بار ويرايش شده است.
    avatar

    پست الثلاثاء 20 نوفمبر 2007 - 4:39  admin



    روشها و اندیشه هایی كه در زندگی كسى را قوى و متكى به نفس بسازد منشأ خيراند و لی هرطريقى در زندگى و هرتفكر ی كه از ناتوانى سرچشمه بگيرد يا كسى را ضعيف بسازد شراست. عدم تلاش و تحرك، عدم خلاقيت و نوآورى و درجا ماندن برای حرمت سنتهای فاقد اثر، ماندن در پاسخانه ی تن پروری وتنبل ذهنی است. برای همین امر میتوانم چند نمونه از ویژگیهای قابل توجه و تایید در شخصیت ببرک کارمل رهبر فقید سازمان پرچم را برای پویایی و پایداری او درسمت اهداف وبرنامه های سیاسی خودش برشمارم:

    1- تبارز نمودن در دوران فعالیتهای صنفی- دانشجویی (دانشگاه و تظاهرات خیابانی). تحرک مناسب برای انجام نقش معین درتحولات دوران دانشگاهی.

    2- نقش فعال او در مبارزات انتخاباتی و مشارکت بالنتیجه او درحوزه های انتخابات برای نمایندگی مردم در پارلما ن دوران شاهی.

    3- جایگاهش بعنوان فرد درجه بالا درگروه موسسان (سازمان دموکراتیک خلق) حزب نوین سیاسی برای بر اندازی دولت سلظنت بنیاد.

    4- هنرسازمانگری و تنظیم فعالیت هواداران (افراد سازمانی) با نتایج ملموس درزمینه های تربیتی و پرورشی اعضا وفعالان.

    5- فعالیت پیگیر برای رسیدن به موقف نمایندگی مردم کابل در پارلمان افغانستان و بهره گرفتن ازتریبیون مردم به منظور بیان مرام سیاسی سازمانی و توجیه آن به مثابه الترناتیف آینده در برابر نظام سلطنتی.

    6- موضعگیری مشخص هم برضد مناسبات فیودالیته که بر پایه ی قوانین سنتی استوار بود وهم علیه دولت استبدادی سلطنتی در افغانستان.

    7- وادار نمودن شوروی بزرگترین کشور جهان برای حمایت از سیاستهای حزبی (درحالیکه ژیوپولتیک منطقه) برمحورساختارقبیله شکل یافته بود تا روسیه را در رسیدن به دریای گرم هند یاری برساند.

    8- بهره گیری از برنامه های براندازی نظام جمهوری داودخان وانتقال قدرت از قوم خاصی که دوصدسال برسکوی اقتدارلایزال خود تکیه نموده بود. گرفتن پست معاون شورای انقلابی نظام پس از تحول ثور 1357 هش با وجود خصومت ممانعت تراشیهای امین.

    9- پایه گزاری نخستین جنبش های فعال زنان وجوانان پس از تشکیل سازمان پرچم (1343 خ) و ایجاد سایراتحادیه ها وانجمن های صنفی برای اهداف اجتماعی و ارتقای آنان درسطح برنامه های سیاسی و مشارکت درحکومت. سازمانها واحزاب سیاسی رقیب دراین مورد هنوزمشکلات بزرگی برسر راه خویش دارند.

    10- اجرای پست سفارت ونمایندگی سیاسی- دپلماتیک افغانستان در چکسلواکیا، بازگشت توام با تحولات به داخل و گشودن در زندانهای کشور، ودرفرجام احراز پست ریاست جمهوری ورهبری حزب سراسری حاکم برسرنوشت افغانستان. مسلماً این ده پاینت روشن برای یک فرد سیاسی در جامعه ی سنتی افغانستان که موجبات تحولات بسیاری را فراهم نمود، از شگفتیهای روزگار است. آفرین برخلاقیت و هنرمندی ببرک کارمل.
    اشتباهات درکارسیاسی ببرک کارمل:
    منظورم از اشتباهات سیاسی همان بی توجهی نسبت به شرایط تحکیم قدرت از طریق تفاهم و مذاکره با دیگر اندیشان و نا موافقان در کشوربود. ببرک کارمل نمیتوانست جلو ورود ارتش سرخ به افغانستان را بگیرد، همچنانکه نمی توانست روسها را در زمینه ی روش کشتار مخالفان سویتیسم مانع شود.
    او درجوانی وهنگام فعالیتهای سیاسی وسا زمانی اش روابط بسیارجدی و اندرونی با سفارت شوروی درافغانستان داشت، کشتن مخالفین یکی ازسنتهای بازمانده از دوران لینن و استالین درنظام شوروی وقت بود. احزاب پیوسته به حزب کمونیست شوروی در سراسر جهان و حزب دموکراتیک خلق در افغانستان، با برخورد خشن و روش منتهی به مرگ با مخالفان را با دلگرمی پذیرفته بودند. رهبر جناح پرچم این حزب سعی بسیاری درقانع کردن شوروی برای حمایت ثمر بخش ازحزب دموکراتیک خلق افغانستان نموده بود.
    کمبود اصلی درکارایشان بی توجهی به اهمیت مردم ونیروهای ملی و مسلمان در کشور بود، که جای آنرا با تکیه بر اردوگاه سوسیالیسم پرکرده بودند. اما آن اردو گاه از دمدمه فروماند و این اردوی مردم به دمدمه رسید و آن حامی خارجی درخاک نشست و این یاغی داخلی حزب و حاکمیت آقای ببرک کارمل را بخاک نشاند.
    من شخصاً دلیل این بی توجهی وبرداشت اشتباه آمیز را از خود روانشاد کا رمل پرسیدم، ایشان ضمن توضیح بسیار کوتاه اما بنظرم صادقانه چنین پاسخ دادند: " من برای دگرگون کردن نظام دوصد ساله خاندانی باطرح مساله قومی در افغانستان نمیتوانستم جبهه نیرومندی بسازم، درعین حال بیداری مردم و اتحاد و آگاهی آنان را مربوط به قدرت سیاسی میدانستم. ازجانب دیگربه اردوگاه سوسیالیسم، احزاب برادر، جنبشهای آزادی بخش ملی، قیام های مسلحانه برای تشکیل نظامهای دموکراتیک در کشورهای جهان سومی باورداشتیم، علی الرغم مشکلات قومی در مملکت من احتیاج به جذب حمایت اردوگاه سوسیالیسم در تحقق اهداف انقلاب دموکراتیک را برفقا و دوستان تاکید مینمودم". (*)
    کارمل تنها روشنفکر تیز هوش و دارای بنیاد فرهنگ شهری درافغانستان بود که پس از جنبش مشروطه خواهی تقلای بسیار نمود تا جامعه سنتی قبیله ای را از قید مناسبات کهنه برهاند و در عوض یک نظام ملی دموکراتیک تشکیل نماید، اما در این سفر همراهان مناسبی برای برنامه های اجتماعی خود نداشت. او برای تحقق اهداف خویش زحمت بسیار برد و آنرا محقق ساخت، اما با تأسف که در تطبیق آن دچار اشتباهات و خطاهای درشت سیاسی شد و آن خطاها بنظرم اینهاست:
    1- باز گشت ایشان برای رسیدن به کرسی اقتدار حکومت کابل در پیشاپیش نیروهای تکمیلی ارتش شوروی وقت، با اعلامیه وسخنرانی او در رادیو تاشکند ورادیو کابل. مردم باهمین اقدام حضور ارتش سرخ دراین کشوررا از اقدامات او میشناسند.
    2- تداوم اختناق، پیگرد، دستگیری، شکنجه، اعدام وزندانی کردن گروه های سیاسی، مخالفان شوروی و نا موافقان رژیم. البته هیچ شکی نیست که شدت اختناق در برابر همه نیروها یکسان نبود. اما جریان بی توجهی به حقوق بشر و خشونت حزبی با سرعت کند وکمتری نسبت به دوران امین ولی بهرصورت ادامه یافت.
    3- بی توجهی به سلوک وروشهای مناسب با مردم افغانستان پس ازسرنگونی امین فاشیست وباند خون آشامش، این دوره با خوشبینی (مرحله نوین وتفاوتی کودتا نامیده شد) اما آن تفا وتها بسیار جدی و کیفی نبودند! انصافاً این مرحله ی تکاملی فراگیر یک عرصه بود؛ عرصه ی خشونت با دگراندیشان و تداوم پروژه کودتا.
    4- ایجاد جبهه ملی پدروطن، با مشا رکت افراد ساختگی و مشی غیر صادقانه در برابر نیروهای سیاسی که نظام کودتا آنهارا دشمنان انقلاب نامیده بود. مهمترین خطای سیاسی و اجتماعی جناح پرچم درحکومتگری همان تداوم یافتن مشی امین با خط کشیهای منحوس دشمنی با مردم و اقشار گوناگون جامعه بود. دولت نو با گذشته یکسان شد وهیچ مرزی برای توقف اختناق و دشمنی با گروههای راست و چپ وملی ومعتدل در کشورقایل نشد. جبهه ملی پدر وطن (جبهه ی پرچم وطن) ازخود حزب وبرای سازشهای نا کار آمد جناحهای خلق و پرچم بود. این بود بی توجهی به جامعه و بی اعتنایی به اقشارگوناگون مردم!
    5- غیر اجتماعی کردن وتنزیل محتوا برای انجام فعالیت سازمانهای زنان و جوانان و محروم کردن آنان از استقلال عمل (بیرون نبودن آنان ازساختارحاکمیت) درحوزه ی اجتماعی. بهره کشی از انجمنهای صنفی برای اکمال صفوف قوای مسلح در دفاع ازحاکمیتی که بدلیل داشتن شباهت و حتی خاصیت استبدادی مشترک با دوران امین؛ مردم دیگر نمیخواستند ش.
    6- اجباری کردن سرباز گیری ناشیانه، تقلیل کیفیت ساختار اردوی ملی وگسترش بحران امنیت درسراسرکشور. ایجاد پروژه ی کارکنان سیاسی در صفوف قوای مسلح نه تنها ابتکار نبود، بلکه این عمل زمینه ی نفرت مردم از شیوه های کار تبلیغاتی دولت را فراهم نمود.
    7- بی تفاوتی و اهمیت ندادن به مردم افغانستان برای ناروایی هایی که دریکسال اول کودتا بر آنها تحمیل شد، دولت پرچمدار فصل خویش را با دوران امین جدا نکرد وهیچکسی را بعنوان قاتل صدها هزار انسان محاکمه نه نمود وحتی یکبار ختم وخیراتی نیز برای تسلیت مردم سوگوار افغانستان سازمان داده نشد. آنانی که جبهه پدروطن ساخته بودند، فهم وظایفش را نداشتند. با ایجاد جبهه هنوز همان نمایش تأسف انگیز استبداد و قلدری نفرت انگیزازدستگاه استخبارات تحت فرمان دکتور نجیب الله برضد مردم اجرا می شد. کارنامه نجیب الله واسدالله سروری در امور مردم کشی تفاوت بسیاری نداشت. کشتن یل تهمتنی چون شاد روان مجید کلکانی رهبر یک سازمان انقلابی و عیار بلند آوازه، یک از هزاران نمونه کافیت!
    دکتر نجیب الله هنگامی که فرمان حکومت شوروی مبنی بر خروج قطعات محدود ارتش سرخ را با ناچاری پاسخ میداد، بخاطردست وپاچگی وسراسیمگی اوضاع ازتصویررهبرپرولتا ریای شوروی دردفترکارش غافل شده بود. او دربرابر ببرک کارمل رهبر خویش که حق بسیاری برگردنش داشت ودارد؛ همان کاری را کرد که امین دربرابرنورمحمدترکی انجام داد، امین تا فنای افتضاح آمیز رهبرش پیشرفت و نجیب الله تا شکست و انزوای رهبرخویش!
    درهمین آخرین پاراگراف میخواهم ازغروروشهامت ژنرال عبدالرشید دوستم رهبرجامعه ترک تبارافغانستان یاد آوری و آفرین کنم که به پاس توجه مرحوم کارمل در دست یابی جوانان جوزجانی به برخی امکانات نظامی و هم برای دفاع از ظلم سیاسی و ناجوانمردی دوستان ناپاسدار ببرک کارمل دربرابراو؛ کرسی اقتداردکترنجیب الله بزیرکشید و جنبش مستقل سیاسی خق خواهانه ترکهای افغانستان را تشکیل داد. ژنرال دوستم درگذشت ببرک کا رمل و جنازه او درشمال کشوررا به نحو شایسته یی تشعیع نمود. اما خیلی ازپرچمیهای ترسوو که با نوکری خوکرده اند، هنوزرفقای قبیله ای خویش را براین ترک زاده ی جسورترجیح میدهند.
    کلمه ترسو رااز آنجهت برای البته بخش عظیمی از پرچمیها برگزیدم که، تمام گروهها ی سیاسی و تنظیمی مقاطع پنجسالگی ودهسالگی، بیست سالگی و... شهادت ویا درگذشت رهبران خویش را تجلیل نمودند، اما این حزبی که در زندگی مرحوم کارمل یکتنه وواحد بود نه تنها این عنعنه ی پسندیده وسنت ملی را فراموش کرده اند، بلکه اینک ده پارچه و متشتت شده اند. شاید اکثریت پیروان و اعضای آن به رهبرخویش نیزبا نوعی حسرت و ناتوانی می اندیشند.
    بخشهایی ازاعضای آن حزب منحله و منشعب به گذشته بیگانه شده اند. کاش این بیگانگی ازسرپیوستن به زمان و پیروی از ویژگیهای دوران بسود آینده میبود؛ که نیست! البته کسانی نیز هستند که با معقولیت هم نسبت به گذشته و هم در برابر آینده موضعگیری مناسب و روشنفکرانه دارند. هنوز به مرحوم ببرک کارمل تمکین دارند ولی به زمان خویش نیز بی توجه نیستند. با این بیان ببرک کارمل یکی از مهمترین رهبران پیشگام جنبش دموکراتیک چپ درافغانستان بود.
    خدایش بیامرزد

    منبع : خاوران
    avatar

    پست السبت 15 ديسمبر 2007 - 5:01  admin

    نوشته : انورفرزام

    مصاحبهء شادروان ببرک کارمل و "گفت وشنود "... 250271_anwar_farzam_3



    بزرگمرد تاریخ افغانستان، زنده یادببرک کارمل حق بزرگ آموزگاری ورفاقت
    را برمن دارد. بااینکه دوستان واقعی ببرک کارمل طی همین دهسال درهرسالروزوداع باوی
    به اشکال گونه گون اکثراًبدون سروصداازاویادآوری کرده اند. لیکن امسال شرایط فرق
    کرده است، ازیکطرف این دهمین سالروز است وازجانب دیگر عدهءزیادی با انگیزه های گونه
    گون دراین یادآوریها سهم میگیرند. ،سکوت دراین شرایط را بسیارنادرست،سؤال برانگیز
    ومضرمیشمارم.ازینرواین نبشته رابه خاطرهء آن رفیق گرامی، آن دوست دلسوزوآن
    آموزگارخردمندوپرتوان تقدیم میکنم.

    انورفرزام




    مبارز،ا ندیشمند، آموزگار و
    رفیق




    دراین روزهاکه مصادف بادهمین
    سالروز وداع با زنده یاد ببرک کارمل، رهبرمحبوب زحمتکشان افغانستان است، موج بزرگی
    براه افتیده است وگرامی داشت از خاطرات وکارنامه های آن رهبر عزیزحزب ما، حزب
    دموکراتیک افغانستان به انگیزه نیرومندی برای تبادل نظربین رفقا،اعضای سابق حزب
    مبدل شده است. این امر مایه خوشی وسرورمیگرددکه نام ویادآوری ازشخصیت زنده یاد ببرک
    کارمل دهسال بعد ازخاموشی بازهم وسیله همگرایی، اتحاد وهمبستگی رفقا
    میگردد.خوشبختانه دراین امر ادامه سنن پسندیده جنبش انقلابی کشور درنیمه دوم قرن
    گذشته بمشاهده میرسد.

    جنبش دموکراتیک، مترقی وانقلابی مردم افغانستان در
    قرن گذشته پیوند ناگسستنی بانام وکارنامه های ببرک کارمل بمثابه یکی از چهره های
    درخشان سیاسی کشور دارد. زنده یاد ببرک کارمل بمثابه یک انقلابی معتقدبه جهان بینی
    علمی، آموزگارپرتوان، شخصیت سیاسی مردمی وسازمانده توانا نقش مرکزی را درسازماندهی
    جریان دموکراتیک خلق افغانستان و تکامل بعدی آن به حزب سیاسی زحمتکشان افغانستان
    ایفاء کرد.

    حزب دموکراتیک خلق افغانستان پرچم مبارزهء دموکراتیک، ملی،
    انقلابی ودادخواهانه را در کشوری برافراشت که سخت عقب مانده بود و بافت بسیار
    پیچیدهء اجتماعی، سیاسی واقتصادی داشت . ازیکطرف افغانستان از عقب ماندگی
    شدیداقتصادی، اجتماعی وفرهنگی رنج میبردودرچنگال حاکمیت استبدادی وزیرتسلط
    وتأثیرنیرومندایدیولوژی واندیشه های قرون وسطی قرارداشت و ازجانب دیگرگذرگاه اندیشه
    ها وسیاستهای جهانی قرارگرفته ودرشهرها، مخصوصا شهرکابل قشرقابل ملاحظهء روشنفکران
    دارای اندیشه های دموکراتیک و تحول طلب وجودداشت. این اوضاع واحوال داخلی و خارجی
    تأثیرات عمیقی بر تشکل سازمانی، طرح سیاستها وعملکرد حزب باقی گذاشت.

    حزب
    دموکراتیک خلق افغانستان بر مبنای آرمانهاواهداف انسانی ودموکراتیک بخاطررفع
    عقبماندگی، فقر، محرومیت، انواع ستم ، استبدادواستثماروبابخاطر ایجاد یک جامعهء
    دموکراتیک، پیشرفته وعادلانه وبالاخره جامعه فارغ از استثمار انسان ازانسان تشکیل
    گردید. حزب درپیشاپیش همه نیروهای دموکراتیک وچپ جامعه جایگاه خاص وبزرگی در امر
    بیداری توده هاداشت وطرح خواستهای مردم وتحلیل وارزیابی دقیق از منافع زحمتکشان
    وراههای نیل به ان دستاوردهای پرافتخاردیگری است که برای نخستین بار به حزب ما تعلق
    میگیرد.

    دراین راستاودرهمهء این کارنامه های بزرگ زنده یاد ببرک کارمل نقش
    مرکزی واصلی بعهده داشت.

    لیکن باید اذعان کرد که تاریخ حزب ما، تاریخ
    پیروزیهای بزرگ وناکامیهای مهیب، تاریخ پرازفرازهاونشیب های فراوان، طرحهای سیاسی
    ابتکاری،جسورانه وعظیم واشتباهات و لغزشهای سهمگین است. در این میان انشعابات و
    اختلافات درون حزبی که ناشی ازعقب ماندگی عمومی جامعه وساختارپیچیدهءطبقاتی وملی ان
    وسطح بالنسبه پائین درک فکری اعضای حزب میگردید،نقش قابل ملاحظه ای را
    درایجاداشتباهات ولغزش هاداشت.

    باید یاداورشدکه ازهمان آغازدرجریان
    دموکراتیک خلق افغانستان مرزبندیهای معین بوجود امدوبتدریج دران سه خط فکری یا سه
    جناح شکل گرفت- جناح چپ، جناح مرکزوجناح راست.

    جناح چپ شعار استقرارجمهوری
    دموکراتیک خلقی( توده ای) ویا برقراری دکتاتوری پرولتاریا را درتقابل با مرامنامه
    حزب پیش میکشیدند. آنان معتقد بودندکه درعدم موجودیت طبقه کارگر منظم وپرولتاریای
    صنعتی حزب این خلاء راپرساخته ومیتواندبمثابه نمایندهء طبقه کارگر دکتاتوری
    آنرااعمال کند.نتایج فاجعه بار این نظرات وطرحهارا فوراًبعد ازقیام نظامیان درثور
    1357دیدیم.


    اين مطلب آخرين بار توسط در السبت 15 ديسمبر 2007 - 5:01 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
    avatar

    پست السبت 15 ديسمبر 2007 - 5:01  admin

    جناح راست معتقدبودکه درچارچوب نظام شاهی مشروطه و
    بعداًدرچارچوب جمهوری سردارمحمدداؤدامکان تحقق اهداف ملی ودموکراتیک مندرج
    درمرامنامه حزب وجوددارد و با تغییرات معین درقوانین کشور وشیوه های اداری دولت وبا
    زمینه سازی اشتراک حزب درقدرت میتوان قدم به قدم زمینه آنرامهیاساخت که این اهداف
    برآورده شوند. درآنوقت جناح راست بسیار ضعیف بود وتبارزمستقل نداشت ازاینروگاهی
    باجناح چپ وزمانی باجناح مرکزنزدیک میشد. چرخش خطرناک درسیاستهای سردارمحمدداؤدبطرف
    راست ویورش او بر حزب ناکامی کامل این خط را درانوقت نشان داد، لیکن عمر ان پایان
    نیافت.

    طرفداران خط مرکزی که پابندی به آرمانهای نخستین واهداف اعلام شده
    درمرامنامه حزب راوظیفه اصلی خود میدانستند، معتقد بودندکه نخست باید وظایف یک
    انقلاب ملی ودموکراتیک از طریق اتحادهمه نیروهای ملی، دموکراتیک ومترقی دریک جبهه
    وسیع وایجادحکومت دموکراسی ملی بمثابه وسیله حاکمیت همه نیروهای خلق تحقق یابد. این
    جناح به این باور بود که تنها بعد از بسر رسیدن این دوران وظایف مرحلهءغایی یادآوری
    شده در مرامنامه یعنی گذار بمرحله استقرار نظام سوسیالیستی مطرح میشود. زنده یاد
    ببرک کارمل دررهبری همین جناح قرار داشت. او معتقدبود که تشکیل دولت دموکراتیک ملی
    با شیوه های مسالمت امیزمبارزه از طریق ایجاد جبهه وسیع نیروهای ملی، دموکراتیک
    ومترقی ممکن است. اشتراک درمبارزات پارلمانی و تقویت پروسه های دموکراتیک درجامعه
    در انوقت بمنظور تحقق همان اهداف صورت میگرفت.

    وقتی ما درباره زنده یاد
    ببرک کارمل حرف میزنیم،یک دوران کامل، حوادث گوناگون، طرحهاوموضعگیری های بیشماری
    درذهن خطورمیکند. حتی ترتیب فهرستی از این مطالب از حوصله یک نبشته خارج است.
    ازینرومن در این فرصت فقط به چند مطلب که از نظر من برای نسل جوان مبارزان ومدافعان
    آرمانهای زحمتکشان مهم است، اشارات گذرا خواهم داشت. درفرصتهای دیگرودرخاطرات خود
    موضوعات ومطالب دیگرراببررسی خواهم گرفت وحرفهای امروزی را انکشاف خواهم داد.


    در موردشخصیت،سیاست وکارنامه های ببرک کارمل حرفهای زیادی زده شده است.
    دشمنان حزب دموکراتیک خلق افغانستان و دشمنان مردم برای تبرئه اعمال غیر انسانی
    وویرانگر خود، وسایل ارتباط جمعی غرب وبورژوائی برای تبرئه سیاست امپریالیستی
    درقبال افغانستان، عده ای از جنرالان شوروی برای پوشاندن خطاهاوجنایات
    خود،راستگرایان و افراطیون مذهبی اعم ازجهادی وطالبی برای پوشاندن ماهیت ویرانگر
    اعمال خودبه یاوه سرایی های فراوانی در باره این چهره درخشان سیاسی پرداخته اند.من
    دراین فرصت نمیخواهم درمورد اینها بنویسم. درفرصتهای دیگری به انها خواهم پرداخت
    وبالاخره تاریخ قضاوت خودراخواهدداشت که کی چه کرد؟

    امروزمن درباره بعضی
    موضعگیریها،تحلیل ها،برخوردها ونظراتی مینویسم که ازجانب اعضای سابق حزب دموکراتیک
    خلق افغانستان مخصوصاًعده ای از همرزمان زنده یاد ببرک کارمل ارائه میشود.


    برخی درتحلیل های خودآگاهانه ویاناآگاهانه وحتی بعضاً به اصطلاح
    ((خیرخواهانه)) بایادآوری از حوادث مشخص وارائه نقل قولهای ((خصوصی))،مجهول
    ونامعلوم تلاش میکنندزنده یادببرک کارمل راتاسطح یک روشنفکرعادی لیبرال ویایک شخصیت
    لیبرال تیپ اروپائی سقوط دهند. درحالیکه برعکس ببرک کارمل نه تنها مخالف جدی
    لیبرالیزم اروپائی بود بلکه با سوسیال دموکراسی اروپا نیز سر موافقت نداشت.عده ای
    چنان چهره ی از ببرک کارمل ارائه میکنند که گویا شخصیت محصور با پندارهای مذهبی
    وعادات فئودالی بوده باشد.

    اعتقادراسخ ببرک کارمل به جهان بینی علمی ودرک
    وسیع او ازاین جهان بینی ممیزه اصلی و بارز اندیشه های وی را تشکیل میداد. ببرک
    کارمل به انسان زحمتکش بطور عموم وبه انسان زحمکش افغانستان بطور خاص عشق میورزید.
    به آنانی که غیر از این را اشاعه میدهند باید گفت که یکباربه نوشته ها ومقالات ببرک
    کارمل درجرائد ((خلق )) و ((پرچم))،بیانیه های وی درپارلمان،بیانیه های وی
    درپلینومهای کمیته مرکزی حزب وسایر نبشته ها ومقالاتش مراجعه کنید.

    همین
    اعتقاد راسخ ببرک کارمل به جهان بینی علمی وبه ایجاد جامعهء عدالت اجتماعی
    ومحوطبقات وبرتری طبقاتی موجب نخستین برخوردوتصادم وی با م. س.گرباچف درتابستان
    1364(1985م.)گردید.این تصادم طی یک ملاقات خصوصی درمسکورخ داد.برای جلوگیری ازدرازی
    سخن درباره این برخورد درفرصت دیگری با تفصیل خواهم نوشت، لیکن حالاهمینقدرباید گفت
    که بعد ازاین ملاقات زنده یاد ببرک کارمل هیچگونه اعتمادی به گرباچف نداشت.
    او،فوراً بعد از مواصلت به کابل طی صحبتی درباره نتایج سفرش به مسکو به نویسندهء
    این سطور گفت که ایندهء بسیار خطر ناک وتاریکی منتظر جنبش انقلابی درجهان است، چون
    گرباچف انسان وارد درجهان بینی ، لیکن غیر معتقد وحتی ضد انست. بااین قدرتی که
    دردست وی متمرکزاست وبا این افکاری که او دارد باید بسیارمشوش ومحتاط بود. حالاکه
    صحبت از روابط زنده یاد ببرک کارمل با گرباچف بمیان امد،جادارد ازچندتصادم دیگربین
    انها نیز یاداوری شود.لیکن بازهم برای جلوگیری از درازی کلام فقط از دومین برخورد
    شان یاداوری میکنم، چون این قضیه در صحبتهاونبشته های رهبران انروزی بطور کاملا
    نادرست ودورازواقعیت انعکاس یافته است.

    واقعاًهم دران مذاکرات هيئت های
    افغانی وشوروی درخزان سال 1364برخوردی بین گرباچف وزنده یادببرک کارمل صورت گرفت.
    لیکن هیچ اختلافی در مورد خروج قوای شوروی از افغانستان وجودنداشت که موجب تنش
    وبرخورد درروابط رهبران دوکشورگردد. هردوطرف توافق داشتند که قوای شوروی بعدازگرفتن
    تضمین های قابل اعتمادازپاکستان وایالات متحده برای قطع مداخلات شان در امور
    افغانستان هرچه زودتر خاک کشورراترک کنند. برخورد از جای دیگری آغازشد. زنده یاد
    ببرک کارمل ضمن صحبت درباره همکاریهای نظامی دوکشورانتقاداتی را متوجه شیوه عمل
    قوای شوروی درافغانستان ساخت که با عکس العمل شدیدمارشال سکالوف وزیر دفاع شوروی
    مواجه شد. برخلاف تعامل موجود درنزد رهبران قبلی شوروی که درچنین موارد یا سعی
    درتخفیف تنش میکردند ویا فوراً به صاحب بودن نظر ببرک کارمل اشاره کرده وبه موضوع
    خاتمه میدادند، میخائیل گرباچف درموضع مارشال سکالوف قرارگرفت که موجب برآشفتگی
    شدید ببرک کارمل وبرخورد بین آندوگردید.

    فوراًبعداز مذاکرات که با تنش
    پایان یافته بود میخائیل گرباچف به شیواردنازه وزیر خارجه وظیفه میسپاردکه به شکلی
    از اشکال از زنده یاد ببرک کارمل عذرخواهی شودوعلت اصلی چنین بر خوردگرباچف توضیح
    گردد. شیوارنادزه تصمیم میگیرد فکرت احمدجانوویچ تابییف سفیرشوروی درافغانستان
    رابرای عذرخواهی نزد ببرک کارمل بفرستد. لیکن تابییف بنابر شناخت دقیق ازخصوصیات
    رهبر افغانستان شیوارنازه را متقاعدمیسازدکه این عذرخواهی از طریق نویسندهء این
    سطور صورت گیرد. ازاینرو تابییف بمن مراجعه میکند. اواززبان رهبرشوروی به این شکل
    عذرخواهی میکندکه چون گرباچف درقضیه توافقات شوروی و امریکائیهادرمورد کاهش راکتهای
    دارای برد متوسط دراروپا بانظامیان شوروی مشکلاتی دارد نمیخواست با طرفداری از ببرک
    کارمل دران مذاکرات برمشکلات خودبانظامیان بیافزاید. ازینرو مجبور بودچنین موضعگیری
    کند، درحالیکه وی با انتقادهای ببرک کارمل کاملا موافق است.

    یک حادثه دیگر
    نیز ازلحاظ زمان وقوع وعواقب فوری ان قابل یاد آوری است. بیانیهء هفت دقیقه ای که
    ببرک کارمل درجریان کنگرهءحزب کمونیست شوروی دراواخرفبروری- اوائل مارچ 1985(حوت
    1365)ایرادکرد،مورد استقبال فراوان قرارگرفت وشانزده بار باکف زدنهای نمایندگان
    ومهمانان کنگره قطع گردید. این حادثه برای گرباچف وهوادارانش که درصدد تعویض ببرک
    کارمل درنتیجهءفشارامریکائیان بودند، ضربه سختی شمرده میشد.ازینرو فوراً
    بعدازایرادبیانیه به بهانه جویی آغازکردند.نخستین حرف شان این بودکه بایدبخشی
    ازبیانیه مخصوصاً قسمتی که درآن حمله شدید بر مداخلات نظامیگران پاکستان بعمل آمده
    بود دروقت نشر بیانیه دروسایل اطلاعات جمعی حذف گردد. این خواست شان با مقاومت شدید
    ببرک کارمل ونویسندهءاین سطور که مسئولیت نشر بیانیه ها راداشت مواجه گردید وبیانیه
    همان طوریکه ایرادشده بود، نشر گردید. درروزهای بعدی ودردوام کارکنگره گرباچف وعدهء
    دیگر از رهبران شوروی طی ملاقاتهایی با شهید نجیب الله وبعضی ازرهبران دیگر حزب ما
    خاطر نشان ساختندکه اگر رهبری افغانستان تصمیم به تعویض ببرک کارمل بگیرد،رهبری
    شوروی نه تنها مخالفت نخواهد کرد بلکه ازآن استقبال خواهدنمود. آنان با زبان
    دیپلوماتیک تمایل اصلی خود برای تعویض ببرک کارمل را بیان داشتند.

    زنده
    یادببرک کارمل همیشه معتقدبود که تنهایک حزب رزمندهءزحمتکشان مجهزبا اندیشهء
    انقلابی – جهان بینی علمی وبینش روشن طبقاتی قادر خواهد بودمبارزهء توده های مردم
    وهمه زحمتکشان درراه رسیدن به آرمانهاواهداف شانرا سمتدهی درست کند. او عقیده داشت
    که تنها باداشتن چنین حزب نیرومند میتوانیم اتحاد واقعی همه نیروهای ملی، دموکراتیک
    ومترقی رادریک جبهه وسیع بمنظور رشد دموکراتیک ومستقل کشورتامین کنیم. این
    موضعگیریهای وی از همان اغاز طی مقالاتی درجرائد ((خلق )) و (( پرچم )) انعکاس
    یافته است. بطور خاص باید از سلسله مقالات او در جریده ((خلق)) تحت عنوان راه
    هاووسایلی که مرام دموکراتیک خلق افغانستان را به پیروزی میرساند یاد اوری کرد.


    یک مطلب دیگرکه میخواهم دراین فرصت باآن تماس بگیرم،استعمال آگاهانه ویا نا
    آگاهانه کلمه ((کارملیزم))از جانب بعضی رفقا ودوستان زنده یاد ببرک کارمل است. من
    احساس این رفقا دربرابررهبر گرامی شانرا درک میکنم. لیکن باید گفت که با استعمال
    این کلمه بطور ناخود آگاه زنده یادببرک کارمل راازقطار بزرگ وتاریخی رهبرانی که
    بخاطر انسان ومخصوصاً انسان زحمتکش رزمیده اند، جدامیسازندوگویا راه خاصی برایش
    قائل میشوند. درحالیکه ببرک کارمل یکی ازرهبران ارجمنددرهمین زمره ودرهمین راه بود.
    ببرک کارمل راه خاصی نداشت بلکه درتمام عمر خود تلاش کرد که احکام عام اندیشهء
    انقلابی را بر خصوصیات جامعه تطبیق کند. همه میدانند که شرایط سخت ودشوار امکانات
    بسیار محدود را دراختیاراو قرارداد.

    بهترین شیوه یادآوری از زنده یاد ببرک
    کارمل تجلیل ازخصوصیات بسیار عالی انسانی است که اوداشت. بیائید یک لحظه روی این
    سجایای شخصیت وکرکتراو مکث کنیم.

    ببرک کارمل قبل ازهمه پابندی بسیار محکم
    به اصول عقیدتی، سیاسی واخلاقی خودداشت و همیشه وتاآخر ازاین اصول دفاع میکرد. این
    موضعگیری های او چندین بار موجب سوءقصدعلیه جان وی شد.برعلاوه سوءقصدمشهوردرپارلمان
    زمان شاهی، نگارنده حد اقل از چهارسوء قصدوتوطئه مهم دیگرعلیه زندگی زنده یاد ببرک
    کارمل اطلاع دارد. یک بار درزمان حکومت سردار محمدداوءدکه باشهامت بینظیر قهرمان زن
    وهمرزم شجاع ببرک کارمل،رفیق ارجمند دوکتور اناهیتا راتبزاد جلوگیری شد. دوبار
    درروزهای نخست بعداز قیام نظامیان درثور 1357ویکبار درزمانیکه خودش منشی عمومی حزب
    ورئیس شورای انقلابی ج.د.ا.بود. تفصیل اینهارابه فرصتهای دیگرمیگذاریم.


    ببرک کارمل از فرهنگ عالی انسانی برخورداربود. تمام اوقات وفرصتهای غیر
    کاری را مصروف مطالعه ونوشتن بود. اودانش عمیق و معلومات وسیع درعرصه های تاریخ،
    ادبیات وفلسفه داشت.

    او درزندگی خصوصی خود آدم باقناعت، باصطلاح بعضی رفقا
    ادم فقیرودرویش مشرب بود.اواز زندگی پرتجمل،غذاهای رنگارنگ ولباسهای پر تجمل
    شدیداًبیزاربودوهمیشه برفقاتوصیه میکردکه باید ظاهر خودوتوقعات خودرامطابق وضع
    کشوروسطح زندگی مردم عیارسازند. او برفقا دلسوزبود همیشه به مشکلات ومعضلات شان با
    دقت گوش میداد. توانائی انرا داشت که ساعتها درپای صحبت یک کارگر ساده بنشیند.



    چنین بود رهبری که ما افتخارهمراهیش را داشتیم.یادش زنده
    وجاویدباد!
    avatar

    پست الثلاثاء 26 نوفمبر 2013 - 22:33  admin

    .

      مواضيع مماثلة

      -

      اكنون الثلاثاء 10 ديسمبر 2024 - 2:19 ميباشد