پندار نو

هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
پندار نو

سایت مستقل و غیر وابسته به احزاب و گروه های سیاسی


    روابط ويژه اآمريکا و اسرائيل

    avatar
    admin
    Admin


    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20

    روابط ويژه اآمريکا و اسرائيل Empty روابط ويژه اآمريکا و اسرائيل

    پست  admin السبت 7 يونيو 2008 - 5:31



    روابط ویژه ی آمریکا و اسرائیل
    کورش عرفانی

    شکل گیری کشور اسرائیل حاصل تلاش درازمدت یهودیان در طول تاریخ بوده است. صهیونیسم به عنوان تلاش سازماندهی شده ی یهودیان سرانجام توانست با همدستی دولت بریتانیا در سال 1948 دولت اسرائیل را در سرزمین های اشغال شده ی فلسطینی تاسیس کند. امپراتوری در حال فروپاشی بریتانیا در آخرین سال های عمر خود استراتژی خویش را بر این قرار داده بود که کشورهای تحت مستعمره ی خویش را در آسیا و آفریقا تا حد ممکن تکه تکه کند تا اجازه ندهد در فردای عزیمتش از این سرزمین ها یک نیروی بزرگ در سرزمینی وسیع دارای قدرتی شود که بعدها دردسر ساز باشد. در خاورمیانه طرح ایجاد یک کشور اسرائیلی که بتواند مانع اتحاد عرب ها شود از همان جنگ اول جهانی و در اعلامیه ی بالفور در 1917 شکل گرفت.

    اما صهیونیست ها می دانستند که برای بقای خویش در خاورمیانه و تحمیل واقعیت کشور اسرائیل به فلسطینی ها و سایر کشورهای عرب نیاز به یک قدرت پشتیبانی عظیم دارند که بتواند با حمایت از آنها رویای اسرائیل را ممکن سازد. این قدرت بزرگ ایالات متحده ی آمریکا بود. صهیونیست هم چنین می دانستند که باقی ماندن در زیر سیطره ی بریتانیا سبب محدودیت عملکرد آنها درحوزه های اقتصادی، سیاسی و نظامی خواهد شد. آنها نیاز به یک حامی داشتند که ضمن خدمت رسانی به اسرائیل دست این کشور را در اجرای اهدافش باز بگذارد.

    جنگ جهانی دوم سبب شد که قدرت های قدیم اروپایی خود را تارومار کنند و صحنه ی جهانی برای بروز قدرت های دیگری باز شود. ایالات متحده ی آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی به دلیل وسعت جغرافیایی، میزان جمعیت، توان اقتصادی و نیز قدرت نظامی تبدیل به دو ابرقدرت جهانی شدند. جنبش صهیونیسم که از شکل گیری این نقشه ی جدید جهان با خبر بود از دهه ها پیش[1] با گسیل یک شبکه ی عظیم از یهودیان مهاجر به سرزمین آمریکا در آنجا به کار زیربنایی و اساسی برای شبکه سازی، لابی گری، نفوذ سیاسی و بدست گرفتن مدیریت اقتصادی و سیاسی ثروت های بزرگ این کشور پرداخته بود. در دوران جنگ جهانی اول و بهانه ی جنگ صهیونیست ها مرکز اصلی فعالیت های خویش را از اروپا به آمریکا منتقل کردند. از سال 1914 «سازمان صهیونیست جهانی»[2] خود را در آمریکا مستقر کرد.[3] در طول جنگ جهانی دوم موج جدیدی از این مهاجرت صورت گرفت که در طول آن، تعداد زیادی از شخصیت های علمی، هنری، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی یهودی از اروپا عازم این کشور شدند و توانستند با تمرکز در آنجا پست ها و مقام های مهم و نیز جایگاه های اساسی را در وسایل ارتباط جمعی و نیز ساختارهای سیاسی و فرهنگی آمریکا به اشغال خود در آورند.

    این کار نفوذ صهیونیسم در آمریکا و تبدیل شبکه یهودیان به قویترین شبکه تاثیرگذاری بر سرنوشت سیاسی و اقتصادی آمریکا در واقع نوعی پشت جبهه سازی بود برای طرح تاسیس کشور اسرائیل که قرار بود به عنوان جبهه ی نخست مورد توجه یهودیان جهان قرار گیرد.




    اين مطلب آخرين بار توسط گرداننده در السبت 7 يونيو 2008 - 5:34 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
    avatar
    admin
    Admin


    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20

    روابط ويژه اآمريکا و اسرائيل Empty رد: روابط ويژه اآمريکا و اسرائيل

    پست  admin السبت 7 يونيو 2008 - 5:32

    نقش تاریخی آمریکا برای اسرائیل



    با این آماده سازی تاریخی که صهیونیست ها در آمریکا تدارک دیده بودند چندان قابل تعجب نیست که بدانیم زمانی که در 14 مه 1948 صهیونیست ها تاسیس دولت اسرائیل را اعلام کردند نخستین کشوری که تنها به فاصله ی یک ساعت این دولت را، که بر روی نامشروع ترین شکل زورستانی سرزمین های دیگران تاسیس شده بود به رسمیت شناخت، دولت ایالات متحده ی آمریکا بود. آمریکا هم چنین از نفوذ فراوان خود در اروپای ویران شده ی پس از جنگ بهره برد تا کشورهای اروپایی را وادار کند این دولت نامشروع یهودی را به رسمیت بشناسند. از همان زمان ایالات متحده ی آمریکا به عنوان نخستین و قویترین حامی اسرائیل، مسولیت تاریخی دفاع سیاسی و حمایت نظامی و پشتیبانی اقتصادی از این کشور را بر عهده گرفت و در این مسیر بیش از 60 سال است که «انجام وظیفه» می کند. در طول این مدت،

    · میلیاردها دلار از پول حاصل زحمت مردم آمریکا و ثروت های غارت شده ی سایر ملت های جهان در قالب کمک های بلا عوض به دولت اسرائیل اهدا شده است،

    · معادل میلیاردها دلار اسلحه و مهمات و تجهیزات به این کشور داده شده ،

    · آخرین اطلاعات و دانش و تکنولوژی به طور رایگان در اختیار این کشور گذاشته شده است،

    · میلیاردها دلاراز جانب بانک ها و موسسات اقتصادی به عنوان وام و سرمایه گذاری به این کشور اهدا شده،

    · تسهیلات غیر قابل مقایسه اداری برای مسافرت شهروندان اسرائیلی به آمریکا و رفت و آمد یهودیان آمریکا به اسرائیل برای یهودیان مقیم آمریکا فراهم آمده است،

    · دهها بار مصوبات شورای امنیت سازمان ملل در محکومیت جنایت های بی مانند اسرائیل توسط دولت آمریکا وتو شده[4] و در یک کلام،

    · همه گونه کمک مادی و غیرمادی برای بقای دولت متجاوز و نامشروع اسرائیل در طول شصت سال گذشته به بهای غیر قابل محاسبه از جانب آمریکا به این کشور داده شده است.

    آمریکا در تمامی جنگ های اسرائیل با دشمنانش به این کشور کمک های مشخص نظامی و اطلاعاتی داده است تا اسرائیل از این جنگ ها پیروز بیرون آید و در حال حاضر نیز ایالات متحده ی آمریکا آمادگی دارد تا برای حفظ امنیت و بقای اسرائیل تا مرز نابودسازی کامل اتمی کشوری با قدمت و عظمت ایران یا سوریه به پیش رود. هیلاری کلینتون که خود یهودی و از وابستگان به شبکه صهیونیسم در آمریکا است روز گذشته قول داد تا در صورت حمله ی ایران به اسرائیل، آمریکا می تواند «ایران را محو کند». این سخن هیلاری کلینتون شباهت زیادی به سخنان سایر روسای جمهوری آمریکا دارد که جز با تعهد در قبال رشد و امنیت اسرائیل کمترین شانسی برای رسیدن به این مقام را نداشته و ندارند. در سال 1963 جان اف کندی نیز همین سخن هیلاری کلینتون را به نوع دیگری گفته بود: « فکر می کنم این روشن باشد که در صورت هجوم {به اسرائیل} ایالات متحده به حمایت از اسرائیل برخواهد خواست. ما این توان را که در حال رشد هم است داریم.»[5] بی بی سی نیز از قول هیلاری کلینتون نوشته است: «سناتور کلینتون افزود که آمریکا این قدرت را دارد که ایران را "کاملا محو" کند.»[6] می بینیم با گذر زمان هیچ چیز در تعهد ایالات متحده به نابود سازی هر قدرتی که بخواهد به اسرائیل تعرض کند به وجود نیامده است.

    این پیوند تنگاتنگ آمریکا و اسرائیل امری است قابل فهم. زیرا ایالات متحده ی آمریکا در واقع امر پایگاه اصلی جریان یهود سالاری است که این کشور را به سرزمینی برای غارت ثروت های جهان، سلطه بر سیاست و فرهنگ جهانی، تجاوز و چنگ اندازی به سرزمین های دیگر (ویتنام، عراق، افغانستان،...) و نیز در اختیار داشتن کنترل سرمایه داری جهانی مورد استفاده قرار می دهد.






    اين مطلب آخرين بار توسط گرداننده در السبت 7 يونيو 2008 - 5:33 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
    avatar
    admin
    Admin


    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20

    روابط ويژه اآمريکا و اسرائيل Empty رد: روابط ويژه اآمريکا و اسرائيل

    پست  admin السبت 7 يونيو 2008 - 5:33

    کمک های مالی نجومی



    رقم کمک های مالی مستقیم رسمی آمریکا از ابتدا تا سال 2005 به رقمی بالغ بر 154 میلیارد دلار می رسد. این رقم دربرگیرنده ی صدها میلیارد دلار وام هایی که بانک های آمریکا در اختیار اسرائیل گذاشته اند نمی شود. این رقم هم چنین میلیاردها دلار کمک های غیر مالی را شامل نمی شود.

    وابستگی بقای اسرائیل به کمک های آمریکا غیر قابل انکار است. در دو مورد یکی در اکتبر 1953 در مورد مخالفت آمریکا با احداث یک کانال توسط اسرائیل برای تصاحب آب رودخانه ی اردن و دیگری در1956 برای خروج از کانال سوئز تهدید آمریکا به قطع کمک های خارجی به اسرائیل این کشور را وادار به اطاعت کرده است. اما مواردی از این دست بسیار محدود و معدود است. ایالات متحده در طول تمام این سال ها هیچ فشار جدیی برای وادار ساختن اسرائیل به به رسمیت شناختن حق فلسطینی ها برای تشکیل یک کشور مستقل نکرده است و پیوسته اجازه داده است که این کشور به بهانه های مختلف به تجاوز، اشغال و قتل عام فلسطینی ها ادامه دهد و در این راه ازهیچ کمکی نیز کوتاهی نکرده است. به همت حمایت نظامی و اقتصادی و سیاسی آمریکا اسرائیل هر جنگی را به بهانه ای برای گسترش سرزمین های اشغالی تبدیل کرده است و ایالات متحده نیز این امر را مورد تایید قرار داده و هیچ مخالفتی با آن نکرده است. بر عکس، آمریکا از نفوذ و قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی خود به خوبی بهره برده است تا دشمنان اسرائیل را یکی پس از دیگری با فشار زیاد وادار به تسلیم و سازش کند. مواردی مانند صلح کشورهای تحت نفوذ آمریکا مانند مصر، اردن و یا قطر با رژیم صهیونیستی حکایت از این خدمت آمریکا به اسرائیل دارد. در مواردی هم که خطر جدی بوده است، مانند مورد صدام حسین در عراق، آمریکا بر اساس خواست و برنامه ریزی پشت پرده ی شبکه ی صهیونیسم جهانی وارد عمل شده است و با هزینه کردن میلیاردها دلار از پول مردم آمریکا و نیز به بهای جان بیش از یک میلیون عراقی بیگناه این «خطر» را از سر اسرائیل کم کرده است. امری که بی شک در موقع خویش درمورد لبنان، سوریه و ایران نیز بازتولید خواهد شد.

    آمریکا هم چنین به دستور اسرائیل با علم کردن بهانه ی تروریسم، کلیه سازمان های انقلابی و مبارز فلسطینی، لبنانی و عرب را که جرات کرده اند به مقاومت مسلحانه علیه رژیم تجاوزگر وصهیونیستی اسرائیل بپردازند مورد تعقیب و تحریم و مجازات قرار داده و از این طریق شرایط سرکوب و نابودی آنها توسط نیروهای نظامی اسرائیل یا آدمکشان تروریست موساد را فراهم کرده است.

    در سایه ی کمک های مالی و فنی آمریکا و سرمایه گذاری های کلان بانک های تحت اختیار یا تحت نفوذ یهودیان، کشور اسرائیل به توسعه ی صنایع نظامی خویش اقدام کرده است به طوری که این کشور به نسبت کوچک، در سال 2004 به هشتمین تولید کننده ی تسلیحاتی در سطح جهان تبدیل شد. اسرائیل تمامی روش های ممکن برای تبدیل ایالات متحده به «گاو نه من شیر» را دنبال کرده است. به طور مثال، این کشور بخشی از کمک های مالی بلاعوضی را که از آمریکا دریافت می کند در موسسات مالی آمریکا سرمایه گذاری کرده و از این طریق سود کلانی به جیب می زند. هم چنین این کشور وام های غول آسایی را از آمریکا با شرایطی استثنایی دریافت می کند و از تسهیلات فراوانی در زمینه بازپرداخت بدهی ها برخوردار است.

    این کمک های فراوان مالی که دولت آمریکا و موسسات مالی آن برای اسرائیل تامین می کنند یگانه طریق سرازیر شدن پول های مردم آمریکا به صندوق صهیونیست ها نیست، علاوه بر همه ی این ها، هر ساله شبکه ی یهودیان آمریکا مبلغ کلانی را به صورت جمع آوری کمک مالی راهی آن کشور می کند. برخی منابع این رقم را سالانه 2 میلیارد دلار برآورد می کنند،[7] رقم واقعی این کمک را هیچ کس نمی داند. دولت آمریکا مزایا و تسهیلاتی را برای کسانی که این کمک های مالی را به اسرائیل می کنند فراهم می آورد. به طور مثال در آمریکا کمک به سازمان های خیریه در سایر کشورهای جهان منجر به کاهش مالیات نمی شود، اما در مورد اسرائیل این استثنا وجود دارد. [8]

    این روند سرازیر شدن پول ها از سراسر جهان توسط شبکه ی یهودیان سبب شده است اسرائیل بتواند به پروژه های پنهانی خود تحقق ببخشد. شیمون پرز نخست وزیر سابق و ریس جمهور فعلی اسرائیل در خاطرات خود نوشته است که چگونه اسرائیل با همین پول های غارت شده و ارسال شده توسط یهودیان جهان (از جمله از آمریکا و فراموش نکنیم ازایران) توانست در سال های 50 و 60 میلادی طرح هسته ای خود را تکمیل کند و به بمب اتمی دست یابد. در حال حاضر بخش اعظم شهرک سازی های یهودی در سرزمین های اشغالی فلسطین از طریق همین پول ها تامین می شود.

    با وجود آن که اسرائیل امروز یک کشور صنعتی محسوب شده و سطح درآمد فردی شهروندان آن با بریتانیا قابل مقایسه است و با وجود آنکه از این نظر این کشوردر سال 2006 در رده ی بیست و نهم در جهان قرار داشته است، ایالات متحده ی آمریکا که 40 درصد ثروت جهانی را به خود اختصاص می دهد به جای کمک به کشورهای فقیری مانند سریلانکا، سومالی یا اتیوپی، اسرائیل را به عنوان نخستین دریافت کننده ی کمک های مالی خود قرار داده است.







    آینده ی این روابط : خدمت آخر



    فهم این خوش خدمتی های آمریکا به اسرائیل چندان دشوار نیست. کافی است به بافت قومی-مذهبی اکثریت سیاستمداران، تصمیم گیرندگان، نمایندگان کنگره، صاحبان و دست اندرکاران وسایل ارتباط جمعی بنگریم تا متوجه درصد بسیار بالای یهودیان در میان آنها باشیم.[9] این نفوذ بی نظیر که به نسبت جمعیت یهودیان در آمریکا درمقایسه با جمعیت سیاه پوستان یا آمریکای لاتین تبارها غیر قابل تصور است امروز کاری کرده است که ایالات متحده در واقع امر یک بانک بزرگ، یک کارخانه تسلیحاتی بزرگ، ویک مرکز تولید ثروت برای شبکه جهانی صهیونیسم و اسرائیل باشد. اگر دیروز آمریکا رویای این را داشت که ازاسرائیل به عنوان ابزار نفوذ در خاورمیانه بهره برد امروز ایالات متحده ی آمریکا در زیر سلطه و نفوذ صهیونیسم و در خدمت اهداف اسرائیل است و اقتصاد ورشکسته ی آن با سود رسانی میلیاردی به دستگاه های اقتصادی تحت سیطره ی یهودیان تمام بار مشکلات خود را به دوش میلیون ها انسان دیگر در آمریکا و سراسر جهان می اندازد. بی شک با فروپاشی اقتصاد سرمایه داری غارتگر و غارت شده ی آمریکا، شبکه صهیونیسم این کشور را در مشکلات خویش رها کرده و این بار بر روی سرمایه داری اتحادیه ی اروپا و یا سرمایه داری رو به رشد چین و روسیه حساب باز خواهد کرد.

    به نظر می رسد که اگر در دهه ی پنجاه میلادی دولت اسرائیل هنوز نیازمند کمک های آمریکا بود و این نیازمی توانست به عنوان اهرم فشاری بر اسرائیل عمل کند امروز این دیگر واقعیت ندارد و شبکه ی یهودسالار در سراسر جهان چنان قدرت یافته است که اعمال فشار بر اسرائیل از جانب ایالات متحده ی آمریکا نمی تواند از حد نمایش های سیاسی عوام فریبانه جلوتر رود. به قدرت رسیدن صهیونیست های متعصبی چون نیکولا سارکوزی به مقام های بالایی مانند ریاست جمهوری فرانسه دست اسرائیل را در انتخاب های متعدد داشتن باز کرده است.[10] نمونه ی این بی اعتنایی اسرائیل به تلاش های آمریکا را می توان در زیر سوال بردن کلیه ی طرح ها و ابتکارهای صلح آمریکا در منطقه ی خاورمیانه از اجلاس مادرید در 1991 تا بی اعتبار ساختن «نقشه ی راه» در سال های اخیر دید. اسرائیل از این طریق و نیز با بازکردن پای آمریکا در جنگ عراق این کشور را در خاورمیانه به هدف نخست خشم و نفرت نیروهای فعال منطقه تبدیل کرده است و خود را درپشت آن پنهان کرده است. 4000 سرباز آمریکایی و بیش از یک میلیون عراقی بیگناه تاکنون بهای این تعویض و تغییر هدف در منطقه بوده اند. در این میان اسرائیل با همکاری آمریکا حوزه عملیاتی و نفوذ خود را درمنطقه افزایش داده است. ترور بیش از 5 هزار متخصص و کارشناس عراقی در خاک این کشور از سال 2003 تاکنون توسط جوخه های مرگ موساد-سیا از جمله دیگر مزایای حضور نظامی آمریکا در منطقه است.

    اما نگارنده بر این باور است که هدف اصلی فراهم کردن حضور آمریکا در خاورمیانه توسط اسرائیل، که با شرکت فعال سرویس های جاسوسی اسرائیل در به ثمر رساندن ماجرای یازده سپتامبرهمراه بود، چیز دیگری جز نابود سازی رژیم صدام در عراق بوده است. این هدف اصلی، ایران است. به نظر می رسد که اسرائیل بتواند به نوعی، به طور مستقیم یا غیر مستقیم، یعنی از طریق حمله به تاسیسات اتمی ایران یا از طریق برانگیختن یک جنگ تمام عیار در لبنان، رژیم پاسداران درایران را به واکنش وادارساخته و از این راه ایالات متحده را که برای دفاع از اسرائیل وارد صحنه خواهد شد، به یک جنگ تمام عیار بکشاند. خطر جدی است هشیار باشیم.



    * *

    کورش عرفانی

    korosherfani@yahoo.com

    [1] قدمت حضور یهودیان در قاره ی آمریکا برای شناسایی و بهره برداری امکانات این قاره ی جدید طبق برخی روایت ها به نزدیک به 350 سال پیش می رسد.
    [2]World Zionist Organization (WZO)
    [3]Feingold, Henry L., A time of Searching, Entering the Mainstream 1920-1945, (The Jewish People in America), Johns Hopkins University Press, Second Printing, 1992, p.167.
    [4] تنها بین سال های 1972 تا 2006 آمریکا 42 قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل را بر علیه اسرائیل وتو کرده است.
    [5]Mearsheimer John. J., Walt, Stephen M., The Israel Lobby and U.S Foreign Policy, Farrar, Starus and Giroux, New Yoirk, 2007, P.25
    [6]http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2008/04/080422_shr-clinton-iran.shtml
    [7] Ibid. p.29

    8]Ibid. P.29

    [9] به عنوان نمونه ای از نفوذ یهودیان در نهادهای قدرت در آمریکا نگاه کنید به مقاله ی:« جهان در مقابل خطر یهود سالاری» از نگارنده در سایت www.korosherfani.com
    [10] یک نمونه از چاکرصفتی نماینده ی فعلی فرانسه در سازمان ملل را در این خبر ببینیم : «به گزارش خبرگزاري فرانسه از سازمان ملل متحد ديپلماتها گفتند ديروز چهارشنبه در جلسه شوراي امنيت درباره خاورميانه بعد از انکه ليبي از اعضاي غير دائم شوراي امنيت ،‌ اوضاع غزه را به اردوگاههاي کار اجباري نازي ها تشبيه کرد سفير فرانسه از جلسه خارج شد و بعد از وي سفراي کشورهاي غربي نيز از جلسه خارج شدند . » http://www.tiknews.net/display/?ID=59508&page=




    منبع: سایت بحران
    avatar
    admin
    Admin


    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20

    روابط ويژه اآمريکا و اسرائيل Empty رد: روابط ويژه اآمريکا و اسرائيل

    پست  admin السبت 7 يونيو 2008 - 5:37



    بحران تاریخی فلسطین و روند کنونی مذاکرات - فاکتورهای تعیین کننده (3)
    علی فیاض


    روابط ويژه اآمريکا و اسرائيل Alifayyaz_97145

    در شماره قبلی بولتن به نقش، جایگاه و اهمیت مساله فلسطین در منطقه و حتی در مناسبات سیاسی جهانی اشاره کردیم. توجه و اهمیت موضوع چنان گسترده و فرا گیر بوده است که به جرات می توان گفت که هیچ موضوع سیاسی دیگری تا این حد در کانون توجهات قرار نداشته، و هیچ اختلاف جغرافیایی / قومی دیگر باعث بروز قطعنامه های فراوانی در این حد نشده است. عمق، جدیت و بحرانی که این منازعات در این منطقه از جهان دامن زده است، تا کنون با جنگ های خونینی دنبال شده است. جنگ هایی که یک سر آن به فلسطینی ها و اعراب ختم می شده است و سر دیگر آن به اسراییل و متحدین قدرتمند غربی آن.

    تداوم و تکرار درگیری ها و کشت و کشتارها، علاوه بر گسترش محدوده درگیری ها، برخی از کشورهای همسایه را نیز بی نصیب نگذاشته است. اردن، سوریه، لبنان و حتی مصر که از همسایگان نزدیک فلسطین / اسراییل به شمار می روند هر از چند گاهی به این درگیری های خونین کشیده می شوند. از جنگ های شش روزه 1967، نبرد کرامه در سال 1968، سپتامبر سیاه اردن در 1970 ، جنگ 73 ، کشتار خونین تل زعتر، کشتار پناهندگان ساکن اردوگاه های صبرا و شتیلا ، و ... هر کدام به جای خود طرف های مختلفی را درگیر ماجرا نموده اند. این تخاصمات و تنازعات مستمر، زمینه را برای سرازیر شدن طرح های صلح از سوی چهره های سیاسی فعال، از سران عرب گرفته تا سران غرب، از دست راستی ترین و محافظه کارترین گرفته تا رادیکال ترین و چپ گراها، برای حل مساله با طرح هایی متفاوت پای به میدان گذاشتند. در این میان البته سهم و جایگاه نیروهای رادیکال و چپ انقلابی بسیار کم بوده است. چرا که طرح کلی و اساسی آنها با توجه به غاصب نامیدن کشور اسراییل، نفی تمامیت آن را در دستور کار قرار داده بودند ، ودر نتیجه کمتر در پی طرح های صلح و سازش می رفتند. "نبرد تا پیرزوی" شعار اصلی این جریانات بود. با این همه چندین بار علاوه بر اعراب محافظه کار، حکومت های رادیکال نیز چند طرح را به طرح های فراوان موجود افزودند. اما از آن جایی که کمتر طرحی منافع خلق فلسطین و حقوق آنان را مورد توجه جدی قرار داده بود، زمینه عملی اجرایی نمی یافتند، چرا که به هر حال یکی از طرفین درگیری پاراگراف هایی از آن را نمی پذیرفت.



    دو فاکتور عمده و اساسی در روند تاریخی ماجرای اعراب و اسراییل، که به سال های پس از تاسیس کشور اسراییل باز می گردد، نقشی تعیین کننده بر عهده داشته است. این دو فاکتور مهم، سایه خود را بر تمامی طرح ها و قطعنامه های اخطاری و یا صلح خواهی انداخته اند و بدون توجه به آنها نمیتوان سیر حوادث و چگونه گی آرایش نیروها در صحنه نظامی و سیاسی را مورد ارزیابی قرار داد. این دو واقعه مهم، عبارتند از؛

    1) جنگ شش روزه؛ 5 تا 10 ژوئن 1967

    2) صلح مصر با اسراییل در سال 1978 در کمپ دیوید



    جنگ شش روزه و پی آمدهای آن

    به دنبال جنگ ژوئن اوضاع عملا واژگونه شد. شکست فوری و نابودی تقریبی نیروهای کلاسیک و رسمی عربی، به همراه اشغال تمام فلسطین و قلمروهای اساسی مصر (صحرای سینا) و سوریه (بلندی های جولان)، اعراب را دچار یک حالت گیجی و بحرانی نمود که در آن همه استحکامات از بین رفت. آنان نه تنها موفق به آزادی فلسطین نشدند، بلکه سرزمین های تا آن زمان اشغال نشده را نیز از دست دادند. اینکه چرا و چگونه این اتفاق رخ داد و چگونه چند کشور متحد عربی در فاصله زمانی شش روزه اینچنین از پای در آمدند به عوامل متعدد نظامی، توانایی ها، تجهیزات و نقش قدرت های استعماری باز می گردد، که در اینجا به آن نمی پردازیم.

    شکست در جنگ شش روزه ژوئن 1967 کلیه طرح هایی را که با انگیزه صلح پایدار تدوین می شد به شدت تحت تاثیر قرار داده بود و تبعاتی در پی داشت، که مهم ترین آن به فراموشی سپرده شدن اشغال سرزمین های فلسطینی در سال 1948 و نادیده انگاشتن طرح های آغازین سازمان ملل متحد برای تقسیم منطقه بین دو جمعیت یهودی و فلسطینی بود. طرح هایی که نسبت به طرح های بعدی بسیار "انسانی" تر و عادلانه تر به نظر می آمدند. همچنین شکست جنگ 67، باعث شد تا تمرکز کلیه قطعنامه ها بر عقب نشینی و بازگشت اسراییل به مرزها و زمین های اشغالی مربوط به آن جنگ معطوف گردد. این درخواست طبیعتا نمی توانست بیانگر خواست ها و تمایلات مردم فلسطین و احزاب و سازمان های آنان باشد که بازگشت کلیه پناهندگان به سرزمین های نیاکان، و عقب نشینی اسراییل از تمامی زمین های فلسطینی قبل از 1967 را نیز شامل می شد. شکست کشورهای متحده عربی در این جنگ، مطالبات پیشین را به شدت کاهش داد و در سطح بین المللی نیز سرزمین های اشغالی 1948 به فراموشی سپرده شد؛ چرا که در وهله نخست، همه مطالبات و اصرارها بر خروج اسراییل از مناطق اشغالی جنگ شش روزه متمرکز شده بود.

    اما این جنگ پی آمد مثبتی نیز داشت، و آن تقویت سازمان آزادی بخش فلسطین، و تکیه بر نیروهای خودی بود. شکست نابود کننده 67 رهبران فلسطینی را در اراده خود برای تداوم مبارزه از طریق جنبش چریکی، و سربازگیری از جوانان فلسطینی و استقلال تشکیلاتی و سیاسی استوارتر نمود. آنها با توجه به این تجربه و از دست رفتن همه چیز، خود دست به کار شدند تا برای آزادی فلسطین به نبرد برخیزند. نخستین گام آنها برای از بین بردن جو یاس و نومیدی در بین خلق های عرب، و دمیدن روح امیدواری، نبرد کرامه بود که آنان با یک پیروزی درخشان اعتماد و امید را به اردوگاه خلق های عرب بازگرداندند. از آن پس استراتژی مبارزه فلسطینی ها برای رهایی فلسطین تغییراتی اساسی یافت. و سازمان آزادی بخش فلسطین، به عنوان نیروی محوری و رهبری کننده فلسطینی ها جدی گرفته شد. هر چند که انور سادات با آغاز جنگ اکتبر(1973) که با درخشش سربازان مصری در روزهای نخست و ورود آنان به صحرای سینا و خاک اسراییل آغاز شد، زمینه را برای مذاکرات سازش در کمپ دیوید هموار نمود.



    کمپ دیوید و تبعات آن (1978)

    همانطور که پیش تر نیز گفته شد، موضوع دیگری که در رابطه با موقعیت اعراب و فلسطینی ها نقش بسیار تعیین کننده ای داشت، سازش مصر با اسراییل در پیمان کمپ دیوید به ابتکار جیمی کارتر، رییس جمهور وقت آمریکا در سال 1978 بود. این سازش که بدون حضور دیگر کشورهای عربی و طرف اصلی دعوا یعنی فلسطینی ها و نماینده آنان ساف - که در سال 1974 از سوی سازمان ملل متحد نیز به رسمیت شناخته شده بود – صورت پذیرفت، مورد تقبیح کلیه کشورهای عربی و اسلامی قرار گرفت و مصر را به انزوا کشاند. در حالی که برای طرف اسراییلی، یک پیروزی شاخص، بزرگ و تعیین کننده به شمار می رفت. چرا که تا پیش از این، مصر در تمامی منازعات به عنوان مدافع مردم فلسطین حضور داشت و با توجه به اهمیت خود، و نفوذ غیر قابل انکار جمال عبدالناصر بر دیگر سران کشورهای عربی، در تمامی مواضع سیاسی منطقه ای پیشتاز بود و در برابر زورگویی های غرب امپریالیستی ایستادگی می نمود و به نوعی رهبری جهان عرب را برعهده داشت. مرگ ناگهانی ناصر در سپتامبر 1970 که بر اثر ایست قلبی – که آن هم بی ربط به درگیری ملک حسین با فلسطینی ها در سپتامبر سیاه نداشت – زمینه ساز بر سر کار آمدن انور سادات شد که تمایلات خود به آمریکا و دیگر کشورهای غربی را پنهان نمی نمود. او از جمله کارهایی که انجام داد اخراج مستشاران شوروی از مصر در سال 1972 بود. موردی که خوشایند آمریکا بود و او با این کار به صراحت هر چه تمام نشان می داد که راه خود را از ناصر جدا کرده است و می تواند به عنوان یک طرف قابل اعتماد غربی ها مورد توجه قرار بگیرد. قرار داد صلح کمپ دیوید علاوه بر ایجاد شکاف در بین کشورهای عربی، و تضعیف مواضع آنان، مصر را نیز که رهبری کننده جهان عرب در این تخاصمات به شمار می رفت، خنثی و منزوی ساخت.

    بر این اساس با صراحت هر چه تمام می توان مدعی شد که این دو واقعه تاریخی، سایه سنگین خود را بر تمامی روی دادها و سیر تحولات مربوط به مساله فلسطین افکنده است، و هیچ بیانیه، قطعنامه و یا صلحنامه ای را نمی توان بدون توجه به این دو روی داد مهم مورد ارزیابی قرار داد.



    طرح های صلح
    فراوانی طرح های صلح پس از جنگ شش روزه به حدی است که قابل شمارش نمی باشند. در تمامی این طرح ها اما، تکیه اعراب بر خروج اسراییل از سرزمین های اشغالی در آن جنگ (67) به جای توجه به سرزمین های اشغالی در سال 48، توجه اسراییلی ها بر صلح و به سازش کشاندن اعراب بدون امتیازی خاص، و تلاش کمیته های بین المللی با رعایت منافع دو طرف، که البته آن هم با توجه به دوری و یا نزدیکی آنها به یکی از طرفین مناقشه از مواضع جانبدارانه خالی نبود. هر چند که به جرأت می توان مدعی شد که تمامی طرح های بین المللی که در غرب تدوین می شدند، منافع اسراییلی ها بر حقوق فلسطینی ها ترجیح می دادند.

    ادامه دارد...


    علی فیاض

    alifayyaz1@yahoo.se








    منبع: سایت بحران




    نسخه‌ی چاپی
    ارسال اين مطلب به دوستان
    در آرشيو سایت بحران:
    مطالب ديگر از [url=http://farsi.irancrises.com/biografi.php?nevisandeh=علی فیاض]علی فیاض:[/url]
    

      مواضيع مماثلة

      -

      اكنون الجمعة 19 أبريل 2024 - 9:16 ميباشد