پندار نو

هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
پندار نو

سایت مستقل و غیر وابسته به احزاب و گروه های سیاسی


    بنياد گرايي اسلامي

    avatar
    admin
    Admin

    تعداد پستها : 7126
    Registration date : 2007-06-20
    20080527

    بنياد گرايي اسلامي Empty بنياد گرايي اسلامي

    پست  admin



    اين مطلب آخرين بار توسط گرداننده در الجمعة 8 أغسطس 2008 - 16:35 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
    مُشاطرة هذه المقالة على: reddit

    avatar

    پست الثلاثاء 27 مايو 2008 - 4:02  admin

    ز بستر تا ماهیت

    واژه بنیاد گرایی برگرفته از کلمه لاتینیfundementumبه معناي شالوده و اساس است .این واژه برای نخستین بار در مباحثاتی دردرون مذهب پروتستان آمریکایی در اوایل قرن بیستن ظاهر شد«بین سالهای 1910 و1915 پروتستانهای کلیسای انجیلی یک رشته جزوات را تحت عنوان مبانی منتشر کردند وطی آن به خطا ناپذیری یا حقیقت نص کتاب مقدس در برابر تفسیرهای جدید از مسیحیت پرداختند.»ٰ

    واژه بنیاد گرایی یک واژه بحث انگیزی است از نگاه تعداد زیادی ،این واژه به معنای سرکوب و عدم تساهل بوده
    و دشمن ارزشهای لیبرالیستی و آزادی شخصی است با فروپاشی کمونیسم دیدگاه
    مزبور تقویت شد وبسیاری از افراد را در غرب پیشرفته ترغیب کرد تا باور
    کنند که بنیادگرایی دینی به ویژه بنیاد گرایی اسلامی ،جایگزین مارکسیسم به
    عنوان خطر اصلی نظم جهانی شده است چون بنیاد گرایی را تداعی کننده جزم
    اندیشی واقتدار گرایی دانسته اند لذا بسیاری از کسانی که به عنوان
    بنیادگرا طبقه بندی شده اند این واژه را به لحاظ مفهوم ساده انگارانه و تحقیر آمیز دانسته و مردود می شمارند.


    «بنیاد
    گرایی اسلامی اصطلاحی است با کاربرد بسیار محدود و خاص که به طور ضمنی بر
    رد همه اشکال لیبرال مسیحی و ارکان علم مدرن به ویژه نظريه تكامل دلالت
    دارد.....دانستن این نکته که بنیاد گرایی آمریکایی خود ثمره مدرنيسم است
    اهميت دارد بنيادگرايي راپروتستانهای سفيدپوستی هدایت می کردند که منزوی و
    به لحاظ فرهنگی رانده شده بودند و نگران این بودند که با توجه به مهاجرت
    های تازه ،شهری شدن و صنعتی شدن
    [1]
    قدر ومنزلت ممتاز خود را از دست بدهند
    ».²

    بنيادگرايی آمريکايی آفریده مدرنیته بود و تنها ارتجاعی نیز نبود بنیادگرایی
    با آن که لیبرالیسم فکری ،اجتماعی و سیاسی را رد می کرد برای عرضه دستور
    العملی اجتماعی و سیاسی از ابزارهای مدرنیته بویژه رسانه های گروهی و
    نهادهای دموکراتیک بهره ها می جست .


    جنبشهای
    بنیادگرای متاخر در ایالات متحده مثل اکثریت اخلاقی که در ابتدای دهه 1980
    قوت گرفت بر همین قیاس آماده اند که در بازی خود با بهره گیری از تکنیک
    های تلویزیونی و بسیج سیاسی در پیشبرد مشیت الهی برای ضربه زدن به جامعه
    مدرن تلاش کند .


    ریشه واژه بنیادگرایی در تجربه آمریکایی بحثی اساسی را درباره مناسبات میان فرهنگی این واژه بوجود می آورد .آیا پدیده ای جهانی به نام بنیادگرایی دینی وجود دارد؟

    «آکادمی
    علوم انسانی و علوم آمریکایی پژوهش گسترده ای را معروف به طرح بنیادگرایی
    شیکاگو درباره این پرسش مهم بر عهده گرفته است به بیان مجمل طرح شیکاگو به
    این نتیجه رسید که در حقیقتمیان جنبشهای دینی در آمریکای شمالی ،خاورمیانه
    و آسیای جنوبی آنقدر تشابه وجود دارد که کاربرد این واژه را در تحلیل
    توجیه کند.»
    ٰ

    بنیادگرایی با محافظه کاری ،سنت گرایی ،کلاسیسم و حتی ارتدکس یکسان نیست وبه مفاهیمی ثابت و تغییر ناپذیر اشاره ندارد و همیشه مدعی خطا ناپذیری متون مقدس نیست انحراف از هنجارها ی قراردادی عقلانیت سکولار منحصر به بنیادگرایی نیست ا فزون براین همیشه نیز ضد مدرن نیست ،جنبشهای بنیادگرا پویایند و همیشه فعال یا مستعد خشونت نیستند به علاوه تنها برای طبقات پایین اجتماعی جذابیت ندارند بنابر طرح شیکاگو ،بنیادگرایی همیشه واکنشی و ارتجاعی است و مهم تر از همه ایمان آنها به حقیقت مطلق است .

    «طرح شیکاگو به این نتیجه رسید که برای بنیادگرایان گفت وگو،یا هر گونه سازش با افرادی که در اعتقاد به منبع اقتدار با آنان اشتراک نظر ندارند غیر ممکن است خواه این منبع انجیل خطا ناپذیر ،پاپ مصون از اشتباه و یا اصول شریعت اسلام
    باشد و خواه دلالت های هالاکا در یهودیت ......بنیادگرایان چه مبارزو چه
    غیر مبارز عموما خود را کارگزاران قدرت قدسی ،شخص یا نیرویی می دانند که به گروهشان حیات می بخشد.»
    [2]


    avatar

    پست الثلاثاء 27 مايو 2008 - 4:02  admin

    کاربرد اصطلاح بنیادگرایی
    برای همه سنتهای دینی مناسب نیست در حقیقت تنها وقتی معنا دارد که در خصوص
    جنبه
    های معینی از سنتی دینی بکار رود این نکته در خصوص اسلام ثابت شده است با
    این که بنیادگرایی دینی بر گذشته نگری تاکید می ورزد و آشکارا با نوگرایی
    می ستیزد اما به اندازه نوگرایی خود مخلوق و آفریده دنیای
    نوین است .در واقع اکثر مفسران ،بنیادگرایی را به عنوان یک پدیده نوین
    وجدید به شمار می آورند و وجود قرینه تاریخی برای بنیاد گرایی را رد می
    کنند و بنیادگرایی دینی ضمن آن که از انحطاط و فساد جامعه معاصر انتقاد می
    کند ولی فناوری معاصر ،ارتباطات الکترونیکی ،دستگاه دولت نوین و حتی گاهی
    نیز موشکها اتمی را نیز پذیرا می شود .این بنیادگرایی به گفته بهیخو پارخ
    یک فرزند نا مشروع نو گرایی است.


    «بنیادگرایی
    از جواعمی بر می خیزد کهه عمیقا دچار گرفتاری هستند بویژه آن جوامعی که
    دستخوش یک بحران هویت واقعی یا تصوری هستند از میان عواملی که به چنین
    بحرانهایی در اواخر قرن بییستم دامن زده اند 4 عامل آن به طرز خاصی با
    بنیاد گرایی مرتبط است:


    1)روندغیر مذهبی کردن یا سکولاریشن

    2)عصر پسا استعمار

    3)شکست سوسیالیسم انقلابی

    4)روند جهانی کردن (شدن)

    بنیاد گرایی دینی به عنوان واکنشی در برابر نوگرایی پسا استعمار از این امتیاز برخوردار است که

    شالوده ای بومی و نهایتا غیر غربی را برای بازسازی ملی عرضه می کند و در این زمینه اسلام سیاسی از اهمیت خاصی برخوردار است .»ٰ[3]

    بنيادگرايي
    دديني از موفقيت خاصيبه لحاظ تبیین آمال مردمان فقیر طبقات متوسط شهر نشین
    در کشورهای در حال رشد بر خوردار است یعنی گروههایی که تا دهه 1970 احتمال
    بیشتری داشت که جذب نوعی از سوسیالیسم و در بسیاری موارد جذب مارکسیسم
    لنینیسم
    شوند .بنیادگرایی از روند جهانی شدن نیز برای دوام وقوام خود بهره گرفته
    است این روند باعث شد که ملی گرایی مدنی در کار ایجاد هويت هاي سياسي
    مطمئن وپایدار دچار ضعف شوند لذا دین تمایل
    به آن داشت که جایگزین ملت به عنوان منبع اصلی هویت جمعی شود به این معنا
    که بنیادگرایی به مثابه یک زیرگونه و به عبارتی دییگر نوعی از ملی گرایی
    قومی ظاهر شده است.


    «آثار
    و عوارض روند جهانی کردن برای بنیاد گرایی حاوی آثار پیچیده ای است زیرا
    در یک دنیای وابستگی متقابل روز افزون امکان محدود برای بازسازی جامعه
    مدرن بر
    مبنای طرحهای خاص ،دینی یا در واقع سیاسی وجود دارد ظهور به اصطلاح
    بنیادگرایی
    عملگرا (پراگماتیست )در ایران پس از فوت آیت الله خمیینی نشانگر محظورات
    عملی است که بنیادگرایان در قدرت با آنها روبه رو هستند»
    [4]
    ²

    علاوه
    بر آن «بنیادگرایان بسیاری از ویژگیهای شخصیت اقتدارگرا را دارا هستند این
    اقتدارگرایی مستقیما از خصوصیت مطلق بودن تعالیمشان ونیز محروم کردن
    پیوسته آنها از ایجاد تحولی رادیکال در جامعه وهمچنین اندیشدن به قدرت و
    تمایل به استیلای سیاسی و اجتماعی ناشی می شود.»
    [5]
    ³

    مضمون
    اصلی بنیادگرایی که به عنوان یکی از شالوده های رفتار و باور بنیادگرایان
    به شمار می رود عدم تمایز میان دین و سیاست «امیل دورکیم می گوید که دین
    شامل آن چیزی است که نزد جوامع به همان اندازه مقدس است که خلاف ان به همان اندازه نجس به شمار می آید به
    عقیده مارکس دین نشانگر اعتراض به غیر انسانی کردن دنیای اجتماعی و از خود
    بیگانگی بشر است دین،آه ییک مظلوم است قلب یک دنیای بدون قلب است .مارکس
    با توصیف دین به عنوان افیون مردم آن را با ایدئولوژی در مفهوم آگاهی کاذب
    پیوند داد.»
    ٰ

    بخش اعظم روح بنیادگرایی را
    باید در مخالفت آن با تقسیم بندی زندگی به عمومی و خصوصی جستو جو کرد از
    یک جهت ،بنیادگرایی مظهری از سیاست هویت است .بنیادگرایان معتقدند که
    ایجاد یک قلمروعمومی زندگی بر مبنای غیر مذهبی و عقل گرایانه ،تدریجا با
    عث تضعیف هنجارها ،بافت ها و ارزشهای اجتماعی مرسوم شده و افراد زیادی را
    عاری از هویت کرده است یا به گفته اریک هابز بام یتیم هایی در دنیای
    جدید.خودداری بنیاد گرایی از پذیرش این موضوع که دین صرفا یک امر خصوصی یا
    شخصی است بنیان ایدئولوژیکی بنیادگرایی راتشکیل می دهد«جنبشهای
    بنیادگرایانه دارای زمینه های سیاسی فرهنگی مختلف ،هنگامی توان و قدرت
    معنوی واجتماعی به دست آورده اند که دو شرط ملازم با یکدیگر در جامعه
    وجودداشته باشد اول ظهوریک رهبرفره مند ودوم جامعه ای که عمیقا دچار
    آشفتگی است.»
    ²

    بنیادگرایان
    دینی به هیچ رو سیاست را ذاتا فاسد نمی دانند بلکه آن را به عنوان یک
    ابزار تجدید حیات اخلاقی به شمار می آورند معموال درصدد هستند که دولت
    نوین را به چنگ آورده یا دست کم بتوانند در آن
    اعمال نفوذ کنند اما منتقدان بنیادگرایی استدلال می کنند که دقیقا همین
    عزم به از میان بردن تمایز دین وسیاست ،یک انگیزه توتالیتر را به
    بنیادگرایی می دهد.


    معمولابنیادگرایی
    اصول مورد نظرخودرا ازنص کتابهای مقدس می گیرند وبیشتر از پشتوانه ای به
    نام ادعای حقیقت لفظی برخورداراست«اگرچه بنیادگرایی دینی ونص گرایی با
    یکدیگرارتباط دارند امانبایدآنهارایکی دانست زیرادروهله اول تمامی متون
    مقدس حاوی یک رشته وسیع ومتنوع از عقاید،آیین ها،اصول است به گفته جان
    گاروی بنیادگرایی موجدیک نوع دین تعمیرشده است که سبکباروسریع سفرمی
    کنددروهله دوم بنیادگرایان درتضاد با یک درست آیین افراطی که هدف اصلی او
    همانا زندگی کردن بر مبنای کتاب مقدس است به حمایت از یک قرائت
    (برداشت)عمل گرایانه از متونی برخاسته اندکه به آنان امکان می دهد تا
    پیچیدگی و عمق یک کتاب مقدس را به سطح یک طرح دینی-سیاسی تقلیل دهند در
    اسلام این کار درقالب تفسیر نوین توصیف شده است»
    ³[6]

    بنیادگرایی دینی هماره بارهبری کاریزماتیک مرتبط بوده است وهمان طورکه
    منتقدان گفته اندیک خصلت اقتدارگرایی ضمنی را به رهبری کاریزماتیک می
    دهدنقطه قوت عظیم بنیادگرایی به آن گونه که در گسترش جنبشهای بنیادگرا در
    اواخر قرن بیستم نشان داده شد قابلیت به لحاظ ایجاد عملگرایی سیاسی و بسیج
    ایمان است لذا بنیادگرایی در دوسطح روان شناختی و اجتماعی عمل می کند از
    لحاظ روانشناختی جاذبه آن مبتنی بر توانمندی آن در عرضه کردن یقین در یک
    دنیای ناپایدار است.


    بنیادگرایی
    راه حلهایی را ارئه می دهد که ساده ،عملی و مهمتر از آن مطلق هستند به
    لحاظ اجتماعی در حالی که جاذبه بنیادگرایی دینی به طبقات تحصیل کرده و
    دارای تجربه گسترش یافته است ولی موفقیت مهم آن در پرداختن به آمال کسانی
    است که که به لحاظ اقتصادی و سیاسی در حاشیه قرار دارند بنیادگرایی دینی
    با عرضه کردن یک هویت مطمئن و چشم اندازیک نظم اجتماعی در کشورهای جهان
    سوم جایگزین سوسیالیسم به عنوان یک آیین نوسازی و برقراری عدالت اجتماعی
    شده است البته در هیچ جا جنبشهای بنیادگرا و رهبران آنها نتوانستند یک شکل
    منسجم اقتصاد بنیادگرایی را ایجاد نمایندد به عبارتی بنیادگرایان
    نتوانستنددر عمل ایده های خود را در اقتصاد پیاده کنند.


    «روشن ترین دلیلی که بنیادگرایان را نمی توان ارتجاعی در معنای کامل این کلمه دانست در اشتیاق آنان به جنبه های خاص از
    نوگرایی نهفته است سازگاری بنیادگرایی با نوگرایی صرفا یک کردار متظاهرانه
    نیست .بلکه آمادگی آنان برای پذیرش تکنولوژی علم،دستگاه دولت و حتی
    سلاحهای هسته ای ،نشانگر همدلی آنان با روح نگرایی و ارج نهادن به خرد
    گرایی این دنیایی است به جای آن که در عرفان آن دنیایی غرق شوند.»
    [7]
    ٰ

    بنیادگرایان
    معمولا از ستیزه جو بودن ناراضی و ناخرسند نیستند زیرا ستیزه جویی را
    نشانگر غیرت و شورمندی می دانند باعث انگیزش فرد پیکارجو می شود. روحیه
    سیتزه
    جویی بنیادگرایی از چند منبع سرچشمه می گیرد در وهله نخست گرایش حادی به
    کشاکشهایی که دین به ارزشها و عقاید دین بنیادین می پردازد عامل دوم این
    است که بنیادگرایی شکل خاصی از سیاست هویت است به تعیین هویت یک جماعت کمک
    کرده و یک هویت جمعی تقویت شده و سرشت مخالفت جو و رزمندگی بنیادگرایی
    دینی تحکیم یابد عامل سوم اینکه
    بنیادگرایان معمولا یک جهان بینی مانی گونه(ثنویت)دارند یعنی یک جهان بینی
    که بر تضاد میان نور وظلمت،یا خیر وشر تاکید می ورزد.
    avatar

    پست الثلاثاء 27 مايو 2008 - 4:05  admin

    بنیادگرایی در اسلام

    در اسلام نمی توان بنیادگرایی را که در پروتستان آمریکایی بوجود آمدرا سراغ گرفت اگر چه برخی از گروههای اسلام،هر چند انگشت شمار را می توان با تساهل بنیادگرا خواند ولی متفکران وشارحان اندیشه اسلامی بیشتر از واژه اسلامیین یا اسلامیون به معنای اسلام گرا استفاده می کنند و این نشان از آن دارد که گروههای اسلام گرا ارتجاعی به معنای دقیق کلمه نیستند در این پژوهش مختصر نسبت به به کاربرد بنیادگرایی برای گروههای اسلام گرا تساهل شده و نگارنده با تسامح آن را بکار برد.وبرای انسجام موضوع بنیادگرایی اسلامی را به عنوان واژه برگزیده ،انتخاب می کنیم و مراداز آن نیز گروههایی که در دوره بیداری اسلامی معاصر شکل گرفته و خواهان بازگشت به اصول و ریشه های اصیل دینی هستند .

    «اصل اساسی اسلام بنیادگرا یانه ،کاربرد صحیح و خالصانه مفاهیم عقیده است
    بنیادگرایان به درجات مختلف بیشتر سنتها ،نوآوریهاو بدعتهای بعد از مرحله
    نخستین تاریخ اسلام را قبول ندارند بنییادگرایان برای احیای شعایر
    اسلامی،رعایت اصل اجتهاد در اسلام را بدون راهنمایی و ارشاد فقه سنتی
    ارائه دهنده اسلام رسمی ،ضروری می دانند¹»

    درمیان بنیادگرایان اسلامی دومتفکرپیش ازهمه تاثیرگذاربودند نخست ابوعلامودودی
    هندی ودیگر سید قطب مصری است.ابو علا مودودی در دهه 40 اعلام کرد که اسلام
    دینی متمایز ،فراگیر و ناسخ شریعت ها و یگانه میان
    تمدن هاست و امکان برپایی نظام مختلط دینی در شبه قاره هند وجود ندارد
    مسلمانان یا باید بار دیگر بر هند تسلط یابند و یا دولتی ویژه خود تشکیل
    دهند.

    در نظر سید قطب قضاوت درباره هر آنچه در سرزمین مسلمانان جریان دارد با یک پرسش اساسی ممکن است این که چه کسی در عرصه اندیشه ، فرهنگ و سیاست و حکومت حکم می راند؟خدا(شریعت خدا) یا طاغوت (قوانین و رجال و نظامهای طاغوتی) هر آنچه جز اسلام است جاهلیت وگمراهی است.

    ازدهه 60میلادی تاکنون نوشته های بنیادگرایان به عبارتی اسلام گرایان چیزی جز سرهم بندی کردن و دادن عرض وطول به سخنان و نوشته های مودودی
    و سید قطب نیست.«در یک قرن گذشته گفتمان اسلامی در سه مرحله با چالشهای
    تازه رویارو شده است.مرحله نخست دوران رواج اندیشه های نوسازی اسلام و مشارکت مجدد آن در تمدن معاصری بود که دارای نقاط منفی زیادی بود اماهمه اش مردود نیست زیرا
    جوهره ای انسانی دارد در بسیاری از محورهای اساسی با اسلام یا اسلام با ان
    تلاقی و اشتراک دارند براساس این رهیافت مسلمانان می باید بهترین عناصر
    موجود را در تمدن معاصرکه با دین ومیراث وتمدن شان تضاد ندارند
    برگیرند.مرحله دوم مرحله ای انتقادی و بنیان کن بود این وضع سرخوردگی و
    ناامیدی مسلمانان را از عصر و تمدن معاصر نشان می دهد در این الگوی تمدنی –
    اسلامی ویژه ای در زمینه های مختلف اجتماعی و سیاسی مطرح شد براساس این
    الگو ،اسلام چالشهای طبقاتی وقومی را به رسمیت نمی شناسد.اسلام دموکراسی
    یا سوسیالیسم نیست اما الگوی یگانه ای را درباب اجتماع وسیاست به جهان
    عرضه می کند که فراترازمادیت و شرورتمدن معاصراست مرحله که هنوز هم شاهد
    تولیدات فرهنگی آن هستیم دو وجه تمایز عمده دارد.یکی سیاسی شدید اسلام ،
    این دین از حالت ایدئولوژی مبارزه در مرحله اول پس از اثبات ناکارآمدی
    مبارزه فرهنگی و تمدنی به ایدئولوژی برای رسیدن به قدرت تبدیل شد تا زمانی
    که الگوی تمدنی اسلامی فرد اعلا در هوا معلق مانده است که نکمود آن توصیه
    برخی اسلام گرایان به مسلمانان است که با بیرون ریختن فراورده های
    سیاسی،فرهنگی واجتماعی زمانه و عصر خویش با ان رویارو شوند .نیازی به
    تفصیل درباره این الگونیست پیشگامان مرحله نخست در فرهنگ رویارویی با
    چالشها،نخبگانی بودند که در راه اندازی دانشگاهها و وضع قوانین اساسی دولت
    های جدید مشارکت داشتند و در راه رسیدن به استقلال –به شیوه غربی اش –مبارزه کردند »¹


    اين مطلب آخرين بار توسط گرداننده در الثلاثاء 27 مايو 2008 - 4:11 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
    avatar

    پست الثلاثاء 27 مايو 2008 - 4:05  admin

    اسلام گرایان حزبی نصوص و آیات قرآنی را در عام ترین و غالب ترین معانی آن که مربوطبه مسائل کفر وایمان است به کار می برند.بیشتر این آیات در شرایط نزاع میان مسلمانان مدینه و دشمن مشرک قریشی مکه نازل شده است .اما اسلام گرایان این آیان را به همان شکل که درباره نزاع اسلام با دشمن خارجی نازل
    شده است به کار می گیرند.بلکه برای مبارزه با جاهلیت کافر موجود دردرون مرزها ی اسلام علم می کنند زمانی هم که چاره ای جز تعیین و تحدید نداشته باشند به فتاوای ابن تیمیه و شاگردانش مانند ابن کثیر یا شاگردانش اندیشه او همانند محمد بن عبدالوهاب پناه می برند.

    «نقش و نفوذ محوری سید قطب بر مبارزان جدید از سه ویژگی برخوردار بود:1) سید قطب به عنوان یک نظریه پرداز تاثیر نیرومندی بر نوزایی و جهت گیری ایدئولوژی اسلامی داشت 2)قطب به عنوان عضو برجسته اخوان المسلمین کهن ،تداوم سازمانی میان اخوان و شاخه های طغیان گر و سرکش آن را فراهم می ساخت 3)سرپیچی سید قطب به عنوان یک عنصر فعال ،ازدولت و مرگ او،باعث شد تا مبارزان جوانتر شیوه شهادت را از او بیاموزند» ٰ
    البته تنها تمسک به راه سید قطب نیست که باعث شده تا مبارزان به شهادت اقبال خوش نشان دهند بلکه «گاه اهتمام
    شان این است که شهید شود،نه یرای آن که پیروز شوند بلکه گویی راه خلاصی از ظالمان و اهل جاهلیت را ندارند مگر اینکه به سوی مرگ کام بردارند زیرا حال که ریشه کنی پلیدی و جاهلیت حاکم دور از دسترس است ،مرگ کفاره و توبه آنان از پلیدی حاکم است»²

    چنین روشی در حقیقت یادآورتوابین گروهی از شیعیان است که به خونخواهی حسین بن علی و یارانش در عراق علیه یزید شوریدند .هدف اینان این بود که شهادت حسین بن علی در حقیقت گناه آنان بود و برای توبه و آمرزش گناهانشان می بایست به شهادت برسند
    «واژه اسلام گرا در اشاره به ان دسته از جنبشها و گروههایی بکار می رود که به تعبیر اصطلاح بنیادگرایانه از اسلام پایبندندکه در این جا توضیح می دهیم بسیاری واژه بنیادگرا را تحقیر آمیز و نادقیق تلقی می کنند بنابر این واژه اسلام گرا اصطلاح برگزیده خود جبشها و بسیاری از تحلیلگران غربی و منطقه ای محسوب می شود. »³
    با این وجود باید در نظر داشت که از دید تحلیلگران برخی گروهها با فرض رد شدن عنوان بنیادگرا از سوی آنها باز هم آنها بر طبق برخی معیارها بنیادگرایند «از دید خود اسلام گروههایی مشخص وجوددارند که می توانیم آنها را بنیادگرا بنامیم....بنیادگرایی اسلامی اساسا خیلی ساده است .نخست این که مبنای داوری آن اعتقاد به قرآن ...وسنت است بی آن که تفسیری ازآن ارائه دهدبدین معنی که شماقضاوتتان رابرمبانی برآمده ازاین بازخوانی بنامی کنید بی آن که به تغییرات زندگی جدید توجه نمایید...بنیادگرایی را نباید موضوعی سیاسی تلقی کرد دوم این که ما آگاهیم که باید بین دین و بنیادگرایی سیاسی تمایز قائل شویم .بنیادگرایی هم پدیده ای سیاسی است و هم نوعی دین،یعنی فهمی دینی.4

    اطلاق عنوان اسلام سیاسی بر اسلام گرایان به لحاظ سیاسی بودن ایدئولوژی آنان
    نیست زیرا ایدئولوژی آنان اساس سیاسی نیست راز این نامگذاری آن است که
    نظامهای سیاسی به مقابله با آنان برخاسته اند و فعالیت های مبارزاتی و
    شعارهایشان از پشتوانه قابل توجهی بر خوردار است .این در حالی است که برخی
    از متفکران بر این باور هستند که :«جنبشهای اسلامی معاصر در اساس
    ،جنبشهایی احیایی وشبیه جنبشهایی است که دردین یهودومسیحیت سابقه دارند در
    سراسر تاریخ ،نیز چنین جنبشهایی گه گاه سربرآورده اند .غالب این جنبشها
    ،ماهیت یا آثار سیاسی نداشته اند جنبشهای صوفیه ،ابن تیمیه،محمد عبدالوهاب
    و جنبشهای نوزایی اسلامی در سرزمین های عثمانی و خارج از آن در قرن نوزدهم
    ،جنبش اخوان المسلمین در قرن بیستم و دیگر جنبشهای اسلامی را از همین
    زاویه می نگرم »
    جنبشهای اسلامی به سبب بحرانهای اجتماعی واقتصادی و سیاسی و تنگناهای بزرگ نمادین
    موجود در این کشورها به جنبشهایی مردمی و بزرگتر تبدیل شده اند و این سب
    برخورد با قدرتهای حاکم و کشیده شدن چالش به میدان اجتماع شده است هرگاه شدت چالش
    فزون ترمی شود صبغه سیاسی این جنبشها هم تندتر می شود،اگر چه زبان و اهداف
    ، همچنان دینی ،اعتقادی و شعائری و نمادین است.

    «تجدداین جنبشهادرشیوههای بکارگیری مخصوص دینی وجا دادن همه دنیادرزیرعبای دین ودر
    شمارآوردن جهادبانفس به عنوان کوتاهترین وراستترین راه برای پیاده کردن
    شریعت نمودار است.»²

    سید قطب در کتاب پر آوازه اش معالم فی الطریق می گوید:جوامع کنونی همگی جوامعی
    جاهلی و غیر اسلامی اند...وشایسته است با صراحت و بی ترس بگوییم که اسلام
    هیچ ارتباطی با هر آنچه که امروزه بر روی کره زمین در جریان است ندارد
    زیرا حاکمیت از آن اسلام نیست وتنها جایگزین برای اوضاع نخست و پیش از هز
    چیز برپایی جامعه ای اسلامی است که اسلام را شریعت خود قرار داده باشد و
    هیچ شریعت دیگری را برتابد.

    وی در جای دیگری می گوید :برای رویارویی با جامعه جاهلی ،درجه ای از قدرت
    لازم است قدرت اخلاقی و خودسازی ،قدرت سازماندهی اجتماعی و دیگر انواع
    قدرت که به مدد آن می توان با جامعه جاهلی رویارو شد مانند قدرت پایداری و
    قدرت غلبه بر چنین جامعه ای.

    آگاهی که اندیشه اسلامی معاصر در بستر آن شکل گرفت تحت تاثیر بحران دگرگونی های
    ناشی از جنگ جهانی اول و تحولاتی بود که روشنفکران مسلمان آن را در مجموع
    به
    نفع خود نمی دانستند روشنفکران مسلمان نتوانستند با پدیده دولت ملی که
    مایل به پیوند دادن آن بامفهوم یگانگی امت و جماعت بودند الفت برقرار کنند
    از این رو این پدیده برخلاف طرح تاریخی خلافت
    که دارای سایه ای اسلامی بود به اصل غربی اش وفادار ماند در فضای چنین
    سردرگمی ای ،اسلام احیایی اقدام به تلاش برایحفظ هویت خود وصیانت آن از
    گزند متغیرات پدیدآمده ،کرد.

    «جنبشهای اسلامی،جنبشهایی سیاسی محض نیستند بلکه جنبشهای احیایی با رنگی دینی اند و
    اولویت سیاسی شان چند دهه پس از پیدایش آنهاسربرآورده است ازاین رومعیار
    کامیابی سیاسی اگر به هدف حکم بر ظرفیت های آینده شان باشد درباره اینان قاصر است. »¹
    چرا که «در اسلام گرایی میان فعالیت سیاسی دنیایی و فعالیت دینی اخروی
    استمرار وجود دارد از این رو اسلام گرایی یعنی دین ودولت که مختص فعالیت
    های مختلف انسان است دین تنها تعبیری از راهنمایی دینی نیست بلکه تجسم
    زندگی انسان متکامل در جامعه است. »²

    آمیزش دین وسیاست در جهان مدرن با برچسب های ساده ای مثل بنیادگرایی به گونه
    نادرستی معرفی می شود و لازم است پیشداوری های کلی وانهاده شود،اشکالات
    زیربنایی از میان برداشته شود و به روی کارکردهای خالی از تعصب توجه گردد.

    اسلام گرایی به عنوان نگرشی فرهنگی از ایجاد جوامع آزاد در ضمن چارچوبضوابطی
    برای عقیده اش پشتیبانی می کند آزادی از نظر اسلام گرایی محدود به ضوابطی
    است که از عقیده خالص اسلامی سرچشمه می گیرد.

    اسلام گرایی دیدگاه دینی اصیلی است و مانند همه نگرشهای دینی زندگی امروزه
    دنیایی را با زندگی بعد از مرگ پیوند می دهد و برای زندگی انسانی مقصود وهدفی
    قرار داده است تا انسان رنجها ودردها را تحمل کند و به زندگی ادامه دهد
    خدا دراسلام گرایی به منزله شیوه وهدف است با اینکه اسلام گرایان با ادیان
    دیگر در اکثر عرصه ها مشارکت نماید ولی دیدگاه دینی ویژه ای است که با
    سایر ادیان به لحاظ شکل ومحتوا تفاوت دارد.

    «دردهه50به وسیله مودودی ،ندوی و سید قطب امکان سخن گفتن از جنبش یا جنبشهای اسلامی
    ای فراهم آمدکه خط مشی اسلامی ومستند به الگوی تمدنی ـ فرهنگی آن،بازسازی
    شده وچنین نشانه هایی داشت:

    1)نگرشی تازه به جهان و نقش اسلام در آن به عنوان نقشی جدا ومستقل و حداقل خود بسنده ،جایگزین رقیب و چالشگر با هدف گسترش و امتداد.

    2)اسلامی احیایی که پی ریزی الگویش متکی بر احیای اجتهادی تجربه تمدنی کامل و تکامل
    جوست که تجویز ومرجعیت خودرا تنها الهی ـ قرآن وسنت ودوره خلافت راشدین ـ
    می گیرد این تجربه به لحاظ سلبی و ایجابی سنت گراست به چنین تکیه گاهی دست
    می یابد .

    3)نظامی فراگیر، دارای ریشه ای عقیدتی که معمای حاکم برآن هویت خودی و متمایز و
    ارتباطی با دیگر تجارب آلوده بشری ـو از آن جمله تجربه انحطاط وغرب دگی
    جدید در تاریخ تمدن مسلمانان ـ ندارد. »

    در
    منظومه فکری سید قطب سه تحول روی داده است:تحول از اسلام احیایی به اسلام
    مبارزه جو،تحول از اسلام مبارزه جو به اسلام حزبی،تحول از کاریزمای جماعت
    سنی
    سنتی به کاریزمای شریعت که موضوع تکلیف الهی یا مقتضای حاکمیت الهی در بعد
    عملی است بنابراین انگاره دولت اسلامی دولتی نیست که صرفا اکثریتی مسلمان
    را پشت سر خود دارد و حاکمی مسلمان بر آن حکومت می کند بلکه دولت یا نظامی
    سزاوار این اسم است که شریعت را اجرا کند.

    ایده نظام اسلام گرایی فراگیر یا شمولی را باید به عنوان رویارویی با اندیشه ها
    و رفتارهای نظامهای توتالیتر عرب تلقی کرد ایده حاکمیت الهی را نیز باید
    همین گونه فهمید مقصود از این ایده مقابله با قدرت مطلقه رئیس دولت وتک
    حزب بودن نظامهای ترقی خواه بوده است.

    سالهای اخیرشاهد ورود فزاینده اسلام گرایان به دستگاههای قانونگذاری و اداری با
    هدف تحقق خواسته هایشان است با این که این خواسته ها غالبا با شرایط عمومی
    نا همساز است مفهوم این اقدام ،تسلیم اسلام گرایان به اصل شهروندی وامکان
    تحقق خواسته ها وآرمانهایشان از راه نهادهای موجود ئ نیز نشانه باور یافتن
    آانا به تمایز بین دولت و اداره حکومت یا نظام است.

      مواضيع مماثلة

      -

      اكنون الجمعة 19 أبريل 2024 - 12:01 ميباشد