محبوب الله زارع
به دوست ما جناب خاکستراز هامبورگ
خاکستر عزیز، گل سر سبد، یا بهتر بگویم پدربزرگ مهربان! اندرزنامۀ بی ربط تان را خواندم، ایکاش نمیخواندم اما چه کنم به خوانش نوشته های تارنما های مورد پسندم عادت کرده ام٠ اگر چشم آدمی بر تارک "خطبه ای" شما که فرمایش "حیرت و داغ و درد زارع" را شفقت کرده اید تلاقی کند تصور چنان خواهد بود که زارع در مرگ عزیزش داغدیده شده، "وای نامه" سروده است و حال خاکستر به دادش رسیده و با اندرز پدرانه دلداری اش میدهد٠
خاکستر گرامی! بفرمائید هردو دست تان را بلند کنید که دعائیه ای دارم:
یارب، من و خاکستر جان را همین لحظه خاک قبرستان بساز تا بشریت از عذاب هوائی گوئی هردوی ما رهائی یابد٠
ببینید برادر عزیز، شما در عنوان نویسی غلو میکنید و نمی اندیشید که آدم های خواننده به تناسب و رابطۀ عنوان و متن توجه دارند و بساده گی نمی شود ذهن آنها را با عناوین احساس برانگیز و تحریک آور به کجراهه برد٠ شما دنبال پرداخت های فیشنی و ردیف بندی های وزنی در جمله سازی میروید، به وزن درونی و محتویی آنچه از قلم بیرون می آید ارز و ارجی نمی گذارید تا گاهی به مرزی میرسید که خود نمیدانید چی می نویسید٠ به گونۀ مثال جملۀ "کس به کس نشوریده" هیچ معنیی را در زبان فارسی بیان نمیکند، اگر هدف این بوده که "کسی در برابر کسی نشوریده" باید هم اینگونه نگارش می یافت٠
پژوهشگران و کارشناسان امروزی زبان فارسی پیگیرانه در تکاپوی رهایی آن از بند پیامد های دوران اشغال فرهنگی عرب اند و شما که گمان فارسی زبان بودن تان میرود با کاربرد غیر ضروری واژه های ناآشنا و نا مروج عربی، به زبان مادری خود "داغ و درد" روا میدارید که سبب "حیرت" میگردد٠ آنچه من نوشتم نه داغ و دردیست و نه هم انگیزۀ برای حیرت ٠انگار همین سلیقۀ متأثر شما، نوشتۀ قدیر حبیب را در برابر چشمان تان زیبا جلوه می دهد بی آنکه از درونش چیزی فهمیده باشید٠ از نوشتۀ من نیز که زیبائی بیرونش دلخواه شما نبود چیزی نفهمیدید و داغ و دردش خواندید٠
من در عربی فهمی شما نیز شک دارم چونکه بدعت به پدیدۀ نو میگویند نه به گلایه نویسی و "طعارت" را هم در کتاب های خود ندیده ام باید یک بار به "غیاث اللغات" سر بزنم، اگر "طهارت" میخواستید و اشتباه نوشتید، کتاب های عربی تان را بازهم بخوانید٠
همینقدر در بارۀ سبک نگارگری جناب عالی٠
ارشاد فرموده اید که زبان "قدیر گونه" یاد گیرم و "ممارست" کنم، این "جوهر پربها" به شما مبارک باشد، من نیازی به آن نمی بینم٠ بزرگواری کرده اید که "بگذار دست بلند نایبی در نبشتن پاسخ به آن پرسش باز باشد" باور کنید که بجا گفته اید، و لیک ندانستم "سردارمن" که چرا شما جامۀ قدیر حبیب به تن کرده زبان او شده اید؟
در پاسخ به تهمت های جناب عالی بر اینکه با "تفکر اصلاح" مبارزه میکنم، تواضع را درنیافته ام، دچار شیفتگی به اشخاص شده ام و از اینگونه سخن ها، چیزی نمی نویسم چون در بالا عرض کردم که نوشتۀ من را نفهمیده اید٠
در اخیر مشورت میدهم که شما توانائی آنرا دارید که به همان سبک عربی تان قصه، داستان یا طنز بنویسید و لی قامت قلم شما در برابر سیاست کوتاهی میکند٠ سیاست "بادارمن"، درک فراخ و قلم روان می طلبد٠ آنجا دست نزنید که آشیانۀ زنبور است٠ همین بود عرض کوتاه من٠ اگر ارشادات دیگری داشتید و من نمی توانستم به خدمت برسم پوزش ام را بپذیرید٠
با احترام
-------------------------
آنهاییکه سایتهای خود را وسیله دشنام ، تحقیر و توهین ساخته اند ، ضعف اخلاقی و پوسیده گی فرهنگ سیاسی خود را برملا میسازند. بحث آقای زارع با خاکستر، بحث دو انسان مترقی با فرهنگ اما معتقد به باور ها و ارزشهای سیاسی متفاوت است.باید این فرهنگ گفتمان را تکامل دهیم و تفاوت ارزشهای اخلاق و فرهنگ بالنده سیاسی خود را در برابر رسانه ها و سایتهای واپسگرا برجسته سازیم.
تشکر از زارع گرانقدر
سپاس به خاکستر گران ارج
پندار