برای اینکه مطلب نمکی شود قضیه رابابیان شوخیها ی زیرین آ غازمینمائیم.
درزمان های قدیم اگراز کوچه های بارانه و چنداول گذر میکردی چقریها و خندقهارا میدیدی هنگامیکه باران های موسومی به بارید ن می آ غازید این آ بها ازگوشه و کنار هردروهربام جمع از کثافت هارا با خود درین خندق ها می آ ورد و آبها ی استاده را سبب میشد. در سطح ازین آ ب های استاده تصور میکردی که شناوران ماهر درحالت شنا ازین طرف آ ب های استاده به آنطرف آبهای استاده در حال عبور اند. خود تا به گلو غرق میان آ بهای کثیف، درسریکی کلاه قره قلی،در سر دیگری، پکول سومی کلاه و لنگی ... قص علی ا لهذا .....
کسانیکه با لباس پاک پوشیده به تن ازین محل گذرمیکرد اوهم کثیف میگردید. من برا یش میگفم که ازین گذرعبورنکن. که توهم کثیف میشوی.
حرف عمده: زمانیکه آدم کثیف به سمتی درحرکت می افتد مگس ها تا به فاصله های دور اورا تعقیب مینمایند.
در زمانهای قدیم درجنگل وحشت قرنها شیرجنگل وظیفۀ ادارۀ جنگل را بدوش روباه جنگل به مدت معین سپرد. زمانیکه معیاد معیینه به سررسید . باید که طبق معمول وظیفۀ ادارۀ جنگل را شیر جنگل به زنده جان دیگری تحویل بدهد.
باید که این کارطبق قرار داد قبلی انجام می یافت. معیاد معینه به سررسید. بین جنگل سرو صدا با لا شد که روباه وظیفه را باید که به موجود بی طرفی بسپارد.
روباه مکارهیچ گاهی کارهای مهم را بدون مشاوروشاهد انجام نمیدهد . مشاورو شاهد روباه عبارت از دم خود روباه است.
از دم خود مشوره خواست دمش برایش فیصله صادرکرد که در اجرای امورموقت باید که خود روباه کما فی ا لسابق به وظیفه ادامه دهد. بازهم سرو صدا ها میان جنگل با لا شد. شیر جنگل فیصلۀ دم روبا را قناعت کرد. روباه این فیصله را عاقلانه وعا لمانه پذیرفت چون فیصله فیصلۀ شیرجنگل بود.
کنون زمان به انتخابات عمومی برای تعیین جنگل بان جدید رسیده است به ملاقات ها و دید ووادید های شیرجنگل به همرای دواو طلبان ادارۀ جدید داخل جنگل انتقاد مینماید که در امور داخلی جنگل داری ما مداخله مینماید.
گرگان لت خوردۀ دست مالک جنگل ترانۀ زیر را که روباه مکار در هر محفل میسراید فراموش نمی کنند.
تنگ تنگ گک سه تار آسوده بود سر بیمار
امریکایی ها میگویند این زده ها وزخمی های طالبان را ازگوشه گوشۀ جهان جمع کردم برای شان زیاده از پنجا ملیون دالررشوت دادم وخریدم شان، از شردورهبر مستقل شان (( احمد شاه مسعو وعبد العلی مزاری)) نجات شان دادم. رئیس جمهور ساختم ، وزیر ساختم ملیار دها دالر دراختیارشان گذاشتم برای حمایۀ شان قوت های نظامی فرستادم، تا که اهداف مان برآورده شود نه اینکه اهداف مان هنوزبر آورده نشده است دربا طلاق ها درگیر ما ساختند. کنون با پرروئی وچشم سفیدی میگویند که امریکا درامور داخلی ما مداخله میکنند. من همرای شما کار دارم. شما به کدام صلاحیت دولت احمدی نژادرابه رسمیت شناختید.
برای اینکه مطلب نمکی شود:
مطا لعۀ داستان چوب جنگی را درکتاب(( خرمن خوشه ها )) نوشتۀ«خوشه چین» فراموش نکنید.
آن نوشته را بخوانید که پیام خوب دارد
1 - فرد انگلیسی به افغا ن میگوید: شما افغانها دم ازغیرت وشهامت میزنید. ببین که پدرکلانها ی ما، شما را در میان کوهها درمحاصره قرار داده اند شما را از دست رسی به آبها محروم ساخته اند.می بینی که همیشه خرهای شما باربیگانه درپشت به دنبال آب های رفتۀ خویش عرزده میدوند.
2- پدر کلان های ما نسبت به پدر کلان های شما هوشیار بودند.ازشیطان برای تان، امام، پیر، مرشد، قرآن خور و قسم خور،آدم روحانی تیارکردند.تا که شمارا گمراه کنند وما ازبی خبری شما استفاده نمائیم.
3- شخصی به شخص دیگری شوخی کنان میگفت اگرکه جای میروی تورا میشانند یاخودت میشینی، آدم هوشیار میگفت که جای خودرا دیده وجاروکرده خود میشینم. اگر چنین نکنم عاقبت سوزن آزار میدهد.
"شب زفاف کم ازروز پا دشاهی نیست"
"به شرط آ نکه پسررا پدر کند داماد"
4- دخترازمادرپرسید که در شب زفا ف کلید رازمعرفت دردستان داماد است ویا عروس.
مادر در جواب برایش بگفت:وقتی که پذیرفتی به خانۀ داماد بروی فرهنگ عالی همان است که عروس ابتکارعمل رادردست گیرداگربخواهی ویا نخواهی دامادکارخودرا به پایان میرساند.
تکیه زدن برارادۀ بیگانه ودشمن خلق وتوده های بیدفاع((قصرنشینان مزدور)) شا یستۀ مثالهای جملات بالا وپائین است.
بعدازانفجاربم اتم چارزانونشستن دردی را دوانمیکند.
دپردی کت ترنیموشپودی
خوردن غذا بی پول و بدون پیسه دررستورانت دیگران عاقبت پطلون و کلاه را به گرومیدهد.
بشنو درد دل عیار هموطن خویش را که چه گفته است.
آ نانکه بر اریکۀ قدرت نشسته اند
با لای خون مردم وثروت نشسته اند
چا بند چو جیب، این ملت، ازحال بیخبر
مرداب پرست و پست فطرت، نشسته اند
دانند گناه خویش که جمع بی گناه
عمری به دور سفرۀ حسرت نشسته اند
هر بی کمال ، تظاهرآن، رهبری کند
بی خاصیت وکسرت نشسته اند
پُر عقده وخشن، درآن کارزار خویش
بی مایۀ بساط زعشرت نشسته اند
پوشند لباس زهد، هرآن قشر جادوگر
تقوی کنان به بستر سیرت نشسته اند
بینم که مرشدی که حق جما عتی
چون جام سر کشیده چو شربت نشسته اند
ایکاش چو «مشفق» ندیدی درین زمان
بی سیرتان به مسند سیرت نشسته اند
درزمان های قدیم اگراز کوچه های بارانه و چنداول گذر میکردی چقریها و خندقهارا میدیدی هنگامیکه باران های موسومی به بارید ن می آ غازید این آ بها ازگوشه و کنار هردروهربام جمع از کثافت هارا با خود درین خندق ها می آ ورد و آبها ی استاده را سبب میشد. در سطح ازین آ ب های استاده تصور میکردی که شناوران ماهر درحالت شنا ازین طرف آ ب های استاده به آنطرف آبهای استاده در حال عبور اند. خود تا به گلو غرق میان آ بهای کثیف، درسریکی کلاه قره قلی،در سر دیگری، پکول سومی کلاه و لنگی ... قص علی ا لهذا .....
کسانیکه با لباس پاک پوشیده به تن ازین محل گذرمیکرد اوهم کثیف میگردید. من برا یش میگفم که ازین گذرعبورنکن. که توهم کثیف میشوی.
حرف عمده: زمانیکه آدم کثیف به سمتی درحرکت می افتد مگس ها تا به فاصله های دور اورا تعقیب مینمایند.
در زمانهای قدیم درجنگل وحشت قرنها شیرجنگل وظیفۀ ادارۀ جنگل را بدوش روباه جنگل به مدت معین سپرد. زمانیکه معیاد معیینه به سررسید . باید که طبق معمول وظیفۀ ادارۀ جنگل را شیر جنگل به زنده جان دیگری تحویل بدهد.
باید که این کارطبق قرار داد قبلی انجام می یافت. معیاد معینه به سررسید. بین جنگل سرو صدا با لا شد که روباه وظیفه را باید که به موجود بی طرفی بسپارد.
روباه مکارهیچ گاهی کارهای مهم را بدون مشاوروشاهد انجام نمیدهد . مشاورو شاهد روباه عبارت از دم خود روباه است.
از دم خود مشوره خواست دمش برایش فیصله صادرکرد که در اجرای امورموقت باید که خود روباه کما فی ا لسابق به وظیفه ادامه دهد. بازهم سرو صدا ها میان جنگل با لا شد. شیر جنگل فیصلۀ دم روبا را قناعت کرد. روباه این فیصله را عاقلانه وعا لمانه پذیرفت چون فیصله فیصلۀ شیرجنگل بود.
کنون زمان به انتخابات عمومی برای تعیین جنگل بان جدید رسیده است به ملاقات ها و دید ووادید های شیرجنگل به همرای دواو طلبان ادارۀ جدید داخل جنگل انتقاد مینماید که در امور داخلی جنگل داری ما مداخله مینماید.
گرگان لت خوردۀ دست مالک جنگل ترانۀ زیر را که روباه مکار در هر محفل میسراید فراموش نمی کنند.
تنگ تنگ گک سه تار آسوده بود سر بیمار
بگیرش که نگیریت
امریکایی ها میگویند این زده ها وزخمی های طالبان را ازگوشه گوشۀ جهان جمع کردم برای شان زیاده از پنجا ملیون دالررشوت دادم وخریدم شان، از شردورهبر مستقل شان (( احمد شاه مسعو وعبد العلی مزاری)) نجات شان دادم. رئیس جمهور ساختم ، وزیر ساختم ملیار دها دالر دراختیارشان گذاشتم برای حمایۀ شان قوت های نظامی فرستادم، تا که اهداف مان برآورده شود نه اینکه اهداف مان هنوزبر آورده نشده است دربا طلاق ها درگیر ما ساختند. کنون با پرروئی وچشم سفیدی میگویند که امریکا درامور داخلی ما مداخله میکنند. من همرای شما کار دارم. شما به کدام صلاحیت دولت احمدی نژادرابه رسمیت شناختید.
برای اینکه مطلب نمکی شود:
مطا لعۀ داستان چوب جنگی را درکتاب(( خرمن خوشه ها )) نوشتۀ«خوشه چین» فراموش نکنید.
آن نوشته را بخوانید که پیام خوب دارد
1 - فرد انگلیسی به افغا ن میگوید: شما افغانها دم ازغیرت وشهامت میزنید. ببین که پدرکلانها ی ما، شما را در میان کوهها درمحاصره قرار داده اند شما را از دست رسی به آبها محروم ساخته اند.می بینی که همیشه خرهای شما باربیگانه درپشت به دنبال آب های رفتۀ خویش عرزده میدوند.
2- پدر کلان های ما نسبت به پدر کلان های شما هوشیار بودند.ازشیطان برای تان، امام، پیر، مرشد، قرآن خور و قسم خور،آدم روحانی تیارکردند.تا که شمارا گمراه کنند وما ازبی خبری شما استفاده نمائیم.
3- شخصی به شخص دیگری شوخی کنان میگفت اگرکه جای میروی تورا میشانند یاخودت میشینی، آدم هوشیار میگفت که جای خودرا دیده وجاروکرده خود میشینم. اگر چنین نکنم عاقبت سوزن آزار میدهد.
"شب زفاف کم ازروز پا دشاهی نیست"
"به شرط آ نکه پسررا پدر کند داماد"
4- دخترازمادرپرسید که در شب زفا ف کلید رازمعرفت دردستان داماد است ویا عروس.
مادر در جواب برایش بگفت:وقتی که پذیرفتی به خانۀ داماد بروی فرهنگ عالی همان است که عروس ابتکارعمل رادردست گیرداگربخواهی ویا نخواهی دامادکارخودرا به پایان میرساند.
تکیه زدن برارادۀ بیگانه ودشمن خلق وتوده های بیدفاع((قصرنشینان مزدور)) شا یستۀ مثالهای جملات بالا وپائین است.
بعدازانفجاربم اتم چارزانونشستن دردی را دوانمیکند.
دپردی کت ترنیموشپودی
خوردن غذا بی پول و بدون پیسه دررستورانت دیگران عاقبت پطلون و کلاه را به گرومیدهد.
بشنو درد دل عیار هموطن خویش را که چه گفته است.
آ نانکه بر اریکۀ قدرت نشسته اند
با لای خون مردم وثروت نشسته اند
چا بند چو جیب، این ملت، ازحال بیخبر
مرداب پرست و پست فطرت، نشسته اند
دانند گناه خویش که جمع بی گناه
عمری به دور سفرۀ حسرت نشسته اند
هر بی کمال ، تظاهرآن، رهبری کند
بی خاصیت وکسرت نشسته اند
پُر عقده وخشن، درآن کارزار خویش
بی مایۀ بساط زعشرت نشسته اند
پوشند لباس زهد، هرآن قشر جادوگر
تقوی کنان به بستر سیرت نشسته اند
بینم که مرشدی که حق جما عتی
چون جام سر کشیده چو شربت نشسته اند
ایکاش چو «مشفق» ندیدی درین زمان
بی سیرتان به مسند سیرت نشسته اند
اين مطلب آخرين بار توسط گرداننده در الأحد 5 يوليو 2009 - 5:55 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.